حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري- ويژگيهاي ياران حضرات معصومين (عليهم السلام) و نحوه همراهي با آن بزرگواران
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ويژگيهاي ياران حضرات معصومين (عليهم السلام) و نحوه همراهي با آن بزرگواران
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 12- 12-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صلي علي محمد و علي محمد.
کي ميشود بيايي و نيلوفر آوري *** گلهاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري
باران شوي، بهار شوي، غنچه غنچه گل *** لب وا کني گلاب خوش قمصر آوري
سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، انشاءالله ايام به کامتان باشد، تنتان سالم باشد و قلبتان سليم، به مناسبت ده سالگي برنامه سمت خدا و ايام ميلاد با سعادت حضرت زهرا(س) و ميلاد اميرالمؤمنين علي (ع) در اين مدت در محضر کارشناسان عزيز و نازنيني خواهيم بود که طي اين سالها از محضرشان استفاده کرديم و رار گذاشتيم از ويژگيهاي ياران خاص حضرت علي(ع) براي ما بگويند. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي ميرباقري: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و بينندگان وشنوندگان عرض ادب و احترام و شادباش دارم.
شريعتي: قرار هست از ياران اميرالمؤمنين بشنويم و اينکه آنها چه ويژگي داشتند که توانستند اينقدر به حضرت علي(ع) نزديک شوند و ما هم بتوانيم به حضرت نزديک شويم. بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. (قرائت دعاي سلامت امام زمان)
اين ايام بحث همراهان اميرالمؤمنين و همراهي با حضرت و سخن از ياراني هست که مايه چشم روشني اميرالمؤمنين(ع) شدند و به تعبير قرآن «كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» (فتح/29) مثل يک گياهي که در دامن ولايت اميرالمؤمنين روييدند و به استغلاظ و استحکام رسيدند و روي پاي خودشان ايستادند و مايه اعجاب و چشم روشني زارع خودشان، وجود مقدس اميرالمؤمنين شدند و حضرت آنها را در دل فتنهها ميفرستد و فتنههاي دشمن را خاموش ميکند، «لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» طوري هستند که حضرت با آنها دشمنان را به نقطه غيظ ميرساند. داستان همراهان ولي خداست که تقريباً سراسر قرآن بحث همراهان رسول خدا، همراهان ولي خدا و جا ماندهها و متخلفيني که در اين مسير جا ماندند و کساني که قاعدين هستند و مجاهدين و صفهاي مقابل منافقين و مشرکين هستند، داستان قرآن سراسر داستان همين رسول خدا و ولي خدا و همراهان و جبهههاي مقابل هست. بحث امروز هم در مورد همين همراهان حضرت هست که چطور توانستند به اين نقطه برسند.
در قرآن سراسر بحث همراهي ولي خدا و داستان همراهي است و جبهه بنديها و مرزبنديها، دو مورد را عرض کنم يکي چند آيه از سوره مبارکه توبه و ديگري از سوره مبارکه فتح است. در سوره مبارکه توبه، در آغاز سوره خداي متعال به حضرت ميفرمايند: صف بنديشان را با مشرکين علني کنند. وقتي صف بندي علني ميشود سه جبهه شکل ميگيرد، جبهه مؤمنين در کنار حضرت و جبهه مشرکين و منافقين و يک جريانهايي که خرده جريان هستند و در اين سوره جريان اين سه دسته و خصوصيات و شئونشان ذکر ميشود تا در آيات پاياني سوره خداي متعال بحثي را مطرح ميکنند در باب کساني که در جنگ تبوک همراهي با حضرت کردند و در سختيهاي جنگ نزديک بود قدمشان بلغزد يا دلشان بلغزد، داستان آنها را مطرح ميکند. جنگ تبوک از سختترين جنگها بود. در مسافت بسيار دوري بود، امکانات محدود بود و هر ده نفر يک شتر داشتند و گاهي به نوبت سوار ميشدند و غذايشان هم هرچند نفر گاهي يک خرما در شبانه روز بود که اين را تقسيم ميکردند و جزء جنگهاي سخت بود. خداي متعال ميفرمايد: يک عده در اين سختيها همراه حضرت شدند و خداي متعال به آنها رجوع کرد. «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه/117) خداي متعال توبه کرد بر نبي و مهاجرين و انصاري که تبعيت از حضرت کردند. در چه وقت؟ در ساعت سختي «مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ» بعد از اينکه نزديک بود قلوب عدهاي از آنها دچار انحراف شود و نتوانند استقامت کنند. خيلي کار سخت شد. «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» آنهايي که نزديک بود به زيغ قلب مبتلا شوند، خداي متعال دل آنها را مستحکم کرد، آنوقت همه اينها مهاجرين و انصاري که در يوم العسره کنار حضرت ايستادند، در کنار رسول خدا مورد توبه الهي قرار گرفتند.
يک موقع در باب صلوات در اين برنامه عرض کردم که خداي متعال به احدي خير نميرساند الا از طريق نبي اکرم و اهلبيت و لذا صلوات واسطه همه دعاهاست نه اينکه ما دعايمان از يک مسير ديگري به اجابت ميرسد و ميگويند: صلوات بفرستيد که دعاي شما اجابت شود. لذا اگر توبهاي است، مغفرتي است، نصرتي است نسبت به امت ميرسد، همه از مسير رسول است. بنابراين اگر خداي متعال بخواهد توبهاي کند، رجوع کند به مهاجرين و انصار آنهايي که همراه حضرت هستند، اصل توبه براي رسول است و خداي متعال به ايشان رجوع ميکند و کاري به ديگران ندارد. آنهايي که همراه حضرت هستند شاملشان ميشود. اين توبه براي کساني است که در ساعت عسره کنار حضرت هستند. آنجايي که دلها ممکن بود بلغزد کم نياوردند و ايستادند، خداي متعال ميفرمايد: توبه الهي شامل اينها شد. خداي متعال با اين رسول سر و کار دارد و بقيه هم ذيل او هستند. جاهاي ديگر در مورد انبياي ديگر بحث ميکند، وقتي دچار بلا ميشدند، ميفرمايد: «فنّجيناه و الذين معه» ما پيغمبرمان را نجات داديم. هرکس با او بود نجات داديم و هرکس با او نبود نجات نداديم. محور نجات رسولي است که خدا ميفرستد، با او کار دارد. هرکس همراه شد به مقصد ميرسد و هرکس همراه نشد جا ميماند.
بعد از اينکه اين داستان را به جمعي که جا مانده بودند و خدا توبهشان را پذيرفت، توضيح ميدهد که اينهايي که در اين صحنه سخت جا ماندند، داستان اين مخلفّين را توضيح ميدهد که چطور توبه کردند و خداي متعال توبهشان را قبول کرد. داستان مخلفّين در قرآن مکرر آمده است. مخلّف کسي است که گاهي جا ميماند. رسول وقتي ميروند، اين وجود مقدس دارند امت را به سمت خدا ميبرند و ميروند منتظر آمدن ما نميشوند. اگر نيامديم ما را جا ميگذارند. مثل مخلفين در صلح حديبيه که در سوره فتح از آنها بحث شده است. حضرت رفتند، گفتند: چه کسي حاضر است برويم؟ در صلح حديبيه که سال ششم هجري بود، حضرت رؤياي صادقهاي ديدند، که وارد مکه شدند و مناسک را انجام دادند و در حال احرام با اصحابشان هستند، بعد هم سرها را تراشيدند و از احرام با امنيت کامل بيرون آمدند. لذا فرمودند: آماده شويد سمت مکه برويم و دعوت کردند و فرمودند: سلاح جنگي هم برنداريد، فقط يک سلاحي که در مسافرت لازم است براي مبارزه با راهزناني که در راه بودند. بيشتر حيواناتي که برداشتند براي ذبح کردن بود. يک کاروان اينچنيني راه انداختند و تقريباً 1500 تا 1700 نفر با حضرت همراه شدند و دستور دادند اعراب حول مدينه هم با حضرت بيايند چون معاهداتي با حضرت داشتند که در روايات معاهدات اينها آمده است. اينها نيامدند و جا ماندند و مخلفين شدند. حضرت آنها را برد و به بيعت رضوان رساند و دستشان را در دست خدا گذاشت، «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» (فتح/10) دستشان را در دست خدا گذاشت و آنها را سير داد. اين مخلفين جا ماندند. آن مخلفين حاضر نبودند هزينه جا ماندشان را پرداخت کنند. حضرت که آمدند شروع کردند عذرخواهي، حاضر نبودند هزينه جا ماندشان را بدهند. اين سه نفري که در داستان جنگ تبوک جا ماندند حاضر شدند هزينه جا ماندشان را بدهند. «ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» (توبه/118) زمين با گستردگي براي آنها تنگ شد. نتوانستند تحمل کنند تخلف و جاماندگي خودشان را، بزرگ شدند و به رسول خدا رسيدند. آنهايي که با حضرت رفتند، حضرت بزرگشان کرد. به نقطهاي رسيدند که زمين برايشان تنگ شد، کار به جايي رسيد که خداي متعال توبهشان را قبول کرد. اينهايي که جا ماندند به راحتي ديگر نميتوانند برسند و داستانش در سوره مبارکه فتح هست که اينها آمدند اصرار کردند ما اگر نيامديم بخاطر اين بود که زن و بچه ما پناه نداشت و مجبور بوديم بمانيم. قرآن ميفرمايد: داستان اين نيست. در آيات بعد توضيح ميدهد «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً» (فتح/12) شما تلقيتان اين بود که حرکتي که رسول دارد انجام ميدهد غير عاقلانه است. عدهاي غير مسلح را به دهان شير ميبرد. اين اهل مکه و قريش آمدند در اطراف مدينه به شما ضربه زدند و جنگ احد را به پا کردند و از شما هفتاد نفر کشتند و حالا دست خالي ميخواهيد در دهان شير برويد. احدي از اينها زنده برنميگردند. شيطان اين را تزئين داد و احساس کرد خيلي محاسبهگرهاي خوبي هستيد. رسول خدا نميفهمد و شما ميفهميد. در حالي که قرآن در سوره فتح وقتي توضيح ميدهد ميفرمايد: همه چيز در اين رسالت است. «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً» ما تو را که ميفرستيم و يک برنامه به شما ميدهيم، ميبيني داري چه کار ميکني. قرآن ميفرمايد: شما سوء ظن پيدا کرديد که رسول و اصحاب برنميگردند و اين جنگ شکست خورده است. لذا نرفتيد و حساب کرديد خيلي محاسبهگرهاي خوبي هستيد. حضرت آنها را برد و از آنها بيعت رضوان را گرفت «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» (فتح/18) کار به جايي رسيد که خدا از اينها راضي شد و دستشان را در دست خدا گذاشت و برگرداند. حالا اينها آمدند و ميگويند: زن و بچه ما پناه نداشتند، قرآن ميفرمايد: بر فرض هم که راست بگوييد، اگر خداي متعال بخواهد سويي برساند و سويي را برگرداند، مگر کسي جلودار خداي متعال است. آنهايي که رفتند مگر اهلبيت نداشتند و زن و بچهشان را به خدا نسپردند و رفتند؟ شما هم بايد همين کار را ميکرديد. بعد ميفرمايد: اگر ميخواهيد برگرديد به مخلفين بگوييد: يک جنگ سنگيني پيش ميآيد، آنجا بايد شرکت کنيد. اگر شرکت کرديد از مخلفين جدا ميشويد و اگر نيامديد با اينکه موقع جمع غنايم بياييد دور حضرت جمع شويد، عذرخواهي کنيد که کسي از مخلف بودن جا نميماند. شما از قافله جا مانديد. قافله رفته رسيده و شما مخلف شديد، با حرف و حديث نميشود اين فاصله را پر کرد. داستان اين سه نفر را قرآن در جنگ تبوک توضيح ميدهد و خداي متعال ميفرمايد: توبه اينها چطور پذيرفته شد و از مخلف بودن در آمدند. با اينکه شرکت نکرده بودند اما هزينه را پرداختند.
بعد از اينکه اين داستان را توضيح ميدهد، ميفرمايد: «يَآ أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه/119) مؤمنين شما تقوا داشته باشيد و با صادقين باشيد. صادقين هم در روايات متعدد گفته يعني وجود مقدس نبي اکرم و اهلبيتشان. اين دعوت به تقوا براي حفظ همين دستور است. «وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» يک دستور خيلي سختي است. اينکه انسان در همه زندگياش با رسول خدا و ولي خدا راه برود و همه قوايش را همراه کند، جا نماند و مخلف نشود، آن هم در صحنههاي سختي و مع العسره اين خيلي کار سختي است. لذا تقوا داشته باشيد، پرواي الهي داشته باشيد، مواظب باشيد خارها دامن شما را نگيرد. دشمنان نقشه ميکشند شما را از اين همراهي بياندازند. تمام طرح دشمن اين است که تهديد ميکند شما را از رسول جدا کند و همراه خودش کند. لذا همه تقوا در يک کلمه خلاصه ميشود. «اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» اگر کسي در صحنههاي سخت فريب شيطان و دشمنان را نخورد و نقشههاي دشمن نتوانست او را جدا کند، اين اهل تقواست. يعني اگر تقوا داشته باشيم يکي اين است که به سکونت نفس ميرسيم. «اتَّقُواْ اللَّهَ» يعني همراهي با رسول پروا و ملاحظه حدود الهي را ميخواهد، تمام دشمني دشمن براي اين است که ما را جدا کند، تمام فوز ما هم در اين همراهي است. لذا مراقبه اينکه شرايط همراهي را فراهم کنيم، موانع را دور کنيم، فتنهها ما را دور نکند و دور نزند. تمام کار شيطان همين است. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» (اعراف/16) صراط مستقيم صراط همراهي رسول است و چيز ديگري نيست. قرآن بعد از اينکه اين داستان را توضيح ميدهد که يک عدهاي در روز سختي همراه شدند، برکات رسول خدا آنها را گرفت. «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه/117) اين همراهي يعني چه؟ اين همراهي يعني همزمان بودن؟ نه، خيلي همزمان بودند و همراه نبودند. حتي به ظاهر در جبهه بودن؟ نه، مخلفين نميآمدند و منافقين ميآمدند و منافق بازي درميآوردند. گاهي ستون پنجم ميآمدند صحنه را تغيير ميدادند. در همين صلح حديبيه ببينيد منافقين چه ميکردند که نگذارند صلح حديبيه تثبيت شود. اين مقدمه فتح مکه بود. آنوقت خداي متعال بلافاصله توضيح ميدهد اين معيت يعني چه؟
در آيه بعد ميفرمايد: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ» (توبه/120) اهل مدينه و اعرابي که دور و اطراف مدينه هستند حق ندارند تخلف از رسول خدا کنند و نبايد جا بمانند و بايد حضرت را همراهي کنند. «وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» ريشه تخلف اين است که حق ندارند رغبت به جان خودشان کنند و جان رسول خدا را رها کنند. منافع خودشان را بر منافع رسول مقدم بدارند. چرا؟ «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ» نکتهاش اين است که ميگوييم: نبايد تخلف کنيد. تخلف کنيد شما ضرر ميکنيد و اين مسيري است که سراسر فوز است. «لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ» تشنگي به شما نميرسد. راه سختي است و بايد تشنگي و سختي بکشيد. «وَ لا نَصَبٌ» سختي و رنج «وَ لا مَخْمَصَةٌ» گرسنگي شديد، مخمصه گرسنگي است که موجب ميشود انسان آب شود. در جنگ تبوک هر چند نفر يک خرما ميخوردند. گاهي يک معيت و همراهي اين سختيها را دارد ولي«لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ» هيچ تشنگي به شما نميرسد. هيچ سختي و گرسنگي به شما نميرسد، «فِي سَبِيلِ اللَّهِ » در راه خدا، «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ» گام در سرزميني نميگذاريد که کفار به غيظ بيايند، پا به سرزمينها و عرصههايي نميگذاريد که موجب غيظ کفار ميشود. شما وقتي با حضرت راه ميرويد، قدم ميگذاريد، قدمي که دشمن را به خشم ميآورد. «وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا» از ناحيه دشمن رنج ميبريد، مجروح ميشود و مال شما از دست ميرود. «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» اگر با رسول راه ميرويد، تشنگي شما عمل صالح است. گرسنگي شما هم عمل صالح است. سختيها عمل صالح هستند، اگر قدمي با حضرت برميداريد، دشمن به غيظ و غضب ميافتد، خشمناک ميشود اين عمل صالح است. به عمل صالح رسيدن در همراهي رسول است، وقتي عمل صالح ميشود که انسان با حضرت راه برود، وقتي با حضرت راه نميروي نمازت هم عمل صالح نيست.
اينکه ميفرمايد: همه در خسارت هستند «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (عصر/2) آنهايي که مؤمن هستند و با رسول هستند اهل عمل صالح هستند. توصيه بالحق يعني توصيه به امام و توصيه بالصبر يعني توصيه به همراهي امام. «إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» کسي با حضرت راه برود محسن ميشود و اجر محسن ضايع نميشود. «وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً» (توبه/121) مال در اين راه خرج کنيد، «وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً» يک وادي را پشت سر ميگذاريد، وادي جغرافيايي يا واديهاي ديگر، «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ» خداي متعال دانه دانه اينها را مينويسد، «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» در مقابل بهترين عمل شما مزد ميدهد. داستان همراهي رسول يعني اين. همراهي يعني در طرح امام و رسول حرکت کردن و پاي سختيهايش ايستادن. هرچه هست در وادي ولايت نبي اکرم و امام است. «الامام الارض البسيطه، الامام السماء الظليله، الامام کالشمس الطالعه» امام زمين زير پاي مؤمنين است. امام آسماني است که بر سرشان سايه مياندازد، امام خورشيدي است که ميتابد. امام ابر پر باران و باران نافع است. امام به تعبير قرآن بلد الطيب است. «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً» (اعراف/58) امام بلد الطيب است، همه چيز در همراهي امام است و اين همراهي است که ما را ميرساند. در سوره مبارکه فتح هم مفصل همين را توضيح ميدهد. اصلاً داستان همراهي با رسول است و از آغاز اين است «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً» (فتح/1) ما براي تو فتح کرديم، ما براي تو فتح مبين کرديم. امت تو هرچه گيرشان ميآيد از صدقه سري توست. اگر با تو باشند ذيل رسالت تو حرکت کنند، اين فتح شامل حالشان ميشود. عايدات فتح چيست؟ «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» (فتح/2) مغفرت تمام خطاها، گذشته و آينده، مغفرت خطاي رسول را روايات دو جور توضيح دادند. فرمود: حضرت نه گناه کرد و نه قصد گناه، بار شيعيان را برداشت و گفت: خدايا به دوش من، من پاک تحويل ميدهم. من با بلاي خودم اينها را صاف ميکنم. من با رياضت خودم اينها را صاف ميکنم. با عاشورا همه را بهشتي کرد. خداي متعال فرمود: اين فتح مبيني که براي تو ميکنيم، تمام بديهاي امتت پاک ميشود. به برکت شماست، مغفرت هم براي توست. يعني وقتي بخواهيم امت تو را بيامرزيم، مغفرتي بر تو نازل ميکنيم و امت را ميگيرد.
رزقهايي که ميخوريم خيلي وقتها مناسب شأن حضرت نيست ولي از دست حضرت به ما ميرسد. لذا اگر گفته ميشود مغفرتي که براي امت است بر حضرت نازل ميشود، معنايش همين است. حضرت گناه نکردند ولي مغفرتي نازل نميشود الا بر حضرت، اگر امت بخواهد تطهير شود مغفرتش به حضرت نازل ميشود. اگر امت بخواهد هدايت شود هدايت به حضرت نازل ميشود. اگر امت بخواهد با ولايت حرکت کند، نعمت به حضرت نازل ميشود لذا اين چهار ثمره، ثمره فتح براي حضرت است. «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً، لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» اولين مغفرت است، در اين فتح گناهان گذشته و آينده امت پاک ميشود. «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» نعمت بر تو تمام ميشود. اين نعمت، نعمت ولايت امام است. ما به برکت شما نعمت ولايت اميرالمؤمنين را بر امت تمام ميکنيم ولي وقتي بخواهد به امت برسد از وسيله شما ميرسد. يعني غدير براي نبي اکرم است و طفيل حضرت ما هم بهره ميبريم. خداي متعال اميرالمؤمنين و قرآن را با حضرت نازل ميکند. اگر حضرت نباشند نه قرآن نازل ميشود و نه امام. ما هم از پرتو نور قرآن امام استفاده ميکنيم. «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» اثر اين فتح مبين مغفرت براي امت است. نعمت ولايت است «وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً» هدايت به صراط مستقيم که خداي متعال هم حضرت را هدايت ميکنند به صراط غلبه بر دشمن و صراط هدايت امت خودشان و هم امت را به حضرت هدايت ميکنند. دو هدايت است يکي حضرت هدايت ميشوند که چطور امت را به سمت خدا ببرند، يکي هم ما هدايت ميشويم چطور به سمت حضرت برويم و با حضرت سير کنيم. هردو هدايت در اين هدايت خلاصه ميشود، چه هدايتي که خود حضرت را مي کند که امت را راهبري کند در اين فتح مبين است، چه هدايتي که امت ميشوند که به سمت رسول حرکت کنند و با حضرت راه بروند، پچ و خمها و گردنهها را طي کنند، اين هم هدايت به رسول نازل ميشود. «وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً» (فتح/3) آن نصر عزيز که در آن غلبه قطعي است و عزت در آن است و نفوذ ناپذير است و دشمن در آن راه ندارد، آن نصر عزيز را خدا بر حضرت نازل ميکند نه بر ما، اگر ما با حضرت همراه شديم آن نصر به ما هم ميرسد. آنوقت وقتي اين فتح مبين اتفاق بيافتد، خداي متعال براي اينکه همراهان حضرت را در اين راه سخت همراهشان کند، «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» (فتح/4) يک سکينهاي را در قلوب مؤمنين نازل ميکند که در روايت به ايمان تعبير شده است. اين سکينهاي که بر قلوب مؤمنين نازل شده، موجب آرامشي است که در اين راه سخت وقتي کنار حضرت هستند آرام هستند.
يادم هست در دوران جنگ هشت ساله و دوراني که آمريکا مکرر تهديد به حمله ميکرد. دور و اطراف ميترسيدند و امام آرام بود و دور و اطرافيان هم آرام بودند و کشورهاي ديگر ميترسيدند. وقتي بوش اعلام جنگ در خاورميانه کرد همه ترسيده بودند حتي روسيه ترسيد، تنها کشوري که نترسيد ما بوديم و احساس ترس نميکرديم و احساس امنيت ميکرديم زير سايه ولايت ولي خدا. اين است که ميتوانند بايستند. اگر آرامش نبود، خدا رحمت کند امام را، در کنار امام جوانان رشيدي که به شهادت رسيدند احساس آرامش نميکردند، وارد اين ميدان نميشدند. بعضي از خاطرات شهدا حيرت آور است، يکي از فرماندهان گروهان گفته بود قبل از شهادت برايم داستاني پيش آمد، ما مجروح شديم و تعدادي هم بوديم، تحويل داده شديم و عقب نشيني کرديم، لشگر صدام آمدند و شروع کردند تير خلاص ميزدند. بالاي سر من آمدند من نترسيدم. آرامش مطلق داشتم. چطور آدم در اين صحنه آرام ميشود؟ اين انزال سکينه بر رسول است، براي اينکه همراهان بتوانند با رسول بيايند، اين سکينه قلب رسول بر مؤمنين نازل ميشود. «لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً» (فتح/4) تمام آسمان و زمين لشگر خداست و خداي متعال با علم و حکمتش اين لشگر را با علم به کار ميگيرد که اين رسول را همراهي کند و او را به فتح مبين برساند.
شريعتي: اساساً يار اميرالمؤمنين با اين مقدمهاي که گفتيد خيلي مقوله پيچيدهاي است در شرايط ابتلاء؟
حاج آقاي ميرباقري: يعني همراهي در طرح است، حضرت ميبرد وسط کوره، عمداً هم ميبرد. حديث ابو هارون مکي را خواندم که از خراسان مظهر امام صادق آمده بود در دورهاي که قيامها اتفاق افتاده بود و دورهي انتقال قدرت از بني اميه به بني عباس بود، خيال ميکردند اينها به نفع امام صادق(ع) است. هي نامه مينوشتند و ميآمدند، آقا شما بياييد، ما هستيم. حضرت هم اعتنا نميکرد. يکيشان از خراسان آمد گفت: آقا شما بياييد، ما هستيم، شما براي چه نشستيد؟ حضرت فرمود: تنور را روشن کنيد. فرمود: برويد در تنور بنشينيد. شروع کرد عذرخواهي کردن! شروع کردند از خراسان گفتن و خراساني ميگويد: ديدم حضرت مثل کف دست خراسان را ميشناسد. بعد ابو هارون مکي آمد، سلام و احوالپرسي کرد، حضرت فرمود: برويد در تنور بنشينيد. کفشش را رها کرد و درون تنور نشست. مدتي گذشت، حضرت فرمود: برويم سري به اين برادر بزنيم. ديدم در وسط آتش مثل گلستان نشسته است. حضرت فرمود: خراساني از اين آدمها چند تا داريم؟ فرمود: هيچي!
کارواني از زائرين مکه از شيعيان ميآمدند، حضرت به استقبالشان بيرون مدينه رفتند. پذيرايي مفصلي از اينها کردند. بعد از احوالشان پرسيدند: فرمودند: شما شيعيان ما چطور هستيد؟ گفت: آقا خيلي با هم خوب هستيم. گفت: وضعتان اينطور شد اگر موقعي احتياج داشته باشيد در خانه برادر مؤمنتان برويد، خودش نباشد، از همسرش، آنچه از مال ذخيره کرده را بگيريد و به اندازه نياز برداريد و بقيه را برگردانيد. گفت: نه، هنوز اينطور نشديم. فرمود: پس هنوز آنطور که ما ميخواهيم نشديد. با حضرت راه رفتن اقتضائاتي دارد. به حضرت گفت: من از شيعيان شما هستم. حضرت فرمود: مالت را در راه خودت خرج کني بيشتر دوست داري يا در راه دوستان مؤمن؟ گفت: در راه خودم. فرمود: ما اينطور نيستيم. شيعه ما به سخاوتي ميرسد که امکاناتش را خرج جبهه ايماني بکند بيشتر دوست دارد تا خودش. داستان اين است که خداي متعال فتح مبين را براي نبي اکرم ميکند. اتمام نعمت براي او ميکند. هدايت براي اوست، نصرت و مغفرت براي اوست. براي اينکه ديگران هم بتوانند در جبهه حضرت همراه باشند سکينه بر دل مؤمنين نازل ميکند آنها بايستند. همه جنود سماوات و ارض در اختيار خداست و لشگر خداست و او با عزت و علم اينها را خرج رسول خدا ميکند. اينها براي فتح رسول کار ميکنند. اين لشگر آسمان و زمين که در دست خداست، فتحي که براي حضرت ميکند چيست. «لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» (فتح/5) با اين لشگر سماوات و ارض جبهه مؤمنين را از همينجا وارد بهشت ميکند. «وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ» (فتح/6) با همين لشگر صف منافقين و مشرکين را از اينجا تعذيب ميکند. داستان فتح الفتوح براي حضرت است و پشتوانهاش همه جنود سماوات و ارض است. اين لشگر الهي جبهه همراهان را سير در جنت ميدهد از همين دنيا و جبهه منافقين و مشرکين را سير در وادي عذاب ميدهد از همين دنيا و بعد لحن سوره عوض ميشود. بحث از رسالت حضرت است. در چند آيه اول سوره فتح خداي متعال کل فتح را توضيح ميدهد، مرحوم علامه طباطبايي اصرار دارند که صلح حديبيه است. بيشتر قرائن با فتح مکه و باطنش با فتوحات باطني بر حضرت ميخواند که از عصر بعثت حضرت است، بعثتي که اتفاق افتاد و فتوحاتي که براي حضرت ميشود در عصر ظهور و قيامت. يک فتح براي حضرت واقع شده و اينطور از عالم بالا نازل ميشود، اين فتح سير ميکند تا قيامت، ظهور و رجعت و قيامت، اينها همه فتح المبين براي حضرت است. در اين فتح المبين خيرات نازل ميشود و هرکس در جبهه حضرت باشد به اين خيرات ميرسد. براي اينکه همراهان بتوانند بايستند، خداي متعال آرامش را در مسير همراهي حضرت براي مؤمنين نازل ميکند.
در جنگ بدر قرآن ميفرمايد: ما باران نازل کرديم، از آسمان آب نازل کرديم که شما ثابت قدم شويد و تطهير شويد. خداي متعال با قواي عالمي که در اختيارش هست جبهه حضرت را تقويت ميکند و صفوف را از هم جدا ميکند، مسير بهشتيها را از همينجا عوض ميکند. جهنميها را، مشرکين و منافقين، همه هم در مدار حضرت هستند.
شريعتي: ديروز در مورد عمربن حمق خزاعي صحبت کرديم. عماربن ياسر، سلمان فارسي، مالک اشتر، اينها چه ويژگيهايي داشتند که توانستند اينقدر به اميرالمؤمنين نزديک شوند و اين معيت اينقدر سفت و محکم باشد و جا نمانند.
حاج آقاي ميرباقري: اول قدم يک نکته است. هيچ چيز را جز همراهي خود حضرت محور قرار ندهيم. يک زماني ميگفتم: اگر بخواهيم در محاسبه دچار کثرت شويم زمينگير ميشويم. يک کار، محاسبه کنيد از امامتان جدا نشويد. يکجايي بايد نماز بخواني، يکجايي بايد روزه بگيري، اين يک محاسبه را اگر به دقت داشته باشيم و از امام جدا نشويم، تمام چيزي که در اين اصحاب محقق شده تمرکزشان بر اين است که از امامشان جدا نشوند. بقيه صفات ذيل اوست. در همراهي امام هست که توبه الهي ميآيد و رجوع الهي ميآيد، مغفرت ميآيد و ولايت بر انسان تمام ميشود. اگر به من بگويند: يک صفت براي اينها بگو، ميگويم: اينها به امامشان ايمان آورده بودند و در هيچ صحنهاي شک در امام نميکردند و از امامشان جدا نميشدند. فرق خراساني با ابو هارون مکي چيست؟ خراساني ميداند امام صادق براي او شر نميخواهد و يقين دارد، به او بگويند: در آتش برو يا وسط گلستان فرقي ندارد. يکسان در آتش و گلستان ميرود و اعتماد کامل به امامش دارد. ايمان به امامش دارد، به او بگويند: در آتش يا گلستان برو يکسان ميرود. ديگري محاسبه ميکند و به امامش ايمان و اعتماد ندارد. فرق مخلفين با آنهايي که با حضرت در صلح حديبيه رفتند، چه بود؟ اينها خودشان محاسبه ميکردند، آنها به حضرت ايمان داشتند. تفاوت همين است وقتي قرآن ذکر ميکند ميفرمايد: شما ايمان نداشتيد که در اين وادي افتاديد. در سوره فتح دقيقاً مسير همراه شدن را توضيح ميدهد. دو جا از رسالت حضرت صحبت ميکند، «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً» در هفت آيه اول اجمالاً بحث فتح المبين حضرت و اينکه تمام جنود سماوات و ارض در اين جنگ به نفع حضرت هستند و در اين فتح المبيني که براي حضرت ميشود مؤمنين از اينجا وارد بهشت ميشوند و اين فتح المبين اينقدر گسترده است و تا قيامت و بعد قيامت هم هست. قوايي که در اختيار حضرت است تا قيامت هم همينطور است. بعد داستان اين فتح المبين را شروع ميکند. «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً» (فتح/8) ما تو را فرستاديم. تو همه کاره هستي. تو رسول ما هستي. تو شاهد هستي، احوال امت را ميبيني، راه را ميبيني. راه برايت روشن است. ممکن است ديگران نبينند چرا شما صلح حديبيه ميکني ولي شما ميداني اين صلح حديبيه پيچ است در راه فتح مکه، شما شاهد هستيد و به اشتباه صلح نميکنيد. اينهايي که به تو اعتماد دارند، تو را شاهد فرستاديم و تمام بشارتهايي که بايد به آنها بدهي، تمام خيرات را با شهود بشارت ميدهي. تمام خطرهايي که انذار ميکني ديدي. اگر از خطرهاي راه و شيطان ميگويي، ديدي. «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ» تو را فرستاديم با رسالت تو ايمان بالله ميآورند. «وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا» (فتح/9) براي اينکه عظمت الهي در دلشان بنشيند، تو را فرستاديم و با رسالت تو اين اتفاقات ميافتد. به خدا و رسول ايمان ميآورند و کارشان تسبيح ميشود و عيب در کار خدا نميبينند. ذيل رسالت توست که خدا را صاحب عظمت و وقار ميبينند و در کار خدا عيب نميبينند. اگر رسول نباشد اين اتفاقات نميافتد. وقتي داستان فتح المبين را اجمالاً توضيح داد به تفصيل ذکر ميکند که با رسالت تو شروع شد. بعد ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ» (فتح/10) تمام مسأله اين است. ديگران بايد با تو بيعت کنند. ما تو را فرستاديم، با بيعت با توست که اين اتفاقات ميافتد، به ايمان و توقير و تسبيح ميرسند.
«إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» همه چيز اوست، با تو بيعت کردند يعني با خدا بيعت کردند. «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» دست تو بالاي دست آنهاست، دست خداست. اين به معناي حلول نيست. خداي متعال در حضرت حلول نکرده و حضرت هم خدا نيستند. اين دست دستي است که دست در دست او گذاشتن، دست در دست خدا گذاشتن است و اين مجاز نيست. در عين اينکه حلول نيست و حضرت خدا نيست ولي با او بيعت کردن، بيعت کردن با خداست. «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ» کسي که بيعت تو را نقض کند بر عليه خودش نقض کرده است. چون بنده بيعت خدا را نقض کند، خدا چه ضرري ميبيند؟ اگر دست، دست خدا شد مستقيم است. پس اگر دست در دست ما ميدهد ميخواهد دست ما را بگيرد. آنها اين را فهميده بودند. آنها درکي از اميرالمؤمنين داشتند که ميدانستند حضرت مستغني از ماست. او يد الله است. اگر دستش را دراز ميکند احتياج به دست ما ندارد و ميخواهد دست ما را بگيرد و به خدا برساند. آدم اگر اين را فهميد ميفهمد نقض بيعت در سختيها، اينکه خودت را کنار ميکشي تو ضرر ميکني، خدا احتياج ندارد. خداي متعال ميخواهد در اين کوره تو را سالم عبور بدهد. خدا ميخواهد تو را بزرگ کند و از دل سختيها با بزرگ شدن عبور بدهد. «وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً» (فتح/10) ديگر داستام مخلفين شروع ميشود.
«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ» (فتح/11) ما تو را به سمت مکه فرستاديم، رفتند و اعراب نيامدند. قريش به هيچ وجه حضرت را راه نميداد، نزديک بود جنگ شود. حضرت بيعت رضوان را گرفتند. گفتند: حاضر هستيد تا پاي جان بايستيد؟ همه بيعت کردند الا معدود از منافقين که بيعت نکردند و بعد دائماً با حضرت مخالفت ميکردند که اين چه صلحي بود. عزت ما را از بين بردي که نزديک مدينه اين آيه نازل شد. «انا فتحنا لک فتحاً مبينا» ما براي تو فتح مبين کرديم و اينها نميبينند. يک عدهاي راه افتادند و حضرت بيعت رضوان را گرفت. حضرت اينها را با خود برد و به بيعت رضوان رساند. يک آيه آخر ميفرمايد: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ» (فتح/28) او اين رسول را فرستاد با دو سرمايه «لِيُظْهِرَهُ» ميخواهد غلبه مطلق ايجاد کند. غلبه براي اين رسول است. اما «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (فتح/29) او رسول خداست، فتح براي اوست و دين براي اوست ولي آنهايي که با اين رسول همراه ميشوند در اين فتح مبين و در اين فيوضات، براي اينها پنج خصوصيت ميگويد. «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً» تمام مسأله اين است، بحث همراهي ولي خدا و همراهان و فوز همراهان، هرچه داستان اينها را ببينيم بايد ببينيم همراهي با حضرت چقدر فوز دارد و حضرت در اين فتحي که براي نبي اکرم ميکند يک همراهاني براي حضرت قرار ميدهد و اين خيلي مهم است. نعمت بالاتر از اين است که به ما اجازه بدهند در اين فتحي که خداي متعال براي رسولش ميکند ما هم باشيم؟ ما کجا و امام حسين کجا؟ خداي متعال براي امام حسين در عاشورا فتح ميکند و به حر هم اجازه ميدهد بيايد. کسي که با رسول راه ميرود خدا نعمت را براي رسول تمام ميکند و پر آن ما را ميگيرد. سفره عالم براي اميرالمؤمنين پهن شده است.
شريعتي: خيلي نکات خوبي شنيديم، از شما سپاسگزارم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»