اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

94-08-16- حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري - تفسير جزء سي

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير سور جزء سي قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري
تاريخ پخش
: 94/08/16

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


حتي به جرعه‌اي شده مهمانِ‌مان کنيد *** زلفي نشان دهيد و پريشان‌ِمان کنيد
اين اشک‌ها به محضر دريا نمي‌رسند *** اي برق‌هاي عاطفه! باران‌ِمان کنيد
«دي شيخ با چراغ» نفهميد، گِرد شهر *** هي چرخ مي‌زنيد که انسان‌ِمان کنيد
درياي باده‌ايد ولي جام ما کم است *** آيينه بسته‌ايد، فراوان‌ِمان کنيد
در فاطميه بود که ما سينه زن شديم *** از اين در آمديم که درمانِ‌مان کنيد
از ما مسافرانِ قدم دور خود زدن، *** سلمان شدن گذشت، مسلمانِ‌مان کنيد
يک نور واحديد که در چارده افق *** تکرار مي‌شويد که حيران‌ِمان کنيد


شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي ميرباقري خيلي خوش آمديد
حاج آقا ميرباقري: سلام عليکم و رحمة الله خدمت شما و بيننگان محترم
شريعتي: در ذيل بحث تفسير جزء سي قرآن کريم امروز حاج آقاي ميرباقري براي ما از تفسير سوره‌ي مبارکه‌ي ماعون خواهند گفت.
حاج آقا ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة علي اعدائهم اجمعين اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذه الساعة و في کل الساعة ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوز عن عندک يکي از سور کوچک آخر قرآن که شش آيه يا هفت آيه دارد و معارف فراواني هم در آن است مثل همه‌ي سور قرآن سوره‌ي مبارکه‌ي ماعون است نام گذاري اين سوره به تناسب آيه‌ي آخرش است که در آن ذکري از اين کلمه است فضائلي هم براي تلاوت اين سوره گفته شده من يک روايت را از ثواب الاعمال صدوق بيان مي‌کنم در مجمع البيان هم مرحوم مجلسي از امام باقر عليه السلام نقل کرده اند فرمودند اگر کسي اين سوره‌ي شريف را در نمازهاي واجب يا نوافل بخواند خداي متعال نمازش را مي‌پذيرد و روزه‌ي او را هم قبول مي‌کند مَن قَرَأ سورة «أرأيت الذي يکذب بالدين» فِي فَرَائِضِهِ وَ نَوَافِلِهِ کَانَ فِيمَن قَبَّل الله عزوجل صَلَاتَهُ وَ صِيَامَه وَ لَم يُحَاسِبهُ بِمَا کَانَ مِنهُ فَي الحَياة الدُّنيا (مجمع البيان، ج 9، ص 546) او را مورد محاسبه قرار نمي‌دهد از اعمالي که در دنيا انجام داده اين‌ها آثار و برکات باطني سوره است معنايش را مکرر عرض کرده ايم که مي‌شود انسان در تمسک به اين سوره به نقطه‌اي برسد که اين آثار و برکاتش برايش به وجود بيايد عباداتش مقبول شود خطيئه‌هايي را که در دنيا از او سر زده خدا به برکت و شفاعت اين سوره عفو بکند اين را که فرموده اند در نماز‌ها بخوانيد خوب است آدم بعضي از اين سور را لا اقل در بعضي نمازهاي خودش بخواند اين که تاکيد شده در روايات که در نوافل شما بخوانيد هميشه متمرکز به يک سوره نباشد البته در روايات داريم بهترين سوره‌اي که در فرائض خوانده بشه فجر، قدر و توحيد است در يک رکعت قدر در يک رکعت توحيد که معمولا هم مرسوم است ولي لا اقل در نوافل و گاهي در فرائض سور ديگر خوانده شود چون روايات تاکيد کرده اين طور نباشد ماه سال بيايد بگذرد اين روايات را عمل نکنيم. اين سوره را معمولا مفسرين به آن پرداختند نکات خوبي هم بيان کردند علامه طباطبائي نگاه کلي که دارند به اين سوره مي‌فرمايند اين سوره يک نوع تهديدي است نسبت به کساني که در ظاهر در نحله‌ي اهل ايمان و دين هستند ولي يک سلوک و رفتار و خلقي دارند که آن سلوک و رفتار و خلق متناسب با قيامت و اعتقاد به آخرت و تصديق به دين نيست مثل سهو در صلوه يعني کوتاهي و غفلت در نماز مثل ريا و عمل را براي غير خدا انجام دادن و مثل منع خيرات کردن. اين اجمال اين سوره است يعني سوره را کانه ناظر به کساني مي‌دانند که به ظاهر اهل دين هستند ولي رفتارشان عملشان تصديق به دين نيست خداي متعال در مجموع اين دسته را با خصوصياتي معرفي مي‌کند بعد هم تهديد‌هايي در مورد آن‌ها در اين سوره است سوره اين طوري شروع مي‌شود بسم الله الرحمن الرحيم که در هر سوره‌اي معناي خاص آن سوره را دارد غير از معناي کلي است «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/ 1) خطاب به وجود مقدس نبي اکرم است ممکن است به تبع اين خطاب مورد توجه ما هم باشد آيا نديدي آن کسي را که دين خدا را تکذيب مي‌کند؟ اين رويت ممکن است هم رويت حسي باشد که در وجود مقدس نبي اکرم محسوس و مشهود است ممکن است رويت‌هاي ديگر هم باشد ولي اين عوالم براي حضرت نبي مشهود هستند آن کسي که چند خصوصيت دارد صفت اول «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» است «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ» (ماعون/ 2) اين همان کسي است که يتيم را با قهر و شدت رد مي‌کند کسي که تکذيب دين مي‌کند علامتش اين است اين تکذيب علائمي به دنبال خودش دارد يکي به جاي اين که تکريم و احترام بکند و محبت نسبت به ايتام داشته باشد آن‌ها را با قهر و شدت دفع مي‌کند بعد مي‌فرمايد «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» (ماعون/ 3) خصوصيت ديگر آن کسي که تکذيب دين مي‌کند اين است که ديگران را هم تحريص به طعام مسکين نمي‌کند تحريک کردن ترغيب کردن از صفت کساني نيست که اهل تکذيب به دين هستند آن‌ها دنبال اين نيستند که به ايتام و مساکن رسيدگي شوند تکريم و اطعام شوند اين امور را دنبال نمي‌کنند کسي که تکذيب در دين مي‌کند به دنبال تکذيب در دين اين خصوصيات در او محقق مي‌شود که اين خصوصيات در سور متعددي هم اشاره شده است يکي دو سوره را از باب اشاره عرض مي‌کنم يکي در سوره‌ي مبارکه‌ي فجر است بعد از اين که خداي متعال داستان فراعنه‌ي تاريخ قوم عاد و ثمود و عذابي که برايشان نازل شد را مي‌گويد «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ، إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» (فجر/ 14-13)بيان مي‌کند بعد به داستان انسان مي‌پردازد که چرا انسان اين طوري مي‌شود که دچار اين عذاب الهي مي‌شود چرا فراعنه‌ي تاريخ به اين گرفتاري مبتلا شدند يا به ما تذکر مي‌دهد که شما نگاهتان به دنبال آن امکانات و مقدوراتي که به آن‌ها داديم نباشد مثل آن‌ها نباشيد مي‌فرمايد انسان را ما امتحان مي‌کنيم گاهي با گشادگي گاهي با تقدير و سخت گرفتن «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ، وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» (فجر/ 16-15) اگر خداي متعال کسي را امتحان بکند کرامت بدهد امکانات ظاهري بدهد تلقي اش اين است که اين علامت کرامت‌هاي باطني است کما اين که اين فرهنگ را قرآن در باب يهود ذکر مي‌کند امکاناتي که در اختيارشان بود آن‌ها را به اين توهم رسانده بود که آن‌ها خاصان درگاه خدا هستند که خدا در قرآن خطاب مي‌کند «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (بقره/ 94) اگر واقعا ولي خدا هستيد بايد آماده‌ي عبور از مرز دنيا باشيد علي‌اي حال اين يک دسته بعد مي‌فرمايد «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» اگر او را امتحان بکند روزي اش را هم تنگ بگيرد خيال مي‌کند اين علامت تحقير و توهين است در حالي که نه اين علامت توهين است و نه آن علامت تکريم بعد مي‌فرمايد که شما به واسطه‌ي اين امکاناتي که داديم مورد کرامت قرار نمي‌گيرد چرا؟ به خاطر اين که «كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ، وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» (فجر/ 18-17) شما يتيمي را اکرام نکرديد شما تحريص بر طعام مسکين نکرديد انسان وقتي امکاناتي که به دستش مي‌رسد را علامت عزت خودش بداند رويکردي که دارد اين است که آبرومند مي‌شود خداي متعال او را اکرام مي‌کند آبرو و عزت مي‌دهد موقعيت اجتماعي به او مي‌دهد عزيز و محترم مي‌شود اين کرامتي که پيدا کرده کرامت ظاهري نعمت خدا است در بين مردم او را عزيز مي‌کند امکانات به او مي‌دهد اين را علامت اکرام باطني و عزت در نزد خداي متعال مي‌دهد درست است خداي متعال کرامت‌هاي ظاهري را داده آدم خودش که کسب نکرده اين احترامات ظاهري عطاي حضرت حق است نعمت‌ها عطاي حضرت حق است ما اين امکان را بايد خرج مي‌کرديم با اين کرامتي که خدا به ما داد يتيمي را اکرام مي‌کرديم با امکاناتي که به ما داد نه فقط خودمان را اطعام مي‌کرديم بايد آبروي خودمان را خرج مي‌کرديم يک جريان راه مي‌انداختيم اين کارها را نکرده پس يکي از صفاتي که قرآن مذمت مي‌کند به شدت و از صفات کساني است که دچار عذاب الهي مي‌شوند همين صفت است در اين سوره مي‌فرمايد اين از آثار تکذيب دين است در سور ديگر قرآن هم پرداخته يکي در سوره‌ي مدثر است خداي متعال مي‌فرمايد وقتي اصحاب يمين وارد بهشت مي‌شوند «فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ، عَنِ الْمُجْرِمِينَ، مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ، قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ» (مدثر/ 44-40) گفتگو با مجرمين مي‌کنند سوال و جوابي بين آن‌ها برقرار مي‌شود مي‌گويند چه چيز شما را در وادي سقر سير داد که دچار عذاب شديد سلوک شما در سقر به خاطر چه بود مي‌گويند ما از نمازگزاران نبوديم معني ظاهري اش نمازگزار است معاني ديگري هم شده که محل بحث نيست ما اهل اطعام مسکين نبوديم کانه اين يک صفت رذيله‌اي است ترک اطعام مسکين و از آن مهم تر تحريص بر اطعام مساکين است شبيه اين آيه در سوره‌ي حاقه است در باب اصحاب المشمئه است آن‌هايي که کتابشان به دست چپ داده مي‌شود «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ» (حاقه/ 25) خداي متعال صفات اين گروه را بيان مي‌کند دستور داده مي‌شود با سلسله‌هايي اين‌ها را ببندند در جهنم قرار بدهند آن وقت سخن اين است «إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ الْعَظِيمِ، وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» (حاقه/ 34-33) اين ايمان به حضرت حق نداشت و دوم اين که تحضيض بر طعام مسکين نمي‌کرد. پس يکي از صفات مهمي که در اين طرف جبهه‌ي اولياء خدا است وقتي خداي متعال متقين را توصيف مي‌کند مي‌فرمايد «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ، وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» (بقره/ 4-2) يا وقتي مومنين را توصيف مي‌کند «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» (مومنون/ 2-1) مومنيني که فلاح مي‌رسند از نماز شروع مي‌شود تا «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ، لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (معارج، 25-24) پس اين يک جريان است جريان ايمان و صلوة و خشوع که به دنبالش اين روحيه در انسان پيدا مي‌شود روحيه‌ي «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» اين انفاق هم اعم از انفاق ظاهري و باطني است در روايت دارد مَمَّا عَلَمنَاهُ يَقُسُون علمشان را منتشر مي‌کنند انفاق‌هاي متفاوتي دارند حق براي ديگران در مقدورات خودشان قائل اند نمي‌گويد امکانات ملک مال من است چه آن کسي که سوال نمي‌کند چه آن کسي که سائل نيست ولي محروم است بنابراين اين يک روحيه‌ي بسيار مهمي است که در جبهه‌ي متقين است آن طرف آن‌هايي که اهل تقوا نيستند اهل تکذيب دين هستند به جاي اکرام يتيم «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ، وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ، فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ» (ماعون/ 4-2) يک دفعه لحن آيه عوض مي‌شود يک معنا اين است که مرحوم علامه طباطبائي فرمودند خداي متعال مکذبين را تطبيق مي‌کند آن مکذبين همين مصلين هستند نمازگزاران جزء مکذبين اند کدام نمازگزاران «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» (ماعون/ 5) آن‌هايي که نسبت به صلوة سهو دارند في صلوتهم نيست که در نمازشان سهو مي‌کنند اشتباه مي‌کنند گاهي در نماز نه عن صلوتهم است يعني رويگردان از نمازشان هستند و مشغول به سهو عن صلوة هستند رويشان به طرف جاي ديگري است لذا به سهو عن صلوة مبتلا مي‌شوند اقبال به نماز ندارند اين کساني که از نمازشان سهو مي‌کنند «الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ» (ماعون/ 6) هم هستند حالا ريا در نماز و بقيه‌ي عبادات کسي که در نمازش اهل ريا شد در بقيه‌ي عباداتش هم اهل ريا مي‌شود کسي که اهل اقامه‌ي نماز شود «وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» نماز را اقامه مي‌کنند زير خيمه‌ي نماز زندگي شان شکل مي‌گيرد اگر زندگي کسي زير خيمه‌ي نماز شکل گرفت و همه‌ي زندگي اش رنگ و بوي نماز داشت همه‌ي زندگي اش رنگ اخلاص پيدا مي‌کند في صلتهم دائمون مي‌شود تجارتش هم رنگ اخلاص دارد ولي اگر کسي سهو عن صلوة داشت رو به دنيا بود و غافل از نماز اين اهل ريا مي‌شود اين اگر نماز هم بخواند اهل ريا است خداي متعال منافقين را وقتي توصيف مي‌کند مي‌فرمايد يکي از علائم نفاق اين است که «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّـهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّـهَ إِلَّا قَلِيلًا» (نساء/ 142) رو به نماز که مي‌آورند با کسالت مي‌آيند و در نمازشان اهل ريا هستند اين دو معنا دارد يک معنايش اين است که گاهي کسي در نماز مبتلا به ريا مي‌شود معناي کلي تري هم دارد که اصلا اهل نماز نيست اصل نمازش ريايي است مثل آن کسي که مي‌گويد من دنبال اين هستم که نام مقدس وجود نبي اکرم را دفن بکنم مغيره نقل مي‌کند نام خودش را کنار نام خدا قرار داده او نماز هم مي‌خواند اصل نماز ريايي است براي به رويت ديگران رساندن است نه اين که نماز مي‌خواند يک جائي مد ضالينش را مي‌کشد تا مردم ببينند نه از اساس نمازش بر پايه‌ي اين است که مي‌خواهد بر مردم ارائه بکند و يک جريان نفاق درست بکند اين را در تحليل دوم عرض خواهم کرد اگر کسي اهل سهو از نماز شد اين طبيعتا مبتلا به ريا مي‌شود و همه‌ي کارهايش براي نشان دادن به مردم مي‌شود ديگر اخلاص در کار براي خدا کار کردن به رويت خدا و اوليا خدا رساندن از موضوعيت برايش مي‌افتد صفت ديگرشان «وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» (ماعون/ 7) منع مي‌کنند ماعون را ماعون چيست؟ گاهي معنا کردند به اين که در قديم رسم بود امکاناتي که در اختيار يک خانواده بود در کمبود امکانات به هم ديگر عاريه مي‌دادند ظرف موقعي که مهمان داشتند عاريه مي‌گرفتند لباس عاريه مي‌گرفتند حتي اين امکانات محدودي که خدا به آن‌ها داده از اين هم منع مي‌کنند که امانت عاريه به ديگران بدهند در بعضي روايات هم دارد که اين زکات است در بعضي روايات دارد قرض نمي‌دهند مرحوم علامه طباطبائي معناي جامع و خوبي کردند مي‌گويند ماعون يعني هر خيري که شما به وسيله‌ي آن کمک مي‌کنيد که انسان به وسيله‌ي آن کمک مي‌کند ديگري را در رفع حوائجش مي‌خواهد قرض باشد يا امانت دادن باشد منتها آن چيزي که از لغت ماعون استفاده مي‌شود يکي دو نکته است يعني حتي از خيرات اندک هم منع مي‌کند به تعبير ما آب از دستش نمي‌چکد از خيرات اندک هم پرهيز مي‌کند به ديگران برساند و ديگر اين که سهولت در جريان است اگر يک جايي از دستش خيرش صادر شد با سهولت نيست مجبور است با کراهت با منع است در حالي که اگر کسي اهل صلوة شد «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ، لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» بدون اين که حساب کتاب بکشد با سختي بدهد انسان اگر کسي امانتي پيشش گذاشته بود به راحتي مي‌دهد پس ما دو جور انسان داريم يک آدمي که اهل دين است اهل اعتقاد به قيامت است که يک معناي دين است اهل حساب و کتاب است اهل اعتقاد به جزا است يا نه اهل دين است يعني تابع دين خدا است دين را قبول دارد و زير چتر دين و ولايت الله زندگي مي‌کند اين آدم را وقتي مي‌خواهيد توصيف بکنيد آدمي که زير چتر دين است اين آدم اهل صلوة عبادت و ذکر و خشوع و توجه به خداي متعال است و پرتو اين توجه به خداي متعال اثر اين توجه به خداي متعال در زندگي اش اين است که طبيعتا اهل ايثار به بندگان خدا مي‌شود نه فقط خودش انفاق مي‌کند سعي مي‌کند انفاق در راه خدا را به پا بکند. سعي مي‌کند که اگر خداي متعال به او آبرو امکاني دارد اين را صرف اکرام آن کساني بکند که نياز به يک کرامت‌هايي دارند و از آن محروم هستند اکرام يتيم مي‌کند و انفاق مي‌کند تحريص بر انفاق مي‌کند و همه‌ي زندگي اش مي‌رود زير چتر نماز ديگر اهل ريا نيست اگر نماز مي‌خواند براي خدا مي‌خواند همه‌ي زندگي اش مي‌شود نماز و همه‌ي زندگي اش اخلاص است و از دستش خيرات براي ديگران جاري مي‌شود وقتي خيري به او مي‌رسد اين خير را منع نمي‌کند در روايات مکرر آمده که خيلي وقت‌ها امکاناتي که به شما مي‌دهند مال شما نيست اين مال آبرويي که دادند همه اش رزق خودت نيست همه را براي مصرف خودت ندادند رزق ديگران را دادند که از معبر شما عبور بکند در اين داد و ستد شما بگيريد به خدا برگردانيد خود شما تطهير شويد و رشد پيدا بکنيد در داد و ستد و بيع با خدا اگر کسي اهل بيع با خداي متعال شد خودش رشد مي‌کند وقتي حضرت مال را از دست ما مي‌گيرند «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا» (توبه/ 103) ما تطهير مي‌شويم در اين داد و ستد ما پاک مي‌شويم رشد مي‌کنيم فرمودند اين خير را منع نکنيد اگر شما منع کرديد اين خير را از شما برمي‌گردانند از مسير ديگري به اهلش مي‌رسانند شما ديگر مجراي اين خير نيستيد آبرويي که مي‌خواست خرج خدا شود ديگر خرج خدا نمي‌شود اين اصلا مال شما نبوده بنا بود از شما عبور بکند شما منع مي‌کنيد ديگر اين خير از طريق شما عبور نمي‌کند خدا رحمت کند استادي داشتيم مي‌گفت مثل جوي آب اين آب که مال جو نيست مال مزرعه است اگر جوي سر بالا شد يک جوي ديگر مي‌کنند ديگر اين جوي طراوت ندارد مي‌شود محل خس و خاشاک اين امکاناتي که از انسان عبور مي‌کند خداي متعال آبرو و کرامت را مي‌دهد امتحان است اين کرامت به معني عزت اجتماعي است اگر اين کرامت را خرج اکرام يتيم کرد يعني از اين دست گرفت و از آن دست داد آن وقت به کرامت عند الله مي‌رسد مي‌شود نفس مکرم اگر نه اين طوري نيست شما منع کرديد اين اکرام را خدا کرد ولي شما سد شديد عبورش نداديد پس ما بايد همه‌ي امکاناتي که از خداي متعال به ما مي‌رسد اين امکانات را عبور بدهيم برسانيم به عباد الله مجرا باشيم اگر کرامتي را خدا به ما داد آن را خرج آن‌هايي بکنيم که بايد تکريم شوند در جامعه اگر رزقي داد آن را صرف آن‌هايي بکنيم که مسکين هستند ابتدائا به معني فقير بلکه فقيري است که هيچ امکاناتي ندارد زمين گير شده است اين احتياج به طعام دارد مسکين اقسامي دارد طعام هم اقسامي دارد فَلْيَنْظُرِ اَلْإِنْسَانُ إِلى َ طَعَامِهِ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ اَلَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ (محاسن، ج 1، ص 220) مسکين‌ها طعام‌ها متفاوت اند خداي متعال به آدم علم داده اين طعام مال تو نيست به ديگران هم برسان پس آن چه خداي متعال به ما مي‌دهد ما بايد مجراي جريان آن‌ها باشيم با رحمت آن‌ها را به ديگران برسانيم و با جود. آن وقت اگر کرامت است تکريم بکنيم اگر امکانات است اطعام بکنيم اگر خداي متعال آبرويي داده اين آبرو را صرف تحريض ديگران بکنيم ديگران را بر انگيزانيم هم خودمان اهل خير باشيم هم ديگران را اهل خير کنيم خير از دست ما جاري شود يک عده اهل ايمان به دين هستند با دين زندگي مي‌کنند وقتي جريان هدايت الهي در آن‌ها واقع مي‌شود «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» وقتي انوار هدايت خدا در وجود متقين مي‌آيند اين‌ها اهل ايمان به غيب اقامه‌ي صلوة مي‌شوند زير خيمه‌ي دين زندگي مي‌کنند آن وقت اهل انفاق مي‌شوند آن چه خدا داده از اين دست مي‌گيرند از آن دست رد مي‌کنند اگر عده‌اي مومن شدند آن‌هايي که به ايمان و فلاح مي‌رسند آن‌هايي هستند که اهل خشوع در نماز هستند نه فقط نماز مي‌خوانند خشوع هم دارند خشوع تواضع باطني است خضوع تواضع ظاهري است. مومنين اهل خشوع در نماز هستند وقتي کسي که اهل خشوع در نماز شد بقيه‌ي اوصاف را هم دارد تا مي‌رسد به آن جا که «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ، لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» براي ديگران حقي در مال خودش احساس مي‌کند بنابراين امکانات را مي‌گيرد مي‌دهد
شريعتي: يکذب بالدين اختصاص به کفار و مشرکان ندارد؟
حاج آقا ميرباقري: ابتدائا ممکن است اين طوري بگوييم که خداي متعال مي‌گويد آدم‌ها دو دسته هستند آدم‌هايي که اهل دين و تقوا هستند مومن هستند انوار ايمان در وجودشان جاري مي‌شود اين ايمان تبديل مي‌شود به خشوع در صلوة اقامه‌ي صلوة و اين صلوة فراگير در همه‌ي زندگي اش مي‌شود آثارش نماز اين است که «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ» اما عده‌اي هستند ولو به ظاهر در نحله‌ي دينداري هستند نماز مي‌خوانند به ظاهر اهل دين هستند در بين مسلمان‌ها زندگي مي‌کنند ولي اهل تکذيب هستند اهل قهر با يتيم هستند به جاي اين که اکرام بکنند روحيه‌ي اکرام در آن‌ها نيست اين تکذيب نتيجه اش اين است کما اين که زير چتر ولايت خدا قرار گرفتن اثر هدايت الهي و تقوا و ايمان اين است که آبرويي که به او مي‌دهند خرج ديگران مي‌دهد مال خودش نمي‌داند وقتي خرج در راه خدا نمي‌کند که مال خودش بداند وقتي آدم احساس خدايي بکند نمي‌تواند در راه خدا خرج بکند در روايت عنوان بصري قُلتُ: يا أَبا عَبْدِاللهِ؛ ما حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ؟ قالَ: ثَلاَثَةُ أَشْياءٍ: أَنْ لا يَرَي الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيما خَوَّلَهُ اللهُ مِلْکاً، لأنَّ الْعَبِيدَ لا يَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ، يَرَوْنَ الْمالَ مالَ اللهِ، يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ بِهِ؛ وَ لاَ يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغالِهِ فِيما أَمَرَهُ تَعالي بِهِ وَ نَهاهُ عَنْهُ (بحارالانوار، ج 1ف ص 224) حضرت به او گفتند اگر علم مي‌خواهي پيش من است ولي برو نورانيت علم نزد ما است ولي برو عبد بشو محقق به حقيقت عبوديت بشو ما علم را به تو مي‌دهيم گفت بندگي چيست؟ فرمودند سه چيز اولش اين است که خودش را مالک نداند اين‌ها امانات است مال ما نيست «لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (بقره/ 107) «وَلِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آل عمران/ 189) هم مالک است هم ملک است پس اين دست ما امانت است اگر خودت را مالک اين امانات ديدي احساس خدايي کردي نگه مي‌داري چون مال خودت است ولي اگر انسان احساس کرد مالک نيست حضرت فرمودند اگر خودش را مالک نديد انفاق در آن راهي که خدا دستور داده مي‌کند مي‌گويد اين جا خرج کن اين جا خرج نکن آسان مي‌شود اين جا امساک مي‌کند ولو عزيزترينش بخواهد آن جا به راحتي خرج مي‌کند چون ملک را ملک خدا مي‌بيند اگر کسي متقي شد به نور تقوا رسيد به نور ايمان رسيد هدايت قرآن در قلبش جاري شد خودش را مالک نمي‌بيند اهل خشوع مي‌شود همه‌ي زندگي اش اخلاص مي‌شود وقتي اخلاص شد داد و ستد و گرفتن هم با اخلاص است با خدا داد و ستد مي‌کند نه اهل ريا است نه اهل منع است خير که به او برسد سد نمي‌شود خير آمده عبورش مي‌دهد مثل جوي آب ولي اگر آن طرفي شد اهل تکذيب شد آدمي که زير چتر دين زندگي نمي‌کند خيلي هم ادعا مي‌کند فريادش گوش فلک را کر مي‌کند ضعفا و محرومين و حقوق بشر مي‌گويد حرف زياد زده مي‌شود ولي کسي که زير چتر توحيد قرار نمي‌گيرد در وادي توحيد نيست هدايت الهي ايمان به قلبش نرسيده به نور تقواي الهي منور نشده اول خاصيت اين آدم اين است که هيچ وقت آبروي خودش را خرج تکريم ديگران نمي‌کند همه جا خود را مي‌بيند کسي که استکبار علي الله مي‌کند خاصيتش اين است که آدم ديگر اهل تواضع در مقابل ديگران نمي‌شود وقتي آدم در مقابل خدا استکبار بکند در مقابل مخلوقات تواضع بکند؟ بله ممکن است تظاهر به تواضع بکند اين هم خودش فريب است تملق گويي غير از تواضع است بنابراين اين آدم اهل اکرام يتيم نمي‌شود آن جايي که بايد اکرام بکند يتيم نياز به اکرام دارد بايد اکرام شود وظيفه‌ي من است اين کرامت مال من نيست اين کرامت را خداي متعال در وجود من گذاشته که اين کرامت را خرج آن کسي بکنم که خدا گفته اما منع مي‌کند اصلا اهل اين که فضايي درست بکند که فضاي دستگيري از ضعفا باشد نيست ادعا مي‌کند تامين اجتماعي و سر و صدا دارد ته اش را که نگاه مي‌کني مي‌بيني نظام هرمي درست کرده نظام کوئيستي همه‌ي پايين هرم مي‌رود در قله‌ي هرم بعد انفاق مي‌کند تامين اجتماعي هم مي‌گذارد اين که انفاق نيست اين چه انفاقي است؟ اين آدم نه اقامه‌ي رسيدگي به ضعفا کارش است اصلا کارش اين نيست نه اين که آبرويش را يک جايي صرف اکرام ديگران بکند نه من بايد مکرم باشم همه بايد آبرويشان خرج تکريم من شود نه اين که من خودم را خرج بکنم که ديگري عزيز و محترم شود يک جايي آدم بايد آبروي خودش را بگذارد من بايد کوچک شوم ديگري بزرگ شود آبرويم را خرج شوم اين اکرام يتيم است که نمي‌کند اين آدم سهو عن الصلوة مي‌رسد محوري ترين صفت اين است تکذيب دين منجر به رويگرداني از نماز مي‌شود بعد از ايمان نماز مهم ترين امر است فَإِن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها (فلاح السائل، ص 127) اگر نماز آدم درست شد بقيه‌ي اعمال هم درست است اگر خيمه‌ي نماز به پا شد زکات انسان همه کار انسان در اين خيمه است مقبول خدا مي‌شود چون اخلاص و خشوع است ولي اگر نماز به پا نشد اهل تقوا و اقامه‌ي صلوة نبودي «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (مائده/ 27) انسان رويش را از نماز برمي‌گرداند ساهون را عرض مي‌کنم که چه کسي است آدمي که ساهي از نماز است ريا همه‌ي زندگي اش را مي‌گيرد کار براي خدا نمي‌تواند بکند همه اش دنبال اين است که مردم ببينند مردم تعريف بکنند اگر عبادت هم مي‌کند ريايي است همه‌ي زندگي اش ريايي است آدم يک موقعي اقامه‌ي نماز مي‌کند خيمه‌ي نماز را در زندگي اش به پا مي‌کند همه چيزش زير چتر نماز عبادت است اصلي ترين عبادت ما بعد از ايمان نماز است يک موقع مي‌بينيد که نه خيمه‌ي صلوة را به پا نکرده روي به امر ديگري دارد غافل از اين امر است اين همه‌ي زندگي اش مي‌شود ريا نمازش با زکاتش با تجارتش همه اش خود نمايي است بحث خدا و براي خدا کار کردن نيست خاصيت اين آدم اين است که اهل ريا مي‌شود و از آن چه به دست او مي‌رسد عبور نمي‌کند کمترين خيري از او به دست ديگران نمي‌رسد اين دو جريان انسان است حالا شايد يکي از محوري ترين صفاتي که در اين سوره آمده سهو عن الصلوة است اين معنايي که يک مقدار براي ما نگران کننده است که در بعضي روايات يک جوري اين صفت تعريف شده که پرش ما را هم مي‌گيرد اين خطرناک است مقابل مومنين است مکذبين ساهون عن الصلوة اند اين سهو را در روايات گاهي معنا کرده که بي اهميتي به نماز برايش اصل شود به طوري که نماز را از اول وقت به خاطر بي اهميتي به تاخير بيندازد يعني برايش مهم نيست روايت را از امام صادق عليه السلام عياشي نقل کرده انه سئل عن هذه الآيهاز حضرت سوال شد که آيا اين که «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» مقصود همان وسوسه‌هاي شيطاني در نماز است ما رو به نماز که مي‌ايستيم شيطان ما را رها نمي‌کند بهترين عبادت ما است نمي‌گذارد معراج رويم اگر توانست نمي‌گذارد وضو بگيري اگر وضو گرفتي نمي‌گذارد رو به قبله بايستي اگر رو به قبله ايستادي نمي‌گذارد تکبير بگويي گفتي مي‌آيد نمازت را خراب مي‌کند آيا اين مقصود وسوسه‌هاي شيطاني است فرمود لاکل احد يُصِيبه هذا ولکن ان يَغفلَها و يدع اَن يصلي فِي اَولِ وَقتِها (مجمع البيان، ج‏10، ص‏548) مگر معصوم باشد يا اوليا خاص باشد همه‌ي بقيه‌ي افراد در معرض وسوسه‌ي شيطان هستند در نماز ومقصود اين است که از نماز غافل شود توجه به نماز ندارد غفلت است رويگرداني است و اهميت نمي‌دهد که نماز را اول وقت بخواند اين خيلي بد مي‌شود اگر اين طوري شد يعني اين را خداي متعال به تعبير بزرگان مفسرين مصداق تکذيب دين قرار داده گويا آدم مکذب دين و هدايت خدا و قيامت است اين‌ها آثار اين است که در انسان ظهور پيدا مي‌کند مرحوم صدوق در خصال از وجود مقدس حضرت علي نقل کردند لَيْسَ عَمَلٌ اَحَبَّ اِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الصَّلاةِ، فَلا يَشْغَلَنَّكُمْ عَنْ اَوقاتِها شَىْ ءٌ مِنْ اُمورِ الدُّنيا؛ (خصال، ص 621) در بين نماز بعد از ايمان هيچ عملي در نزد خدا محبوب تر از نماز نيست شما را مشغول نکند از وقت نماز هيچ چيزي از امور دنيا. هيچ امري از امور دنيا شما را از وقت نماز مشغول نکند تنظيم وقت شما بر مدار نماز باشد متقين مدار تنظيم وقتشان نماز است زندگي شان را با نماز تنظيم مي‌کند چطور ما الآن زندگي مان را با نماز تنظيم مي‌کنيم سر ساعات کارمان را انجام مي‌دهيم مدار ساعتش ساعت شرعي است صبحش با نماز صبح شروع مي‌شود اعمال ظهرش با نماز ظهر شروع مي‌شود و به اين ترتيب. در ادامه مي‌فرمايد خداي متعال يک عده‌اي را مذمت کرده کساني که از نماز سهو دارند يعني غفلت از نماز دارد اوقاتش را سبک مي‌شمارد در بعضي روايات هم دارد مثلا امام صادق فرمود سهو عن الصلوة يعني ترک الصلوة سستي در نماز تضييع نماز ارباب معرفت مي‌گويند عبادت انسان روح ملکوتي دارد که انسان با آن روح محشور مي‌شود در روايات هم متعدد آمده نماز انسان واقعا صورت ملکوتي پيدا مي‌کند الآن هم با آن است در عوالم بعد هم با آن صورت است حتي يکي از مقامات بهشت و جنت همان تجسم اعمال ما است در آخرت اين نماز ما اين باطن نماز اين جنت تابع توجه در نماز است يعني نماز ما تبديل مي‌شود به جنت ما يکي از مقامات بهشت ما عبادات ما است که تجسم پيدا مي‌کنند به اندازه‌اي عمل ما نوراني است در قيامت طراوت و نشاط و روح و ريحان جنت در آن است خود مومن اين طوري است «فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ، فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ» (واقعه/ 89-88) خود مقربين اين طوري هستند عملش هم اين طوري است نماز آدم هم روح و ريحان مي‌شود مقدار درجات و روح و ريحاني که در نماز است تابع توجه است تضييع نماز يعني نماز را با خضوع و خشوع و آداب نخواندن حضرت فرمودند سهو در نماز يعني تضييع روايات متعددي است فرمود گاهي از نماز انسان نصفش گاهي يک سوم يک چهارم يک پنجم تا يک دهم گاهي اصلا هيچ جزئش مقبول نمي‌شود مثل يک لباس کهنه حالا اين چه تعبيري است بايد معنا شود که مي‌پيچند مي‌زنند به صورت صاحبش يعني چه حضرت فرمودند إِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ لَمَا يُقْبَلُ نِصْفُهَا وَ ثُلُثُهَا وَ رُبُعُهَا وَ خُمُسُهَا إِلَى الْعُشْرِ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يُلَفُّ کَمَا يُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ فَيُضْرَبُ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا وَ إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ بِقَلْبِکَ. (بحار الأنوار، ج‏81، ص260) از نماز شما آن مقداري براي شماست بهره‌اي از نمازتان نداريد الا آن مقداري که اقبال قلبي در نماز داشتيد نقطه‌ي مقابل اقبال قلبي و حفظ نماز است در نماز بودن است با نماز بودن است و اين هم خيلي وقت‌ها همين طوري که نماز اگر درست شد اقامه شد همه‌ي زندگي انسان مي‌شود نماز «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» (معارج/ 23) از آن طرف بزرگان فرمودند من يادم است اين تعبير از آيت الله عظمي بهجت که اگر کسي مي‌خواهد نمازش را درست بکند بيست و چهار ساعت بايد درست بکند آدمي که يک دفعه مي‌خواهد همه‌ي زندگي دنيا را رها بکند بايستد هفده رکعت نماز بخواند تضييع نماز مي‌شود آرام آرام همه‌ي زندگي بايد درست شود تا انسان از سهو عن نماز رها شود و برعکس اگر نماز هم درست شد زندگي انسان درست مي‌شود يعني رفت و برگشتي است پس جريان جريان تکذيب دين است اين جريان منتهي مي‌شود به سهو عن الصلوة در واقع گويا انسان آخرت را قبول ندارد گويا زير چتر دين زندگي نمي‌کند متقين يقيمون الصلوة اند مومنون خاشعون في الصلوة اند اين که اهل سهو عن الصلوة است پيداست اين ايمان در او نيست اين هدايت نور قرآني از آن فلاحي که «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ »« وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ، لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» است نتيجه اش اين است که زندگي اش سراسر ريا است با خدا سر و کار ندارد در نتيجه از خدا نمي‌گيرد به خدا بدهد خيراتي که خدا به او داده منع مي‌کند اکرامش کردند اين را خرج اکرام يتيم نمي‌کند روزي به او دادند خرج اطعام مسکين نمي‌کند آخرش اين مي‌شود «وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» يعني آب از دست اين آدم نمي‌چکد
حاج آقا ميرباقري: اين يک تقرير از سوره بود که بزرگان هم فرموده اند که دين يعني يوم الجزاء آدمي که اهل دين است دين را به يوم الجزاء تعريف کردند هم به جريان هدايت الهي که گاهي تعبير مي‌شود از آن به جريان ولايت الله سرپرستي خداي متعال نسبت به مومنين کسي که زير چتر دين نيست کسي که مومن به آخرت نيست اين خصوصيات مي‌تواند در او شکل بگيرد و حتي مي‌تواند به ظاهر مصلي باشد اين يک تعبير است. تعبير ديگري هم داريم که اشاره مي‌کنم که اين مي‌تواند دو جريان باشد ما قرآن را وقتي مي‌خواهيم ببينيم بايد جرياني ببينم قرآن «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (اسراء/ 71) مرد دو دسته هستند دو امام دارند دو جريان امامت دارند قرآن ناظر به صف بندي است يک طرف جريان شفاعت و دستگيري است يک طرف جريان تکذيب و جريان منع است اين دو جريان را قرآن بيان مي‌کند.
شريعتي: خيلي ممنون امروز صفحه‌ي 26 قرآن کريم را تلاوت مي‌کنيم و از شما خداحافظي مي‌کنيم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ ?170? وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ?171? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّـهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ?172? إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّـهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?173? إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَـئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّـهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ?174? أُولَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ?175? ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ?176?
ترجمه:
و هنگامي که به آنان [که مشرک و کافرند] گويند: از آنچه خدا نازل کرده پيروي کنيد، مي‌گويند: نه، بلکه از آييني که پدرانمان را بر آن يافتيم، پيروي مي‌کنيم. آيا هر چند پدرانشان چيزي نمي‌فهميدند و راه [حق را به سبب کوردلي] نمي‌يافتند [باز هم کورکورانه از آنان پيروي خواهند کرد؟!] (???) داستان [دعوت کننده] کافران [به ايمان]، مانند کسي است که به حيواني [براي رهاندنش از خطر] بانگ مي‌زند، ولي آن حيوان جز آوا و صدا [آن هم آوا و صدايي که مفهومش را درک نمي‌کند] نمي‌شنود. [کافران، در حقيقت] کر و لال و کورند، به همين سبب [درباره حقايق] انديشه نمي‌کنند. (???)‌اي اهل ايمان! از انواع ميوه‌ها و خوردني‌هاي پاکيزه‌اي که روزي شما کرده ايم، بخوريد و خدا را سپاس گزاريد، اگر فقط او را مي‌پرستيد. (???) جز اين نيست که خدا [براي مصون ماندن شما از زيان‌هاي جسمي و روحي] مردار و خون و گوشت خوک و حيواني را که [هنگام ذبح] نام غير خدا بر آن برده شده، بر شما حرام کرده. پس کسي که [براي نجات جانش از خطر] به خوردن آنها ناچار شود، در حالي که خواهان لذت نباشد و از حدّ لازم تجاوز نکند، گناهي بر او نيست؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. (???) قطعاً کساني که آنچه را خدا از کتاب [تورات و انجيل به عنوان حلال و حرام] نازل کرده [به سود خود، از بي سوادان يهود و نصاري] پنهان مي‌کنند، و در برابر اين پنهان کاري بهاي اندکي به دست مي‌آورند، جز آتش به شکم‌هاي خود نمي‌ريزند. و خدا روز قيامت با آنان سخن نمي‌گويد، و [از گناهان و زشتي ها] پاکشان نمي‌کند، و براي آنان عذابي دردناک است. (???) اينانند که گمراهي را به جاي هدايت، و عذاب را به عوض آمرزش خريده اند، شگفتا! چه شکيبايند بر آتش. (???) آن عذاب به خاطر اين است که خدا کتاب آسماني را به درستي و راستي نازل کرد [ولي اينان، آن را واگذاشتند و در تکذيبش کوشيدند و آن را مايه اختلاف قرار دادند] و يقيناً آنان که در [مفهوم و محتواي] کتاب اختلاف کردند [تا حقايق از مردم پنهان بماند] در دشمني دور و درازي قرار دارند. (???)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.