برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير سور جزء سي
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 94/06/21
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين سلام ميگويم به همهي شما بينندگان عزيز خانمها و آقايان در هر کجا که هستيد بهترينها نصيب شما شود آرزو ميکنم هفتهاي که پيش روي همهي ماست هفتهي پر خير و برکتي باشد در خدمت حاج آقاي ميرباقري هستيم سلام عليکم.
حاج آقا ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله خدمت شما و بينندگان عرض سلام دارم.
شريعتي: سلامت باشيد در اين روزهاي شنبه که خدمت حاج آقاي ميرباقري هستيم داريم ذيل بحث تفسير جزء سي قرآن کريم به تفسير سورههاي ناس و فلق ميپردازيم ادامهي تفسير سورهي فلق را به اتفاق ميشنويم.
حاج آقا ميرباقري: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة علي اعدائهم اجمعين اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذه الساعة و في کل الساعة ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوز عن عندک يک ترجمهي مختصري را از سورهي فلق عرض کرديم چون اين سوره معمولا خوانده ميشود يک بار ديگر ترجمهي سادهاي که مشهور گفتند عرض ميکنم بعد چند نکته را ذيل اين سوره توضيح ميدهم در اين سوره بعد از بسم الله الرحمن الرحيم که معني خاص خودش را در اين سوره دارد خداي متعال خطاب کردند به وجود مقدس نبي اکرم فرمودند «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (فلق/ 1) بگو پناه ميبرم به رب فلق رب کسي است که مربي است و سرپرستي ميکند مالک خالق حاکم است فرمانش نافذ است فلق را تدبير ميکند فلق چيست عرض کرديم از چهار شر يکي «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» (فلق/ 2) از شر آن چه خداي متعال آفريده «وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» (فلق/ 3) از شر غاسق وقتي که وقوب ميکن ترجمهي ظاهري اين است که غاسق را به تاريکي شب وقتي فراگير ميشود معنا کردند شب تاريک وقتي تاريکي اش نفوذ ميکند و فراگير و گسترده ميشود «وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» (فلق/ 4) و از شر نفوسي که در گرهها ميدمند يک معنا اين است که سحر ميکنند و اين کيفيتي است از سحر که گرههايي ميگذاشتند و بر آنها ميدميدند سحر ميکردند افراد را تصرفي ميکردند از طريق سحر در جسم آدمها گاهي در عقلشان نفوذ ميکردند و آخري «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» (فلق/ 5) از شر حاسد وقتي که حسد ميورزد و حسدش را اعمال ميکند اين چهار شر که در اين سوره است گويا اين شرور همهي ما را تهديد ميکند و ما به تبع وجود مقدس نبي اکرم بايد پناه به رب فلق ببريم تا از اين شرور در امان باشيم کما اين که در روايات است که پناه بردن به حضرت حق و خواندن اين سوره موجب ميشود از اين شرور انسان محفوظ باشد يک نکاتي را ترجمه کرديم ذيل اين سوره چند نکتهي ديگر را من اشاره ميکنم يک نکته اين است که فلق را در اين سوره به معني سپيد صبح معنا کرده بودند چون فلق يعني شکافتن پرده را کنار ميزنيد جدا ميکنيد وقتي و بعد يک چيزي آشکار ميشود ظهور پيدا ميکند از اين تعبير به فَلْق ميشود يعني شکافتن کما اين که پوستهي دانه وقتي شکافته ميشود جوانه ميزود از اين تعبير به فلق ميشود «فَالِقُ الْحَبِّ» (انعام/ 95) يعني همين صبح هم کانه اين طوري است که شب شکافته ميشود پردهي شب کنار ميرود صبح آشکار ميشود لذا از صبح تعبير به فلق ميشود معمولا فلق را به معني صبح معنا کردند اين که چه تناسبي دارد ما به پروردگار صبح کسي که مالک صبح است پناه ببريم از شر گفتند چون سر معمولا پردهاي است حجابي است بر روي خيرات اين بايد شکافته شود انسان به خيرات برسد به رب فلق پناه ميبريم يک معناي ديگري که براي فلق شده که در روايات خيلي آمده و مکرر است اين است که فلق يکي از درکات جهنم است که گاهي دارد صَدَّع فِي النَّار يک درهاي است از آتش جهنم در بعضي روايات دارد جُبّ يک چاه عميقي است سياه چالي است در جهنم منافاتي هم ندارد که آن وقت توصيف هم شده که اگر شنيده ايم که مکرر حتما مخاطبان عزيز ديده اند شنيده اند که اهل تابوتي داريم که در يکي از درکات جهنم زنداني هستند شش نفر از امم سابقه شش نفر از اين امت گرفتار اين هستند اين تابوت يکي از درکات فلق است در اين فلق است پس فلق يک نقطهي حقيقي است و خدا هم رب آن است هدايت آن خلق آن هم به وسيلهي پروردگار واقع ميشود از روايات و آيات استفاده ميشود که همين طور که بهشت درجات دارد جهنم هم درکات دارد و فلق آن جايي است که اهل تابوت در آن جا محبوس و زنداني هستند و کانه گويا شرور در جهنم محبوس ميشوند در جلسهي گذشته اشاره کرديم شر تفاسير مختلفي کردند بزرگان از شر عرض کردم شايد شر را بشود اين طوري معنا کرد ريشهي شر در اين است که يک موجود صاحب اختيار از وادي توحيد قدم بيرون ميگذارد از مسير عبوديت ميآيد بيرون شر پيدا ميشود هم خودش گرفتار شر ميشود و آن وقت اينهايي که گرفتار شر ميشوند گاهي شرشان متعدي است به ديگران هم سرايت ميدهند بنابراين شيطنت را بسط که دادي و ديگران را وارد وادي شيطنت و طغيان و استکبار بر خدا کردي شر درست ميشود آنها گرفتار شر ميشوند شيطان خودش اين کار را کرده اوليا طاغوت ديگران را هم وارد شر ميکنند از نور بندگي به ظلمات شيطنت و استکبار ميبرند پس شر اين است حالا به تعبير ديگر اگر شر را معني کنيم خروج از وادي ولايت نبي اکرم که خروج از تبعيت خداست هر کسي ميخواهد خدا را بندگي بکند بايد از حضرت تبعيت بکند بنابراين هر کس از وادي ولايت نبي اکرم و اميرالمومنين خارج شود اين هم خودش مبدا شر ميشود هم شرش ممکن است به ديگران هم سرايت بکند لذا در روايات است از وجود مقدس حضرت رسول که فريقين هم نقل کردند که اگر همه ولايت اميرالمومنين و محبت ايشان را قبول ميکردند خداي متعال اصلا آتش را نميآفريد و البته اين جهنم و آتش و اينها هم عقوبت برابر است خداي متعال اضافه کسي را عقوبت نميکند بلکه گاهي در قرآن وقتي مجازاتهاي سنگين را ذکر ميکند ميفرمايد «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (نمل/ 90) روز قيامت ميگويند مجازات شما عمل خود شما است بنابراين طغيان علي الله خودش تبديل ميشود به جهنم و البته اين بايد يک وادي مناسب هم داشته باشد که در آن جا ظهور پيدا بکند لذا خداي متعال شرور و معاصي را در اين دنيا اجازه داده ولي فاعلهاي شر و فعلشان متراکم ميشود «لِيَمِيزَ اللَّـهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (انفال/ 37) کلش در جهنم زنداني ميشود بنابراين شرور محبوس ميشوند در جهنم از آن جا تعدي نميکنند به بهشتيها برسند لذا بهشتيها در رحمت و خير هستند چون در طاعت خدا هستند و در وادي ولايت اند که وادي خير است و از شر هم محفوظ هستند در اين دنيا ممکن است اين شرور به ما برسد و بايد تلاش کنيم سالم از اين شرور نجات پيدا بکنيم وارد عالم آخرت شويم اگر کسي از اين شرور در دنيا در امان بود در آخرت هم در امان خواهد بود اين شرور بايد تناسب با رب فلق داشته باشد آدم ربوبيتي که به آن پناه ميبرد بايد تناسب با اين شروري داشته باشد که به اين شرور پناه ميبرد پس فلق موقفي است در جهنم که همهي اوليا طاغوت و ائمهي نار سران شيطنت آنهايي که شر را در عالم به پا ميکنند محبوس هستند فرهنگ شيطنت فرهنگ بندگي شيطان را اقامه ميکنند آن جا محبوس هستند و خودشان و شرشان در فلق محبوس است که عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ (بحار الأنوار، ج24، ص304) همان طور که اهل بيت اصل کل خير هستند آنها اصل کل شر هستند پس فلق در روايات ما يک موقف حقيقي است به معني سپيده من در روايات نديده شايد به معني صبح استعمال شده باشد پس فلق موقفي است در جهنم رواياتش فراوان است من يک روايت از علي بن ابراهيم ميخوانم که امام صادق عليه السلام نقل کردند که فيها الفَلَقُ و هُوَ جُبٌّ في جَهَنَّمَ (بحارالانوار، ج8، ص289) يک چاهي است در جهنم يک سياه چالي است که يتعوض اهل النار من شدت حره اهل آتش از شدت حرارت آن به خدا پناه ميبرند کانه جهنم هم درکات دارد اينهايي که در اين مرتبه از جهنم هستند از شر آن عده ديده ايد آدمهايي که شرير هستند خود شرورها درجاتي دارند اين شرير از آن شرور پناه ميبرد مجازاتها هم همين طور است چون شر جهنم تابع اهلش است يعني اين قدر شرير هستند که درجات پايين تر جهنم از آنها پناه ميبرند به خداي متعال يک منطقهاي است در جهنم که از شدت حرارتش و رنجي که است پناه ميبرند روايات بايد معني شود از خداي متعال اجازه ميخواهد تنفسي بکند سَأَلَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّسَ فَأَذِنَ لَهُ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ (بحارالانوار، ج 8، ص 296) از خدا اجازه خواست نفسي بکشد فلق خداي متعال به او اجازه داد شعلهي جهنم از آن جاست اينها بايد معنا شود در آن جهنم يک صندوق و تابوتي است بعد در آن تابوت شش نفر از اولين و آخرين اند پس يک وادي است يا در روايات ديگر معاويه بن وهب نقل کرده که محضر امام صادق بوديم از حضرت سوال کردم که حضرت قل اعوذ برب الفلق را خواندند ذيل همين سوره است فَقَرَأ رَجُلٌ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ فقال الرجل و ما الفلق؟ قال صُدَّع فِي النَّار فِيهِ سَبعُون ألفَ دَار «معاني الاخبار، ج 1، ص 227) حضرت ميفرمايند يک درهاي است در آتش جهنم حضرت توصيف کرده اند خداي متعال رب فلق است رب جهنم و بهشت است رب العالمين است مالک و صاحب اختيار است اداره و زمامش در دست اوست آن کسي که شرور را خداي متعال در آن جا محبوس ميکند اداره ميکند ما به او پناه ميبريم از چهار تا شر اين پناه بردن يک پناه بردن ظاهري است که آدم با زبان ميگويد مثل استغفار يکي پناه بردن واقعي است مثل استغفار که آدم بايد گناه خودش را بفهمد مغفرت خدا را بفهمد و از گناه خودش پناه به مغفرت ببرد اين جا هم همين طور است انسان تا احساس مخاطرات را نکند يعني شرور را نفهمد که چه هست و نفهمد که تکيه گاهي خودش ندارد خودش نميتواند تکيه گاه خودش باشد و حتي قدرت جمعي انسانها فرض کنيد بگويند آدمها براي اين که از شر حوادث طبيعي و حيوانات خودشان را حفظ بکنند جامعه درست کردند بعد فرض کنيد آرام آرام اين جوامع رسيده تا تکنولوژي علم و قدرت و دولت مدرن اينها پناه گاههاي انسان هستند اگر آن چيزي که شرش به ما ميرسد در خود اينها نفوذ بکند يعني شيطان از طريق همين علم و تکنولوژي و دولت مدرن و اين ساختارها بخواهد نفوذ بکند ديگر اينها تکيه گاه نيستند اگر انسان فهميد که خودش و تواناييهاي خودش و تواناييهاي جمعي اش در مقابل اين شروري که او را تهديد ميکند عاجز است و متوجه شد که حضرت حقي است به ما تعليم ميکند که او همهي شرور را در فلق محبوس ميکند و آن جا نقطهي کنترل است به خدا پناه ميبرد بنابراين درک از شرور و درک از وسعت آنها و عجز و ناتواني خود ما نه فقط ناتواني خود ما تکيه گاههايي که براي خودمان درست ميکنيم علم و قدرت و صنعت نميتواند ما را از اين شرور حفظ بکند بلکه خودش گاهي نقطهي شروع اين شرور است آن وقت پناه بردن حقيقي وقتي است اين شرور و اين ضعف خود انسان و آن تکيه گاه حقيقي که رب فلق است اگر خدا را ما به عنوان رب فلق شناختيم بعد به او پناه ميبريم اين سوره ميخواهد همينها را به ما عطا بکند اگر کسي با اين سوره همراه شد قاعدتا ميفهمد هم فلق را هم رب فلق را هم شرور را هم عجز خودش هم تکيه گاهها را ميشناسد متناسب با اين شرور را معنا ميکنيم «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» هر مخلوقي شرش ممکن است ما را بگيرد عرض کرديم شر مخلوق از آن جايي ناشي ميشود که از دايرهي بندگي از محيط ولايت ميرود بيرون همين که رفت بيرون مبدا شر ميشود ممکن است شرش ما را هم بگيرد و اتفاقا آنهايي که صاحب شر هستند مثل ابليس و اولياء طاغوت دنبال اين هستند که شرشان را به ما برسانند اين شروري که در مخلوقات جزئي ميبينيد اينها خيلي مهم نيستند خيلي کاري نميتوانند بکنند شر مال ارکان شر است که همهي عالم را ميخواهند مبتلا بکنند من مثالي ميزنم تشبيهم خيلي دقيق نيست وجود مقدس نبي اکرم يک تجلي در شب 27 رجب به ايشان شده شب مبعث بِالتَّجَلِّي [بِالنَّجْلِ ] الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ (دعاي شب عيد مبعث) همهي تاريخ مهمان اين يک تجلي هستند همين طوري که همهي ملائکهاي که تسبيح ميکنند «يُسبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ، لا يَفْترُونَ» (انبيا/ 20-19) خسته نميشوند غلغلهاي که در سماوات است انبيائي که مشتاق خدا بودند و شهدا و اشتياقها و دل دادگيها و همهي اينها يک فروغ رخ ساقي است يک جلوه از عبادت اميرالمومنين است اين روايت را شما چطور معنا ميکنيد فريقين هم نقل کردند ضَربَةُ عَلِي يَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلين (اقبال، ج 1، ص 467) ابن ابي الحديد ميگويد استاد ما گفت معتزلي است در شرح نهج البلاغه ميگويد از استاد ما سوال کرد که فلان فرد از صحابه افضل است يا اميرالمومنين گفت چطور مقايسه کنيم کسي که ضربتش افضل از عبادت ثقلين است که جزء اين ثقلين صحابه هم هستند خود فريقين هم نقل کردند اختصاصي نيست معني اش هم اين است که همهي عبادات بِنا عُبِدَالله (اصول کافي، کتاب التوحيد، باب النوادر، ح 10) يک فروغ رخ ساقي است همهي اين شور و دل دادگيها و نالههاي نيمه شب و سحر خيزيها و شيداييها يک تجلي است آن طرف هم شياطيني هستند که يک نفس که ميکشند جهنم شعله ور ميشود قرآن ميفرمايد بعضيها خودشان «وَقُودُ النَّارِ» (آل عمران/ 10) هستند هيزم آتش هستند هيزم وقتي گر ميگيرد چه اتفاقي ميافتد؟ بعضيها طوري اند که وقتي شعله ور ميشوند جهنم هم فرار ميکند وسعت هم دارد يعني يک حسدش ميبيني همهي عالم را گرفتار ميکند ابليس يک حسد ورزيد اين حسدش ببينيد چه بر سر ما آورده؟ پس توجه داشته باشيم که شرور يعني هيچ خلقي آن چه خدا آفريده بد نيست ربوبيت خداي متعال هم بد نيست حتي در عاشورا که ميآيد که بدترين شر اتفاق افتاده وقتي سوال ميشود از صنع خدا حضرت زينب ميفرمايد مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا (بحارالانوار، ج 45، ص 116) در کار خدا جز زيبايي نيست اينها را به عالي ترين درجات رسانده دنيا دار امتحان است ولي آنهايي که از بندگي خدا خارج ميشوند شر اين طوري پيدا ميشود و اين شرور هم محورهايي دارد که آنها شر اصلي هستند اگر اختياري در عالم نبود شري نبود از آن جايي که اختيار پيدا ميشود و به ما اختيار ميدهند که «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» (بقره/ 256) مکره نکردند که توحيد و ولايت حقه را قبول بکنيم شر پيدا ميشود بد انتخاب کنيد و اين انتخاب خودش خير است امانت الهي است اين قدرت اختيار ولي از اين امانت جز معصومين سوء استفاده ميکنند بقيه نتوانستند خوب استفاده بکنند جايي اين امانت را بد استفاده کردند شر از اين جا پيدا ميشود که آدم در امانت خدا تعدي ميکند در غير مسير خرج ميکند اين شرور هم يک موقع ميبينيد يک دميدن آنها است که بساط به پا ميکند يعني يک نفسش يک جامعهاي را مجنون ميکند در روايت ديديد وجود مقدس حضرت رسول رد ميشدند اين روايت مکرر نقل شده که حضرت ديدند مردم دور کسي جمع شدند گفتند چه کسي است گفتند مجنون است حضرت فرمودند نه مجنون نيست مجنون هم يعني ديوانه چون قديمها ديوانگي را ريشه اش را در اين ميدانستند که جن نفوذ ميکند که واقعا يک قسم جنون هم همين است اين را نميشود انکار کرد علم مدرن هم اين را نميتواند انکار بکند يک قسمش اين است که واقعا نيروهاي شيطاني نفوذ ميکنند و تصرف ميکنند عقل او به هم ميخورد گفتند نه اين بيمار است فرمودند مجنون کسي است که إنَّما الَمجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ (ميزان الحکمة، ج 1، ص 443) اگر ديديد کسي دنيا را بر آخرت انتخاب ميکند اين مجنون است يا در تعبيري حضرت فرمودند آن مرد و زني که جواني خودشان را کهنه ميکنند در غير طاعت خدا إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه فرمودند مرد يا زني که بندهي خدا هستند ولي جواني شان را کهنه ميکنند اينها مجنون هستند يک موقعي شيطان لا تَجعَل لِلشَّيطانِ علي عَقلي سَبيلاً (دعاي سحر شب جمعه) خدايا براي شيطان در عقل ما راه باز نکن خداي متعال يک عقلي به ما داده اين عقل چراغ و ترازو است يعني اين که خير و شر را وزن ميکند آدم ميخواهد اين آب را بخورد از يک جرعه آب خوردن ميفهمد اين خوب يا بد است ترازو ميکند ميفهمد چقدر وزن دارد قيمت دارد زير صفر است بالاي صفر است ترازو است وزن ميکند عقل ما ميسنجد وزن ميکند خداي متعال هم مدار سنجش را در آن گذاشته مدار سنجشش خود توحيد است فطرت ما عقل ما بر فطرت توحيد است هميشه عقبه اش بر مدار توحيد ميچرخد وزن ميکند به اندازهي قيمتي که در دستگاه خدا دارد عقل وزن ميگذارد اين عقل که در فطرت ماست اگر تحت تاثير انبيا قرار گرفت يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ (نهج البلاغه، خطبه 1) اين گنجينهها را برميانگيزم اين عقل تفصيل هم که پيدا ميکند وقتي وزن ميکند صبح تا شب ما با اين عقل سر و کار داريم و با او انتخاب ميکنيم حجت باطن ماست اگر در مسير انبيا قرار گرفت نور انبيا بر اين عقل تابيد شکوفا شد در جزئيات هم که ترازو ميکند درست ترازو ميکند آخر کار که ميسنجد در ترازوي خدا ميسنجد در نظر خدا چه چيزي قيمتي تر است؟ ارزش به کجا برميگردد؟ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ» (حجرات/ 13) يعني ترازويي است آن جا السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَالِ (بحارالأنوار، ج 97، ص 330) فريقين نقل کردند با حضرت سنجيده ميشود تعلق به حضرت ميزان قيمت شي است در هر عملي به اندازهاي که حب اميرالمومنين است قيمت دارد ترازوي واقعي است مگر الآن که شما ترازو ميکنيد چه چيزي را ميسنجيد غير از جاذبهي زمين به قول امروزيها که ميگويند وزن مال جاذبهي زمين است ترازوي شما ميگويد چقدر جاذبهي زمين در اين است اين ترازويي که شما درست کرديد از ترازوي دقيق تا ترازوهايي که خيلي هم دقيق نبودند چه چيزي را ميسنجد جاذبهي زمين را ميسنجد وزن را اين طور معنا ميکنيد البته قدما يک جور ديگر در طبيعيات معنا ميکردند در دستگاه خداي متعال يک ترازويي است که ميزان جاذبهي توحيد را ميزان ولايت اميرالمومنين را در آن اندازه ميگيرد اين عقل آدم است خدا اين عقل را به آدم داده هر چه جلويش ميگذاري ترازو ميکند چقدر ارزش دارد چقدر تعلق به خدا به ولي خدا در آن است به همان اندازه قيمت ميگيرد اين عقل اگر تحت نفوذ شيطان قرار گرفت مدار جاذبه سنجي اش عوض ميشود فرض کنيد الآن با جاذبه سنجي زمين ميسنجد يک ترازويي درست بکنند که يک جاذبهي ديگر را محاسبه بکند ديگر اصلا وزن عوض ميشود يک چيز ديگري را ميسنجد آن وقت مدار جاذبه اش که عوض شد تصرف کرد شيطان در محور سنجشش تصرف کرد بديها را خوب ميبيند خوبيها را بد ميبيند ميزان تعلق به دستگاه ابليس مدار ميشود مثالي ميزنم عقل ما بر مدر فطرت ما بر اساس توحيد است وقتي شما تحت تاثير شيطان قرار گرفتيد و پرستش جديد را قبول کرديد الآن در دنياي غرب امانيزم و انسان مداري است اين غير از کرامت انسان است که انبيا ميگويند يعني انسان خودش شد مدار همهي قيمت گذاريها اگر به من بگويند امانيزم را انسان مداري غرب را تعريف بکند که همهي تمدن غرب به آن برميگردد عرض من همين است که يعني انسان مدار ارزشها است خودش يعني خودش ميشود محور خودش را ميکند مدار سنجيدن هر چيزي را با خودش ميسنجد با تعلقات خودش اين را ضرب در ليبراليسم بکنيد انسان آزاد باشد از همهي ارزشها جز خودش مسجد چقدر ميارزد ميگويد اگر دوست داري قيمت دارد خود مسجد هيچ قيمتي ندارد ميکده چطور ميگويد اگر دوست داري چيز محترمي است اين که شهر ميسازند در ميدانش ميکده و مسجد و کليسا را کنار هم ميگذارند يعني هيچ کدام از اينها في حد ذات ارزشي ندارد ارزشش به انتخاب توست ترازوي آدم وقتي عوض شد اين طوري ميشود يعني آدمي که دارد ترازو ميکند خودش شاقول ترازويش است هر چه تو دوست داري خوب است آن وقت اين عقل عقلي است که شيطان بر آن سبيل پيدا کرده يعني از مدار خدا برده در مدار نفس وقتي بردي در مدار نفس او سلطه پيدا ميکند ابليس ميشود مدار حالا آن سخن بعدي است «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» (بقره/ 257) او ولايت پيدا ميکند سلطه دارد ترازو را آدم با شيطان ميسنجد ميشود به تعبير حضرت علي شيطان را ملاک ميگيرد اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً (نهج البلاغه، خطبه 7) اصلا ملاکشان شيطان است آدم ميگويد مگر ميشود شده است ديگر يک نوع شيطان پرستي اتفاق ميافتد خداي متعال همين را هشدار ميدهد «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» (يس/ 60) وقتي شيطان معبود شد معبود ترازوي حقيقي است هر آدمي وقتي ترازو ميکند با معبودش ترازو ميکند با معشوقش يک معشوقي دارد هر چه دستش ميدهي ميگويد خوب است يا بد است اگر با معشوقش بسازد ميگويد خوب است همه اين طور هستند آن کسي که مدارش دنيا است ميگويد قيمت اين چند است ميگويد چقدر به درد دنيا ميخورد همه يک معشوقي دارند با معشوق با معبودشان ميسنجند قيمت ميگذارند حتي قيمت اقتصادي الآن براي نيروي کار قيمت ميگذارند در بازار در نظام سرمايه داري قيمت نيروي کار چقدر است ميگويد چقدر به رشد سرمايه کمک ميکند تا بگويم قيمت اين متخصص چقدر است خدمات اين پزشک چقدر است يا کاري که اين کارگر ميکند من ميسنجم با راندمانش در الگوي سرمايه داري پس آدم يک ترازويي دارد خدا به او داده اين ترازو بر محور توحيد است و «فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم/ 30) توحيد است همه دل دادهي خدا هستند ترازويشان بر آن مدار است «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس/ 8) ميسنجد قيمت ميگذارد وقتي شيطان نفوذ کرد مدار پرستش را عوض کرد شدم خودم «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ» (جاثيه/ 23) امانيزم يعني همين ميپرستد هوايش را يا شيطان را پرستيديد مدار سنجش عوض ميشود ترازو عوض ميشود شيطان نفوذ ميکند شياطين جن فطرت انسان را ميپوشانند مدار را عوض ميکنند ترازوي آدم خراب ميشود همهي ارزشها ميشود دنيا اين مجنون است يا نيست اين جن زده است يا نيست؟ يک گرههايي در وجود آدم ايجاد ميکند ديگر از آن گرهها نميتواند بيرون بيايد ميدمد شيطان تعلقاتي ايجاد ميکند در انسان عقدهها و گرههايي ايجاد ميکند و در آن گرهها ميدمد واقعا نفس شيطان است و بعد ميبيني همهي وجود انسان گره است گرههايي که خودش ايجاد کرده «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا» (طه/ 124) واقعا گرفتار ميشود عقدههايي که ميگويند بعد هم ميبيني ديگر نميتواند نجات پيدا بکند تعلقاتي ايجاد ميشود جوري گره ميخورد قَعَدَتْ بِي أَغْلاَلِي (دعاي کميل) غل و زنجيرهايي پيدا ميشود در انسان وجود مقدس نبي اکرم چه کار ميکند؟ «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ» (اعراف/ 157) سختيها را از دوش انسان برميدارد غلهايي که اينها را احاطه کرده بود باز ميکند آنها ميبندند حضرت باز ميکند عقل اسير که شد دشوار ميشود ترازو بد ميسنجد انسان به جايي ميرسد که قفل ميشود «خَتَمَ اللَّـهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» (بقره/ 7) يعني ترازوي آدم بد نشان ميدهد زيباييها را زشتي ميبيند من سوال ميکنم شياطين جن نفوذ ميکردند سحر ميکردند ميگويد جواني را سحر ميکردند دختري را زيبا ميديده وقتي ازدواج ميکرده پرده ميرفته کنار ميديده کمالاتي که خيال ميکرده ندارد زيبا شناسي اش را تصرف ميکردند يکي از کارهاي سحر اين است دست ميبرد «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» (حجر/ 39) اگر اين دنيا را براي ما بزک کردند اين عروس هزار داماد را شد يک چيز زيبايي در نظر ما اين سحر شيطاني نيست؟ هر وقت ديديم ترازوي ما با خدا نميسنجد علامت مسحور شدن است خودمان را بايد با اولياء خدا بسنجيم اگر سنجيدي ميفهمي که سحر شدي يا نشدي و الا آدمي که سحر شده به نظرش ميآيد بقيه عاقل نيستند گفت يک نفري در اتوبان برعکس ميرفته گفته بود همه دارند خلاف ميآيند اين طوري ميشود قصهي آدم مسحور که شد آدم مسحور است خيلي وقتها آدم سحر خودش را هم نميفهمد پس اگر دقت کنيد سحر شيطان که انسان مجنون ميشود واقعا شياطين جن در انسان نفوذ ميکنند عقل انسان را به هم ميريزند به هم که ريختند إنَّما الَمجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ شوخي نميکنند همين طوري نميخواهند بگويند ديوانه است نه واقعا مجنون است شياطين جن در او نفوذ کردند مدار عقل عوض شده دنيا را انتخاب ميکند آخرت را رها ميکند چه مجنوني از اين بدتر إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه (مشكاة الانوار، ص 169) جواني که جواني اش را در غير طاعت خدا ختم ميکند مجنون است ديگر شيطان آمده نفوذ کرده زيباييها رفته ميلها رفته رغبتها رفته ميل و رغبت ديگري در انسان ايجاد شده چطور اگر در انسان يک رغبتي ايجاد بکنند با سحر که زشت و زيبا ببيند دوست بدارد ميگويند اين چه دارد دنبالش بروي همه حيران هستند که او دنبال چه راه افتاده ولي او راه افتاده چطور آن جا ميگوييد سحر است مجنون است شياطين جن و انس در او نفوذ کردند که سحر بکنند زشت را زيبا ببيند و دوست بدارد همه حيران اند دنبال چه افتاده حضرت فرمود اين که بيمار است جواني اش که همهي سرمايه اش است ميريزد در طاعت نفس و غير خدا و به پاي دنيا چطور مدار طاعت انسان عوض ميشود وقتي شاقولش عوض ميشود آدم هميشه معبود خودش را طاعت ميکند نفس شد معبود خودت را محور قرار دادي نفست را اطاعت ميکني خيال ميکني آزاد هستي شيطان را اطاعت ميکني پس اين وسعتها ما را تهديد ميکند.
شريعتي: مشرف ميشويم به محضر قرآن کريم صفحهي 567 آيات نهم تا سي و چهارم سورهي مبارکهي حاقه قرار امروز دوستان خوب ماست
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: وقت در اختيار شماست
حاج آقا ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم يک مروري ميکنيم اين چهار شر را توضيح بدهيم فلق محيطي از جهنم است که همهي شرور به خصوص ائمهي نار اولياء طاغوت آن جا شرشان محار ميشود ما به پروردگار کسي که مالک اين محيط است و رب اوست پناه ميبريم از شر ما خلق مخلوقات وقتي از مدار بندگي بيرون ميروند خودشان شر ميشوند ممکن است ما را هم به محيط طغيان برسانند ما را مثل خودشان بکنند حسد در ما بدمند کبر و بخل اينها شرشان است اگر ما بخيل شديم شيطان ما را بخيل کرد شرش به ما رسيده اگر ما را حسود کرد شرش به ما رسيده اگر ما را متکبر کرد شرش به ما رسيده شر يعني اين اين شر هم اصلش مال ائمه شر است بقيه از آن جا ميآيد شر از لشکر ابليس است همهي اين شرور را به رب فلق پناه ميبريم که ما را نگه دارد تو رب فلقي همهي زمام اينها در دست توست ما را از شر آنها محفوظ بدار شعلههاي آتش آنها ما را نگيرد ما در آتش آنها نسوزيم ما از دايرهي بندگي و ولايت اهل بيت بيرون نرويم آنها ميخواهند ما را بکشانند در محيط آتش خودشان شعله هايشان ما را نبرد «وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» غاسق شب وقتي تاريک ميشود ميگويند غاسق ولي شايد بشود اين را توسعه داد چون در روايات من نديدم خيلي توسعه نميدهم نسبت نميدهم در روايات شب تعبير شده وَالَّليل فرمود فِي دَولَةِ فُلَان (تفسير القمي، ج?، ص???) دولت ائمهي نار است خود ائمهي نار آنها تعبير به ليل و ظلمات شده يا «كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ» (نور/ 40) تاريکيها به ائمهي نار به اوليا طاغوت دشمنان نبي اکرم تفسير شده اينها ظلمات اند غاسق هم ممکن است آن تاريکي که نفوذ ميکند ممکن است به معني خود اوليا طاغوت باشد غاسقي است که ميخواهد نفوذ بکند تاريکي اش را در ما نافذ بدهد و ما را هم در ظلمات ببرد «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» (بقره/ 257) اين ميشود غاسق ممکن است غاسق آن باشد و ممکن است لشکر شيطان هم همين طور است شيطان 75 لشکر دارد صفات رذيله لشکر شيطان اند حسد يکي از قواي شيطاني است يک لشکر است موجود حي است حسدي که شيطان دارد و همهي صفات شيطان از ظلمت است اين جنود شيطان صفات شيطان لشکر شيطان غاسق اند و نفوذ در انسان ميکنند قلب انسان را ميگيرند بنابراين لشکر جهل سفات رذيله بخل حسد ريا کبر حب الدنيا اينها غاسقي هستند که همهي باطل و قواي باطل جنودي که شيطان با او کار ميکند لشکرش موجودات زنده اند کما اين که لشکر نبي اکرم که صفات کريمه اند زنده اند آنها از نور خلق شدند حديث عقل و جهل را در اين برنامه خوانديم آنها از نور اينها از ظلمت خلق شدند پس صفات شيطان غاسق است خود شيطان غاسق است خود اوليا طاغوت غاسق اند و نفوذ هم ميکنند حسدش ميخواهد نفوذ کند و اگر نفوذ کرد ظلمت است ريا ظلمت است توکل به خدا نور است ايمان نور است جنود نبي اکرم همه از نور هستند آنها از ظلمات هستند اين ميخواهد نفوذ بکند و با نفوذ دادن اين صفات ظلماتي خودش صفات انسان را عوض ميکند اين صفات صفات شيطنت هستند کما اين که صفات نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم کتاب طاعت هستند کسي متوکل به خدا شد بندگي ميکند اهل يقين شد بندگي ميکند صفات اين طرف هم صفات شيطنت و خروج از بندگي هستند لذا اين جزء همان شرور است جزء شرور آنها ميشوند ظلمتي که نفوذ ميدهند نسبت نميخواهم بدهم روايت در کافي شريف است در صفات امام عليه السلام امام صادق خطبهاي دارند مفصل است تعبيري که در مورد امام دارند اين است مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ كُلِّ فَاسِقٍ (کافي، ج 1، ص 506) از امام رشتههاي ريسمانهايي که شيطان ميفرستد دام هايش طرد ميشود امام کسي است که در او راه ندارد حبائل ابليس از امام دفع ميشود نفوذ غواسق و تاريکيها و ظلمات اين غواسق چيست آن جا هم شراح بعضي فرمودند يعني تاريکي شب ملا صالح مازندراني که شرحش از بهترين شروح کافي است ميفرمايد مقصود از غواسق باطل است باطل ظلمت است هيچ باطلي در امام نفوذ ندارد تعبير خوبي است اين جا ميتواند غاسق تاريکي نافذ ميتواند صفات ظلماني ابليس ميتواند خود ابليس جنود ابليس باشد. «وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» من يادم است اين مونث آمده چون نفوس اند نفوسي که کارشان اين است اين دامنهي وسيع تري ميتواند داشته باشد واقعا ابليس اگر عقل انسان را گرفت به مدار خودش برگرداند کار تمام است آن وقت همهي زندگي ميشود عقدهها من گاهي تعبيرم اين بوده اين عقلانيت مدرن و سکولار و غير ديني يک عقلانيت مسحور است جهان را وارونه ميفهمد دين را افيون ملتها ميداند انبيا را در کنار صاحبان سرمايه و قدرت ميبيند اين عقل مسحور است مگر يعني چه زيبا شناسي انسان به هم ريخته «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» هم حسدهاي جزئي داريم اصلي ترين چيزي که انسان به آن حسد ميورزد ايمان مومن است ميبيند مومني مقرب است دارد سجده عبادت ميکند به خدا نزديک ميشود او خودش استکبار علي الله دارد به قرب به خدا و آثار قرب که مقامات است حسد ميورزد هميشه حسد به مقامات ناشي از عبوديت است آن وقت اصل حسد هم در روايات ديده ايد حسد نسبت به ائمه است «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ» (نساء/ 54) خدا از فضل خودش به امام ملک عظيم عطا کرده که در آيهي 54 سورهي نساء است که بايد مفصل دقت شود ممکن است کسي به من حسد بورزد به امر جزئي يک کسي حسد به امام ميورزد در مقابل ملک عظيمي که خدا به او داده و مقامي که دارد اين حسد همهي مدار عالم را به هم ميريزد ان شاء الله اگر لازم شد اشاره ميکنيم.
شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.