برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: جامعه موعود و ماهيت انتظار
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 24/03/93
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد *** ناخود آگاه به سمت تو تمايل دارد
بيتو چندي است كه در كار زمين حيرانم *** ماندهام بيتو چرا باغچهمان گل دارد
شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت *** فرش گسترده و در دست گلايل دارد
يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت *** يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد
جمكران نقطهي اميد جهان شد كه در آن *** هرچه دل سمت خدا دست توسل دارد
هيچ سنگي نشود سنگ صبورم، تنها *** تكيه بر كعبه بزن، كعبه تحمل دارد
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان. ايام مباركتان باشد. عيد نيمه شعبان بر همه مبارك و پر بركت باشد. خيلي خوشحاليم كه امروز هم در كنار شما هستيم. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله. ايام مباركتان باشد.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، من هم خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم. اين ايام را صميمانه تبريك ميگويم و اميدوارم شب نيمه شعباني كه بر ما گذشت، حقيقتاً شب قدري بوده باشد و تحولي در ما ايجاد شده باشد كه آرام آرام در زندگي ما ظاهر شود.
آقاي شريعتي: اين ايام كه مزين و منور به نام و ياد حضرت وليعصر(ع) است، يك بحثي را هم با محوريت امام زمان از زبان شما بشنويم. امروز اين اتفاق خواهد افتاد و اساساً مفهوم انتظار را براي ما خواهند گفت و چشماندازي را براي ما ترسيم خواهند كرد از عصر ظهور كه همه ما مشتاق شنيدن بحث شما هستيم.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج]
يكي از نكات مهمي كه در توجه به وجود مقدس امام زمان(ارواحنا فداه) بايد مورد توجه قرار بگيرد، ترسيم آن جامعه موعودي است كه ما در انتظار آن نشستهايم. نه ما، همهي انبياء و اولياي خدا و وجود مقدس نبي اكرم در طول تاريخ(ص) از منتظرين اين واقعه هستند. «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ» (اعراف/71) يك ترسيمي از آن واقعيتي كه ميخواهد اتفاق بيافتد بشود، كه يك زمان با اين جامعههاي آرماني كه به ويژه بعد از رنسانس در غرب مطرح شد و جامعههاي موعودي را وعده ميدادند، اشتباه نشود. افق جامعه حضرت هيچ ربطي به آن جامعهها ندارد. يعني جامعه موعود ما كلبه الكترونيكي تافلر و كمونيست و امثال اينها نيست. آنچه ما دنبال ميكنيم عدالت سوسياليستي و عدلت مكتب رفاه نيست. اينها چنگي به دل اهل دنيا ميزند ولي اهل ايمان، آنهايي كه با غيب مأنوس هستند، «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» (بقره/3) به اين چيزها سرخوش نيستند كه حالا به آنها بگويند: يك كلبهي الكترونيكي درست ميشود و آنجا مينشينيد و همه امكانات شما از طريق يك شبكه الكترونيكي براي شما فراهم ميشود، اين براي مؤمنين و آنهايي كه «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» اول صفتشان اين است، آنهايي كه قرآن هادي آنهاست، چنگي به دل نميزند. اين نكته اول است. چون خيلي وقتها ترسيمي ميشود كه به نظر ميآيد اين جامعه مدرن است. منتهي با اخلاق اسلامي تركيب شده است. در حالي كه اصلاً اين حرفها نيست. اين نكته اول است.
نكته دوم هم نگاهي از منظر اجتماعي به انتظار داشته باشيم كه مفهوم انتظار چيست. انتظار يك مكتب هست. اين مكتب را تحليل كنيم. يك رويكرد به زندگي است كه همه زندگي فردي و اجتماعي انسان را تحت تأثير قرار ميدهد. يك عملي در عرض بقيهي اعمال نيست. يك عملي شامل يك رويكرد فراگير است كه همه زندگي را تحت تأثير قرار ميدهد. بعد ببينيم در دوران ما، ما بايد چگونه اقدام كنيم كه اين حجابي كه در مقابل عصر ظهور است، حجاب دوران خودمان را به خوبي نشناسيم، اقدامات لازم را نميفهميم. به عقيده من بزرگترين حجاب معاصر ما، حجاب مدرنيته است كه حجاب ظهور ولايت حق است.
اما نكته اول اينكه آن غيبتي كه اتفاق افتاده چيست. من گاهي شايد عرض كردم كه ما حداقل سه غيبت براي امام داريم. يك غيبت كه جسم امام از ما پنهان شده است. اين امتحان سنگيني براي دوستان حضرت است كه حكمتي هم داشته است. غيبت دوم كه از آن مهمتر است اين است كه حقيقت ولايت امام در پرده حجاب رفته است. گاهي در قرآن از آن به «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشىَ، وَ النهََّارِ إِذَا تجََلىَ» (ليل/1 و2) يك خورشيدي بايد ميتابيده و جهان هستي را روشن ميكرده و يك غشايي و شب تاريكي در اين ولايت حجاب انداخته است. اين يك غيبتي است كه از زمان حضرت امير هم به نقطه غلبه خودش رسيده است.
يك غيبت خاصي هم به تعبير قرآن در باب امام عصر(ع) است كه امام عصر همان كلمهي غيب الهي و آن حجت غيب الهي هست كه با آن حجت تمام حقايق تمام ميشود و كار به نتيجه ميرسد و حجت بر تمام تاريخ تمام ميشود. حضرت به تعبير قرآن كلمه غيب هستند. اين آيه قرآن را مكرر خواندهايم كه قرآن از همان آغاز سوره بقره وقتي مردم را سه دسته ميكند، ميفرمايد: قرآن هدايت بر متقين است. هدايت خاص قرآن متقين را فرا ميگيرد. «هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» (بقره/2 و3) اولين صفت متقين و آنهايي كه اهل تقوا هستند، اين است كه ايمان به غيب دارند كه اين غيب به حضرت حق تفسير شده و به قيامت تفسير شده است.
در يك روايتي در كمالالدين مرحوم صدوق هست. حضرت اين غيب را معنا كردند. فرمود: مقصود از غيب اينجا حجت غايب است. بعد استشهادي به اين آيه قرآن دارند كه در سورهي مباركه يونس هست كه خداي متعال از قول كفار نقل ميكند. «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه» (يونس/20) شما اگر پيغمبر هستيد، چرا يك آيه و نشانه و حجتي بر نبوت خودتان براي شما نازل نشده است. ميخواهند قرآن را كوچك بشمارند يا دركي از قرآن ندارند، ميگويند: انبياء كه ميآمدند آياتي با آنها ميآمده است. نشانهها و معجزهاي ميآمده است. عصا و يد بيضا بوده است. زنده كردن مردهها و امثال اينها بوده است. چرا شما با خودتان آيهاي نياوردهايد؟ قرآن ميفرمايد: «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا» (يونس/20) غيب از آن خداست. در ذيل اين روايت به همين استشهاد شده است. خداي متعال آيه را به غيب تفسير كرده است. آن آيه و نشانهاي كه آنها ميخواستند، يك امر غيبي است. به آنها بفرمايند: «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ» غيب در اختيار خداي متعال است. البته خداي متعال همان آيهي غيبي و حجت و آن چيزي كه آيه است و كار را تمام ميكند، به من هم عطا كرده است، من در انتظار ظهور آن آيه غيبي هستم. «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ» (يونس/20) حضرت آن آيهي غيبي و حجت غيبي است كه خداي متعال به تعبير نارساي من در آستين نبي اكرم قرار داده است. به جاي يد بيضا و عصا كه در دست حضرت موسي بود، اين آيه وقتي ظاهر شد، حقيقت غيب در عالم آشكار ميشود. پس اينها غيبت هستند.
اگر بخواهيم با تعابير ديگر از قرآن دنبال كنيم، خود قرآن نور است. «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» (ابراهيم/1) اين نور بر قلب نبي اكرم ظاهر شده و حضرت اين نور را در قلوب و قواي انسانها ساري ميكنند و عالم انساني را نوراني ميكنند. ولي قرآن در حجاب رفته است. فعلاً همينطور كه امام در حجاب است، قرآن هم در يك احتجابي قرار گرفته است.
نبي اكرم(ص) آن خورشيدي هستند كه به تعبير قرآن «وَ الشَّمْس» (شمس/1) هستند. همه كائنات با نور ايشان روشن ميشود. خورشيد يك مثل است. حتي نه اين خورشيد، همه خورشيدهاي كيهان و كهكشانهايي كه ما ميشناسيم اين يك مثل بيشتر نيست. خورشيدهاي نظام كيهاني ما يك مثل هستند. حضرت خورشيد حقيقي است كه عوالم را روشن ميكند. اين خورشيد يك پرتويي دارد. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» پرتوي آن دين حضرت است. اين دين در احتجاب است. لذا در دوره ظهور دعايي كه ما ميكنيم «وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّك» (بحارالانوار/ج53/ص173) ديني كه در پرده رفته است، به واسطهي امام زمان به ظهور ميرسد. ديني كه سرچشمهي حيات است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» (انفال/24) همه دعوت حضرت حيات بخش است. تنزل ولايت خودشان است. اين حقيقت در احتجاب رفته است.
به تعبير قرآن كلمهي «ماء»، كلمهي «روح» كه سرچشمهي حيات است در احتجاب رفته است. «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» (ملك/30) اگر آب شما صبح كرد در حالي كه در اعماق زمين فرو رفته است. چه كسي به شما آب گوارا عطا ميكند؟ فرمود: «أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِبا» (بحارالانوار/ج24/ص100) پس غيبت از نظر قرآن يعني در حجاب رفتن حقيقت حيات طيبه كه مبدأ حيات انساني است. ظهور يعني ظهور كلمهي غيب الهي. يعني ظهور «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلا» (انعام/115) ما خيال ميكنيم عدل چيزي است كه به دست ما امكان تحققش هست. عدل بايد از عالم بالا نازل شود.
يك قاعده كلي اين است كه همه حقايق و كمالات از عالم الهي تنزل پيدا ميكند و از درون ماده و عالم ما نميجوشد. از عالم بالا تنزل پيدا ميكند. واسطهي اين تنزل آن كلمهي تامهي الهي است. ظهور يعني كلمهي نور در عالم ظاهر ميشود كه امام زمان هستند. كلمهي حيات ظاهر ميشود كه امام زمان هستند. كلمهي «روح» و كلمهي «ماء» مبدأ حيات ظاهر ميشود و كلمهي عدل كه امام هستند در عالم ظاهر ميشود. عدالت اينطور محقق ميشود. اينكه خيال كنيم ما آدمها عدالت را محقق ميكنيم، شدني نيست. از عالم بالا اول بايد توجه داشته باشيم كه ما آن جامعه آرماني را نميسازيم. نه اينكه نقشي نداريم، خداي متعال ميسازد. چيزي كه صنع خداست، همه ما در آنجا گم هستيم. خداي متعال به دست ولي خودش ميسازد. فعل، فعل خداست. كما اينكه دست نبي اكرم دست خداست. «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال/17) دست امام زمان دست خداست. «وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا» (بحارالانوار/ج53/ص173) حضرت حق زمين را به دست امام زمان پر از عدل ميكند. «وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ» خداي متعال دين را ظاهر ميكند. آن كسي كه ظهور به دست او محقق ميشود، خود حضرت حق است. وقتي فعل در اين مقام است ما نبايد خودمان را محور بدانيم. اين تفسير غلطي كه ميگويد: انسانها خودشان رشد پيدا ميكنند، به نقطهاي ميرسند كه مكتفي به عقل ميشوند. عقلشان كفايت ميكند. خودشان جامعه آرماني ميسازند، اين يك تلقي مادي است. ما منكر بلوغ بشر نيستيم. ولي همه اينها در سايهي فيض از عالم بالا است، كه امام سرچشمهي فيض هستند. تا زماني كه اين كلمهي الهي در عالم ظاهر نشود كه امام كلمهِي تامه است، «وَ أَظْهِرْ كَلِمَتَكَ التَّامَّةَ وَ مُغَيَّبَكَ فِي أَرْضِكَ» (بحارالانوار/ج99/ص118) اين كلمهي تامه وقتي ظهور پيدا كرد، كلمهي روح، حيات، عدالت، همه چيز در عالم ظاهر ميشود. پس عدالت تجلي و تنزل خود امام است. امام كلمه عدل است. «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلا» به امام تفسير شده است. امام كلمهي حيات هستند. امام سرچشمهي نور هستند. پس انتظار ما يك چنين انتظاري است كه درهايي از غيب گشوده شود و آن كلمهي غيب الهي كه «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است در عالم ظاهر شود، وقتي كلمهي تامه ظاهر شد، شئوني از آن ظاهر ميشود يكي عدالت است. امنيت، كرامت انسان و آزادي همه در سايهي امام محقق ميشوند. در پرتو غير امام هم شدني نيست. اينكه بعد از رنسانس آمدند وعده جامعه موعود را دادند، كه در آن كرامت انسان، عدالت، امنيت محقق ميشود، بعد به يك نقطهاي رسيدند كه انكارش ميكنند، ناشي از اين است كه ميخواستند از بيراهه بروند. ميخواستند مستغني باشند، با زميني كردن زندگي بشر، او را به جامعهي موعود بشر برسانند.
با يكي از فيلسوفان معاصر غرب مصاحبهاي كردند، كه اين جامعه موعود شما چيست؟گفت: همين جامعه آمريكا است. خبرنگار سؤال ميكند، ميگويد: در هر شصت ثانيه يك قتل در آمريكا اتفاق ميافتد. در هر نود ثانيه يك تجاوز جنسي اتفاق ميافتد. عمده سرمايه و درآمد آمريكا از فروش مواد مخدر و سلاحهاي غير مجاز هست. چطور ميگوييد: اين جامعهي موعود است؟ زندان گوآنتانامو، كشتار جمعي ملتها و جنگهاي فرقهاي كه در جهان راه مياندازند هم اضافه بر آن هست. بعد ميگويد: اصل جامعه آرماني يك فريب بيشتر نبوده است. بخاطر اينكه ميخواستند از بيراهه بروند، رفتند و ديدند خبري نيست. متأسفانه بعضي از روشنفكران ما كه شاگردي ايشان را هم كردند، همين حرفها را با يك ادبيات ديگري ميگويند. ميگويند: لازمهي بشري بودن همينها است. در انتظار يك جامعهاي كه در آن يك تحولي اتفاق بيافتد، نباشيد. ميخواستند خودشان مستغني از انبيا و اولياي الهي بسازند، رفتند و به بن بستهايي برخورد كردند و خيال ميكردند ميتوانند جهان را مهندسي كنند، ديدند نه، ما اينقدر اندازه نداريم كه جهان را مهندسي كنيم. هرچه باشد، مشيت الهي خود ما را هم مهندسي خواهد كرد. در تاسي كه درست كرده بودند افتادند و بعد همه چيز را انكار كردند. آن جامعه موعود از نظر قرآن چنين چيزي است. لذا تعبير قرآن راجع به ظهور اين است. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» (زمر/69) زمين با نور رب روشن ميشود. «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (حديد/17) دست حضرت حق حيات جديدي را در عالم ميدمد. «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» (صف/8) حضرت حق نور خودش را تمام ميكند. «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» پس نكته اول در رابطه با بحث ظهور اين است كه جامعه آرماني ما، جامعههاي موعودي كه ما بخواهيم با دست خودمان بسازيم و فقط ما باشيم نيست. جامعهاي است كه به دست حضرت حق و به واسطهي خليفهاش و حضرت بقية الله كه باقيماندهي سلسلهي انبياء و اوصيا است و ختم انبيا و اوصياء است، محقق ميشود. اين نكته اول است.
من گاهي تعبير كردم كه اصلاً اين يك حقيقت فرا تمدني است. اصلاً در مقياس تمدن هم نميگنجد. كما اينكه ما بهشت و واقعهاي كه در آن عالم اتفاق ميافتد، در مقياس تمدني نميتوانيم تحليل كنيم كه بشر يك تمدني ميسازد، بهشت ميشود. يك حقيقت فرا تمدني است كه از عالم بالا ميآيد و عدل و حيات و رزق واسع و حلال نازل ميشود. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/96) اصلاً جهان ديگري ميشود. عقول كامل ميشود. ولايت روي زمين آشكار ميشود. حتي حيات حيوانات متفاوت ميشود. وحوش كنار هم زندگي ميكنند، با همديگر كاري ندارند. بنابراين اين نكتهي اول است.
نكته دوم اين است كه حجاب اين ولايت ارادههاي انساني است. ارادههاي ظلماني است و همان است كه در قرآن از آن به «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» (بقره/257) يك دستگاه اولياي طاغوت است كه دستگاه ظلمات است. عدهاي كه كافر هستند در چتر آن دستگان هستند، مؤمنين هم قبل از ظهور در حجاب او هستند. آن دستگاه را نپذيرفتند. ولي بالاخره اين حجاب هست. لذا فرمود: حضرت بر مؤمنين ميتابد، مثل خورشيد پشت پرده است. حضرت حقيقتاً خورشيد هستند و تشبيه نيست. حقيقتاً شمس عالم هستند. ميتابند و كار خودشان را هم ميكنند. بنابراين جاب اين غيبت هم ارادههاي انساني است كه اين ارادهها بر محور ارادههاي ظلماني جمع ميشوند، ارادههاي ظلماني در ارواح، افكار، اعمال انسانها جاري ميشوند و به يك تمدن ظلماني تبديل ميشوند.
آقاي شريعتي: اينكه شما اشاره كرديد، حجاب مدرنيته است، منظور ساختمانها و تكنولوژي نيست؟
حاج آقاي ميرباقري: آنها حجاب تبعي هستند. اصل حجاب ارادههاي انساني است كه به اينها يك شكلي داده است. يعني تمدن، تجسد روح انسانها است. تجسد تقاضا و آرزوهاي انساني است. تجسد روح ولات است. اولياي طاغوت وقتي روحشان متجسد ميشود در ارادههايي كه دور خودشان جمع كردند، اين ارادههاي انساني افكاري درست ميكنند، صنعت و تكنولوژي و تصرفي در طبيعت ميكنند، كه خداي متعال هم بنا ندارد در اين دنيا آنها را امداد نكند. تمدن ظلماني پيدا ميشود. حقيقت ظلمات براي طبيعت نيست. براي آن ارادههاي ظلماني است كه جاري شده و قرآن گاهي تعبير ميكند «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاس» (روم/41) يعني مكتسبات ما زمين و دريا را آلوده ميكند. بنابراين حجابها، حجاب اولياي طاغوت هستند. حجاب امتي هستند كه اولياي طاغوت شكل ميگيرند، اين حجاب ظلماني تبديل به يك مدنيت و سبك زندگي هم ميشود. الگوي خوراك و پوشاك و مسكن و الگوي توسعه هم در اين پيدا ميشود. اصل آن ارادههاي ظلماني است كه دنبال اعلام استغنا از حضرت حق و استكبار در مقابل حضرت حق هستند. بعد از رنسانس با صداي بلند اين حرفها را اعلام كردند. ممكن است يك مقدار صداهايشان را كم كرده باشند به خاطر ظهور مجدد دين و معنويت، براي اينكه ملتها را از دست ندهند، همانهايي كه به طبل جدايي دين و علم ميكوبيدند، الآن براي اثبات هماهنگي دين و علم همايشهاي بينالمللي ميگيرند. چون مسأله وارونه ميشود. نقطهي مشروعيت آنها در جهان كه علوم سكولار است از منظر دين مورد هجوم قرار ميگيرد، حالا آمدند معكوس كردند. همايشهاي مختلفي هم گرفتند كه اثبات كنند دين و علم هماهنگ هستند. البته دين حق و نوراني با علم نوراني هماهنگ است نه با جهل اولياي طاغوت و ابزار ظلماني آنها. خلاصه ما با علم مخالف نيستيم، با انقلاب علمي غرب مخالف هستيم. با تكنولوژي مخالف نيستيم، با فرآيند صنعتي شدن جامعه كه يك فرآيند سكولاريزاسيون هست، عرفي كردن و زميني كردن، بيدين كردن ملتها مخالف هستيم.
حجاب اصل ظهور هم ارادههاي ظلماني است كه دور هم جمع ميشوند و يك ارادهي واسعي پيدا ميكنند و خداي متعال هم امدادشان ميكند و تصرف ميكنند و جامعه و مدنيتي ميسازند و تمدني به وجود ميآيد. اين حجاب بوده است. اين قدم دوم است. حالا ما هستيم و حقيقتي كه مورد انتظار ما است و عالم در آن باطن آرام آرام به سمت آن عصر در حركت است و در پوشش يك حجاب ظاهري است. خورشيد هست و كار خودش را ميكند. جهان را پيش ميبرد، رويشها در عالم هست ولي در ذيل يك حجابي كه «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى» (ليل/1) يا به تعبير ديگر «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» (فجر/4) شبي كه در حال رفتن است. آنچه ميماند «وَ الْفَجْرِ،وَ لَيَالٍ عَشْرٍ،وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ،وَ الَّيْلِ إِذَا يَسْرِ» (فجر/1-4) امام آن ليلة القدري است كه با اين مطلع فجر تا ظهور هست. در عالم دوام دارد. و محيط ولايت امام هميشه محيط سلام هست.
انتظار چيست؟ اولاً انتظاري كه افضل الاعمال است، براي يك عمل نيست. يك رويكرد به زندگي است. رويكردي است كه همه زندگي را تحت پوشش قرار ميدهد. ثانياً رويكرد فردي نيست، جامعه مؤمنين و امم انبياء همه منتظر بودند و حركت آنها يك حركت ذيل انتزاع بوده است. يك دستور ساده نيست، يك مكتب است. اين مكتب اركاني دارد. گاهي بعضي اين تلقي را داشتند كه انتظار يك مكتب اهتراز است. اهتراز يعني آدم مواظب باشد، اگر يك دورهاي ولايت اولياي طاغوت، بني عباس و بني اميه حكومت ميكنند، لااقل آنها را نپذيرد و مشاركت نكند. يكي از اركان انتظار اين است كه انسان در پيشرفت تمدن مادي و اولياي طاغوت مشاركت نكند. تبري داشته باشد. اهتراز يعني دوري گزيدن از آلودگيها و مشاركت با آنها، به رسميت شناختن آنها كه تعبير ديني آن تبري است. يكي از اركان انتظار تبري از اين حجاب و ولايت اولياي طاغوت است. تبري از اين تمدن است. اين تبري هم يك تبري فراگيري است. بايد تبري در نيت باشد كه ميدانيد مهمترين نهي از منكر، نهي از منكر قلب است. انسان با قلب خودش منكر را نپذيرد. اگر ولايت اولياي طاغوت و تمدن و جامعهاي كه درست ميكنند، سراسر به سمت ظلمانيتر شدن و منكر حقيقي است، لااقل انسان با اين منكر بايد صف بندي كند. او را حمايت و تقويت نكند. جاهايي حاشيهنشيني كند و سعي كند كنار بگيرد. ولي به تنهايي با اين، آن اقدامات لازم اتفاق نميافتد.
ركن دوم آن ركن درگيري و مبارزه همه جانبه است. ما با اين دستگاه اولياي طاغوت كه دنبال ايجاد يك حركت فراگير و يك ظلمت فراگير در جهان هستند، بايد دائماً يك دست و پنجهي همه جانبه نرم كنيم. در يك مبارزهي همه جانبه هستيم. يعني بخواهيم و نخواهيم اين مبارزه هست. بنابراين ركن دوم يك مبارزهي همه جانبه و سياسي و فرهنگي و اقتصادي است. اخلاقي، اعتقادي و رفتاري است. يعني ما در اخلاق و اعتقاد و رفتارمان، سبك زندگي و نظام سياسيمان، نظامي فرهنگي و اقتصادي و اجتماعيمان دائماً درگير هستيم. آنها ميخواهند ما را تسخير كنند و ما هم بايد سعي كنيم كه عرصهها را به نفع اسلام و اين جبهه حق بگشاييم. ولي منحصر در اين نيست. بعضي تعبير كردند كه انتظار مكتب اهتراز نيست. حاشيهنشيني است. مكتب اعتراض است. نخير هم اهتراز به معني تبري در آن است. هم درگيري همهجانبه در آن است و اعتراض به جريان باطل!
سوم سازندگي است. بايد آرام آرام جامعهاي را بسازيم و به سمت آن جامعه موعود در زير پوست اين جامعه باطل، جامعه حقي شكل بگيرد تا آرام آرام به ظهور برسد. من معتقد هستم همه انبياء اين سه ركن را با هم اداره ميكردند. در عصر غيبت هم از آغاز غيبت صغري به بعد اين اتفاق افتاده است. يعني جامعه مؤمنين و موحدين حول امام زمان محبين اهلبيت هم تبري داشتند. تبري فردي و اجتماعي داشتند. لذا هيچوقت در جامعهها منحل نشدند. يعني جامعه طرفداران و دوستان و محبين حضرت منحل در دستگاه بني عباس و بعد از بني عباس نشدند. اگر تبري نداشتند، منحل ميشدند.
درگيري همه جانبه داشتند. اين درگيري هم در حال پيش رفتن بوده و آرام آرام فراگير ميشده و يك سازندگي هم بوده است. براي خودشان يك مكتب فقهي، يك مكتب اجتماعي، كم كم دولتي تشكيل دادند. اين حركت فراگير شيعه و محبين اهلبيت و دوستان اهل بيت از آغاز غيبت صغري تا هم اكنون بوده است. هر سه بعد هم با هم داشتند. هم اهتراز و تبري بوده است. هم درگيري و مبارزه همه جانبه بوده است. هم واقعاً مكتب سازندگي بوده است. اينها در جامعه روز به روز در حال پيش رفتن بوده است. اين حركت هم بر محور خود امام زمان شكل ميگرفته است. امام غايب امام مستعفي كه نيستند. كار خودشان را انجام ميدهند و امامت ميكنند. اين امامت در دوره غيبت از طريق دستگاه فقاهت بوده است. با يك فقاهت دقيق و همه جانبه اين مسير را پيش ميبردند. بر مدار فقاهت و فقهاي شيعه كه نواب عام حضرت بودند، بعد از دوره غيبت كبري حضرت جامعه شيعه را به پيش ميبردند و همه علماي شيعه هم در طول اين هزار و اندي هر سه رويكرد در انتظار را داشتند. هم تبري ميجستند و جامعه شيعه را به تبري دعوت ميكردند كه در تمدن بيگانه منحل نشود. اين رويكرد سازنده اگر نبود، ما رو به پيش نبوديم. البته آخرين قدم آن انقلاب اسلامي است كه نقطه اوج اين سه اقدام با هم است. نقطهِ اهتراز و اعتراض و درگيري و سازندگي. بنابراين ما وارد يك مرحله جديدي از انتظار شديم كه آن هم بر محور خود حضرت است. لذا كسي نگويد: گويي يك حركت بي سابقهاي كه ما بايد مشروعيت آن را اثبات كنيم. ادامه حركت دستگاه فقاهت شيعه است. همان حركتي است كه سه ضلع را در طول تاريخ با هم داشته است.هيچ جا اقدام علماي شيعه از اين سه ضلع خالي نبوده است. منتهي متناسب با شرايط بوده است. از دست مبارك حضرت بيرون آمدن اين اقدامات اتفاق افتاده و بنابراين نقش حقيقي خود امام است كه ما بايد زير سايهي امام تربيت شويم. با اين سه ركني كه سه ضلع از رويكرد انتظار است و سه بعد مكتب انتظار است كه جلوي انحلال ما را ميگيرد. شما اگر يكجا دستگاه مادي را قبول كرديد، ديگر آنجا شما در آن زاويه منتظر نيستي. منحل شديد. تبري تام به اضافهي درگيري و سازندگي همه جانبه، سه ركن اصلي مكتب انتظار است. در طول اين 1200 سال هم با هم عمل ميكردند. اينطور نبود كه يكي از اضلاع نباشد. متناسب با شرايط هرسه با همديگر حضور داشتند.
آقاي شريعتي: قرار روزانهي ما تلاوت آيات 24 تا 31 از صفحهي 112 سورهي مائده است. برميگرديم به بركت محمد و آل محمد.
«قَالُواْ يَمُوسىَ إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَعِدُونَ(24) قَالَ رَبِّ إِنىِّ لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسىِ وَ أَخِى فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَ بَينَْ الْقَوْمِ الْفَسِقِينَ(25) قَالَ فَإِنَّهَا محَُرَّمَةٌ عَلَيهِْمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فىِ الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلىَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ(26) * وَ اتْلُ عَلَيهِْمْ نَبَأَ ابْنىَْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(27) لَئنِ بَسَطتَ إِلىََّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنىِ مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِىَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنىِّ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَلَمِينَ(28) إِنىِّ أُرِيدُ أَن تَبُوأَ بِإِثْمِى وَ إِثمِْكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَ ذَالِكَ جَزَ ؤُاْ الظَّالِمِينَ(29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الخَْاسِرِينَ(30) فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فىِ الْأَرْضِ لِيرُِيَهُ كَيْفَ يُوَارِى سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَاوَيْلَتىَ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِىَ سَوْءَةَ أَخِى فَأَصْبَحَ مِنَ النَّدِمِينَ(31)»
ترجمه آيات:
«گفتند: اى موسى، تا وقتى كه جباران در آنجايند هرگز بدان شهر داخل نخواهيم شد. ما اينجا مىنشينيم، تو و پروردگارت برويد و نبرد كنيد. (24) گفت: اى پروردگار من، من تنها مالك نفس خويش و برادرم هستم. ميان من و اين مردم نافرمان جدايى بينداز. (25) خدا گفت: ورود به آن سرزمين به مدت چهل سال برايشان حرام شد و در آن بيابان سرگردان خواهند ماند. پس براى اين نافرمانان اندوهگين مباش. (26) و داستان راستين دو پسر آدم را بر ايشان بخوان، آن گاه كه قربانيى كردند. از يكيشان پذيرفته آمد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: تو را مىكشم. گفت: خدا قربانى پرهيزگاران را مىپذيرد. (27) اگر تو بر من دست گشايى و مرا بكشى، من بر تو دست نگشايم كه تو را بكشم. من از خدا كه پروردگار جهانيان است مىترسم. (28) مىخواهم كه هم گناه مرا به گردن گيرى و هم گناه خود را تا از دوزخيان گردى كه اين است پاداش ستمكاران. (29) نفسش او را به كشتن برادر ترغيب كرد، و او را كشت و از زيانكاران گرديد. (30) خدا كلاغى را واداشت تا زمين را بكاود و به او بياموزد كه چگونه جسد برادر خود پنهان سازد. گفت: واى بر من، نتوانم همانند اين كلاغ باشم و پيكر برادرم را دفن كنم. و در زمره پشيمانان درآمد. (31)»
آقاي شريعتي: خدايا تشنگان جمال خودت را به جرعهاي از جمال مهدي مهمان كن. اشارهي قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي ميرباقري: در اين آيات سورهي مباركه مائده داستان موسي كليم و قومشان هست كه بعد از اينكه قومشان را رهبري كردند و وارد محيط رهبري شدند به آنها دستور ميدهند وارد آن ارض مقدسه شويد، خداي متعال براي شما آن ارض را نوشته است. به موسي كليم عرض ميكنند: انجا يك جمعيت پر اقتداري هستند، ما وارد آن سرزمين نميشويم و نميرويم تا آنها از آن سرزمين خارج شوند. هروقت آنها بيرون رفتند ما وارد آن سرزمين ميشويم. قرآن از قول دو نفر از مؤمنيني كه با موساي كليم بودند و نعمت ولايت به آنها رسيده بود توضيح ميدهد كه: «ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْباب» از آن بابي كه گفته شده وارد شويد. «فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُون» اگر از آن باب وارد شويد، شما حتماً غلبه ميكنيد. «وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين» اگر اهل ايمان هستيد، به خدا توكل كنيد. كارهاي بزرگ با دست خداي متعال حل ميشود. امروز دقيقاً مسألهي ما هم همين است. وقتي در مقابل قدرتهاي بزرگ قرار ميگيريم، واقعاً اگر از بابي كه گفتند، برويم و با توكل بر خداي متعال غلبه قطعي است. و الا طبيعي است كه اين كارها به دست ما انجام نميشود. اگر بخواهيم در موازنه فقط قدرت خودمان را ببينيم، اين كار دشوار ميشود.
«قَالُواْ يَمُوسىَ إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا» مادامي كه آنها در آن سرزمين هستند، ما وارد آن سرزمين نميشويم. «فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَعِدُونَ» شما برويد كار را تمام كنيد، وقتي شما و برادرتان حضرت هارون رفتيد، ما هم دنبال شما ميآييم. مسأله اين است كه آخر هم كار با دست موسي تمام ميشود. مگر هنگامي كه بني اسرائيل را پشت دريا آورد، همه ميگفتند: «إِنَّا لَمُدْرَكُونَ» (شعرا/61) شبانه آنها را پشت دريا آورد. «فَلَمَّا تَرَ ءَا الْجَمْعَان» آنقدر دو جمعيت به هم نزديك شدند، كه همديگر را ميديدند. قوم حضرت موسي، لشگر فرعون را ميديدند كه لشگر مسلح يك طرف و دريا يك طرف است. گفتند: «إِنَّا لَمُدْرَكُونَ» گرفتار شديم. موساي كليم فرمود: «إِنَّ مَعِىَ رَبىِّ سَيهَْدِينِ» (شعرا/62) خداي من با من است و هدايت ميكند. بعد خداي متعال به موساي كليم دستور داد، دريا را باز كن، و از دريا عبور كن. دستور داد آن دريا باز شد، به حسب ظاهر موساي كليم تصرف كرد. منتهي منتظر اذن بود. تصرف كرد و راه را باز كرد و بعد اينها از دريا رد شدند، حضرت موسي پل را پشت سر خودش خراب نكرد. دريا را باز گذاشتند. قوم فرعون آمدند دريا بسته شد. آخرين كار را موساي كليم كرد. وقتي هم حضرت ظهور ميكنند، روايات اينطور هست كه حضرت ميآيند. همه قواي عالم در اختيار حضرت هستند. مگر جناب عزرائيل در اختيار حضرت نيست. به انواع مختلف قبض روح ميكند. باد و طوفان هم همينطور است. قواي عالم در اختيار حضرت هستند. آخر هم حضرت كار را تمام ميكنند. يعني غلبه بر دستگاه باطل به وسيله حضرت واقع ميشود. منتهي ما بايد تولي پيدا كنيم. و الا بهره ما چه ميشود؟
اگر ما وارد محيط ولايت امام شديم، از مسيري كه به ما گفتند، وارد شديم، ما وارد محيط ولايت ميشويم. ورود به محيط ولايت از بستر اين درگيري كنار امام ميگذرد. اگر نشستي و گفتي: ما مينشينيم شما برويد اين درگيري را تمام كنيد، ما ميآييم. ميگويد: وارد محيط ولايت امام نميشويد. در محيط حيات طيبهي امام نميشود به راحتي راه پيدا كرد. ما بايد از اين در وارد شويم. امتحان بدهيم، هويت خودمان را رها كنيم، تا بتوانيم به آن حقيقت برسيم.
بنابراين نقش ما در عصر ظهور همين است. كار را حضرت بقية الله تمام ميكنند. منتهي ما بايد دنبال حضرت حركت كنيم. خداي متعال در قرآن ميفرمايند: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم» (محمد/7) اگر خدا را ياري كنيد، خدا هم شما را ياري ميكند. حضرت علي در نهجالبلاغه فرمودند: «اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (شرح نهجالبلاغه/ج10/ص122) اينكه ميگويد مرا ياري كنيد و از شما كمك خواسته است، قواي عالم در اختيار اوست. همه عالم لشگر او هستند. همه سماوات و ارض لشگر او هستند. چه احتياجي به كمك شما دارد؟ اين استنصار براي اين است كه شما در راه بياييد و به سوي حضرت حق دست دراز كنيد. مثل اينكه در ماه شعبان منادي حضرت ندا ميداد: شعبان ماه من است. مرا به روزي در اين ماه كمك كنيد. از اميرالمؤمنين نقل شده كه منادي نبي اكرم(ص) ندا ميداد. حضرت چه احتياجي به روزه ما دارد. چون ميخواهد شفاعت كند اگر ما اين دهان را نبنديم، امساك نكنيم، آماده شفاعت نميشويم.
بعد هم موساي كليم گفت: خدايا من فقط اختيار خودم و برادرم را دارم. صف ما را جدا كن. خدا فرمود: «فَإِنَّهَا محَُرَّمَةٌ عَلَيهِْمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فىِ الْأَرْضِ» چهل سال سرگردان شدند. اين طي براي همين انساني كه وارد محيط ولايت نميشود، واقعاً مبتلا به طي ميشود. ميگردد و سر جاي اول خودش ميرود.
يك ماهيگيري كنار دريا خوابيده بود. يك كسي آمد او را بيدار كرد و گفت: بلند شو ماهي بگير. گفت: گرفتم و ناهار هم خوردم. گفت: بيشتر بگير. گفت: براي چه؟ گفت: بيشتر كه گرفتي ميفروشي، همينطور كم كم يك تور ميخري، بعد بيشتر صيد ميكني. بعد كه بيشتر صيد كردي، كم كم كشتي ماهيگيري ميخري. بعد آنوقت راحت استراحت ميكني. گفت: تو مرا از خواب بيدار كردي. همين الآن هم داشتم استراحت ميكردم. اين چرخه آخرش همين است. كسي مخالف با پيشرفت نيست. ولي پيشرفت غير از سرگرداني و حيران و پيچيدهتر كردن حركت است. پيچيدهتر شدن حركت تكامل نيست. پيشرفت نيست. اگر كسي از ولايت فاصله گرفت، نتيجه فاصله گرفتن از محيط ولايت طي و سرگرداني است. وادي بيرون ولايت نبي اكرم و اهلبيت سرگرداني است.
من يك موقعي تشبيهي ميكردم، ميگفتم: گاهي يك مورچه كه روي عباي من ميآيد، ما بلند ميشويم ميرويم، اين بيچاره بايد يك عمر بدود به جاي اول خودش برسد.
حاصل عرض من يك كلمه است كه امام آن كلمهي تامه الهي است. ما منتظر ظهور آن كلمهي غيب هستيم و انتظار ما به معني يك اقدام فردي و اجتماعي است كه در طول تاريخ مؤمنين و موحدين به خصوص در طول دورهي غيبت امام زمان براي فقهاي شيعه انجام ميدادند. اين اقدام همه جانبه به اين نقطه رسيده كه ما الآن هستيم در اين نقطه حجابي كه با آن درگير هستيم، حجابهاي متعددي است. اضلاع مختلف حجابهاي طاغوت است كه يكي از مهمترين ضلعهاي آن حجاب تجدد است كه يك تمدن همه جانبه است. درگيري تمدني ما درگيري به سمت عصر ظهور است. و غفلت از اين درگيري همه جانبه، تمدني كه بايد در آن تبري باشد، مبارزه همه جانبه باشد، سازندگي هم باشد. ما در مرحلهاي از سازندگي هستيم، كه بايد به سمت ايجاد يك تمدن اسلامي حركت كنيم و همه اينها چيزي غير از ظهور است. يعني اگر شما بتوانيد اين مدنيت اسلامي هم درست كنيد كه مراحل را از انقلاب اسلامي تا جامعه اسلامي را طي كنيد و به تمدن اسلامي برسيد، اين عصر ظهور نيست. اينها مقدمه است براي اينكه انشاءالله حضرت بيايند و كلمه باطل جمع شود و بساط ظلمت برچيده شود، حقيقت تجلي كند، عبور كامل شود، ملكوت عالم در عالم ملك ظاهر شود. چطور در باب شب قدر ميگوييد: از هزار ماه بهتر است. چون يك حقيقتي دارد پايين ميآيد. لذا چون در شب قدر حقيقت تنزل پيدا كرده است، بيشتر از هزار ماه ميشود در اين شب راه رفت. دوره ظهور اين چنين است كه اين حقيقت غيبي در عالم تنزل پيدا ميكند و هر شب، شب قدر است. همه اهل مشاهده ملكوت ميشوند. همه راه به غيب عالم پيدا ميكنند. عقول چهل برابر ميشود. دو حرف از 25 حرف ظاهر شده است. باقي را حضرت اظهار ميكنند و يك جامعهي نوراني انشاءالله بر محور حضرت ظاهر ميشود.
انشاءالله خداوند همه ما را جزء ياوران حضرت و كساني كه منتظر حقيقي حضرت هستند، قرار بدهد.
آقاي شريعتي: از باده نگه دل ما را خراب كن *** بر تاك ماندهايم تو ما را شراب كن
بهترينها را براي همه شما ارزو ميكنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.