برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير سوره مباركه كافرون
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 10/03/93
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
اي جذبه ذي الحجه و شور رمضانم *** در شادي شعبان تو غرق است جهانم
تقدير مرا نور نگاه تو رقم زد *** بايد كه شب چشم تو را قدر بدانم
روي تو و خورشيد نه روشنتر از آنيم *** چشم من و آيينه، نه حيرانتر از آنم
در سايه قرآن نگاه تو نشستم *** باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق *** تا حادثه نام تو آمد به زبانم
عيد است و سعيد است، اگر ماه تو باشي *** اي جذبه ذيالحجه و شور رمضانم
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. اعياد ماه شعبان بر شما مبارك باشد. پيشاپيش اعياد شعبانيه را هم تبريك و شادباش عرض ميكنم. انشاءالله ايام پر خير و بركتي را پيش رو داشته باشيد. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله. ايام بر شما هم مبارك باشد.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، من هم خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم. اين شب را كه شب مسعود ميلاد سيد الشهدا(ع) است را خدمت همه تبريك عرض ميكنم. اميدوارم همه ما از بركات حضرت برخوردار باشيم.
آقاي شريعتي: بحث ما تفسير سوره مباركه كافرون است. در جلسه گذشته نكاتي را ارائه كردند و از فضيلت سوره گفتند. يك مقداري از كبريات اين سوره را بيان كردند، امروز ادامه اين بحث را شاهد خواهيد بود.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج]
بسم الله را ترجمه كرديم و گفتيم: بسم الله هر سوره شايد متعلق به همان سوره باشد. يعني وقتي ميخواهيم سوره را تلاوت كنيم، با بسم الله وارد مقامات سوره ميشويم. ميتوانيم به متن اين سوره ورود كنيم و از حقايق اين سوره با خبر شويم. شايد خود حضرت هم وقتي تلاوت ميكنند، اين سوره را با بسم الله تلاوت ميكنند.اين نكته اول بود كه بسم الله هم كليد فتح سوره و هم اذن دخول سوره و امثال اينها است.
دومين مورد كه در اين سورهي كوتاه عرض كرديم، يك صفبندي فوقالعاده بين حق و باطل مقرر شده است. صفبندي كه در آن هيچ تنازلي به چشم نميخورد. كوتاهي و مداهنه و سستي ندارد. من به تمام مفسرين مراجعه كردم، همه در طول تفسير به اين نتيجه رسيدند كه يك صفبندي قاطع است كه هيچ مداهنهاي در آن نيست. به خصوص با توجه به شأن نزولي كه كفار اول خواستند با حضرت سر دنيا معامله كنند، امكانات به حضرت بدهند تا حضرت دست از توحيد بردارد. فكر ميكردند از جنس خودشان است. وقتي موفق نشدند، آمدند كه سر دين با حضرت معامله كنند. در اين تفاسير روايي هم حرف اين است كه سخن اينها اين بود كه شما يكسال خداي ما را بپرست و ما هم يكسال خداي شما را بپرستيم. بعد هم تنازل كردند، گفتند: حالا حاضر نيستيد، با يك دست خداي ما را لمس كن. سوره كافرون نازل شد «قُلْ يَأَيهَُّا الْكَفِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ،وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ» (كافرون/1 -3)
اول بايد ديد طرفين درگيري و صفبندي چه كساني هستند؟ دوم بايد ديد دامنه اين صفبندي تا كجاست. تا كجا اين صف بندي اتفاق ميافتد. سوم اينكه موضوع اين صفبندي چيست؟ چهارم اينكه چه ثمراتي دارد؟ پنجم اينكه ما كجا هستيم؟
صف بندي بين پرچمدار توحيد و پرچمداران كفر است. در طول تاريخ بوده است. يعني صف تاريخي مشخص ميشود. وقتي ما با همديگر سر حدود خانه خودمان با همسايه اختلاف ميكنيم، يك قرارداد ميبنديم. موضوع قرارداد ما روشن است. ولي اگر بين دو روستا، دو شهر و دو كشور، سر مرزبندي تنازع شد، قراردادها مقياسش متفاوت ميشود. اگر بين دو ابر قدرت، فرض كنيد قبل از فروپاشي شوروي، بين آمريكا وشوروي، سر جغرافياي جهان، جغرافياي سياسي و غير سياسي اختلاف ميشد. قراردادي كه ميبستند و مرزها را معين ميكردند، پيداست مقياس قرارداد چيست. اگر بين دو قدرت در آن مقياس بر سر مكتب براي اداره جهان اختلاف بيافتد، يكي بخواهد با مكتب ماركسيست جهان را اداره كند، يكي بخواهد با مكتب ليبراليست جهان را اداره كند. بنابراين دنبال دو نوع توسعه پايدار براي جامعه جهاني هستند. آنجا وقتي مرز بندي ميكنند، مرزبندي دو مكتب در اداره جامعه جهاني است. مقياسش جهاني ميشود و آن هم برنامه پايدار است و براي يكسال و دو سال نيست. به تعبير ديگر معطوف به آرمان شهر خودشان، ميخواهند جامعه جهاني را بسازند. يكي معطوف به جامعه ليبراليستي و يكي هم معطوف به جامعه كمونيستي است. يكي آرمان شهرش، دهكده جهاني مبتني بر ليبرال دموكراسي است. يكي هم آرمان شهرش كمونيست است كه تعريف ميكرد. مقياس دعوا ديگر عوض ميشود. دعوا سر خاك و مرز و جغرافياي سياسي نيست. بحث سر برنامهريزي تمام عيار براي جامعه جهاني، تعيين استراتژيهاي جامعه جهاني است. درواقع دعوا بر سر نوع تمدن است.
اگر دعوا را از اين بزرگتر كرديد و گفتيد: بحث سر ولات تاريخي است. يعني نه قدرتمندان آمريكاي وقت و نه شوروي وقت ولات تاريخ نبودند كه بخواهند براي كل تاريخ تدبير كنند. دعوا سر ولات تاريخ است. يك موقع در همين برنامه در شرح حديث عقل و جهل، گفتم كه يك طرف نبي اكرم است، عقل است، با همه 75 لشگرش است و يك طرف هم جهل است. قبل از خلقت اين عالم هم خلق شدند. موضوع دعوايشان هم سر همان طاعت و عصيان است، سر دعواي عقل و جهل است. يك طرف وقتي وجود نبي اكرم هستند كه پرچمدار توحيد در عالم هستند. محور اقامهي كلمه توحيد در عالم هستند. مثل نور الهي هستند. همه خانههاي انبياء شعاعي از خانه نبي اكرم است. موحد محض و معلم توحيد براي همه تاريخ است و ميخواهند همه تاريخ را ذيل توحيد تربيت كنند. در يك طرف هم پرچمداران مقابل هستند كه ميخواهند كل تاريخ را بر محور دين خودشان و معبود خودشان بسازند. اين طرفين درگير هستند. درگيريشان هم سر هدايت كل تاريخ اجتماعي بشر است. در حديث عقل و جهل وقتي نزاعشان را ببينيد، در روايت دارد يك عوالمي است كه اصلاً از وجود ما آدمها خبر ندارند ولي نبي اكرم و اهلبيت و جبههي مقابل نبي اكرم را ميشناسند و در اين صف و درگيري هم حاضر هستند. پس مقياس درگيري خيلي بزرگتر از اين حرفها است كه ما به اوايل بعثت نبي اكرم و قبل از هجرت در مكه با سران قريش ببريم. «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» (انعام/112) براي هر پيغمبري دشمناني از شياطين انس و جن هستند. حضرت هم شياطين انسي و جني خودش را دارد. پس موضوع در طرفين درگير وجود مقدس رسول الله(ص) و شياطين انس و جن حضرت هستند. شيطان جني حضرت خود ابليس است. شياطين انسي هم رئيس شياطين انس هستند. پس صفبندي بين حضرت است.
پس دامنه تصرف كجاست؟ دامنه تصرف كل تاريخ اجتماعي بشر است. كدام عرصههاي حيات است؟ يعني در يك ضلع حيات با هم دعوا دارند و بقيه رها است؟ در بقيه با هم مشترك هستند، يا اصلاً ديگر نميتوانند به هيچ برنامه مشتركي برسند؟ موضوع صفبندي، صفبندي سر معبود و دين است. آن هم معبود نبي اكرم است. «قُلْ يَأَيهَُّا الْكَفِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» يعني پيامبر گرامي اسلام يك معبود دارد. معبودش حضرت حق است. همه وجودش مستغرق در اوست و موحد كامل است. آنها آمدند حضرت را به معامله بر سر معبود دعوت ميكنند. من زشتي اين كار را توضيح بدهم كه مثلاً خلفاي عباسي ائمه(ع) و معصومين را دعوت ميكردند و بعد دعوت به شراب ميكردند. اين چه بيادبي است! بيادبي كه در كار اينها است، مقايسه كنيد با معلم توحيدي كه ميخواهد همه عالم را به سمت توحيد هدايت كند، به بت پرستي و شرك دعوت ميكنند. اين يك نكته است كه اولين موضوع درگيري سر معبود و پرستش است.
ما ناچار از پرستش هستيم. مخلوق عاجز كه نميتواند پرستش نكند. دعواي ما سر انتخاب محبوب و معبود و الهي كه پرستش ميكنيم و خضوع و تواضع ميكنيم، است. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَبَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكمُْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (يس/60 و61) دعوا سر اين است كه شيطان ميخواهد خودش را بپرستد و همه عالم را هم به پرستش خودش دعوت كند. حضرت هم ميخواهد خدا را بپرستند، و همه عالم را به توحيد دعوت كنند. پس موضوع درگيري سر معبود است. اين قدم اول است.
موضوع دوم درگيري سر دين است. «لَكمُْ دِينُكُمْ وَ لىَِ دِينِ» (كافرون/6) آن هم دين نبي اكرم است. دين نبي اكرم چيست؟ دين به يك تعبير مناسك پرستش معبود است. وقتي ميخواهيد معبود را بپرستيد، قوانين و مناسكي دارد. اينكه ما به شريعت دين ميگوييم، اعم از دستورات اخلاقي، اعتقادي و عملي، فقه و اخلاق، همه اينها را زير دين ميبريم، نكتهاش اين است كه اينها مناسك پرستش خداي متعال هستند. پس موضوع دين پرستش معبود است. به يك تعبير ديگر پرستش خداي متعال ظاهرش عمل به شريعت است، باطن عمل به شريعت پذيرش ولايت الله است. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» (آلعمران/19) يعني تسليم به ولايت الله است. اين تسليم بودن مناسك دارد، بايد نماز بخواني، روزه بگيري، دروغ نگويي، اينها خودشان مستقل نيستند. آنچه حقيقت دين است تسليم بودن به ولايت الله است كه خداي متعال ولايتش را بر ما جاري كند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره/257) پس حقيقت دينداري ما، يك مرتبه عمل به شريعت است. يك مرتبه تسليم بودن به ولايت الله است. حالا دين را از بالا كه نگاه كنيد، جريان ولايت الله است. خداي متعال سرپرستي ميكند، سرپرستي نور و هدايت و اين سرپرستي ميآيد به قواعد و مناسك و شريعت تبديل ميشود. ما بايد در اين مسير حركت كنيم. اين يك نكته است.
اگر كسي به شريعت عمل كرد، قلب و فكر و قوايش تسليم شد، ولايت الله را قبول كرد و در چهارچوب ولايت حركت كرد، آنوقت به مقام بندگي و سجده در مقابل الوهيت خداي متعال ميرسد. خوب آنهايي كه اين را ميپذيرند، خداي متعال ولايتش را جاري ميكند. دين در قوس صعود، در دينداري ما عمل به شريعت است، پذيرش ولايت الله است. در قوس نزول جريان ولايت حضرت حق، كه تبديل به احكام و قواعد و دستورات و مناسك ميشود. اين نور ميآيد و جاري ميشود. لذا دين هم به اسلام تفسير شده است، هم به توحيد تفسير شده است. هم به ولايت اميرالمؤمنين(ع) تفسير شده است. روايت اينها فراوان است.
در نكته ديگر هست كه دين نبي اكرم «لَكمُْ دِينُكُمْ وَ لىَِ دِينِ» است. دين ما چيست و دين نبي اكرم چيست؟! اين يك نزول و يك صعود دارد. براي ما اين روايت مكرر آمده است. فرمود: روز قيامت نبي اكرم «آخِذٌ بِحُجْزَةِ اللَّهِ» دامن الهي را ميگيرد. «وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِيِّنَا» ما دامن نبي اكرم(ص) را ميگيريم، «وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا» (بحارالانوار/ج4/ص24) شيعيان ما دامن ما را ميگيرند. در روايت هست كه از اميرالمؤمنين(ع) سؤال شد كه اين «حجزه» كه ميگوييد، به چه معني است؟ نبي اكرم حجزهي خدا و دامن خدا را ميگيرد. مگر خداي متعال كمربندي دارد؟ حضرت فرمودند: «وَ مَا الْحُجْزَةُ قَالَ اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ بِحُجْزَةٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ» خداي متعال اينطور توصيفات جسماني را نميپذيرد كه كمربندي داشته باشد و نبي اكرم كمربند ايشان را بگيرند. «وَ لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص آخِذٌ بِأَمْرِ اللَّهِ» او تمسك به امر الهي دارد. «وَ نَحْنُ آلَ مُحَمَّدٍ آخِذُونَ بِأَمْرِ نَبِيِّنَا وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِأَمْرِنَا» يعني فرماني كه براي نبي اكرم است و من از آن به ولايت الله تعبير ميكنم.
در يك روايت ديگري كه از امام رضا(ع) است. فرمودند: «الْحُجْزَةُ النُّورُ» يعني «يأخذ بنور الله». «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (نور/35) يعني آن نور هدايت الهي، براي نبي اكرم بيحجاب تجلي ميكند و حضرت متولي به آن نور هستند. با آن نور هدايت ميشوند. دين نبي اكرم بدون حجاب ولايت الله است. خود خداي متعال نبي اكرم را سرپرستي ميكند. ايشان سجده تام ميكنند، وقتي خدا را عبادت ميكنند، ولايت خداي متعال بر نبي اكرم جاري ميشود. وقتي ميخواهد بر ما جاري شود، ديگر با واسطه ميشود. به واسطه ولايت نبي اكرم و ائمه ما به ولايت الله متصل هستيم. پس ديني كه از عالم بالا بر نبي اكرم جاري ميشود، نور هدايت الهي خاص است. ولايت خداي متعال بدون حجاب است. حضرت متمسك به آن دين هستند. پرتوي نور الهي در وجود ايشان متجلي ميشود، مثل نور الهي ميشوند. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة» (نور/35) در قلب نبي اكرم چراغ نبوت روشن ميشود، آنوقت ديگر بايد با اين نور هدايت شوند. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ» فرمود: مصباح نبوت است. «الْمِصْباح في زُجاجَة» در روايت توحيد صدوق فرمود: «زُجاجَة» اميرالمؤمنين هستند. همه حقايقي كه به نبي اكرم داده شده، به وجود اميرالمؤمنين منتقل ميشود. ما بايد از اميرالمؤمنين و ائمه بگيريم. دين ما ولايت اميرالمؤمنين ميشود. اين همان ولايت الله است اما با حجاب معصوم به ما رسيده است. بنابراين باطن دين ما ولايت نبي اكرم است كه از طريق اهلبيت جاري ميشود، تا «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّه» (نور/36) دين خود نبي اكرم چيز ديگري است. دعوا بين سران كفر و نبي اكرم سر دين خود نبي اكرم است. ««لَكمُْ دِينُكُمْ وَ لىَِ دِينِ» يعني من تحت ولايت الله هستم. به من ميگويي: سر ولايت الله معامله كن. از محيط ولايت خدا خارج شوم. يك احتمال ديگر هم در «لَكمُْ دِينُكُمْ وَ لىَِ دِينِ» هست، يعني ديني كه من براي مردم آوردم. خود حضرت حق كه حقيقت اسلام است، لذا در ذيل آيه «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) فرمود: قسم به خورشيد و پرتوي آن. اين خورشيد و نورش را ما ميبينيم. خورشيد در عالم بالا است و پرتوي آن خانههاي ما را روشن ميكند، گرم ميكند، حرارت ميدهد، اين مثل و نمونه است. اين خورشيد حقيقي نيست. بعد از يك مدت هم خاموش ميشود «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» (تكوير/1) اصلاً كلاً اين بساط جمع ميشود. آن خورشيدي كه غروب ندارد، وجود مقدس نبي اكرم است. اصلاً معني ندارد كه پيغمبر غروب كند. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» پرتوي آن چيست؟ فرمود: پرتوي آن دين است. ديني كه براي شما آورده، پرتوي نبي اكرم است. ديني كه خودش به آن متمسك است، آن تجلي نبي اكرم است، ما نميفهميم آن چيست. آن همان است كه فرمود: احدي حتي انبياء نميتواند تحمل كند. آن دين خود است. ديني كه براي ما آورده است، پرتوي آن است. پرتوي خورشيد نبي اكرم است و همه كائنات را روشن ميكند. عوالم انبيا و ملائكه، تا جمادات، «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» (جمعه/1) اگر بنده هستند و توحيد را قبول كردند، اين شعاع دين نبي اكرم است. «بِنَا عُبِدَ اللَّه» (كافي/ج1/ص145) پس خود نبي اكرم ولي خداست،دينشان همه مناسك بندگي و توحيد و پرستش است. اين ديني كه آوردند چيست؟ شريعت است. باطن اين شريعت چيست؟ ولايتشان است. اين است كه در روايت مكرر دين به ولايت نبي اكرم، به ولايت اميرالمؤمنين تعريف ميشود. دين خود نبي اكرم ولايت الله است. ديني كه براي ما آورده است، ولايت خودشان است. ولايت اهلبيتشان است. البته از فروع آن نماز و روزه و زكات و حج ميشود. «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّيَامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ» (بحارالانوار/ج24/ص303)
آقاي شريعتي: آن دين نبي مكرم اسلام كه همان ولايت الله است، و بعد ديني كه براي ما آوردند، هيچكدام قابل معامله نيست.
حاج آقاي ميرباقري: اصلاً. يعني توحيد و دين كه مناسك توحيد است، حضرت معامله نميكنند. يعني حاضر نيستند ولايت خودشان را به كفار واگذار كنند. بگويند: اينجاي عالم دست شما، اينجاي عالم دست ما است. اصلاً اينطور نيست.
آقاي شريعتي: چون هيچ وجه مشتركي ندارد.
حاج آقاي ميرباقري: موضوعش دعوا سر معبود است. مصالحه بايد آخر به معبود مشترك برگردد. شما تا مقصد مشترك نداشته باشيد، نميتوانيد مصالحه كنيد. وقتي دعوا سر مقصد و معبود است، چه مصالحهاي دارد. يك صف ميشود. اين صف بين نبي اكرم و دشمنانش است. لذا همه بزرگان و مفسرين قبول كردند كه مقصود از «قل يا ايها الكافرون» آحاد عمومي و افراد عمومي كافرين كه نيستند. اينها خيليهايشان موحد ميشوند. پرچمداران كفر هستند. ذيل آنها هم امتشان هستند. امتي كه تحت ولايت آنها ميمانند، اين محيط توحيد نيست. محيط پرستش خدا نيست. يعني العياذ بالله اگر نبي اكرم با آنها مصالحه هم ميكرد، در بتكده آنها ميرفت، بعد آنها در مسجدالرام ميآمدند، آنها خدا را ميپرستيدند. فقط خاصيتش اين بود كه نبي اكرم العياذ بالله مشرك ميشد. ميخواستند حضرت را از توحيد خارج كنند. آنها كه نميخواستند موحد شوند. پس موضوع نزاع سر معبود و سر دين است. معبود نبي اكرم حضرت حق است. معبود ما هم حضرت حق است. منتهي طريق عبادت ما ديني است كه نبي اكرم براي ما آوردند و نازلهي ولايت خودشان است. ولايت اهلبيت و شريعتشان است. طريق ولايت نبي اكرم، عبادت نبي اكرم خود ولايت الله است.
آقاي شريعتي: پس الآن هم طرفين دعوا مشخص شد و هم موضوع دعوا در مورد اينكه چقدر عميق و وسيع و جهاني است و اين در طول تاريخ هم بوده است.
حاج آقاي ميرباقري: اصلاً دعوا فراتر از يك دوران است. دعوا سر يك تاريخ اجتماعي بشر و بلكه بالاتر از تاريخ اجتماعي بشر است. دعواي عقل و جهل است. لذا ذيل اين اصلاً تمدن هم چيزي به حساب نميآيد. دعواي سر تمدن نيست. دعواي مكتب ماركسيست و ليبراليست سر تمدن است. اين دعواي فرا تمدني است. نه اينكه نبي اكرم بخواهند يك تمدن بسازند. تمدن يك تجلي از دولت نبي اكرم است. تمدنها تجسّد روح پرچمداران هستند. اگر در خانهي آدمي ميروي ميخواهي روح او را ببيني، دور و اطراف او را نگاه كن. تجسّد روحش در زندگياش است. تجسّد روح ولات در جامعهشان است. اگر جامعهاي مختلط بود، پيداست در تولياش اخلاص ندارد. يا ولايتش، ولايت خالصي نيست. تمدن تجسّد روح ولات است.
بلد امين به نبي اكرم تعريف ميشود. بيت خود نبي اكرم هستند. بلد نبي اكرم هستند. حضرت هم شهر توحيد هستند، هم بيت توحيد هستند، هم كعبه هستند، همه چيز هستند. اينها تجسّدهاي نبي اكرم هستند. بنابراين بلد نبي اكرم همه چيزش ظهور نبي اكرم است. بلد كفر هم همه چيزش ظهور ابليس و ولات كفر است. پس اين موضوع نزاع، طرف نزاع نبي اكرم است. پرچمدار توحيد، خالص محض و كسي كه ترك اولي در نبوتش نداشته است. سختترين امتحانها و ميثاقها را داشته است. حضرت شفاعت را قبول كرده است. خداي متعال مقام محمود را هم به ايشان ميدهند، شفاعت كل عالم را قبول كردند. گفتند: من ميروم و همه را ميآورم. شيطان هم گفته و ولايت كفر هم ميگويند: ما همه را جهنمي ميكنيم. دعوا سر اين است. اين دعوا صف بندي ميشود. اين صفبندي قابل مداهنه نيست. قابل تنازل و فرود آمدن و يك خرده كنار بياييم، نيست. كنار آمدن يك نقطه وحدت ميخواهد. نقطه وحدت كجاست؟ فقط يك بحث ميماند. اين تنازع حداكثري است و همه عرصههاي زندگي را ميپوشاند، همه عرصههاي حيات را ميپوشاند يا نه. موضوع نزاع سر عبادت يك گوشه از زندگي است. بقيه ربطي به عبادت ندارد. عبادت براي حوزه خصوصي است، در حوزه حيات اجتماعي و تاريخي، عبادت موضوعيت دارد يا نه؟«لا اله الا الله» همه عرصههاي حيات را ميپوشاند.
آقاي شريعتي: قرار روزانهي ما تلاوت آيات 141 تا 147 از صفحهي 101 سورهي نساء است. برميگرديم به بركت محمد و آل محمد.
«الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كاَنَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ قَالُواْ أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَ إِن كاَنَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يحَْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَن يجَْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلىَ المُْؤْمِنِينَ سَبِيلاً(141) إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يخَُادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُواْ إِلىَ الصَّلَوةِ قَامُواْ كُسَالىَ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا(142) مُّذَبْذَبِينَ بَينَْ ذَالِكَ لَا إِلىَ هَؤُلَاءِ وَ لَا إِلىَ هَؤُلَاءِ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تجَِدَ لَهُ سَبِيلًا(143) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُرِيدُونَ أَن تجَْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا(144) إِنَّ المُْنَافِقِينَ فىِ الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَن تجَِدَ لَهُمْ نَصِيرًا(145) إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ اعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُوْلَئكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا(146) مَّا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَ ءَامَنتُمْ وَ كاَنَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا(147)»
ترجمه آيات:
«كسانى كه همواره مواظب شما هستند. پس اگر از جانب خدا فتحى نصيبتان شود، مىگويند: مگر ما همراه شما نبوديم؟ و اگر پيروزى نصيب كافران شود، مىگويند: آيا نه چنان بود كه بر شما غلبه يافته بوديم و مؤمنان را از آسيب رساندن به شما بازداشتيم؟ در روز قيامت خدا ميان شما حكم مىكند و او هرگز براى كافران به زيان مسلمانان راهى نگشوده است. (141) منافقان خدا را فريب مىدهند، و حال آنكه خدا آنها را فريب مىدهد. و چون به نماز برخيزند با اكراه و كاهلى برخيزند و براى خودنمايى نماز كنند و در نماز- جز اندكى- خداى را ياد نكنند. (142) سرگشتگان ميان كفر و ايمانند: نه با اينان و نه با آنان. آن كه خدا گمراهش كند هيچ راهى براى او نخواهى يافت. (143) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به جاى مؤمنان كافران را به دوستى مگيريد. آيا كارى مىكنيد كه براى خدا به زيان خود حجتى آشكار پديد آريد؟ (144) هر آينه منافقان در فروترين طبقات آتش هستند و هرگز بر ايشان ياورى نمىيابى. (145) مگر آنان كه توبه كردهاند و از تباهى بازآمدهاند و به خدا توسل جستهاند و براى خدا از روى اخلاص به دين گرويدهاند. اينان در زمره مؤمنانند و خدا به مؤمنان اجرى عظيم خواهد داد. (146) چرا خدا شما را عذاب كند اگر سپاسگزار باشيد و ايمان آوريد؟ در حالى كه شكرپذير و داناست. (147)»
آقاي شريعتي: انشاءالله اعياد شعبانيه بر همه شما مبارك باشد، شايد در سيره نبي مكرم اسلام بارها و بارها شنيديم كه حضرت اهل تفاهم بودند. اهل سازش بودند. اين در كجاي جغرافياي اين بحث قرار ميگيرد و چگونه تعريف ميشود؟
حاج آقاي ميرباقري: اولاً عرض كرديم بين حضرت و سران كفر است و البته كفاري كه ذيل آنها حركت ميكنند. و اين درگيري بعد از تبيّن هست. يعني بعد از اينكه حق و باطل روشن شده و كفار زير بار نميروند. اين كفر هم كفر جهود است. در روايت فرموده است كه كفر در قرآن چهار گونه است. گاهي به معني تبري است. گاهي به معني كفران نعمت است. گاهي به معني جهود و انكار است. بعد از اينكه حق تبيين شد و معلوم شد كه «لا اله الا الله» آيت الكرسي همين است. بعد از اينكه حضرت معرفي شد، «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ، لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّين قَد تَّبَينََ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى» (بقره/255 و256) وقتي تبين شد، ديگر نوبت صفبنديها است. صفها روشن ميشود. اين واضح است. يك عده آن طرف ميايستند و يك عده آن طرف ميايستند. ديگر موضوعي براي مداهنه و معامله كردن سر توحيد و ولايت نداريم كه دين است. توحيد معبود است، ولايت دين است. اصلاً نوبت به مصالحه ما نميرسد. فعلاً ما در اين مصالحه نيستيم، نبي اكرم و پرچمداران هستند. حضرت بعد از تبيين حق با اينها دارند صفبندي ميكنند. ميگويند: شما يك طرف و ما يك طرف، موضوع تنازعمان چيست؟ 1- توحيد، معبود 2- دين و طريق پرستش. مناسك پرستش و ولايتي كه طريق پرستش است. سر اين نميشود مصالحه كرد. جاي مصالحه نيست. بعد از اينكه صف روشن شد، اين صف حتماً به يك درگيري ميكشد. چون موضوع پرستش است. ما از پرستش خالي نيستيم. هيچ فعلي از افعال ما از پرستش خارج نيست. آب ميخوريم، غذا ميخوريم، نظام اجتماعي تشكيل ميدهيم، اقتصاد ميسازيم، سياست ميسازيم، خيال نكنيم حوزه پرستش حوزه باطني و خصوصي ما است. دين حداقلي حرف غلطي است. «لا اله الا الله» دين حداكثري است. اختلاف دين حداقليها با حداكثريها سر كلمه «لا اله الا الله» است. سر مناسك نيست. آنها كه دين را حداقلي ميدانند، توحيد را حداقلي تعريف ميكنند. ميگويند: توحيد يك امر باطني است، براي حوزه خصوصي شماست. وقتي در زندگي اجتماعي ميآييد، هفده ركعت نماز بخوانيد، بقيهاش در حوزه توحيد نيست. در حوزه بندگي نيست. آنوقت ميدانيد چه اتفاقي ميافتد؟ آدم از بندگي خالي نيست. به بندگي شيطان وارد ميشود. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونى» (يس/60 و 61) سوم هم ندارد. پس ببينيد توحيد دين حداكثري است. وقتي اختلاف سر معبود و ولايت شد، سر پرستش و دين شد، سر اله و دين شد، يك اختلاف حداكثري است. همه عرصههاي حيات را ميپوشاند. به خصوص وقتي نزاع بين نبي اكرم است. وقتي كسي به خانه نبي اكرم وارد ميشود، آيهي نور را مكرر ترجمه كرديم. «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» (نور/36) وقتي نور نبي اكرم در خانههايي كه اجازهي ذكر و رفعت در آن داده شده، چون كلمهي ذكر خود نبي اكرم هستند. فرمود: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) ذكر الله نبي اكرم هستند. نور نبي اكرم در هر قلبي آمد به آرامش ميرسد. ذكر الله اين است. خانهي حضرت خانه ذكر است. وقتي «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» شد، رجالي كه در اين خانه هستند، «لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه» (نور/37) كساني كه در خانه نبي اكرم وارد ميشوند، همه زندگيشان توحيد ميشود. تجارتشان توحيد است. يعني نوع تجارتشان با بقيه متفاوت است. بازارشان عين مسجد است. بازارشان محل غفلت نيست. وقتي كساني كه ذيل حضرت حركت ميكنند اينطور هستند، توحيد خود حضرت چطور است؟ وقتي حضرت خداي متعال را عبادت ميكند، بخشي از وجودش عبادت ميكند يا همه زندگياش عبادت است. همه زندگي نبي اكرم توحيد است. وقتي حضرت ميگويد: من خداي خودم را ميپرستم، يعني بخشي از زندگي من خداپرستي است. بخشي از زندگي شما هم بت پرستي است. بقيه هم مثل هم زندگي ميكنيم. اين معنياش نيست. يعني همه زندگي من توحيد است. وقتي ولي تاريخي دارد صفبندي ميكند و صفبندياش در همه عرصه ولايت است، در همه عرصه بندگياش است، آنوقت همه جامعه تاريخي كه ذيل او قرار ميگيرد، در صف مقابل است. لذا اين صفبندي يك صفبندي تمام عيار همه جانبه است. در همه زمينهها، حتي حيات اجتماعي و فردي ما، خوردن و پوشيدن ما، اگر همه زندگي ما بخواهد ذيل نبي اكرم قرار بگيرد، توحيدي ميشود. اگر ذيل دستگاه مقابل قرار گرفت، مادي و الحادي و كفر ميشود. بنابراين پرستش نبي اكرم كه حضرت اينجا با كفار به امر الهي صفبندي ميكند، پرستش در همه عرصههاي حياتشان است. همه وجود نبي اكرم خالص در توحيد است و همه وجود آنها در پرستش معبودشان است. اصلاً نه من مشرك هستم و نه شما اشتباه ميكنيد. شما خالص كفر را ميپرستيد، من هم خداي خودم را ميپرستم. «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ» اصلاً شما خداي مرا نميپرستيد. كسي كه استكبار علي الله كرد، خودش محور شد، بتها برايش محور شدند، خدا را نميپرستد. پس همه عرصههاي حيات را ميگيرد. ولي تاريخي ح و باطل دارند صفبندي ميكنند. دو تا تمدن است. فرا تمدن ذيل اينها شكل ميگيرد كه هيچ نقطه اشتراكي با هم پيدا نميكنند. حضرت مدارا ميكنند، مدارا براي عبور دادن جامعه بشري از مراحل شرك به مراحل توحيدي. مداهنه با پرچمداران نيست. مصالحه با پرچمدارها نيست. حضرت چه صلحي با ابليس دارد؟ ابليس قسم خورده «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ» (حجر/39) حضرت هم به خدا عرض كردند، من همه را ميآورم. خودم بلا ميكشم كه مردم را برسانم. بارشان را به دوش ميكشم. «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا، لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ» (فتح/1 و2) اين پيغمبر عظيم و معصوم درجه يك چه گناهي دارد. فرمود: توهم گناه هم نكرده است. گفته: من اينها را ميآورم. خوب اين دو چه مصالحهاي با هم دارند؟ پس همه عرصههاي حيات عرصه درگيري است. اين صفبندي تمام عيار است. نه صفبندي در بخشي از دين. مثل اينكه بگوييم: اشكال ندارد، شما بت بپرستيد و ما خدا را بپرستيم. ولي بعد سر معاش زندگي با هم يكسان زندگي ميكنيم. سر يك سفره مينشينيم. اين به اين معني است كه پرستش ما از معيشت ما جداست. اين را در باب نبي اكرم نميتوان گفت! ايشان همه عرصههاي حيات را صفبندي ميكند. صفبندي تمام عيار است. در اين صفبندي تمام عيار هم پيروزي قطعي براي نبي اكرم است. «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ» (توبه/33) او را با هدي و دين الحق كه همان ولايت خودش است.«أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ» (كافي/ج1/ص432) فرمود: ولايت اميرالمؤمنين را نبي اكرم در اين عالم آوردند كه ولايت خود نبي اكرم است. متجلي در اميرالمؤمنين است. «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» دين الهي، ولايت نبي اكرم بر همه ولايتها غالب است. ولايت اميرالمؤمنين ولايت غالب است. «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون» (توبه/33) ولو آنها نخواهند. اين ارادهي خداي متعال است.
بعد خداي متعال وقتي ميخواهد توضيح بدهد، گاهي هيبت دستگاه آنها را ميگويد: كه ما احتياط كنيم. ولي وقتي بين حق و باطل مقايسه ميكند، بين اميرالمؤمنين و ابليس، نبي اكرم و ابليس مقايسه ميكند، اينگونه نميفرمايد. ميفرمايد: «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه» (صف/8) همه تلاش آنها يك بازدم است. ميخواهند با فوتشان چراغ الهي را خاموش كنند. مگر نور الله با فوت خاموش ميشود. همه تلاش آنها را به يك بازدهم تشبيه ميكند. كل دستگاه ابليس، وسوسههايش، تزئين و تمدنسازياش، پرچمدارياش، كر و فرّ، لشگركشياش، با همه قوايش با نبي اكرم درگير است. هر قوهي نوراني نبي اكرم دارند، ابليس بدلش را دارد. حديث عقل و جهل همين بود. همه درگيرياش «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه» است. خداي متعال نه اينكه نميگذارد اين چراغ خاموش شود، اين نور را به اتمام ميرساند. فرمود: نور ولايت است، اين ولايت با امام زمان به مرحله تمام ميرسد.
پايان اين درگيري ايام اللهي است كه ايام غلبه ولايت است. دين حق است. ظهور اين دين است. ظهور حضرت است. رجعت قيامت و عوالم بعد است. پس بنابراين پيروزي قطعي براي حضرت است. درگيري هم همهجانبه است. براي عبور دادن عالم از مقامات توحيدي تا به اخلاص حضرت مدارا ميكنند. بعد از تبيين حق و باطل و صفبنديها، درگيري همهجانبه است. اين درگيري همه جانبه، درگيري سياسي، اقتصادي، فرهنگي، نرم، سخت و همه است. در اين درگيري يك بخش قتال است. حتماً اين صف به قتال هم ختم ميشود. قتال يك گوشه درگيري است. بحث درگيري كه فقط درگيري نظامي نيست. درگيري تمام عيار است. در اين درگيري تمام عيار غلبه تمام عيار با حضرت است. «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه» ولايت الله ظهور پيدا ميكند. نور نبي اكرم غلبه ميكند. «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشىَ، وَ النهََّارِ إِذَا تجََلىَ» (ليل/1 و2) يك شب تاريكي است، ولي به دنبالش يك تجلي است. در عصر ظهور تجلي نبي اكرم و اميرالمؤمنين در عالم واقع ميشود. از مصدر جلال امام زمان(ع) واقع ميشود و عالم روشن ميشود. همه دين حضرت به دست امام زمان ظاهر ميشود. دين نبي اكرم «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين» به وسيله نبي اكرم ظاهر ميشود، الآن در حجاب است. پس اين دوره غلبه است. در اين دوره براي عبور دادن حضرت ميخواهند مدارا ميكنند. درگيري سر توحيد و كفر است. لذا مرحوم شهيد مطهري يك بحثي در مورد جهاد دارند كه خواندني است. ميفرمايد: جهاد ابتدايي اسلام هم در واقع جهاد دفاعي است. پرچمداران ميخواهند اغوا كنند، حضرت ميخواهد اين حجاب را كنار بزند. آنوقت مردم وقتي حجاب كنار رفت، « يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) آنچه نميگذارد مردم وارد شوند، اين حجابها است. اين موانع است. اين موانع تعدي حقوق به مردم ميكنند. بايد در جاي ديگر تبيين شود.
در اين درگيري ما محور نيستيم. خداي متعال به پرچمدار توحيد كه همهي انبياء ذيل او هستند، همه ملائكه ذيل او هستند، در درگيري توحيد و كفر كه فراتر از جهان ما است، حضرت ميگويد: صف بندي را محكم كن. بنابراين ما نميتوانيم اين صفبندي را بشكنيم. ما ميتوانيم موضع خودمان را در اين دو صف پيدا كنيم. يعني يك پرچمداراني هستند كه هرگز خدا را عبادت نميكنند، هرگز دينشان خداپرستي نيست و دين دنيا پرستي است. بعد هم به تنازع بر سر دنيا كشيده ميشود. همه زيردستان خودشان را برده خودشان ميكنند. اگر عاشورا و نبي اكرم نبود، ترديد نداشته باشيد كه پرچمداران كفر به صراحت ميگفتند: عالم برده ما است. الآن كه با شعار آزادي و دموكراسي جهان را برده خودشان ميدانند و برده داري نرمافزاري و مدرن و استعمار فرا مدرن، را در عالم اعمال ميكنند، براي آن است كه حضرت پردهها را كنار زده است. مجبور هستند با شعار حضرت بيايند و راه خودشان را بروند. ما اينجا ميتوانيم زير اين سف يا آن صف قرار بگيريم. لذا به ما ميگويند: وقتي شما اين سوره را ميخوانيد، اين روايت را ببينيد. حضرت فرمود: وقتي شما سورهي «قل يا ايها الكافرون» را ميخوانيد، شما هم بگوييد: «إِذَا قَرَأْتَ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ فَقُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ» (وسايلالشيعه/ج6/ص73) ولي نه اينكه ما در ابتدا خودمان بتوانيم خطاب كنيم. ما به نور نبي اكرم تكيه ميكنيم. وقتي پيغمبرتان ايستاده شما هم بايستيد و نترسيد. اين كار در ابتدا از ما ساخته نبود، موجش ما را ميبرد. «وَ إِذَا قُلْتَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ فَقُلْ أَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ» فقط من ضرت حق را عبادت ميكنم. خودتان را ذيل نبي اكرم قرار دهيد. «وَ إِذَا قُلْتَ لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ فَقُلْ رَبِّيَ اللَّهُ وَ دِينِيَ الْإِسْلَام» دين من هم اسلام است. اين است كه اگر كسي اين سوره را خواند، برائت از شرك برايش مينويسند. توحيد، توحيد اثباتي است. اين درگيري صف بندي است. مرزبندي با كفر است. نبي اكرم سر دنيا كه دعوا ندارند. كسي كه ميگويد: من يك پوست جو را به ناحق از دهان يك مورچه نميگيرم، كه سر دنيا دعوا نميكند.
آقاي شريعتي: حاج آقا دعا كنند و همه ما آمين بگوييم.
حاج آقاي ميرباقري: خدايا به همه ما و مؤمنين توفيق بده كه هم حيات فردي و جمعي ما ذيل ولايت نبي اكرم قرار بگيرد و از ولايت دشمنان حضرت خارج شويم.
آقاي شريعتي: شب ميلاد امام حسين بر شما مبارك باشد. بهترينها را براي همه شما ارزو ميكنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
بخشي از سخنان مقام معظم رهبري
عزيزان من قرآن نور است. حقيقتاً دل و روح را روشن ميكند. اگر با قرآن انس پيدا كنيد، ميبينيد كه دل و جان شما نوراني ميشود. بسياري از ظلمات و ابهامها از قلب و روح انسان به بركت قرآن زدوده ميشود. آيا اين بهتر نيست. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» (بقره/257) به وسيله قرآن است كه خداي متعال ميفرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» به بركت قرآن است كه انسان از ظلمات اوهام و اشتباهات و خطاها و غلطها به نور هدايت راه پيدا ميكند.