اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

93-03-03-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري-تفسير سوره مباركه كافرون

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: تفسير سوره مباركه كافرون

كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري

تاريخ پخش: 03/03/93

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

ما شهيدان جنون بوديم از عهد قديم *** سنگ قبر ماست دريا، نقش قبر ما نسيم

شهر ما آنسوي آبي‌هاست، دور از دسترس *** شهر ابراهيم ادهم، شهر لقمان حكيم

اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض *** صاف مي‌آيي سر كوي صراط المستقيم

خاك ان عرشي است، گلهايش زيارت‌نامه خوان *** سنگ فرش آسمانش بالهاي يا كريم

شهر ما آبادي عشق است، اما راز عشق *** عشق يعني واژه‌هاي رمز قرآن كريم

عشق يعني غافلان قل هو الله احد *** عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم

آقاي شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي بيننده‌هاي خوبمان، خانم و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي‌كنم در هر كجا كه هستيد، تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. امروز سالروز فتح خرمشهر است. اداي احترام مي‌كنيم به روح همه شهداي هشت سال دفاع مقدس و اداي احترام ويژه داريم به همه پدران و مادران صبور شهدا و خانواده‌هاي معظمشان. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، من هم خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم.

آقاي شريعتي: در ذيل بحث تفسير سوره مباركه كافرون، جلساتي است كه با تأني و تأمل نكات بسيار شنيدني و لطيفي را از بسم الله الرحمن الرحيم، شنيديم. امروز جمع‌بندي بسم الله الرحمن الرحيم و نكاتش را خواهيم داشت و بعد وارد تفسير سوره خواهيم شد.

حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج]

امشب شب شهادت موسي بن جعفر(ع) است، اين روز را به تمام شيعيان و محبين حضرت تسليت عرض مي‌كنم و همچنين ياد و خاطره‌ي شهداي عزيز و گرانقدر دوران جنگ تحميلي و تاريخ اسلام و به ويژه شهداي فتح خرمشهر را گرامي مي‌داريم و براي همه آنها درخواست ترفيع درجات داريم، انشاءالله خداي متعال شهدا و اماشان را با انبياء و اولياء محشور بفرمايد.

در باب بسم الله الرحمن الرحيم نكاتي عرض كردم كه ديگر تكرار نمي‌كنم. اجمالش اين بود كه شايد معناي آيه اين باشد كه ما در همه امور خودمان چه كوچك و چه بزرگ نيازمند اعانه و كمك خداوند بزرگ هستيم و هيچ كاري بدون كمك او و ياري او به سامان نمي‌رسد. اگر ما بخواهيم موحدانه زيست كنيم بايد هم اضطرار خودمان به حضرت حق را در همه امور بفهميم، و كمك او و نصرت او را حاضر ببينيم و در همه امور از او استعانت بجوييم. بسم الله الرحمن الرحيم همين است. يعني استعانت از حضرت حق در همه امور، خدايي كه رحمان و رحمي است و هرچه به بندگانش عطا مي‌كند ناشي از رحمانيت او يا رحيميت اوست و با محبت بندگان خودش را اداره مي‌كند.

تعبير لطيفي در دعاي ابوحمزه است، تعبير جالبي است. امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: آن چيزي كه خيال مرا راحت مي‌كند. «ممكن است من خودم ندانم غير از تو ربي ندارم، و به غير تو كيه كنم. ولي در همان حال كه به غير تو تكيه مي‌كنم تو مي‌داني كه من تكيه‌گاه ديگري ندارم. تو اضطرار مرا به خودت مي‌داني» و اين نكته اميدواري ما است كه ما هم از اضطرار خودمان غافل شويم، خداي متعال متوجه اضطرار ما هست.

لذا گاهي براي اينكه ما را از شرك نجات بدهد، مبتلايمان مي‌كند كه ما را از اضطرار خودمان واقف بشويم و آن توجه حاصل شود. در روايت عرض كرديم، فرمود: اگر شما بدون بسم الله كار را شروع كرديد، غباري از شرك بر دلتان مي‌نشيند، خداي متعال اگر دوستتان داشته باشد و جزء خوبان باشيد، در اين دنيا بخواهد با شما تسويه حساب و آماده‌تان كند، مبتلايتان مي‌كند تا در ابتلا خودتان را پيدا كنيد. اگر در عافيت تكيه به اسباب كرديد، وقتي اسباب را از زير پايتان كشيد، خدا را ببينيد و احساس كنيد كه اينها هيچ كاره بودند. حتي يكي از نكاتي كه در شكست پيري براي انسان حاصل مي‌شود همين است. خداي متعال زير پاي آدم را خالي مي‌كند كه اگر در جواني خدا را پيدا نكردي، حالا ديگر پيدا كني. آخرين بار هم خداي متعال هنگام مرگ كاملاً هرچه داري، از دست تو مي‌گيرد كه در آن لحظه انسان فقط به خداي متعال تكيه كند. فقط بعد مواظب بود كه دوباره به شرك‌هايمان بازنگرديم. اين گرفتاري ما است كه «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» (عنكبوت/65) وقتي دست آنها را مي‌گيريم و در ساحل مي‌آوريم، «إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ».

دو نكته را براي ورود به سوره كافرون در باب «بسم الله الرحمن الرحيم» عرض مي‌كنم. حالا انشاءالله مطالب فراوان ديگري است كه بزرگان فرمودند. يك نكته اين است كه عرض كرديم اتكاي خداوند متعال با حضرت حق سير كردن مختص به امور ظاهري ما نيست. اينطور نيست كه ما در كارهاي ظاهري‌مان و در سير ظاهري‌مان نياز به استعانت از خداي متعال داشته باشيم. بلكه در امور باطني‌مان هم بايد از خداي متعال استعانت بجوييم. فرض كنيد مي‌خواهيم وارد وادي سلوك شويم، وارد وادي توحيد شويم و پيچ و خم‌هاي وادي بندگي را پشت سر بگذاريم كه واقعاً وادي پر فراز و نشيبي است. گردنه‌هاي بندگي را پشت سر گذاشتن، وارد وادي ولايت و بندگي شدن، اينها احتياج به بسم الله دارد. نمي‌شود انسان بدون بسم الله وارد اين وادي شود. فراز و نشيب بيابان عشق دام بلاست. اگر كسي بخواهد اين فراز و نشيب‌ها را پشت سر بگذارد،  بدون بسم الله شدني نيست. اين است كه وقتي ما مي‌خواهيم كارهاي مهم را شروع كنيم، مي‌گوييم: «بسم الله و بالله».

حضرت وقتي در عاشورا از اسب فرود مي‌آمدند، ديگر لحظه‌اي رسيد نمي‌توانستند روي اسب بمانند، گفتند: بسم الله و بالله، با بسم الله وارد اين ميدان عظيم شدند. ما وقتي مي‌خواهيم وارد وادي ولايتشان شويم، زيارت مي‌رويم، از در خانه كه بيرون مي‌آييم، مي‌گوييم: بسم الله و بالله! سير ما در وادي توحيد اينطور است. همينطور كه سير در وادي ولايت بدون بسم الله ممكن نيست، ورود به وادي قرآن و سير در مقامات قرآن و فهم مقامات قرآن و رسيدن به شفاعت قرآن در درجات مختلف بدون بسم الله ممكن نيست. يك نكته شروع با بسم الله در سُور  قرآن اين است.

نكته دوم اينكه بسم الله كه ما كار را با آن شروع مي‌كنيم، هم در آغاز قرآن هست، قرآن با بسم الله شروع مي‌شود.  سوره‌ي حمد كه «فاتحة الكتاب» است، آغازش با «بسم الله» است. هم هر سوره‌اي از اين 114 سوره، الا سوره برائت با بسم الله شروع مي‌شود. آيا «بسم الله» ‌ها يك معني دارند، يا معاني‌شان مي‌تواند متفاوت باشد؟

نكته‌اي را از نظر فقهي فقها فرمودند: اگر شما سوره‌اي را بعد از حمد براساس فتواي فقهاي اماميه يك سوره‌ي كامل بايد در نمازهاي واجب خوانده شود. اگر «بسم الله» را به قصد سوره ديگر گفتيد، مي‌خواستيد سوره قدر بخوانيد. بسم الله را گفتيد، بعد از بسم الله نيت شما برگشت و وارد سوره ديگر شديد. اولاً در چند مورد نمي‌شود، مثلاً اگر سووره «قل هو الله» و «كافرون» را شروع كرديد، بعضي فتوا دادند كه اگر انسان اين دو سوره را شروع كرد، بعد نمي‌تواند عدول كند، يك آيه‌اش را هم خواند، بايد سوره را تمام كند. ولي در بعضي سور ديگر تا به نصف نرسيديم، مي‌توانيد عدول كنيد. اگر خواستيد عدول كنيد، شب جمعه بود خواستيد سوره «يسبح» را بخوانيد، بسم الله را گفت، بعد ديد سوره طولاني است. مي‌خواهيد عدول كند سوره‌ي ديگر بخواند، بايد بسم الله را تكرار كند. يعني بسم الله هر سوره‌اي، بسم الله همان سوره است.

مطلبي را علامه طباطبايي در تفسيرشان دارند، مي‌فرمايند: هر سوره‌اي كه با بسم الله شروع مي‌كنيم، شروع ما با بسم الله يك مسأله است، شروع حضرت حق با بسم الله يك مسأله‌ي ديگر است كه سوره را با بسم الله نازل كردند. ما كه با بسم الله شروع مي‌كنيم، يعني مي‌خواهيم استعانت از حضرت حق بجوييم، ا ياد حضرت حق كار را شروع كنيم كه كار سبقه‌ي الهي و وجه الله پيدا كند و باقي باشد. اين روايت هم كه مي‌فرمايد: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ فِيهِ بِسْمِ اللَّهِ فَهُوَ أَبْتَر» (بحارالانوار/ج73/ص305) هركاري با نام خدا شروع نشود، به نتيجه نمي‌رسد. اگر در كارها استناد و اتكا به حضرت حق نبود، تكيه به اسباب ديگر بود، كار فرو مي‌ريزد. اين شروع با ياد حضرت حق منافاتي با استعانت ندارد. بسم الله توجه به حضرت حق در آغاز هر كار است و استعانت است و همين است كه عمل را وجه الله مي‌كند. در روايت دارد، «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَه‏» (كافي/ج1/ص88) يكي از تفاسيري كه براي وجه شده است، ائمه(ع) هستند. يكي از تفاسير ديگر اين است كه هر عملي كه متوجه خداي متعال باشد، ذيل ولايت نبي اكرم و اهل‌بيت باشد، اين عمل وجه الله مي‌شود. و الا بيرون از وجه الله عمل باقي نمي‌ماند. نماز مي‌خوانيد، روزه مي‌گيريد، خوردن و آشاميدن، كارهاي روزمره، اگر با بسم الله و با استعانت به حضرت حق و با توجه به حضرت حق شروع شد، اين عمل وجه الله مي‌شود. ما شروع مي‌كنيم كه كار ما، كار خدايي شود، ماندگار و باقي شود. بسم اللهي كه در سوره است اين است كه آن سوره براي يك هدفي است. كل قرآن براي يك هدفي است. قرآن براي هدايت آمده است. بسم الله يعني اين هدايت قرآن با بسم الله به انجام مي‌رسد. بسم الله الرحمن الرحيم و كل قرآن شروع مي‌شود. ما كه قرآن را شروع مي‌كنيم، ما براي سير در وادي قرآن و استعانت از حضرت حق براي ورود به مقامات قرآن و اين هدايت بسم الله را مي‌گوييم. بسم الله مي‌گوييم كه استعانت بجوييم.

در سوره‌ها هم همينطور است. سوره يك تجلي از رحمت الهي است. رحمت خاصي از خداي متعال در اين سوره متجلي است. بسم الله اول سوره ناظر به آن رحمت خاص است. قرآن نعمت باطني است. همه حقايقي كه در قرآن است، همه رحمت الهي است. «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ء» (اعراف/156) اين رحمت واسعه‌ي الهي در سور قرآن هم هست.

بعضي فرمودند: اين «بسم الله الرحمن الرحيم» كه اول هر سوره است، اين بسم الله معنايش اين است كه آن رحمت و عنايت خاص خداي متعال كه در اين سوره است، در بسم الله اين سوره مورد توجه است. «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين» اين سوره با همه اهدافش ذيل بسم الله الرحمن الرحيم اين سوره است. ما با اتكا به اين رحمانيت و رحيميت وارد اين سير مي‌شويم. كما اينكه نزول قرآن با اين اسم بوده است. هم نزولش مستند به رحمت خاص خداست، هم سير ما با استعانت از رحمانيت و رحمت خاصي است كه در اين سوره تجلي پيدا كرده است. با استعانت از رحمانيت حضرت حق هدايتي كه در اين سوره هست، دنبال مي‌كنيم. بنابراين «بسم الله الرحمن الرحيم» سوره «قل يا ايها الكافرون» بسم الله الرحمن الرحيم خاص اين سوره هست كه از خداي متعال استعانت مي‌جوييم و از آن رحمت و عنايت خاصي  در اين سوره تجلي پيدا كرده تا انشاءالله بتوانيم از بركات اين سوره و انواري كه در اين سوره تجلي كرده است، برخوردار شويم.

من بعضي رواياتي كه در فضيلت اين سوره است، مي‌خوانم. روايت اول از مرحوم كليني(ره) در كتاب شريف كافي از وجود مقدس امام صادق(ع) است كه فرمودند: «كَانَ أَبِي ص يَقُولُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثُلُثُ الْقُرْآنِ وَ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ رُبُعُ الْقُرْآنِ» (كافي/ج2/ص621) البته اين يك چهارم، يك چهارم مساوي نيست كه قرآن را چهار قسم كنيم. يعني يك بخش از چهار بخش فضايل قرآن در اين سوره متجلي است. اين سوره مشتمل بر آن فضايل است. بعضي از بزرگان اين را توضيح دادند كه معارف قرآن را چند دسته كنيم.

يك روايت ديگر از امام صادق(ع) هست، كه باز بسيار لطيف است. فرمودند: «مَنْ قَرَأَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ» كسي كه به فراشش براي استراحت مي‌رود، وقتي براي استراحت در بستر قرار گرفت، «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را بخواند، «كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ الشِّرْكِ» (كافي/ج2/ص626) خداي متعال براي او تثبيت مي‌كند و مي‌نويسد. ديگر رابطه اين آدم با شرك قطع مي‌شود. بري از شرك مي‌شود. خداي متعال براي او تثبيت مي‌كند. در كتاب الهي براي او ثبت مي‌شود، كه اين بري از شرك است. اين قرارداد نيست. اين كتابت يعني واقعاً از وادي شرك رها و جدا مي‌شود. البته خيلي از اين روايات ظرفيت سوره را بيان مي‌كند، نه اينكه هركسي به هر طرفيتي بخواند، آن ظرفيت‌ها را تلقي كند. مي‌شود با تلاوت سوره‌ي «قل يا ايها الكافرون» انسان وارد وادي ايمني شود كه بري از شرك شود. حمد يك مرتبه هم شفا مي‌دهد، هفت مرتبه و هفتاد مرتبه‌اش هم شفا مي‌دهد. چطور بخوانيم! شايد طوري بخوانيم كه بسم الله هم كار را تمام كند.

باز از امام صادق (ع) در ثواب الاعمال نقل كردند، اين هم روايت عجيبي است. اگر كسي «قل يا ايها الكافرون و قل هو الله احد» را در فريضه‌اي از فرايض بخواند، يكي از واجباتش، در دو ركعت، در يك ركعت نمي‌شود دو سوره خواند. اگر در هر ركعت بعد از حمد يك «قل هو الله احد» بخواند و در ركعت بعد «قل يا ايها الكافرون» بخواند، «غَفَرَ لَهُ وَ لِوَالِدَيْهِ وَ مَا وَلَدَا» (كافي/ج2/ص622) خداي متعال او را مي‌بخشد. پدر و مادرش را مي‌بخشد، فرزندان پدر و مادرش كه از نسل پدر و مادر هم هستند هم مي‌بخشد. يعني حقيقتي كه به وسيله‌ي اين مؤمن نازل مي‌شود رحمت الهي را شامل يك مجموعه‌اي از ارحامش مي‌كند. «وَ إِنْ كَانَ شَقِيّاً مُحِيَ مِنْ دِيوَانِ الْأَشْقِيَاء» (وسايل‌الشيعه/ج6/ص82) اگر شقي باشد از ديوان اشقياء محو مي‌شود. ممكن است كسي يك قدم‌هايي را در گذشته برداشته كه ديگر خيلي كارش دشوار شده است، خداي متعال او را محو مي‌‌كند و «وَ أُثْبِتَ فِي دِيوَانِ السُّعَدَاء» در ديوان اهل سعادت نام او ثبت مي‌شود «وَ أَحْيَاهُ اللَّهُ سَعِيداً» حيات او حيات با سعادت است. «وَ أَمَاتَهُ شَهِيداً» موت او موت همراه با شهادت است «وَ بَعَثَهُ شَهِيداً» خداي متعال او را شهيد مبعوث مي‌كند. اين بعضي از رواياتي است كه در فضيلت اين سوره مباركه نقل شده است. رابطه‌اي بين مقامات سوره و آثاري كه در تلاوت سوره بر انسان حاصل مي‌شود. اين را قبلاً هم اشاره كرده بودم.

چند نكته را ذيل اين سوره عرض كنم. اول يك شأن نزول و ترجمه‌ي كوتاهي را عرض كنم. درباره‌ي شأن نزول اين آيه آمده كه وجود مقدس رسول الله (ص) دعوت را در مكه شروع كردند، وقتي دعوت حضرت اوج گرفت، كفار نفوذ دعوت حضرت را فهميدند. كفار هم يك اموري را در دستگاه خودشان مي‌فهمند! مخاطرات خودشان را احساس مي‌كنند. با كمال بي‌اعتنايي و تحقير برخورد مي‌كردند و درگيري‌شان از اين مقوله نبود. مي‌آمدند سنگ مي‌زدند و تحقير مي‌كردند. ديدند نه اين دعوت نافذي است و اين آدم بسيار استواري است. اول آمدند معامله سر دنيا با حضرت كنند. احساس كردند مثل خودشان مي‌شود خريد، منتهي هركس يك قيمتي دارد. به واسطه‌ي ابوطالب نرخي پيشنهاد كردند. ابوطالب از ياران صميمي نبي اكرم است و از عمده‌ترين مقامات اين فرد كه پدر وجود مقدس اميرالمؤمنين هستند اين است كه تقيه‌اي كه مي‌كرد به خاطر تقيه‌اش تا آخر ايمانش را اظهار نكرد. با كمال بي‌انصافي خيلي‌ها حضرت را مشرك مي‌دانند، در حالي كه جزء سران موحدين است. ايشان دو حامي بزرگ داشتند يكي ابوطالب و يكي حمزه سيد الشهداء كه در دوران غربتشان در مكه اين دو بزرگوار در مقابل سران قريش حامي بودند. ارتباط از طريق حضرت ابوطالب بود، پيشنهاد دادند كه به برادر زاده‌تان بگوييد: قيمتش چقدر است؟ بهترين زنان قريش را براي شما فراهم مي‌كنيم. هرچه از مال‌التجاره بخواهيد به شما مي‌دهيم. رياست قبيله را به شما مي‌دهيم. حضرت در يك كلمه خلاصه كرد. اينها چيزي نيست! اگر خورشيد را كف يك دست من، و ماه را در دست ديگر من بگذاريد، قصه تغيير نمي‌كند. متوجه شدند كه اين آدم را نمي‌شود اينطور خريد و بعد مشي‌شان عوض شد. وارد مذاكره شدند و قرار شد طور ديگري با حضرت مشي كنند. سوره در مكه نازل شده است. به ترتيب نزول شانزدهمين سوره است. گرچه در ثبت قرآن 109 سوره است. هنوز حضرت در موضع حكومت و در مدينه هم نيستند كه حكومت مدينه و قدرت حاصل شده باشد. نفوذ معنوي دعوت حضرت به حدي بود كه آنها با حضرت پاي معامله آمدند. به حضرت عرض كردند: بيا قرارداد ببنديم. شما يكسال خداي ما را بپرست، ما هم يكسال خداي شما را مي‌پرستيم. در اين شيطنت هم اينها پيشنهادي كه داده بودند ابتدا حضرت را جلو انداخته بودند، كه شما اول بپرستيد.

تعبيري قرآن دارد كه آيت الله جوادي فرمودند: قرآن مي‌فرمايد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر» (توبه/12) با پيشوايان كفر مقاتله كنيد و بجنگيد. چرا؟ «إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ» نه چون اينها ايمان ندارند، با آنها بجنگيد. چون اينها هيچ عهدي را نمي‌فهمند و هيچ تعهدي سرشان نمي‌شود. فقط زبان قدرت را مي‌فهمند. بايد از شما قدرت ببينند تا با شما كنار بيايند. در اين عهد هم من اينطور يادم هست كه به حضرت عرض كردند، يكسال شما بپرست، سال بعد هم ما مي‌پرستيم. باز دوباره سال سوم شما، سال چهارم ما. حضرت قبول نكردند. از اين تنازل كردند. گفتند: نمي‌خواهد خداي ما را بپرستي. اگر تو خداي ما را بپرستي، ما هم خداي تو را مي‌پرستيم. موحدين زياد مي‌شوند. چطور مي‌شود شما هم خداي ما را بپرستي؟ چطور مي‌شود شما هم دنبال توسعه باشي؟ دنبال توسعه دنيا پرستي باش، ما مي‌خواهيم دنيا پرستي گسترش پيدا كند، با هم هستيم. بت‌هايمان هم عوض مي‌شود. يك روز چوب است و يك روز سنگ است. حضرت قبول نكردند. گفتند: نپذيرفتي، بيا يكبار بت‌هاي ما را لمس كن. نمي‌خواهد يكسال بپرستي، همينكه بت‌هاي ما را لمس كني و به رسميت بشناسي، ما هم خداي تو را به رسميت مي‌شناسيم. قدرت نرم نبي اكرم مي‌ديدند اين دعوت، دعوت عادي نيست. «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً» (احزاب/46) نفوذ حضرت را كه مي‌ديدند، قدم قدم كوتاه آمدند و اين سوره نازل شد. پيامبر ما فرمودند: «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» (كافرون/1 و 2) من آنچه شما مي‌پرستيد، «لَا أَعْبُدُ» آنچه شما مي‌پرستيد، «مَا تَعْبُدُونَ» و بعداً مي‌پرستيد، نمي‌پرستم. «وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ» شما هم شوخي مي‌كنيد. شما هم خداي مرا نخواهيد پرستيد. اين يك كار سياسي است كه شما انجام مي‌دهيد. اصلاً شما خداي مرا نخواهيد پرستيد. بعضي از مفسرين فرمودند: اين يك اخبار غيبي است كه سران قريش هيچوقت با پيغمبر همراه نشدند. ولي شايد يك مقدار از اين فراتر است. چون اين فقط ناظر به سران قريش نيست. چون كفر آنها، كفر از سر غفلت نيست. كفر از سر علو و شقاق و عزت و غرور است. اينها دست از كفرشان برنداشتند. فرمودند: شما دست از بت‌پرستي‌تان برنمي‌داريد. شما در مقابل خداي متعال سجده نمي‌كنيد. من هم در مقابل غير خداي متعال سجده نمي‌كنم. «لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ» تعبير اول اين است «لا اعبد» من نمي‌پرستم، «وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ» يعني اصلاً شما اين كاره نيستيد. شما خداپرست نيستيد، شما اهل توحيد نيستيد. «وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ» دوباره تكرار مي‌شود. «وَ لَا أَنَا عَابِدٌ» و نه من مي‌پرستم، «مَّا عَبَدتمُ» آنچه شما مي‌پرستيد. تعبير اول اين بود، «قُلْ يَأَيهَُّا الْكَفِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» آنچه شما مي‌پرستيد، من نمي‌پرستم. تعبير دوم اين است «وَ لَا أَنَا عَابِدٌ» من اصلاً اهل اين كار نيستم، مشي من و شما دو تا است. شأن من نيست، «وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُ» آنچه قبلاً پرستيديد، يعني نه معبود آينده‌تان، نه معبود فعلي‌تان، نه معبود گذشته‌تان، معبود من نيست. دوباره مي‌گويد: «وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ» شما هم اهل پرستش آنچه من مي‌پرستم، نيستيد. اختلافي در تعبير اين آيات است كه بعضي بزرگان نكته خوبي گفتند. گفتند: در باب نبي اكرم يك چيز بيشتر نيست. «وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ» آنچه من مي‌پرستم، «مَا أَعْبُدُ» دو بار تكرار شده است. ولي در باب آنها يك باب اين است كه «مَّا عَبَدتم» اين علامت اين است كه آنچه مي‌پرستيد، پيداست آنها در پرستش تلوّن دارند. هر روز يك بتي انتخاب مي‌كنند. بت‌هايشان مي‌شكند، يك روز چوب است، يك روز سنگ است. خيلي وقت‌ها اين سران استكبار در عالم مثل فراعنه اين بت‌ها را درست مي‌كردند. نمرود كه خودش مي‌داند كه اين بت‌ها كاره‌اي نيستند. اين بت‌ها را درست كرده و مردم را مشغول كرده، مي‌بيند ديگر اين كار از اين بت‌ها گذشته و بتكده را ويران مي‌كند و يك بتكده جديد درست مي‌كند. دستگاه استكبار اينطور است. حضرت مي‌فرمايد: بت‌هاي شما متلوّن است. من يك خدا دارم، نه شما خداي مرا مي‌پرستيد، نه من خداي متلوّن شما را مي‌پرستم. امام(رض) يك زماني تعبير به بت‌پرستي مدرن كردند. در آخر هم مي‌گويد: «لَكمُ‏ْ دِينُكُمْ وَ لىِ‏َ دِينِ» (كافرون/6) من دين خودم را دارم و شما دين خودتان را داريد. اينجا مرز بندي است. پس در اين سوره يك مرز بندي قاطع مي‌شود. اصلاً جاي كوتاه آمدن و مداهنه و معامله نيست. بايد مرزها كاملاً روشن شود، سر معبود و دين نمي‌شود معامله كرد. نه معبود را مي‌شود عوض كرد و نه دين را. اين دو را نمي‌شود معامله كرد. اين صف بندي قاطع بعد از يك تبيين است، بعد از اين است كه آنها كافر مي‌شوند. كسي كه اعتقادات حق را قبول نكرد، كافر نيست. آن كسي كه مي‌فهمد حجت بر او تمام مي‌شود، تبيين شده، بعد از تبيين جهود مي‌كند «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» چرا؟ «ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (نمل/14) چون برتري جويي دارد. چون تعدي مي‌كند و ظالم است، نمي‌پذيرد. پس اول تبيين است، انبياء تا تبيين نكنند، صف بندي نمي‌كنند. ولي وقتي تبيين شد كه اين خداي من است و اين خداي شماست، خداي متعال در آيت الكرسي وقتي توحيد را تبيين مي‌كند، ذيل آن مي‌فرمايد: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏» (بقره/256) اين خدايي است كه نبي اكرم به آن دعوت مي‌كند. بعد از تبيين رشد و غي صف بندي است. ديگر نمي‌شود سر اين خدا و اين دين معامله كرد.

آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. قرار روزانه‌ي ما تلاوت آيات 106 تا 113 سوره‌ي نساء است. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات نوراني را به روح بلند همه شهداي هشت سال دفاع مقدس و انقلاب اسلامي هديه كنيم. برمي‌گرديم به بركت محمد و آل محمد.

«وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ كاَنَ غَفُورًا رَّحِيمًا(106)وَ لَا تجَُادِلْ عَنِ الَّذِينَ يخَْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ  إِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ مَن كاَنَ خَوَّانًا أَثِيمًا(107) يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرْضىَ‏ مِنَ الْقَوْلِ  وَ كاَنَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ محُِيطًا(108) هَأَنتُمْ هَؤُلَاءِ جَدَلْتُمْ عَنهُْمْ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجَدِلُ اللَّهَ عَنهُْمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيهِْمْ وَكِيلًا(109) وَ مَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا(110) وَ مَن يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلىَ‏ نَفْسِهِ  وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(111) وَ مَن يَكْسِبْ خَطِيَةً أَوْ إِثمًْا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيًا فَقَدِ احْتَمَلَ بهُْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا(112) وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لهََمَّت طَّائفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَ مَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ  وَ مَا يضرُُّونَكَ مِن شىَ‏ْءٍ  وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ  وَ كاَنَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا(113)»

ترجمه آيات:

«و از خدا آمرزش بخواه كه او آمرزنده و مهربان است. (106) و به خاطر كسانى كه به خود خيانت مى‏ورزند مجادله مكن، كه خدا خائنان گناهكار را دوست ندارد. (107) از مردم پنهان مى‏دارند و از خدا پنهان نمى‏دارند، زيرا آن گاه كه شب‏هنگام سخنانى كه خدا از آن ناخشنود بود مى‏گفتند، خدا با آنها بود و خدا به هر چه مى‏كردند احاطه داشت. (108) هان، اين شماييد كه در اين جهان از آنان سخت جانبدارى كرديد، كيست كه در روز قيامت از آنان در برابر خدا جانبدارى كند يا چه كسى وكيل آنها خواهد بود؟ (109) و هر كه كارى ناپسند كند يا به خود ستم روا دارد، آن گاه از خدا آمرزش خواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت. (110) و هر كه گناهى كند، آن گناه به زيان خود كرده است، و خدا دانا و حكيم است. (111) و هر كه خود خطا يا گناهى كند آن گاه بى‏گناهى را بدان متهم سازد، هر آينه بار تهمت و گناهى آشكار را بر دوش خود كشيده است. (112) اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از كافران قصد آن داشتند كه تو را گمراه كنند، ولى آنان جز خود را گمراه نكنند و هيچ زيانى به تو نرسانند. و خدا بر تو كتاب و حكمت نازل كرد و چيزهايى به تو آموخت كه از اين پيش نمى‏دانسته‏اى و خدا لطف بزرگ خود را بر تو ارزانى داشت. (113)»

آقاي شريعتي: انشاءالله همه ما در وادي توحيد با توجه به اين صف بندي كه حاج آقاي ميرباقري اشاره كردند قدم برداريم و از شرك دور باشيم.

حاج آقاي ميرباقري: اين سوره از يك صف بندي غير قابل تنازل صحبت مي‌كند. اصلاً قابل كوتاه آمدن نيست. صف بندي نسبت به معبود و دين است. بعد از صف‌بندي هم مرحله قتال است. اول بايد كاملاً تبيين شود. «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏» بعد صف‌بندي‌ها صورت مي‌گيرد و بعد هم قتال است. ممكن است در بين اين صف‌بندي تا قتال معاهداتي باشد، گفتگوهايي باشد ولي در اين چهارچوب است. ما بايد بدانيم وقتي معبود ما و دين ما دو تا شد، ديگر سر هيچ موضوعي واقعاً يكسان با هم حرف نمي‌زنيم. يعني فرض كنيد اگر مي‌گويند: آزادي، حقوق بشر، دفاع از امنيت، مراد آنها از دفاع امنيت و آزادي و حقوق بشر همه در چهارچوب دين خودشان است. در چهارچوب دين شما نيست. مناسك زندگي‌شان، مناسك زندگي خودشان است. كل زندگي ديني دارد، مناسكش، مناسك پرستش است. بنابراين بايد توجه داشته باشيم كه اگر بعد از صف تا قتال معاهداتي بود، اين معاهدات به معني همدلي و همراهي و هم فكري نيست. با كافر هم فكري و همراهي اتفاق نمي‌افتد. كافري كه برايش تبيين شده و بعد از تبيين چشم پوشي از حق كردند، به خاطر غرور و استكبار و ظلم و علو و شقاق و اين انگيزه‌هايي كه در قرآن ذكر شده، به خاطر برتري جويي پاي حق نمي‌ايستد. ديگر شما با او هيچ اشتراك جدي نداريد. ممكن است يك جايي بعد از تبيين صفوف يك معاهداتي باشد، ولي بعد كاملاً روشن  باشد در اين چهارچوب هست. معبود حضرت حق است. دين چيست؟ ما دين را مكرر گفتيم كه دين طريق جريان الوهيت خداي متعال در قرآن است كه ولايت خلفاي الهي است. ما الوهيت و ولايت و شريعت داريم. ولايت نبي اكرم و اهل‌بيت طريق جريان الوهيت است. در دعاي ماه رجب خوانديد، سماء و ارض و همه عوالم از نور نبي اكرم پر كردي تا حقيقت لا اله الا الله در عالم آشكار شد. لذا اركان توحيد هستند و بعد شريعت مناسك حركت ذيل نبي اكرم است. ديني كه نمي‌شود سر آن معامله كرد ولايت حق و شريعت است. آنها دنبال اين بودند و با نبي اكرم چانه زني مي‌كردند. در سوره مباركه يونس آيه 15 مي‌فرمايد: وقتي قرآن را بر اينها تلاوت مي‌كنند، آنهايي كه اميد به آخرت ندارند، همه نگاهشان به دنيا است. يعني دنيا را مي‌پرستند. كافر هستند. مي‌گويند: يك قرآن ديگري بياور. با اين كتاب را نمي‌توانيم قبول كنيم. ظاهرش اين است كه كتاب را تبديل كن. كتاب ديگري بياور، يا اين دين و مناسك نمي‌شود راه رفت. روايت متعددي از ائمه (ع) داريم كه ذيل آن امده است: يا كتاب را عوض كن يا خليفه را عوض كن. يا ولايت اجتماعي را عوض كن، يك ولي ديگر بياور كه طور ديگر سلوك كند، يا مناسك را تغيير بده. «قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏» (يونس/15) من از طرف خودم نمي‌توانم عوض كنم. من از خودم نصب نكردم. وقتي اميرالمؤمنين را نصب كردند، گفتند: خودت نصب كردي يا خدا؟ فرمود: خدا فرموده است.

«إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ» من تابع وحي هستم. آنچه به من وحي مي‌شود، مي‌گويم. پس ببينيد اينها سر دو چيز است، سر معبود و سر مديريت الهي جامعه دعوا داشتند. سر شريعت و مناسك هم دعوا داشتند.گفتند: اينطور نمي‌شود. حضرت مي‌فرمايد: نه مي‌شود سر دين و خلافت معامله كرد، مسير هم اين است، نه مي‌شود سر توحيد معامله كرد. اين امري كه قابل معامله نيست، فقط نازل به كفار قريش است؟ نه! يك بيان تاريخي است. اين روايت در تفسير عياشي است. حضرت فرمودند: معارف قرآن سه قسم است. «نزل أثلاثا ثلث فينا و في أحبائنا،» (تفسير عياشي/ج1/ص10) يك ثلثش درباره‌ي ما و محبين ما است. يعني همه امم گذشته و محبين انبياء محبين نبي اكرم و اهل‌بيت هستند. و يك ثلث هم درباره‌ي دشمنان ما است. يك قسم قرآن هم فرائض و واجبات و احكام و سنن و مثال‌هاي قرآني است. بعد حضرت فرمودند: قران مثل خورشيد است. نور امروز غير از نور خورشيد ديروز است. يك خورشيد است، ولي نور امروزش غير از ديروز است. فرمود: اگر بنا بود آيه‌ي قرآن راجع به يك قومي باشد و بعد آن قوم از دنيا بروند، آيه تمام شود، كه قرآن تمام مي‌شد. آن آيه راجع به ظهور آن قوم بوده است. يك ظهور مستمر تاريخي در آيات قرآن بوده است. يك ظهور «قل يا ايها الكافرون»  راجع به كفار قريش است. يك ظهور تاريخي نسبت به كفار دارد.

نكته سوم اين است كه نبي اكرم اينجا خودشان صف بندي مي‌كنند. نمي‌گويند: «لا نعبدُ» اين نكته‌اش چيست؟ نكته‌اش اين است كه اينها يك امت هستند، آن كسي كه مي ايستد و مقاومت و خط شكني مي‌كند، اين بزرگوار است. بقيه دنبال او مي‌آيند. مثل ابراهيم «كانَ أُمَّةً قانِتا» (نحل/120) ايستادن در مقابل ارزش‌هاي يك جامعه، ارزشي كه به بت به خدا تبديل شده است، او را مي‌پرستند، اين كار حضرت ابراهيم است والا ما با يك تعريف از ميدان درمي‌رويم. استقامت امت ذيل استقامت نبي اكرم است. «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَك‏» (هود/112) مي‌ايستد و بعد امت را هم به ذيل خودش به استقامت مي‌خواند. اين صف بندي محورش نبي اكرم است. چون محورش نبي اكرم هستند، اصلاً در افق تصرف ما نيست.

آقاي شريعتي: بهترين‌ها را براي همه شما ارزو مي‌كنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطهرين.

بخشي از سخنان مقام معظم رهبري

عزيزان من قرآن نور است. حقيقتاً دل و روح را روشن مي‌كند. اگر با قرآن انس پيدا كنيد، مي‌بينيد كه دل و جان شما نوراني مي‌شود. بسياري از ظلمات و ابهام‌ها از قلب و روح انسان به بركت قرآن زدوده مي‌شود. آيا اين بهتر نيست. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» (بقره/257) به وسيله قرآن است كه خداي متعال مي‌فرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» به بركت قرآن است كه انسان از ظلمات اوهام و اشتباهات و خطاها و غلط‌ها به نور هدايت راه پيدا مي‌كند.