تاريخ: 25/8/92
آثار اشک برسيدالشهداء ودوام برآن /تطهيراز آلودگي هاوتعلقات ورسيدن به حيات طيبه
سوال: اشاره شد که اشک بر سيدالشهدا مطهر انسان است و با گريه بر او انسان مي تواند وارد محيط بلاي حضرت شود. در مورد آثار و برکات اشک برامام حسين(ع) توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ: يکي از افضل عبادات مستحب، که در فضيلت کم عملي اين همه روايت داريم، بُکاء بر سيدالشهدا است و در روايات آثار فراواني را بر آن ذکر کرده اند. يکي از آثار آن تطهير است. يعني اشک بر سيدالشهدا مطهر انسان است. در روايتي امام رضا(ع) به ريان بن شبيب به عزاداري امام حسين(ع) توصيه کردند و فرمودند: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ ع حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيرا»(1) اشک بر امام حسين، بزرگ وکوچک و کم و زياد گناه را پاک مي کند.
گاهي اوقات آلودگي هاي ما بخاطر گناهان ظاهري ماست و گاهي ريشه گناهان، صفات رذيله ما هستند و ريشه صفات رذيله هم تولي به اوليا طاغوت و شيطان است. ريشه اين گناهان، نوعي کبريايي در مقابل خداوند است. گريه بر سيدالشهدا تمام مراتب تعلقات به دنيا و غير خدا را پاک مي کند. نه فقط گناهان ظاهري را. اگر رگه هاي پنهاني گناه هم در اعماق وجودي مومن باشد، اين اشک آنها را هم شستشو مي دهد.
سوال: آيا همين گريه هاي ظاهري ما اين آثار را دارد؟
پاسخ: بکاء از اشک ظاهري شروع مي شود. يعني بکاء بر سيدالشهدا مراتبي دارد، گاهي از ظاهر انسان است و گاهي از اعماق وجود انسان است. «شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»(2) يعني اين که گريه شيعه از طينت شروع مي شود نه از ظاهر. ولي درجات دارد. همين گريه ظاهري هم حتي اثراتي دارد. فرموده اند که تباکي کنيد. يعني انسان اهل حزن نيست ولي به زور از خودش اشک مي گيرد تا آرام آرام وارد وادي بکاء بشود. آثاري که براي بکاء گفته اند براي همين آغازش است و اگر بکاء ادامه پيدا کند برکاتي ظاهر مي شود که در هيچ عبادتي به اين خوبي بروز پيدا نمي کند.
اثر ديگر بکاء بر سيد الشهدا اين است که انسان را به حيات طيبه مي رساند. يعني انسان را به نور حيات طيبه و ولايت معصومين نوراني مي کند. و در آن هم برائت هست و هم تولي، هم نور و هم نجات از ظلمات و گناه. فرمود: روزي که همه قلوب مي ميرند قلب شما نمي ميرد. اين بکاء آرام آرام انسان را به سمت سير الي الله مي برد و انسان را به مقصد مي رساند. (منازل سلوکي گريه بر سيدالشهدا را بعدا عرض خواهم کرد)
اين بکاء اقسامي دارد: گاهي بکاء خائفين است، گاهي بکاء محرومين است و ... . بکاء خائفين يعني که انسان بايد نگران باشد از اينکه مبادا تعلقاتش او را به جدايي از سيدالشهدا يا در صف مقابله با سيدالشهدا بکشاند.AA انسان الان هم مي تواند در صف سيد الشهدا باشد يا مي تواند در صف مقابل سيداالشهدا قرار بگيرد. استادي مي گفت: محرم که مي شود من مدام در خوف هستم که مبادا روز عاشورا که مي آيد من در صف مقابل حضرت باشم و تعلقاتم مرا از حضرت جدا کند و به مقابله با حضرت بکشاند. بکاءخائفين هم مراتبي دارد. خائفين از خداي متعال، گريه هايي دارند. در روايت داريم: يکي از محبوب ترين اشک ها، گريه هاي خوف از خدا در شب است. اين جا هم درجاتي هست. بعضي از خائفين از عقوبت مي ترسند و بعضي از محروميت از بهشت مي ترسند. و محبين خوف دوري از خدا و محروميت از قرب و محبت خدا را دارند.
دسته اي از گريه کنندگان بر سيدالشهدا هم اين طور هستند و مي گويند که نکند حضرت ما را راه ندهد. اصحاب، شب عاشورا دل نگران بودند که نکند حضرت آنها را رد کند. کساني که همه بن بست هاي عالم را ديده بودند و به سيدالشهدا رسيده بودند و مي خواستند راه خدا را با حضرت طي کنند، حضرت فرمود: برويد. حضرت ابوالفضل فرمود: شما مي گوييد که ما برويم و بعد از شما زنده بمانيم، خدا چنين روزي را نياورد که ما بعد از شما زنده باشيم. توي اين دنيا هم خائفيم که بدون شما باشيم، آخرت که جاي خود دارد. اين گريه محبين است. کساني که در مقام محبت هستند و همه چيز را با سيدالشهدا معامله کرده اند و خدا محبت سيدالشهدا را به آنها داده است که فوق همه محبت هاست وانسان را تهذيب مي کند، يک قسم گريه آنها گريه خوف از فراق و دوري از دستگاه امام حسين(ع) است. ممکن است که اين افراد به بهشت هم بروند. حضرت به سيد بن عبدالله مي فرمايند: «انت امامي في الجنة» يعني خوف از اين دارند که در بهشت از امام دور باشند. اگر اصحاب امام در شب عاشورا امام را ترک مي کردند، جهنمي نمي شدند چون حضرت بيعت را برداشته بود. ولي آنها نگران اين بودند که بدون امام به بهشت بروند.
عده اي خوف شان خوف محروميت است يعني به هر دليلي از نصرت ولي خدا محروم شده اند. گاهي بخاطر دير اجابت کردن است. در عالمي که عاشورا عرضه شده، اصحاب سيدالشهدا زود لبيک گفتند ولي ما دير لبيک گفتيم و جسم مان جاماند و نتوانستيم اجابت کنيم. آنها خوف دارند که چرا نتوانستند امام را نصرت کنند. در زيارت ناحيه آمده است : «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِي الدُّهُورُ، وَ عَاقَنِي عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ، وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِباً، فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاء»(3) من به تاخير افتادم و نتوانستم تو را ياري کنم و نبودم که با دشمنان تو بجنگم، هميشه در حال بکاء هستم تا از غصه جان بدهم.
گريه بر محروميت از نصرت هم اقسامي دارد. گاهي انسان غصه مي خورد که چرا فوز را از دست داده است زيرا کساني که نصرت امام را کردند جزو فائزين شدند. وAA فرد غصه مي خورد که چرا در اين تجارت، سود نکرده است. يا غصه مي خورد که نکند محروميت از نصرت باعث بشود که ما جهنمي بشويم. يعني نگران جهنم و بهشت خودش است ولي يک وقت گريه بر محروميت از نصرت امام بخاطر محبت است. مثل مادري که در جبهه نبوده که زخم هاي فرزندش را ببندد و گريه مي کند. اين از باب محبت است.AA در زيارت ناحيه داريم «لَوْ كَانَ مَعَكَ بِالطُّفُوفِ لَوَقَاكَ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّيُوف»(4) اگر من در صف عاشوراAA بودم، با بدن خودم تيزي هاي شمشير را مي گرفتم. من نبودم که اگر اسبها بر بدن تو تاختند، اول بر بدن من بتازند. اين براي محبين است.
بالاترين درجه بکاء، بکاء محبين است که در مقام محبت هستند. گاهي هم گريه محبين فقط توجه به مصائب است. يعني متوجه حالات حضرت است. کاري ندارد که نکند من از حضرت جدا بشوم يا چرا من نبودم، فقط مصيبت حضرت را مي بيند و اين مصيبت يک نوع اشکي در او ايجاد مي کند. محبين کساني هستند که خود بلاء سيدا لشهدا در جان شان تنزل پيدا مي کند. يعني خود رنج و ابتلا به يک منزلتي از وجودشان مي آيد و به گريه تبديل مي شود. گويي اين مصيبت را به اندازه خودشان ديده اند. و الا کل مصيبت را کائنات هم نمي تواند تحمل کند. حضرت فرمودند: مومنين، برادر پدر و مادري هستند يعني اگر يکي از آنها غصه داشته باشد، اين غصه به ديگري منتقل مي شود. فردي گفت که من غصه دارم و عاملي هم ندارد. حضرت فرمود: دوست مومني داري که غصه دار است. اين حزن به شما مرتبط شده است. مي گويند که اگر شما در غروب جمعه نگران هستيد به خاطر غصه هاي حضرت مهدي است. فرمود:«شيعتنا خلقوا من اضافه طينتنا...» شيعيان، ما را دوست دارند زيرا از اضافه گِل ما هستند، حزن ما آنها را محزون مي کند.AA يعني غصه ما به اندازه ظرف وجودشان تنزل پيدا مي کند. لذا انسان خيلي رفعت پيدا مي کند.
حزن هاي ما به اندازه وجود خودمان است. درکودکي بخاطر بازيچه اي ناراحت مي شويم ولي وقتي بزرگ مي شويم مي بينيم که هر چيزي ارزش اشک ريختن ندارد. غصه ها و شادي هاي ما کودکانه است. با يک مدال، يک مدرک، يک تعريف و تمجيد ديگران خوشحال مي شويم. اما اوليا خدا اينطور نيستند. اگرهمه دنيا را به هم به آنها بدهند، خوشحال نمي شوند. اميرالمومنين مي فرمايند: زاهد کسي است که «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِه»(5) غصه ها و شادي هاي دنيا از دلش رخت بربسته است. با آمد و شد دنيا نه خوشحال مي شود و نه غصه مي خورد. اولياء خدا که از عالم فراغ هستند، حزن هايي داشته اند. اگر جرعه اي از آن حزن به انسان خورانده شود، اين حزن مبدا سلوک انسان مي شود. و شروع آن با اشک است.
سوال: آيا اين روضه هايي که ما در مصائب سيدالشهدا مي شنويم و گريه مي کنيم، جزو اشک هاي محبين محسوب مي شوند؟
پاسخ: معمولا اشک هايي که ما بر مصيبت امام حسين(ع) مي ريزيم جزو اشک هاي محبين است. روز عاشورا چيزي جز محبت سيدالشهدا نيست که مردم را به خيابان آورده است. اين اشک هم ارزشمند است. اگر اين اشک ها نبود شيطان کار ما را تمام کرده بود. اينکه جامعه مومنين با تمام فشارهاي دستگاه شيطان و تمدن مادي سرپا ايستاده اند و به توحيد معتقد هستند بخاطر همين است. تعبيري دارند که گاهي در ادبيات مدعيان روشنفکري ما هم در دوره اصلاحات آمده، تعبيرشان اين بود که ما اصلا نتوانسته ايم اصلاحاتي بکنيم. هنوز خدا در کشور ما نمرده است. يعني آنها مي خواهند هيچ اسمي از خدا در حيات اجتماعي نباشد. و با صداي بلند هم اين را مي گويند. مي گويند که اگر مي خواهيد خدا را بپرستيد درحوزه خصوصي بپرستيد. ولي در حوزه حياتAA اجتماعي نبايد خداوند نقشي ايفا کند. اينکه مي بينيد با همه فشاري که مي آورند، جامعه مومنين سرپاست، به خاطر توجه به سيدالشهدا و امواج آنجاست که در جامعه مومنين موج مي زند.
سوال: آيا ما بايد براي بالا بردن مراتب اشک مان و جهت دادن به آن تلاشي هم بکنيم؟
پاسخ: بله قطعا. داريم که زيارت امام حسين (ع) ثواب هفتاد هزار حج را دارد. پس مي شود با يک زيارت، به اندازه هفتاد هزار حج، برکت بدست بياوريد. در واقع روايت مي خواهد بگويد برويد دنبالش. جوري زائر شويد که يک زيارتتان به اندازه هفتاد هزار حج باشد. فرمودند: زائرين سه دسته اند: يک دسته هستند که خداوند اموال و اولادشان را براي آنها حفظ مي کند، يک دسته هستند که وقتي از حج فارغ مي شوند خداوند مي فرمايد که زندگي تان را از نو شروع کنيد. يعني پاک شده ايد. و يک دسته هستند که به آنها گفته مي شود که آينده شما هم تامين شد. يعني در مقامي قرار گرفته ايد که شيطان ديگر دستش به شما نمي رسد. اين روايت دارد به ما مي آموزد که سعي کنيم از دسته سوم باشيم. در بکاء هم همين طور است. مي خواهند بگويند برويد اين ثوابها را به دست بياوريد. مثل نماز که مي تواند معراج باشد يا اسقاط تکليف باشد. در اسقاط تکليف بالاخره انسان مي تواند در نزديک غروب نمازش را بخواند وحتما آثاري هم دارد ولي آن صلاتي که معراج مومن است و آن روايات در فضيلت صلات، معلوم نيست براي اين نمازهاي معمولي باشد. در بکاء هم همينطور است. بايد سعي کنيم که بکاءمان را جامع و کامل و عميق کنيم. و بکاء ما بکاء محبين بشود و به بالاترين درجه بکاء محبين برسيم. اينجا يک نکته اي هست و آن اينکه همه حقايق از عالم بالا مي آيد. حقيقت بکاء که بر قلب و چشم انسان مي آيد از عالم امام مي آيد. اگر جرعه اي از بکاء امام سجاد(ع) را که محور اين بلا هستند، به ما بنوشانند، کار درست مي شود. اگر انسان بخواهد جزو باکين بشود توسل به امام سجاد(ع) خوب است. که به انسان بکا بر سيدالشهدا بدهند، با درجات و آثاري که دارد. انسان مي بيند که اهل بکا واقعا تعلقاتشان قطع شده.
سوال: آيا اين اشکهاي ما و گريه هايي که مي کنيم به ما عنايت شده؟ و اگر اينگونه است ما بايد چه کنيم تا از اين فيوضات بهره مند شويم؟
پاسخ: حتما همينطور است. همه خيرات از عالم بالا به ما عطا مي شود، ما فقط بايد آنرا قبول کنيم. يعني ما بايد آماده باشيم تا عطا را بگيريم. البته گرفتن اين بار، نياز به تحمل دارد و اگر شما تحمل نداشتيد و رهايش کرديد يا غفلت کرديد عطا از بين مي رود. اين حالات معنوي ولايت و بکا، امانت خداست. اگر آماده باشيد آنرا به شما عطا مي کنند. گاهي وقتي بوي استجابت دعا مي آيد انسان مي ترسد که دعا کند. زيرا آنرا با لوازمش به انسان مي دهند. مثلا کسي که اشک حزن بر سيدالشهدا مي ريزد، يک بلاهايي هم به دنبال آن مي آيد. وقتي انسان آن بلاها را مي فهمد، خودش را کنار مي کشد. باري که به دامن انسان مي اندازند، سنگيني هم دارد. البته لذتي هم دارد. اصلا همه اش سرور است، اما بالاخره باري هم هستAA .پس اگر کسي اهل اين معنا شد، اين بکاء به او عطا مي شود. و اين درجاتي هم دارد و ممکن است که زندگي انسان را زير و رو کند. يک مصيبت عادي هم حتي گاهي مسير زندگي انسان را عوض مي کند، تا چه رسد به مصيبتAA سيدالشهدا که مسير کائنات را عوض کرده است.
نکته ديگر اينکه ما بايد اهل دوام بر بکاء بشويم. يعني گريه ما گريه دائمي باشد. اين معنايش اين نيست که هميشه در مراسم روضه نشسته باشيم. گرچه خوب است که انسان در طول سال روزي يک مجلس در خانه اش داشته باشد. زياد نيست! ولي بايد مثل کساني باشيم که «الَّذينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون»(معراج/23) هستند. کساني که وقتي وارد بيوت نبي اکرم و خانه هاي انبياء مي شوند «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُه»(نور/36) مي شوند، دائما در صلات اند. «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَاصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تجِارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوة»(نور/37) وقتي کسي وارد خانه هاي نور و بيوت معنوي پيامبر اکرم و خانه هاي ولايت شد، دائما در صلات است و هيچ تجارتي او را از نماز باز نمي دارد. يعني حقيقت خشوع نماز در او وجود دارد. بعضي ها وقتي از ماه رمضان بيرون مي آيند، درهاي و ماه رمضان و بهشت را به رويشان مي بندند. ولي بعضي ها را از بهشتي که واردش شده اند، بيرون نمي کنند. البته براي درجات بعدي بايد منتظر ماه رمضان بعدي باشند. گاهي جوري از زيارت امام رضا برمي گرديم که انگار آدم را از حرم بيرون مي کنند. گاهي اما مقامي که در حرم پيدا کرده ايم، هميشه برايمان ثابت مي ماند. مقامي که به دست آورده ايم برايمان مي ماند. درجات بعدي را در زيارات بعدي به دست مي آوريم.
آثاري که براي بکاء هست براي دوام بر بکاء است. البته روايت مي فرمايد که يک قطره اشک هم کافي است. ولي باکين کساني هستند که دائما درمقام حزن هستند. يعني هيچ وقت قلب شان از عاشورا بيرون نمي آيد. بلا تشبيه، مثل مادري که فرزند عزيزش را از دست داده است. به خصوص اگر شهيد شده باشد. مي بينيد سي سال گذشته ولي دائما قلبش در حزن است. جدا نمي شود از اين غم. اگرچه ممکن است صابر و راضي باشد اما گريه با او هست.
پس ما بايد جزو باکين دائمي باشيم. ولو اينکه مشغول به زندگي مان هم هستيم. اميرالمومنين، مومنين را که توصيف مي کنند مي فرمايند: «قلوبهم محزونه»(6) اين حزن براي دنيا نيست. حزن دوري از خداست. بسيار لطيف است و بسيار هم آثار دارد. مي فرمايند «بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِه»(7) مومن چهره اش بشاش است ولي قلبش دائما محزون است.
سوال: اين حزن به چه معناست؟
مي فرمايد که «يحزنون به قلوبهم» وقتي قرآن مي خوانند، قلبشان محزون مي شود. اين حزن، حزن دوري از خداست. حزن فراغ است. حزن هاي مختلفي به سراغ مومن مي آيد که تابع درجات است. ولي حزن راهگشايي است. حزن سيدالشهدا هم همينطور است. آن وقت اين جوشش حزن در وجود انسان، بکا دائمي ايجاد ميکند. و او دائما جزو باکين است و اين ثواب دائما به او مي رسد. و بنابراين دائما تطهير و نوراني مي شود.AA و دائما حيات طيبه به او عطا مي شود و دائما از اين جام مي نوشد. نه اينکه مثلا سالي ده روز منتظر بماند تا عاشورا بيايد، از اين جام بنوشد و پاک شود، و بعد دوباره مشغول دنيا بشود تا محرم سال بعد.
سوال: مگر انسان چقدر آلودگي دارد که انقدر بايد تطهير شود؟
پاسخ: اگر کسي راه خدا را بشناسد مي داند که ما نياز به تطهير دائمي داريم تا به مقام اخلاص محض برسيم. مقام اخلاص محض و اخلاص در حب بسيار بالاست. «أَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِين»(8) همه تعلقاتت که ريخت، انوار يقين به سراغت مي آيد. AA
اشک بر سيدالشهدا يک راه ميانبر است که اين راه ميانبر هم بايد دوام داشته باشد. ما نياز به تطهير دائمي داريم چون آلودگي هاي ما پيچيدگي هاي بسياري دارد. آلودگي ما فقط گناهان کبيره نيست. گاهي اوقات شرک، مخفي تر از يک مورچه سياه، در شب سياه بر سنگ تاريک است ولي همين شرک مغفور است. بخشيده مي شود. ولي مانع لقاء الله است. بايد همه زواياي وجود انسان مطهر بشود. لذا اين وادي ادامه دارد. کساني که در حزن شان دائمي هستند، دائما درحال سير هستند. سير الي الله آخر ندارد. کساني که دائما در کربلا هستند، دائما با سيدالشهدا سلوک مي کنند. و اين سلوک طهارت و نورانيت دائمي مي آورد. اين خاصيت تطهير و تنوير، خاصيت تولي و تبري، خاصيت مغفرت و حيات طيبه اي که در عاشورا هست دائمي مي شود.
سوال: چه کساني دائما در کربلا هستند؟
پاسخ: کساني که همه وجودشان مشغول به حضرت است. حضرت در ذيل خطبه قاسعه وقتي خودشان را توصيف مي کنند، مي فرمايند: «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل»(9) الان قلب شان در بهشت است ولي پيکرشان در دنيا مشغول به کار است. اين جسمي که دارد کار مي کند، متعلق به روحي است که همين الان در بهشت است. اگر کسي وارد وادي بلاي کربلا شد، که باطنش وادي ضيافت قرب و رضوان است، دائما درحال رشد است. همه وجودش در آنجاست و با قلبي که متعلق به آنجاست در اين دنيا کار مي کند. و لذا همه کارهايش صبغه امام حسين و صبغه الله دارد. و همه کارهايش در مسير و در خدمت عاشورا است و بنابراين مي شود از کساني که دائما در جبهه امام زمان(عج) است. و اين آن چيزي است که ما بايد سعي کنيم در اين ايام آن را به دست بياوريم.
اما در اين مسير دو نکته را بايد مواظب باشيم. اول اينکه فضايلي که در اين ايام بدست آورده ايم شيطان از ما نگيرد. فردي گفت: ما محضر شما رغبت به آخرت پيدا مي کنيم ولي وقتي بيرون مي رويم حال مان عوض مي شود. حضرت فرمود: اين از گام هاي شيطان است. «لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالَةِ الَّتِي وَصَفْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِهَا لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاء»(10) اگر آن حالات تان را حفظ مي کرديد، اهل عالم ملائکه مي شديد و ملائکه با شما مصافحه مي کردند و روي آب راه مي رفتيد. قواعدتان عوض مي شد. اگر کسي بتواند آنچه را که در اين ايام بدست آورده است از طهارت و بي رغبتي به دنيا و توجه به خدا را حفظ کند، آثار و برکاتش بر او ظاهر مي شود .
نکته دوم اينکه اگر آثار اين زيارت و بکا را ديديم، سعي کنيم که بر آن مداومت داشته باشيم. تا برسيم به «في بکائهم دائمون» مواظب باشيم که شيطان درجاتي که بدست آورده ايم را از ما نگيرد. وسعي کنيم که درجات بالاتر را بدست بياوريم. اگر چه ايام عاشورا فيض خاص است. ولي خودمان را براي عزاداري سال بعد آماده کنيم. سيد بن طاوس مي فرمايد که اولياء خدا از صبح روز عيد فطر، شروع مي کنند به آماده شدن براي رمضان سال آينده. اگرکسي طعم عاشورا را چشيده باشد از فرداي صبح عاشورا خودش را براي محرم سال آينده آماده مي کند. تا مراتب بالاتري از عاشورا را درک کند و تجليات بالاتري از عاشورا بر قلب او وارد شود. مراقبه براي سال آينده را از الان شروع کنيم. سعي کنيم که اهل دوام بر حزن، عمق در حزن و اهل نگهباني ثمراتي باشيم که در اين ايام به دست آورده ايم. من فکر نمي کنم هيچ محبي وجود داشته باشد که در اين ايام چيزي به او نداده باشند. و بدانيم آنچه به ما داده اند، بسيار قيمتي است. داريم که اگر دو رکعت نماز مقبول داشته باشيد، مزدش بهشت است. روايت داريم که ثمن «لااله الا الله» توحيد است. بعضي تعبير کرده اند که اگر يک لااله الاالله درست داشته باشيم مزدش بهشت مي شود. دستگاه خداوند متعال اينطور است. مزدهايي که داده اند خيلي فراوان است. انشالله اين مزدها و آثار را بتوانيم حفظ کنيم. اين جزو مراقبات ماه محرم است.
سوال: در اين ايام، ما چه چيزي به دست آورده ايم و چه چيزي در ما رشد کرده که بايد آن را حفظ کنيم و قدرش را بدانيم؟
پاسخ: اگر خوب دقت کنيم متوجه مي شويم که هم تبري در ما رشد کرده و هم تولي، و اين اساس دين است. هم محبت به اولياء خدا و شدت تعلقمان به آنها و توجهمان به حقانيت راهشان رشد کرده است و هم توجهمان به اينکه دستگاه باطل، باطل است بيشتر شده. اين دو تا توجه در ما احيا شده. بايد مواظب باشيم از بين نرود. تولي و تبري، حب و بغض چيز بسيار با ارزشي است که در مومنين، در اين ايام اصلاح مي شود. تعلق شان به دنيا و دستگاهAA باطل کم مي شود. بصيرتي براي انسان بدست مي آيد که بايد از آن مراقبه کرد. البته شيطان پشت در ايستاده است و مي خواهد ما را برگرداند به پله اول. بايد مواظب باشيم اين اتفاق نيفتد.
قبل از ادامه بحث بايد به نکته اي اشاره کنيم. در جلسه قبل گفتيم که انسان در آغازمحرم بايد محاسبه اي داشته باشد تا ببيند که کجاي کار است، حبيب است که از قبل آماده بوده يا زهير است که در وسط راه خودش را رسانده است يا حُر است که روز عاشورا خودش را رسانده يا کسي است که حج اش را انجام داده و به خانه رفته است و دارد استراحت مي کند و خيالش راحت است. انسان بايد قبل از عاشورا مراقبه داشته باشد که اگر نرسيده است خودش را برساند. و وقتي روز عاشورا مي رسد احساس کند که لااقل مثل حُر است، همه چيز را پشت سر انداخته و فارغ از همه چيز است. آمده در وادي امام حسين و اگر به او بگويند ديگر برنگرد، حاضر است برنگردد.AA يعني حاضر است که جان و آبرويش را براي امام حسين (ع) بدهد.
استادي مي فرمود: مرحوم آيت الله بهشتي از من سوال کرد، بزرگترين فداکاري چيست؟ گفتم جان دادن با آبرو. يعني مردن همراه با بدنامي در راه خدا. هم بميري و هم بدنام شوي. اصحاب عاشورا اين طور بودند. درست است که در ملکوت عالم جزو خوش نامترين انسان ها بودند ولي در دنيا جزو خروج کرده هاي بر اميرالمومنين شناخته مي شدند. در دوران معاويه هفتاد هزار منبر، وجود مقدس اميرالمومنين را لعن مي کردند. اصحاب عاشورا در آن فضا جان و آبرويشان را دادند.
اگر ما جزو آن دسته هستيم که تا عاشورا خودمان رارسانده ايم که الحمدلله.AA فکرکنيم که سال 61 هجري است. اگر ما جزو شهدا هستيم کهAA الحمدلله. ولي اگر زنده هستيم، در بدست آوردن درجات مسابقه داشته باشيم. يعني از الان خودمان را براي محرم سال بعد آماده کنيم که ورود ما يک درجه رفيع تر باشد. حر که کسي نمي شود اما فرض کنيد که اگر امسال در ظرف خودمان حُر شديم يعني تائب شديم، سعي کنيم در سال بعد زهير بشويم. ودر سال بعد سعي کنيم در ظرف خودمان حبيب بشويم. مسابقه در درجات عاشوراييان ممکن است. البته شايد فرد حبيب نشود ولي در ظرف خودش مي تواند حبيب باشد. در ظرف خودش زهير و برير باشد.
من تلقي ام اين است که خيلي ها به اين مرحله رسيده اند. يعني واقعا در اين ده روز آزاد شده اند. من فکر مي کنم اگر همه آن سي هزار نفر توبه مي کردند، همه را امام حسين مثل حر پرواز مي داد. ظرفيت امام حسين(ع) زياد است. و اگر همه آنهايي هم که در کربلا هستند تهيئ به خرج مي دادند، به همه بالاترين درجات را مي داد. اينکه همه به حضرت ابوالفضل غبطه مي خورند بخاطر اين است که فکر مي کنند فقط ايشان از امام حسين(ع) بهرهAA کافي را برده است. دستگاه حضرت خيلي وسيع است. اگر همه ما حُر بشويم چيزي از حضرت کم نمي شود. اضافه هم مي شود. درياي امام بي نهايت است.
پس اگر رسيديم که بايد تنافس در درجات داشته باشيم. اگر هم نرسيديم از الان خودمان را آماده کنيم. نماز قضا بخوانيم، قرض هايمان را بدهيم و... . هر چيزي که احساس مي کنيم مانع ماست و روز عاشورا نتوانسته ايم از آنها فارغ شويم، از الان تسويه حساب کنيم تا انشالله به عاشوراي بعد برسيم. مثل کساني که شب قدر را درک نکردند از اول عيد فطر امسال بايد آماده شوند که شب قدر سال بعد را درک کنند. اين شب قدري که گذشت که هزار ماه او را جلو نبرد، پس حتما مانعي وجود داشته. آن مانع را بايد از الان بشناسد. عاشورا هم همين طور است.AA درهاي رحمت در محرم باز مي شود و همه مي توانند از باب الحسين وارد بهشت بشوند.«رحمة الله الواسعه» موانع را بايد برداشت.
انسان اگر خودش راAA محاسبه کند، خودش را مي شناسد.AA انسانيAA که مي خواهد خودش را مداوا کند هم بايد قواعد طب را بداند و هم بايد دائم خودش را کنترل بکند. من ديده ام انسانهايي که دائما نسخه خودشان را خودشان مي پيچند. يعني تا عضوي از بدنش درد مي گيرد، مي فهمد که علت کجاست. آدمي که اهل محاسبه دائمي است و قواعد را هم مي شناسد، مي تواند بفهمد که کجاي کار است. و هر کجا هست خودش را براي سال بعد آماده کند. يعني يا درجه اش را بالاتر ببرد يا خودش را برساند. انسان مي تواند بفهمد که چرا روز عاشورا حاضر نبوده که تمام هستي اش را بدهد، مانع کارش کجا بوده، کدام قيد او را نگه داشته بوده؟ آدم مي تواند با محاسبه گير خودش را پيدا کند. البته خيلي وقتها هم انسان بايد قواعد را بداند.
در اول جهاد نفس رسائل مرحوم شيخ حر يک حديث آورده که (مرحوم آيت الله بهجت توصيه مي کردند روزي يک حديث از اين کتاب را بخوانيد، واضحاتش را به نفستان القا کنيد. مبهماتش را هم لازم نيست دنبال کنيد) آنجا اين حديث آمده که: «إِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبِيبَ نَفْسِكَ وَ بُيِّنَ لَكَ الدَّاءُ وَ عُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَّةِ وَ دُلِلْتَ عَلَى الدَّوَاءِ فَانْظُرْ كَيْفَ قِيَامُكَ عَلَى نَفْسِك»(11) بيماري را برايت گفته اند و دارويش را هم گفته اند، ببين که خودت براي خودت چکار مي کني. به پزشک که نمي شود بگويي دوا را هم تو بخور تا من خوب بشوم. کار شماست که دارو بخوريد و مداوا بشويد. انسان بايد مراقبه کند و ببيند که نقص کجاست و چرا حُر نشده. از الان با برنامه ريزي روز به روز و دقيقه به دقيقه خودش را براي محرم سال آينده آماده کند.
يک توصيه ديگر هم به عزيزاني که اهل راه اند، مي کنم. کاروان امام حسين(ع) يک اربعين دارد. اگر کسي مي خواهد به زيارت اربعين برسد اين چهل روز کاروان امام را رها نکند. سالک با آنها باشد. مقاماتي دارند، بلاهايي بر آنها نازل مي شود، صبوري هايي دارند. به کاروان امام برود. اگر ما در کربلا بوديم چه اتفاقي مي افتاد؟ ما نمي توانيم سير جسماني در آن سالها داشته باشيم ولي مي توانيم سير روحاني داشته باشيم. اين کاروان يک ابتلائاتي دارد. ببيندکه مي تواند همراه، يار و سپر آنها باشد. بلاهايشان را تحمل کند. مثل منازل السالکين است. که ميگويند چهل منزل است. منزل اول فلان حالات را دارد، منزل دوم شيطان اينطور ظهور پيدا مي کند و... البته به اين راحتي هم نيست. تاملاتي مي خواهد.
من معتقدم اين چله را بايد دنبال کنيم. زيارت اربعين که يک قطعه از بهشت است که هنوز هم در عراق نازل مي شود، و همه هم مي بينند، بابش با زيارت اربعين اهل بيت باز شد. آنها يک اربعين داشتند که اين اربعين هجران و ماموريت آنها را براي ورود به زيارت امام حسين(ع) آماده کرد. در زيارت درهايي به سوي آنها گشوده شد که تابحال باز نبود. و درهايي به روي عالم باز شد. و شد زيارت الاربعين.
در احوالات پدر مرحوم مجلسي در مقدمه زيارت جامعه کبيره، در شرح کتاب من لا يحضر الفقيه، ايشان مي گويند که من به نجف رفته بودم. و روزها در مقام امام زمان(عج) مشغول رياضت بودم که آماده زيارت بشوم. شب ها مي رفتم حرم و تا صبح مشغول بودم. اين را براي اين گفتم که ببينيدAA زيارت آمادگي مي خواهد. تا درها باز بشود و انسان زائر بشود. والا درجات ولايت به راحتي گشوده نمي شود.
اين بزرگواران يک اربعين با اين کهف، با اين سر مطهر سير کردند، تکاليف را انجام دادند، برگشتند و آمدند. اين زيارت، زيارت ديگري است. درهايي از وادي زيارت به روي اين بزرگواران گشوده شد و با گشوده شدن براي آنها براي همه باز شد. يادم هست که اوائل که زائران ايرانيAA سال 77-76، به کربلا مي رفتند زائران يک جورخاصي ، با يک ادب و حضور و تواضعي، به زيارت مي رفتند. بزرگي مي فرمود که اين زيارتي که آنها مي روند درهاي زيارت را براي همه باز مي کنند. مطمئن باشيد که همه زائر مي شويم.AA آنها يک چله با امام حسين(ع) داشتند که در آن چله کهف شان امام حسين(ع) بود. بعد، از اربعين که آمدند زيارتي شد و اين باب زيارت سيدالشهدا در اربعين گشوده شد. پس اين چهل روز يک سيري با کاروان اهل بيت داشته باشيم.
سوال: اين سير به چه معناست؟
پاسخ: اين سير، يعني حواسمان به کاروان اهل بيت و بلاها و مصائبشان باشد و سعي کنيم که ببينيم خودمان مي توانيم اين بلاها و مصائب را در راه خدا تحمل کنيم؟ و بخواهيم که حجابAA ها را بردارند که بفهميم چه اتفاقي دارد در آنجا مي افتد. يک مومن به نماز مي ايستد، «الصلوه معراج المومن» ملائک با او صحبت مي کنند و... اينها را انسان بتواند با چشم ببيند. ببيند که اوليا خدا دارند چکار مي کنند. لااقل با چشم دل. بفهمد که در اين کاروان چه دارد مي گذرد. عبادتشان، تحمل و صبرشان، سختي هايشان و... . و بعد خودش را در اين مجموعه جا بدهد. فرض کنيم که ما هم يکي از اسراء بوديم. خودمان را براي اتفاقاتي که قرار است بيفتد آماده کنيم. سير کنيم در منازلشان. تا در اربعين به کربلا برگرديم و زيارت بکنيم. انشالله. آن وقت آن زيارت، زيارت اربعيني خواهد شد که از علائم مومن است.
اين ها همه مقدمه بود براي اينکه بگوييم اگر کسي بخواهد اينطور سالک شود، يعني نخواهد با رياضت خودش راه برود، بلکه مي خواهد با راهي که سيدالشهدا رفتند، همراه سيدالشهدا به سير برسد، چه اتفاقاتي برايش مي افتد؟ منازل العارفين و... را گفته اند. مي خواهيم ببينيمAA مقامات الزائرين چيست؟ مقامات الباکين چيست؟ اينهايي که با امام حسين راه مي روند چه منازلي دارند و در هر منزلي چه اتفاقي برايشان مي افتد و چه نتايجي را به دست خواهند آورد. در جلسه بعد به اين موضوع خواهيم پرداخت.
پي نوشت ها:
(1) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 130
(2) اين عبارت از چند حديث است: الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص: 346 و الخصال، ج2، ص: 635
(3) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 501
(4) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 500
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 456
(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 132
(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 226
(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 62
(9) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302
(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 424
(11) وسائل الشيعة، ج15، ص: 161