اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

92-05-12-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري- بهره گيري از آخرين لحظات رمضان

تاريخ: 12/5/92
موضوع: توجهات بهره برداري از لحظات آخرماه مبارک/ توجه به فضل خداوجبران تقصيرها
سوال: روزهاي پاياني ماه مبارک رمضان است و افراد دقيق از اين باقي مانده ها هم بهره ها مي برند. اما چگونه مي توان از باقيمانده ي ماه مبارک رمضان بهترين بهره ها را برد؟
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد. اللهم کن لوليک الحجه ابن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذه الساعه و في کل الساعه وليا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دليلا و عينا حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طويلا و هب لنا رافته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزاً عندک.
اين سفره ضيافتي که پهن شده و هنوز هم جمع نشده ما بايد براي آن از سال قبل آماده مي شديم يعني از فرداي عيد فطر خودمان را براي ضيافت جديد مهيا مي کرديم، خوب بعضي هم واقعا اين کار را کرده اند و يک سالAA  مراقبه کردند تا بتوانند از برکات اين ماه برخوردار بشوند به شب قدرش برسند که الحمد الله رسيدند و بهره هايش را نيز بردند ولي آنهايي که کوتاهي کردند در اين لحظات آخر ماه چگونه مي شود اين تاخيرها و تسويف ها را جبران و تدارک کرد.
به نظر مي آيد که تنها سرمايه اي که ما داريم براي بهره مندي تکيه به فضل خداست اگر تکيه ما بر عمل خودمان باشد و بخواهيم با عمل خودمان اين راه را برويم قطعا زمين گير مي شويم حتي آنها که اهل عمل کثير هستند در ميانه راه مانده اند و احساس عجز مي کنند . سرمايه ي اصلي ما سرمايه ي فضل خداست که با آن مي توان قدم هاي بزرگ برداشت و راههاي نرفتني را طي کرد. اگر کسي به مرحله ي مشاهده ي فضل رسيد، درهاي اميد به روي او باز مي شود. اميدوار مي شود و با اميدواري اين راه را طي مي کند. سرمايه ي سالک به مقامات چيزي جز اميدواري به خداوند و فضل او و رجاء به فضل او نيست.
در دعاي کميل داريم «راس ماله الرجاء» بايد اميد سرمايه اي باشد که مي خواهد با آن به طرف خدا برود. «و سلاحه البکاء» اگر انسان با اين سرمايه و اسلحه حرکت کند مي رسد. در دعاي کميل فراضي است که در آن ما از خداوند درخواست مي کنيم «اللهم اجعلني من احسن عبيدک نصيبا عندک» ماه رمضان ماه ضيافت خداست و عده اي هستند که واقعا از شب هاي قدرش بهره بردند و برايشان «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» بوده و دست پر هستند خداي متعال «اجعلني من احسن عبيدک نصيبا عندک» خدايا مرا از بندگاني قرار بده که بهره شان از تو بيشترين بهره هاست «و اقربهم منک» از همه به تو نزديکتر هستند «و اخصهم زلفة لديک» سپس مي گوييم «و إنّه لا ينال ذالک» آيا شدني است که من سلمان بشوم؟ در بين اين عباد سلمان و ابوذر هست؟ مثل امام است که اين همه کار و زحمت و آثار و برکات داشته باشد؟ انسان چگونه از خدا درخواست مي کند «اللهم اجعلني من احسن عبيدک نصيبا عندک و اقربهم منک اخصهم زلفة لديک» اگر انسان منصف باشد مي فهمد که «و إنّه لا ينال ذالک» اين کار شدني نيست «الا بفضلک» جز به فضل خداوند. اصولاً کساني که به مقام مشاهده فضل مي رسند ديگر سر و کار و تکيه شان به عمل نيست، نه اين که قطع مي شود بلکه سرو کارشان با خدا و فضل خداست. يعني ديگر يکي دو تا نمي کنند و حساب ثواب اعمال شان را نمي کنند. نه اينکه تلاش نمي کنند. بعيد است که انسان بدون تلاش به مشاهده ي فضل برسد.
در واقع اولياء خدا وقتي تلاش مي کنند و در راه مي مانند و خسته مي شوند، از خودشان مأيوس مي شوند، و وقتي در وادي خداي متعال از خودشان مايوس شدند و با پاي عقل و قلب رفتند و همه محبت و عشقشان را به کار گرفتند و به جايي رسيده که ديگر نمي تواند با اين ابزارها برود. (بخصوص اگر به مقامي رسيده باشد که خداي متعال را بخواهد يعني محبت خدا در او زنده شده باشد و از دنيا بزرگتر شده باشد و دنيا برايش کوچک و تنگ باشد ديگر نمي تواند به دنيا برگردد از دنيا بيرون آمده و به طرف خدا مي رود با همه توانش هم حرکت کرده و کوتاهي نکرده است آنچه از عقل و قلب و روح و سر است همه را در اين وادي فعال کرده است ولي مي بيند که اين راه رفتني نيست يعني «عجزت العقول عن ادراک کنه جمالک»(1) که در مناجات خمسه عشره از امام سجاد(س) نقل شده است عقول از ادراک کنه جمال عاجز است. «و انحسرت الابصار» (ما غير از ديده هاي چشم ديده هاي باطن نيز داريم که فرمود مومن دو ديده در قلبش دارد) ديده هاي قلبشان باز شده نگاه کردند «و انحسرت الابصار دون النظر الي سبحات وجهک»ولي همه اين ديده هاي دل نزديک بين تر از آن هستند که به سبحات وجه تو نظر کنند و آن پاکي ها و جمال ها را ببينند.
اگر انسان مشتاق به راه افتاده با تمام توان حرکت کرد و بعد از توان با تمام اشتياقي که دارد به عجز رسيد درهاي فضل به او باز مي شود و مي تواند فضل را مشاهده کند. اول مي گويد خوب ما مي خواهيم به سمت خدا برويم؛ تلاش مي کنيم، چهل سال پنجاه سال نماز مي خوانيم و روزه مي گيريم و شب زنده داري مي کنيم بعد درها باز مي شود و به خدا مي رسيم. بعد انسان مي بيند که نه مثل اينکه اين نماز و روزه و عشق و محبت و رياضت هاي انسان به اندازه اي نيست که او را به محبوب خودش برساند. وقتي انسان به عجز رسيد و در اين مسير مضطر شد درها را باز مي کنند و انسان مي بيند که همه عالم با فضل خدا اداره مي شود و همه چيز فضل است و اين گونه نيست که کسي مستحق چيزي باشد، تلاشي کرده باشد و حالا آن تلاش، کار را حل کرده است. حتي خداوند با اولياء خودش با فضلش رفتار کرده است. يعني بحث مزد نبوده است وگرنه کسي با مزد به جايي نمي رسد.
اين روايت را من نديدم و از يکي از بزرگان شنيدم مي فرمود فردي از عباد زمان انبياي سابق، غذايش يک انار و قرصي نان بود وسالها در بيابان رياضت مي کشيد و عبادت مي کرد. به او خبر دادند که خداوند مي خواهد با فضلش با تو رفتار بکند. محاسبه اي کرد وگفت يعني چي که خداوند مي خواهد با فضلش با من رفتار کند. خدا با عدلش با من رفتار کند زيرا من روزي يک انار و قرصي نان خورده ام و تمام مدت عبادت مي کردم. هنگام حساب و کتاب فهميد که تمام عبادت هايش به اندازه ي يک دانه ي انار نيست. رسيدن با رياضت ها و اعمال ممکن نيست. لذا در روايات شايد مکرر آمده و در کافي داريم که براي رسيدن به بهشت به عمل خودتان تکيه نکنيد. بلکه حُسن ظن بالله داشته باشيد. اگر انسان اين کار را کرد، کم کم درهاي فضل به رويش باز مي شود. آن وقت از فضل خدا مي خواهد يعني به فضل خداوند اميدوار مي شود و خداوند اميدواران را رد نمي کند. و آنها را از اميدش محروم نمي کند. اگر انسان به اين جا رسيد مي تواند با فضل الهي حرکت کند و اين مسير با فضل طي شدني است.
ممکن است که گاهي بدون آن رياضت ها هم لطفي به انسان بشود و درهاي فضل را برايش باز بکنند ولي خوب اينها همه اش فضل است. در ادعيه يکي از اموري که خيلي به ما تعليم مي کنند توجه به فضل خداي متعال است. حمد هايي که در اول دعاي ابوحزه داريم که «الحمدلله الذي ادعوه فيجيبني» خدايي قابل ستايش است که همين که او را صدا مي زنم جواب بدهد و تاخيري در آن نباشد با اينکه من فقير هستم و او غني است و احتياجي به من ندارد. من فقير صدا مي زنم و از او گدايي مي کنم و او بدون فاصله به من مي دهد. «و ان کنت بطيا حين يدعوني» وقتي او مرا صدا مي زند من کند هستم و دير اجابت مي کنم. او که به من مي گويد نيمه شب بلند شو من تا ميايم که اجابت کنم اذان را گفته اند. ولي همين که من صدا مي زنم او اجابت مي کند. «لکل مسألة منک سمع حاضر و جواب عتيد»(2) «الحمد لله الذي اسأله فيعطيني» اين همان مشاهده فضل است.
در اکثر دعاها گويا مي خواهند فضل خدا را به انسان نشان دهند. او خدايي است که همين که تو از او سوال مي کني به تو عطا مي کند «و ِان کنت بخيلا حين يستقرضني» خداوندي قابل ستايش است که چيزي که خودش به من داده است از من قرض مي خواهد «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»(بقره/245) و آن قرضي هم که مي خواهد «فَيُضاعِفَهُ لَهُ» آنرا هم مي خواهد اضافه کند وبه ما برگرداند. خداوند که به ما احتياجي ندارد چون ما نمي توانيم اين مال را اضافه کنيم قرض مي گيرد که اضافه به ما برگرداند که «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ» هر نعمتي که خداوند به ما ميدهد اگر به خودش برگردانيم مضاعف به ما بر مي گرداند و اين که مي گويد قرض بده براي همين است. تعبيرحضرت علي(ع) اين است که «استقرضکم» کسي که از شما قرض خواسته «و له خزائن السماوات و الارض»(3) خزائن آسمان ها و زمين در اختيار خودش است و بعد به شما مي گويد اين پولي را که به شما داده ام به من قرض بدهيد تعبيرش هم اين است که نمي گويد به فقرا قرض بده مي گويد قرض را به من بده.
در دعا داريم مي فرمايد وقتي که تو مالي را که خودت به من دادي و من هم که فقير هستم و هيچ از خودم ندارم و تو سرمايه خودت را از من قرض مي خواهي «و ِان کنت بخيلا» من بخل ورزيدم. ولي همين که به خدا گفتيم که به ما بده، باز تو به ما عطا مي کني و اين ده بار ديگر هم تکرار شود من بخيل هستم و تو جواد هستي. اين همان مشاهده فضل خداست. اگر انسان فضل خدا را مشاهده کرد کم کم قابليت پيدا مي کند و از بدي هاي خودش هم ثمر مي برد. گاهي انسان از عباداتش بهره مي برد وگاهي انسان با گناهش به خدا نزديک مي شود. نه اينکه العياذ بالله گناه مي کند براي اينکه به خدا نزديک شود گناه انسان را به خدا نزديک نمي کند. ولي او از گناهش هم بهره مي برد. اين انسان که فضل خدا را ديد (البته با شرائطي که عرض مي کنم) مي گويد خدايا من مهمان تو بودم. درست است که من غفلت کردم اما تو مرا دعوت کرده بودي و من در اين مهماني زمين خوردم خدايا حالا چه کسي بايد جبران کند از من که کاري ساخته نيست و من هم مهمان بوده ام و آمدم درسته که من اشتباه کردم و دست در دست شيطان دادم اما در راه مهماني تو من خسارت ديدم.
آقايي مي فرمود که اگر شما ميهماني دعوت کنيد و در راه آمدن به خانه شما صدمه اي ببيند و لو خودش هم کوتاهي کند باز شما مي گوييد که او ميهمان من بوده است و به او سر مي زنيد. اگر کسي در اين ماه رمضان بجاي عبادت، زمين خورده باشد با اين تعبير مي تواند از ضيافتش برخوردار بشود. منتها يک نکته ديگر هم اضافه کنم از بعضي از ادعيه و روايات استفاده مي شود که يکي از راه هايي که انسان مي تواند فضل خدا را درک کند و بتواند فضل خدا را مشاهده کند، اين است که جزو حامدين باشد. کسي که جزء حامدين و نگاهش به سمت نعمت هاي خدا باشد و دائم نعمت هاي خدا را مي بيند و حمد مي کند و شاکر خداست، کم کم فضل خدا را مشاهده مي کند و لذا وقتي فرصت ها به اين فرد اقبال مي کنند از اين فرصت ها متنعم مي شود. و وقتي هم که فرصت ها به او ادبار مي کنند باز از فرصت ها متنعم مي شود.
يعني حامدين هم در شب جمعه و هم سحر که بساط شب جمعه جمع مي شود، بهره مند هستند. در جواني شان بهره مند هستند و در پيري شان هم بهره مند هستند. در سلامتي شان بهره مند هستند و در بيما ريشان هم بهره مند هستند حامدين کساني هستند که از خدا مي گيرند و به خدا برمي گردانند. يعني همه چيز را از خدا مي دانند و با مخلوقات سرو کاري ندارند. «مشغولة عن الدنيا بحمدک و ثنائک» آنها دائم مشغول هستند، نعمت را مي بينند و نعمت را به خودشان و غير نسبت نمي دهند و به سرچشمه نسبت مي دهند. چون ممکن است ما يک موقع نعمت ها را نبينيمAA  اگر ما نعمتAA  ها را ببينيم و به خودمان نسبت بدهيم موجب مي شويم و اگر نعمت ها را ببينيم و به اسباب نسبت بدهيم مشرک مي شويم. يعني اکر کسي گفت ابر مرا آب مي دهد درياها مرا سيراب مي کنند مشرک مي شود اگر کسي نعمت ها را نبيند غافل مي شود و کفران مي کند ولي اگر نعمت را ديد و گفت «اوتيته علي علم عندي»(قصص/78) خودم به دست آوردم معجب مي شود ولي اگر نعمت را ديد و از خودش و اسباب عبور کرد و به صاحب اسباب رسيد حامد مي شود.
البته نعمت بعد از اين هم قدم هايي دارد حالا که خداوند نعمتي را به من داده براي هدفي داده است و اگر او داده است پس حکيمانه داده است. انسان نعمت را که گرفت بايد در راه هدف خداوند خرج کند. و هدف اين است که نعمت را به خدا برگرداني که اين بالاترين شکرهاست. حامدني کساني هستند که نعمت را مي بينند و به سرچشمه برمي گردانند، از خدا مي گيرند و به خدا بر مي گردانند. حامدين کساني اند که اولاً نعمتي که هست را از آن غافل نيستند مي دانند که شب جمعه نعمت است بيداري نعمت است، اين نعمت را براي چه داده اند؟ براي چه در شب جمعه ماه رمضانAA  ملائکه صدا مي زنند؟ اين درها براي چه باز شده است؟ براي اين باز شده که ما در اين وادي سلوکي بکنيم و از نعمت برخوردار شويم. وقتي هم سحر جمعه شد و ديد شب جمعه را باخته است باز هم برخوردار مي شود زيرا ميگويد خدايا تو که همه کارها را تمام کردي وهمه نعمت ها را به من دادي و من خسارت کردم حالا تو مي خواهي با من چه کار بکني؟ تو کوتاهي نکردي اما من کوتاهي و اين مقدمه ي مشاهده ي فضل است. حامدين به استغفار مي رسند در هاي فضل به رويشان باز مي شود و با فضل کارشان حل مي شود.
من قسمتي از دعاي امام سجاد(ع) را که براي شب آخر ماه رمضان است و اگر نخوانديد مي شود در روز آخر نيز خواند، براي شما مي خوانم ببينيد که اصلا آغاز اين دعا چگونه است مثل کسي است که از اول مي داند همه سرمايه خود را باخته است فرصت ها تمام شده و ماه ضيافت به زودي جمع مي شود و او هم دستش خالي است. «اللهم يا من لا يرغب في الجزاء»(4) خداوندا تو کسي هستي که رغبتي به پاداش هاي ما نداري. «لا يرغب في الجزاء» چشمي به کار ما ندوختي اين طور نيست که بگويي من اين ماه رمضان را به تو داده ام و تو بايد اين کارها را در آن انجام بدهي و تو اي خدا به آن چشم دوخته باشي. «لا يرغب في الجزاء ويا من لايندم علي العطاء» اگر به من نعمتي دادي جواني دادي و من هدر دادم تو پشيمان نمي شوي از اينکه جواني دادي ماه رمضان دادي.
«و يا من لا يکافي عبده علي السواء» اي کسي که هيچ وقت بنده را به صورت مساوي مکافات نمي کني يعني اگر بد عمل کرد مجازاتش نمي کني و صفت تو اين گونه نيست. «منّتک ابتداء و عفوک تفضّل» همه منت ها وکسي طاب کار تو نبوده است مثل انساني که حقوقش را تقسيم مي کند و هيچ کس نمي توابد بگويد من کم دادي يا به من زياد دادي چون همه اش تفضل است. «و عقوبتک عدل و قضاؤک خير» لسان دعا را ببنيد چگونه است خدايا تو وقتي به کسي نعمت دادي منت نمي گذاري اگر او را منع کني ظلمي به او نکردي و اگر کسي شکر کند با اينکه خودت به او شکر کردن را ياد داده اي ولي برايش جبران مي کني اگر کسي تو را حمد کند برايش پاداش در نظر مي گيري با اينکه خودت حمد را به او تعليم دادي گناه را بر کسي که اگر مي خواستي مفتضحش مستحق افتضاح بود مي پوشاني خداي متعال گناهان ما را مي پوشاند يعني اگر واقعا بنا بود که مثلا اگر انسان دروغي مي گويد آثارش در چهره اش نمايان بشود. البته يک آثاري است که آن ها را متوسمين مي بينند و مأذونند. يعني وقتي نگاه مي کند مي فهمد اين چه کاره است اول و آخر انسان را در سيماي او مي بيند حال اگر قرار بود اين پوششي که خدا مي گذارد عمل باز باشد و اعمال ما رو باشد چه اتفاقي مي افتد اعمال ما که رو نيستند که اين جمله باز کردن مي خواهد. به کسي مي بخشي که اگر مي خواستي از او منع ميکردي که تو ناتوان نبودي از منع کردن و او هم مستحق نبود او اهل اين بود و قابليت و شايستگي اين را داشت در حقيقت جا داشت که مفتضح شود و جا داشت که تو به او عطا نکني اما تو به او عطا مي کني در حالي که نه مجبور هستي و نه او مستحق است.
همين صحبت ها در آخر ماه رمضان است که درهاي رجا را باز مي کند وحضرت اين گونه ما را سير مي دهند در واقع دعاها بيشتر توجهات و تنبهاتي است که در انسان ايجاد حال مي کند و به جاي اينکه مثلا بگويد به خداي متعال اميدوار باشيد يک جوري با انسان حر ف مي زنند و اين يک تحول سيري در او ايجاد مي کند و در آخر همين سير مشاهده فضل را مي آورد «غير انک بنيت افعالک علي التفضل» بناي کار تو تفضل است بعد شروع مي کند تفضل هاي خدا را يک به يک گفتن : يکي از آنها ماه رمضان بود که آمد و اهلش از اين ماه بهره بردند شب زنده داري و روزه داري هايش را داشتند.
دعا مي رسد به اين جا که خدايا اين ماه آمد ولي ما در اين ماه ضرر کرديم تعبير اين است ماه رمضان آمد و اين ماهي است که تو به ما عطا کردي «انا اهل هذا الشهر» و ما اهل اين ماه هستيم ماهي که تو ما را با اين ماه شرافت دادي و با نعمت خودت ما را به او موفق کردي در حالي که اشقيا از او و وقتش غافل بودند و به خاطر شقاوتشان از فضائل اين ماه محروم شدند تو ولي آن چيزي هستي که ما را به او انتخاب کردي و آن معرفت اين ماه است يعني با ولايت تو ما به معرفت اين ماه رسيديم. «و هديتنا له من سنته» خدايا سنت هاي اين ماه را که ما به سوي آن هدايت شده ايم، تو ما را به آن هدايت کردي، معرفت اين ماه را تو به ما دادي و تو ولي اين نعمت ها هستي. «و قد توَلَينا» و ما متولي به نعمت تو بوده ايم و با توفيق تو روزه هايش و قيامش را به عهده گرفتيم شب هايش را بيدار بوديم و روز هايش را روزه گرفتيم اما «علي تقصير» کوتاهي کرديم «و ادينا فيه قليلا من کثير» کمي از آن اعمال و حقوق فراوان را انجام داديم پس تو با منت خودت اين ماه را به ما دادي و ماه را به ما معرفي کردي و ما را به سنت هاي اين ماه هدايت کردي تو ولي اين نعمت ها بودي و ما هم تولي پيدا کرديم روزه اي گرفتيم، شبي بيدار بوديم ولي کوتاهي کرديم و قليلي از کثير حقوق اين ماه را اجابت کرديم ببينيد اين جا همه اش توجه به اين است که از آن طرف فيض تمام است تو ما را انتخاب کردي هدايت کردي معرفت دادي سنتش ها يش را اموختي اما ما کم گذاشتيم.
«اللهم فلک الحمد» خدايا پس تو ستودني هستي و الآن هم که من زمين خوردم باز هم الحمد الله مي گويم تو در زمين خوردن من کوتاهي نکردي اگر کسي اهل حمد شد ببينيد چگونه در موقعي که نعمت دارد از دست مي رود بهره اش را مي برد شب اول ماه نيست شب اخر ماه است «اقراراً بالاساءة» اگر تو خوبي کردي و منم زمين خوردم پس چه کسي مقصر است؟ تو که مقصر نيستي منم که زمين خوردم «اقراراً بالاساءة» پس من بد عمل کردم و مقصر اين شکستگي من خودم هستم «و اعترافا بالاضاعة» اين نعمت را که تو دادي و درهاي ماه رمضان را به سوي ما باز کردي. ديگران 30 ابوحمزه خواندند 10ختم قرآن کردند ترک معصيت و صله رحم سحرهايش را بيدار بودند و روز هايش را روزه اخص خواص گرفتند و چشم و قلبشان روزه بود کردند پس من که زمين خوردم و بهره نبردم تو مقصر نيستي من مقصرم بنابراين من بد عمل کردم و نعمت را ضايع کردم که ماه رمضان نعمت تو بود. «و لک من قلوبنا عقد الندم» آن سرمايه اي که در اين شب آخر ماه رمضان داريمان است که قلبمان با ندامت گره بخورد و از اينکه نعمت را ضايع کرديم سرخوش نباشيم «و من السنتنا صدق الاعتذار» و آنچه از زبانم آورده ام عذرخواهي صادقانه است و اگر کسي اين را هم دارد که هيچ ماه را زايل کرده خودش را هم مقصر نمي داند و طلبکار خدا هم است.
استاد عزيزي مي گفت شما بچه را مي فرستيد که برود قوري قيمتي را بشويد اما قوري را مي شکند يک موقع بچه گردن کلفتي مي کند و مي گويد شکستم که شکستم چه کسي گفته که من بايد قوري را بشويم اين وظيفه من نيست. شما هم او را توبيخ مي کنيد ولي اگر ديديد گوشه اي نشسته و گريه مي کند مياييد و دست روي سرش مي کشيد و مي گوييد فداي سرت قوري براي شکستن است. اگر انسان اينگونه اهل حمد بود مي بيند که خدا کم نگذاشته است و نعمت ها را هم مي بيند که زايل شده پس مي فهمد که خودش مقصر است اگر به اين مقام رسيد و اين دو سرمايه را آورد که يکي «عقد الندم» از قلب و ديگري «اعتذار صادقانه» با زبان خودش است قلبش پشيمان بود و زبانش هم صادقانه عذرخواهي مي کرد چون گاهي اوقات وقتي ما عذرخواهي مي کنيم شکسته نفسي مي کنيم. مثلا مي گوييم خدايا ما که در راه تو انفاقي نکرديم اما ته دلمان اين است که خيلي انفاق کرديم. با خدا جاي شکسته نفسي نيست و اگر واقعا صادقانه باشد انسان مشاهده فضل مي کند و وقتي درهاي فضل باز شد انسان از گناهش هم توقع ثواب دارد.
«فأجرنا علي ما اصابنا فيه من التفريط» خدايا آنچه به ما در اين ماه رسيده که اين زمين خوردگي است در اثر تفريط خودمان هم بوده خدايا ما بالاخره مهمان تو بوديم درست است که ما تفريط کرديم اما مصيبت زده تفريط هاي خود هستيم بالاخره اوليا رفتند و رسيدند اما ما از اهل ماه رمضان جا مانديم از رجبيون که نشديم و از وادي شعبان شفاعت پيامبر اکرم هم که جا مانديم ماه تو هم که درحال جمع شدن است و ما وسط هوا و زمين هستيم خدايا «فأجرنا» به ما در مقابل اين مصيبت زدگيمان و تفريطي که از ما بوده اما مصيبت زده اين زده تفريط ها هستيم، مزد بده که اين همان مشاهده فضل است. يک مزدي بده که «نستدرک به الفضل المرغوب فيه فضائلي» در اين ماه بود که تو که فرمودي به همه دنيا نگاه نکنيد به ما گفتي دنبال اين فضائل بدويد، از قبل آماده شويد و ما را ترغيب کردي تويي که مي گفتي دنيا قليل است گفتي اين فضائل کثير است، از دستش ندهيد شب قدر و سحر ماه رمضان را از دست ندهيد. اين فضيلت هاي از دست رفته بعضي وقت ها جبران مي شود. «و نعتاض به من انواع الذخر المحروص عليه» يک ذخايري تو در اين ماه براي اهل اين ماه قرار دادي که ما را به آن تحريص کردي که به طرف آن ذخاير برويم خدايا عوض آن ذخاير به ما داده بشود چون ما کوتاهي کرديم ولي مصيبت زده کوتاهيمان هستيم.
سوال: با چه سيري اين توقع در ما ايجاد مي شود؟
ادعيه به انسان توجهاتي مي دهند که مهم است. دعاهايي که به ما رسيده از مقام بالا تنزل پيدا کرده همه چيز از مقام بالا تنزل پيدا مي کند همان طور که ارزاق مادي از عالم بالا مي آيند ارزاق معنوي هم از عالم بالا مي آيند. حقيقت اين دعا حالاتي است در عالم بالا نمي گويم قلب امام در محيط ولايت امام که از آنجا تنزل پيدا مي کند. اگر انسان اهل توسل بود وقتي صحيفه سجاديه را مي خواند بداند که از آن مقام بايد اين دعا به انسان داده شود دعا لفظ نيست کما اينکه قرآن لفظ نيست بداند حقيقت دعا محضر امام سجاد است بعد آن دعا را به ما بدهند اگر حقيقت دعاي ابوحمزه را به ما دادند انسان ابوحمزه خوان مي شود و آن وقت آن سيري که مي خواهند در دعاي ابوحمزه به انسان بدهند از يک راهي انسان را به پرواز در مي آورند و در يک فرودگاهي او را به زمين مي نشانند و در اين وسط هم انسان را به دريا و فراز و فرود مي برند ولي در اين سيري که مي روند در انتهاي سير فرودگاهي است که او را در وادي ايمني مي نشانند. در اين دعاها اگر انسان با معصوم حرکت بکند و تحول حال را از معصوم بگيرد و حال از عالم بالا بيايد آن وقت سيري که معصوم مي رود واقع مي شود.
خدايا عذرهاي ما را بپذير و خدايا ما را به ماه رمضان هاي آينده برسان. اگر ما را به ماه رمضان هاي آينده رساندي جوري باشد که آن ماه رمضان زايل نشود بعد از اين جلوتر مي رود مي فرمايد خدايا بالاخره ما صد سال هم که زنده باشيم بايد اين دنيا را رها کنيم و برويم ماه رمضان هم تا قيامت برقرار است خدايا هرچه را در هر ماه رمضان به هر بنده خوبت مي دهي به من هم بده. خدايا من زير خروارها خاک هستم ولي ماه رمضان ها مي آيد و اولياء تو از آن متنعم هستند خدايا مرا از آن محروم نکن. پس آنچه سرمايه ما است در اين فرصت هاي کوتاهي که از دست رفته مثلا شب جمعه را خوابيده و در نتيجه بساط شب جمعه جمع شد بيدار شد و ديد اذان صبح جمعه را هم گفتند خوب او حالا چه کاري انجام دهد؟ روز جمعه را هم تا غروبش از دست داد و حالا غروب جمعه است. غروب جمعه تنها کاري که انسان مي تواند انجام دهد اين است که بيايد و سر به حساب بگذارد و خداوند را حمد کند، نعمت هاي خداوند را ببيند و تقصيرهاي خودش را ببيند و به ندامت قلبي و عذرخواهي صادقانه برسد. آن وقت درهاي اميد به روي او باز مي شود. اين فقط حرف نيست. تا به مشاهده ي فضل نرسد اميدوار نمي شود و تا اميدوار نشود اين طور حرف زدن تصنع خواهد بود.
پس اگر ما بتوانيم در آخرين روزهاي ماه رمضان طوري خدا را حمد کنيم شکر کنيم و استغفار کنيم تا کم کم درهاي مشاهده ي فضل به روي ما باز بشود و آن وقت در مقابل کوتاهي مان ازخدا مزد بخواهيم و بگوييم که خدايا من گناه کرده ام ولي مزد مي خواهم. درست است که من کوتاهي کردها م ولي مصيبت زده هستم و در راه ميهماني تو که بنده نبايد مصيبت زده باشد. خدايا اصلا تو مي پسندي که همه مهمان هاي تو دست پر از ميهماني بروند اما من غصه دار باشم که زمين گير و دست خالي هستم. اين مقدمه اي مي شود براي اينکه از خدا مزدي بخواهيم که تمام ثواب هاي جامانده را تدارک کند. پس آنچه ما در آخر ماه رمضان بايد داشته باشيم اين است.
سوال: تلاوت صفحه 408 قرآن کريم را داريم که آيات 33 تا 41 روم مي باشد. از اين آيات توضيحي بفرماييد.
پاسخ: آيه 32 سوره روم يک تعبير لطيفي دارد «وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنيبينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ» هنگامي که سختي متوجه آنها مي شوند پروردگارشان را مي خوانند و انابه به درگاه او مي کنند و وقتي ما رحمتي را به آنان مي چشانيم و از ناحيه خدا به رحمتي مي رسند فريقي از آنها دوباره وارد وادي شرک مي شوند.
اين قصه ايست که در جاهاي متعدد قرآن آمده است ما شرک هاي خفي داريم که به اسباب تکيه مي کنيم و بايد اين شرک ها از ماAA  برداشته بشود. به تعبير ديگر فطرت ما روبه خدا دارد و وقتي اين فطرت در حجاب شرک ها قرار مي گيرد از خداوند غافل مي شود. روايت از امام صادق است فردي به امام صادق(ع) گفت: متکلمين خيلي از خدا صحبت کرده اند و من با آنها نشست و برخواست داشته ام اما به جاي اين که به من يقين بدهند برحيرت من افزودند شما طوري خدا را به من معرفي کنيد که قلب من آرام بشود؟ حضرت که امام معصوم هستند و احاطه به تجربيات او داشتند فرموند: سوار کشتي شدي و کشتي شکست؟ او گفت: بله. امام فرمود: حالي پيش آمد که تو از همه ي اسباب منقطع شدي و احساس کردي که ديگر کسي نمي تواند کاري براي تو بکند کشتي شکسته خودت ناتوان هستي و موج هاي دريا هم مي خواهد تو را در خود فروبرد؟ گفت: بله. امام فرمود: آيا در آنجا تکيه گاهي احساس کردي که به آرامش برسي؟ گفت: بله. گفت اين همان خدا است که يافتي .
لذا در روايت هم است و در توحيد صدوق مکرر آمده که: خداوند متعال کسي است که هر مخلوقي در شرايط اضطرار وقتي اميدش از اسباب قطع مي شود، او را مي يابد. ما بايد دائما در حالت انقطاع باشيم يعني دائما مثل کسي باشيم که درکشتي نشسته و کشتي اش غرق شده است يا مثل فردي باشيم که در هواپيما است و شرايط اضطراري اعلام کرده اند. ما بايد هميشه احساس کنيم که اسباب بيکاره است. مگر وقتي کشتي مي شکند و مي خواهد غرق شود، خدا غرق شده است؟ خير، ناخداي کشتي غرق شده است. مگر تا بحال او شما را نگه مي داشت؟ مگر تا به حال کشتي تو را نگه مي داشت، بي انصاف که حالا که کشتي شکست متوجه اضطرار خودت شدي؟ ما به اسباب تکيه مي کنيم و اسباب براي ما غفلت مي آورد. گاهي خداوند اين اسباب را مي برد و ما خدا را پيدا مي کنيم.خدا مي فرمايد مواظب باشيد وقتي دوباره اسباب آمد غافل نشويد وقتي دوباره به ساحل آمديد «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون» اما وقتي انسان باز روي خشکي مي آيد دوباره فراموش مي کند. همين که هواپيما فرود مي آيد يادش مي رود. خدا گله مي کند و مي فرمايد اين حالت اضطرار خود را دائم حفظ بکنيد اگر حالت اضطرار دائم حفظ شد انسان از اسباب عبور مي کند مسبب الاسباب پيدا مي کند و به امنيت حقيقي مي رسد منتها متاسفانه ما همين که اسباب بساط مي شود بتکده خود را برپا مي کنيم يعني دوباره راحت روي زمين تکيه مي کنيم و خيال مي کنيم که زمين سفت است خدا هم گله مي کند و مي گويد نمي ترسيد زمين شما را فرو ببرد زيرا زمين سفت تر از آب نيست «أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَر» اگر خداوند ما را در شرائط اضطرار قرار داد و در آن شرائط خدا را پيدا کرديم مواظب باشيم هيچ گاه آن شرائط را از دست ندهيم.
گاهي خدا حالت اضطرار را پيش مي آورد و ما خودمان به سوي ايجاد آن حال نمي رويم ولي مومن خودش بايد حالت اضطرار را پيش بياورد «موتوا قبل أن تموتوا» يک بار انسان را مي ميرانند و اسباب را از او مي گيرند مگر مرگ چيست؟ چرا ما از مرگ مي ترسيم؟ مگر مرگ غير از اين است که اسباب (چشم و گوش و زبان) از ما گرفته مي شود. مگر تا به حال اين ها کاره اي بودند؟ چون ما به اين اسباب تکيه داريم خيلي آن را جدي گرفتيم ولي آن را از ما مي گيرند. يک موقع «موتوا قبل أن تموتوا»AA  خودمان اين اسباب ها را از کار مي اندازيم مي گوييم شما که کاره اي نيستيد و خلعشان مي کنيم و از اين بت کده ي بيرون مي رويم، مهاجرت مي کنيم و موحد مي شويم. ما بايد اين گونه باشيم نه اين که وسط دريا موحد باشيم و وقتي به ساحل آمديم دوباره مشرک شويم اين حالت دائم بايد با ما باشد. اولش نيز بسيار دشوار است چون عبور از بت ها و تعلقات است ولي بعد انسان به امنيت پايدار مي رسد. ديگر برايش کشتي دريا مرگ زندگي فرق نمي کند حتي من گاهي عرض مي کنم يک بسم الله مي گويد و به عالم برزخ مي رود چرا چون چيزي نمي شود فقط اين اسباب از او گرفته مي شود و اين اسباب مگر تا به حال کاره اي بوده اند؟ پشه اي روي درخت چناري نشست و بعد به چنار گفت خودت را بگير که من مي خواهم بپرم گفت مگر وقتي نشستي من مطلع شدم که حالا وقتي مي خواهي بپري من متوجه شوم! مومن وقتي در دنيا هم هست متوجه دنيا نيست. و وقتي به او مي گويند بايد بروي مي گويد اين که کاري ندارد در واقع او قبلا رفته است.
ما بايد بشدت مراقبت کنيم آنچه که در ماه رمضان بدست آورده ايم را از دست ندهيم .اين تعبيري که حضرت در خطبه شعبانيه فرمودند که درهاي بهشت به روي شما باز شده است دعا کنيد که بسته نشود و درهاي جهنم به روي شما بسته شده است دعا کنيد که باز نشود شياطين در غل و زنجير هستند دعا کنيد که باز نشوند. يعني مي شود که انسان وقتي وارد بهشت ماه رمضان شد ديگر او را بيرون نکنند.AA  انسان مي تواند طوري وارد نماز بشود که وقتي «السلام عليکم و رحمة الله و برکاته» را هم مي گويد و از آن معراج برمي گردد او را از وادي نماز بيرون نکنند و بشود الذين هم في صلاتهم دائمون. يعني دائم درحالت نماز است و حالت نماز و قرب و حضور از او گرفته نمي شود. عده اي هستند که وقتي درنماز هم هستند در بازار هستند. ما بايد در صلات مان دائمي باشيم. عده اي هستند که وقتي از حرم امام رضا بيرون مي آيند شيطان دم در ايستاده و همه چيز را ازآنها مي گيرد و عده اي هستند که هميشه در حرم امام رضا هستند و از حرم اما رضا(ع) بيرون نمي روند. ما بايد کاري بکنيم که از ماه رمضان بيرون نرويم.
در روايت داريم که اصحاب به پيامبر گفتند که وقتي ما در محضر شما هستيم حالت خوف و بي علاقگي به دنيا در ما پيدا مي شود. گويا بهشت و جهنم را مي بينيم و اين حالات در ما زنده مي شود. ولي وقتي به خانه بر مي گرديم «شممنا الاولاد» و بوي اهل بيت و بچه ها به ما مي خورد آرام آرام اين حالات از ما گرفته مي شود گويي اصلا نبوده است. آيا ما منافق و دورو هستيم؟ پيش روي شما يک جور و در پشت سر شما جور ديگر هستيم! پيامبر فرمود: اين نفاق نيست ولي يک هشدار است «ذاک خطوات الشيطان يرغبکم في الدنيا»(5) اين قدم هاي شيطاني شيطان است که شما از دنيا کنده شده ايد و او شما را به دنيا ترغيب مي کند. اگر حالت تان را حفظ مي کرديد (همان حالتي که وصف کرديد) «لصافحتکم الملائکته و لمشيتم علي الماء»(6) ملائکه با شما مصافحه مي کردند يعني کارتان به جايي مي رسيد که اهل عالم ملائکه مي شديد و با شما دست مي دادند و قواعد اين عالم از شما برداشته مي شود و مي توانستيد روي آب راه برويد. روي آب راه رفتن يعني اين که ما قواعدي در عالم داريم عالممان که عوض شد قواعدمان هم عوض مي شود و مي توانيد روي آب راه برويد و مثل ملائکه شويد.
پس حالاتي که ما در ماه رمضان، شب قدر، شب هاي جمعه و زيارت معصوم داريم بايد مراقبه کنيم تا از بين نرود. البته شيطان هم دم در ايستاده و منتظر ماست.
سوال: چه کاري انجام دهيم که اين حالات از بين نرود؟
اول توجه به سرمايه است مثل کسي که طلا در جيبش است آيا او مراقبه مي کند يا نه؟ اگر غافل شديد مي برند، بايد بدانيم که اين سرمايه است و اين سرمايه دشمن دارد و خاصيت آن اين است که خودت شروع به حفظ آن مي کني. وقتي مي بيني که نمي تواني اين سرمايه را حفظ کني التماس مي کني وسرمايه ات را در بانک مي گذاري و مي گويي خدايا من نمي توانم ولي اگر غافل بشوي آنرا مي برند و کاري هم نمي شود کرد. انسان بايد بداند که اين سرمايه است که خدا به من داده است حاصل ضيافت است و از اوست و بداني اين سرمايه دشمن هم دارد. شيطان بيرون ماه رمضان ايستاده است من کساني را ديدم که در ماه رمضان30 شب نماز شب خوانده اند ولي در روز عيد فطر نماز صبح شان قضا مي شود. اين هماني نيست که شيطان برده است؟ بعد مي گويد خدايا اين سرمايه شب زنده داري را شيطان پشت در ايستاده (چون در غل و زنجير بود) و مي خواهد از ما بگيرد خدايا بازش نکن. و معناي آن همين است که به خدا بگوييم من در بهشت راحت عبادت مي کردم واگر از بهشت بيرونم کني ديگر عبادت سخت مي شود خدايا مرا از بهشت بيرون نکن. به خدا التماس مي کند و مي گويد خدايا اين نعمت را از من نگير. ماه رمضان را از من نگير و من دائم در ماه رمضان باشم.
پس اول خودش مي خواهد حفظ کند و بعد به عجز مي رسد و پناه مي برد. بنابر اينAA  نعمت را براي او حفظ مي کنند. ولي اگر انسان از سرمايه اش غافل شد شيطان آنرا مي برد و انسان سر جاي اولش بر مي گردد. ماه رمضان اول و دوباره روز از نو روزي از نو و عيد فطر همان و همان اين به درد نمي خورد. عبادت ما بايد هم افزايي داشته باشد و لذا ما چهل سال است که نماز مي خوانيم ولي آثار نماز در ما مشاهده نمي شود و اين معلوم است که هر نمازي که خوانديم هنوز به نماز دوم نرسيده شيطان آثار آنرا برده است و الا گر اين نمازها روي هم افزايش پيدا مي کرد بايد چيز ديگري ار آن در مي آمد. پس اين هم يک نکته که ما بشدت مراقبه کنيم که انچه در اين ماه به ما دادند حفظ کنيم.
و نکته آخر اين که در روز پاياني ماه رمضان همه ي اعمال مان را بدست ولي مان بسپاريم. بهتر است که اين اعمال را به ايشان هديه کنيم. او که محتاج نيست و اين هديه معنايش اين است که شما بري ما نگه داري کنيد. من يادم است ما يک قوم و خويشي داشتيم که در دوران کودکيش وقتي مي خواست از يک نفر عيدي بگيرد هر چه عيدي گرفته بود به او مي داد و مي گفت اين عيدي من به شما و اين را که مي داد معلوم بود چه مي خواهد و حاصلش هم معلوم بود سيد بن طاوس در اعمال شب نيمه شعبان مي گويد که آخر شب به اعمال خود معجب نشويد هيچ چيز از خودتان نداريد و خود را دست خالي ببينيد مبادا ما روز آخر ماه رمضان معجب شويم که ما روزه گرفتيم اگر معجب شويد هيچ چيز از اين ماه بيرون نمي بريد بلکه بگوييد که اين اعمال از توفيقات خداوند است و آنرا به دست امام زمان(ع) بسپاريد تا آنرا حفظ کنند و به امام زمان بگوييد خدايا تو اين ناقابل را از طرف ما به خدا عرضه بدار وآن را به حضرت بسپاريد تا براي شما حفظ کند. و آن روايت را هم بخوانم که قرآن هايي را که خوانده ايد به معصوم هديه کنيد.
روايت اين است که به موسي بن جعفر عرض کرد که آقا پدرم از جدتان پرسيدند که در ماه رمضان روزي يک قرآن بخوانيم ايشان فرمود: بله. گاهي ايشان تلاش مي کرد که چهل قرآن تلاوت مي کنند. (مقدار تلاوت قرآن بحث ديگري است). گفت من هم همين روش را ياد گرفتم گاهي کسالت دارم کمتر مي خوانم و گاهي بيشتر ولي شبي يک قرآن را سعي مي کنم که بخوانم. در آخر ماه رمضان هر دور قرآن را به يک امام هديه مي کنم تا به شما برسد. پاداش من چيست؟ حضرت يک جمله اي فرمود که خيلي تعجب کرد چون معني جمله را فهميد امام فرمود: تو در قيامت با ما هستي. او تعجب کرد و حضرت اين جمله را سه بار تکرار کرد. همه حقيقت قرآن نزد حضرت است و اگر به ما چيزي در اين ماه رسيده به شفاعت حضرت رسيده و برگرداندش به حضرت، حضرت که به قرآن ما احتياج ندارد ولي اين باب را براي دستگيري ما باز مي کند. اين دستگيري، ما را تا مقام قرب خودشان و معيت خودشان پيش مي برند بنابراين اين ماهمان سعي کنيم اين گونه عاقبت به خيرش کنيم و اميدوار به شب عيد فطر هم باشيم اگر شب قدر گذشته زيرا فرمود خداوند در شب عيد فطر به اندازه اي مي بخشد که در کل طول ماه رمضان بخشيده است و بندگان را از جهنم آزاد مي کند. خداوندا به برکت ماه رمضان ظهور امام زمان(عج) را نزديک بفرما و ما را از ياران حضرت قرار بده و شفاعت حضرت را شامل حال ما بفرما.
پي نوشت ها:
(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏91، ص: 150
(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 801
(3) نهج البلاغة (للصبحيصالح)ص: 268
(4) الصحيفة السجادية، ص: 192
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 424
(6) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 109