اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

92-05-05-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري- بهره مندي از شب قدر

تاريخ: 5/5/92
موضوع: جايگاه شب قدر وارتباط با حضرت زهرا (س) /آداب ومراقبت براي بهره مندي از شب قدر
سوال: در آستانه شب هاي مبارکه قدر هستيم و اميدواريم که از برکات اين شب ها بهره مند شويم. حاج آقاي ميرباقري در مورد شب هاي قدر توضيحاتي بفرماييد و اينکه اختلاف در روايات و اينکه سه شب براي آن ذکر شده است را قدري باز کنيد.
جواب: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد. اللهم کن لوليک الحجه ابن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذه الساعه و في کل الساعه وليا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دليلا و عينا حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طويلا و هب لنا رافته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزاً عندک.
خب از روايت اين طور بر مي آيد که شب قدر قطعاً در ماه رمضان است و بر اساس رواياتي که از اهل بيت نقل شده شب قدر يکي از اين سه شب يعني شب نوزدهم ،بيست و يکم و بيست و سوم است. البته تاکيد بر شب بيست و يک و بيست و سوم است و باز تاکيد بيشتر بر شب بيست و سوم است. در بعضي روايات سعي شده است که اين شب خيلي تعيين نشود. مثلا از حضرت پرسيدند که شب قدر چه شبي است؟ حضرت فرمود: شب بيست و يکم و بيست و سوم. سوال کردند که شب قدر را تعيين کنيد؟ فرمودند «ما ايسر ليلتين»(1) يعني ديگر دو شب، براي درک شب قدر کار سختي نيست. درک شب قدر اين گنج عظيم کار دشواري نيست. تلاش کنيد اين دو شب را دريابيد که شب قدر درک شود.
بعضي از بزرگان از روايات اين طور استنباط کرده اند که گويا مجموع اين شب ها روي هم يک شب قدر است که آنچه در شب قدر بايد اتفاق بيفتد و تقدير انسان تغيير کند و ظرف انسان وسعت پيدا کند و عالم ديگر براي انسان مقدر شود، بالاخره شب تقدير است. مي شود براي انسان همين مسيري را که مي رود تقدير کنند و يا مي شود ظرف او را تغيير دهند و در يک فضاي بالاتري براي او تقدير کنند و او را در مقامات باطني عالم از يک مقام به مقام ديگري ببرند. آن شب قدري که گويا تقديرات يک سال که آنچه که بايد تنزل پيدا کند از عالم بالا در اين عالم، معين مي شود، در طول اين سه شب و مجموع اين سه شب است. علي اي حال اگر انسان بتواند مجموع اين سه شب را احياء بدارد کار بسيار مناسبي است. به ويژه شب بيست يکم و بيست سوم را. و باز به ويژه شب بيس وسوم را حتما به هر کيفيت که شده احيا بگيرد.
نکته ديگري که در شب قدر قابل تامل است اين است که اين احيايي که به ما گفتند، يعني همين احياء ظاهري، اصلش در اين است که انسان اهل معامله با خدا باشدAA  و اهل اخلاص باشد و بتواند امشب با خدا معامله کند. اگر کسي اهل معامله با خدا باشد و حضور حضرت حق را ببيند، مي شود گفت که او امشب را به احياء به عبادت گذرانده است و هر کاري که انجام دهد آن کار در اين شب، عبادت است. يادم است اين تعبير را سيد بن طاوس در اعمال شب عيد قربان دارد (شب عيد قربان هم احياء دارد و اتفاقاً اعمال خاصي هم برايش نقل نشده است) که احياء به عبادت به اين است که انسان با خدا معامله کند و همه ي کارهايش را براي خدا انجام بدهد. اگر مطالعه مي کند يا عبادت ديگري انجام مي دهداگر اهل معامله مع الله باشد اين مي شود احياء به عبادت. ولي اگر اهل معامله مع الله نباشد حتي معلوم نيست که در اذکارش هم خيلي احياء به عبادت بيرون بيايد. لذا امشب بيشتر بايد در اخلاص تلاش کرد تا کثرت عمل.
البته شب هاي قدر ماه رمضان به حدي عمل دارد که يک شب مگر براي کساني که خداوند متعال برکت به عمر آنها مي دهد وافي به انجام آن اعمال نيست. بخصوص در شب هاي کوتاه تابستاني که ما با آن مواجه هستيم و انسان اگر از همه لحظاتش هم استفاده کند براي انجام آن اعمال کفايت نمي کند. ولي در عين اينکه انسان بايد در انجام آن اعمال بکوشد مثل قرآن سر گرفتن، خواندن هزار مرتبه ي سوره اناانزلناه، خواندن صد مرتبه دخان، خواندن دعاي جوشن کبير و صغير و دعاي ابوحمزه ي ثمالي و دعاي افتتاح، اعمال مخصوص شب هاي قدر را انجام دادن، اين ها کارهايي است که انسان بايد به آنها مشغول باشد، ولي تلاش در اخلاص و براي خدا کار کردن شايد اولويت داشته باشد. ما بايد تلاش کنيم که در اين شبها براي خدا اخلاص داشته باشيم تا به برکات شب هاي قدر راه پيدا کنيم.
سوال: چکار کنيم که از برکات شب ها قدر بهره مند بشويم؟ فضائل آن چيست و حقيقت آن را قدري توضيح بفرماييد که چه اتفاقي در اين شب مي افتد؟
پاسخ: چند نکته را من در اينجا اشاره کنم. يک نکته اينکه حقيقت شب قدر براي ما نيست. يعني همه ي چيزهاي خوب عالم براي نبي اکرم واهل بيت شان است. و بقيه ي ميهمان سر اين سفره هستند. لذا خداي متعال حقيقت شب قدر را با همه فضائلش به نبي اکرم عطا کرده است و شب قدري براي نبي اکرم است و به طُفيل پيامبر، يک شب قدري هم براي امت تعيين شده است. اين دو روايت را مکرر ملاحظه کرديد . در يک روايت که فريقين نقل شده و سني و شيعه آن را نقل کرده اند پيامبر خواب ديدند که بعد از مرگ شان، بني اميه از منبرشان بالا مي روند و از منبرشان مردم را به قهقراء بر مي گردانند. يعني حضرت تلاش کرده و توحيد را در قلوب اقامه کرده وقلب ها را از دنيا کنده است و به سمت خدا برده است و آنها دوباره از منبر حضرت مردم را از سمت خدا به سمت دنيا برمي گردانند. پيامبر غصه دار بودند ،جبرئيل آمد و پيامبر داستان را برايش نقل کردند. جبرئيل گفت من مطلع نيستم و رفت و آياتي از جمله سوره ي قدر را آورد که پيغمبر ما، ما به تو شب قدر داديم. اگر حکومتي به بني اميه داده شده، اين چيزي که به شما داده شده «خيرً من ألف شهر» شب قدر جبران همه آنها مي شود. پس خداوند شب قدري به پيامبر داده است که در آن شب ،حضرت ولايتش اقامه مي شود و توحيد در جهان اقامه مي شود و بساطي انحرافي که ايجاد شده است با شب قدر تدارک و برچيده مي شود.
يک شب قدري هم به احترام پيامبر به ما دادند. و آن اين است که در محضر حضرت بحث شد که در ميان امت هاي گذشته افرادي بودند که عمر طولاني داشته اند که گاهي فقط صدو بيست سال در راه خدا مجاهده کرده اند. پيامبر به خدا فرمود که اين عمر کوتاهي که براي امت من قرار دادي،چه چيز براي تدارک قرار دادي ؟ بالاخره اين راه طولاني در وادي توحيد را چگونه طي کنند؟AA  سوره قدر نازل شد که به احترام شما شب قدر داده ايم که راه کوتاه شده است يعني بجاي اينکه آنها بروند حقايق را کشف کنند، در شب قدر، حقايق پايين آمده است.
سوال: اين شب قدري که هرسال تکرار مي شود چيست و چرا اين همه فضيلت دارد و آثار آن چيست؟
پاسخ: ما بايد به همه ي خوبي ها و خيرات برسيم. فقط نماز خواندن يا روزه گرفتن يا از حسد پاک شدن يا صفات رذيله را از خود دور کردن کافي نيست انسان بايد همه ي اعمال خوب را انجام بدهد و همه اعتقادات خوب و صفات حميده را داشته باشد و همه ي صفات رذيله را ترک کند و اگر بعد از اين مراحلي باشد که بزرگان گفته اند هست و گفته اند در وادي توحيد اين آغاز راه است همه ي اين مراحل را بايد طي کند تا به اخلاص کامل و مقام رضوان و مقام اخلاص در محبت برسد.AA  اين آن سيري است که انسان بايد در عالم داشته باشد. اين سيرهم بايد در همين عالم دنيا اتفاق بيفتد و بعد در عوالم بعدي ادامه پيدا کند. حالا چطور مي توان اين راه را رفت تا به قله ي توحيد رسيد؟
اين راهي که انسان بعضي وقت ها کهAA  کتب اخلاقي و سختي هايي را که نوشته اند را مي بيند به نظرش مي رسد اين راه رفتني نيست را چطور بايد طي کرد؟ آيا مي توان با پاي عقل رفت يا با برهان يا با پاي شهود و رياضت؟ قطعا اين گونه نيست. يعني اين مقدورات براي طي کردن راه کافي نيست. اين است که خداوند براي اينکه ما را به وادي توحيد برساند دو چيز را هميشه تنزل مي داده است: کتب آسماني و انبياء. اين دو راه را تا رسيدن به مقام توحيد هموار مي کردند و امت ها از طريق کتاب و انبياء به خدا مي رسيدند. سير در اين وادي اتفاق مي افتد، با شفاعت کتب آسماني و انبياء الهي بوده که اين راه طي مي شده نه با رياضت ها. اگر چه اعمال هم لازم است ولي کافي و اصلي در هدايت نيست.
آن وقت وقتي اين به پيامبر رسيد به نقطه اوج خودش رسيد . همه انبيا مقدمة الجيش بودند در روايت داريم که پيامبر در عالم ارواح مبعوث به انبيا بوده است و توحيد را به آنها تعليم کرده است پس آنها هم درواقع کارگزاران حضرت در عالم بوده اند. خود حضرت که آمد دو چيز را براي هدايت با خودش آورد: قرآن که مهيمن بر همه کتب آسماني است و اهل بيت که در کمال مقدم بر همه ي انبياء هستند يعني همه ي کمالاتي که در انبياء وجود داشت يکجا و بنحو اکمل در اهل بيت وجود داشت. و بعد هم وقتي پيامبرخواستند از ما مفارقت کنند فرمودند: من اين دو حقيقتي را که آورده ام بالا نبردم. يعني «اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» اگر به قرآن و اهل بيت متسمک بشويد گمراه نمي شويد. و اِلا ابليس با شش هزار عبادتش همه را از دم منحرف خواهد کرد. پس راه رسيدن به مقام توحيد قرآن و اهل بيت است.
حالا چطور به حقيقت قرآن و ولايت راه پيدا کنيم ؟ اگر قرآن و ولايت تنزل پيدا نمي کردند دست احدي به آن نمي رسيد. مراتب تنزل اهل بيت تا اينکه دست ما به ان برسد خيلي بوده است که سه مرتبه آن در زيارت جامعه کبيره نقل شدهAA  که «وَاَنَّ اَرْواحَكُمْ وَنُورَكُمْ وَطينَتَكُمْ واحِدَةٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ»يکي اين مقام و يکي هم مقام «خَلَقَكُمُ اللّهُ اَنْواراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ» يکي هم «حَتّى مَنَّ عَلَيْنا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فى بُيُوتٍ»(2) انوار اهل بيت تنزل پيدا کرده است تا ما توانسته ايم به آنها دسترسي پيدا کنيم. قرآن هم تنزل پيدا کرده است. پس ما بايد به محيط تنزل قرآن و ولايت وارد بشويم که مي شود بيوت النور. مي شود «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ»(نور/36) اين نور الهي همان قرآن و اهل بيت است. چون در آيه نور وقتي خداوند توضيح مي دهد مي فرمايد که مَثَل نور نبي اکرم است. روايت توحيد صدوق فرمود مثل نور الهي، نبي اکرم(ص) است. مشکات قلب پيامبر است، چراغي که در قلب پيامبر روشن شده است نور نبوت (حقيقت قرآن) است. پس هم اهل بيت و هم قرآن در اين آيه تفسير شده است. «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ». اگر کسي وارد اين بيوت شد اين بيت توحيد است، کسي که به اين بيت وارد بشود از ظلمت رسته و به وادي نور رسيده است و ديگر سيرش در وادي توحيد و درجات توحيد و معارف است.
شب قدر ،ظرف نزول اين دو حقيقت است. تلقي حقير اين است که آن سهمي که از حقيقت ولايت و حقيقت قرآن نصيب هر انساني در طول سال مي شود در شب قدر معين مي شود. رزق قرآن و رزق ولايت نازل مي شود. لذا اگر کسي در اين شب ورود کند به سهم خودش به قرآن و ولايت مي رسد واين است که «خيرً من الف شهر» است چون رسيدن به وادي توحيد جز با اين دو ممکن نيست و اين دو حقيقت در شب قدر تنزل پيدا کرده اند.
قرآن که واضح است «انا انزلناه في ليلة القدر». ولايت هم در آن روايت دارد که آن ولايتي که نازل شده در شب قدر تقدير شده است پس اين دو مسير و وادي و حقيقت که ما بايد طي کنيم واز هم جدا هم نمي شوند لن يفترقا حتي يردا علي الحوض اين ها که در واقع هم دو حقيقت هستند و هم دو وجه يک حقيقتند در شب قدر نازل شده اند.AA  لذا اگر کسي بخواهد به حقيقت قرآن و ولايت راه پيدا کند بايد خودش را به اين شب برساند. اگر کسي وارد اين شب شد و شب قدر را درک کرد، به اندازه ي سهمش از درک شب قدر، به حقيقت توحيد و ولايت مي رسد.
اين حديثي که از فرات ابن ابراهيم نقل شده که در تفسير خودش از امام صادق(ع) نقل کرده که مي فرمايد: «الليلة فاطمة، القدر الله، ليلة القدر يعني فاطمة الله» آن فاطمه اي که مخصوص به خداست و انتساب خاص به خدا دارد، آن فاطمه، ليلة القدر است «فمن عرف الفاطمه حق معرفته فقد ادرک ليلة القدر»(3) هر کس حقيقت وجودي فاطمه را بشناسد شب قدر را درک کرده است بعد فرمودند «انما سميت فاطمه» يک هشدار دادند، فرمودند طمع خام يک موقع پيدا نکنيد «انما سميت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن معرفتها» اينکه گفتيم شب قدر حضرت زهرا(س) است و کسي که به حقيقت معرفت رسيد شب قدر را درک کرده است توهم پيدا نکنيد که پس ديگر تمام شد رسيديم نه خداي متعال او را فاطمه ناميده چون همه ي خلائق از معرفت او نه فقط ناس، بلکه «لان الخلق فطموا عن معرفتها» آن حقيقت شب قدر که تکرر پذير نيستوهمه حقايق عالم در او مقدر مي شود اين وجود مقدس است.
من يک مثالي بزنم شما ظرف وجوديتان ظرف تقدير خيلي از امور است. مثلا شما تصميم مي گيريد که يک کتاب بنويسيد. ممکن است که تصميم بگيريد که يک کتاب سخيف بنويسيد يا يک کتاب علمي مفيد بنويسيد. با اين تعلقي( ميل واراده)که در شما ديده مي شود مرتبه اي از کتاب در وجود شما تقدير مي شود. بعد شما پيرامون آن تحقيق و مطالعه مي کنيد و طرح تحقيق مي نويسيد همين که طرح تحقيق را نوشتيد يک منزلت ديگري از کتاب معين مي شود. بعد فصول آنرا مي نويسيد، بعد آنرا چاپ مي کنيد و کتاب بيرون مي آيد. تقدير اين کتاب در وجود شما اتفاق افتاد. يعني ظرف شما ظرفي است که خدا بعضي از مقدرات حقايق را در ظرف وجود شما قرار داده است. يک وجود مقدسي وجود دارد که آنچنان محيط است که همه مقدرات در ظرف وجودي او واقع شده است يعني مراتب اراده ي او، مراتب تقدير اشياء و عوامل تقدير است (حالا عالم يا هرچه که هست) و آن وجود حضرت فاطمه (س) است «انما سميت فاطمه» يعني همين.
در اين شب قدر هم قرآن و هم اهل بيت نازل شده است. تنزل اهل بيت در دنيا از ظرف وجودي حضرت فاطمه ي زهرا(س) بوده است. نه فقط جسمشان از روايات استفاده مي شود که وجود نوريشان هم از ظرف ايشان در عالم تجلي پيدا کرده است. وقتي ملائکه سوال کردند اين چه نوري بود که ظلمت را از عالم ما برداشت، فرمود ظلمتي عالم ملائکه را گرفت و آنها به خدا پناه بردند اين ظلمت چه بود بماند. خداوند نور حضرت زهرا(س) را با يک مراسم و مناسکي تجلي داد و ظلمت برداشته شد. ملائک مبهوت اين نور شدند و به خداوند عرضه داشتند اين چه نوري است فرمود: «نور من نوري» اين نور بدون واسطه است. «خلقته من عظمتي» اين نور از عظمت الهي و بدون حجاب آفريده شده است. گاهي انوار با واسطه خلق مي شوند. «نور من نوري خلقته من عظمتي اسکنتنه في سمائي»(4) مقر او سماء منسوب به خداي متعال است. عاليترين مقامات عالم نه سماء دنيا و نه سماء عالم ملائکه، «اسکنتنه في سمائي» اين که چه عالمي است من نمي دانم. تا اينجا ميرسد «اخرج منها انوار ائمتي» ائمه اي که «يقومون بامري» قيام به امر من مي کنند «يهدون الي حقي اخرج منها انوار ائمتي» انوارشان را از او ساطع مي کنم. پس اين وجود مقدس مصدر تنزل انوار ائمه در عوالم است از جمله در عالم دنيا و مي شود ليلة القدر.
اين حقيقتي که قرآن بر او نازل مي شود آن قدر عظمت دارد که (فهم بنده اين است البته به قرآن نسبت نميدهم) گمان مي کنم در هر سال تجلي از آن حقيقت درعالم واقع مي شود که در آن تجلي شب قدر دنيا، واقع مي شود. يعني نسبت شب قدر ما و حضرت زهرا(س)چنين نسبتي است. در واقع ما آن حقيقت را از وراي امام زمان (عج) اسقاء مي کنيم. صاحب آن شب قدر ما نيستيم بلکه امام زمان(عج) است. ملائکه و روح که بر ما نازل نمي شوند. آن اتفاقي که از عالم بالا مي افتد اين است که يک شب قدري در عالم است که ظرف نزول اهل بيت و قرآن است که هر سال بر امام آن زمان يک تجلي در عالم دارد که در او «تنزل الملائکة و الروح» سهم ما از بهره مندي از قرآن و ولايت معين مي شود. لذا اگر ما به سهم خودمان از قرآن و ولايت برسيم، منزلتي از قرآن و ولايت را از وراي حجاب معصوم تلقي کرده ايم. هر کس سهم بيشتري بخواهد بايد خودش را به معصوم نزديک تر کند. و از طريق معصوم برخورداري بيشتري از شب قدر حقيقي پيدا کند. اين هشدار و دورباشي هم که به نظرم داده اند همين است که حضرت زهرا(س) آن شب قدري است که مفطوم است يعني کسي دستش به آن نمي رسد مگر «من وراي حجابي» يا چيز ديگري بيايد. يعني در شب قدر تنزل پيدا کند و اگر بهره اي از شب قدر ببريد، گردي از آن حقيقت بر شما مي نشيند.
پس شب قدر شبي است که رزقي که به انسان داده مي شود رزق قرآن و ولايت است. اگر کسي بتواند به شب قدر ورود پيدا کند، بايد به معرفت قرآن و ولايت راه پيدا کند که هر دو در شب قدر نازل مي شوند. روايات بايد در جاي خودش به دقت خوانده شود و کلمه کلمه معنا شود. بزرگان و مجتهدين که به اين راحتي اجازه نمي دهند يک روايت را معنا کنيم و حق هم با آنهاست که روايات کلمات نوراني اهل بيت است و انسان همين جوري نمي تواند چيزي را نسبت دهد. آنچه در مجموع شايد به عنوان يک احتمالي که در ذهن حقير است مي شود گفت اين است که شب قدري در عالم داريم که بلا تکرار است که آن حضرت زهرا(س) است که تجليات آن در هر سال مي افتد و در آن تجلي هم منزلتي از قرآن و ولايت که در آن سال تقسيم شده است نازل مي شود و بهره هايي از قرآن و ولايت حاصل مي شود . لذا اگر ما بخواهيم به توحيد برسيم که اين جز با قرآن و ولايت ممکن نيست «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا» ظرف رسيدن به آن حقيقت شب قدر است. اين شب را خداوند به تبع رسول اکرم به امتش داده است. يعني به جاي اينکه ما برويم و اين حقيقت را درک کنيم به احترام حضرت حقيقت را به عالم دنيا آورده است. وقتي آن حقيقت در عالم دنيا آمد ما اگر مترصد بوديم و توانستيم به شب قدر ورود کنيم و فرصت را از دست ندهيم، به آن حقيقت مي رسيم.
اگر کسي به آن حقيقت برسد چه اتفاقي مي افتد؟ اگر کسي شب قدر را درک کرد به حيات طيبه مي رسد. (زيرا ولايت سرچشمه ي حيات است و وارد دارالآخره مي شود) و به حقيقت قرآن که سرچشمه ي حيات است مي رسد. البته به اندازه خودش چون همه اقيانوس ها که براي ما نيست. پس هر کس به اندازه ي ظرف خودش به اين حقيقت و حيات مي رسد. در واقع به امنيت مي رسد و دست شيطان به او نمي رسد. کسي که در محيط شب قدر واقع شده و گردي از شب قدر بر وجودش نشست از شيطان مصون مي شود «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا»(اعراف/201) و به نور ولايت و قرآن مي رسد و راه بر او روشن مي شود. اگر کسي شب قدر را درک کرد در فضاي نور واقع مي شود چون شب قدر ساحت نور است. علائمي براي شب قدر گفته شده است مثل اينکه نسيمش چگونه است که اينها را کسي که شب قدر را درک نکند متوجه نمي شود، مثل نسيمش چگونه مي وزد، فضايش چگونه است و... . پس بنابراين اگر کسي شب قدر را درک کرد وارد آن ساحت نور مي شود و به نور، به حياط طيبه، سرچشمه حيات، به امنيت و امثال اينها مي رسد.
يکي از اموري که شب قدر تقدير مي شود که خيلي هم به ما گفته اند که اين را بخواهيد اين است که دعاي جوشن کبير را مي خوانيم و هزار اسم خدا را واسطه قرار مي دهيم از خداAA  چه مي خواهيم؟ مي خواهيم که ما را از آتش جهنم نجات بدهد. که اين «عتق من النار» در دعاهاي ماه رمضان مکرر آمده است. اين «عتق من النار» و خلاصي از نار يعني چه؟ اين همان ورود به وادي ولايت است. کسي که اقتحام به وادي ولايت مي کند و وارد وادي ولايت مي شود از نار نجات پيدا کرده است.
اين روايت ذيل اين آيه مبارکه در سوره بلد آمده است خداوند متعال «لَا أُقْسِمُ بهَِاذَا الْبَلَدِوَ أَنتَ حِلُّAA  بهَِاذَا الْبَلَدِ»(بلد/1) با يک مقدمه اي آغاز مي کنند و اسراري در اين سوره وجود دارد که در روايات تو ضيح داده شده است. بعد به اينجا مي رسد که خدا مي فرمايد: ما به انسان نعمت هايي داديم «أَ لَمْ نجَْعَل لَّهُ عَيْنَينْ وَ لِسَانًا وَ شَفَتَينْ وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْن»(بلد/10) ما به انسان نعمت دو چشم، زبان و گوش و لب داديم (که اينها بايد توضيح داده شود که چرا قرآن اين نعمت ها را نام برده است و مقصود از اينها چيست) و هر دو راه را پيش روي او قرار داديم و او را هدايت کرديم ولي «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَة» اين انسان اقتحام در آن عقبه نکرد گردنه اي بود که او بايد ورود مي کرد ولي او به گردنه ورود نکرد. «وَ مَا أَدْرَئكَ مَا الْعَقَبَة» آن عقبه اي که بايد ورود مي کرد چه بود ؟ «فَكُّ رَقَبَة» او بايد يک رقبه اي را آزاد مي کرد. ظاهرش اين است که برده اي را آزاد کند. برده اسير و عبد است و بايد او را بخرد و آزاد کند. «أَوْ إِطْعَامٌ فىِ يَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ» يا در يک روز قحطي، يک گرسنه زمين گير را اطعام کند اين مي شود فک رقبه.
ابان بن تغلب از امام صادق (ع)در ذيل آيات بالا سوال کرد که جعلت فداک اين «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَة» يعني چه؟ امام فرمودند «من اکرمه الله بولايتنا فقد جاز العقبه» کسي که خداوند اين کرامت را به او بکند و ولايت ما را به او بدهد، از اين عقبه عبور کرده است. بعد فرمودند «و نحن تلک العقبة التي من اقتحمها نجا» ما عقبه اي هستيم که اگر کسي به آن اقتحام و ورود پيدا کند نجات پيدا کرده است. يعني از يک موانعي بگذرد تا وارد اين وادي شود. و بعد توضيح مي دهد تا فک رقبه و آزاد کردن رقبه اتفاق نيفتد ورود به محيط ولايت واقع نخواهد شد. همه اين امکانات هم براي اين بود «أَ لَمْ نجَْعَل لَّهُ عَيْنَينْ وَ لِسَانًا وَ شَفَتَينْوَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْن» انسان بايد با اين مکانات اين راه را مي رفت ولي اين کار را نکرد. فرمود عقبه، ولايت ماست. بعد حضرت سکوت کردند و بعد يک جمله فرمودند «فهلا افيدک حرفا خيرا لک من الدنيا وما فيها» امام صادق(ع) فرمود مي خواهي يک مطلب پرفايده اي را به تو بگويم که از دنيا و آنچه در آن است براي تو بهتر است؟ عرض کرد بله فدايت شوم. بعد حضرت فرمودند «قوله فَكُّ رَقَبَة؟» چرا اين آيه را نپرسيدي؟ عقبه همان «فک رقبه» است بعد فرمود «الناس کلهم عبيد النار» همه ي مردم برده آتش هستند و آتش را مي پرستند. اينکه مي گوييم خدايا رقبه ما را آزاد کن مثل اين است که انگار ما برده ي آتش هستيم که در دعاي ماه رمضان به خدا مي گوييم «من علي بفکاک رقبتي من النار» منتي در اين ماه بر من بگذار (ماه رمضاني که ماه نزول قرآن است و خيرات در آن نازل شده و همه چيز مهيا است) و گردن مرا از آتش آزاد کن. گويا که من برده ام مرا از بردگي آتش نجات بده.
حضرت فرمود: «الناس کلهم عبيد النار» خودشان آتش را مي پرستند. چرا؟ در آيه بعد از آيه الکرسي آمده «الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»(بقره/257) خداي متعال ولي آنهايي که به الوهيت خدا کفر مي ورزند نيست و او ولي مومنين است. طاغوت «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» آنها را در وادي ظلمات سير مي دهد تا «أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ» اينجا ديگر هم صحبت نار و اصحاب النار هستند. گويا اين نار باطن ولايت طاغوت است. اينکه در روايات آمده «النار ولايت عدو آل محمد» نار ولايت دشمنان نبي اکرم و اهل بيت است . باطن دشمنان نبي اکرم و اهل بيت که اولياء طاغوت هستند نار است آيه قرآن همين را مي گويد «أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» وقتي از خدا رويگردانند حاصلش اين است که دل به اين اولياء مي بندند چون راه سومي نيست. وقتي دل بستند خودشان برده آتش مي شوند.
ممکن است بگوييد من چگونه برده آتش مي شوم؟ مگر اولياء طاغوت و شيطان انسان را به چه دعوت مي کنند؟ اولياء طاغوت و شيطان انسان را به شهوات دعوت مي کند «النار حفت بالشهوات» وقتي کسي شهوات را پرستيد، آتش را پرستيده است. باطن شهوت ولايت شيطان و جهنم است. اين که اصحاب بهشت از درخت طوبي مي خورند که اميرالمومنين است که داريم «السلام علي شجرة طوبي» و جهنميان هم از درخت زقوم مي خورند. خوب آنها خوردن را از دنيا شروع کرده اند و بهشت و جهنم هم ادامه ي همين دنياست. باطن ولايت ائمه جور است و رزق اولياء طاغوت و اتباعشان طعامهم از نوعي است که «لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني» غذايشان چرک و خون است که با آن نه سير و نه فربه مي شوند. برعکس بهشتيان که «طعامهم من نور» از نور مي خورند «علي موائد من نور». پس آنچه اتفاق مي افتد اين است که ما اسير شهوات هستيم و شهوات دام ابليس و اولياء طاغوت است. باطن اين دام ولايت آنها است. آنها با طعمه ي شهوات ما را اسير خودشان مي کنند. در واقع کسي که شهوت مي پرستد، آنها را مي پرستد.
من گاهي اين را عرض کردم که در واقع لذتي که انسان مي برد يا از صفات روحي اولياء معصوم است که باطن بهشت است يا از صفات اولياء طاغوت. يعني از روح آنها دارد لذت مي برد و از آنجا برايش سرازير مي شود. رزق حرام از آنجا مي آيد و باطن رزق حرام از آن دستگاه تنزل پيدا مي کند. لذت حرام لذت از ولايت ائمه ي جور است و باطن اين، لذت از جهنم و بردگي جهنم است. مگر پرستش يعني چه؟ اصحاب النار بودن و پرستش نار و وقتي من گناه را مي پرستم، در مقابل گناه خضوع مي کنم، به گناه دل مي بندم و به رزق حرام دل مي بندم هر رزقي که باشد ولو معلومات حرام، اين از آن طرف مي آيد و نجس است و باطنش جهنم، غسلين و چرک است آن وقت در قيامت همه «يومهم بارزون»(غافر/16) اينها آشکار مي شود. حضرت فرمود «الناس کلهم عبيد النار غيرک و اصحابک» غير تو و دوستانت که ولايت نبي اکرم و اهل بيت را قبول کرده ايد. که حضرت مکرر فرمود کسي که اهل بيت را رها کند مرا رها کرده است. «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»(شوري/23) و «قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُم»(سبأ/47) آنکه به ما مي گويد مزد من را بدهيد و مزد من دوستي با اهل بيت من است. مزد حضرت براي خود ماست. «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلا»(فرقان/57) اگر سبيلي به سوي حق مي خواهيد مودت اهل بيت است. اگر اين بود، انسان از آتش نجات پيدا مي کند. پس «فان الله فک رقابکم من النار بولايت اهل البيت»(5) اگر کسي وارد وادي ولايت شد از آتش نجات پيدا کرده است.
پس شب قدر شب شب رسيدن به حقيقت قرآن و ولايت است اين دو گوهري که نبي اکرم براي ما آورده اند.اين شب، به احترام نبي اکرم شب نزول حقيقت است و هر سال هم تکرار مي شود. و درهاي اين دو حقيقت باز مي شود و مي گويند شما اقتحام و ورود کنيد. اگر به اين شب ورود کرديد به حيات طيبه، نور ،امنيت و فک رقبه من النار مي رسيد. اگر کسي به اينجا رسيد به وادي توحيد رسيده است. و درک حقيقت توحيد براي انسان واقع مي شود. پس خلاص شدن از آتش جهنم يعني وارد شدن به وادي اهل بيت که باطنش بهشت و ولايت الله است. «ولايتنا ولايت الله» يعني وارد ولايت الله بشويم که «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) ما اسير ولايت طاغوت هستيم و خودمان هم اين کار را کرده ايم. گناه را دوست داشتن که از ولايت اميرالمومنين بيرون نمي آيد از دستگاه نبي اکرم که گناه ساطع نمي شود. هرکس گناه را دوست دارد آن ولايت را هم دوست دارد و از ولايت طاغوت لذت مي برد. اين است که بد است و عيب اصلي گناه اين است. اگر فک رقبه بشود انسان وارد وادي ولايت مي شود. اگر توانست دامن خودش را جمع کند و در محيط ولايت ببرد فک رقبه شده است . به ما گفته اند که يک کار انجام دهيد آن هم اقتحام به عقبه کنيد به محيط ولايت و رقبه خودتان را آزاد کنيد. که اين در شب قدر واقع مي شود.
بعضي مي گويند که ما بخاطر گناهاني که داريم خجالت مي کشيم که به در خانه ي خدا برويم. اين اصلا حرف درستي نيست. البته خجالت از خدا خوب است و اگر کسي اهل شرم شد همين شرمش کارش را درست مي کند و اصلا احتياج نيست که به زبان بيايد. شرمندگي بالاترين توبه است. خيلي مهم است که انسان از خدا خجالت بکشد اين توبه است و خدا هم آن را قبول مي کند و حرف هم نمي خواهد. اما اين شرمندگي دير پيدا مي شود که انسان حضور حضرت حق را ببيند، زشت کاري هاي خودش را هم ببيند و بعد خجالت بکشد مثل يک انساني که خودش را آلوده کرده است يک دفعه يک انسان محترمي را جلوي خودش مي بيند و خيلي خجالت مي کشد. بنابراين اکر اين احساس باشد که خيلي احساس خوبيست و همين مقدمه ورود به مغفرت خداي متعال است ولي رحمت خدا خيلي بزرگتر از گناهان ماست. اگر کسي آن قدر عظمت رحمت خدا را نبيند که گناه خودش را بزرگتر از رحمت خدا ببيند، اين يأس از روح الله و جزو گناه کبيره است. امشب شبي است که خدا همه را قبول مي کند. بار عام داده و گفته است که همه بيايند. خداوند در شب قدر ملائک را مي فرستد که صدا بزنند و بگويند که بالا بياييد، درها تا آسمان هفتم هم باز است.
پس امشب درهاي حقايق باز است و همه را صدا مي زنند و در اين شب اگر کسي تکاني به خودش بدهد مي شود شب قدر. مثلا حُر تا يک ساعت قبل جهنمي بود زيرا در دستگاه جور بود دستگاه يزيد و بني اميه بود. وقتي او به دستگاه امام حسين(ع) آمد، شب قدرش شد. اگر او در آن وادي هزار ماه نماز مي خواند، کار اين يک ساعت را نمي کرد که به امام حسين(ع) ملحق شد. کندن از آن دستگاه و آمدن در اين شرائط شب قدر است.
شب قدر انسان وقتي است که انسان از دستگاه طاغوت بِکند «فک رقبة» کند و «فلا اقتحم العقبه» به اين عقبه ورود پيدا کند. شب احيا است شايد معنايش اين است که انسان بايد به حيات برسد. حيات با امام است زيرا امام سرچشمه ي حيات است. اگر بيداري شب قدر توانست قلب انسان را بيدار کند و وارد وادي ولايت بکند، اين فرد احياء داشته است. البته ي همه ي دوستداران اميرالمومنين نتايجي از شب قدر مي برند ولي درجات آن فرق مي کند. در شب قدر انسان بايد خودش را از دامن طاغوت بِکند و به دامن اولياء حق بيندازد. و به راه خدا برود يعني به دامن ولي خدا که همان دامن خداست برود که «من اعتصم بكم فقد اعتصم بالله».
سوال: صفحه 401 قرآن کريم را تلاوت مي کنيم که آيت 39 تا 45 از سوره مبارکه عنکبوت است و بعد توضيحي از اين آيات بفرماييد.
پاسخ: در اين صفحه آيات مبارکه اي است که يک قسمتش اين است که اقوام طاغي که در مقابل خداوند قد برافراشته بودند، اقوامي که در مقابل پيامبران مي ايستادند و تکيه گاههايي براي خودشان درست کرده بودند. تکيه گاههايي مثل کاخ هايي که در کوهها براي خود مي تراشيدند، چشمه هاي جاري و کوهستان ها، و يک موالي و اوليايي به آنها اعتماد داشتند. خداوند در اين صفحه عذاب آنها را توضيح مي دهد که گروهي را با طوفان از بين برديم، گروهي را در دريا غرق کرديم و گروهي را در زمين فروبرديم و ....
بعد مي فرمايد «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ» کساني که براي خودشان جز خدا اولياء انتخاب مي کنند (عده اي زيرا چتر ولايت طاغوت مي روند) «كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً» ما يک اولياء طاغوت داريم که ولايتشان ولايت الله نيست و مقابل ولايت الله است اين ها با همه دستگاههايي که دارند مثل امپراطوران تاريخ که ديگران زير سايي آنها زندگي مي کنند. الآن خيلي از اين کشورها هستند که با اتکا به آمريکا احساس قدرت مي کنند اين همان «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ» است. زير چتر اولياء طاغوت مي روند و خيال هم مي کنند که خيلي خيمه محکمي است. قرآن اول توضيح مي دهد و مي گويد فراعنه را ببينيد، قوم عاد و ثمود را ببينيد که ما چگونه آنها را نابود کرديم. يکي را برديم وسط دريايي که مي گفت «هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي»(زخرف/51) و او را در آب خفه کرديم، يکي را در زمين فرو برديم و...AA  و بعد مي فرمايد آنهايي که غير خدا اوليايي براي خودشان انتخاب مي کنند مثل عنکبوتي است که براي خودش خانه اي درست کرده است و در وسط آن مي نشيند و براي خودش شبکه اي دارد و فرماندهي مي کند، شکار مي کند و براي زمستان خودش ذخيره ميکند «وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» اي کاش مي دانستند که پايه ي اين بنياد چقدر سست است.
ممکن است که ما بگوييم ما ولي جز خدا انتخاب نکرده ايم، خداوند يک هشداري مي دهد که براي ما هم است مايي که مبتلا به شرک خفي هستيم. البته انشاالله که همه مومنين اهل نجات هستند. مي فرمايد «إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ» خداوند مي داند شما در دل تان چه کسي را صدا مي زنيد. واقعا وقتي گرسنه مي شويد به سفره تکيه مي کنيد يا به رزق الله. به پول خدا تکيه مي کنيد يا به خدا. با پول خدا آرام مي گيريد و چون جيبتان پر از پول است آراميد يا چون با خدا هستيد آرام هستيد. «هو الرزاق ذي القوة المتين إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» وقتي پاي تان را به زمين مي گذاريد به خدا تکيه مي کنيد يا به سفتي زمين. اينها را خداي متعال مي داند پس بايد حواسمان را جمع کنيم. شما به تمام چيزهايي که تکيه مي کنيد همان بيت العنکبوت هستند، که اصلش ولايت اولياء طاغوت است. اگر انسان از ولايت طاغوت و از بتکده بيرون برود، فقط به خدا تکيه مي کند. وقتي در محيط ولايت طاغوت باشي آنها تو راAA  به غير خدا ارجاع مي دهند. در دستگاه حضرت امير هيچ وقت انسان به آب و خورشيد و زمين ارجاع داده نمي شود اما در دستگاه اولياء طاغوت هميشه ارجاعات به سمت اينهاست شما الآن تمدن هاي مادي را ببينيد غير از اسباب شما را به چيزي ارجاع مي دهند؟
سوال: در مورد آداب و مراقبات شب قدر توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ: شب قدر يک مراقباتي دارد که براي شب هاي قبل از قدر است. بعضي ها وقتي شب بيست و سوم تمام مي شود براي شب بيست وسوم بعدي شروع به برنامه ريزي مي کنند يعني خواب، غذا، معاشرت و شغل شان را کنترل مي کنند که شب قدر بعدي از دست شان نرود. اين ضيافت با اين عظمت و اينکه خداوند براي شب قدر دو ماه مقدر را قرار داده است و گفته است که از رجب وارد شويد بعد در شهر شعبان بياييد. در نهر رجب خود را شست و شوAA  بدهيد تا در شعبان به شفاعت برسيد.. همين طوري که نمي توان وارد ضيافت شد. اول بايد حضرت شما را در وادي ولايت و در وادي شفاعت نبي اکرم تطهير کند، و از رجبيون و شعبانيون بشويد بعد وارد محيط ضيافت شويد. خلاصه سرزده وارد نشويد. همين طوري که انسان نمي تواند سرش را زير بيندازد و وارد ضيافت الله شود. و خوش به حال آنها که اين کار راAA  کردند و از اين وادي ها عبور کردند و حالا همه چيز مهيا است که ورود به شب قدر کنند. «طوبي لهم» گوارايشان باد و براي ما هم دعا کنند.
ما که دستمان کوتاه است چه بايد بکنيم؟ شب قدر آداب زيادي دارد: دعاي جوشن کبيره که به هزار اسماء خدا متوصل مي شويم که اين اسماء طريق قرب ما به خدا و وادي ولايت است. از اين اسماء تمسک بجوييم تا به نجات از نار برسيم. از ولايت طاغوت آزاد شويم تا به ولايت اهل بيت که شب قدر است برسيم. راه ميانبر ديگر هم است وآن زيارت سيدالشهدا است. (اگر کسي اهلش شد) اولين روز ماه رجب که اين وادي شروع مي شود بايد به زيارت سيدالشهداء رفت وگفت «لبيک داعي الله»(6) گويا حضرت در آغاز ماه رجب دارند ما را دعوت به وادي توحيد مي کنند و در آنجا امام مي فرمايد: به وادي توحيد بياييد من شفاعت شما را مي کنم. ما دعوت امام را لبيک مي گوييم و با شفاعت ايشان وارد ماه رجب مي شويم. خوش به آنها که اول ماه رجب زيارت حضرت را داشته اند و نيمه رجب و نيمه شعبان را طي کردند. حالا اگر کسي اين وادي ها را طي نکرده امشب نزديک ترين راه اين است که خودش را به وادي سيدالشهدا برساند و واقعا خودش را در دامن سيدالشهدا بيندازد. اگر کسي اين کار را هم نکند من ديگر نمي دانم که بايد چه کار کند! يعني اگر کسي نتواند پاي مصيبت سيدالشهدا ننشيند و واقعا به نحوي وارد اين وادي ولاء سيد الشهدا نشود که کوله بارش بسته شود، من ديگر راه ديگري نمي شناسم. اين همان وادي است که از فضل خدا باز شده است. اگر کسي مي خواهد از طريق فضل خدا وارد شود از وادي سيد الشهدا وارد بشود. کسي که وارد کربلا مي شود خداوند با فضلش با او برخورد مي کند. وگرنه حر با آن جرمش که قابل مغفرت نبود. فضل خدا نه تنها بخشيدش بلکه او را به حر تبديل کرد. زهير که عثماني بود با وادي سيدالشهدا شد زهير فرمانده لشگر امام حسين. اين راه تا آخرين لحظه باز است.آخرين لحظه اش حر است ديگر از آن بدتر که نشده است! اگر خودمان را به سيد الشهدا برسانيم، اين نزديکترين راه است.
خدايا اين شب هاي قدر را شب تقدير ظهور امام زمان(عج) قرار بده، اسلام و مسلمين را در پناه حضرت حفظ کن، شيعيان حضرت را به سربلندي برسان ، رهبر را در سايه حضرت محفوظ بدار و ما را به درک فضيلت هاي شب قدر برسان.
پي نوشت ها:
(1)AA  الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 156
(2) فرازهايي از زيارت جامعه کبيره
(3) تفسير فرات الكوفي، ص: 581
(4) علل الشرائع، ج‏1، ص: 180
(5) تفسير فرات الكوفي، ص: 559
(6) كامل الزيارات، النص، ص: 218