برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ابعاد مختلف تربيت عبادي (توجه به تشهد در نماز)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 01-04- 99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دلم به عشق تو باز آنچنان که ميدانيست *** به شوق صحن و سرايت شبم چراغاني است
دوباره در نفسم ميدوند آهوها *** درون سينهام انگار دشت حيراني است
دلم عجيب گرفته است رو به پنجرهات *** هواي عاشقيام تا هميشه باراني است
به شوق خلوتي از آن ضريح شش گوشه است *** که گاه گوشه صحن تو سوز پنهاني است
هميشه شاعرتان بودهام حرم به حرم *** کبوتر غزلم لهجهاش خراساني است
زبان مادري عاشقان دلتنگت *** همان نگاه غريبانهاي که ميداني است
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، به پيشواز ماه ذي القعده ميرويم. ماه امام رضا و حضرت معصومه و حضرت شاهچراغ، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله بهترينها براي شما رقم بخورد و به برکت نام و ياد امام رضا(ع) هرچه بليه و آفت است از جامعه ما پاک شود. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام ميکنم، اين ماه شريف را که در آستانهاش قرار داريم و ميلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه و هفته آينده ميلاد حضرت رضا را به همه تبريک ميگويم و از خدا ميخواهم آيندهاي خوشتر از حال و گذشته براي امت اسلامي تقدير بفرمايد.
شريعتي: انشاءالله روز سهشنبه همزمان با روز ميلاد حضرت فاطمه معصومه از شهر قم به شما سلام ميکنيم و نايب الزياره همه شما هستيم. امروز بحث تشهد را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: از نماز آيات که امروز در بيشتر مناطق ايران خورشيد گرفتگي رخ داده است، آخرين خورشيد گرفتگي قرن است، بر تمام کساني که در شهري هستند که در آن شهر خورشيدگرفتگي ديده شده، چه ديده باشند يا نه، نماز آيات واجب است. چون وقتي آيهاي پيش ميآيد، در زمان جاهليت به سمت بتها ميرفتند و ميگفتند: اين بت باران است و اين بت خورشيد است. در اسلام يک چنين حوادثي پيش ميآيد در پيشگاه خدا ميايستيم و رکوع ميکنيم. نماز آيات دو رکعت است، رکعت اول بعد از سوره حمد، يک سوره را به انتخاب خود پنج قسمت ميکنيم. مثلا سوره قدر «بسم الله الرحمن الرحيم، انا انزلناه في ليله القدر» رکوع ميرويم و مجدد ميايستيم، آيه بعد را ميخوانيم و مجد رکوع ميرويم. رکعت دوم هم همينطور است. نماز آيات بر ما واجب است. اگر نخوانديد قضاي آن را به جا بياوريد.
بسم الله الرحمن الرحيم، «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي». در رکعت دوم همه نمازهاي واجب و در رکعت آخر همه نمازها بايد تشهد بخوانيم. نماز سه رکعتي، رکعت دوم و سوم، نماز چهار رکعتي در رکعت دوم و چهارم تشهد ميخوانيم. يعني مينشينيم و پاي راست را روي پاي چپ ميگذاريم. اميرالمؤمنين فرمود: سمت و جهت يک نمادي است. سمت راست نماد حق و سمت چپ نماد باطل است. در قيامت بعضي نامه عملشان به دست راست است و نامه عمل بدها به دست چپ است. قرآن ميفرمايد: «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» (واقعه/8 و9) مينشينيم و تشهد ميخوانيم. تشهد يعني گواهي دادن، شهادت خودمان، يک بعد فردي و يک بعد اجتماعي. ما در اذان هم شهادتين داشتيم. «اشهد ان اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان اميرالمؤمنين علي ولي الله» در اقامه هم داشتيم. حضرت امام خميني در کتاب آداب الصلاة ميفرمايد: يک تفاوتي بين اين گواهي دادنها است. نماز با شهادت آغاز ميشود و با شهادت و گواهي دادن پايان مييابد. اول که ميگويم: گواهي ميدهم آغاز کار من است و ادعايي دارم. الآن نماز به پايان ميرسد از يک پختگي و عمق بايد برخوردار باشد. با يک معرفت بيشتري بايد همراه باشد. اينها را کساني چون امام خميني ميفهمند. انسانهاي بزرگ ميفرمودند: اينها تفاوت دارد. اينقدر اين تشهد مهم است که پيغمبر فرمود: اگر مسجد رسيدي ديدي نماز به تشهد رسيده است، همانجا تکبير ببند و به جماعت بپيوند. ما وارد مسجد ميشويم ميفهميم نماز رکعت آخر است و همه را خواندند، اينقدر تشهد مهم است که مستحب است تکبيرة الاحرام بگوييم، همراه آن جمع تشهد بخوانيم و بايستيم نماز خودمان را از اول آغاز کنيم و در ثواب جماعت شريک باشيم.
يک بعد فردي است، يعني اعتقاداتي که داريم، باورهايي که داريم، فطري هم هست. خدا انسان را موحد آفريده است. «كُلُ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَي الْفِطْرَةِ» اما محيط و جامعه و مربي و رفيق و معلم و رسانه، اينها اعتقادات ما را خدشهدار ميکنند و يک لايهاي از غبار رويش مينشيند، لذا پيوسته و هر صبح و شام بايد اين را تکرار کنيم. «اشهدُ» علامه محمد تقي جعفري ميفرمود: ما چند تا خود داريم و گاهي آدم خودش با خودش حرف ميزند. با خودم اين را ميگويد. اي خودم، يادت باشد من عقيده دارم که خداي يگانه هست. يک جور تلقين کرده است. اين تلقين لازم است. دليل وسوسههاي شيطان، شيطانهاي جني و انسي، تبليغات شيطانهايي که در کره زمين وجود دارد، ماهوارهها که اينها سموم را پخش ميکنند و انحرافات را گسترش ميدهند. اولين وظيفه اين است که ما خودمان در رابطه با باورهايمان تکرار کنيم، عقيده من به خدا و قيامت و امام حسين درست است. عقيده من به امام زمان درست است. مرگ و ميزان و صراط حق است. بيشتر با اين کلمه هست، اعتقادات در قلب پايگاه و زيرساخت دارد، ولي اظهارش لازم است. اعلامش لازم است. همين که با زبان چيزي را ميگويم در قلب من تثبيت ميشود.
بعد ديگر را به ديگران ميگويم. من يک باور دارم نميخواهم پنهان کنم، من مسلمان و شيعه هستم و طرفدار حجاب و نماز و امام زمان هستم. اين علني کردنش بعد اجتماعي است که همه اهالي دنيا بدانند اين آقا استاد دانشگاه است. اين آقا رئيس کارخانه است، اين آقا صادرات و واردات دارد و تاجر است. تشهد فرقههاي مختلف مسلمانها خيلي به هم نزديک است. يعني حنبليها، حنفيها، مالکيها و شافعيها، ما که جعفري هستيم جملات تشهد تقريباً مشترک هستند و گاهي جا به جا هست ولي در همه فرق اسلامي تشهد وجود دارد. اساساً ورود به اسلام با تشهد است. الآن يک مسيحي ميخواهد مسلمان شود، يک يهودي ميخواهد مسلمان شود با همين دو جمله، دو کليد ورود به اسلام است. اين بار وضعش در دنيا فرق ميکند به آن مسلمان ميگوييم. احکامي دارد، در آخرت وضعش فرق ميکند. ورود به اسلام، يک نفر الآن ميخواهد مسلمان شود، با همين دو جمله مسلمان ميشود. معلوم ميشود خيلي مهم است، گواهي دادن به يگانگي خدا و رسالت پيامبر اسلام.
در آغاز وصيتنامه بر بعضي واجب و بر بعضي مستحب است، حديث داريم کسي که وصيتنامه مينويسد ثواب شهيد دارد. بعضي فکر ميکنند وصيتنامه بنويسند عزرائيل سراغشان ميآيد. حديث داريم هرکس وصيتنامه بنويسد طول عمر پيدا ميکند و مستحب است سالي يکبار وصيتنامه را تجديد کنيم و اين ياد مرگ و ياد آخرت و آمادگي براي آن سفر را در ما ايجاد ميکند. علامهم جلسي در جلد 85 بحارالانوار تمام وصيتنامههاي چهارده معصوم را آورده است. وصيتنامه فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين، بعضي از ائمه نزديک ده تا وصيتنامه دارند. تمام آنها با شهادتين آغاز ميشود. رفتن ما از اين دنيا به دنياي ديگر به صورت نوشته از خودمان اين اثر را ميگذاريم، من که در اين دنيا بودم اعتقادات من اينها بود.
بعد از اين در زيارتنامهها، در شيعه فرهنگ زيارت جايگاه خاصي دارد. «اشهدُ» گواهي ميدهم يا رسول الله، اي امام صادق گواهي ميدهم. من اعلام ميکنم، يک نکته ديگر باز در گواهي دادن هست، يکي از ارکان دادگاه اسلامي يک قسم و يکي شهادت دادن است. دو نفر در دادگاه ميآيند و ميگويند: ما اين مشاهدات را داشتيم لذا پيامبر عزيز ما در غدير خم مسلمانها را به شهادت گرفته است. بارها ميفرمود: همه شنيدند؟ بله. گواهي ميدهيد؟ بله. اميرالمؤمنين در شهر کوفه فرمودند: آنهايي که در غدير خم زنده بودند و اين جمله را شنيدند «من کنت مولاه فعليٌ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» دوازده نفر در آن جمعيت دست بلند کردند و بعد اميرالمؤمنين به انس بن مالک از اصحاب پيغمبر رو کردند، فرمودند: انس تو در غدير خم نبودي؟ گفت: بودم. گفت: يادم رفته. حضرت او را نفرين کرد. عرضه داشت: پروردگارا اگر او يادش هست و شهادت نميدهد، يادش هست ولي بنابر مصالحي کتمان ميکند. چيزي را که ديدي بگو.
امام خميني در مورد رهبر معظم انقلاب اين جمله را فرمودند، اين آقا هم که آنجا بوده، پنهان ميکند. يک نفريني کرد که در دهها سند در کتب حديثي آمده که پوست چهرهاش سفيدک بزند که با عمامه هم نتواند آن را بپوشاند. انس بن مالک به بيمارس برص مبتلا شد و هرچه خواست بپوشاند نميشد. پس گواهي دادن يک بعد اينچنيني دارد. ما از آغاز وضو که شروع کرديم، سعي کرديم اول سراغ قرآن برويم. من سراغ آيات شهادت رفتم. بعضي از آن آيات را در اين برنامه ميخوانم. در قرآن اين موضوع چه جايگاهي دارد. آيه اول سورهي آل عمران آيه 18 است. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم» خداوند با آفرينش يک جهان هماهنگ يگانگي خودش را گواهي داد. پس اولين کسي که به يگانگي خدا گواهي ميدهد، خداوند است. با آفرينش طوري اين جهان را آفريد که يک ناظر منصف وقتي نگاه ميکند ميگويد: يک نقاش اين جهان را کشيده است. يک دست در اين دنيا وجود دارد. اين هماهنگي بين بادها و ابرها، بين باران و ابرها، بين باران و اقيانوسها و بين باران و زمين، هماهنگي بين آب باران و دانهاي که در دل زمين است. ميوهاي که بيرون ميآيد، هماهنگي بين آن خوردني با معده ما!
شريعتي: جلوهگاه رخ او ديدهي من تنها نيست *** ماه و خورشيد همين آينه ميگردانند
حاج آقاي بهشتي: اجزاء اين سيستم نشان ميدهد يک نفر اين مجموعه را ميگرداند. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» خداوند با آفرينش اين جهان هماهنگ گواهي ميدهد، غير از خدا «وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ» دانشمندان و فرشتگاه هم به يگانگي خدا گواهي ميدهند، «قائِماً بِالْقِسْطِ» خداوند برپا دارنده قسط است. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم» در سوره بقره ميفرمايد: «لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ» (بقره/283) صحنهاي که ديد را پنهان نکن. «وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» هرکس گواهي را پنهان کند دلش چرکين شده «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيم»
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون» (بقره/140) کيست ستمکارتر از کسي که گواهي بدهد، گواهي را پنهان کند. يهوديها و مسيحيها مطمئن بودند پيامبر اسلام پيغمبر است ولي گواهي نميدادند. چه ظلمي بالاتر از اين ظلم؟ سوره اعراف آيه 172 يک آيهي پيچيدهاي است که تعبير به عالم زرميکنند. «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» خداوند از بني آدم، از پشت بني آدم، اين نسل و ذريهي، آفريد. همان وقتي که اين ذَره از پشت پدر به رحم مادر منتقل ميشود، خدا يک تعهدي گرفته است. «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ» خود ذرهها را که به چشم هم نميآمده، در فطرت انسانها خداگرايي و خداپرستي وجود دارد. خود آنها را گواه گرفت که «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» آيا من پروردگار شما نيستم؟ «قالُوا بَلى» چرا، «شَهِدْنا» ما گواهي داديم، «أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ» ما اين را در فطرت انسانها قرار داديم تا روز قيامت نگويند ما از يکتاپرستي غافل بوديم. در همه انسانها گرايش به يگانگي خدا هست، اينجا اگر اين زبان هماهنگي کند، عالي است.
شهادتي که ما ميدهيم بايد صادقانه باشد. چون منافقين در آيه 1 سوره منافقين شهادت به رسالت پيغمبر دادند اما خدا ميفرمايد: اين دروغ است. «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ» اي پيامبر منافقين نزد تو ميآيند! منافقان آمدند گفتند: ما گواهي ميدهيم تو رسول خدا هستي. خدا ميداند تو رسولش هستي. پس شهادتهاي ما بايد صادقانه باشد و از روي دروغ شعار ندهيم و بعد در عمل بمانيم. بزرگان ما ميفرمايند: امروز جهان اسلام مبتلا به مشکلي است که با زبان اشهد ان لا اله الا الله» ميگويد ولي در عمل به راه ديگري ميرود. اظهار درست است اما عميق نيست.
قرآن کريم در سوره آل عمران آيه 70 به مسيحيها و يهوديها ميفرمايد: «يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُون» شما که شاهد هستيد ايشان پيغمبر اسلام و اين کتاب قرآن است. از آسمان آمده و علائم و نشانههايش را در تورات و انجيل ديدهايد، چرا کفر ميورزيد؟ در آيه 64 سوره آل عمران ميفرمايد: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ» اي پيامبر! به مسيحيها و يهوديها بگو «تَعالَوْا» بياييد، «إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» روي موضوعي که مشترکاً قبول داريم. «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ» جز خدا را نپرستيم. «وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً» براي خدا شريک قائل نباشيم. «وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» به جاي خدا ديگران را ارباب نگيريم. «فَإِنْ تَوَلَّوْا» اي پيامبر اگر غير مسلمانها پشت کردند، «فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون» همه شاهد باشيد ما مسلمان هستيم و به دين خود افتخار ميکنيم.
«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ» (آلعمران/81) مسلمانها فقط فکر نکنند آنها در تشهد به رسالت پيغمبر گواهي ميدهند، خدا از همه پيامبران گواهي گرفته بر رسالت پيغمبر اسلام، يعني در حقيقت ما که در تشهد ميگوييم: «و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» عيسي بن مريم هم اين را ميگويد. موسي بن عمران هم ميگويد. نوح نبي و ابراهيم خليل، خداوند از همه پيامبران ميثاق، يک تعهد محکم گرفته که خودشان و پيروانشان به پيامبر اسلام ايمان بياورند و کمکش کنند. ياد کن آنگاه که خداوند از پيامبران پيمان گرفت، «لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ» وقتي براي شما حکمت و دانش فرستادم، «ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» پس از آن پيامبري آمد که تصديق ميکند کتابي که نزد شماست، يعني تورات و انجيل، «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ» حتماً بايد به پيامبر اسلام ايمان بياوريد، «وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» او را ياري کنيد. «قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ» خداوند پرسيد اقرار ميکنيد که من اين تعهد را از شما گرفتم. «وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي» اقرار ميکنيد من اين پيمان محکم را گرفتم. «قالُوا أَقْرَرْنا» گفتند بله اعتراف ميکنيم. «قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِين» پس همه گواه باشيد من هم از شاهدان هستم.
در جريان ظهور اسلام زياد شنيديم، شهيد بهشتي يک تحقيقي انجام داده بودند که ريشه مهاجرت مسيحيها و يهوديها به حجاز چه بود؟ چون يهوديها و مسيحيها در مناطق خوش آب و هواي دنيا، مثل لبنان و فلسطين امروزي بودند. چه شد به بد آب و هواترين جا آمدند؟ اينها در کتابهايشان خوانده بودند، در اين منطقه پيامبري ظهور ميکند. گفتند: اينجا بميريم به بچههايمان سفارش ميکنيم شما زنده بوديد به آن پيامبر ايمان بياوريد. پيامبر عزيز ما ظهور کردند با يهوديها و مسيحيها جلسه گرفتند و دينشان را بيان کردند. آنها ديدند همان نشانههايي است که در کتابهايشان هست. بعضي ايمان آوردند ولي پر تعداد نيستند. جعفر بن ابي طالب که در حبشه در حضور نجاشي و کشيشهاي مسيحي آياتي از سوره مريم را خواند، آنجا کشيشها اشک ريختند و ايمان آوردند. جمعي از آن کشيشها با جعفر بن ابي طالب به مدينه آمدند و در مسجد النبي در حضور پيغمبر اشک ريختند.
يکي از عالمهاي يهودي روز شنبه به مسافرت رفته بود، وارد شهر شد. ديد شهر خلوت است. از يهوديها پرسيد: چرا شهر خلوت است؟ گفتند: مسلمانها جهاد رفتند. يهوديها را جمع کرد و گفت: ما ميدانيم اين پيغمبر بر حق است، به کمکش برويم. گفتند: اگر اين حرف تو راست باشد امروز شنبه است و تعطيل است. کمک به حق جمعه و شنبه ندارد. در احد آمد و وصيت کرد، دارايي زيادي داشت. وصيت کرد اگر کشته شدم همه دارايي خود را به پيامبر اسلام ميدهم. به احد آمد و اسلام آورد و شمشير کشيد و به شهادت رسيد و وقتي پيامبر ما بين کشتهها به بدن اين يهودي تازه مسلمان رسيد، رزمندگان گفتند: او کيست که برايش گريه ميکنيد؟ ما نديديم وقتي آمديم همراه ما نبود. فرمود: او شهيدي است که بدون خواندن دو رکعت نماز به رسم ما به بهشت ميرود. چنين کساني را داشتيم اما پر تعداد نيستند.
در حقيقت گواهي دادن را معنا کردند که گواهي يک نوع دفاع و نصرت و ياري است. کسي که مظلوم واقع شده و من حاضر شدم در دادگاه به نفع او گواهي بدهم يعني ميخواهم او را نصرت و ياري کنم. در دنيا مسلمانها بايد به حقيقت اعتقادات خود را داد بزنند و در زندگي شخصي براي خود و بچهشان تکرار کنند. ابوجهل به پيغمبر گفت من حاضر هستم ده جمله به جاي اين بگويم، «لا اله الا الله» الآن هم کساني هستند که حاضر هستند دهها حرف بزنند اما «لا اله الا الله» نگويند. چه سرهايي که به دار رفت به خاطر «لا اله الا الله». يگانگي خدا، در کتابهاي حديثي چقدر در مورد «لا اله الا الله» حديث داريم. در کفه اعمال ما در قيامت چيزي از شهادت به «لا اله الا الله» سنگينتر وجود ندارد. اولين شعاري که در اسلام مطرح شده «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» است. شعاري است که حديث داريم مسلمانان با اين شعار وارد بهشت ميشوند. از پل صراط گذر ميکنند با اين شعار، «لا اله الا الله» گويان وارد بهشت ميشوند. علي بن موسي الرضا(ع) وقتي به نيشابور رسيد، امام رضا نميتوانست با مردم سخن بگويد، ممنوع بود. پرده را انداخته بودند امام سخنراني نکند ولي از بس التماس کردند، مرحوم محدث قمي کتابي به نام سفينة البحار دارد. در آنجا دارد از صبح تا عصر اهالي نيشابور به امام رضا نگاه ميکردند و گريه ميکردند. تا عصر بزرگان نيشابور خواهش و تمنا و التماس کردند که اي فرزند پيغمبر سخني بفرماييد ما بنويسيم. حضرت اين حديث که اول سندش را بيان کردند. از پدرم موسي بن جعفر، از پدرش امام صادق، تا برسد به اميرالمؤمنين، پيغمبر و جبرئيل و خدا، «كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى» معلوم ميشود در سبک زندگي مسلمانها «لا اله الا الله» جايگاه دارد. اگر مسلمانها ميخواهند عذاب و شکنجه نشوند، محکم اين جمله را بگيرند. سراغ غير خدا نروند.
بعضي از کشورهاي اسلامي اسير و برده آمريکا هستند. آمريکا اعلام ميکند، نماينده يزيد وارد مدينه شد، اين قصه براي يکسال بعد از عاشوراست. هزار حافظ قرآن را کشته و به هزار ناموس مسلمان تجاوز شده است. در کنار ضريح پيغمبر سفره شراب پهن کردند. بعد متني تهيه کردند که هرکس ميخواهد زنده بماند آن را بايد امضاء کند. يک سطر اين بود که من برده يزيد هستم. اگر آزادي ميخواهيم «لا اله الا الله»، «كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى» يک کسي مثل امام رضا اگر در رأس باشد، توحيد واقعي شکل ميگيرد وگرنه همين ظاهر ميشود. مرز ميان کفر و ايمان است و هر کافري که «لا اله الا الله و محمد رسول الله» بگويد در جمع مسلمانها ميآيد. امام صادق فرمودند: ديدم پدرم مرتب ذکر «لا اله الا الله» ميگفت و ما بچهها را در خانه جمع ميکرد و ميفرمود: هرکس ميتواند قرآن بخواند و هرکس نميتواند «لا اله الا الله» بگويد. اين ذکر را تکرار کند.
دو خاطره از حاج آقاي قرائتي بگويم. در خاطراتشان فرمودند، به کشوري رفتيم ما را بردند جايي که جمعي از دانش آموزان سرود ميخواندند. از مترجم پرسيدند: سرود را ترجمه کن! او ترجمه کرد و اينها به رئيس جمهور خود ميگفتند: قدرت از تو، شوکت از تو، عزت از تو، هرچه داريم از تو، ستايش مخصوص توست! انسان وقتي بيراهه برود اينطور ميشود. به جاي خدا يک انسان را ميگذارد. همان حرفهايي که به خدا ميزنيم به رئيس جمهور ميگويد. ما به تو عشق ميورزيم و از تو کمک ميخواهيم. براي همين بعضي گفتند: وقتي ما ميخواهيم به پيغمبر خود گواهي بدهيم، اول «عبده» ميگوييم. پيامبر ما خيلي بزرگ است ولي بنده خداست. ما در مورد پيغمبر و امامان خود افراط نميکنيم. زياده روي نميکنيم. همه احترامي که براي رهبران خود قائل هستيم بخاطر بندگي خداست. اين را بايد همه بدانند و اگر بندگي صورت گرفت انسان براي معراج لياقت پيدا ميکند. «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ» (اسراء/1) چون بنده شد به اعماق آسمانها رفت. قرآن در مورد حضرت نوح ميفرمايد: «عبداً شکورا» در مورد بسياري از پيامبران ميفرمايد: «نعم العبد» خوب عبدي بود. حاج آقاي قرائتي ميفرمود: همدان رفته بودم. عالمي به نام ملا علي همداني که به رحمت خدا رفتند، از ايشان خواستم يک قصهاي در مورد شما شنيدم که شما در آن صحنه بودي، اين قصه راست است؟ آيت الله همداني فرمود: بله. من کربلا رفته بودم وارد صحن حضرت ابالفضل شدم. ديدم خيلي شلوغ است. پرسيدم چه خبر است؟ گفتند: يک پسر بچهاي بالاي گلدسته رفته کبوتر بگيرد و پايين افتاده است. پدرش در صحن شاهد اين موضوع بوده است. به بچهاش ميگويد: بايست! اين بچه هم وسط زمين و آسمان ميماند. بچه آرام آرام به زمين آمد و به سلامت به زمين رسيد. گفتند: ببينيم اين آقا که بود که چنين قدرتي دارد؟ گفتيم: که هستي؟ گفت: من حمّال هستم ولي از وقتي به تکليف رسيدم نماز خواندم و حلال و حرام را رعايت کردم. گناه انجام ندادم، يکبار هم ما به خدا چيزي گفتيم. من سعي کردم بندگي کنم، خدا هم بنده نوازي خودش را به نمايش گذاشت. وقتي در تشهد ميگوييم: «و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» گفتيم انسان در سايه عبادت به تکامل ميرسد. حقيقتاً اگر ما بندگي کنيم به دنبالش تکامل و دستگيري خدا ميآيد.
ماجرايي را نقل کنم که بارها زمان پيغمبر و زمان ائمه، حوادثي پيش ميآمد که کساني که منکر پيغمبر يا ائمه بودند، ميگفتند: گواهي ميدهم تو رسول خدا هستي. يا معجزهاي ميديدند يا قدرت خاصي از پيغمبر ميديدند يا کلامي را پيغمبر ميفرمود و شگفت زده ميشدند. اين قصه زياد نقل شده در دوران ائمه که مخالفين، منکرين ائمه به جايي ميرسيدند، ماجراهايي را ميديدند، ميگفتند: گواهي ميدهيم که حجت خدا هستي. اينکه کسي انصاف داشته باشد وقتي حق را ميبيند ابراز کند ولو مثل ساحران که حقانيت موسي بن عمران را اظهار کردند، اين ماندگار ميشود.
شريعتي: امروز صفحه 445 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ «71» وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ «72» وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ «73» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ «74» لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ «75» فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ «76» أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ «77» وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ «78» قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ «79» الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ «80» أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ «81» إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «82» فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»
ترجمه آيات: آيا نديدند كه ما از آن چه با قدرت خود به عمل آورديم براى آنان چهارپايانى آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟ و چهارپايان را براى آنان رام كرديم، از برخى سوارى مىگيرند و از برخى تغذيه مىكنند. و در آنها بهرههاى ديگرى نيز (از قبيل پشم و كرك) و نوشيدنىها براى مردم است. پس چرا (با اين حال) سپاس نمىگزارند؟! و به جاى خداوند (يگانه) خدايانى را (به پرستش) گرفتند، به اين اميد كه يارى شوند. (در حالى كه آن) خدايان، توان يارى آنان را ندارند و اينها (در قيامت) به عنوان لشگر بتها احضار مىشوند. پس سخنان مشركان تو را محزون نكند، ما آن چه را پنهان مىدارند و آن چه را آشكار مىكنند مىدانيم. آيا انسان نديد (و نيانديشيد) كه ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفريديم؟ پس اينك ستيزه جويى آشكار شده است. و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد؛ گفت: چه كسى اين استخوانها را در حالى كه پوسيده است زنده خواهد كرد؟ (به او) بگو: همان كسى كه بار اول آن را آفريد، (بار ديگر) آن را زنده خواهد كرد و او بر هر آفريدهاى آگاه است. (اوست) آن كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد پس هرگاه بخواهيد از آن آتش مىافروزيد. آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد، توانا نيست كه مثل آنها را بيافريند؟ آرى، (مىتواند) و او آفريدگار بسيار داناست. چون چيزى را اراده كند، فرمانش اين است كه بگويد: «باش» پس بى درنگ موجود مىشود. پس منزّه است كسى كه حاكميّت و مالكيّت همه چيزى به دست اوست و به سوى او باز گردانده مىشويد.
شريعتي: براي مشارکت در طرح قرباني ماه ذي القعده که در مشهد الرضا انجام خواهد شد به کانال ما و سايت برنامه ميتوانيد مراجعه کنيد و از جزئيات اين طرح با خبر شويد. در مورد شخصيت حسن بن علي وشاء صحبت کنيم.
حاج آقاي بهشتي: امام رضا هم دوست دارد که يارانش را معرفي کنيم. اين شخصيت چند ويژگي دارد اول اينکه استاد زياد ديده است. شاگرد زياد پرورش داده و براي ما حديث زياد نقل کرده است. دو حديث از اين صحابي امام رضا(ع) براي ما مهم است. يکي اينکه امام رضا(ع) از مدينه که ميخواستيم بياييم، من خانواده و بستگان را جمع کردم و گفتم: براي من گريه کنيد. يعني امام رضا با کدي فهمانده که اين سفر ولايتعهدي براي دفاع از من نيست، يک بازي سياسي است و بعد دوازده هزار درهم بين بستگان تقسيم کردند. ميگوييم: مأمون امام رضا را کشته است. اين را امام رضا(ع) در حديثي پيشگويي کرده است. در حديثي به حسن بن علي وشاء فرمود: مأمون مرا مسموم ميکند و به شهادت ميرساند. خيلي احاديث پر معنايي را براي ما نقل کرده است. اين شخصيت پارچه فروش بود. عزيزاني که شغل تجارت دارند، اينها يک مبلغي براي کار فرهنگي بگذارند. يک مقدار براي کار فرهنگي وقت بگذارند. در دنيا داريم کشورهاي زيادي تجار بودند که اسلام و تشيع را بردند. در تايلند، يا چين، يا آفريقا، وقتي ريشه يابي ميکنيم جغرافياي شيعه را ميبينيم پيش قدم تجار بودند. اين را از حسن بن علي وشاء که استاد زياد ديده و شاگرد زياد پرورش داده و تاجر بوده، حديث زياد براي ما نقل کرده، شغل او هم فروشنده لباس بود. مبلغي براي کار فرهنگي بگذارند و اهل مطالعه شوند و فرهنگ اسلام و تشيع را در سرزميني که رفت و آمد دارند بنا بگذارند.
شريعتي: شهادت ميدهم معراج يعني چشمهاي تو، شهادت ميدهم چشم تو يعني سورهي اسراء...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»