برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آشنايي با برخي نکات سوره حمد (آيه هفتم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 06-11- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و نازنينمان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام ميکنم. «اللَّهُمَ صَلِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ زَوْجَةِ وَلِيِّكَ وَ أُمِّ السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ الصِّدِّيقَةِ الزَّكِيَّةِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ [أَهْلِ الْجَنَّةِ أَجْمَعِينَ]- صَلَاةً لَا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُكَ» انشاءالله اين عرض سلام به آن بانوي بزرگوار ارسال شود و به فکر و بدن و مال ما برکت بدهد.
شريعتي: در ذيل بحث تربيت عبادي، به قرائت نماز رسيديم، به آيهي «اهدنا الصراط المستقيم» رسيديم و امروز از «صراط الذين انعمت عليهم» خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
موضوعات آيات سوره حمد خيلي دامنهدار است، همين مسأله هدايت خواهي بيش از پانصد بار موضوع هدايت و ضلالت در قرآن آمده است. انسان در مسير زندگي تا به رستگاري برسد خيلي نيازمند مدد خداست و مدام بايد انتخاب کند و از خدا مدد بخواهد. همه ميگويند: ما در مسير مستقيم هستيم اما چه کسي درست ميگويد مهم است. خداوند از روي مهرش ابزار شناخت راه درست را در وجود ما قرار داده و آن عقل و فطرت و وجدان هست و از بيرون هم پيامبر و کتاب فرستاده است. شش هزار و چندصد آيه قرآن راهنماي عمل ما مسلمانهاست اما همچنان ما محتاج هستيم. چرا؟ به دليل جاذبههايي که در دنيا وجود دارد. به نظرم رسيد حکايت ما حکايت پدر و مادري است که بچهاش پنج، شش ماه درس خوانده است. ميگويد: ما را شهربازي ببريد! بچه را شهربازي ميبرند، دو سه تا بازي که کرد، ميگويند: برويم منزل. ولي بازيها همچنان چشمک ميزنند. اينجا يک مادر دلسوز و پدر عاقل بايد باشند که بچه را با لطافت در زندگي جدي ببرند. ما انسانها حقيقتاً در يک فضايي هستيم شبيه شهربازي، قرآن اسمش را گذاشته که زندگي دنيا «لهوٌ و لعب» سرگرمي و بازي است «و زينة و تفاخرٌ» يک کاري ميکند ما از صراط مستقيم منحرف شويم. در يک آيه ديگر ميفرمايد: زينت داده شده است. يعني براي شما چشمک ميزند، همسر و فرزند، داراييهاي بي شمار، «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ» (آلعمران/14) طلا و نقره، «وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ» يعني بنز مشکي! خيل مرکبي است که برند داشته باشد، متفاوت با بقيه باشد. يا يک کسي و کار ويژه، اينها چيزهايي هستند که هدف اصلي را نبايد فراموش کنيم، ما را غافل نکند. خدايا در انتخاب دوست و همسر، در انتخاب شغل و سفر، در همه انتخابها تو دست ما را بگير. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم» صراط مستقيم يک شاخصهايي دارد که نزديکترين راه به خداست ولي ما آدمها غير از آن توضيحات کساني را ميخواهيم به صورت محسوس دنبال آنها راه بيافتيم. اين را سوره نساء به ما کمک ميکند. اينجا ميفرمايد: «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» راه مستقيم، راه کساني است که پروردگارا به آنها نعمت دادي. خدا به همه نعمت داده است. به فرعون هم نعمت داده است. مفسران بزرگي مثل علامه طباطبايي ميفرمايد: همه نعمتها منظور نيست، يک نعمت خاصي است و آن نعمت ولايت و هدايت است. خداوند لطف خاصي ميکند و ما را از منجلاب آلودگيها درميآورد، دست ما را ميگيرد و با ما همراهي ميکند، تا به رستگاري برسيم.
«أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» چه کساني هستند؟ سوره نساء که آنجا هم صراط مستقيم با «أَنْعَمْتَ» با هم آمده است. آياتش را بخوانيم. آيات 68 تا 70 ميفرمايد: «وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً» (نساء/68) ما اينان را به راه مستقيم هدايت کرديم. «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» هرکس از خدا و رسول پيروي کند، «فَأُولئِكَ» اينان «مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» اينها همراه انعم الله عليهم هستند. نام چهار گروه اينجا برده ميشود. «مِنَ النَّبِيِّينَ» پيامبران، «وَ الصِّدِّيقِينَ» راستگويان، «وَ الشُّهَداءِ» شهيدان، «وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» عجب رفيقهاي خوبي هستند. اينها نعمتهاي ويژه دارند. «ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ» (نساء/70) اين موهبتي است از جانب خداي متعال، «وَ كَفى بِاللَّهِ عَلِيماً» خداوند کافي است از نظر دانستن که همه را ميشناسد و ميداند به چه کسي لطف بکند و به چه کسي لطف نکند.
حرف مهم برنامه امروز اين است که نمازگزار در هر نمازي اين چهار گروه را در ذهنش بياورد. بگويد: من در اين خط حرکت ميکنم، من از اينها الگو ميگيرم. من از اينها خط فکري ميگيرم. من سبک زندگيام را با اينها تطبيق ميدهم، شبانه روز ده بار در مورد اين چهار گروه بايد مطالعه کرد. براي هرکدام ميخواهم توضيحي بدهم. من ميخواهم با ابراهيم خليل باشم، با عيسي روح الله باشم، با شعيب باشم، ميخواهم خط زندگي من اين باشد. بايد مطالعه کنم ببينم آنها چه کردند، چه تأثيراتي در تاريخ گذاشتند. من از آنها چند هزار سال فاصله دارم ولي بايد بشناسمشان تا بتوانم با آنها همراهي کنم.
اما پيامبران، نمازگزار در هر نمازي به خودش ميگويد: ميخواهم در اين خط حرکت کنم، پيامبران برگزيدگان خدا هستند. مربيان و معلمان بشر هستند. چون در مورد پيامبران حدود هزار آيه در قرآن هست. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى» (آلعمران/33) خدا آنها را سوا کرده است و بهترينهاي جمعيت بشر آنها بودند. «وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ» (آلعمران/165) بهترين معلمان بشر هستند. انبياء راهنمايان بشر هستند. چند ده آيه داريم که کار انبياء هدايت است، يکي سوره ابراهيم آيه 5 است. «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا» موسي را فرستاديم با معجزات و دلايل روشن، «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» تا ملتت را از تاريکيها به سمت روشنايي بيرون بياورد. پيامبران بشارت دهندگان و هشدار دهندگان هستند. آيه زياد داريم يکي سوره کهف آيه 56 است. مبشرين و منذرين، هم مژده ميدادند تا انسانها اميد پيدا کنند، هم ميترساندند تا انسانها حواسشان را جمع کنند.
پيامبران رحمتهاي خدا بر بشريت هستند و بشر بدون پيامبر دست خالي است. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبياء/107) پيامبران دلسوزان بشر هستند، بشر دنبال هرکس برود او دنبال منافع خودش است اما اين پيغمبري که ميسوزد، «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا» (کهف/6) چرا بخاطر ايمان نياوردن بعضي خودت را ميخوري؟ خديجه کبري(س) اين قصه را تعريف کرد که پيغمبر شش روز متوالي با چشم گريان وارد خانه شد. روز هفتم با لب خندان، دليلش را پرسيدم، فرمود: شش روز است دنبال هدايت يک نفر هستم. امروز موفق شدم! يک سوزي، گدازي در آنها براي هدايت مردم بود و کيف ميکردند از اينکه يک نفر هدايت شود، از گمراه شدن کسي غصه ميخوردند. مبلغان پيام خدا بودند، «لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ» (اعراف/79) از قول پيامبران زيادي نقل شده که ما آمديم پيامهاي آسماني را به زمينيان برسانيم. ما وقتي کسي از اين شخصيت بزرگ براي ما پيغام ميآورد، دستش را ميبوسيم. ميگوييم: اي پيام رسان دستت درد نکند. پيامبران از مردم بودند، با مردم بودند، در مردم بودند و زندگيشان مردمي بود. گاهي سائلي وارد مسجد ميشد، دست دراز ميکردند و مسلمانها نداشتند کمک کنند، نزد پيغمبر ميآمد و ميفرمود: اي سائل من هم ندارم، ولي دليل نميشود که تو را در خانه فاطمه نفرستم. او هم آمده در خانه فاطمه زهرا در زده و حضرت فاطمه هم خوردني نداشته، يک پوست برهاي بود به سائل داد و فرمود: اين تشک بچههاي من است، نخواستم تو را دست خالي رد کنم. او هم گفت: من گرسنه هستم. حضرت گردنبندي که از دخترعمويش هديه گرفته بود را باز کرد و به سائل داد. سائل مسجد آمد و پيغمبر چشمش به گردنبند افتاد و اشکش جاري شد. عمار ياسر از راه رسيد، پيغمبر فرمود: کسي هست اين گردنبند را بخرد؟ عمار دست بلند کرد و غنيمتي به او رسيده بود، دست سائل را گرفت و به سمت خانه آمد و گفت: در مقابل اين گردنبند چه ميخواهيد؟ گفت: يک غذاي خيلي خوشمزه، يک لباس خوب و خرج سفر. عمار ياسر همه را به او داد و خودش اين گردنبند را معطر کرد و غلامي که از غنيمت جنگي به او رسيده بود را مأمور کرد که تو را بخشيدم به فاطمه زهرا. غلام در خانه حضرت زهرا را زد، ميخنديد. حضرت فرمود: چرا ميخندي؟ در حيرت هستم از اين گردنبند که گرسنهاي را سير کرد و برهنهاي را پوشاند و بينوايي را نوا داد و بردهاي را آزاد کرد.
يک قسمتش اين است که پيامبر هم زندگياش يک زندگي ساده است. فرمود: «رسولاً منهم» از همين جنس مردم است. در همين بين مردم زندگي ميکند، پيامبران صميمي با مردم بودند، زياد در قرآن اين تعبير آمده که پيامبران برادر مردم بودند، «وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً» (اعراف/65) به جاي اينکه بفرمايد: پيامبرشان به سمتشان رفت، ميفرمايد: برادرشان، يعني ميخواهد عاطفي بودن و صميمي بودن را بگويد. «وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً» (هود/84) پيامبران برادران مردم بودند و خيلي عاطفي بودند، ناظر بر مردم بودند، «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً» (فتح/8) مراقب بودند مردم به بيراهه نروند. پيامبران داوري براي مردم ميکردند، اختلاف بين مردم پيش ميآمد با الهاماتي که از خدا ميگرفتند قضاوت درست و عادلانه ميکردند، يکي از اهداف بلند پيامبران عدالتخواهي بود. سوره حديد آيه 25 را مردم زياد شنيدند، «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ» (حديد/25) ما پيامبران را با معجزات و دلايل روشن فرستاديم همراه آنها کتاب و ميزان را، «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» عاشق عدالت بودند. پيامبر عزيز ما شنيد دختر يکي از افراد سرشناس دزدي کرد، کساني آمدند وساطت کردند که يا رسول الله اگر بخواهيد اين را تنبيه کنيد، پدرش از اسلام برميگردد، پدرش هم برگردد شايد چند هزار نفر از اسلام دست بکشند، حضرت فرمود: بخدا اگر دخترم فاطمه اين جرم را مرتکب شده بود او را تنبيه ميکردم. اين پيغمبر است و دنبال نماز است. يعني ما در هر نمازي يک چنين شخصيتهايي را الگو قرار ميدهيم. پاک و پاکيزه و صابر، آنوقت نماز ما تأثير پيدا ميکند. يعني ما يک قرائت سوره حمد را به همين اندازه که براي هر آيهاي بيست، سي دقيقه صحبت کرديم، همين اندازه توجه داشته باشيم در مورد بسم الله الرحمن الرحيم، يک مقداري تفکر کنيم اين مضامين چيست در اين آيهها نهفته است. خارج از نماز هم فکر کنيم. فکر کنيم الله الصمد چيست که در هر نمازي ميگوييم؟ پيشرفت بخواهيم در سايه معارف است. بسياري از پيامبران در راه هدفشان کشته شدند، «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» (بقره/61) «وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» (آلعمران/112) خيلي از پيامبران شهيد شدند، بخاطر چه کسي؟ بخاطر مردم، خيلي از انبياء کتک خوردند، ابراهيم خليل فرياد ميزد «وَ لَنَصْبِرَنَ عَلى ما آذَيْتُمُونا» (ابراهيم/12) در مقابل اذيتهايي که به ما روا ميداريد ما مقاومت خواهيم کرد. ما هم بايد مقاومت کنيم. وقتي ميگوييم: نوح نبي، حضرت نوح نهصد و چند سال تبليغ دين خدا را کرد و مسخرهاش ميکردند. گاهي در رسانههاي خارجي ميبينيم به يک شخصيتي توهين ميشود، حقيقتاً شب خوابمان نميبرد. آنوقت به پيغمبر خدا مجنون ميگفتند، يا سفيه، بي خرد ميگفتند. يا شاعر، يا کاهن، يا ميگفتند: افرادي که دور اين پيغمبر هست، اراذل و اوباش هستند. بي احترامي ميکردند، آنوقت يک انسان پاکي که همه وجودش نور و سوز است، ميخواهد بشريت نجات پيدا کند، به رستگاري برسد، به او اين بياحترامي شود.
گروه دوم صديقين هستند، صديق صيغه مبالغه است، صادق يعني راستگو، صديق يعني خيلي راستگو، ما همه اين حديث را شنيديم که امام يازدهم فرمودند: اگر همه بديها را در يک خانه بريزند و درش را قفل کنند، کليدش دروغ است. به همان نسبتي که دروغ ريشه بديهاست، صداقت و راستگويي ريشه تمام خوبيهاست. کسي خدمت پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله من مرتکب چهار گناه ميشوم. يکي از اين چهار مورد را حاضر هستم به عشق شما کنار بگذارم. گفت: شراب ميخورم، دزدي ميکنم، زنا ميکنم. دروغ هم ميگويم. پيغمبر فرمود: بخاطر من دروغ نگو. از محضر پيامبر فاصله گرفتم، رفتم هريک از آن سه گناه را انجام بدهم، ديدم با دروغ همراه است. چون نميتوانم به مردم بگويم: من دزدي ميکنم، مجبور هستم دروغ بگويم. مجبور هستم لبم را خشک نگه دارم که اهل شراب نيستم. به احترام پيامبر آن سه گناه را هم کنار گذاشتم. در تربيت اخلاقي اگر بخواهيم پنج خلق از فضيلتهاي اخلاقي را بگوييم، يکي صداقت است. امام صادق فرمود: هيچ پيامبري نيامد مگر اينکه مردم را به صداقت توصيه ميکرد. اين دروغ متأسفانه در خانهها، بازارها، ادارهها،... الآن بسياري از کشورهاي جهاني به حال آمريکا غبطه ميخورند، اينها دهها دروغ به دنيا ميگويند. دروغ ابعاد جهاني و خانوادگي و اقتصادي دارد و موضوع بسيار مهمي است. قرآن ميفرمايد: روز قيامت راستگويان خواهند فهميد چه سودي کردند. امروز روزي است که راستگويي راستگويان به آنها سود ميرساند. يک کسي پيدا شود خيلي راستگو باشد، صديق ميگويند. پيغمبر(ص) فرمود: هر امتي يک صديق و يک فاروق دارد. صديق يعني خيلي راستگو و فاروق يعني شخصي که جدا کننده حق از باطل است، صديق و فاروق امت علي بن ابي طالب است. يکبار جبرئيل لقب صديقه را براي فاطمه زهرا آورد و بعضي گفتند: صديقه به معناي صداقت در گفتار و رفتار است. يعني به قول شهيد مطهري داستان راستان، يعني انسان تمام وجودش راست است و هيچ انحرافي ندارد. امانت دستش است امانتداري ميکند، مسئوليت دستش است، درست انجام ميدهند. معناي ديگري که مفسرين براي صديقين کردند، ميگويند: صديقين مبلغاني هستند که آئين پيامبران را با راستي و راستگويي تبليغ کردند. اول انبياء، دوم مبلغاني که مکتب انبياء را به دوردستها رساندند، با راستي و درستي و امانتداري، تبليغ دين انبياء را ميکنند.
کلمهي صديق و صديقه در قرآن هم تکرار شده است، مثلاً حضرت يوسف را صديق ميفرمايد. يا مريم را صديقه مينامد. بانويي که همه وجودش صدق و راستي بود. در سوره حديد آيه 19 ميفرمايد: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ» هرکس به خدا و فرستادگان خدا ايمان داشته باشد، از صديقين است. بعضي از مفسرين بزرگ ميفرمايند: اين صديق يک طيفي است و مراتب دارد. سقفش علي بن ابي طالب و فاطمه زهرا است. سلام خدا بر آنها باد. ما هم ميتوانيم آرام آرام از اين دامنه شروع کنيم. حساب ميکنيم ببينيم ما در زندگي دروغ ميگوييم؟ چند تا؟ اين دروغها را آرام آرام کم کنيم و به سمت خوبي حرکت کنيم. در هر نمازي، نمازگزار از صداقت حرف ميزند و اين چيز مهمي است. داريم نماز ميخوانيم به خودمان و ديگران اعلام ميکنيم که من در خط صديقين هستم، يعني راستگويان، معنايش اين است که نبايد دروغ بگويم، پيغمبر فرمود: به بچهها دروغ نگوييد. زن و شوهرها به هم دروغ نگويند. وعده دروغ ندهند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: از دروغ شوخي پرهيز کنيد، آن يک زمينهاي است براي کشيده شدن به دروغ جدي، اين مسأله را جدي تلقي کنيد. اميرالمؤمنين فرمود: راست بگو ولو به ضررت باشد. چون يکي از دلايل دروغ گفتن منافع است. مثلاً ميپرسند که شما اين ليوان را چند خريدي، ما از شما بخريم؟ ميتواند بگويد: چهار هزار تومان، ميتواند بگويد: پنج هزار تومان! شش تا ليوان هزار تومان شش هزار تومان تفاوت دارد. يکي از انگيزههاي دروغ، منافع است. اين ماشين چشم مرا گرفته است، ميفروشيد؟ چند خريديد؟ او به من اعتماد کرده است، پاي منافع وسط ميآيد. اميرالمؤمنين فرمود: به عشق خدا نفع شخصي را کنار بگذار.
مسأله راستگويي در هر نماز و اينکه الگوي من، گاهي ميپرسند: الگوي شما کيست؟ راستگويان، دروغ هم دو جور است، دروغ خبري و دروغ مخبري، گاهي يک کسي وارد ميشود و ميگويد: در چهارراه نزديک اينجا تصادف شد و هفت نفر کشته شدند. ما ميبينيم نه يک مجروح بيشتر نداشته است و ميگوييم: اين خبر دروغ است. گاهي يک کسي ميگويد: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ» اي پيامبر منافقان نزد تو آمدند، «قالُوا» گفتند: «نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» تو رسول خدا هستي. «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ» خدا ميداند تو رسولش هستي، اما «وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ» خداوند گواهي ميدهد منافقين دروغ ميگويند. منافقين چه گفتند؟ گفتند: شما پيغمبر هستي. اين خبر راست بود، خودش دروغگو است و راست نيست. گاهي خبر دروغ است و گاهي مخبر دروغ است. اميرالمؤمنين در خطبه 192 فرمود: من خبر عظيم هستم و من صديق اکبر هستم. يکي از افتخارات اميرالمؤمنين در معرفي خودش اين بود که من صديق اکبر هستم.
شهداء، کلمهي شهيد و شاهد در قرآن به چه معناست؟ تحقيقاتي که انجام شده چند کاربرد دارد، يکي به معناي کشته در راه خداست، مفسراني چون آيت الله مکارم شيرازي ميفرمايد: شهيد در آيه همان شهيد خودمان است، در هر نمازي ما بايد ياد شهدا باشيم. راه شهداء، آرزوهاي شهداء، اينهايي که خودشان را بخاطر ما فدا کردند، از شهيدان صدر اسلام گرفته، اصحاب آنها، جعفربن ابي طالب، حديث داريم که در تفسير اين آيه فرمودند: نبيين، پيامبر. صديقين علي بن ابي طالب، شهداء جعفر و حمزه. در کشور ما شهيد قاسم سليماني از ذهنها نميرود. چقدر خدمت کردند به پيشرفت اسلام و باز شدن دلها براي پذيرش اسلام، با سفرهايي که به اقصي نقاط جهان داشتند، به همين نيت خالص پاک که پيام اسلام را ببرند و زمينه ظلم و ستم را برچينند. شهيدان، بچههاي ما در مدرسه و بعد دانشگاه، نبايد کلمه شهيد از حافظهها پاک شود. هر نمازگزاري هر صبح و شام تا پايان عمرش، در سوره حمد بايد از شهدا ياد کند. راه شهيدان را بايد بشناسم، جعفر طيار که بود؟ حمزه که بود؟ حبيب بن مظاهر که بود؟ مسلم بن عوسجه، آقا قمر بني هاشم، حضرت صديقه شهيده فاطمه زهرا، اينها که بودند؟ يک معناي شهيد اين است که در قرآن هم آيات زيادي داريم. «وَ لا تَحْسَبَنَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» (آلعمران/169) حاج آقاي قرائتي ميفرمايد: کمه حَسبَ، يحسبُ، هرجا در قرآن است يعني فکر غلط. اين فکر غلط است که بگوييم: شهيدان مردند، شهيدان زنده و شاهد هستند.
ما در کشورمان جنگ و دفاع مقدس بوده است، شش هفت هزار براي شهداء نوشته شده است که خوب است اين کتابها را بخريم و براي بچهها بخوانيم. ببينيم اين شهداء چه کساني بودند؟ در چه خانوادهاي زندگي ميکردند؟ نماز چه ابعادي پيدا ميکند وقتي اينطور به نماز نگاه ميکنيم، اين نماز است که تو را ميسازد. معناي ديگري که علامه طباطبايي پسنديده شهيد به معناي شاهد و ناظر است. اينها کساني هستند که يکي شاهد در دنيا و يکي شاهد در آخرت است. ما آيهاي داريم که شأن نزولش در مورد جعفربن ابي طالب است که سخنگوي مهاجران بود و به حبشه رفتند و آنقدر زيبا اسلام را توصيف کرد، هم جاهليت را خوب توصيف کرد و هم اسلام را که يک شنونده وقتي اين دو را کنار هم ميبيند ميفهمد اسلام يعني چه. وقتي اسلام را توصيف کرد، هم خود نجاشي پادشاه حبشه تحت تأثير قرار گرفت، هم کشيشهاي مسيحي، جمعي از آنها اسلام آوردند و در حالي که ميگريستند، گفتند: «آمنا» بعد گفتند: «فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِين» (آل عمران/53) پروردگارا ما را از شاهدان قرار بده. شاهدان يعني تصديق کنندگان، باور کنندگان و گواهان، چون در دادگاه شاهد ميگويد: من ديدم اين آقا سيلي به صورت او زد. يک جور تصديق ميکند.
گروه اول پيامبران، گروه دوم صديقين، مبلغان راستگوي آن پيامبران، گروه سوم توده مردمي که ايمان ميآورند، باور ميکنند، تصديق ميکنند به همه دنيا ميگويند: ما اين مکتب را قبول داريم. کشيش مسيحي بود و چه بسا منافعش به خطر ميافتاد، يک معني شهيد اين است يعني به معناي تصديق کننده. در آخرت هم دادگاهي تشکيل خواهد شد که جلساتي در مورد آن دادگاه بايد نشست و حرف زد. يکي اينکه آن دادگاه گواهاني دارد. خدا يکي از گواهان است، پيامبر و صالحان، اينها ميگويند: ما گواه بوديم در دنيا، اين نفر کار خوب يا کار بد انجام داد. معلوم ميشود از بقيه يک سر و گردن بالاتر هستند. خداوند آنها را ناظر بقيه قرار داد.
صالح يعني افراد شايسته، دهها بار در قرآن عمل صالح با ايمان کنار هم آمدند. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» معلوم ميشود ايمان تنها ناکافي است. کساني که ايمان آوردند و کارشان را درست انجام دادند، کارگر يک کارخانه است، کارمند يک اداره است. استاد دانشگاه است، مدير يک بخش خصوصي است، کارش را درست انجام ميدهد، صنعتگر است، طبيب است، محقق است. هرکس کارش را درست انجام بدهد، اين صالح است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» هردو کنار هم بايد باشد. اما صالحين که ما در پايان نماز هم داريم، «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» هم خواهيم گفت. ولي در سوره حمد در نماز ميگوييم: خدايا من ميخواهم در جبهه صالحين باشم. مقابل صالحين چه کساني هستند؟ مفسدين، تبهکاران، در دنيا کم هم نيستند. يعني جبهه خودم را بايد سوا کنم. من در جبهه صالحين هستم، يعني درستکاران، نيکوکاران، آنهايي که وظيفهشان را در پستي که هستند به درستي انجام ميدهند. بعضي از آياتش را اشاره کنم، «مَنْ عَمِلَ صالِحاً» هرکس کارش را درست انجام داد، «مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» مرد باشد يا زن، «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» (نحل/97) يک زندگي پاکيزه است و اين نتيجهاي است که به صالحين ميدهند. شايد حدود بيست تا از پيامبران با اين توصيف صالحين آمدند. سوره انعام آيه 85، «وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌ مِنَ الصَّالِحِينَ» يعني انبياء رفتار و منش و خلقوخو و عملکردشان درست بوده و اشتباه و کم کاري و بدکاري نداشتند. در سوره آل عمران آيه 114 ميفرمايد: کساني که به خدا ايمان دارند و به جهان آخرت ايمان دارند و امر به معروف و نهي از منکر ميکنند، «وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ» همچنان مناطق سيل زده نيازمند کمک ما هست. در کار خير شتاب ميکنند. «وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِين» اينها از صالحين هستند. در سوره نساء زنان صالح را توصيف کرده، زناني هستند که نسبت به شوهرشان اطاعت ميورزند و نسبت به شوهر و دارايي شوهرشان حراست و حفاظت دارند. در پايان تاريخ اين صالحان هستند که حکومت را بدست ميگيرند، «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» (انبياء/105) يوسف صديق کارش که به آخر رسيده تازه از خدا ميخواهد که خدايا مرا از صالحان قرار بده. چهار گروه نبيين، صديقين، شهيدان و صالحان.
شريعتي: امروز صفحه 298 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. طرح خيلي خوبي در برنامه رقم خورده است که از روز شهادت حاج قاسم سليماني تا اربعين ايشان که مصادف با 22 بهمن است، به نوزادان پسري که نامشان قاسم يا مهدي است به ياد شهيد ابومهدي المهندس، انشاءالله مشخصات فرزندان خود را با کد ملي و مشخصات کامل به 20000303 بفرستند که به رسم يادبود و به قيد قرعه به چهل نفر از دوستان عزيز، پلاک طلا خواهيم داد. راديو معارف هم به چهارده نفر پلاک طلا خواهد داد.
حاج آقاي بهشتي: خدايا ما را در همه ابعاد زندگي به راه راست و تصميم درست هدايت فرما، ما را جزء کساني که مورد موهبت و لطف خاص خودت قرار دادي، قرار بده. زيارت پيغمبر و اهلبيتش را نصيب ما بفرما.
«وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً «35» وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً «36» قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا «37» لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً «38» وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً «39» فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً «40» أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً «41» وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً «42» وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً «43» هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً «44» وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً»
ترجمه آيات: و او در حالى كه بر خويش ستمكار بود، به درون باغ خود آمد (و با غرور و سرمستى) گفت: گمان ندارم كه هرگز اين (باغ، يا دنيا) نابود شود! و گمان نمىكنم كه قيامت برپا شود واگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم، يقيناً بهتر از اين (باغ) را در بازگشت، خواهم يافت. دوستش در حالى كه با او گفتگو مىكرد گفت: آيا به آن (خدايى) كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را مردى كامل و تمام اندام قرار داد، كافرشدهاى؟! ولى من (گويم:) اوست خداوند، پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمىسازم. وچرا آنگاهكه وارد باغت شدى، نگفتى: ماشاءاللّه (آنچه خدا بخواهد)، هيچ نيرويى جز به (قدرت) خدا نيست؟ اگر مرا از نظر مال و فرزند، كمتر از خويش مىبينى! پس اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا كند ومجازات (صاعقه و عذابى) حساب شده بر باغ تو از آسمان فرستد تا به زمينى هموار و بىگياه و لغزنده تبديل شود. يا آب آن (باغ به زمين) فروكش كند، پس هرگز نتوانى آن را بازيابى. و (سرانجام) فرآوردههاى آن (مرد مغرور، با قهر الهى) احاطه شد، پس او چنان شد كه دو دست خويش را به خاطر خرجهايى كه در باغ كرده بود (از شدّت حسرت) برهم مىماليد، در حالى كه آن (باغ وتاكستان) بر داربستهايش فروريخته بود و مىگفت: اى كاش كسى را شريك پروردگارم قرار نمىدادم. و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمىتوانست خودش را يارى كند. آنجا (ثابت شد كه) ولايت و قدرت تنها از آنِ خداى حقّ است و (نزد) اوست بهترين پاداش و نيكوترين فرجام. و (اى پيامبر!) براى آنان زندگى دنيا را مثَل بزن كه (در ناپايدارى) همچون آبى است كه از آسمان فرو فرستاديم، پس گياه زمين به وسيلهى آن (چنان رشد كند وانبوه شود كه) در هم فرو رود، پس ناگهان خشك شود، آن چنان كه بادها پراكندهاش كنند و خداوند بر هر چيزى تواناست.