برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: دعاي عرفه و شکر نعمتهاي الهي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 20-05- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
کيست تا کشتي جان را ببرد سوي نجات *** دست ما را برساند به دعاي عرفات
موسي من تو به دنبال کدامين خضري *** گوشهي چشم تو ابري است پر از آب حيات
خوش به حال شهدايي که نمردند هنوز *** که دلي دارند بشکستهتر از پير هرات
دردشان دردي است از درد ابوالفضل علي *** تشنه لب با تن پر زخم لب شطّ فرات
يا حسين بن علي عشق دعاي عرفه است *** عشق آن عشق که بيرون بردم از ظلمات
تو همه اصل و اصولي تو همه فرع و فروع *** تو همه حج و جهادي، تو همه صوم و صلاة
تو کدامين غزلي، عطر کدامين ازلي *** از تو گفتن نتوانند چرا اين کلمات
جبل الرحمه همينجاست، همينجا که تويي *** پاي اين سفره که نور است و سلام و صلوات
سلام ميکنم به همهي بينندههاي نازنينمان، شنوندههاي بسيار گرانقدرمان، روز عرفه از راه رسيد، روز دعا و نيايش، خوش به حال کساني که اين روزها در کربلاي معلي هستند. فرمود: خداوند متعال قبل از اينکه به حجاج صحراي عرفات نظر کند به زائرين قبر مطهر سيدالشهداء نگاه ميکند. انشاءالله دعاگو و نايب الزياره ما باشند و همينطور حاجيان عزيز و نازنين ما که در عرفات هستند، انشاءالله ما را دعا کنند. شهادت جناب مسلم بن عقيل را تسليت ميگويم. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام ميکنم. سلام بر زائران بيت الله الحرام که امروز حاجي ميشوند، انشاء الله ما هم در ثواب زيارت آنها شريک باشيم. سلام بر همه کساني که روي کرهي خاک امروز دعاي عرفه ميخوانند به ويژه عزيزاني که توفيق دارند در کربلاي معلي باشند.
شريعتي: خدمت شما هستيم و بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، موضوع بحث ما تربيت عبادي بود. در آينده ميخواهم سي چهل مورد از شيوههاي دعوت به نماز که خيلي هم پرس و جو ميکنند، با چه شيوهاي ديگران را به نماز دعوت کنيم، چند سال از ستاد اقامه نماز گذشت، تقريباً طي سالهايي که ستاد اقامه نماز خيلي فعال بود حدود سيصد کتاب در بازار منتشر شد براي بچههاي قبل از دبستان تا اساتيد دانشگاه. من بيشتر آن سيصد کتاب را خواندم. خدمت حاج آقاي قرائتي رسيدم و گفتم: حاج آقا خدا پدر شما را رحمت کند، کار خيلي خوب انجام شده ولي جاي يک کتاب خالي است. گفتند: چه کتابي؟ گفتم: شيوههاي دعوت! ايشان چنين کتابي را الآن دارند. ايشان به من گفتند: من سراغ ستاد زکات رفتم. موضوع زکات هم يک واجب به زمين افتاده است و اين کار را تو انجام بده. من دنبال اين کار رفتم ببينم براي شيوههاي دعوت به نماز چه کار ميتوانم بکنم؟ رسيدم به يکي از کتابهاي حضرت امام خميني(ره)، اين جمله مبدأ چند صد ساعت پژوهش بنده بوده از امام خميني که بهترين روش در دعوت به نماز، پرورش ريشههاي فطري نماز هست. ما همين جمله را از امام گرفتيم و خودم بايد براي پرورش آن راه پيدا ميکردم و در ميدان عمل اجرا ميکردم، نقصهايش را رفع ميکردم. ده ريشه پيدا کردم براي نماز که ريشههاي فطري است. امروز اروپاييها اسمش را احساسات مذهبي گذاشتند.
يکي از آن ده ريشه احساس سپاسگزاري است که امروز به بهانهي دعاي عرفه اين را خواهيم گفت. احساسي به نام احساس سپاسگزاري در ما انسانها وجود دارد و اين فطري است. يعني در همه انسانها مسلمان و مسيحي و يهودي و بودايي وجود دارد و نياز به آموزش ندارد. در وجود زن و مرد، جوان و پير اين فطريات هست. اين احساس را آزمايشگاه ميبريم، گاهي در آزمايشگاه پوست ما يک ايرادي دارد، يا از کبد و گوارش، اين نمونه را زير ميکروسکوپهاي بزرگ ميبريم تا ببينيم چه چيزي درونش است. وقتي کسي به ما لطفي ميکند و هديهاي ميدهد، ما چه حالي پيدا ميکنيم؟ اين حال را در آزمايشگاه ميبريم. لايهي اول اين است که احساس ميکنم هديه دهنده مرا دوست دارد. همه آدمها اين احساس را دارند و کاري به مسلمانها ندارد. هديه و لطف نشانهي مهر است و هرچه بيشتر نشاني از مهري افزونتر، لايهي بعد احساس ميکنم من هم بايد واکنشي نشان بدهم و عکسالعملي نشان بدهم يا با کلمات يا با حرکات، مثلاً با کلمات ميگويم: خيلي ممنون، متشکرم! دست شما درد نکند. چرا زحمت کشيديد. در هر فرهنگي از واژههايي استفاده ميکنيم. رانندهها يک جور و مغازهدارها يک جور، پزشکان يک جور، به انگليسي، به فارسي و به عربي، گاهي با حرکات است. مثلاً با اين حرکت که براي نظاميهاست. رانندهها بوق ميزنند. در شب چراغ را روشن و خاموش ميکنند. يک کتابي را خواندم به نام «سفرنامهي برادران اميدوار» اخيراً ديدم چاپ شده است. دو برادر از ايران تصميم ميگيرند با موتور تمام کشورهاي پنج قاره را بگردند. يک تصميم فوق العاده سخت. اين کار را طي دو سال انجام ميدهند و گزارش اين سفر شده اين کتاب و بيشتر آداب و رسوم ملتهاست. ميگويد: در يک کشوري وارد شديم گاهي مردم گوش هم را ميکشيدند، اين يعني متشکرم. يا دست به پيشاني و دماغ هم ميگذارد، يا علامتي با انگشتانشان نشان ميدهند. انسانها خودشان را موظف ميدانند با هر دين و آئيني وقتي به آنها لطف ميشود واکنش نشان ميدهند. يا با کلمات يا با حرکات. اگر کسي هدايايي را دريافت کرد و واکنشي نشان نداد ما او را نکوهش و سرزنش ميکنيم. اي ناسپاس! يعني معترض به او هستيم که چرا ساکت هستي.
لايهي سوم اينکه احساس ميکنم تشکر خوب من زمينهساز هداياي بعدي است. امام باقر(ع) مراسم حج را انجام داده، دشوارترين کار حاجيان روز عيد قربان است که بايد مسافتي را پياده بروند و به شيطان سنگ بزنند، قرباني کنند و سر بتراشند. امام باقر مراسم را انجام داده و آمدند در خيمهاي نشستند. يک سبد انگور مقابل امام بود که ميل کنند. يک سائلي از در وارد شد و کمک خواست. امام هم خوشهاي انگور به او تعارف کردند. سائل بداخلاقي بود گفت: انگور چيست، پول بده! امام هم رنجيده خاطر شدند و فرمودند: خدا خير بدهد. اين سائل دست خالي رفت. امام خواست انگور ميل کند سائلي ديگر وارد شد. اي پسر رسول خدا يک کمکي به من بفرماييد. امام به اين سائل دوم چند دانهي انگور داد. او هم با کمال ادب گرفت و گفت: الحمدلله رب العالمين! امام يک دو مشتي انگور به او داد، سائل گرفت و گفت: الحمدلله رب العالمين، امام تمام سبد انگور را به او داد. او گرفت و گفت: الحمدلله رب العالمين، امام لباسي نو آورد و به او داد، سائل گرفت و گفت: الحمدلله رب العالمين! امام رفت پول آورد، همان چيزي که سائل اول عرضه نداشت بگيرد.
يک آيه قرآن است که فارسياش اين است: شکر نعمت، نعمتت افزون کند. يعني به صورت طبيعي وقتي ما تشکر ميکنيم طرف مقابل را به واکنش وا ميداريم که از آن نعمتي که به ما داده بيشتر بده. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم» (ابراهيم/7) لايهي چهارم، احساس ميکنم بين قيمت هديه و نوع تشکر رابطه است. يعني چه؟ يعني کسي به من يک خودکار ميدهد، شايد هيچ عکسالعملي نشان ندهم و خيلي سرد تشکر کنم و مشغول کار شومو ولي گاهي يک خودنويس گران قيمت ميدهد اين بار جديتر تشکر ميکنم. گاهي يک سکه طلا ميدهد، نوع تشکر فرق دارد. يا يک لپ تاپ هديه ميدهد. يا يک ماشين هديه ميدهد، اينها با هم خيلي فرق دارد. بين قيمت هديه و نوع تشکر نسبت وجود دارد.
کنار استخري با يک نفر صحبت ميکنيم، ناگهان نوه من در قسمت عميق ميافتد، من هم شنا بلد نيستم. يکي از دوستان ميپرد و او را نجات ميدهد. چند بار از او تشکر کنم خوب است؟ اين بار از عدد خارج است. لزومي نميبينم او باشد يا نباشد، در خلوت خودم يا در يک جمعي به او دعا ميکنم از او ياد خير ميکنم. يک خدمتهايي هست که فراموش نشدني است. دوست معلمي داشتم، شايد قصه براي سي سال قبل است، خيلي خوش اخلاق و خوش چهره بود. يکبار در خيابان ديدم که تمام صورت او را غم گرفته است. پرسيدم چه شده است؟ گفت: نميدانم امروز دکتر رفتم، ميگويد: کليههايت از کار افتاده و بايد کليه بخري. شروع به گريه کرد که ندارم، مستأجر هستم و مقروض هستم، چه کنم؟ من گفتم: در روزنامه يک اطلاعيه بنويس، شايد کسي حاضر شد. يک اطلاعيه نوشت که به نام خدا، خواهران و برادران و شهروندان، من يک معلم هستم و آيندهي بچههاي شما به دست من است. کليههايم خراب شده و پول ندارم، آيا کسي هست که يک کليهي مجاني به من بدهد؟! يک هفته گذشت، يک کسي تماس گرفت و گفت: شما همان معلم هستي؟ گفت: بله، گفت: من ميخواهم کليهام را به شما بدهم! همه کارها انجام شد، کار جدي شده بود، اين برادر عزيز پرسيد: شما براي چه ميخواهيد به من کليه بدهيد؟ چه باعث شد راضي شويد؟ گفت: من روي کرهي زمين هيچکس را بيشتر از معلمها دوست ندارم، اين کار من براي عشق به شماست. پيوند کليه صورت گرفت و اين برادر عزيز سلامتش را به دست آورد. يک شبي در مسجد پسرش را ديدم و گفتم: پدرت چطور است؟ گفت: پدرم يک طوري شده و دائم گريه ميکند. ديشب با صداي گريهي او همه از خواب بيدار شديم. پرسيدم: باز کليه درد گرفته است؟ گفت: نه، پرسيدم چرا گريه ميکني؟ ميگويد: به ياد کسي افتادم که اين کليه را به من داده، بدون اينکه به من احتياج داشته باشد و مرا بشناسد، بدون اينکه منت بگذارد و انتظاري داشته باشد، فقط براي اينکه مرا دوست دارد.
دعاي عرفه امروز همه يک نوع عشق بازي است. يعني امام حسين(ع) درياي مواج حبّ خدا را جوشان کرده است. يک چيزهايي ميگويد که معنايش اين است که خدا بندگانش را دوست دارد. نيازي ندارد و انتظار ندارد و فقط ميگويد: دوستت دارم. پسر اين معلم ميگفت: دوست دارم تلويزيون يک مستندي از او بسازد، روزنامهها شرح زندگي او را بنويسند. بين قيمت هديه و نوع تشکر رابطه است. سعدي شيرازي گلستانش را با حديثي شروع کرده که من فکر ميکنم از امام صادق(ع) وام گرفته است، منتهي حديث را دستکاري کرده است. حديث امام صادق اين است «در هر نفسي که ميکشي يک نعمت نه، هزار نعمت موجود است.» سعدي آمده 998 تا را کم کرده و گفته: «منت خداي را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزيد نعمت. هر نفسي که فرو ميرود ممد حيات است و چون برميآيد مفرح ذات» يعني به همين دم و بازدم نگاه کرده است. در هر نفسي دو نعمت! ما در شبانهروز چند بار نفس ميکشيم، فکر کنم من پرس و جو کردم بيست هزار بار نفس ميکشيم. حتي اگر بخواهيم به فتواي سعدي عمل کنيم، فقط براي نفسها در يک شبانهروز بايد چهل هزار بار از خدا تشکر کنيم.
از دست و زبان که برآيد *** کاز عهدهي شکرش به در آيد
اين مفهوم دعاي عرفه است. يعني خدايا من توان ندارم و دستهايم بالا هست. من ادعا ندارم، هرچه دارم از توست. اين هنري که دارم، سخني که ميگويم، همه از توست. خدا به ما چقدر چيزهايي داده است. در دعاي عرفه هم اين آيه هست که اگر بخواهيد نعمتهاي خدا را بشماريد نميتوانيد. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) لايه اول چه شد؟ هديه دهنده مرا دوست دارد. لايهي دوم، من هم بايد تشکر کنم. لايهي سوم بين قيمت هديه و نوع تشکر رابطه است. لايهي چهارم تشکر خوب من نفعش به خود من برميگردد. خدا که «أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌ حَمِيد»
لايهي پنجم؛ گفتيم: تشکر يا با کلمات است يا با حرکات، ولي بين افراد فرق ميگذاريم. تشکر ما بايد متناسب با هديه دهنده باشد. مثلاً دختربچهي دانش آموز بخواهد تشکر کند از دوستش اين حرکت را ميکند ولي با مدير مدرسه نه. در تهران ممکن است مرسي بگويد اما نزد يک آيت الله نميگويد. کلمهاي که انتخاب ميکند در ادبياتش، مثلاً مريضي دارم در حادثهي تصادفي چشمش آسيب ديده و همه اطباء جواب رد دادند و يک دکتري با يک تيمي آنقدر در اتاق عمل تلاش کرد تا بينايي عزيز مرا برگرداند. من به خانم خود ميگويم: برويم از اين دکتر تشکر کنيم. دنبال يک وقت مناسب هستيم که کي برويم؟ شنبه، يکشنبه، دوشنبه، سهشنبه، جمعه شب يا روز. ممکن است بينندهها يک نظري داشته باشند، يک نظر اين است که از خود او بپرسيم چه وقتي را اجازه ميدهد؟ چرا نمازهاي ما وقت خاص دارد؟ خدا ميفرمايد: من دوست دارم در اين وقتها باشد. يک زنگي به مطب به آقاي دکتر ميزنيم، ما ميخواهيم خدمت ايشان برسيم کي ايشان صلاح ميدانند؟ انتخاب وقت به عهدهي... آماده براي رفتن ميشويم. يک کادويي ميخواهيم ببريم. اين دکتر به کادوي من نياز دارد؟ نه! نشانهي نياز او نيست، نشانهي ادب من است و قدرشناسي من، ميخواهم بگويم: من مستحق اين کمک بودم. چه ببريم؟ با خانم خود مشورت ميکنم مثلاً يک پارچه ببريم. بايد ببينيم دکترها چه پارچههايي دوست دارند. ما ميخواهيم نشان بدهيم که قدردان هستيم نه اينکه تو نياز داري.
فرض کنيد اين آقاي دکتر اهل تبريز است. بدم نميآيد که به زبان آذري تشکر کنم. ميدانم او خوشش ميآيد. چند روز تمرين ميکنيم، امام حسين در دعاي عرفه بيست سي تا قيد آورده از بن دندان، از عمق جان پروردگارا به در خانهات آمدم و ميخواهم تشکر کنم. بعد هم ميفرمايد: نميتوانم. بعضي ميپرسند: چرا نماز را به زبان عربي بخوانيم؟ يک جوابش اين است که او دوست دارد. دوست دارد به زباني که کتاب جاويد آخر پيامبر است حرف بزنيم. شهيد مطهري يک بحثي دارد تحت عنوان شکل عبادت، چرا بايد به اين شکل نماز بخوانيم؟ نيت ميکنيم، ميايستيم و تکبيرة الاحرام ميگوييم، اسمش منسک است، منسک يعني شکل عبادت، او اينگونه دوست دارد، نه اينکه نياز دارد. به تبريز رفته بودم، يک سالن شايد هشتصد دختر دبيرستاني بود، در مورد نماز قرار بود صحبت کنيم. بلندگو قوي نبود و نميشد صحبت کنيم. گفتيم: چه کنيم؟ دخترها گفتند: ما سخنراني نميخواهيم. گفتيم: ما از تهران آمديم. گفتند: پرسش و پاسخ، گفتم: باشد. يک دختر از آخر سالن با صداي مردانه گفت: حاج آقا، خدا چه نيازي به نماز ما دارد؟ گفتم: قبول داري خدا دوست دارد؟ گفت: بله. گفتم: از اين به بعد هم ميخواهي؟ آيندهي درخشان، موفقيتهاي چشمگير، هداياي تازه؟ گفت: بله. گفتم: معناي اين نماز اين است. خدايا من لايق هستم، چيزهايي که به من دادي باز هم بده. نه اينکه تو نياز داري، يعني من ادب دارم. وگرنه همه فرشتهها هم اعتصاب کنند و تسبيح نگويند. خداوند بي نياز است و ما بايد اين را بفهميم.
اين احساس را آزمايشگاه برديم، براي پرورش اين احساس چه کنيم؟ امام خميني اين را به ما ياد داد که بهترين روش در دعوت به نماز پرورش ريشههاي فطري نماز است. در حديث هست که خداوند جبرئيل را به سوي موسي بن عمران فرستاد که اي موسي مردم را عاشق من کن. موسي بن عمران به جبرئيل گفت: به خدا بگو بلد نيستم و روش اين کار را به من بگو. جبرئيل گفت: اي موسي خداوند ميفرمايد: نعمتهايم را بشمار، بندگانم عاشق ميشوند. يعني يک روش پيشنهادي خداست، ممکن است از طرف خودمان فکر کرديم و بگوييم: اين روشها براي دعوت به نماز خوب است. اين روش براي خداست و اگر فطرت سالم باشد براي همه نسخهي واحدي است. نعمتشماري براي يک بچه دبستاني يک نعمتي را بايد سوا کنيم. يک نعمت، نعمت همسر است و براي بچه هشت ساله نميتوان گفت: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/21) نه اين به دور از سليقه هست.
سالهاي قبل يکبار از سر کار به خانه آمدم، دخترم خودش را در آغوش من انداخت و شروع کرد از معلمش تعريف کرد. گفت: پدرجان امروز خانم معلم که آمد يک انار خوشگل آورد و روي ميزش گذاشت. به تعداد دانش آموزان انار دون کرده بود و به هريکي از دانشآموزان يک پاکت انار داد. بعد به بچهها گفت: انار بخوريد. ما شروع کرديم به انار خوردن و انار ديدن و او هم شعر انار را خواند. صد دانه ياقوت دسته به دسته... اين روش دعوت به نماز است. گرچه آقاي رحمان دوست در اين شعر کلمهي نماز را به کار نبرده، ولي به لحاظ روشي آمده يک حسي را که در همه هست تحريک کرده است. مثل موسيقيداني که در حنجرهها استعداد وجود دارد، او ميآيد آن حنجره را تحريک ميکند تا درست آن صدا از آن بيرون بيايد. اين معلم چنين شاهکاري کرده است. مخصوصاً در دورهي ابتدايي بيان نعمتهاي خدا مهم است.
يکوقتي خدمت حاج آقاي قرائتي بودم، گفتيم: بنشينيم ببينيم در قرآن نام چند نعمت هست. ديديم بيش از هزار تا شد. نعمتهاي زميني و آسماني، نعمتهاي مادي و معنوي، نعمتهاي فردي و اجتماعي، نعمتهاي دنيايي و آخرتي، در بهشت چه لباسها و خوردنيهايي، نام بيش از هزار نعمت در قرآن آمده است. از سورههاي قرآن، چهار سوره به نسبت بيشترين نعمت شماري را دارند. سورههاي الرحمن، انعام، نمل و روم. الآن يک مخاطبي پاي تلويزيون نشسته دوست دارد همين الآن نعمتهاي قرآن را دربياورد و کار تحقيقي بکند. بعد از آن نمايش نعمتهاست، مثل نعمت چشم، از متخصصان بپرسيم اين چشم چه شگفتيها و پيچيدگيهايي دارد. من وقتي دعاي عرفه ميخوانم از متخصصاني که در فهم دعاي عرفه خيلي ميتوانند کارساز باشند، اطباء هستند. امسال يک جمعي از اطباء با اين انگيزه که اين رگ و اي پي و غضروف چه نقشي دارد که امام حسين(ع) اسم همان نعمت را برده است؟ اينها بيايند به صورت آموزشي همراه با تصوير تفهيم کنند. تفهيم که شد تازه ميفهميم اين بزاق دهان که طي يک شبانه روز ده ليتر آب توليد ميکند که هم در هضم غذا و هم صحبت کردن کمک ما ميکند. اگر اين بزاق زياد يا کم شود، اختلالي پيش بيايد، چه غوغايي ميشود؟ اين بار مهر خدا در دل ما تثبيت ميشود.
از اين فراز دعاي عرفه شروع ميکنم، «ابْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِكَ» نعمتت را از اينجا شروع کردي، «قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً» اصلاً چيز قابل ذکري نبودم. «وَ خَلَقْتَنِي مِنَ التُّرَابِ» مرا از خاک آفريدي. بنده 65 سال دارم، يک کسي بپرسد: 66 سال پيش کجا بودي؟ يک مشت خاک بودم در جهرم. يک کشاورزي آمد بذر پاشيد و آن بذرها گندم شد و گندمها را بردند گوني کردند و يک گوني را کاشان آوردند. يک آسياباني در کاشان آنها را آرد کرد و يک نانوايي آنها را نان کرد و پدر ما هم از آن نانها خريد و با مادر ما نشستند به خوردن، همان يک مشت خاک شد غذا و غذا خون شد و خونها نطفه شد و نطفهها با هم من شدم. اي خدا تو مرا از خاک آفريدي، «ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الْأَصْلَابَ آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ» در پشت پدرها و رحم مادرها از دو هزار سال قبل بودم ولي همينطور مرا بين انسانها ميچرخاندي. «وَ اخْتِلَافِ الدُّهُورِ فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِناً مِنْ صُلْبٍ إِلَى رَحِمٍ» از آمد و رفت روزگاران همينطور مرا حفظ کردي، هي مرا منتقل کردي از اين افراد تا به اين روزگار برسيم. «فِي تَقَادُمِ الْأَيَّامِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ لَمْ تُخْرِجْنِي لِرَأْفَتِكَ بِي وَ لُطْفِكَ لِي» تو مرا حفظ کردي براي اين روزگار. يکي از نعمتهايي که امام حسين ميشمارد، نعمت روزگار است. ميفرمايد: مرا در دورهي جاهليت به دنيا نياوردي.
ما در جمهوري اسلامي ايران و در يک موقعيت خاص تاريخي هستيم و گاهي وقتها ناشکري ميکنيم. رهبر عزيز و مردم فوق العاده خوبي داريم. دنيا به ما توجه دارد. خود همين قدرداني از اينکه صد سال بعد يا صد سال قبل به دنيا نيامدم. اينها از نعمت چشم مهمتر است. نعمت ولايت اميرالمؤمنين از نعمت خورشيد مهمتر است. «وَ إِحْسَانِكَ إِلَيَّ فِي دَوْلَةِ أَيَّامِ الْكَفَرَةِ» در دولت کفر مرا نيافريدي و در دولت اسلام مرا آفريدي. «الَّذِينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَ كَذَّبُوا رُسُلَكَ لَكِنَّكَ أَخْرَجْتَنِي رَأْفَةً مِنْكَ وَ تَحَنُّناً عَلَيَّ لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدَى» در دورهي هدايت «الَّذِي فِيهِ [لَهُ] يَسَّرْتَنِي وَ فِيهِ أَنْشَأْتَنِي» مرا در اين دوران «وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ رَؤُفْتَ بِي بِجَمِيلِ صُنْعِكَ وَ سَوَابِغِ نِعْمَتِكَ» قبل از اينکه مرا بياوري، مقدمات آمدن مرا فراهم کردي. دل خانمي را که اسمش مادر است، نسبت به من مهربان کردي. مادر باردار شده و با چه عشقي از شيرهي جانش به من منتقل ميکند و لذت ميبرد. لبخند بر لب دارد و در دلش اين را خدا قرار داده است.
«فَابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى» از آب ريخته شدهاي تو مرا آفريدي با نوع آوري، «ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَ جِلْدٍ وَ دَمٍ» مرا در تاريکيهاي شکم مادر بين گوشت و پوست و خون مأوا دادي. حتي اگر ضربهاي به مادرم ميخورد، مادرم آسيب ميديد ولي من محفوظ بودم. شمارش همين نعمتها مهر خدا را در دل ما تشديد ميکند. من براي دانشآموزان يکوقتي که در امور پرورشي وزارت آموزش و پرورش بودم ميگفتم: دعاي عرفه را دانشآموزان از يک ماه قبل بايد شروع کنند و چندين بار مطالعه و مکث کنند، قلم دست بگيرند و مطلب بنويسند. «لَمْ تُشَهِّرْنِي [تُشَوِّهْنِي] [تُشَبِّهْنِي] بِخَلْقِي» در آفرينش من کسي را قرار نده. «وَ لَمْ تَجْعَلْ إِلَيَّ شَيْئاً مِنْ أَمْرِي» نه خودم کارهاي بودم و نه ديگران، فقط خودت، تنهاي تنها، «ثُمَّ أَخْرَجْتَنِي إِلَى الدُّنْيَا تَامّاً سَوِيّاً» در اين شرايطي که مرا در اين روزگار بيافريني مرا کامل آفريدي. «وَ حَفِظْتَنِي فِي الْمَهْدِ طِفْلًا صَبِيّاً» در گهواره مرا از خطرات و آفات، چون به محض اينکه ما به دنيا ميآييم يک فرشته خدا به نام حافظ براي ما ميآفريند که اميرالمؤمنين فرمود: از آتشسوزي، از حوادث، از گزنده و درنده اين بچه را حفظ ميکند، مادر گاهي نيست و يا اصلاً توان ندارد اينقدر حفاظت کند. «وَ رَزَقْتَنِي مِنَ الْغِذَاءِ لَبَناً مَرِيّاً» يک غذايي که شير مادر باشد و تمام نيازهاي من در شير مادر در او ديده شده، خدايا تو اين کار را کردي، يک شير مادر ميخوردم و به خون و گوشت و مو و استخوان تبديل ميشد. حاج آقاي قرائتي روي تخته دو تصوير ميکشد، يکي پالايشگاه که از اين پالايشگاه نفت خام ميآيد و تبديل به نفت و گازوئيل و بنزين و پلاستيک ميشود، چقدر مهندس و ناظر دارد. شبيه همين کار در مادر انجام ميشود. مادر يک چيزي به نام شير به بچه ميدهد و همان شير تبديل به استخوان و گوشت و مو و ناخن و غضروف ميشود.
«وَ كَفَّلْتَنِي الْأُمَّهَاتِ الرَّحَائِمِ» مهر مادرها را جوشاندي تا مرا نگهداري کند. مادر خسته نميشود، امام سجاد فرمود: تو ميخوابيدي و او بيدار بود. تو در جاي خنک و مادر گرما ميخورد. تو آسايش داشتي و او در زحمت بود. چه کسي اين کار را ميکند؟ ميگويد: خدا، «وَ سَلَّمْتَنِي مِنَ الزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ» مرا مراقب بودي که کم و زياد در خلقت من نشود. «فَتَعَالَيْتَ يَا رَحِيمُ يَا رَحْمَانُ» کلماتي که از خدا در اين دعا هست، رحيم و رئوف و رحمان است. اي خدايي که همه را دوست داري و به مؤمنان مهر خاصه ميورزي، «حَتَّى إِذَا اسْتَهْلَلْتُ نَاطِقاً بِالْكَلَامِ» تا رسيد وقتي که به زبان آمدم.
يک کتابي را از آقاي دکتر شرفي خواندم، مراحل رشد انسان است. ساز و کار به زبان آمدن بچه است. اول چه کلمههايي را ميگويد و کجا را غلط ميگويد که همه را به خنده وا ميدارد. آرام آرام ميگذرد چه ميگويد؟ از چه زماني جمله را کامل ميگويد که خودش به لحاظ علمي بررسي شده که شگفتآور است. «أَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوَابِغَ الْإِنْعَامِ» اين نعمتها را زياد و افزون کردي، «فَرَبَّيْتَنِي زَائِداً فِي كُلِّ عَامٍ» سال به سال بزرگتر شدم و اندام من رشد کرد. «حَتَّى إِذَا كَمَلَتْ فِطْرَتِي» تا فطرت مرا رساندي به کمال، «وَ اعْتَدَلَتْ سَرِيرَتِي أَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ» اين بار خودت را به من شناساندي، «بِأَنْ أَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ» منطقي به من ياد دادي و عقل و انديشه مرا شکل دادي، «وَ رَوَّعْتَنِي بِعَجَائِبِ فِطْرَتِكَ» مرا رشد دادي که حکمتهاي شگفتآور تو را بشناسم. «وَ أَنْطَقْتَنِي لِمَا ذَرَأْتَ فِي سَمَائِكَ وَ أَرْضِكَ مِنْ بَدَائِعِ خَلْقِكَ» پديدههاي زميني و آسماني، گياهان و حيوانات و ستارهها را، يک قابليتي به من دادي، «وَ نَبَّهْتَنِي لِذِكْرِكَ وَ شُكْرِكَ» مرا هوشيار کردي که بايد از تو تشکر کنم و از تو ياد کنم. تو خداي مني، تو هستي من و آغاز مني، تو پايان مني، تو حاضر و ناظر هستي. امام حسين آداب عشق ورزي را در اين دعا به ما ياد داد. اين بار يکبار خدا را معرفي ميکند، خدايا تو در حق من چه کردي، موفقيتهاي من از توست، سعادت من از تو هست، سلامت من از تو هست، هرچه داريم اينها را به زبان بياوريم. مرا صدا زدي جواب ندادم، فرمان دادي اطاعت نکردم. خدا رحمت کند محدث قمي، شيخ عباس قمي، سه چهار مورد در مفاتيح هست، ايشان فرمود: درست است اين دعاها براي زمانهاي خاصي است، ولي چقدر خوب است در طول سال ما بخواهيم. دعاي شعبانيه، دعاي عرفه، آدم در طول سال بخواند و فکر کند و حواسش را جمع کند.
شريعتي: امروز روز دعا و تضرع است، خوشا به حال آنهايي که ثانيه ثانيه قدر زندگيشان را ميدانند، مخصوصاً آنهايي که مثل من شبهاي قدر را از دست دادند، امروز وقت توبه و انابه است، انشاءالله خداوند به برکت نام امام حسين به همه ما عنايت و توجه کنند. امروز صفحه 130 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است در سالروز شهادت سفير الحسين، مسلم بن عقيل ثواب تلاوت اين آيات را هديه کنيم به روح بلند ايشان و از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم.
«قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ «19» الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «20» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «21» وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ «22» ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ «23» انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «24» انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «24» وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «25» وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26» وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
ترجمه آيات: بگو: چه موجودى در گواهى برتر و بزرگتر است؟ بگو: خداوند ميان من و شما گواه است. و اين قرآن به من وحى شده تا با آن شما را و هر كه را كه اين پيام به او برسد هشدار دهم. آيا شما گواهى مىدهيد كه با خداوند، كسانى كه به آنان، كتاب (آسمانى) داديم (يهود و نصارى)، محمّد را همانند فرزندان خود مىشناسند (و بشارتهاى انبيا و كتب آسمانى پيشين را منطبق بر آن حضرت مىبينند، ولى حاضر به پذيرفتن آن نيستند) پس كسانى كه به (فطرت و رشد و سعادت آينده) خودشان زيان و كيست ستمكارتر از آن كس كه به خداوند دروغ بندد، يا آيات الهى را تكذيب كند؟ همانا ستمگران رستگار نمىشوند. و روزى كه آنان را يكسره محشور مىكنيم، سپس به كسانى كه شرك ورزيدند گوييم: كجايند شريكان خدا كه شما بر ايشان گمان (خدايى) داشتيد؟ پس (از آن همه فريفتگى به بتان، در پيشگاه خدا) عذرى نيابند جز آنكه (از بتان بيزارى جسته و) بگويند: سوگند به خدا! پروردگارمان، ما هرگز مشرك نبودهايم. بنگر كه چگونه عليه خود دروغ گفتند و (تمام بتها و شريكان كه همواره مىساختند از نزد آنان محو شد و) آنچه به دروغ و افترا به خدا نسبت مىدادند از دستشان رفت. بعضى از آنها كسانى هستند كه (به ظاهر) به سخن تو گوش مىدهند، ولى ما بر دلهايشان پردههايى قرار دادهايم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان (نسبت به شنيدن حقّ) سنگينى قرار داديم و آنان به قدرى لجوجند كه اگر هر آيه و معجزهاى را ببينند، باز هم به آن ايمان نمىآورند تا آنجا كه چون نزد تو آيند با تو جدال مىكنند و كسانى كه كافر شدند مىگويند: اين نيست جز افسانههاى پيشينيان. پروردگارمان، ما هرگز مشرك نبودهايم. بعضى از آنها كسانى هستند كه (به ظاهر) به سخن تو گوش مىدهند، ولى ما بر دلهايشان پردههايى قرار دادهايم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان (نسبت به شنيدن حقّ) سنگينى قرار داديم و آنان به قدرى لجوجند كه اگر هر آيه و معجزهاى را ببينند، باز هم به آن ايمان نمىآورند تا آنجا كه چون نزد تو آيند با تو جدال مىكنند و كسانى كه كافر شدند مىگويند: اين نيست جز افسانههاى پيشينيان. و آنان، مردم را از آن (پيامبر و قرآن) باز مىدارند و خود نيز از آن دور و محروم مىشوند، (ولى بدانند كه) جز خودشان را هلاك نمىسازند، و (لى) نمىفهمند. و اگر آنان را، آن هنگام كه بر لبهى آتش (دوزخ) نگه داشته شدهاند ببينى، پس مىگويند: اى كاش! (بار ديگر به دنيا) بازگردانده شويم و آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان (واقعى) باشيم.
شريعتي: به آقا امام زمان ميگوييم:
ما بي سليقهايم، تو حاجات ما بخواه *** ورنه گدا مطالبهي آب و نان کند
حاج آقاي بهشتي: خيلي دوست داريم فرصت بود بيشتر در مورد سفير امام حسين، مسلم بن عقيل صحبت ميکردم. خدا رحمت کند آيت الله کمرهاي يک کتاب چهارصد صفحهاي در مورد او نوشته است. ابن قطيبه گفته مادرش ايراني است، از ايرانيان مهاجري که بين کوفه و بصره هم زندگي ميکردند. عقيل سالي که مسلمان شد خدا اين بچه را به او داد و نامش را مسلم گذاشت. يک نکته مهم از شخصيت مسلم که بيش از چهل سال است در حافظهام هست، اين است. وقتي مطمئن شد ميخواهند او را بکشند، ابن زياد گفت: وصيتي داري؟ يکي اين است که هفتصد درهم در اين شهر مقروض هستم، زرهام را بفروشيد به بدهکارها بدهيد. او کسي است که ميليونها درهم و دينار از بيت المال در اختيارش بود ولي دست نزد. چقدر به حق الناس اهتمام دارد که لحظه شهادت ميخواهد پاکيزه اين جهان را ترک کند. ماه ذي الحجه بسياري از روزهايش مناسبتهاي ولايت اميرالمؤمنين(ع) است، سروران عزيزم تذکر دادند من هم به سهم خودم، به شکرانهي اين نعمت فکر کنيم براي غدير و روزهاي بعد از غدير ببينيم چه ميکنيم.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»