اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-03-05-حجت الاسلام والمسلمين بهشتي– نماز در سيره اميرالمؤمنين امام علي(عليه‌السلام)

حجت الاسلام والمسلمين بهشتي– نماز در سيره اميرالمؤمنين امام علي(عليه‌السلام)

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: نماز در سيره اميرالمؤمنين امام علي(عليه‌السلام)

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي

تاريخ پخش: 05-03- 98

شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

«اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ، وَ افْتَرَضْتَ‏ عَلَى‏ عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَامَ، وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ، فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ، وَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ، فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُهَا إِلَّا أَنْتَ، يَا عَظِيمُ» سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنينمان. طاعات و عبادات شما قبول باشد. فرا رسيدن ايام شهادت مولي الموحدين علي(ع) را تسليت مي‌گويم. انشاءالله خداوند توفيق درک امشب و شب بيست و سوم را به همه ما عنايت کند که از شب‌هاي قدر بي نظير است و انشاءالله بهترين‌ها براي همه ما رقم بخورد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان سلام مي‌کنم. من هم اين غم بزرگ را که بر بشريت وارد شد و اشغل الآخرين، بدبخت‌ترين نيمه دوم تاريخ از پيامبر تا آخرالزمان يعني ابن ملجم، اميرمؤمنان را در محراب عبادت به شهادت رساند و ما الآن ميراث‌بر آن شخصيت بزرگ هستيم با وصايايي که براي ما کرده است. از خداوند مي‌خواهم همه ما را از رهروان و زائران و زيارت کنندگان وش فاعت شوندگان اميرالمؤمنين(ع) قرار بفرمايد و به برکت آن شخصيت بزرگ حاجات همه بينندگان عزيز را که پاي اين برنامه نشستند، روا بفرمايد.

شريعتي: گفت: با وضو آمد به قصد ليلة الفرقت علي *** ابن ملجم در شب احياء چه قرآني گشود

خيلي محروم شديم از تمام درس و تمام منش و شيوه اميرمؤمنان علي(ع) و جهان محروم شد ولي خيلي خوشحاليم که نهج‌البلاغه شريف در کنار ما هست و هنوز مي‌شود از حضرت پرسيد، با خطبه‌ها و حکمت‌ها و نامه‌ها، امروز حاج آقاي بهشتي مي‌خواهند بخشي از سيره اميرالمؤمنين را در ذيل بحث تربيت عبادي بفرمايند که فکر مي‌کنم بحث جذابي باشد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، در تربيت عبادي يکي از شيوه‌هاي آشنايي با يک موضوع تربيتي آشنايي با الگوهاست، ما در دو برنامه قبل سراغ نماز پيامبران رفتيم. در برنامه قبل نماز پيامبر اسلام، به اندازه فهم و زمان محدود توضيح داديم. امروز در مورد اين الگوي بزرگ، تا دنيا دنياست الگوي بشريت است. نماز در سيره‌ي اميرالمؤمنين(ع)، من خيلي تلاش کردم زندگي اميرالمؤمنين را از آغاز تا پايان مرور کنم و جاهايي که نماز چشمک مي‌زند در زندگي شخصي، خانوادگي در حکومت‌داري و ميدان جنگ مطرح کنم. چون گاهي وقت‌ها زندگي ما در رفاه و آسايش هست و با خدا ارتباط داريم. گرفتار که مي‌شويم فراموش مي‌کنيم، جنگ پيش مي‌آيد فراموش مي‌کنيم. يا مسئوليتي به دوش ماست، استاندار و فرماندار مي‌شود، اين نماز در اولويت‌هاي پايين‌تر مي‌رود اما وقتي به سيره اميرالمؤمنين نگاه مي‌کنيم در تمام اين مراحل و عمر شصت و چند ساله بندگي خدا در پيشاني کار است. نامه هم که مي‌نويسد در دوران رهبري، مي‌نويسد: نامه‌اي است از عبدالله... افتخارش به بندگي خداست. اگر برسيم فرازهايي از مقاطع زندگي امام به اين قصد که ما هم الگو بگيريم خواهم گفت که هيچگاه نشد از اين موضوع مهم غافل شود.

اولين نمازگزار پس از پيامبر است. خطبه 131 «اللَّهُمَ‏ إِنِّي‏ أَوَّلُ‏ مَنْ‏ أَنَابَ» خدايا من اولين کسي هستم که به تو روي آوردم. «وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ لَمْ يَسْبِقْنِي إِلا رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِالصَّلاةِ» به جز رسول الله در نماز خواندن کسي بر من سبقت نگرفته است. پس از آن آمدند در مسجدالحرام، قصه‌اي است در تاريخ مورخين نقل کردند کسي است به نام عنيف قيس کندي، مي‌گويد: من تاجر عطر بودم، وارد مکه شدم، آمدم سراغ عباس بن عبدالمطلب و يک تاجر ديگر تا داد و ستد کنيم. در همين روزها روزي به مسجدالحرام رفتم، با عباس بن عبدالمطلب نشسته بوديم. ديدم يک جوان ماهرويي وارد شد و به سمت آسمان نگاه کرد، به سمت کعبه ايستاد و يک عبادتي که مرسوم نبود، رکوع و سجده داشت و به نماز ايستاد. بعد نوجواني زيبارو وارد شد و سمت راست او ايستاد. پس از او بانويي پوشيده و با حجاب وارد شد و پشت سرش ايستاد و سه نفري نماز جماعت خواندند. من از عباس بن عبدالمطلب پرسيدم: اينها چه کسي هستند؟ اين چه کاري است؟ او گفت: نفر اولي که آمد برادرزاده من محمد(ص) است. او آئيني آورده و سخنش اين است که نجات بشر در پرتو پذيرش اين آئين است. نفر بعد که آمد برادرزاده ديگر من علي بن ابي طالب است. خانمي که آمد خديجه همسر برادرزاده‌ام است. اين کاري که انجام مي‌دهند نماز و عبادتشان است. يعني اميرالمؤمنين جزء اولين کساني است که نماز خوانده و جزء اولين کساني است که نماز را به نمايش گذاشت. رحمت خدا به روح بلند حضرت امام خميني، به دانشجويان تهران مي‌فرمود: زمان قبل از انقلاب، دانشجوها به نماز تظاهر کنيد. تظاهر نه يعني ريا، يعني اين بندگي را به نمايش بگذاريد. همه دنيا بدانند ما بنده خدا هستيم و در پيشگاه خدا پيشاني به سجده مي‌ساييم. اميرالمؤمنين در طي سيزده سالي که پيامبر در مکه بودند پا به پاي پيامبر هرجا نماز مي‌خواندند من نماز مي‌خواندم. هيچکسي جز پيامبر سبقت بر من نگرفت.

به مهاجرت پيامبر از مکه به مدينه مي‌رسيم. اولين اقدامات پيامبر ساختن دو مسجد است. مسجدي در قبا و مسجدي در مدينه، مسجد قبا را که مي‌ساختند هنوز اميرالمؤمنين در جاده بودند ولي در ساخت مسجد النبي يکي از فعالان ساخت مسجد اميرالمؤمنين است، چون اسامي فعالان هست. بعضي يک مقدار کار مي‌کردند، در ساخت مسجد خسته مي‌شدند يا پنهان مي‌شدند ولي از کساني که خيلي کار کرد خود پيامبر، سلمان فارسي و اميرالمؤمنين است. عشق داشت که اين بنا ساخته شود. پس از آنکه مسجد ساخته شد، به اين بنا به عنوان يک پايگاه محوري علاقه‌مند بود. تا زماني که پيامبر بود، صبح و ظهر و شب، با مسجد انس داشت. يک حديثي را در نوجواني شنيدم که عالمي گفت: «المؤمن في السمجد کالسمّک في الماء» مؤمن در مسجد مثل ماهي در آب است. منافق در مسجد «کالطير في القفس» است. منافق در مسجد مثل پرنده در قفس است. هي دوست دارد باز شود و فرار کند. اميرالمؤمنين عشق به مسجد داشت. عشق به نماز داشت.

يک روزي دو شتر بچه به پيغمبر هديه شد، افرادي بودند گاهي به پيامبر هديه مي‌دادند. پيامبر به اصحاب رو کرد و فرمود: کيست که در حضور جمع دو رکعت نماز بخواند با حضور قلب، در اين دو رکعت هيچ به فکر مسائل دنيايي نباشد. داوطلبي نداشت الا اميرالمؤمنين، دست بلند کردند من حاضرم اين کار را بکنم. ما اگر زنده باشيم در برنامه‌هاي بعد قطعه‌هايي از نماز را از آغاز تا پايان خواهيم گفت. وضو، زمان، قبله، تکبير، نيت، حمد، سوره، رکوع، سجده، حضور قلب، اينها را به طور مفصل خواهيم گفت. در برنامه حضور قلب خواهيم گفت: عوامل حواس پرتي چيست، عوامل حضور قلب چيست. ولي خيلي کار سختي است. زياد به امامان ما مراجعه مي‌کردند که ما در نماز حضور قلب نداريم، حواسمان پرت مي‌شود، اي فرزندان رسول خدا شما ما را راهنمايي کنيد. اميرالمؤمنين داوطلب شد در حضور جمع، يک نکته‌اي هم دارد که گاهي سؤال مي‌کنند براي مسائل معنوي جايزه‌ي مادي شايسته است؟ مثلاً براي نماز يک شکلات جايزه بدهيم؟ يا دوچرخه جايزه بدهيم، يا سفر، اردو، تشويق مادي. تشويق معنوي که معلوم است شايسته است. تشويق مادي پول بدهيم، اين قصه مي‌گويد: بله، اين کار جايز است. دو شتر بچه به پيغمبر هديه شد، حضرت جايزه قرار داد براي کسي که نماز را با حضور قلب بخواند. معلوم مي‌شود اين مدل، مدل درستي است و ما مي‌توانيم براي کارهاي معنوي جايزه مادي قرار بدهيم. البته ظرافت‌هايي دارد که بايد به آن دقت کنيم. اميرالمؤمنين نماز را خواندند، پيامبر به جاي يک شتر بچه، هردو را به او هديه دادند.

اميرالمؤمنين فرمود: از وقتي از رسول خدا شنيدم نماز شب نور است، ترک نکردم. کسي به نام ابن کوّاء است، او پرسيد: حتي در شب‌هاي سرد جنگ صفين، فرمود: آري، حتي در شب‌هاي سرد جنگ صفين، از وقتي همين جمله را شنيدم، «صلاة الليل نورٌ» ما هم در مورد نماز شب زياد شنيديم. فرمودند: تا آخر عمرم ترک نکردم. يعني اينقدر به موضوع نماز انس و عشق و علاقه دارد. مردم يمن از پيامبر مبلغي خواستند که شرايع دين را به آنها تعليم بدهد، پيامبر، اميرالمؤمنين را فرستاد. يمني‌ها از قديم به اميرالمؤمنين خيلي عشق داشتند. از جمله توصيه‌هايي که پيامبر و اميرالمؤمنين در اين سفر تبليغي داشتند، فرمودند: نمازهايي که با مردم مي‌خوانيد متناسب با ناتوان‌ترين نمازگزاران باشد. چون گاهي امام جماعت‌هايي بودند در زمان پيامبر از سوره‌هاي طولاني استفاده مي‌کردند. يک کسي از زمين کشاورزي آمده بود، مي‌خواست به خانه برود استراحت کند، گفت: نماز را بخوانيم و به خانه برويم. آمد و امام جماعت هم يک سوره طولاني مثل سوره بقره خواند. اين کشاورز خوابش مي‌آمد و خسته بود. وسط نماز قصد فرادي کرد و رها کرد و رفت. امام جماعت به پيامبر شکايت کرد که ايشان به من بي احترامي کرده است. حضرت او را احضار کرد که چرا امام جماعت را ناراحت کردي؟ گفت: سوره طولاني خواند، من از سر کار آمدم و خسته بودم. پيغمبر فرمود: سوره‌هاي طولاني را در نمازهاي مستحبي براي خودتان بخوانيد. در نماز جماعت مراعات اضعف مأمومين را بکنيد. يک کسي زانويش درد مي‌کند، کمر درد دارد، خسته است ولي دوست دارد در جماعت شرکت کند، فرمود: يا علي، با يمني‌ها نماز مي‌خواني نماز کوتاه و خلاصه بخوان. نمازهاي طولاني را خودت در دل شب بخوان.

اميرالمؤمنين فرمودند: پيغمبر وصيت کرد من بمانم نماز بخوانم، من او را غسل بدهم. اين کار را کردم و فرشتگان در آن مراسم حضور داشتند. اين خاطره خيلي مهم است. امام باقر(ع) فرمود: جدم اميرالمؤمنين(ع) پانصد درخت خرما داشت. پاي هر درختي دو رکعت نماز مي‌خواند. يعني گره زدن عبادت به کار، خدا رحمت کند يک اهل دلي بود به نام مرحوم الطافي اهل همدان بود شايد بعضي بشناسند. يک جايي رفته بود، يک بشقاب سيب برايش آورده بودند، ايشان اول سيب را بو کرده بود، گفته بود: بوي صلوات مي‌دهد. فکر مي‌کنم باغبان وقتي درختان سيب را سامان مي‌داد، صلوات مي‌فرستاد. عطر صلوات از همان زمان مانده است ولي کسي مثل من آن را استشمام نمي‌کند. شامه قوي نياز دارد. اميرالمؤمنين(ع) کارش را به نمازش گره مي‌زند. پاي هر درختي دو رکعت نماز مي‌خواند. کشاورزان ما، تجار ما، يک کارخانه ساخته در همان کارخانه پاي هر دستگاهي، دو رکعت نماز بخواند و اين را پيوند بدهد به آخرت، پيوند به معنويت بدهد.

شروع زندگي‌اش را با نماز آغاز کرد، شب عروسي با فاطمه(س) بعد از رفتن مهمان‌ها، عروس و داماد ماندند. شب زفاف نمازي دارد. الآن متأسفانه عروسي‌ها نماز واجب را هم غافل مي‌شوند. اتفاقاً آن شب خيلي مهم است که شروع زندگي با نماز باشد. زندگي‌اش را با نماز آغاز کرد. بعضي مي‌پرسند: بچه‌هايمان را از کي با نماز آشنا کنيم؟ جواب درستش اين است که از زمان خواستگاري، ده سالگي و هشت سالگي و پنج سالگي و دو سالگي نه، از خيلي جلوترها، امام صادق(ع) فرمود: جدم علي(ع) در خانه‌اش يک اتاقي داشت، نه خيلي بزرگ و نه خيلي کوچک. اين اتاق نمازش بود. رواياتي داريم در احاديث که چقدر خوب است مؤمنان در خانه‌شان يک جايي را شبيه محراب درست کنند که وقتي مهمان وارد مي‌شود، نگاهش به آنجا مي‌افتد بگويد: هان، بايد اينجا نماز خواند. يعني نمادي که ما را به ياد بندگي خودمان و نماز بياندازد. اميرالمؤمنين (ع) اتاقي داشت، در آن اتاق قرآن بود، شمشير بود و يک پارچه‌اي که حضرت روي آن مي‌ايستاد و نماز مي‌خواند. اميرالمؤمنين(ع) وقتي مي‌خواست براي بچه‌هايش لالايي بخواند، به اين اتاق مي‌آورد و اذکاري را براي لالايي مي‌خواند که مضمون بندگي خدا داشت. در اين اتاق بچه‌ها را مي‌خواباند و جايي براي نماز در خانه داشت.

اصبغ بن نباته اين حديث را بيان کرده است. مي‌گويد: ضرار بن ضمره بر معاويه وارد شد.  معاويه گفت: علي را براي من توصيف کن. يعني دشمن‌ترين دشمنان، معاويه کسي است که الزام کرده بود به علي بن ابي طالب ناسزا بگويند. در صبحگاه و نماز جمعه، شنيدن اين ماجراها براي انسان‌هاي آزاده سخت است. به ضرار گفت: علي را براي من توصيف کن. ضرار گفت: مرا معاف بدار. معاويه گفت: بايد اين کار را بکني. ضرار گفت: «كَانَ وَ اللَّهِ فِينَا كَأَحَدِنَا» علي در جمع ما مثل يکي از خود ما بود. خيلي خاکي، «يُدْنِينَا إِذَا أَتَيْنَاهُ» وقتي ما نزد او مي‌رفتيم، او هم خودش را به ما نزديک مي‌کرد. «وَ يُجِيبُنَا إِذَا سَأَلْنَاهُ» درخواستي داشت، اين پاسخ مي‌داد. «وَ يُقَرِّبُنَا إِذَا زُرْنَاهُ» وقتي به ديدنش مي‌رفتيم کنار نمي‌کشيد. او هم خودش را به ما نزديک مي‌کرد. اينها براي اخلاق اجتماعي است. «لَا يُغْلَقُ لَهُ دُونَنَا باب» در بسته‌اي بين ما و او نبود. «وَ لَا يَحْجُبُنَا عَنْهُ حَاجِبٌ» نگهباني، منشي، واسطه‌اي که وسط باشد وجود نداشت. چقدر اميرالمؤمنين با مردم راحت بود. اما عليرغم اين همه نزديکي با او، هيبتي داشت که جرأت نمي‌داديم شروع سخن با او کنيم. «فَإِذَا تَبَسَّمَ» وقتي لبخند مي‌زد، «فَعَنْ مِثْلِ اللُّؤْلُؤِ» دندان‌هايش مثل صدف مي درخشيد. «الْمَنْظُومِ» دندان‌هاي منظم داشت. «فَقَالَ مُعَاوِيَةُ زِدْنِي مِنْ صِفَتِهِ» باز هم از علي بگو، «فَقَالَ ضِرَارٌ رَحِمَ اللَّهُ عَلِيّاً كَانَ وَ اللَّهِ طَوِيلَ السَّهَادِ» رحمت خدا بر علي باد، شب زنده‌داري‌ها و بيداري‌هايش در شب زياد بود. «قَلِيلَ الرُّقَادِ» خوابش کم بود. «يَتْلُو كِتَابَ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ‏ وَ أَطْرافَ النَّهارِ» در دل شب‌ها و روزها کتاب خدا را مي‌خواند و خودش را در پيشگاه خدا جانش را به زحمت مي‌انداخت براي عبادت و پي در پي اشک مي‌ريخت. اينها را که معاويه شنيد، به گريه افتاد. «وَ قَالَ حَسْبُكَ يَا ضِرَارُ» بس است.

در جاي ديگر دارد معاويه با کسي ديگر، پرسيد: تفاوت من و علي چيست؟ او گفت: همان تفاوتي که پدرت با پيغمبر داشت. يعني ابوسفيان با پيامبر، گفت: خوب، تفاوت پدرم با پيغمبر چه بود؟ او گفت: پيامبر که رزمندگان را به جبهه مي‌آورد، با نماز به آنها روحيه مي‌داد. با دعا و نيايش و شب زنده‌داري، اما پدر تو ابوسفيان با رقاصه‌ها و موسيقي، علي بن ابي طالب روحيه رزمندگانش را با نماز سامان مي‌داد. عالمي خدمت اميرالمؤمنين رسيد و پرسيد: «هَلْ‏ رَأَيْتَ‏ رَبَّكَ‏ حِينَ عَبَدْتَهُ؟» خدايي که عبادت مي‌کني، حين عبادت او را مي‌بيني؟ حضرت فرمود: واي بر تو! «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ» هرگز من خدايي که نبينم را عبادت نمي‌کنم. «فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، كَيْفَ رَأَيْتَهُ؟» چگونه خدا را مي‌بيني؟ «قَالَ: وَيْلَكَ» واي بر تو! تو گمان مي‌کني با اين چشم‌ها، «لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ» با اين چشم‌ها نه، «وَ لكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ» با چشم دل حتماً من خدايم را مي‌بينم.

يک قصه‌ي ديگر، اين قصه را نمي‌دانم مسئولين و کارگزاران مي‌شنوند يا نه. هر رده‌اي که مسئوليت اجرايي دارند، مسئوليت اجرايي گاهي ما را باز مي‌دارد، نماز را آخر وقت مي‌خوانيم، با بي نشاطي مي‌خوانيم. چه بسا گاهي نماز قضا شود. يکي از دوستان که مسئوليت اجرايي داشت، يک همايش بين المللي را در تهران اجرا مي‌کردم، شب به نيمه رسيد ديدم نماز ظهر و عصر من قضا شده است. نوف بکالي مي‌‌گويد: با حبّه يکي ديگر از ياران اميرالمؤمنين است، يک شبي در استانداري کار زياد بود. تا ديروقت مانديم و به خانه نرفتيم. اميرالمؤمنين(ع) آن شب را در استانداري ماندند. اميرالمؤمنين با اينکه روز خسته بود، شب را به عبادت ايستاد. شروع کرد به قدم زدن در حياط استانداري و در حالي که اشک مي‌ريخت آيات 190 تا 195 سوره آل عمران را تلاوت مي‌کرد. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ‏ اللَّيْلِ‏ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب‏، الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» حبّه مي‌گويد: دراز کشيده بوديم و چشم‌هاي ما بسته بود. آقا اول نزد من آمدند و فرمودند: حبّه خوابي يا بيدار؟ گفتم: بيدارم ولي چشم‌هايم بسته است. فرمودند: خوشا به حال کساني که از اين آياتي که خواندم، تکليفش را در اين دنيا بفهمد. ما براي چه در اين دنيا آمديم؟ براي خوراک، پوشاک، مسکن است يا مأموريت مهمي را خدا براي ما در نظر گرفته است. سراغ نوف آمد. فرمودند که اي نوف تو خواب هستي يا بيدار؟ او هم جواب داد که نه، من بيدار هستم. چشم‌هايم بسته است. حضرت فرمودند: «إِنَ‏ لِلَّهِ‏ مَوْقِفاً وَ لَنَا بَيْنَ يَدَيْهِ» عزيزان و دوستان من، خداوند يک ايستگاهي دارد، ما در آن ايستگاه بايد پاسخگو باشيم. «مَوْقِفٌ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا» ما که الآن استاندار هستيم، فرماندار و بخشدار هستيم، کارهاي ما هيچکدام از ديد خدا پنهان نيست. همه اينها ثبت و ضبط مي‌شود. «يَا حَبَّةُ إِنَّ اللَّهَ أَقْرَبُ إِلَيْكَ وَ إِلَيَ‏ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» خدا به من و تو از رگ گردن نزديکتر است. بعد فرمودند: اي نوف، «إِنْ طَالَ بُكَاؤُكَ فِي هَذَا اللَّيْلِ» اگر گريه تو در اين شب طولاني باشد، «مَخَافَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» گريه از خشيت خدا، «قَرَّتْ عَيْنَاكَ غَداً» فرداي قيامت چشمت روشن خواهد بود و خيالت راحت خواهد بود. به يک کارگزاري اين حرف را مي‌زند که صبح تا شب کار کردند و کار اينقدر زياد بوده که خانه نرفتند. حضرت به او نشاني قيامت را مي‌دهد که فردايي هست که ريز و درشت اين عملکرد ما ثبت خواهد شد. اينجا ممکن است ما بپوشانيم و نقطه ضعف‌ها را نگوييم. اين ضعف‌ها را چه کنيم؟ با نماز شبف با نيايش. اين نماز در متن زندگي است. قضاوت مي‌کند نماز هست. مسجد مي‌رود نماز هست، استانداري مي‌رود نماز هست. همه بخاطر نماز است.

ابن عباس مفسر قرآن است، مي‌گويد: در جنگ صفين ديدم علي بن ابي طالب شمشير به دست دارد، شمشير مي‌زند به آسمان نگاه مي‌کند. گفتم: يا ابالحسن دنبال چه هستيد؟ فرمود: دنبال وقت نماز، ابن عباس تعجب مي‌کند، آقا الأن؟ الآن گرماگرم جنگ هستيم. فرمود: ابن عباس جنگ ما هم براي نماز است. يعني چطور اميرالمؤمنين به نماز نگاه مي‌کند. اين جنگ براي چيست؟ براي اينکه ما مي‌خواهيم خداپرستي و خداگرايي و عشق به خدا را توسعه بدهيم. اين همه براي آن است. بايد به برکت اميرالمؤمنين راه درست را پيدا کنيم. همين قطعه‌هاي تاريخ راهگشا است براي ما.

امام صادق(ع) فرمود: «کان عليٌ» کان وقتي مي‌آيد يعني سيره حضرت اينطور بود. وقتي مشکلي حال او را مي‌گرفت، به نماز پناه مي‌برد. رحمت خدا به روح بلند امام خميني، مي‌فرمود: نماز پشتوانه ملت است. اينطور امام خميني به نماز نگاه مي‌کرد. اميرالمؤمنين اندوهگين که مي‌شد به نماز پناه مي‌برد. امام باقر(ع) فرمود: پدرم حضرت سجاد شب و روز در حال عبادت و سجده و مناجات بود تا آنجا که صورتش زرد و چشمانش از گريه زياد سرخ شده بود و بر پيشاني‌اش جاي سجده بود. دلم سوخت و گريه کردم. امام باقر(ع) دلش به حال امام سجاد سوخت، ديد چقدر عبادت مي‌کند. زين العابدين متوجه شد که پسرش براي چه گريه مي‌کند؟ فرمود: عزيزم، برو يکي از نوشته‌هاي علي را بياور. چون کتاب‌هايي از اميرالمؤمنين مانده بود. بعضي گفتند: هفت کتاب و پدرم مقداري از آن کتاب را خواند و اين جمله را فرمود: چه کسي قدرت دارد عبادت علي را به جا آورد؟ اين را چه کسي مي‌گويد؟ امام زين العابدين، کسي مي‌گويد: امام زين العابدين از شهر بيرون رفت و من او را تعقيب کردم. به کوهستان رسيد، پيشاني‌اش را به سنگ‌هاي تيز گذاشت و پانصد بار يک ذکر را تکرار مي‌کرد و اشک مي‌ريخت. پيشاني از سجده برداشت ديدم محل سجده او از اشک چشمانش خيس شده است. اينها رهبران ما هستند.

خشکسالي شد، مردم نزد اميرالمؤمنين آمدند. حضرت دستور دادند از شهر خارج شوند و فرزندان را از مادران جدا کنند و زير آفتاب سوزان در پيشگاه خدا تضرع کنند. وقتي همه منظم شدند حضرت خطبه‌اي خواند، دوست داشتم خطبه را بخوانم، ديدم بيشتر وقت را همان خطبه مي‌گيرد. خيلي خطبه‌ي شنيدني است. نکاتش همين التجاء ما به پروردگار است. ما بيشتر به اسباب مادي نگاه مي‌کنيم. باران نمي‌آيد دنبال مسائل مادي هستيم. نه اينکه دنبال آنها نباشيم، همانها هم از خداست. در آن خطبه دارد خدايا هرچه داريم از تو هست، رازق و هادي ما تو هستي، آغاز و پايان ما تو هستي. اينکه انسان باور کند کسي نيست، چيزي نيست. ادعايي ندارد و هرچه هست خداست. اين بندگي که شب‌هاي قدر وقت همين راز و نياز است. رهبر انقلاب ده دوازده توصيه داشتند براي شب‌هاي قدر، يکي اين است که شب‌هاي قدر بنشينيد با خدا حرف بزنيد. يکي از فرازهاي مناجات شعبانيه اين بود که خداوند مي‌فرمايد: من مناجات تو را دوست دارم که بشنوم. خداوند با موسي بن عمران قرار گذاشت که سي شب با او مناجات کند، شب سي‌ام پيغام فرستاد: اي موسي، باز هم بمان. يک ده شب ديگر بمان. من راز و نياز بندگانم را دوست دارم. پس از خطبه و نماز باران، باران باريد و همه جا را سيراب کرد. اين را کامل ابن اسير جلد يک صفحه 137 نقل کرده است.

به استاندارش مالک اشنر، نامه 51 نهج‌البلاغه در مورد مالک اشتر است که طولاني‌ترين نامه نهج‌البلاغه است. يک فرازش اين است که اميرالمؤمنين به عزيزترين خودش مالک اشتر که او را فرستاده براي استاني که اول آن استان را توصيف کرده است. مصر پر جمعيت با پيشينه تمدني، به مالک اشتر مي‌فرمايد: «وَ اجْعَلْ‏ لِنَفْسِكَ‏ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيتِ» اي استاندار! استاندار کار امنيتي دارد، کار عمراني و اقتصادي دارد. انواع کارها به دوش استاندار است. طلايي‌ترين وقتت را براي خدا بگذار. «وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَحَّتْ فِيهَا النِّيَّةُ» اگرچه اگر نيتت خدايي باشد همه کارهايت براي خدا هست اما يک خط ويژه هم براي عبادت خدا و براي نماز و دعا بگذار. «وَ لْيَكُن‏ْ فِي خَاصِّ مَا تُخْلِصُ لِلَّهِ بِهِ دِينَكَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِي هِيَ لَهُ خَاصَّةً» در همان وقتي که براي اقامه فرايض با خداي خودت مي‌گذاري، مايه بگذار از جانت، «فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ» از اين بدن و سلامتي مايه بگذار. «فِي لَيْلِكَ وَ نَهَارِكَ» بعد چه کار کن؟ «وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِكَ لِلنَّاسِ» وقتي با مردم نماز مي‌خواني، اميرالمؤمنين(ع) به استاندارش مي‌فرمود: با مردم نماز بخوانيد. الآن ما مشکل داريم. وزراي ما گاهي مي‌آيند ولي ماهي يکي دو سه بار، امام توصيه مي‌کند با مردم نماز بخوانيد. حاجب‌ها و نگهبان‌ها کنار بروند. اتفاقاً مسئولين ما دليل اينکه نماز نمي‌آيند، يک دليلش اشتغالات زياد است. مي‌گويند: اگر نماز برويم ممکن است يک ارباب رجوعي از يک جايي آمده، اين خوب است. فرمودند: اي مالک وقتي با مردم نماز مي‌خواني طولاني نباشد. نمازت رغبت انگيز باشد. «وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِكَ لِلنَّاسِ فَلَا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً» يک نمازي که بعضي از آن ناراحت شوند و متنفر شوند، نباشد. يک نماز دلپسند باشد. «وَ لَا مُضَيِّعاً» نماز را خراب نکنيد. «فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ» ممکن است مريض در مردم باشد. «وَ لَهُ الْحَاجَةُ» يا ممکن است کسي گرفتار باشد و کار به نماز نداشته باشد. نماز را خلاصه و بعد سراغ گرفتاري مردم برو.

استاندار ديگر مصر محمد بن ابي بکر که اميرالمؤمنين به او مي‌فرمود: تو پسر من هستي. با اينکه پسر ابوبکر بود ولي ابوبکر از دنيا رفت و در دامن اميرالمؤمنين پرورش پيدا کرد و مادرش اسماء بنت عميس است که مردم مي‌شناسند. فرمود: «صَلِ‏ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا» آقاي استاندار، نمازت را سر وقت بخوان. «الْمُؤَقَّتِ لَهَا» (نهج‌البلاغه/ص384) در وقتي که برايش تعيين شده است. ما يک وقتي فرودگاه مهرآباد رفته بوديم. مي‌خواستيم به يک استاني برويم. هنوز اذان صبح نشده بود، ديديم نمازخانه پر است و همه نماز مي‌خوانند. من فکر کردم نماز شب مي‌خوانند. از دو سه نفر پرسيدم، گفت: حاج آقا پرواز ما همين الآن است، نمي‌رسيم. خوب اين نماز باطل است. نماز قبل از وقت درست نيست. آقاي استاندار چون يکوقتي فرصت داري نماز را زودتر نخواني. يک انضباطي هست. ديرتر هم نخوان. نماز درست است وسعت دارد، اول وقت بخوان. «وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ» چون من اشتغالات دارم، استاندار هستم، وکيل و وزير هستم، فرصت ندارم، دو ساعت ديگر مي‌خوانم. نه! با بهانه اشتغال‌ها تأخير نيانداز. «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِك‏» بدان تمام عملکرد تو تابع نماز توست. اين استاندار اميرالمؤمنين است. ما هم در کشورمان اعلام مي‌کنيم از حکومت علوي الهام گرفتيم. معلوم است اين موضوع به مسائل سياسي و اجتماعي ما ارتباط دارد. چون نگاه بعضي مسئولين ممکن است اينطور باشد که نماز يک رابطه تنهايي با خداست و به مسئوليت اجرايي من ارتباط ندارد. پس اين سخنان چيست؟ يکوقتي حضرت علي(ع) به يک عالم توصيه اخلاقي مي‌کند که جناب فلاني نمازهايت را اول وقت بخوان. به استاندار، به مالک اشتر و به محمد بن ابي بکر مي‌گويد. يکي دو بخشنامه سراسري هم در نهج‌البلاغه هست. من نديدم در نهج‌البلاغه بخشنامه‌هاي سراسري، يعني براي همه ارسال شده باشد. يکي دو مورد هست که در مورد نماز است. يعني به همه مسئولين و کارگزاران، حضرت در مورد نماز توصيه کردند و بخشنامه کردند.

به امراي بلاد نامه 52، با مردم نماز بخوانيد. ما استانداراني داريم که برنامه‌ريزي مي‌کنند هفته‌اي يکي دو شب مسجدها مي‌روند. اين خيلي خوب است، مردم آنها را مي‌شناسند و درد دلهايشان را مي‌گويند. وقت‌هاي نماز را رعايت کنيد. حضرت در نامه52 وقت نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را توضيح دادند. «وَ صَلُّوا بِهِمْ‏ صَلَاةَ أَضْعَفِهِمْ» (نهج‌البلاغه/ص426) باز هم حضرت فرمود: مراعات کنيد نماز طولاني نخوانيد. «وَ لَا تَكُونُوا فَتَّانِين‏» طوري نماز را برگزار نکنيد که فتنه‌اي درست شود. بگويند: اين نماز براي گزارش تهيه کردن است يا براي ريا است. نه از روي صفاي دل و براي خدا نماز بخوانيد.

شريعتي: جالب است که همين اميرالمؤمنين در کعبه متولد شد و در مسجد به شهادت رسيد و زندگي حضرت که با نماز گره خورده است. حضرت در تمام طول عمرشان زير سايه نماز بودند و با نماز زندگي کردند و شهيد شدند. امروز صفحه 53 قرآن کريم، آيات 23 تا 29 سوره مبارکه آل عمران را تلاوت خواهيم کرد.

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى‏ كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ‏«24» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏«25» فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‏«26» قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ«27» تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ‏«28» لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِير«29» قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير»

ترجمه آيات: آيا نديدى كسانى را كه از كتاب آسمانى (تورات وانجيل) بهره‏اى داده شدند، چون به كتاب الهى دعوت مى‏شوند تا ميانشان حكم كند، (وبه اختلافات پايان دهد) گروهى از آنان (باعلم و آگاهى) از روى اعراض روى بر مى‏گردانند؟ اين (روى گردانى از حكم خدا) براى آن بود كه اهل كتاب گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نمى‏رسد. و اين افتراها (و خيالبافى‏ها) آنان را در دينشان فريفته ساخت. پس (كسانى كه گمان مى‏كنند از قهر خداوند دورند،) چگونه خواهد بود حالشان، آنگاه كه آنان را در روزى كه شكّى در آن نيست، گرد آوريم و به هر كس در برابر آنچه تحصيل كرده، پاداش يا كيفر داده شود و به آنان ستم نخواهد شد. بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى. به هر كس (طبق مصلحت و حكمت خود) بخواهى حكومت مى‏دهى و از هر كس بخواهى حكومت را مى‏گيرى و هر كه را بخواهى عزّت مى‏بخشى و هر كه را بخواهى ذليل مى‏نمايى، همه خيرها تنها به دست توست. همانا تو بر هر چيز توانايى. (خداوندا!) تو شب را به روز و روز را به شب درآورى و زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون آورى وهر كه را خواهى بى‏شمار روزى مى‏دهى. نبايد اهل ايمان، بجاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود برگزينند و هر كس چنين كند نزد خدا هيچ ارزشى ندارد، مگر آنكه از كفّار پروا و تقيّه كنيد (وبه خاطر هدف‏هاى مهم‏تر، موقّتاً با آنها مدارا كنيد) و خداوند شما را از (نافرمانى) خود هشدار مى‏دهد و بازگشت (همه) به سوى خداوند است. بگو: اگر آنچه در سينه‏ها داريد پنهان سازيد يا آشكارش نماييد، خداوند آن را مى‏داند و (نيز) آنچه را در آسمان‏ها وآنچه را در زمين است مى‏داند و خدا بر هر چيز تواناست.

شريعتي: يک يادي کنيم از همه آنهايي که در ماه رمضان‌هاي گذشته در جمع ما بودند و شب قدر را درک کردند و امسال در ميان ما نيستند. اين هفته قرار گذاشتيم از يکي از ياران باوفاي اميرالمؤمنين جناب اصبغ بن نباته ياد کنيم.

حاج آقاي بهشتي: از ساعتي که اميرالمؤمنين(ع) ضربت خوردند تا ساعت شهادتشان شايد سي ساعت فاصله بود. امکان اينکه کساني از حضرت عيادت کنند، نبود و امام مجتبي(ع) اجازه نمي‌دادند و مي‌فرمودند: حال پدرم خوب نيست. استثنائاً چند نفر حضور يافتند. اينها معلوم است اصحاب خيلي عالي هستند. از جمله اصبغ بن نباته است که تا آخرين لحظات با اصرار مي‌ايستاد. امام حسن(ع) فرمودند: حال پدرم خيلي سخت است، براي چه مي‌مانيد؟ مي‌گويد: يک حديث ديگر از امام بشنوم. نهج‌البلاغه دست ما هست، در خانه‌ها و مساجد ما هست، کم بهره‌برداري مي‌کنيم، اميرالمؤمنين(ع) چشمشان را باز کردند يک حديث از پيامبر براي اصبغ فرمودند، از هوش رفتند. مجدداً اصبغ باز ماند و اصرار کرد يک حديث ديگر مي‌خواهم بشنوم. اين بار امام (ع)، آن امام مظلوم که پيامبر آن لقب مظلوم را به خودش داد. امامان ما اين مظلوميت را برايش اعلام کردند. اين حديث را براي اصبغ بن نباته فرمودند که من روزي اندوهناک بودم. پيغمبر فرمود: علي جان! مي‌خواهم برايت چيزي بگويم که دلت شاد شود. قيامت که مي‌شود منبري بلند فرشتگان نصب مي‌کنند، من بالاي منبر هستم و پله پايين‌تر از من تو خواهي بود. فرشته‌اي به نام رضوان مسئول بهشت است. او کليدهاي بهشت را به من مي‌دهد. من هم به او مي‌گويم: اين کليدها را به دست تو بدهد تا به اختيار تو بهشتيان به بهشت وارد شوند. فرشته ديگري وارد مي‌شود، به نام مالک، مسئول جهنم، کليدهاي جهنم را به من مي‌دهد و من مي‌گويم: آنها را هم به تو بدهند. يا علي، روزگاري در اين تاريخ خواهد آمد که همه جهانيان، در آن حديث پيغمبر فرمودند که همه خلايق پاي آن منبر اين صحنه را تماشا مي‌کنند.

شريعتي: يک تغييري در برنامه داريم، انشاءالله هفته آينده روز يکشنبه در محضر حاج آقاي عاملي خواهيم بود و سه شنبه هفته آينده با حاج آقاي بهشتي خواهيم بود.

حاج آقاي بهشتي: رسانه مي‌تواند کاري کند که وقتي اهالي شام شنيدند که علي بن ابي طالب در مسجد کشته شده است، گفتند: در مسجد چه کار مي‌کرد؟ مگر او نماز مي‌خواند؟ اين کار رسانه هست، امروز جهان اسلام مبتلاست و مردم ايران مبتلا هستند به سم پاشي رسانه‌ها، يک کسي مي‌گويد: ما با جمعي از قرآن خوان‌ها در صفين مي‌جنگيديم. چشمم به جوان آشنايي افتاد. به او چشمک زدم و جايي قرار گذاشتيم. از او پرسيدم: چرا آن طرفي هستي؟ چرا با ياران علي مي‌جنگي؟ گفت: شنيدم، به من گزارش دادند که علي نماز نمي‌خواند. اميرالمومنيني که شب تا صبح صدها رکعت نماز مي‌خواند، رسانه کاري مي‌کند که مردم باور کنند او نماز نمي‌خواند. او مي‌گويد: تو بمان، نماز علي را نه، شب زنده‌داري علي را نشان تو بدهم. مي‌آيد و نماز شب حضرت و ناله‌ها و گريه‌هاي حضرت در پيشگاه خدا را تماشا مي‌کند. اميرالمؤمنين در روزهاي آخر عمرش وصيت‌نامه‌اي دارد، يکي توصيه به نماز است «الله الله في الصلاة فانها عمود دينکم» يک حالت التماس گونه دارد، اي حسن و اي حسين و اي همه فرزندان من، اي همه کساني که نامه من به دست شما خواهد رسيد. شما را به خدا، نماز، نماز که ستون دين شماست.

شريعتي: انشاءالله همه ما جزء نمازگزاران واقعي باشيم و زيارت حضرت نصيب همه ما شود.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»