اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

97-12-21-حجت الاسلام بهشتي-معرفي ياران اميرالمومنين

حجت الاسلام والمسلمين  بهشتي- معرفي ياران اميرالمؤمنين امام علي(عليه‌السلام)- سلمان فارسي
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: معرفي ياران اميرالمؤمنين امام علي(عليه‌السلام)- سلمان فارسي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 21- 12-97
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
کنج نخلستان تو تنها بودي و مردي رسيد *** چاه بود و دردهاي تو که همدردي رسيد
تا که مي‌آيد در آغوش تو وا مي‌شود *** در برش مي‌گيري و سلمانُ منّا مي‌شود
برق چشمانت به مهمانت خوشامد مي‌دهد *** به که سلمانت عجب بوي محمد مي‌دهد
رو به او مي‌گويي اي هم صحبت ديرين ما *** يادگار ياس ما، يادآور ياسين ما
تا در اين غربت به ديدارم مي‌آيي با وفا *** بر مشامم مي‌رسد هر لحظه بوي مصطفي
جمعمان بر گرد محبوب خدا يادش بخير *** روزهاي رزم و شب‌هاي دعا يادش بخير
آمدي مست و شدي با يک نظر ديوانه‌اش *** ديدي آن مُهر نبوت تا ميان شانه‌اش
از عرب‌ها طرف قرآن خواندن تو بهتر است *** همدلي سلمان ما از همزباني بهتر است
يافتي ما را تو بعد از سالها کاوشگري *** قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهري
اشک مي‌باريد از چشمان سلمان مثل ابر *** گفت: من يک قطره‌ام پيش تو اي درياي صبر
فکر مي‌کردم کنارت غرق علم و حکمتم *** کوه صبرت را که ديدم روز و شب در حيرتم
اي خوشا الله و نوري که تويي پروانه‌اش *** خوش به حالش که تو دنيا آمدي در خانه‌اش
سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. شعري که خواندم از قاسم صرافان عزيز بود. ما را به حال و هواي غربت اميرالمؤمنين برد و همدلي‌هاي سلمان فارسي. امروز مي‌خواهيم در مورد سلمان فارسي صحبت کنيم با بيان شيرين حاج آقاي بهشتي نازنين. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: خيلي اتفاق خوبي است که اين روزها در مورد اصحاب خاص اميرالمؤمنين صحبت مي‌کنيم. اصحابي که براي ما ناشناخته بود و سعي مي‌کنيم آنها را بيشتر بشناسيم. شخصيت سلمان فارسي هم يک شخصيت غريبي است که کمتر در موردش شنيديم و زواياي پنهان زندگي‌اش را مي‌شناسيم.
حاج آقاي بهشتي: شخصيت‌هاي تاريخ سرمايه‌هاي بشريت هستند. اميرالمؤمنين در آخرين ساعت عمرشان وصيت‌نامه‌اي دارند که مردم ما بيشتر در شب‌هاي قدر مي‌شنوند. يک بندش اين است «اللَّهَ اللَّهَ فِى‏ أَصْحَابِ‏ نَبِيِّكُمُ‏ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا حَدَثاً» شما را به خدا اصحاب پيامبر فراموش نشوند، آنهايي که به راه درست رفتند و به بيراهه نرفتند. از خدا مي‌خواهيم که بتوانيم در اين دقايق کوتاه آنچه مهمتر است به زبان ما جاري شود در مورد اين شخصيت بزرگ و از همه التماس دعا داريم که بتوانيم درست اين موضوع را مطرح کنيم.
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي، طرحي که شما درانداختيد بين ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا و ميلاد اميرمؤمنان، مي‌خواهم با حديثي از حضرت فاطمه درباره‌ي اميرمؤمنان شروع کنم. فرمودند: «إِنَ‏ السَّعِيدَ كُلَّ السَّعِيدِ حَقَّ السَّعِيدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ» خوشبخت واقعي، خوشبختي که تمام خوشبختي را براي خود تضمين کرده کسي است که به علي مهر بورزد چه در روزگاري که بود بين مردم يا پس از شهادتش. خدا رحمت کند پدران و مادراني که مهر اميرالمؤمنين و ياد اميرالمؤمنين را در دل ما نهادند.
از تاريخ فهميده مي‌شود اهالي سه استان از استان‌هاي فعلي ما با سلمان فارسي مرتبط هستند، استان‌هاي اصفهان، فارسي و خوزستان. او و بستگان او که پيامبر براي بستگان سلمان نامه‌اي نوشتند به اين سه منطقه ارتباط داشتند. او زرتشتي بود و ملّاک زاده بود. پدرش خيلي برايش احترام قائل بود. روزي او را براي سرکشي از دهقان‌ها فرستاد. بين راه از ساختماني گذر مي‌کرد که صداي ناقوس شنيد و جذب معبد شد و از نيايش مسيحي‌ها خوشش آمد. جذب مسيحيت شد و يکي دو شب آنجا ماند و به خانه برنگشت. پدر و مادرش دلواپس شدند و بالاخره او را پيدا کردند و اعلام کرد: من مسيحي شدم. پدرش ناراحت شد و او را زنداني کرد. ثروتمند بودند، او هم توسط قاصدي براي آن کليسا پيغام فرستاد که مرکز شما کجاست؟ گفتند: شام. گفت: هروقت کارواني به سمت شام مي‌رود مرا خبر کنيد. خبردار شد و همراه کاروان به شام آمد. شام منظور سوريه و لبنان و عراق و فلسطين الآن است، با سختي‌هاي سفر به شام سفر کرد و کليساي مورد نظر را پيدا کرد و کشيش مسيحي را پيدا کرد و يک سال نزد او بود تا از دنيا رفت. شايد ده کليسا و عالم مسيحي را درک کرد و توسط آنها تربيت شد. به موصل رفت، نصيبين رفت، عموريه، اسکندريه رفته است، شهرهايي که در جغرافياي فعلي ما، در بيت المقدس يا مصر امروز يا در ترکيه و اروپاي شرقي، اينقدر تشنه حقيقت هست و حقيقت طلب، گاهي کساني مي‌خواهند مطلب برايشان روشن شود، گاهي نه مي‌خواهد خودش را ذوب کند در حقيقت. به شدت نيايش مي‌کرد تا اينکه عالم آخري که از دنيا مي‌رفت گفت: سلمان ديگر دنبال مسيحي نگرد. براساس شواهد و بشارت‌هايي که در کتاب آسماني ما آمده است روزگاري است که پيامبر جديدي ظهور مي‌کند در منظقه حجاز، پيامبري است که چنين نشاني‌هايي دارد. صدقه قبول نمي‌کند، هديه قبول مي‌کند و بين شانه‌هاي او مُهر    نبوت است. عالم مسيحي از دنيا رفت، سلمان هم دارايي داشت، با کارواني که سمت حجاز در حرکت بودند راه افتاد.
بين راه دارايي او را گرفتند و به اسارت گرفتند و به يک يهودي نزديک حجاز فروختند. يهودي وارد مدينه شد و به باغدار يهودي سلمان را فروخت. گاهي ما در مسير خدا حرکت مي‌کنيم به يک سختي مي‌رسيم، خودمان متعجب مي‌شويم که خدايا اين مزد من بود؟ من که دنبال حقيقت هستم، من يک دانشمند درجه يک هستم چرا بايد اسير شوم؟ احدي نقل نکرد که سلمان از اين سختي گلايه داشته باشد. مشغول کارگري براي صاحب باغ شد. يک روزي بالاي درخت خرما درخت را مرتب مي‌کرد يا ميوه مي‌چيد، شنيد صاحب باغ با يک نفر دارند در مورد پيامبري که تازه ظهور کرده و به قُبا رسيده صحبت مي‌کنند. طبق خرمايي برداشت و آدرس را پيدا کرد و نزد پيامبر آمد. گفت: اين صدقه هست. پيامبر تشکر کرد به اصحاب داد ولي خودش نپذيرفت. فرداي آن روز طبق خرمايي آورد و گفت: اين هديه هست، پيامبر تشکر کرد و هم خودش و هم اصحاب ميل کردند. چند روز گذشت مقابل بقيع دنبال پيامبر مي‌رفت و تعقيب مي‌کرد تا لباس حضرت کنار برود و ببيند بين شانه حضرت مُهر هست يا نه؟ حضرت متوجه شدند و لباسشان را پس زدند و نشانه را نشان دادند. سلمان مسلمان شد. اين قسمت اول بود که يک دوره فوق العاده سخت، گذشت از خانواده، گذشت از رفاهيات، اگر مي‌ماند چه ارثي به او مي‌رسيد و بزرگان منطقه مي‌شد اما بخاطر يک حقيقت از همه آسايش‌ها دل کند و تشنه حقيقت است. تا پايان عمر سادگي يکي از ويژگي‌هاي اوست. همه دوران‌هاي عمرش شخصي ساده زيست بود.    
بردگان به شکل‌هاي مختلف امکان آزادي داشتند، يکي اسمش مکاتبه است. يعني آن برده با اربابش قراردادي تنظيم مي‌کردند، براساس آن قرارداد کاري را انجام مي‌داد و به مرور همان قسمت آزاد مي‌شد. مثلاً مي‌گفت: من ساختماني را مي‌سازم يا باغي را ايجاد مي‌کنم، ده درصد که ساخت و ده درصد آزاد مي‌شد. ارباب او از يهودي‌هاي طمعکار بود. گفت: تو بايد براي من باغ بزرگي احداث کني و اينقدر جواهرات به من بدهي. سلمان اين قصه را براي پيامبر تعريف کرد و پيامبر فرمود: غصه نخور درست مي‌شود. به اصحاب فرمود: بياييد کمک کنيم باغ را با هم بخريم تا سلمان زودتر آزاد شود. باغ خيلي زود ساخته شد و جواهرات با کمک جمع شد و در جنگ بدر و احد سلمان نتوانست حضور پيدا کند. آزادي او همزمان بود با جنگ خندق، قسم دوم صحبت‌هاي من حضور سلمان فارسي در جبهه و جنگ است. چون ما دانشمندان زيادي داريم به موضوع جنگ مي‌رسند ترمز مي‌کنند. مي‌گويد: کار من پژوهش است، کتابخانه، من اينطور جهاد مي‌کنم. ولي بيايد توپخانه و کشتن و جراحت و اسارت، مي‌گويد: من به روحيه‌ام نمي‌خورد. جنگ خندق پيش آمد، فکر مي‌کنم در بين تمام جنگ‌هاي پيامبر دشوارترين جنگ خندق است يا احزاب، همه دشمنان داخلي و خارجي، رومي‌ها و منافقين و يهودي‌ها در برابر اسلام بودند. پيامبر با هفتصد نفري که جمع بودند صحبت کردند. رزمندگان جمعاً سه هزار نفر بودند. با هفتصد نفر مشورت کردند، سلمان گفت: ما در ايران يک چنين تجربه‌اي داريم که وقتي جمعيت کمي مي‌خواهند با جمعيت زيادي بجنگند، خندق مي‌کنيم. سلمان پيشنهاد داد خندق بکنيم، نقشه را طراحي کردند و در قسمتي از شهر که سنگي بود و خانه‌هاي مسکوني بود، نه. بقيه قسمت‌ها که پنج و نيم کيلومتر بود، هم در طراحي و اجرايش سلمان شرکت داشت.
پيامبر اين طرح را قبول کرد و مشرکين هم گفتند: اين طرحي است که عرب تا به حال تجربه نکرده است. کانالي بايد حفر مي‌کردند که از نظر عرض و عمق به اندازه‌اي باشد که اسب جنگي نتواند عبور کند. هفده روز وقت داشتند. مسلمان‌ها غذا نداشتند بخورند تا جان بگيرند و کار کنند. سه هزار نفر را به پنج و نيم کيلومتر تقسيم کنيد بين هر ده نفري چهل زراع سهمشان شدند، زراع يعني حدود بيست متر به هر ده نفري رسيد. مهاجرين به سلمان مي‌گفتند: جزء ما بيا. انصار مي‌گفتند: با ما بيا. به اندازه چند نفر کار مي‌کرد. از کساني که در حفر خندق با پيامبر کار مي کرد، اميرالمؤمنين و سلمان بود. خيلي‌ها طاقت نداشتند و مي‌رفتند. اين يکي از دستاوردهاي سلمان فارسي است.
در جنگ طائف هم سلمان شيرين‌کاري کرد. فتح مکه تمام شد جنگ حنين پيش آمد. در جنگ حنين سپاه اسلام ده هزار نفر بودند. مسلمان‌ها مغرور شدند و در فاز اول شکست خوردند. اميرمؤمنان به دستور پيامبر لشگري را آماده کرد و بالاخره تجديد قوا کردند و پيروز شدند. شش هزار نفر در جنگ حنين اسير گرفتند و بقيه به شهر طائف گريختند. شهر طائف در منطقه‌اي خوش آب و هوا بود و قلعه‌هاي بلند داشت. از داخل شهر دشمن آهن و سنگ سر مسلمان‌ها مي‌ريخت. کساني آنجا کشته شدند و شايد بيست روز مسلمان‌ها پشت قلعه معطل بودند. پيامبر با اصحابش مشورت کرد. سلمان گفت: ما يک وسيله‌اي در ايران داريم به نام منجنيق، پيامبر فرمود: با فوريت اين وسيله‌اي که سلمان توضيح مي‌دهد را طراحي کنيد و بسازيد. در عمليات والفجر چهار پاي کوهي رسيديم، فرمانده جمعيت را جمع کرد و گفت: ما ديشب اينجا آمديم مين نبود و الآن مين هست. تنها راه اين است که از اين طرف تا طرف ديگر، تا قله‌ي جاده‌اي بايد داشته باشيم که صبح فردا که هوا روشن مي‌شود وسايل سنگين ما بالاي کوه باشد. دوستان آمدند و گفتند: اين دستور شما شش ماه کار دارد. گفت: نمي‌دانم اگر سلامت بچه‌هاي مردم را مي‌خواهيد بايد اين جاده را بکشيد. آن شب تا صبح بولدوزر آمد و صدايش در فضاي کوهستان مي‌پيچيد و تا صبح توانستند آن جاده را باز کنند. شهيد دادند و چند بار بولدوزرها از سينه کش کوه به دره افتادند ولي بالاخره هرطور بود توانستند ماشين‌هاي سنگين را به بالاي بلندي برسانند. منجنيق ساخته شد و گوله‌ها را از بيرون ديوارهاي بلند به داخل انداختند و آنها تسليم شدند و اين دومين جايي است که سلمان خودش را نشان داد. در جنگ‌هاي ديگر از جمله جنگ قادسيه و جنگ‌هاي ديگر هم حضور داشت. يعني يک رزمنده تمام عيار بود. خالص و مخلص و پر کار بود.
بررسي کردم آياتي در قرآن که پيامبر فرموده باشد اين آيه در مورد سلمان هست، يا امام معصوم فرموده باشد، بيش از ده آيه در مورد سلمان است. بعضي از آن آيات را مي‌خوانم. سوره توبه آيه 100 «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ‏ الْمُهاجِرِينَ‏ وَ الْأَنْصارِ» پيشگامان از مهاجرين و انصار که اينها اولين کساني بودند که به اين ميدان قدم گذاشتند، «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» و دنباله‌روهاي آنها، «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» آنها از خدا راضي هستند و خدا از آنها راضي است. امام صادق(ع) يک جمعي را اسم بردند که اينها مصداق اين آيه هستند، بحارالانوار جلد 22 صفحه 327، نفر اول آن جمع سلمان است. فرمودند: منظور سلمان، ابوذر، مقداد و عمار ياسر است. خود اميرالمؤمنين فرمودند: پيشگامان پنج نفر هستند. من پيشگام عرب هستم. سلمان پيشگام از ايران است. صهيب پيشگام از روم است و بلال پيشگام از حبشه و خباب پيشگام از مصر است. در انقلاب ما آنهايي که اولين بار وارد مبارزه شدند، معلوم است قدر و منزلت آنها، يک راهپيمايي راه افتاد اولين راهپيمايي‌ها که خطر بيشتري داشت، صف اول بودند. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون‏» (واقعه/10و11)
آيه دوم سوره کهف آيه 28 است. جمعي از ثروتمندان به پيامبر گفتند: اين فقيرها را از خودت بران. لباس‌هاي مندرس دارند و قيافه ندارند، ما ثروتمندان دور شما را مي‌گيريم و هرچه خرج داشته باشي مي‌دهيم. اين آيه نازل شد «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» (کهف/28) بمان با کساني که صبح و شام بخاطر خدا، خدا را نيايش مي‌کنند. امام صادق فرمود: از آن تعداد يکي سلمان است. صبح و شام خدا را نيايش مي‌کنند. ثروتمندان به حضرت نوح مي‌گفتند: فقرا را از دور خود طرد کن، ما مي‌آييم جمع را گرم مي‌کنيم. حضرت نوح فرمود: «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا» (هود/29) نه، من طرد نمي‌کنم فقيران مسلمان را. آيه سوم، اين حديث در کتاب اصول کافي جلد يک صفحه 426 آمده است، امام صادق(ع) در تفسير آيه 24 از سوره حج فرمود: «وَ هُدُوا إِلَي‏ الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلي‏ صِراطِ الْحَمِيدِ» هدايت يافتند به سخن پاکيزه و هدايت يافتند به راه خداي ستوده شده. امام صادق فرمود: مصداق اين آيه علي بن ابي طالب، حمزه سيد الشهداء و جعفر طيار، سلمان فارسي، ابوذر غفاري و مقداد و عمار هستند.
آيه چهارم، ابوحمزه ثمالي که در ماه رمضان دعايي که امام چهارم به او تعليم داده را مي‌خوانند، مي‌گويد: گروهي از ايرانيان به حج رفته بودند. مرسوم بود بعد از مکه به مدينه زيارت امام زمانشان مي‌آمدند. خدمت امام باقر رسيدند، مسائل و احکام خودشان را سؤال کردند، امام به آنها جواب داد. آنگاه امام ديد اينها ايراني هستند، اين آيه را خواندند. سوره انعام آيه 89 «أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ‏ الْكِتابَ» اينها کساني هستند که ما به آنها کتاب داديم، «وَ الْحُكْمَ» حکمت داديم، «وَ النُّبُوَّةَ» نبوت داديم، «فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ» اگر مسلمان‌هاي الآن کفر بورزند، «فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ» جمع ديگري را مي‌آوريم که آنها کافر نمي‌شوند. امام فرمودند: منظور از آن جمع يا قوم سلمان و ايراني‌ها هستند. چند جا هست که پيامبر به شانه سلمان زده، به پشت سلمان زده يا بغل سلمان زده و به ران سلمان زدند و فرمودند: اين آيه مربوط به تو و قوم تو هست.
سوره مائده آيه 54 «يا أَيُّهَا الَّذِينَ‏ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» هرکس از دين اسلام دست بکشد، چون گاهي وقت‌ها منت مي‌گذاشتند ما بوديم که اسلام و انقلاب را به پا کرديم و اگر نباشيم چه مي‌شود، اين آيه جواب آنهايي که ناز مي‌کردند و منت مي‌گذاشتند است. اگر شما از اسلام دست برداريد، «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ» به زودي خداوند مي‌آورد، «بِقَوْمٍ» ملتي را که «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» خدا آنها را دوست دارد و آنها خدا را دوست دارند، «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» در برابر مؤمنان متواضع هستند، «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ» در مقابل کافران خشن هستند. «يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» اينجا پيامبر به شانه سلمان دست زد و فرمود: هموطنان تو مصداق اين آيه هستند.
سوره محمد آيه 38، «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ‏ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ» اگر اينهايي که هستند از اسلام دست بردارند، خداوند به جمعيت ديگري تبديل مي‌کند. اينجا هم پيغمبر دست روي ران سلمان زدند و فرمود: امت تو و کشور تو هستند. همينجا هست که پيامبر اين حديث را فرمود: اگر علم يا اگر دين يا ايمان، در ستاره ثريا باشد، مردماني از قوم سلمان به او دست پيدا خواهند کرد. از احاديثي که اسم برده در ظهور امام زمان افرادي رجعت خواهند کرد يکي در مورد سلمان فارسي است. سلمان در رجعت به اذن پروردگار زنده مي‌شود و در رکاب امام زمان خدمت مي‌کند.
فضايلي که پيامبر در مورد سلمان و احاديثي که سلمان از پيامبر نقل کرده است. اولين فضيلت حديثي است که همه مي‌دانند «سلمان‏ منّا اهل البيت» پيامبر، اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا و ائمه اين را فرمودند. سلمان از ما اهل بيت است. اهل‌بيت که در قرآن آمده مهمترين ويژگي‌شان پاکي است. «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ‏ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (احزاب/33) بزرگان ما فرمودند: مهمترين ويژگي سلمان پاکي اوست. دل پاک، فکر پاک، چشم پاک، در زندگاني فاطمه زهرا عرض کرديم که بيشترين اوصاف فاطمه زهرا حاکي است. شايد پنج بار پيامبر عقد اخوت خواندند در تفسير آيه «انما المؤمنون اخوه» پيامبر فراخوان مي‌دادند و مسلمان‌ها جمع مي‌شدند، بين آقايان و آقايان و خانم‌ها با خانم‌ها، عقد اخوت مي‌خواندند. درباره سلمان برادرش که بود چون اسامي اين نفرات در تاريخ ثبت شده است. سلمان يا با ابوذر غفاري يا با ابو دردا، اسم اين دو نفر آمده و اينها برادراني هستند که پيامبر آنها را سوا کرده تناسبي با هم داشتند.
در مورد ابو دردا يک قصه بگويم. يکوقتي سلمان به ديدن ابو دردا رفت و ديد خانمش نا مرتب است، از او پرسيد: چرا نا مرتب هستي؟ گفت: شوهر من زن نمي‌خواهد، دنيا را طلاق داده و دنبال دعا و ثناء و نماز شب است. ابو دردا غذا آورد، سلمان گفت: چرا نمي‌خوري؟ گفت: من روزه هستم. قسم داد که بايد روزه را افطار کني. حتماً روزه مستحبي بود که مستحب است اگر مؤمني تعارف کرد روزه‌دار افطار کند. بالاخره کاري کرد غذا بخورد. شب شد، سلمان و ابودردا با هم خوابيدند، کمي گذشت بلند شد عبادت کند، مچش را گرفت و گفت: برو زن داري کن. اين چطور مسلماني است؟ شب، شب زنده داري و روز روزه داري، همسرداري چه مي‌شود؟ به او ياد داد که پروردگارت به تو حقي دارد، بدن تو به تو حقي دارد. خانواده‌ات حقي دارد. همه حق‌ها را بايد ادا کني. بايد همسرداري کني. ابو دردا گفت: چه کنم؟ گفت: نمي‌خواهد امشب نماز شب بخواني، برو نزد خانمت. ابو دردا ناراحت شد و فردا نزد پيامبر آمد و قصه را تعريف کرد. پيامبر سخنان سلمان را تأييد کرد و فرمود: به سبک سلمان زندگي کن، او درست مي‌گويد.
از سلمان اين حديث نقل شده و حديث مهمي است. اگر سجود براي خدا نبود و اگر گفتگوهاي عاطفي با مردم که کلمات خوب رد و بدل مي‌کنند نبود من آرزوي مرگ مي‌کردم. يکي بندگي خدا است. پيامبر خدا فرمود: ايمان ده درجه دارد، با هرکس متناسب با او برخورد کنيم. بعد فرمود: سلمان درجه دهم است. يعني پله‌هاي ايمان را پيموده است. اميرمؤمنان فرمود: سلمان در درجه‌اي است که اگر بخواهد اعتقاداتش را براي کسي که درجه نهم است نقل کند، ممکن است او انکار کند. در اوج معرفت است. اين افتخار ايرانيان است. سلمان مي‌گويد: در سايه درختي نشسته بوديم. پيامبر شاخه درخت را تکان داد و برگها ريخت. از ما پرسيد: چرا نمي‌پرسيد براي چه اين کار را مي‌کنم؟ پرسيديم: براي چه؟ آيه‌اي را خواندند که «إِنَّ الْحَسَناتِ‏ يُذْهِبْنَ‏ السَّيِّئات‏» (هود/114) خوبي‌ها، بدي‌ها را مي‌ريزد. کار بد نکنيد و اگر گناه کرديد با يک کار خوبي جبران کنيد. مؤلفان کتاب در قرن اول تعداد زيادي نيستند و شايد در صد سال اول ما بيست تأليف کتاب نداريم. ولي يکي از بيست نفر سلمان فارسي است که مؤلف کتاب است. اميرمؤمنان هفت کتاب تأليف کردند از فاطمه زهرا(س)، از ابوذر، از ابن مسعود و سلمان. سلمان يکي از افتخاراتش اين است که مؤلف کتاب در قرن اول است.
ابن شهر آشوب مي‌گويد: اولين کسي که در اسلام کتاب تأليف کرد اميرالمؤمنين و سپس سلمان است. از سلمان فارسي پرسيدند: خطبه‌هايي که امام حسن و امام حسين براي استسقاء، گاهي باران نمي‌آمد مردم نزد اميرالمؤمنين مي‌آمدند که شما دعا کنيد باران ببارد. حضرت فرمود: سراغ حسن و حسين برويد. نزد خدا خيلي آبرو دارند. امام حسن و امام حسين خطبه‌اي را مي‌خواندند و باران مي‌باريد. از سلمان پرسيد: اين خطبه‌ها را چه کسي ياد اين دو نفر داده است؟ مي‌فرمود: مگر نشنيديد پيغمبر فرمود: اهل‌بيت من حکمت آموخته شده هستند. از آسمان به آنها تعليم داده شده است. سلمان مي‌گويد: پيامبر هفت سفارش به من کرد. در هيچ حالي آنها را ترک نکردم. 1- هميشه به پايين‌تر از خودت نگاه کن. سپاس گوي خدا مي‌شوي. 2- به بالاتر از خودت نگاه نکن شاکي مي‌شوي. 3- فقرا را دوست بدار و با آنها نزديک شو.4- حق را بگو گرچه تلخ باشد. 5- با خويشان خود رابطه داشته باش گرچه آنها پشت کنند. 6- به روي مردم دست دراز نکن. 7- «لا حول و لا قوة الا بالله» زياد بگو.
جمعي از شيعيان از راه دوري به ديدن امام رضا(ع) آمدند. امام رضا اينها را راه نمي‌داد. چند روز پشت سر هم آمدند و در زدند و نگهبان باز نمي‌کرد. به نگهبان گفتند: از امام رضا بپرس. زشت است به شهر خودمان مي‌رويم بگوييم: خراسان رفتيم ولي علي بن موسي الرضا ما را راه نداد، خيلي بد است. حضرت فرمودند: اجازه دهيد داخل شوند. داخل خانه شدند و گفتند: اي پسر رسول خدا جرم ما چيست؟ حضرت فرمود: همين که مي‌گوييد ما شيعه هستيم. شيعه مي‌خواهيد سلمان! چرا به هم نمي‌رسيد و با همديگر در شهر با صفا نيستيد؟ چرا به هم دروغ مي‌گوييد و کلک مي‌زنيد؟ عمر پيامبر به پايان مي‌رسد، آخرين اقدام سياسي و عبادي پيامبر ماجراي غدير خم است که يک ماجراي فوق‌العاده شنيدني است و سلمان فارسي در اين مراسم حضور فعال دارد. به غدير خم رسيدند. پيغمبر چند نفر را صدا زد و فرمود: جايگاه به عهده شما، جايگاهي که مراسم را اجرا مي‌کنند، سلمان، ابوذر، مقداد، شما جايگاه را درست کنيد. سلمان چند بار گفت: من در غدير خم نزديکترين کس به پيامبر بودم. پيامبر بعد از دو ماه رحلت فرمودند. ماجراهاي پس از پيامبر رخ داد. سلمان فارسي خودي نشان مي‌دهد و از چند امام حديث داريم از کساني که ولايتش، محبتش، اطاعتش را در نهايت نسبت به اميرالمؤمنين حفظ کرد و به شهادت اميرمؤمنان، به شهادت فاطمه زهرا سلمان بود. به مسجد آمد و خطبه خواند. اسلام را پذيرفت و از نوع اسلام ناب در ولايت اميرالمؤمنين ادامه داد و هزينه‌اش را پرداخت کرد.
بعد از ده روز که از رحلت پيامبر مي‌گذشت، سلمان مي‌گويد: از خياباني گذر مي‌کردم، اميرالمؤمنين مرا ديد. فرمود: سلمان به ما سر نمي‌زني؟ گفتم: در عزاي پيغمبرعزادارهستم و خانه نشين شدم. امام فرمود: فرشتگان از بهشت براي فاطمه زهرا هدايايي آوردند. بي بي به من فرمود: اينها را براي سلمان گذاشتم. سراسيمه به خانه فاطمه زهرا رفتم. در زدم و اجازه گرفتم. حضرت فرمود: وقتي پدرم از دنيا رفت فکر نمي‌کردم فرشتگان بيايند، غصه‌دار بودم تا اينکه ديروز چند فرشته زيبارو آمدند و اين طبق خرما را براي من آوردند. پنج خرما به من دادند. به من فرمودند: با اين خرماها افطار کن. معلوم است روزه‌دار بوده است. سلمان مي‌گويد: در کوچه و بازار که مي‌رفتم، مردم مي‌گفتند: مشک همراهت داري؟ فاطمه زهرا وصيت کردند: يا ابالحسن مردم را براي تشييع من خبر نکن. الا اين چند نفر که يکي سلمان است. از افتخارات سلمان فارسي اين است که يکي از کساني است که در نيمه شب، اميرالمؤمنين بچه‌هايش را دنبال سلمان فرستاد.
در زمان پيامبر هم زياد به خانه فاطمه زهرا رفت و آمد مي‌کرد. سلمان داشت مي‌رفت، فاطمه زهرا فرمود: يک دعايي که پدرم به من ياد داده و من هر روز صبح‌ها و عصرها مي‌خوانم مي‌خواهم به تو ياد بدهم و دعاي نور را به سلمان ياد داد. سلمان مي‌گويد: به هزار نفر اين دعا را ياد دادم. نديدم کسي تب داشته باشد اين دعا را برايش بخوانند و بهبودي پيدا نکند. «بسم الله الرحمن الرحيم، بسم‏ الله‏ النور بسم الله نور النور بسم الله نور علي نور بسم الله الذي هو مدبر الامور بسم الله الذي خلق النور من النور الحمد لله الذي خلق النور من النور و أنزل النور علي الطور في كتاب مسطور في رق منشور بقدر مقدور علي نبي محبور الحمد لله الذي هو بالعِز مذكور و بالفخر مشهور و علي السراء و الضراء مشكور و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
در زمان خليفه دوم بود، سال شانزدهم هجري مدائن فتح شد و اولين استاندار کسي است به نام حُذيفه، حذيفه از ياران اميرالمؤمنين است. يکي از کساني است که نيمه شب بر بدن فاطمه زهرا نماز خواند ولي منافقين نامه‌هايي براي خليفه نوشتند و سعايت کردند. خليفه او را عزل کرد. سلمان فارسي گفت: رئيس من علي بن ابي طالب است. با رضايت اميرمؤمنان براي استانداري مدائن آمد. شيوه‌هاي استانداري سلمان فارسي: يکي اقدامات فرهنگي، استاندار وارد مدائن شد، يکي از پايگاه‌هاي خودش را مسجد قرار داد. هزار نفر در آن مسجد حضور پيدا کردند و سلمان هم به تفسير سوره يوسف شروع کرد. زمامداري مثل يوسف که در هفت سال قحطي هرگز سير نخوابيد و به مردم فکر مي‌کرد. اين سوره را تفسير مي‌کند، اولين ويژگي پرهيز از تجمل گرايي است. کاخ آنجا بود ولي در کاخ نرفت و بين مردم در محله‌ها يک خانه‌اي اجاره کرد. ارتزاق از راه کار، شب‌ها زنبيل مي‌بافت و از درآمد آن مي‌گذراند. مسکن ساده، لباس ساده و غذاي ساده مي‌خورد. دلجويي از مردم، گاهي گوشت مي‌خريد و غذايي مي‌پخت و نيازمندان و مريض‌هاي بد حال را دعوت مي‌کرد و غذا خوردن آنها را تماشا مي‌کرد. نوشتند سي هزار نيروي نظامي و انتظامي داشت. از کساني است که براي حراست از شهر از سگ استفاده کرد. سگ‌هايي را تعليم داده بود براي اينکه سارقين و راهزنان به خانه مردم ورود پيدا نکنند از آن سگ‌ها استفاده مي‌کرد و به صورت ناشناس زياد بين مردم مي‌رفت. در تاريخ دارد در کوچه‌اي مي‌رفت، کسي بار کاهي را به دوش گرفته بود. به سلمان گفت: مي‌شود اين بار کاه را براي من تا خانه بياوري؟ بار کاه را به دوش کشيد. مقداري که جلوتر رفت ديد مردم طوري ديگر به او سلام مي‌دهند. فهميد سلمان کاره‌اي است. پرسيد: ايشان چه کسي هست؟ گفتند: استاندار است. عذرخواهي کرد. سلمان گفت: عذرخواهي نمي‌خواهد من برادر شما هستم. پايان خوب براي پايان سال ملت ايران و آغاز خوب براي آغاز سال 98 آرزومندم.
شريعتي: به برکت نام و ياد و صلوات بر اميرالمؤمنين علي (عليه السلام).
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»