حجت الاسلام والمسلمين بهشتي- ابعاد مختلف تربيت اعتقادي (معاد باوري)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ابعاد مختلف تربيت اعتقادي (معاد باوري)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 07- 11-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
و عمر شيشهي عطر است پس نميماند *** پرنده تا به ابد در قفس نميماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد *** که روي آينه جاي نفس نميماند
طلاي اصل و بدل آنچنان يکي شدهاند *** که عشق جز به هواي هوس نميماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان *** که اين طبيب به فريادرس نميماند
من و تو در سفر عشق دير فهميديم *** قطار منتظر هيچکس نميماند
سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان اين برنامه سلام ميکنم. از خداوند ميخواهم اين گفتگوها را موجب خير و رشد و نور و به دور از هر آفت و اشتباه قرار بدهد.
شريعتي: در هفتههاي اخير به بحث تربيت اعتقادي رسيديم و معاد باوري را براي ما تشريح ميکنند که چه نقشي در زندگي ما ميتواند داشته باشد و چه جهتي به زندگي ما بدهد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي. آيههاي قرآن بعضي مکي و بعضي مدني هستند. مکيها بيشتر براي فردسازي و مدنيها بيشتر براي تشکيل يک جامعه هست. سورههاي مکي و آيههاي مکي و کلمههاي مکي بيشتر است. شايد يک معنايش اين است که ما وقت بيشتري براي خودسازي بايد بگذاريم. اگر اين افراد جدا جدا درست ساخته شوند، يک جامعه آرماني تشکيل ميشود. مباحث معاد غالباً در آيات مکي هست. جزءهاي 27، 28 و 29 و 30 و غالباً مبحث معاد را براي خودسازي بسيار مورد نياز است. ما را مسئوليت پذير و پاک ميکند. چشم و گوش و زبان ما، فکر و قلب ما را به سمت طهارت و پاکي ميبرد. توجه به اينکه روزي خواهد آمد، جهاني بزرگتر و واقعيتر از اين جهان است که ما با خوشبختي وارد آن جهان شويم. اينجا وقت اين هست که خودمان را مهيا کنيم.
آثار ايمان به معاد، بعضي از آثارش را در برنامه دو هفته قبل عرض کرديم، نگاه کردم شايد يک دور قرآن را نگاه کردم. يکي از آثار ايمان به معاد ثبات قدم است. يعني مؤمنان در مسير زندگي با طعنه، تمسخر، غمزه روبرو ميشوند. براي اينکه ايمانشان را بتوانند حفظ کنند، مثلاً حجاب دارد، نماز ميخواند، به حلال و حرام دقت ميکند. يک کساني هستند مسخره ميکنند. اين بايد انرژي داشته باشد تا خودش را حفظ کند. اين نگاه يکي از سرچشمه است يعني مبدأ که خدا مرا ميبيند. خدايا به من کمک کن اين اعتقاد را حراست و حفاظت کنم. يکي هم آيندهاي است که از ماست. مجموعه آياتي هست در سوره مطففين، ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (مطففين/29) تبهکاران به مؤمنان ميخندند. اين خنده مؤمن است در يک مجتمع باشد، دو نفر به يک نفر بخندند. ممکن است در رسانه آمريکايي باشد. در مقياس بزرگتر باشد. همين جنگ رواني که ميبينند يک جمعي درست حرکت ميکنند، از رسانه استفاده ميکنند و به اينها ميخندند. در مجالس پر زرق و برق با دکورهاي ميلياردي، قهقهه ميزنند و مؤمنان را مسخره ميکنند. «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ» اين متلک اول ميخندند. هجوم دوم با زبان و چشم غمزه ميآيند. اشارات تمسخر آميز ميکنند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ» در جمعهاي خودشان جوک درست ميکنند، شوخي ميکنند و مؤمنين را دست مياندازند. اين ابزار الآن دست رسانههاي غرب است. با جذابترين ابزار هنر اين کار را انجام ميدهند. يک مؤمن الآن يا در خود اروپا زندگي ميکند و در معرض اين مسائل است. يا در مشرق زمين زندگي ميکند، در ايران و عراق زندگي ميکند، در معرض اين رسانهها هست و الآن هم موبايل در همه خانهها هست. اين وقتي ميبيند، شايد اگر ايمانش ضعيف باشد اعلام انصراف از ايمان بدهد. قرآن ميفرمايد: کافران دوست دارند ايمانهاي شما را تبديل به کفر کنند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136) ايماندارها ايمانهايتان را تقويت کنيد. يکي همين توجه به معاد است.
تبهکاران به مؤمنان ميخندند، از کنارشان رد ميشوند «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ» چشمک ميزنند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ» در جلسههاي خودشان فکاهي و جوک و مزاح ميگويند و شاد هستند که توانستيم آن طرفيها را مسخره کنيم. «وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ» (مطففين/32) وقتي حزباللهي را ميبينند، ميگويند: اينها عوضي هستند. قصه برعکس شده است. آنها به اينها ميگويند: عوضي هستيد. اين مؤمن چطور حجاب و نماز خودش و درستي و حلال و حرام خودش را حراست کند؟ آيه آخر سوره مطففين ميفرمايد: قيامت که شد، «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» (مطففين/34) يک شرايطي پيش ميآيد، مؤمنها به مجرمها ميخندند. گويا ساختمان بهشت و جهنم را خداوند به گونهاي طراحي کرده است که امکان ارتباط بهشتيها و جهنميها و گفتگوي آنها هست. ميتوانند شرايط و وضعيت همديگر را ببينند. «عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ» بر تختها نشستند و به جهنميها ميخندند. جهنمي هم ميبيند که او دارد به او ميخندند. اين ايمان به معاد و اثر ايمان به معاد است. اميد ميبندد به آيندهاي که آن آينده از ماست. اگر من پاک و درست و مؤمن و صابر باشم، درست است در معرض فشار رواني هستم، ولي آينده از ماست.
همسر فرعون در کاخ فرعون زندگي ميکند، آسيه به خدا اين را ميگفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» (تحريم/11) خدايا اين کاخ و غذاها را نميخواهم، اين عياشي و خوشگذراني را نميخواهم. در بهشت براي من خانهاي بنا کن. «وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» خدايا مرا نجات بده. اين ايمان به معاد، يک بانوي تنها را در يک کاخ حفظ ميکند. ثبات قدم به او ميدهد. قصهاي در سوره مبارکه بقره هست، خيلي از مردم ما در حافظه دارند. ماجراي طالوت و جالوت، بعد از امتحاناتي لشگر طالوت که معرفي شد از جانب خدا بود، فرماندهاي از نظر جسم و علم در حد قابل قبول، به ارتش دشمن رسيدند. يک عده گفتند: «قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» (بقره/249) ما که با ارتش جالوت نميتوانيم طرف شويم. سستي کردند و عقب نشيني کردند. يک عدهاي ايستادند و همينها باعث شد که به پيروزي برسد. اينها که بودند؟ اينهايي که به معاد باور داشتند. «قالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» يک جمعي که اعتقادشان اين بود که مرگ هلاکت و نابودي نيست، بلکه ديدار با پروردگار عالم است. اينها گفتند، چه گفتند؟ «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» ايمان به معاد ميتواند به ما انرژي و قوت بدهد در برابر دشمن، به ما ايستادگي بدهد.
نمونه ديگر، يوسف صديق بي گناه وارد زندان ميشود. خيلي سخت است وقتي کسي بي گناه است و وارد زندان شود. چه کار کند افسرده و پژمرده نشود و خودش را نبازد. اميد به آينده ميبندد. حضرت يوسف وقتي وارد زندان شد، دو تا زنداني همراه او وارد شدند. آنها هم گفتند: «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (يوسف/36) از حضرت يوسف چه ديدند که گفتند: به نظر ما تو متفاوت با بقيه هستي. حضرت يوسف هم همانجا طرز تفکر خودش را براي زندانيها گفت. «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ» من ترک گفتم آئين جمعيتي را که «لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ» به خدا و جهان آخرت ايمان ندارند. با اين انرژي وارد زندان شده و لذا ميتواند در زندانيها تأثير بگذارد و راهنماي زندانيها باشد، در زندان هم با نشاط شکنجه ميشود، اما روحيه دارد. اين ايمان به معاد است. اسراي ما، همين نگاه را داشتند. اسرايي که در زندانهاي مخوف بدون غذا و وسايل آسايش بودند و اميد به آيندهاي ميبستند که حقيقت دارد و زندگي واقعي آنجاست. «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» (عنکبوت/64) يکي از مزدهايي که خداوند به حضرت يوسف داد، اين بود که او را به عزيزي مصر رساند. قرآن در سوره يوسف ميفرمايد: يوسف را به مقامي رسانديم که هرجاي کشور اجازه داشت ورود پيدا کند. همه اختيارات کشور دست يوسف افتاده است. همين کسي است که در چاه انداختند و همين کسي است که بي گناه در زندان بود. بعد ميفرمايد: اين بود مزد يوسف؟ نه، «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ» (يوسف/57) يعني يک بازي است که برد آن با همه بردها فرق دارد. باختش با همه باختها فرق دارد. «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَر» (زمر/26) «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى» (فصلت/16) «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَق» (رعد/34) عذابهايي در دنيا و آخرت هست. عذاب آخرت بزرگتر از عذاب دنياست، عذاب آخرت سختتر از عذاب دنياست. عذاب آخرت رسوايياش بيشتر از دنياست. يعني هردو طرف هست، هم برد در قيامت، جوايز قيامت با اينجا متفاوت است. ميشود به آن اميد بست، هم باخت در قيامت، کيفر و عذاب خدا در قيامت، با عذابهاي اينجا، «وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ» (فجر/26) در پايان سوره فجر ميخوانيم که خداوند طوري عذاب ميکند که احدي عذاب نکرده است. با عذابهاي زندانهاي دنيا متفاوت است. اين انگيزه به ما ميگويد: به خلاف و ظلم و ناپاکي نزديک نشو. به کار خير و خدمت و عبادت نزديک شو، از شوق بهشت.
يعني خدايي که پرورش دهنده مثل باغباني که اين گلها و ميوهها را سامان ميدهد، او ربّ ماست و به اين وسيله ما را تربيت ميکند. ميگويد: از قيامت و جهنم ياد کنيد، از بهشت ياد کنيد که اينها شما را تربيت ميکند. ممکن است کسي بگويد: ياد مرگ و ياد قيامت مسکن است، متوقف کننده است. در حالي که اين آياتي که ميخوانيم، ياد قيامت رزمنده را فعال ميکند. جنگي داريم به نام جنگ تبوک، ماجرايش در سوره توبه آمده است. جنگ سختي بوده است. شايد هزار کيلومتر از مدينه، منطقه جنگي دور بوده است. فصل تابستان بود. تابستان حجاز هم داغ و سوزان بود. فصل برداشت محصول هم بود. پيامبر فرمودند: رزمندگان براي اعزام به جبهه آماده شويد. قرآن ميفرمايد: يک عده با بهانه و عذرهاي مختلف آمدند از پيامبر مرخصي بگيرند. ميفرمايد: «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُومِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ» (توبه/45) آن کسي مرخصي ميخواهد که دغدغه آخرت ندارد و ايمان به آخرت ندارد و به آخرت شک دارد. ميگفتند: الآن ميخواهيم محصول برداشت کنيم، يا هوا داغ است، جنگ براي پاييز و زمستان باشد. اما کساني که ايمان به آخرت دارند، سر از پا نميشناختند و از هم سبقت ميگرفتند. اين ياد معاد است. ياد معاد به رزمنده يک روحيهاي ميدهد و به او ميگويد: فرق نميکند، تو وظيفهات را انجام بده، «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» (توبه/52) يکي از دو نيکي، آيات 44 و 45 از سوره توبه به اين موضوع اشاره ميکند. پيامبر هم به آنهايي که مرخصي ميدادند، جمعي از منافقين بودند، خداوند يک نهيبي به پيامبر زد که چرا مرخصي ميدهي؟ بگذار معلوم شود چه کساني به آخرت ايمان دارند و چه کساني ندارند. يعني ملاک را خداوند ميبرد به ايمان به معاد، کسي که به آخرت ايمان دارد ميداند مرگ ورود به جهان تازهتر و خوشبوتر و شيرينتر است.
يک ثروتمندي است نامش در قرآن آمده است و مردم او را ميشناسند. قارون! موسي بن عمران که انقلاب کرد و فرعون را شکست داد، انقلابي آغاز شد و انقلابيون هم جامعهاي تشکيل دادند. قارون هم يکي از آن انقلابيون بود. با حضرت موسي آشنا بود اما آرام آرام جاذبه ثروتمندي او را غرق کرد و يک زندگي فوق العاده شاهانه براي خود دست و پا کرد. حضرت موسي به قارون پيغام داد: از اين دارايي و اموالي که داري زکات بده و مقداري به فقرا بده. گفت: «قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» (قصص/78) اينها براي تخصص خودم است. من به کسي نميدهم. مردم هم به زندگي وقتي نگاه ميکردند حسرت ميخوردند. مرکبهاي گران قيمتي داشت، لباسهاي آنچناني داشت، مخصوصاً در جامعه با هم زينتها حاضر ميشد. «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ» (قصص/79) خيلي شيک وارد جامعه ميشد. مردم نگاه ميکردند و گريه و حسرت ميخوردند. قرآن قصه قارون را که نقل ميکند، بعد از اين قصه اين را ميگويد: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (قصص/83) آخرت براي آنهايي است که در اينجا بزرگي نميفروختند، فخر نميفروختند و فساد نميکردند. اينها به دنبال ماجراي قارون هست. يعني قارون دو تا کار ميکرد. يکي خودش را از ديگران بهتر ميدانست و يکي فساد ميکرد. چطور؟ با انباشتن سرمايه و ندادن به محرومان، حالا قرآن ميخواهد يک چنين آدمهايي را که در آينده خواهند آمد. به اين سرمايهدار ميگويد: اگر آخرت ميخواهي اين آخرت را براي آنهايي گذاشتيم که فساد نميکنند و خودشان را بزرگتر و بهتر از ديگران نميدانند. يعني تربيت با توجه به ايمان به معاد است.
اميرالمؤمنين(ع) برادري دارد به نام عقيل، اين قصه را همه ميدانند. پر بچه بود و يک مقداري مريضي داشت. در نهجالبلاغه ميفرمايد: برادرم چند بار نزد من آمد، ميخواست سهمي از شما را به او بدهم. الآن يک مسئول و مديري که اختيار دارد و صاحب امضاء است، برادر و مادر و پدرش رانت ميخواهند. متن نهجالبلاغه را ميخوانم «به خدا برادرم عقيل را در نهايت بي نوايي ديدم، از من خواست تا يک صاع از گندم شما را به او ببخشم. در حالي که فرزندانش از شدت فقر آشفته مو و گرد آلود با چهرهي نيلي ميديدم. چند بار نزد من آمد، خواهش خود را تکرار کرد. من همچنان به او گوش ميدادم. او ميپنداشت که دينم را به او ميفروشم و شيوه خود را کنار ميگذارم و از پي هوا و هوس خود ميروم. پس پارهي آهني را گداختم تا مگر عبرت بگيرد. به تنش نزديک کردم، عقيل مانند بيماري ناله سر داد و نزديک بود از حرارتش بسوزد. گفتم: اي عقيل، نوحه گران در عزايت بگريند. آيا از حرارت آهني که انساني به بازيچه گداخته مينالي و مرا از آتشي که خداي جبار به خشم خود افروخته بيمي نباشد. تو از اين درد مينالي و من از آن درد ننالم.» اين قصهي يک زمامدار عادل است.
اميرالمؤمنين(ع) بچههايش مريض شدند. در سوره مبارکه انسان يا «هل أتي» آمده است. پيامبر به عيادت بچهها آمد. پيشنهاد نذر داد، بچهها شفاء پيدا کردند. بنا شد نذرشان را عمل کنند. «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً» (انسان/7) به نذرشان وفا ميکنند و ميترسند از روزي که، اين اثر ايمان به معاد است. هم قبل از آيه «يطعمون» اين مضمون آمده و هم بعدش، «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» غذا ميدهند، «عَلى حُبِّهِ» عليرغم اينکه به آن غذا نياز دارند. «مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان/8) مسکين و يتيم واسير، بعد ميگويند: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» براي خدا اين کار را کرديم. «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» ما از شما مزد نميخواهيم و از شما تشکر نميخواهيم. «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» (انسان/10) ما از يک روز تلخ و سختي که در پيش است، ميترسيم. آن باعث ميشود ما به شما محرومان توجه کنيم. ثروتمندان ما اين آيه را ميخوانند. ثروتمندان و سرمايهدارها وضع فقرا را ميدانند، بايد تحت تأثير قرار بگيريم. اين اثر ايمان به معاد است. 1500 آيه در کمتر صفحهاي است که آيه در مورد معاد نباشد. هي به ما کد ميدهد، به آينده فکر کن. تو يک قطعهاي در اين دنيا نيستي و با مردن تمام نميشوي. آيه 200 سوره بقره ميگويد: بعضي فقط دنيا ميخواهند. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق» (بقره/200) در آخرت بهرهاي ندارند. تعادلش چيست؟ دعايي که همه بلد هستيم. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار» (بقره/201) 115 بار کلمه دنيا و 115 بار کلمه آخرت آمده است. اين امکانات لااقل نصف نصف کنيم. نصفش را در دنيا هزينه کنيم. نصفش را از پيش بفرستيم.
شريعتي: در مناجات اميرالمؤمنين در مسجد کوفه که مطلع بي نظيري دارد، آنجا حضرت به خدا پناه ميبرد، براي روزي که «يوم لا ينفع مالٌ و لا بنون إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»
حاج آقاي بهشتي: خود اين يک موضوع است که ايمان به معاد در مناجاتها، همين کتاب دعا را از اول تا آخر ببينيم چقدر تکرار شده، موسي بن جعفر(ع) بعد از نماز عشاء پيشاني به خاک ميگذارد و تا اذان صبح اين دعا را تکرار ميکند. «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ الرَّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ و المغفره بعد الموت وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ» يعني هم اميد به بهشت، يک حقيقتي است که سعادت به معناي واقعي آنجا هست، هم ترس از آتش جهنم که خدا فرموده است. اينها قصههايي است که در قرآن براي تربيت ما آمده است. خداوند از شش هزار آيه، سه هزار آيه را در قالب قصه براي ما تنظيم کرده است. يعني حرفهاي شيرينش را در قالب قصهها ريخته است. همين قصههاست که ما ميخوانيم. در قصهها از مبدأ ياد کنيد، خدايي که شما را آفريده است. ياد کنيد از معاد، جهاني که پيش روي شماست. قرآن ميفرمايد: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْباب» (بقره/197) براي سفر آخرت توشه برداريد. در فصل تابستان در مورد سفر و مسافرت صحبت کرديم. در مورد سفر آخرت مطلبي نگفتيم. يک سفر داريم به نام سفر آخرت، منتهي اين سفر اختياري نيست و بخواهيم و نخواهيم عازم اين سفر هستيم. برنده کسي است که توشه دارد. قرآن به ما ميگويد: توشه برداريد. توشه چيست؟ «فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى» پرهيزگاري و پاک و درست بودن. چشم طمع به دارايي ديگران و ناموس ديگران نداشتن، اينها سرمايه آن سفر است. همان قلب سليمي که فرموديد، قلبي که در آن مريضي نباشد. مريضي چيست؟ کينه و حسد درونش نباشد.
ما هر صبح و شام بايد خودمان را براي اين سفر آماده کنيم. اين سفر کي هست؟ بيش از ده بار خداوند فرموده: «بغتة» ناگهاني. يکوقتي ما با حاج آقاي قرائتي به بازديد از بهشت زهرا رفتيم. مدير بهشت زهرا توضيح ميداد که اينجا خودش يک دنيايي است. گفت: ميخواهيد آمار دقيق مردهها را در ماه گذشته به شما بگويم؟ به ما فرمودند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» برنده کسي است که قبل از اينکه آن طرف برود و حسابش را برسند، همينجا به حسابش رسيدگي کند. اگر ميشود هر شب، نميشود شبهاي جمعه، نميشود ماهي يکبار و چهل روز يکبار، نميشود شب قدر، يک حساب و کتابي بکنيم. اگر يک ساعت ديگر از اين دنيا بروم، چه وضعي دارم؟ همين را حساب و کتاب کنيم. اختيارات و امکاناتي که خدا به من داده است. جواني داده، سلامتي داده، عقل و فطرت و وجدان داده است. در چنين کشوري زندگي ميکنيم و چنين رهبر عزيزي داريم.
رحمت خدا بر شهيد رجايي، به امام عرض کرد: امام عزيز! من تاريخ هزار ساله گذشته را خواندم. رهبري مثل شما را تاريخ به خود نديده است. امام فرمودند: آقاي رجايي، اشتباه ميکني. ملتي مثل ملت ايران جهان به خود نديده است. مردم خوبي داريم. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (تکاثر/8) يعني حتماً حتماً از نعمتها پرسش خواهد شد. امام(ع) فرمود: اين نعمت آب و نان نيست. نعمت ولايت است. ما چهلمين سال انقلابمان است. قدر بدانيم، صدايي که از تودههاي مردم با رهبري يک فقيه عادل بلند شد و به اقصي نقاط عالم رسيد. هم قسمت چپ دنيا کمر بسته بودند که اسلام را ريشه کن کنند و هم اروپاييها و آمريکاييها، اين صدا مثل يک خروش، مثل يک آتش فشان بلند شد و مردم دنيا را متوجه خود کرد. اين را قدر بدانيم. نه اينکه مثل قارون سوء استفاده کنيم. چه عاملي باعث سلامت ما ميشود؟ ياد قيامت، سورههاي کوچکي که در مورد قيامت هست را تکرار کنيم. «الْقارِعَةُ، مَا الْقارِعَةُ» (قارعه/1و2) قارعه يعني يک صداي مهيب، «وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ» آن روز چه روزي هست؟ «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) «الْحَاقَّةُ، مَا الْحَاقَّةُ، وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ» (حاقه/1-3) اينقدر روز رستاخيز روز بزرگ و عظيمي است، مخاطب اول اين آيهها پيامبر است. اي پيامبر تو نميداني قيامت چه روزي است؟ پيامبر فرمود: «لو تعلمون ما اعلم» چيزهايي که من در مورد قيامت ميدانم اگر شما ميدانستيد، زياد مينشستيد گريه ميکرديد و کم ميخنديديد. چيزهايي که من در مورد قيامت ميدانم اگر ميدانستيد به کوهها پناه ميبرديد.
شريعتي: نکتهاي که شما فرموديد خيلي حائز اهميت است، نقش معاد باوري در ادعيه را خيلي راحت ميتوانيم دنبال کنيم و از آن دست بگيريم. دعاي ابوحمزه که سرشار از ياد معاد است. انشاءالله با ياد مرگ زندگي کنيم و همه ما به سلامت به سراي باقي بشتابيم. «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر/55) ما يک هفته براي ثبت نام زائر اوليهاي عتبات فرصت گذاشتيم، اينقدر مراجعه کننده به سايت ما زياد بود، متأسفانه سايت برنامه دچار مشکل شد. تقاضا ميکنم به سايت شبکه سه مراجعه کنيد، www.tv3.ir که پايگاه رسمي شبکه سه هست. يک هفته فرصت داريد. انشاءالله قرعهکشي ميکنيم و نفرات را اعلام خواهيم کرد. امروز آيات پاياني سوره مبارکه مدثر و آيات ابتدايي سوره مبارکه قيامت را تلاوت خواهيم کرد.
«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ «48» فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ «49» كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ «50» فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ «51» بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً «52» كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ «53» كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ «54» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «55» وَ ما يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ «56»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ «1» وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ «2» أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ «3» بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ «4» بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ «5» يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ «6» فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ «7» وَ خَسَفَ الْقَمَرُ «8» وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ «9» يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ «10» كَلَّا لا وَزَرَ «11» إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ «12» يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ «13» بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ «14» وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ «15» لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ «16» إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ «17» فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ «18» ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ «19»
ترجمه: پس شفاعت شافعان سودشان ندهد. چه شده آنان را كه از تذكّر (قرآن) روى گردانند؟ گويا آنان گورخرانى هستند كه از شير مىگريزند. بلكه هريك از آنان توقّع دارد كه نامه هايى سرگشاده (از سوى خدا) به او داده شود. چنين نيست، بلكه آنان از آخرت نمىترسند. چنين نيست، همانا آن (قرآن) تذكّرى ارزشمند است. پس هركس خواست، با آن تذكّر يابد. و تذكّر نمىيابند مگر آن كه خداوند بخواهد. او سزاوار تقواست و سزاوار آمرزيدن است.
به نام خداوند بخشنده مهربان، به روز قيامت قسم مىخورم. و به نفس ملامتگر قسم مىخورم (كه شما پس از مرگ زنده خواهيد شد.) آيا انسان مىپندارد كه استخوانهاى او را (بعد از مرگ) جمع نمىكنيم؟ بلكه ما قادريم (خطوط سر) انگشتان او را (بار ديگر) درست كنيم، ولى انسان مىخواهد راه فسق و فجور را پيش روى خود باز كند. (لذا از روى ترديد) مىپرسد: روز قيامت چه وقت است؟ پس آنگاه كه (در آستانه قيامت) چشمها خيره گردد. و ماه تاريك شود و خورشيد و ماه جمع شوند. در آن روز انسان خواهد گفت: گريزگاه كجاست؟ هرگز، ملجأ و پناهگاهى نيست. آن روز قرارگاه فقط نزد پروردگار توست. آن روز انسان به آنچه پيش فرستاده و آنچه به جا گذاشته است خبر داده مىشود. با آن كه انسان بر (نيك و بد) نفس خويش بينا است (كه چه كرده و چه مىكند). اگر عذرهايى بتراشد. (اى پيامبر! به هنگام نزول وحى،) زبان خود را به حركت در نياور تا نسبت به تلاوت آن شتاب كنى. همانا گردآوردن و خواندن آن (بر تو) بر عهده ماست. پس چون آن را خوانديم، قرائت آن را دنبال كن. آنگاه بيان (حقايق و اسرار و توضيح) آن بر عهده ماست.
شريعتي: رسول خدا(ص) فرمودند: دلهاي شما مثل آهن زنگ ميزند. يکي بلند شد و پرسيد: جلاي اين دلهاي زنگار گرفته چيست؟ حضرت فرمودند: ياد مرگ و خواندن آيههاي قرآن. انشاءالله زندگي ما منور به نور قرآن و منور به ياد معاد باشد و با معادباوري زندگي کنيم و عاقبت بخير شويم.
حاج آقاي بهشتي: سوگند به روز قيامت، علامه طباطبايي فرمود: خداوند در قرآن به سي و چند چيز قسم خورده است. براي خدا که پديدهها مساوي است، تا اهميت آن چيزها را خداوند به ما بفهماند. يکي قسم به روز قيامت است. معلوم است روز مهمي است و قسم به نفس ملامتگر، يک سيستمي خداوند در وجود ما قرار داده که وقتي گناه ميکنيم خودمان را سرزنش ميکنيم. اين را بايد رشد بدهيم و چيز خوبي است. «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَه» (قيامت/3) کلمهي «حسبَ، يحسبُ، تحسبُ» در قرآن هرجا هست يعني ديد غلط. مثل آيهاي که همه بلد هستند «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» (آلعمران/169) ديد غلط است. شهيدان زنده هستند. اين ديد غلط است که کسي فکر کند ما نميتوانيم استخوانهاي پوسيده را جمع کنيم. حتي شيارهاي سر انگشتان را مجدد به همان شکل اوليه در ميآوريم. چرا آدمها قيامت را يا ايمان نميآورند و يا انکار ميکنند و يا غافل ميشوند؟ دليلش اين است «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» انسان ميخواهد جلوي راهش باز باشد و محدوديت نداشته باشد، به هر مالي دست بزند، به هر صحنهاي نگاه کند. ميگويد: فيلتر نبايد باشد و قرآن ميگويد: فيلتر بايد باشد. انسان براي رسيدن به تعالي و سعادت در چهارچوبي که خدا طراحي کرده بايد حرکت کند.
ما در دو جلسه خيلي مختصر آثار ايمان به معاد را عرض کرديم. خيليها پرسيدند: کتابي در مورد معاد معرفي کنيد. من کتاب حاج آقاي قرائتي را معرفي ميکنم، سالهاي اوليه دهه شصت اين کتاب تأليف شده است. من شاهد بودم بسياري از قسمتهاي اين کتاب با گريه نوشته شده است. در پايان هم شبهاي قدري بود که اين کتاب به پايان رسيد و به زيارت امام رضا مشرف شديم و دست نوشته اين کتاب را حاج آقاي قرائتي به ضريح امام رضا(ع) ماليدند تا خداوند برکت بدهد به اين کتاب، من بيش از چهل سال است در خدمت ايشان هستم. بين کتابهاي ايشان بهترين کتابشان را اين کتاب ميدانم.
شريعتي: کتاب بسيار جامع و خوبي است، از ايمان به معاد تا انکار معاد و توبه، لحظه مرگ و برزخ و بهشت، جهنم و مباحث آخر در مورد سيماي بهشت و بهشتيان است. کتاب خوبي است با عنوان «معاد» از مجموعه مباحث اصول اعتقادي است که آقاي قرائتي اين کتاب را تأليف کردند. به 20000303 پيامک بدهيد و دوستان من شما را راهنمايي خواهند کرد. بزرگان زيادي بودند که با اخلاص کتابهايي را نگاشتند مثل شيخ آقابزرگ تهراني صاحب کتاب شريف «الذريعه و طبقات اعلام الشيعه» نکات شما را در مورد اين شخصيت ميشنويم.
حاج آقاي بهشتي: ايشان شخصيت بزرگي هستند براي کساني که ميخواهند کارهاي بزرگ انجام بدهند، زندگينامه اين شخصيت را بخوانند. شايد اين نکته را حاج آقاي عابديني گفته باشند، زندگينامه اين بزرگوار را که ميخواندم اين کلمه به نظرم آمد، غيرت ديني. يک کسي در مصر يا در يک کشور عربي همين اندازه گفته که در قرنهاي اول شيعه دستاوري نداشته و تأليفاتي نداشته است. سه عالم بزرگ شيعه برخاستند و تمام عمرشان را براي پاسخ به اين شبهه گذاشتند و اين يعني غيرت، گاهي در رسانههاي غربي ميگويند: انقلاب کاري نکرده و ايران دستاوردي نداشته است. ما نبايد سکوت کنيم. اين عالم بزرگ از وقتي اين جمله را شنيد تا پايان عمر نشسته کتابهايي که توسط شيعه قرن به قرن در تمام علوم نوشته شده است، لازم شده به فلسطين، به مصر و عراق و سوريه و لبنان، هند و پاکستان و ايران سفر کرده است و بيش از 53 هزار کتاب را کتاب شناسي کرده است. در روزگار سختي بوده در عراق کاغذ نبوده و چاپخانه نبوده است. تا بيست جلد آن در زمان حياتش منتشر شده است. «الذريعه» کتاب 26 جلدي است. پس از آن سراغ شرح زندگاني علماي شيعه رفته است تا پاسخگوي سخن مخالف باشد. فرض کنيد کتاب خدمات متقابل شهيد مطهري، اسلام و ايران. يکوقت انسان ميخواند يا کتاب «پويانمايي تمدن اسلام و ايران» آقاي دکتر ولايتي، وقتي آدم ميخواند به ايراني بودن و مسلمان بودنش افتخار ميکند و اين اسمش غيرت است.
از دعاهايي که حضرت امام داشتند اين بود که خدايا انقلاب اسلامي ايران به دست صاحب اصلياش برسان. جهان را براي ظهور مهدي موعود آماده و ما را از منتظرانش تقدير بفرما. راهپيمايي 22 بهمن را پر شکوهترين راهپيمايي اين چهل سال تقدير بفرما.
شريعتي: براي سلامتش دعا ميکنيم.