حجت الاسلام والمسلمين بهشتي- حضرت زهرا (سلام الله عليها) الگوي صبر و پايداري
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: حضرت زهرا (سلام الله عليها) الگوي صبر و پايداري
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 30- 10-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
«السلام عليک ايتها الصديقة الشهيده»
قرار بود که عمري قرار هم باشيم *** که بي قرار هم و غم گسار هم باشيم
اگر زمين و زمان به هم بريزد باز *** من و تو تا به ابد در مدار هم باشيم
کنون بيا که بگرييم بر غريبي هم *** غريبه نيست بيا سوگوار هم باشيم
در اين ديار اگر خشکسالي آمده است *** خوشا من و تو که ابر بهار هم باشيم
نگفتيام ز چه رو خون گريه ميکند ديوار *** مگر قرار نشد رازدار هم باشيم
نگفتيام ز چه رو، رو گرفتهاي از من *** مگر چه شد که چنين شرمسار هم باشيم
به دست خسته تو دست بستهام نرسيد *** نشد که مثل هميشه کنار هم باشيم
شکسته است دلم مثل پهلويت آري *** شکستهايم که آيينه دار هم باشيم
«السلام عليک يا بنت رسول الله، السلام عليک يا زوجة ولي الله، السلام عليک يا أم الحسن و الحسين و رحمة الله و برکاته» سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، در سالروز شهادت زهراي مرضيه با سمت خدا مهمان لحظات شما هستيم. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان اين برنامه سلام ميکنم. از خداوند ميخواهم به برکت شهيد امروز اين گفتگوها را موجب خير و رشد و نور و به دور از هر آفت و اشتباه قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله همه ما مشمول نگاه مادرانه حضرت زهرا(س) شويم. فهم شخصيت حضرت زهرا بسيار دشوار است. فاطمه زهرايي که اگر قرار باشد شبيه کسي يا چيزي باشد، بايد بگوييم شبيه ليلة القدر است. «و ما ادراک ما ليلة القدر» امروز ميخواهند کليدهاي شخصيت حضرت زهرا(س) را براي ما بگويند تا به اندازه فهممان به حضرت نزديک شويم و معرفت پيدا کنيم.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم. به نظرم ميرسد کليد شخصيت حضرت فاطمه زهرا در فراز اول زيارتنامه حضرت است و اين برداشت شخصي من هست و انشاءالله درست باشد. در زيارتنامه ميخوانيم که اي بانوي امتحان داده که خدا تو را امتحان کرد و تو در اين امتحان صابره هستي. «يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ انْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» امروز در مورد همين کلمه، صبر فاطمه زهرا صحبت ميکنيم و ميخواهيم ده نوع صبر در زندگي حضرت را بيان کنيم. با اين نيت که ما هم همرنگ و شبيه او شويم. در زندگي از صبر فاطمه زهرا اقتباس کنيم. «وَ زَعَمْنا انَّا لَكِ اوْلِيآءُ» ما گمان داريم از دوستان شما هستيم. انشاءالله درست باشد. «وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ» مکتب شما را که پدر شما آورد و همسر شما، يعني اسلام ناب محمدي(ص)، اسلامي که پيامبر آورد و اميرالمؤمنين ادامه دهنده آن بود، ما قبول داريم و پاي اين مکتب ميايستيم. انشاءالله بتوانيم حرفهاي نو بزنيم و درس خوبي بگيريم. کلمه صبر در قرآن زياد آمده است.
اولين نوع صبر، صبر در برابر آزار مشرکين است. اين کودکي فاطمه زهراست. اسلام تازه شکل گرفته و آمار مسلمانها کم است. آزار و اذيت فوق العاده زياد است. مسلمانها را ميزنند و شکنجه ميکنند. زنهاي مشرک از بالاي بامها خاک و خاکستر روي سرشان ميريزند. مردانشان سنگ ميزنند و دشنام ميدهند و مسخره ميکنند. اينها کودکي فاطمه زهراست. بارها ميبيند پدرش وقتي وارد خانه ميشود با چهره خونين است ولي از همان کودکي چون باور کرده به مکتب ايمان دارد، ميداند اينجا نبايد خودش را ببازد و بايد مثل يک قهرمان باشد ولو کم سن و سال است. اين صبر نوع اول است. به قرآن بخواهيم استناد کنيم مثل آزارهايي که به ابراهيم خليل ميدادند. ابراهيم در پاسخ آزارها ميفرمود: «وَ لَنَصْبِرَنَ عَلى ما آذَيْتُمُونا» (ابراهيم/12) اي مشرکان و اي بت پرستان ما صبر ميکنيم و مقاومت ميکنيم در برابر اذيتهاي شما. اين صبر نوع اول است.
دومين صبر، صبر در برابر تحريمهاست. اسلام يک مقدار جون گرفت، مشرکين ترسيدند. نميتوانستند تحمل کنند حضور مسلمانها را در شهر مکه، اينها را از شهر بيرون کردند. يک جايي بود مثل ملک ابوطالب بود. شعب ابي طالب براي ابوطالب بود. آنجا رفتند و تصور کنيد يک تعداد مسلمان، تعداد زيادي هم نيستند، نگهداري ايمان خيلي دشوار است. از آن تحريمهاي آمريکايي، خريد ممنوع، فروش ممنوع، ازدواج ممنوع، رفت و آمد و ديد و بازديد ممنوع، اين جمعيت کجا رفتند؟ يک جايي در کوهستان شبها خيلي سرد و روزها خيلي گرم و زير تابش آفتاب. فاطمه زهرا آغاز نوجوانياش در اين ايام است. يعني در شرايطي که انقلاب دارد شکل ميگيرد و دشواريهاي خودش را دارد. اين شخصيت هم دارد رشد ميکند. مربيهايش چه کساني هستند؟ پيامبر و مادرش خديجه، ابوطالب، شخصيتهايي هستند که اولينهاي اسلام هستند. در شعب ابي طالب اينگونه که نقل شد گريه بچهها از گرسنگي و گاهي بزرگترها گريه ميکردند و صداي گريهشان به مردم مکه ميرسيد. شعب ابي طالب همين الآن هم در مکه هست و خيلي سخت بود. ولي نقطه عطفي شد و مسلمانها با استقامتشان در آن سه سال جاي پاي خودشان را محکم کردند. دشمن فهميد اينها حاضر نيستند تن بدهند تا اينکه به اذن پروردگار متني که مشرکين نوشته بودند و در کعبه آويزان کرده بودند، موريانهها خوردند و مسلمانها از شعب ابي طالب دوباره وارد شهر شدند. امروزي بخواهيم بگوييم حساب کنيد يک دختر و پسري در خانه هرچه ميخواهد نيست يا نامرغوب هستند يا مقدارش کم است. خوردني، پوشيدني و وسيله مدرسه ميخواهد، نيست و تحريم است.
صبر نوع سوم، صبر بر فقدان مادر است. خيلي سخت است مخصوصاً براي دختر، مادري که خداوند بارها توسط جبرئيل سلام او را ميرساند. خالق عالم همراه با وحي سلام اين بانو را ميرساند. کسي که همه هستياش را براي اسلام داده است. فاطمه زهرا يک چنين مادري را در سه سالي که در شعب ابي طالب بودند از دست داد. بچهها تکيهگاهشان پدر و مادر است و هرکدام از پدر و مادر از دنيا بروند يک لطمهاي به آنها ميخورد. ما الآن علمايي که مطرح ميکنيم گاهي ميگوييم يتيم بوده ولي خدا به او کمک کرده است. واقعاً کودک ضربه ميخورد و فاطمه زهرا با اين مصيبت روبروست. پيغمبر او را تسکين ميداد و ميفرمود: نور چشمانم، پاره تنم، عزيزم، مادرت در بهشت جايگاه خوبي دارد و صبوري ميکرد. اين بار پيامبر دو تکيهگاهش را همزمان از دست داد، حضرت ابوطالب و حضرت خديجه که اسم آن سال را سال غصه گذاشت. عام الحزن! حالا پيامبر يک تکيهگاه کم سن و سالي پيدا کرده و دخترش فاطمه است. اينبار به مکه برگشتند، ابوجهل طعنه ميزند و عوامل خودش را ميفرستد که به پيامبر توهين کنند. در مسجد الحرام به پيامبر توهين ميکنند. مسلمانها ميآيند فاطمه زهرا را از خانه ميآورند، يک دختر هشت نه ساله بود. دختر با کمال شهامت از خانه وارد مسجدالحرام ميشود و دست پدر را ميگيرد و پدر را مرتب ميکند و به خانه ميآورد و تسکين ميدهد. خيلي شخصيت بزرگي است. أم ابيها يا پيامبر اين تعبير را دارد: «فداها أبوها» چقدر اين شخصيت بزرگ است که پيامبري که گل سر سبد عالم خلقت است و خداوند جهان را به برکت او آفريد، ميگويد: عزيزم، پدرت به فداي تو! معلوم است از اين دختر انرژي ميگيرد. ميشد اين دختر خودش را ببازد و زنگش بپرد و بنشيند يک گوشه گريه کند. اين کليد شخصيت فاطمه زهراست.
صبر نوع چهارم، آدمها شهر و محل خودشان را دوست دارند، خيلي راضي نميشوند از شهرشان به جاي ديگر بروند. به خصوص اگر به زور بيرونشان کنند، خيلي دلخور ميشوند. يک شرايطي در مکه پيش آمد که پيامبر مکه را ترک کرد و به مدينه آمدند. مشرکين رو دست خوردند. اعلام کردند مهاجرت از مکه به مدينه ممنوع است. کسي هجرت کند خانهاش را آتش ميزنيم و اموالش را مصادره ميکنيم. کم کسي جرأت ميکرد. اولين گروه مهاجران بيشتر خانمها هستند و اکثرشان اسمشان فاطمه است، فاطمه بنت زبير، فاطمه بنت اسد، مادر اميرمؤمنين و فاطمه زهرا. مردشان هم اميرالمؤمنين است. عليرغم اينکه اعلام عمومي شده بود که ممنوع است، اينها از مکه بيرون آمدند و گروهي مسلح به آنها حمله کردند و خانمها را از صورت از روي شترها روي زمين انداختند و اميرالمؤمنين يک تنه با آنها جنگيد و توانست آنها را دور کند و به سلامت به مدينه برسند. ماجراي دوري از وطن و آوارگي پيش آمده است. قرآن کريم آيات زيادي دارد و يک آيه را نوشتم. «فَالَّذِينَ هاجَرُوا» آنهايي که هجرت کردند «وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ» به زور آنها را از شهرشان بيرون کردند، «وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي» اذيت شدند در راه من خدا، «وَ قاتَلُوا» و جنگيدند، «وَ قُتِلُوا» کشته شدند، «لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ» سيئات آنها را ميپوشانم، «وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» آنها را وارد بهشتهايي که از زير درختانش نهرها جاري است ميکنم، «ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» پاداشي از جانب خدا «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب» (آلعمران/195) هر يکي از اين صبرها جنسهايش فرق ميکند. ممکن است کسي با دشمن حاضر به جنگيدن نباشد ولي از شهر بيرونش کنند غصه ميخورد.
در زمان جنگ هشت ساله، متأسفانه بعضي از شهرها نفراتشان منتقل شدند و حکومت بعث عراق حمله کرد و شهرهاي جنوبي ما را تصرف کرد و دوباره برگشتيم و به شهرهاي داخلي مهاجرت کردند. ماجراي هجرت ماجرايي دارد، پيامبر تختگاهي را براي آنها مهيا کرد، اصحاب صفه اسم گرفتند. بخاطر اعتقاد اين کار را کردند. در مکه فروش و داد و ستد داشتند و بخاطر خدا ترک کردند. اولين گروهي که اين صبر را انجام داد، يکي از نفرات فاطمه زهرا(س) بود.
صبر نوع پنجم، وقت ازدواج حضرت فاطمه رسيد. دختر رهبر انقلاب، مادرش ثروتمندترين زن عرب، خواستگاراني آمده بودند، پنج شش نفر قبل از حضرت علي(ع) به خواستگاري آمده بودند. يکي عبدالرحمن بن عوف است و يکي عثمان بن عفوان، اينها وقتي براي خواستگاري آمدند مهريه پيشنهادي عبدالرحمن بن عوف اين بود، صد شتر چشم آبي با بار پارچهي اعلاي مصري به اضافه ده هزار سکه طلا. نفر بعد هم گفت من همين مبلغ را براي مهريه ميپذيرم، امتيازي که بر عبدالرحمن دارم اين است که من در مسلمان شدن تقدم داشتم. ميگويد: نه، اين صبر لازم دارد. جنس اين صبر با صبر در مبارزه فرق دارد. حضرت به اعتقاد نگاه ميکند. تا اينکه اميرالمؤمنين به خواستگاري حضرت آمد. اميرالمؤمنين خيلي از افراد ميگفتند: چرا خواستگاري نميروي؟ تحليلشان اين بود که دستش خالي است. علت اينکه علي(ع) خواستگاري نميرفت چون دست خالي بود. هر روز به خانه پيامبر ميآمد. پيغمبر دخترش را صدا زد، خيلي از وقتها فاطمه زهرا وقتي ميخواست به پدرش جواب بدهد، ميفرمود: لبيک! دوبار پيامبر دخترش را صدا زد، دختر گفت: لبيک لبيک يا رسول الله! يعني جانم... عباي پدر را گرفت و آويزان کرد. پدر وارد اتاق دختر شد. دخترم علي به خواستگاري تو آمده است. او را ميشناسي و ايمان و سابقه او را ميداني. از مال دنيا چيزي ندارد. چون اميرالمؤمنين کارگري ميکرد و براي باغدارهاي مدينه آب ميبرد و مبلغي را ميگرفت. خانه نداشت و درآمد نداشت ولي انسانيت و ايمان داشت. دخترم نظر تو چيست؟ حضرت زهرا فرمود: نظر شما چيست؟ فرمود: خدا و من به اين ازدواج راضي هستيم. دختر جواب داد: «رضيت بالله ربّا» راضي هستم خدايم الله باشد. «و بک يا أبتا نبيا» پيامبرم شما باشي و پسرعمويم شوهرم و امامم باشد.
اميرالمؤمنين(ع) چقدر مهريه قرار داد؟ چهارصد مثقال نقره، پيامبر فرمود: برايش جهيزيه درست کنيد. صبر بر يک زندگي ساده، مراسم عقد در مسجد انجام شد و پيامبر يک طبق خرما بين نمازگزاران تقسيم کردند. جهيزيه که خريداري شد، پيامبر آمد دانه دانه جهيزيه را نگاه کرد و فرمود: مبارک باشد. بعضي نوشتند قطرات اشکي جاري شد و پيامبر فرمود: بيشتر جهيزيه دخترم از جنس گل و سفال است. نه اينکه همه اينطور بودند، نه. عروسيهاي آنچناني هم بود. حضرت علي(ع) اتاق نداشت. يکي از مسجديها بود، گفت: داماد پيامبر خانه ندارد. چيزي داري؟ گفت: خانهاي دارم در محلهي قبا، قبا يک روستايي بود نزديک مدينه بود. يکي از اتاقها را حاضر هستم بدهم ولي بقيه بنايي را خود داماد بايد بکند. اميرالمؤمنين رفتند اتاق را سامان دادند، پول نداشتند در بخرند و پردهاي آويزان کردند. پول نداشت فرش بخرند، دامنشان را پر از ماسه ميکردند و کف اتاق را پر از ماسه کردند و پارچهاي انداختند. دختر پيامبر در اين خانه رفت. تا پايان زندگي حضرت زهرا نداري حاکم است.
من يک ده سالي در دفتر حاج آقاي قرائتي پاسخگوي سؤالات خانوادهها بودم و بعد ديدم خيلي کار سختي است و کنار گذاشتم. مقدار زيادي از اختلافات در خانوادهها بخاطر نداري است. خانم خانه ميگويد: من اين غذا را ميخواهم و چند سال است اين غذا را نخوردهام. يا اين لباس را ميخواهم و شوهرم نميتواند تهيه کند. سؤال: در اين چند سالي که حضرت زهرا در اين خانه زندگي کرد، چطور اين ده سال گذشت؟ روز آخر عمرشان يک جملهاي بين اين زن و شوهر نمونه رد و بدل شد. فاطمه زهرا به همسرش عرضه داشت: عمري با تو زندگي کردم و يکبار تو را ناراحت نکردم. اميرالمؤمنين در حالي که اشک ميريخت به همسرش جواب داد. اي نور چشم پيغمبر من هم يکبار شما را ناراحت نکردم. ما اصطلاحاً ميتوانيم بگوييم: زندگي سخت شيرين! اميرالمؤمنين وارد خانه ميشود و غذا ميخواهد و حضرت ميگويد: چند وقت است چيزي براي خوردن نداريم. چرا نگفتيد؟ پدرم به من ياد داده است. فاطمه جان از شوهرت چيزي نخواه ممکن است نداشته باشد و خجالت بکشد. اميرالمؤمنين آن روز خيلي خجالت کشيد. روز گرمي بود. آمدند داخل مدينه در يک روستايي نزديک مدينه، چيزي فراهم کردند. نرسيده به خانه به يک چهارراه رسيدند و ديدند مقداد ايستاده است. مقداد اينجا چه کار ميکني؟ گفت: تو را به خدا نپرسيد. فرمود: تو برادرم هستي و بايد از تو اطلاع داشته باشم. مقداد گفت: به خدا از خانه بيرون نيامدم مگر اينکه بچههايم از گرسنگي ناله ميکردند. حضرت همان غذايي که فراهم کرده بود به مقداد داد. به مسجد آمد و نماز خواند. پيامبر بعد از نماز ديد دامادش نشسته است. مقابلش ايستاد و فرمود: علي جان مهمان ميخواهي؟ گاهي آدم آرزو دارد يک شخصيت بزرگ به خانهاش بيايد. ولي يکوقتي زنگ ميزند که هيچي در خانه نيست و در حساب پول نيست و اصلاً آماده نيستي. حضرت سکوت کرد، علي جان مهمان ميخواهي؟ فرمود: بفرماييد يا رسول الله! وارد خانه شدند و ديدند بوي غذاي تازه طبخ شده به مشام ميرسد. غمي چهره اميرالمؤمنين را گرفت. پيامبر فرمود: علي جان چرا ناراحت هستي؟ عرضه داشت: فاطمه گفت: چيزي در خانه نداريم. الآن بوي غذاي تازه ميآيد. پيامبر به آيات حضرت مريم اشاره کردند «كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً» (آلعمران/37) زکريا وقتي به محل عبادت مريم ميآمد ميديد ميوه يا غذايي هست. ميپرسيد: از کجا آمده است؟ مريم ميگفت: از طرف خدا. پيغمبر فرمود: علي جان! دختر من بالاتر از مريم است. اين يک نمونهاي از معنويت حضرت زهراست. صبر بر يک زندگي ساده، زندگي خوش؛ شهيد مطهري که رضوان خدا به روح بلند او، اشعاري از ديوان اميرالمؤمنين نقل ميکند که براي همديگر شعرهاي عاشقانه ميسرودند. در شرايط سختي زندگي ميکردند ولي خوش بودند و شاد بودند.
صبر ششم، صبر بر جنگ و جهاد؛ ما در کشورمان هشت سال جنگ داشتيم و مردم ميدانند جنگ يعني آوارگي، کشته شدن، جراحت، اسارت، در سوره محمد(ص) خداوند ميفرمايد: اگر من ميخواستم انتقام ميگرفتم ولي مخصوصاً کاري کردم که شما به جنگ ورود پيدا کنيد. چون جنگ سخت است اما برکاتش هم کم نيست. امتحانهايي که انسانها ميدهند خيلي شيرين است. يادم است زمان جنگ مقام معظم رهبري يک سخنراني داشتند برکات جنگ، سي و چند مورد شمردند که در جنگ به اين برکات رسيديم. فاطمه زهرا تقريباً تمام عمر مشترکش با اميرالمؤمنين(ع) جنگ بوده است. بعضي گفتند: نود جنگ در آن نه سال که هشت مورد جنگهاي بزرگ است و بقيه جنگهاي کوچک بود. بخاطر اعتقادات و آرمانهايشان استقامت ميکردند. همين باعث شد که اسلام بخش بزرگي از جهان را گرفته است. چه آدمهاي مهمي و چقدر بزرگ بودند. أم المصائب، بعضي ممکن است اين کلمه را با ترحم نگاه کنند و بگويند: زينب کبري کنيهاش ام المصائب است. اتفاقاً ام المصائب افتخار آميز است و ترحم آميز نيست. أم المصائب يعني بر امواج بلا سوار ميشده است و يک قهرمان است.
فاطمه زهرا تازه زايمان کرده بود، به اتفاق هجده نفر از بانوان شنيدند که رزمندگان اسلام در جبهه شکست خوردند و اينها خودشان را به خط اول جبهه رساندند. آذوقه آورده بودند، کمکهاي اوليه آورده بودند، شروع به مداواي مجروحين کردند. فاطمه زهرا سراغ پدر رفت. زخمهاي پدر را مداوا ميکرد و خون بند نميآمد. شخصيتي که امروز برايش مراسم ميگيريم يک چنين شخصيتي است. يک مقداري حصير را سوزاند و خاکسترش را روي زخمهاي پدر ريخت. اميرالمؤمنين ميفرمايد: همسرم فاطمه اينگونه بود که وقتي از جبهه برميگشتم سلاح مرا ميگرفت و ميشست. زخمهاي مرا مداوا ميکرد. کنار بسترم مينشست و خاطرات جبهه را از من ميپرسيد. مرا براي عمليات بعد آماده ميکرد. ما با الهام از همين شخصيتها بود که هشت سال دفاع مقدس، تا چند سال قبل شش هزار کتاب در مورد خاطرات دفاع مقدس منتشر شده است. اينها همان شيرينيها و زيباييهايي است که در کشور ما رخ داده و سرچشمهاش صدر اسلام است. پيامبر، اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، شهداي کربلا.
جنگ احزاب رخ داده است. من فکر ميکنم دشوارترين جنگ پيامبر احزاب است. همه احزاب که با هم اختلافاتي داشتند در مخالفت با اسلام ائتلاف کردند. الآن اروپاييها با آمريکاييها گاهي وقتها با بعضي از کشورهاي غير اروپايي ائتلاف ميکنند براي يک هدف مشترک، مشرکين با منافقين و يهوديها، خود مشرکين هم قبايل مختلف بودند، در اين موضوع که ريشه اسلام و مسلمين را بکنيم، اتفاق نظر پيدا کردند. مسلمانها در سختي به سر ميبردند و هفده روز وقت داشتند تا دشمن برسد. به پيشنهاد سلمان فارسي بنا شد کانالي بکنند، غذا براي خوردن نداشتند که توان کلنگ زدن داشته باشند. پيامبر با يک دستمالي محکم شکمش را بسته بود که کمتر احساس گرسنگي بکند. يکوقتي چشمش به دخترش افتاد که لب خندق آمده است. عرضه داشت پدر جان! اين غذايي است که براي بچهها درست کرده بودم. شنيدم که شما مدتي غذا نخورديد، براي شما آوردم. پيامبر نه اينکه خودش يک گوشهاي برود، صدا زد برادرها بياييد غذا! يک غذاي کمي بود ولي چقدر شيرين است. همه به يک آرماني فکر ميکنند و ميگويند: همه بايد به هم کمک کنيم تا به آن قله برسيم. در فتح مکه فاطمه زهرا حضور داشت. فتح مکه خيلي احساس خطر ميشد. صبر در جهاد و جنگ.
صبر هفتم، صبر بر عبادت؛ اميرالمؤمنين(ع) در تفسير قرآن ميفرمايد: صبر سه نوع است. صبر بر طاعت، صبر بر معصيت و صبر بر مصيبت، صبر بر طاعت يعني همين نماز که ميخوانيم عاشقانه و آگاهانه باشد. صبح بايد از خواب دل بکنيم. روزه ميگيري و طاعت خدا، صبر لازم دارد. از صبح تا شب نبايد چيزي بنوشي و بخوري، بايد انسان بر خودش مسلط باشد. بخواهي امر به معروف و نهي از منکر کني نياز به صبر دارد و ممکن است حرف تندي بشنود. ميخواهد حج برود صبر لازم دارد، طاعات پروردگار نياز به صبر دارد. خواب خيلي شيرين است. فاطمه زهرا(س) به قول حسن بصري که گفت: عابدترين فرد امت اسلامي دختر پيامبر بود. به شدت شيفته نماز و دعا و تضرع و شب زندهداري بود. در حديث است که اينقدر فاطمه زهرا (س) در پيشگاه پروردگار ميايستاد که پاهايش آسيب ديده بود. امام باقر(ع) فرمود: چرا نام مادر ما زهراست؟ چون از آن نقطه محراب، محل عبادتش نوري به سمت آسمانها تششّع ميکرد. امام مجتبي(ع) چندين حديث دارد که ميفرمايد: شبهاي متوالي از جمله شب جمعه بيدار ميشدم و عبادت مادرم را ميديدم. تا اذان صبح در حال سجده و رکوع و قنوت بود و دعا به مؤمنين و مؤمنات ميکرد و اسم آنها را ميبرد. يعني اينبار از خلق خدا هم در نمازش ياد ميکند. همانکه فرمودند: در نماز شب به چهل مؤمن دعا کنيد. وقتي امام مجتبي از مادر ميپرسد: چرا به خودمان دعا نميکنيد و دائم به ديگران دعا ميکنيد. ديگراني که بر ما جفا ميکنند؟ جواب داد: «الجار ثم الدار» اول ديگران و بعد خودمان. يعني در پرتو رابطه با خدا مناسبات خودش را با مردم هم نشان ميدهد.
اسماء بنت عميس همسر شهيد است، فاطمه زهرا خيلي اين خانم را دوست دارد. فرمود: اسماء مقداري آب گرم کن خودم را شست و شو بدهم. خود را شست و شو داد و لباس نظيفي پوشيد و سجاده نمازش را پهن کرد و عطر نماز داشت و آخرين نماز را خواند. اسماء ميگويد: گوش کردم بعد از نماز حضرت چه دعايي ميخواند و به چه کسي دعا ميکند؟ ديدم به پيروانش و گناهکارها دعا ميکند. صبر بر طاعت هم يک نوع صبر است.
صبر هشتم، صبر بر فراق پيغمبر است. پيامبر بزرگترين شخصيت عالم است. از آغاز تا پايان و با يک پدر فرق ميکند. فقدان نبي، يعني رهبر جامعه اسلامي وقتي از دنيا ميرود. ما در روزگارمان شخصيتي را ديديم به نام امام خميني که رضوان خدا بر ايشان، تشييع جنازه ايشان را مردم دنيا ديدند. حتي غير مسلمان و مسيحيها بي قرار شده بودند. حساب کنيد پيامبر اسلام از دنيا رفته است. اميرالمؤمنين ميخواهد پيامبر را به خاک بسپارد، فرمود: «ان الصبر لجميلٌ الا عنک» صبر همه جا زيباست مگر بر تو که اينجا بايد بي قراري کرد. «وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِيحٌ إِلَّا عَلَيْك» زاري و شيون در مصيبتها خوب نيست الا در مصيبت تو يا رسول الله! «وَ إِنَّ الْمُصَابَ بِي عَلَيْكَ لَجَلِيلٌ» مصيبت تو خيلي بزرگ است «وَ إِنَّهُ قَبْلَكَ وَ بَعْدَكَ لَجَلَلٌ» همه مصيبتهاي قبل از تو و همه مصيبتهاي بعد از تو کوچک هستند. فاطمه زهرا نزديکترين کس به پيغمبر است. ميخواهد براساس توصيه پروردگار که فرمود: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/156) گريههاي فاطمه زهرا يک دليلش فراق چنين شخصيتي است. رهبر جامعه اسلامي از دنيا رفته است و صد روز و صد هفته و صد ماه هم گريه کنيم کم است.
صبر نهم، صبر بر ظلم بر وصي پيغمبر است. از فاطمه زهرا پرسيدند: چرا شما اينقدر گريه ميکنيد؟ فرمود: «فقد النبي ظلمٍ وصي» گريههاي من که بعضي هم ناراحت هستند و اطلاعيه دادند: به فاطمه بگو يا شب گريه کن و روز آرام باش يا روز گريه کن و شب آرام باش. حضرت فرمودند: به زودي اين صدا خاموش ميشود. گريههاي من دو دليل دارد. يکي فراق پيغمبر و يکي ظلمي که به امام و پيشواي من شده است. در خطبه فدک هست که فرمودند: أم سلمه از زهرا مرضيه پرسيد: «كَيْفَ أَصْبَحْتَ أن ليلتکَ» ديشب را چگونه به صبح آوردي يا بنت رسول الله؟ فرمود: با غم و غصه و اندوه. «فقد النبي و ظلم وصي هُتک والله حجابه» حجاب ناموس او را بي احترامي کردند، يعني توهين به فاطمه زهرا کردند و امامت او را که خداوند تشريع کرده بود و پيغمبر تأييد کرده بود غصب کردند، براي آن گريه ميکنم.
هفتهاي دو بار حضرت زهرا(س) کنار مزار شهيدان احد ميآمد و کنار قبر عمويش حمزه قرآن تلاوت ميکرد و مقداري نوحه سرايي ميکرد و اشک ميريخت. يک روز دو نفر آمدند و گفتند: ما يک سؤالي داريم. حضرت فرمود: سؤالتان را بپرسيد. گفت: چرا بيشتر مردم از علي حمايت نميکنند؟ پاسخ فاطمه زهرا اين است «احقاداً بدريه و تراث أُحديه» کينههاي بدر و ميراثهايي که از قبل بر دلها مانده است. در مجالس ميگفتند: در چنگ بدر هفتاد نفر کشته شدند و 35 نفرشان با شمشير علي، نميتوانست اين را هضم کند. يا در جنگ احد پرچمداران شرک را اميرالمؤمنين يکي پس از ديگري به زمين انداخته است. در سوره حشر يک دعايي هست ميخوانيم که پروردگارا ما را بيامرز. «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا» بعد ميگوييم: «وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ» (حشر/10) برادران و خواهراني که قبل از ما در اين مسير بودند را بيامرز. «وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا» پروردگارا کينه آمنواها را در دل ما، معلوم است چنين آسيبي بوده و هست. مؤمن به مؤمن حسادت بورزد، مؤمن به مؤمن کينه بورزد.
کتابي بود زمان حضرت امام، به نام «عنصر شجاعت» از آيت الله کمرهاي، حاج آقاي قرائتي از حاج احمد آقا پرسيد که حضرت امام روي اين کتاب چه نظري دارد؟ حاج احمد آقا از حضرت امام پرسيدند: چقدر به نوشتههاي آن عالم توصيه ميکرد. هفت جلد است. عنصر شجاعت هفتاد و دو تن و يک تن، شرح زندگي شهداي کربلا در آنجا آمده است. اين عالم محقق در آنجا گفته حتي در کربلا خيليها آمدند براي انتقام، پدر بزرگش به دست اميرالمؤمنين در بدر کشته شد و الآن همچنان آن کينه در سينه او هست. آمده اينجا بچههاي فاطمه زهرا، بچههاي اميرالمؤمنين، درسهايي که ما امروز از آن شخصيت ميگيريم يکي همين است، کينههايي که بين خودمان هست، گاهي وقتها اين کينهها را کنار بگذاريم به احترام فاطمه زهرا. فاطمه زهرا توسط پيامبر مطلع شد از مصائبي که بعد از خودش پيش خواهد آمد. با علي(ع) و پسرش حسن چه کار خواهند کرد؟ قصه کربلا را پيامبر براي فاطمه زهرا از بس ظرفيت دارد، توضيح داد. بعد پرسيد: فاطمه جان ميخواهي خداوند بدون اينکه از مقامت کم کند، اين حوادث را از تاريخ حذف کند؟ فرمود: نه، همان چيزي که خدا تقدير کرده است، ميپسندم. به او خبر ميدهند شصت سال بعد فرزند تو را قطعه قطعه خواهند کرد، باز ميگويد: راضي هستم به رضاي خدا.
شريعتي: وصف حضرت زهرا وصف ليلة القدر است و فهم ما از تبار ما ادراک، صبر بر بلا و مصيبتي که حضرت صديقه کبري تحمل کردند حتماً براي باز کردن يک معبر، براي فرد فرد ماست براي رسيدن به خداي متعال. کتاب «مشکات ولاء» که ميتوانيد پاسخ سؤالاتتان و پاسخ اينکه پيامبر چرا اينقدر صبر کردند، در اين کتاب مطالعه کنيد. «مشکات ولاء» در فضايل و مقامات ذکر مصيبت و زيارت حضرت زهرا است. اين کتاب مجموعهاي بسيار ارزشمند از مباحث حاج آقاي ميرباقري است. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بزنيد. دوستان من شما را راهنمايي خواهند کرد. امروز صفحه 570 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه معارج و آيات ابتدايي سوره مبارکه نوح را تلاوت خواهيم کرد که انشاءالله ثوابش را به حضرت زهرا(س) هديه خواهيم کرد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي بهشتي: از خدا ميخواهيم در ظهور حضرت حجت تعجيل بفرمايد و ما را از منتظران حضرت قرار بدهد. بچههاي ما و نسل و ذريه ما را از بهترين فاطميون تقدير بفرمايد و جوانهاي ما را به برکت حضرت زهرا هدايت و راهنمايي بفرمايد.
شريعتي: اين هفته از شخصيت عالم مجاهد و پارسا مرحوم شيخ محمدتقي بافقي ياد ميکنيم.
حاج آقاي بهشتي: حديث داريم «أفضل الجهاد كلمة حق عند سلطان جائر» (مجموعهورام، ج 2، ص 200) بالاترين جهاد سخني است که به يک جبار گفته شود. اين عالم نترس و شجاع و غيور، آمر به معروف و ناهي از منکر با رضاخان چندين بار درگير شد و رضاخان او را مورد کتک قرار داد. به تهران آمد تا مرگ رضا خان در تهران بود و از آنجا، از شهر ري به قم مهاجرت کردند.
شريعتي: انشاءالله بهترينها براي شما رقم بخورد و حضرت نگاه مادرانهاش را از ما دريغ نکند. «بانو نمييابمت اما کنار تو گريه مرسوم است مگر ميتوان پهلوي تو بود و شکسته نبود.»