اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

97-10-23-حجت الاسلام والمسلمين بهشتي- ابعاد مختلف تربيت اعتقادي- معاد باوري


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ابعاد مختلف تربيت اعتقادي- معاد باوري
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 23- 10-97

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
رسيدم تا أجل اما رسيدن شد فراموشم *** دميدم در ني دنيا، دميدن شد فراموشم
سرم با خنده‌ي گل گرم شد در فصل گل چيني *** دلم چون سيب سرخ افتاد، چيدن شد فراموشم
نداي ارجعي گل کرد، برگشتم دمي تا خود *** همين که پر درآوردم، پريدن شد فراموشم
مريد غيرتم، از خود گذشتن رفت از يادم *** شهيد حيرتم در خون تپيدن شد فراموشم
چنان از آخرت گفتم که دنيا گشت عقبايم *** چنان گرم تماشايم که ديدن شد فراموشم
شب جان کندن آمد باز، دل بستم به دل دادن *** تب دل بردن آمد، دل بريدن شد فراموشم
اگر گفتند نامت چيست در غوغاي من ربّک *** بگو من هم ملک بودم، پريدن شد فراموشم

سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و بهترين اتفاق‌هاي زندگي براي شما رقم بخورد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان اين برنامه سلام مي‌کنم. از خداوند مي‌خواهم اين گفتگوها را موجب خير و رشد و نور و به دور از هر آفت و اشتباه قرار بدهد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
شريعتي: بحث ما در ذيل بحث تربيت اعتقادي، به نگاهمان نسبت به آخرت رسيديم و اثرات آن و اينکه چقدر مي‌تواند در نوع زندگي ما به اطراف و پيرامون ما مؤثر باشد. خاطرم هست که حضرت امير(ع) هرشب ندا مي‌دادند که «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ‏ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل‏» هرشب حضرت مي‌گفتند: خدا رحمتتان کند، خودتان را آماده و مهيا کنيد که اين نداي رحلت هميشه به گوش مي‌رسد. آثار بسيار ارزنده‌اي ياد معاد و ياد مرگ دارد که هفته گذشته نکاتي را فرمودند و اين هم خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم. قبل از شروع بحث ايمان به معاد، امروز چون روز شهادت حضرت جعفربن ابي طالب هست، دقايقي را اداي احترام کنيم نسبت به اين سردار شهيد که شخصيتي فوق العاده است و دومين مسلمان مرد بعد از اميرالمؤمنين(ع) است. نمازهايي که در روزهاي اول برگزار مي‌شد با سه نفر، با چهار نفر، اين دومين مردي است و نماز جماعت چهار نفره مي‌خواندند، يعني پيامبر، اميرالمؤمنين، خديجه کبري و جعفربن ابي طالب. تازه ازدواج کرده بود که پيامبر دوست مي‌داشت در رأس مهاجران به حبشه هجرت کند، ولي رويش نمي‌شد به جعفر بگويد و پيامبر گاهي شرم مي‌کرد. تا شنيد اعلام آمادگي کرد هم خودش و همسرش، اسماء بن عميس، بانويي که پيامبر بهشت رفتن او را تضمين کرد. تقريباً سيزده سال در حبشه بودند. با مطالبي که در حضور پادشاه حبشه مطرح کرد او را به اسلام دعوت کرد. پادشاه حبشه پسر خودش را به مدينه فرستاد و اسلاميت خودش را اعلام کرد. الآن بسياري از مسلمان‌هاي آفريقا مديون اين شخصيت هستند. سيزده سال آنجا تبليغ کرده است. وقتي پادشاه حبشه از او پرسيد: اسلام را توصيف کن. به بهترين شکل اسلام را توصيف کرد. اول جاهليت را توصيف کرد. ما مردمي بوديم در اين روزگار، راهزني، فحشاء، زشتي و بدي، دروغ، مرسوم بود و ترويج داشت. پيامبري آمده ما را به راستي و وفاي به عهد و درستي، به خيرخواهي دعوت کرده است. بعد هم نجاشي کشيش‌ها را صدا زد و درباره‌ي عيسي بن مريم مي‌خواست نظر اسلام را بپرسد. به زيبايي آياتي از سوره مريم را تلاوت کرد. اشک‌هاي کشيش‌ها و پادشاه حبشه جاري شد و آنها را پناه دادند. سالها در آنجا ماندند. سال هفتم هجري به مدينه برگشت. برگشت او همزمان شد با پيروزي خيبر.
چون در کشور ما جنگ بوده مي‌دانيم يک عمليات چقدر حرص خوردن و هزينه دارد. پيامبر عزيز ما اين جمله را فرمود که نمي‌دانم از پيروزي خيبر بيشتر خوشحال شوم يا از ديدار جعفر. يعني يک نفر يک مأموريتي انجام داده در يک کفه،    يک جمع زيادي از رزمندگان يک مأموريتي انجام دادند، اينها را پيامبر مقابل هم قرار داده است. از آن جاهايي است که پيامبر استقبال رسمي کرد و با اسپند و گوسفند از او استقبال کردند. مردم پيش‌بيني مي‌کردند پيامبر جايزه او را يک قطعه زمين در جاي گرانقيمت شهر بدهند يا سکه‌هاي طلا، اما پيامبر جنس هديه را عوض کرد و هديه‌اي به او داد که تا دنيا، دنياست سودش به حساب او واريز مي‌شود، نماز جعفر طيار! اين نماز را بسياري از عزيزان مي‌دانند. ما بيش از 350 نوع نماز مستحبي داريم. نماز يعني رابطه با خدا، به هر بهانه‌اي امامان ما مي‌فرمودند: اين مسأله را با خدا درميان بگذار. اين نماز را بخوان، دو رکعت، چهار رکعت، کمتر يا بيشتر، نماز جعفر طيار را بزرگان و فقهاي ما مي‌فرمودند: کيميا هست، آنهايي که حاجت دارند براي تقرب به خدا، بهترين جاي خواندن اين نماز بالاي سر امام رضا(ع) است. بهترين وقت آن قبل از خواند ظهر جمعه است. ما که همه مشکلات اجتماعي، مشکلات جهاني، مشکلات خانوادگي داريم از اين نماز استفاده کنيم. پيامبر اين نماز را آموخته است. خيلي هم طولاني نيست و شايد چهل دقيقه طول بکشد. يک ذکري است که چهار قسمتي است. «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» حديث داريم شبيه اين کعبه‌اي که در زمين هست، در عرش خدا هم کعبه‌اي است. يک ضلعش سبحان الله، يک ضلعش الحمدلله، يک ضلعش «لا اله الا الله» و يک ضلع الله اکبر است. در اين نماز سيصد بار اين ذکر مبارک را تکرار مي‌کنيم. در حقيقت به عرض خدا پرواز مي‌کنيم و دور کعبه طواف مي‌کنيم.
يک سال شايد از برگشتن او نگذشته بود که جنگ موته پيش آمد. پيامبر چند فرمانده براي جنگ موته شايد نزديک هزار کيلومتر منطقه جنگي از مدينه دور بود. يعني کار خيلي سختي بود جنگ با روميان. سه تا فرمانده پيامبر مشخص کرد و در رأس آنها جعفر بود. جعفر بن ابي طالب در اين جنگ شرکت کرد و خيلي خوب رزم کرد و از شهدايي است که دو تا دست او قطع شده است. از کتف‌هايش خون فواره مي‌زد. او را به خيمه فرماندهي آوردند، ظرف آبي نزديک دهانش کردند. گفت: عمري است آرزو دارم با لب تشنه شهيد شوم و همينطور هم شد. با لب تشنه جان داد. وقتي خبرش به پيغمبر رسيد در تاريخ دارد که پيغمبر خيلي گريه کرد. چون براي دو نفر پيامبر خيلي گريه کرد، يکي حمزه عموي پيامبر و يکي جعفر، قبر جعفر طيار در اردن هست. پيامبر خبر شهادت را براي اسماء بنت عميس آورد. پيامبر وارد شد و بچه‌هاي جعفر را به سينه چسبانيد و دلداري دارد. اسماء بنت عميس گفت: يا رسول الله يک رفتاري مي‌کنيد گويا خبري از جبهه جنگ آمده است. پيامبر فرمود: خداوند به ازاي دو دستي که جعفر در راه او داده، دو بال به او مي‌دهد تا در فضاي بهشت پرواز کند. ذوالجناحين يعني صاحب دو بال، يا طيار يعني پرواز کننده. بعد بچه‌هاي جعفر را به مسجد آورد و روي پله‌هاي منبر نشاند و به منبر رفت در مورد فضائل اين شخصيت. بلکه ما هم بتوانيم همرنگ پيامبر شويم و فضائل گوي اين شخصيت بزرگ شويم.
اميرالمؤمنين(ع) خيلي اين برادر را دوست داشت و فرزند سوم ابوطالب است و بعد از او اميرالمؤمنين به فاصله ده سال به دنيا آمد. دوستان اميرالمؤمنين اگر اصرار داشتند چيزي را از حضرت بگيرند، به برادرش جعفر قسم مي‌دادند. من هم از اين حديث استفاده کردم و گاهي در خلوت‌هايم از اميرالمؤمنين چيزي مي‌خواهم مي‌گويم: آقا يا ابالحسن، به حق برادرت جعفر! خيلي عزيز بوده در چشم اميرالمؤمنين،    در روزگاري که اميرالمؤمنين رهبري را به عهده داشت فرمود: اي کاش الآن جعفر و حمزه بودند. آرزو مي‌کرد بودن آنها را و مي‌دانست نقش آفريني آنها فوق العاده است. همين اندازه که مجلس خودمان را با ياد اين شهيد برگزار کنيم و عطر او وارد فضاي جان ما شود غنيمت است. به روح و روانش صلوات مي‌فرستيم.
شريعتي: کتابي هست در مورد شخصيت جعفر طيار، دوستاني که اهل مطالعه و تحقيق هستند اين کتاب را تهيه کنند. «جعفر طيار، مردي که اگر مي‌بود» نکات بسيار خوبي در اين کتاب وجود دارد در مورد شخصيت و زندگي جعفر طيار و برهه‌هاي مختلف زندگي ايشان. به 20000303 پيامک بدهيد، دوستان من شما را راهنمايي خواهند کرد.
حاج آقاي بهشتي: بزرگان ما مي‌فرمودند: شايد يک چهارم قرآن موضوع آخرت، قيامت، بهشت، جهنم، حساب و ميزان، اگر اين را قبول داشته باشيم که قرآن کتاب تربيت است پس تربيت ما و بچه‌هاي ما نمي‌تواند جدا از ايمان به معاد باشد. از همان کوچکي بايد بچه‌ها را به اين سفر ببريم. بدانند بهشت و جهنم چيست، صراط و ميزان و حساب چيست، دادگاه چيست. 35 بار در قرآن آمده «جَنَّاتٍ‏ تَجْرِي‏ مِنْ‏ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» (بقره/25) يعني خداوند وقتي فرماني مي‌دهد براي اينکه ما تشويق شويم پاداشش را هم ذکر مي‌کند. اميرالمؤمنين(ع) در حديثي فرمود: خداوند آيه‌هاي کتابش را به هفت شکل نازل فرموده است. امرها، نهي‌ها، تشويق‌ها، هشدارها، قصه‌ها و مثل‌ها و گفتگوها. يکي همين تشويق و هشدار است. چون وقتي امر مي‌کنيم پدر و مادر و معلم و فرمانده دوست دارد آن امر انجام شود. براي تضمين آن تشويق خوب است. مثلاً پدر و مادر به بچه مي‌گويند: درس بخوان. تشويق که به اين امر اضافه مي‌شود، انگيزه را تقويت مي‌کند. نهي هم همينطور است. وقتي توبيخ به آن ضميمه مي‌شود، اين کار را نکن. اگر بکني من با تو قهر مي‌کنم. يا ممکن است کسي بگويد: تنبيه مي‌شوي. اين بازدارنده است و سازندگي دارد.
ما در مورد دلايل معاد دو دليل را عرض کرديم، يکي دليل عدالت بود که چرا بايد معاد باشد؟ چون خدا عادل است. خدا بين فاسق و عادل فرق مي‌گذارند. بين صالح و فاسد فرق مي‌گذارد. بين مؤمن و کافر فرق مي‌گذارد. بايد مؤمن را پاداش بدهد و گناهکار را تنبيه کند. گفتيم چرا در اين دنيا تنبيه نمي‌کند و در اين دنيا تشويق نمي‌کند؟ دلايلي را داريم. يک دليل ديگر معاد حکمت خداست. دليل اول عدالت خدا و دليل دوم حکمت خدا. بيش از صد بار در قرآن کلمه حکيم براي خدا آمده است. خدا حکيم است، يعني بيهوده کاري را انجام نمي‌دهد. بي هدف کاري را انجام نمي‌دهد و تمام کارهايش هدفدار است. بزرگان ما يک مثالي را مي‌زنند. يک کسي سفره‌اي را پهن کرده است. انواع غذاها و دسرها و ميوه‌ها، سقفي بلند را آراسته و فرش‌هاي زرباف را گسترانده است. مأموران پذيرايي را گمارده است. مهماناني وارد اين فضا مي‌شوند. بعضي از مهما‌ن‌ها خيلي با ادب مي‌آيند غذا مي‌خورند و بعد هم تشکر مي‌کنند و مي‌روند. مهمان‌هايي هم هستند مثل حيوانات وحشي غذاها را به سقف مي‌ريزند، به جون هم مي‌افتند و همديگر را مي‌زنند. صاحبخانه هم هيچ عکس‌العملي نشان نمي‌دهد نه نسبت به گروه اول. ما چه قضاوتي نسبت به اين شخص داريم؟ مي‌گوييم: اين حکيم نيست، اصلاً براي چه اين سفره را پهن کرد؟ از حکمت خدا به دور است که سفره‌اي گسترانده به پهناي هستي، سفره‌اي نو «بَدِيعُ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضِ» (بقره/117) بديع يعني نو، متفاوت با کارهاي ديگر است. همه چيز نيکو و زيبا، «الَّذِي‏ أَحْسَنَ‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) همه چيز به اندازه، «وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ‏ بِمِقْدارٍ» (رعد/8) سفره‌اي براساس مهرباني و رحمت، «كَتَبَ‏ عَلى‏ نَفْسِهِ‏ الرَّحْمَةَ» (انعام/12) سفره‌اي با نعمت‌هاي بي شمار، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) با نعمت‌هاي دلپسند، «وَ رَزَقْناهُمْ‏ مِنَ الطَّيِّبات‏» (يونس/93) زير سقفي زيبا، «وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيح‏» (ملک/5) با کارگردانان بسيار، «فَالمقَسّماتِ‏ امرا» (ذاريات/4)، «فَالمُدبّراتِ امرا» فرشتگان را براي اداره اين سفره.
همراه با راهنمايان، پيامبران «لَقَدْ مَنَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ الْمُؤْمِنِينَ» (آل‌عمران/164) همراه با برنامه، کتاب‌هاي آسماني، اما پايانش هيچ است. يک چنين سفره‌اي را خداي حکيم که صد بار اسم حکيم براي او آمده است، همه چيز را به اندازه قرار داده است، افرادي در اين دنيا بيايند و بعضي ممکن است همديگر را بکشند، بعضي استعمار کنند و ظلم کنند، بعضي عادل و خوش اخلاق باشند. بعد هم هيچي به هيچي، از حکمت چنين خدايي... حکايت کسي است که يک سالني را با تجهيزات بسازد و با يک بمب اين را منفجر کند. شخص حکيم اين کار را نمي‌کند. حتي يک کوزه‌گر، کوزه‌اي که خودش درست کرده را نمي‌شکند. خدايي که مي‌شناسيم يکي از هزار صفتش حکيم است. در قرآن فرموده که کارهاي من براساس حکمت است. آن حکمت چيست؟ فرمود: من همه جهان را براي انسان آفريدم. آسمان‌ها، زمين و بين زمين و آسمان. فکر مي‌کنم حدود 170 بار خداوند به زمين و آسمان و 17 بار هم به ما بين اينها قسم خورده و بعد فرموده: «خلق لکم» اينها را براي شما آفريدم. «سخّر لکم»، انسان را براي چه؟ براي خودم، مي‌شود انسان براي هيچ و پوچ باشد؟ زندگي تمام شد بگوييم: قصه تمام شد؟ اين حکمت خدا يک دليل معاد است.
شريعتي: هرکسي آمد روي اين سفره هرکاري کرد و صاحب آن خانه همينطور نگاه مي‌کرد، جداي از اينکه بگوييم: حکيم نيست، مي‌توانيم بگوييم: شايد حکيم است و برنامه‌اي دارد و قرار هست بعد از اين اتفاقي بيافتد.
حاج آقاي بهشتي: وقتي جهان به اين بزرگي براي انسان است، انسان نمي‌شود در اين دنياي ماديت خلاصه شود. در پس اين پرده خبر ديگري است. خدا علامه محمد تقي جعفري را رحمت کند. ايشان مي‌گويد: از شش هزار بيت مثنوي، ده تا از بهترين‌ها را جدا کنيم، يکي اين است که در مورد اين بيت هفتاد صفحه توضيح داده است، در شرح مثنوي، «در جهان دل جوهر و عالم عَرض» انسان محور اين عالم است و خدا اينطور قرار داده است. «سايه‌ي دل کي بود دل را غرض» چطور ممکن است اين خوردني‌ها و نوشيدني‌ها و لباس و لذات هدف ما باشد؟ اينها براي ماست نه ما براي آنها. ما براي مقصودي هستيم که در جهان ديگر به آن خواهيم رسيد. اينجا مزرعه است و روزهاي تمرين ورزشکاران است. جايزه گرفتن‌ها آنجاست. فعلاً بايد بکاريم.
حرف دوم اينکه امامان ما همچون علي بن موسي الرضا استناد  به اين سخن مي‌کردند، مسأله اين هست که ما وقتي اقدام مي‌کنيم، ما انسان‌ها نگاه مي‌کنيم آن کاري که مي‌خواهيم انجام بدهيم چقدر نفع و ضرر دارد و براساس آن تصميم مي‌گيريم. گاهي وقت‌ها مي‌بينيم احتمال سود يک کاري نود درصد است، ولي مقدار سودش کم است و اين کار را انجام مي‌دهيم. مثل نانواها، نانواها يقين دارند مردم مي‌آيند نانشان را مي‌خرند. ولي سود هر نان خيلي زياد نيست. احتمال سود خيلي زياد است، 98 و99 و 100 ولي مقدار سود شايد زياد نباشد، اقدام مي‌کنيم. گاهي احتمال سود کم مي‌شود مثلاً هفتاد درصد، مثل پارچه فروش‌ها، ولي مقدار سودشان از نانواها بيشتر است و باز اقدام مي‌کنيم. يک مقدار جلوتر مي‌رويم. گاهي وقت‌ها احتمال سود بيشتر مي‌شود، مثل خانه فروش‌ها، بنگاه‌هايي که خانه مي‌فروشند، روزهاي متمادي گاهي مي‌آيند و فروش نمي‌گنند. از آنها مي‌پرسيم چقدر احتمال دارد امروز مشتري بيايد؟ مي‌گويد: شايد يک درصد. ولي اگر بيايد چه سود هنگفتي! آيا ما نسبت به حادثه قيامت چقدر احتمال مي‌دهيم. اول قرآن مي‌فرمايد: «الم، ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ‏ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين‏، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏،وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏» (بقره/1-4) کساني که به آخرت يقين دارند، قرآن آنها را هدايت مي‌کند. آخرت خواهد بود. خدا قسم خورده و انبيا فراوان اعلام کردند. يقين که نه، فرض کنيم رخداد قيامت پنجاه درصد، سي درصد، يک درصد است، يک در هزار و يک در ده هزار فرض کنيم قيامت باشد، ولي اگر باشد سودش خيلي زياد است. يعني کوچکترين خانه بهشتيان به اندازه‌اي است که صاحب خانه مي‌تواند اهالي بهشت را به مهماني دعوت کند.
گاهي وقت‌ها راديو و تلويزيون يک مسابقه‌اي اعلام مي‌کند، مبلغش زياد است. مثلاً مي‌گويد: يک ماشين يا پانصد ميليون، آنهايي که ثبت نام مي‌کنند احتمال کمي دارد ولي اگر برنده شوند ارزش دارد ثبت نام کند. اگر ما قبول کرديم قيامت را و به اين سبک تن داديم، در عوض رضوان الهي و بهشت برين و خوشبختي واقعي داريم و اگر کوتاهي کرديم قهر خدا، جهنم به دنبال دارد. يک کتابي است به نام «محاسبة النفس» سه عالم شيعي اين کتاب را به همين اسم نوشتند و يکي سيد بن طاووس است. نشسته با خودش حرف زده، اول هر پاراگراف اينطور است «يا نفس» يعني اي خودم! به خودش مي‌گويد: اگر بچه‌اي بيايد بگويد: يک عقرب درون جيبت رفت، ما جيب‌هايمان را بررسي مي‌کنيم يا نمي‌کنيم؟ با اينکه احتمال مي‌دهيم بچه اصلاً اشتباه گفته و دروغ گفته ولي چون خطرش بالا هست نگاه مي‌کنيم. يا بگويد: در کمد شما مار رفت، افعي رفت. خانه ما طبقه چندم يک ساختمان است و بعيد است، ولي چون خطرش زياد است اقدام مي‌کنيم. اين همه پيامبر آمدند گفتند: «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ» (اعراف/59) ما به شما هشدار مي‌دهيم، يک روز بزرگي در پيش است. «عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»، «عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ» پيامبران صادق بودند و طمع نداشتند. انتظاري از مردم نداشتند، مي‌گفتند: ما مزد نمي‌خواهيم و از روي سوز اين هشدار را به ما دادند، نبايد اعتنا کنيم؟ عقل هم اگر باشد، اگر ما اعتنا کنيم چه مي‌شود؟ فرض کنيم مسلماني نباشد، حقيقتي نداشته باشد، چند رکعت نماز خوانديم، ماه رمضان هم به جاي نهار، چند ساعت ديرتر نهار خورديم. اما اگر اسلام واقعيت داشته باشد و معاد حقيقت باشد، با دست خالي چه کنيم؟
اميرالمؤمنين دائماً مي‌فرمود: توشه برداريد و خودتان را مهيا کنيد و يقيناً آن روز خواهد بود. در زندگي هدفدار باشيد. هدف ما خوردن و خوابيدن و شهوات دنيايي نيست. اينها ابزاري هستند براي رسيدن به خوشبختي، با اين دليل مي‌خواهيم وارد اين بحث شويم که ايمان به معاد چه نقشي در زندگي ما دارد؟ اول در حوزه اقتصاد مي‌خواهيم بگوييم که چه نقشي دارد. سوره‌اي در قرآن به نام سوره کم فروشان داريم، متأسفانه الآن ما هم به بد فروشي و کم فروشي مبتلا هستيم. بسم الله الرحمن الرحيم، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ‏» (مطففين/1) واي بر کم فروشان، کم فروشان چه کساني هستند؟ «الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ» آنهايي که وقتي جنسي يا کالايي را مي‌خرند، با دقت مي‌خرند که کم نباشد. «وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ» اما وقتي چيزي را مي‌فروشند، يا حجمي باشد يا وزني باشد، کم مي‌گذارند. قرآن مي‌خواهد ما را تربيت کند. فروشنده را تربيت کند، مي‌فرمايد: «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4و5) اين فروشنده فکر نمي‌کند که يک روز بزرگي در انتظار اوست؟ يعني با ايمان به معاد تربيت مي‌کند. سازمان تعزيرات چند نفر زير مجموعه دارد؟ نمي‌تواند براي هر مغازه يک نفر بگذارد. قرآن آمده از اعتقاد براي تربيت استفاده کرده است که من به خودم بگويم: آقاي فروشنده نمي‌داني... فکر کند يک روز بزرگي دادگاهي به پا مي‌شود، قاضي وجود دارد و اسناد آنجا هست. از من مي‌پرسند: چرا کم فروختي؟
يک حديثي داريم که هر شغلي شيطان متخصص آن شغل را دارد. يک لبنياتي بخواهد کم فروشي کند چه مي‌کند؟ فرش فروش چه مي‌کند؟ عالم چه کار مي‌کند؟ معلم چه کار مي‌کند؟ راننده چه کار مي‌کند؟ يعني کم فروشي هر شغلي متناسب با آن شغل است. من در وزارت آموزش و پرورش خدمت کردم. روزي که استخدام شديم يک فرمي به ما دادند. شما بايد اينقدر ساعت کار کني. من سي سال خدمت کردم، با خودم بگويم: در اين سي سال تمام اين روزها درست کار کردم يا کم گذاشتم؟ بعضي وقت‌ها مريض و بي حال بودم. بعضي وقت‌ها در خانه دعوا کرده بوديم. بعضي وقت‌ها چک داشتم، آن روز به کار دل ندادم ولي حقوق گرفتم. کم فروشي کردم! الآن که زنده هستم بايد وصيت کنم، هرکسي بايد حساب کند مطففين يعني کم فروشان، فقط نخودفروش‌ها نيستند، فقط لبنياتي‌ها نيستند، هرکس متناسب با کار خودش فکر کند قيامتي هست و شايد قيامت من همين فردا بود. چقدر شده با دوستي خداحافظي کرديم و شب مطلع شديم از دنيا رفته است. «بغتة» يعني ناگهاني، ما بايد از اينجا منتقل شويم. الآن خودمان را مقايسه کنيم، 1- در مسائل اقتصادي؛ مردم عزيز ما پيامک مي‌دهند و من پيامک‌ها را مي‌خوانم. از حرف‌هايي که مي‌زنند اين است که چرا مسئولين را نمي‌گويي؟ مردم را مخاطب قرار مي‌دهي. اين حرف‌ها براي مسئولين هم هست. مسئولين اجرايي، مسئولين قضايي، کار آنها خيلي سخت‌تر است. امروز مي‌خواهيم يک فرازي از نهج‌البلاغه را بخوانيم که نشان دهنده کار مسئولين است که چقدر سخت است. چقدر آنها نياز به شنيدن مباحث معاد دارند. مباحث معاد براي بازاري‌ها نيست، براي دانش آموز و دانشجو نيست، براي همه هست. چه بسا لازم باشد مثلاً در فرمانداري و شهرداري و استانداري يک جلسه موعظه باشد، آيات معاد، هزار و پانصد آيه هست که يک آدم خوش نفس بيايد دو سه دقيقه توضيح بدهد. مسئولي که امکانات و اختيارات دستش است، صاحب امضاء هست، دقت کند هر کاري مي‌کند فردا بايد جواب بدهد.
2- نقش معاد در مسائل نظامي؛ قصه‌اي در سوره مبارکه بقره است. آيات 244 تا 251، از قصه‌هايي است که مردم ما زياد شنيدند. جنگي بين خداپرستان و دشمنان آنها رخ داده است و فرمانده خداپرستان طالوت و فرمانده دشمن جالوت، امتحاناتي را گذراندند، خدا پرستان به فرماندهي طالوت تا به ارتش جالوت رسيدند. جمعيت دشمن زياد بود و تجهيزات دشمن هم فوق العاده بود. يک عده از خداپرستان «لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» (بقره/249) کار ما نيست و عقب نشيني کردند. يک عده ماندند و گفتند: «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» (بقره/250) پروردگارا تو به ما کمک کن. ما در راه تو آمديم، «وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» گام‌هاي ما را محکم من «وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِين‏» خداوند هم همان عده کم با تجهيزات کم را پيروز کرد. اينجا قرآن سراغ ياد معاد مي‌آيد و مي‌فرمايد:    ياد معاد باعث شد آنها قوت بگيرند و آرامش پيدا کنند. «قالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره/249) آنهايي که اعتماد و يقين داشتند که خدا را ديدار مي‌کنند، مرگ نابودي نيست اين را گفتند. «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» چه بسا جمعيت‌هاي کمي بخاطر ايمان به خدا بر جمعيت‌هاي زياد پيروز مي‌شوند. يعني دو تا عامل است، يکي ايمان به مبدأ الله، ايمان به معاد. اينها باعث مي‌شود يک رزمنده با قوت حرکت مي‌کند و با آرامش شمشير مي‌زند و مي‌گويد: يکي از دو حالت پيش خواهد آمد. يا پيروزي يا شهادت که هردو پيروزي است. اين نقش ايمان به معاد است در مسائل نظامي.
ابوجهل مسلمان‌ها را مسخره مي‌کرد و مي‌گفت: اينها مي‌گويند: ما کشته شويم به بهشت مي‌رويم. در حالي که اين از حقايق است و قرآن مي‌فرمايد: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ» (بقره/154) نگوييد. يک آيه ديگر مي‌فرمايد: اصلاً به فکرت خطور نکند. «وَ لا تَحْسَبَنَ‏ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏» (اعراف/169) اصلاً اين طرز تفکر غلط است که فکر کنيم شهيد مرده است. شهيد زنده است. نقش ايمان به معاد در برخورد با سياستمداران و طاغوت‌ها؛ الآن يک درگيري که در دنيا هميشه بوده و هست بين خدا پرستان و طاغوت‌ها که در رأسشان آمريکايي‌ها هستند. موسي بن عمران با فرعون مذاکره کرد، مذاکره به جايي نرسيد و فرعون هم گفت: من ساحران را صدا مي‌زنم از بلاد مختلف اينها بيايند در يک ميداني مردم را هم دعوت مي‌کنم و همين کارها را هم کرد. مثلاً يکي دو روز از قبل ساحران از شهرهاي دور و نزديک آمده بودند. نزد فرعون آمدند و به فرعون گفتند: «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» (اعراف/113) اگر ما بر موسي پيروز شويم، پولي در کار هست؟ «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (اعراف/114) شما را مشاور خودم قرار مي‌دهم. پس ساحراني آمدند به قصد شکست يک پيامبر. مسابقه آغاز شد. موسي بن عمران به ساحران فرمود: شما شروع مي‌کنيد يا ما؟ آنها شروع کردند و بعد هم موسي بن عمران آن معجزه الهي را انجام داد و عصايش را انداخت و آن عصا هم محصولات آنها را بلعيد و اينها فهميدند کار موسي با کار آنها متفاوت است. به سجده افتادند و گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. «آمَنَّا بِرَبِ‏ الْعالَمِينَ، رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ» (شعرا/47 و 48) همان پروردگار موسي و هارون، فرعون از بالاي جايگاه داد زد و گفت: «قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ» (شعرا/49) بدون اجازه من ايمان آورديد؟ من دست راست و پاي چپ، دست چپ و پاي راست شما را قطع خواهم کرد. شما را به درخت‌هاي نخل به دار خواهم آويخت. ساحرها جواب دادند و گفتند: «إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» (شعرا/50) ما اصلاً انقلاب فرهنگي درونمان پيش آمد و به سمت خدا رفتيم. تو مي‌خواهي چه کار کني؟ نهايتاً مي‌خواهي جان ما را بگيري؟«إِنَّما تَقْضِي‏ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» (طه/72) امام صادق(ع) مي‌فرمايد: اينها کساني بودند که صبح ساحران بودند و عصر شهيدان شدند. يعني وقتي دوردست را ديدند، به جز اين دنياي کوتاه و مادي يک جهان بزرگتر هست، جان دادن برايشان، زندگي عوض شد. اگر کسي بترسد و فقط به اين دنيا نگاه کند برايش کشته شدن سخت است. اما اگر کسي به دوردست نگاه کند و به آخرت، جهاني شيرين‌تر و بزرگتر و واقعي‌تر، جان خودش، مال خودش و فرزند خودش را در راه هدف بزرگ مي‌دهد.
شريعتي: امروز صفحه 563 قرآن کريم، آيات 13 تا 26 سوره مبارکه ملک را تلاوت خواهيم کرد. اين هفته قرار است در برنامه از حضرت آيت الله العظمي حجت ياد کنيم و انشاءالله نکاتي را خواهيم شنيد.
«إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «12» وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «13» أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ «14» هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ «15» أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ «16» أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ «17» وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «18» أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ «19» أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ «20» أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ «21» أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «22» قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ «23» قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ «24» وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25» قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ «26»
ترجمه: همانا كسانى‏كه از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند، برايشان آمرزش و پاداشى بزرگ است. گفتارتان را پنهان كنيد يا آشكار سازيد، (تفاوتى ندارد) همانا او به آنچه در سينه هاست آگاه است. آيا كسى كه آفريد، (از حالات آفريده خود) آگاه نيست؟ در حالى كه او باريك بين و آگاه است. اوست كه زمين را براى شما رام ساخت، پس در شانه‏هاى آن رفت و آمد كنيد و از رزق الهى بخوريد (و بدانيد كه) برانگيخته شدن فقط به سوى اوست. آيا خود را از (قهر) كسى‏كه در آسمان است، ايمن مى‏دانيد، از اين كه شما را در زمين فرو برد، پس ناگاه زمين به لرزه افتد. يا از (قهر) كسى كه در آسمان است، ايمن شده‏ايد كه تندبادى از سنگريزه بر شما فرو فرستد. پس به زودى خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است. همانا كسانى‏كه قبل از آنان بودند، انبيا را تكذيب كردند، پس (بنگر كه) كيفر من چگونه بود. آيا پرندگانى را كه بر فراز آنان، در حالى كه بال‏هاى خود را گسترده و جمع مى‏كنند (و در پروازند) نمى‏بينند؟ هيچ كس جز خداوند رحمن آنها را (در آسمان) نگاه نمى‏دارد. همانا او به هر چيز بينا است. آيا كيست اين كسى كه سپاه شماست و شما را در برابر (قهر) خداوند رحمن يارى مى‏دهد؟ كافران جز در فريب نيستند. آيا كيست آن كه اگر خداوند رزقش را قطع كند به شما روزى دهد؟ بلكه آنان در سركشى و فرار (از حقيقت) لجاجت مى‏كنند. پس آيا كسى كه به رو افتاده راه مى‏رود هدايت يافته‏تر است يا كسى كه ايستاده بر راه راست مى‏رود؟ بگو: اوست كسى كه شما را پديد آورد و براى شما گوش و چشم‏ها و دل‏ها قرار داد امّا شما اندكى سپاس مى‏گذاريد. بگو: اوست كسى كه شما را در زمين بيافريد و به سوى او محشور مى‏شويد. و (كفار، پيوسته از روى استهزاء) مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد اين وعده قيامت چه زمانى است؟ (به آنان) بگو: علم (به زمان قيامت) تنها نزد خداوند است و من تنها بيم دهنده آشكارم.
شريعتي: نکات پاياني شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي بهشتي: علماي ما ميراث گذشته هستند و براي ما سرمايه هستند. اين شخصيت بزرگ که در يک زمان سه فقيه در حوزه علميه قم اداره حوزه را داشتند، کارهاي بسيار مهمي کرده است، اولاً در علوم متنوع متخصص شده و شاگردان فراوان تربيت کرده و خيلي خوش بيان بوده است. دوره بيماري را تجربه کرده است که يکي از امتحانات الهي است. مدرسه‌اي در قم به نام مدرسه حجتيه ساخته که سالهاست طلبه‌هاي خارجي پس از انقلاب آنجا درس مي‌خوانند. به شدت از اينکه نامش جايي برده شود پرهيز مي‌کرد و اجازه نمي‌داد نام او برده شود، به زهد و گمنامي عشق مي‌ورزيد و براي فقرا و محرومان هميشه انديشه مي‌کرد. يکي از ويژگي‌هايي که هر هفته از علماي شيعه نقل مي‌کنيم، هميشه به ضعفا و محرومين توجه داشتند. براي آنها اماکني بسازند، بيمارستان و مدرسه بسازند. از کساني است که سه عالم بزرگ، مرقدش بالاي سر حضرت معصومه است. من نگاه کردم در کتابخانه آيت الله نجفي بيش از شصت اثر از اين عالم به جا مانده است که اينها باقيات الصالحات است. خدا رحمت کند آيت الله مجتهدي را مي‌فرمود: اگر چند بچه داريد يکي را براي امام زمان(ع) بفرستيد. در هفته گذشته گفتيم: اگر کسي کار خيري انجام بدهد تا پهنه قيامت پاداشش را خواهد برد. بچه‌هايتان را باقيات الصالحات کنيد. يکي از بچه‌هايتان را بفرستيد طلبه امام زمان شود. سرباز امام زمان شود و شايد يک چنين شخصيتي اداره‌ي حوزه، به شدت آيت الله حجت براي نظم طلبه‌ها در درس خواندن مي‌سوخت و نظارت مي‌کرد و الآن در بهشت برين در کنار انبياء بهره مي‌برند.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي بهشتي: خدايا به مقام جعفر طيار که خيلي دوستش داريم، وسيله ازدواج، اشتغال، مسکن و تحصيل جوان‌هاي ما را فراهم بفرما. بيماران که خيلي در پيامک‌ها سفارش مي‌کنند، مريض‌هاي مأيوس و بي کس، مريض‌هاي ندار، همه را لباس شفا بپوشان. پايان عمر ما را به نور و خير ختم بفرما. به روان پاک شهيدان، شهيدي که امروز از او سخن گفتيم، روح بلند حضرت امام خميني صلواتي تقديم کنيم.
شريعتي: بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم. براي سلامت آقايمان امام زمان(عج) دعا مي‌کنيم. من باور دارم سلامت تمام عالم در سلامت اوست.