برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بانوان تاريخ ساز در واقعه کربلا
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 01-07-97
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در داغ تو کوه از کمر ميشکند *** محمل نشکست بلکه سر ميشکند
تو از دل من چه انتظاري داري *** وقتي که نماز در سفر ميشکند
«سلام علي قلب زينب الصبور» سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي گرانقدرمان، عزاداريهاي شما قبول باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت بينندگان و شنوندگان اين برنامه سلام ميکنم. از خداوند اين گفتگو را موجب خير و رشد و نور و به دور از اشتباه و آفت قرار بدهد. شهادت شهيدان کربلا و پيروان آنها، شهيدان عزيزي که ديروز در اهواز به صورت جانسوز به شهادت رسيدند، به خانوادههايشان و ملت ايران تسليت ميگويم.
شريعتي: برنامه سمت خدا واقعه تلخ حمله تروريستي اهواز را به همه مردم شريف ايران خاصه مردم خوزستان و بازماندگان اين شهداء تسليت عرض ميکند، انشاءالله همه آنها مهمان حضرت سيدالشهداء باشند. اين روزها صحبت از رسالت بزرگ و عظيم زينب کبري(س) است. اين زني که اينقدر صبور و متين اين رسالت را به دوش ميکشد و هرچقدر از عظمت زينب کبري بگوييم، کم گفتيم. کربلا در کربلا ميماند اگر زينب نبود. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، در برنامه قبل تعدادي از مرداني که در کربلا نقش ايفا کردند و جاودانه شدند را معرفي کرديم. اين روزهاي بعد از عاشورا که سخن از بانوان است، اگر بتوانيم در اين برنامه حدود بيست نفر از بانواني که در واقعه عاشورا نقش داشتند، يا در کربلا بودند و يا در شهرهاي ديگر و از اين حرکت دفاع کردند را معرفي کنيم. اينها الگوهاي همه روزگاران هستند، علت اينکه نيمي از قرآن تاريخ است، بخاطر اينکه تاريخ قابل استفاده است و الهام بخش است. براي همين است قرآن ميفرمايد: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ» (مريم/41) ابراهيم را ياد کن، اسماعيل را ياد کن، مريم را ياد کن، اينها براي آيندهها هدايت بخش است.
ما هميشه از قرآن شروع ميکنيم، بانوان در نهضتهاي انبياء حضور فعال دارند. در نهضت حضرت ابراهيم(ع) مادرش و همسرانش ساره و هاجر نقش ويژه دارند که بايد در برنامههاي مشروح آنها را بيان کنيم. موسي بن عمران مادرش در قرآن تصريح کرده، خواهرش در سلامت و نجات او نقش داشته است، آسيه همسر فرعون و همسر حضرت موسي دختر شعيب، در نبوت حضرت عيسي بن مريم که شرايط خاص اجتماعي بوده، مادرش مريم، مادربزرگش، اينهايي که قرآن به آنها اشاره کرده است. تا به تاريخ اسلام ميرسيم. دومين کسي که به پيامبر ايمان ميآورد يک بانوي بزرگ است، خديجه(س)! اولين شهيد از بانوان سميه است. وقتي پيامبر به مدينه مهاجرت کردند، جنگ پيش آمد و بانوان از حضور در جنگ معاف بودند، ولي به تاريخ که مراجعه ميکنيم کمتر جنگي زمان پيامبر هست که خانمها در آن حضور نداشته باشند. يعني داوطلبانه ميآمدند و پيامبر هم ممانعت نميکرد. به قصه کربلا ميرسيم. در واقعه کربلا امام حسين از مدينه به مکه مهاجرت کردند. در مکه گفتگوهايي با افراد شاخص سياسي داشتند از جمله ايرادهايي که آنها ميگرفتند، اين بود که براي چه بانوان را به کربلا ميبريد؟ تحليلهايي در تاريخ هست، خود امام فرمودند: خدا ميخواهد. سياسيون آنوقت ميگفتند: به دليل اينکه اگر امام خانوادهاش را مدينه ميگذاشت ممکن بود يزيد آنها را بازداشت کند و امتيازخواهي کند. شخصيتهايي مثل شهيد مطهري طرفدار اين نظريه هستند که امام حسين(ع) خواسته به تاريخ يک ظرفيتي را معرفي کند که بانوان چقدر در تحولات تاريخ توانمند هستند و چقدر ميتوانند نقش داشته باشند.
من خيلي عشق داشتم درباره کربلا در سي چهل سال گذشته مطالعه کنم. مثلاً سي سال قبل ما کمتر کتابي در مورد شهداي کربلا داشتيم. محققان ما تحقيق کردند کتابهايي درباره اصحاب سيدالشهداء(ع) نوشتند. بيش از بيست کتاب در بيست سال گذشته هست اما دربارهي زنان در قيام امام حسين کم کار شده است. به ويژه از خود زنان انتظار ميرود که دانشگاهيها و حوزويها در اين زمينه ورود پيدا کنند، نتايج تحقيقات را در معرض بگذارند. من به اندازه سواد خودم امروز را نيت کردم که بيست و چند نفر از آن بانوان را که همه ميتوانند الگوي زنان و مردان باشند. چون خداوند در قرآن وقتي حضرت آسيه يا مريم را به عنوان الگو معرفي ميکند، نه براي زنان، براي زنان و مردان، «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا» (تحريم/11) براي همه ميتوانند الگو باشند.
جمعي از زناني که در کربلا هستند از اهلبيت هستند. خورشيد آنها زينب کبري است. از بس پرنور است اجازه نميدهد ما سراغ ديگران برويم. حضرت زينب تربيت شده پنج شخصيت بزرگ است. پيامبر، فاطمه زهرا، اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين، يعني ما برتر از اينها از آغاز تا پايان تاريخ نداريم. اينها معلمان اين خانم هستند. اين موضوع مهمي است. در مورد زنان اهلبيت يک نکته که در همه هست اين است که همه باسواد بودند، صاحب نظر بودند. شاعر بودند، اين چيز خيلي مهمي است. تربيت شدههاي دامن اميرالمؤمنين، فکر ميکنم پنج نفر از آنها از دختران اميرالمؤمنين هستند. خانمهايي که در کربلا بودند پنج نفرشان خواهر هستند، دختران اميرالمؤمنين که همه باسواد، به زينب کبري عقيله ميگويند. عاقل که همه هستند، عقيل يعني کسي که خيلي انديشه بلند دارد. عقيله يعني بانويي که صاحب انديشههاي بلند است. عقيله بني هاشم، اين را همه داشتند. يعني خواهرش ام کلثوم يا فاطمه بنت الحسين، فاطمه بنت الحسن، سکينه، همه در اين وجه مشترک هستند. باسواد بودند، پر اطلاع بودند. اديب بودند، خطبههايي که از اين زنان در تاريخ ثبت شده در دانشگاههاي کشورهاي عربي مثل سوريه، لبنان، مصر، عراق، به عنوان منابع معرفي ميشود. اديب بودند، از نظر فرهنگي کلاسشان خيلي بالا بود. دوم اينکه همه اهل عبادت و پارسايي بودند. اهل مناجات شبانه بودند.
امام حسين(ع) روز عاشورا به زينب کبري فرمود: مرا در نماز شبت فراموش نکن. يعني امام معصوم اميد بسته به نماز شب خواهرش! خواهرش را ميشناسد و ميداند از نظر معنوي و معرفتي در چه سطحي است. امام زين العابدين (ع) فرموده: عمه ما در اين سفر پر مخاطره نمازهاي واجب و نافله را ايستاده ميخواند. ما الآن نماز نافله کم ميخوانيم. نافله نماز ظهر هشت رکعت است. اهل عبادت، زناني که از نظر معرفتي و شناختي و فرهنگي فوق العاده بالا و از نظر رابطه با خدا، خالص و زلال و نوراني بودند. از زينب کبري سخن ديگري که بخواهيم بگوييم مديريت است. الآن رشتهاي در دانشگاه هست به نام مديريت بحران، يعني شرايط غير عادي شد. آب نيست، برق نيست، غذا نيست و امکانات نيست، آدمهاي ضعيف خودشان را ميبازند. آدمهاي قوي قدرتش را در موقعيت بحران نشان ميدهد. زينب کبري رسالت اداره کردن خاندان اهل بيت را بعد از امام حسين به عهده گرفته است. سفر اسارت را به رسانه تبديل کرده است. خانمها پس از شهادت شهدا سوختند تا يک پرچمي را به اهتزاز دربياورند. خاطرهاي از استاد قرائتي تعريف کنم. ايشان در سفري که به کره داشتند. گفتند: کره ميراث فرهنگي ندارد؟ گفتند: چرا. ما را سفر ماشين کردند و به جايي بردند. يک درخت سوخته بود. گفتيم: اين چيست؟ گفتند: آثار باستاني کره است. تا ما ايستاديم ديديم اتوبوسها دانش آموزان را ميآورند، اينها پياده ميشوند سرود ميخوانند و به اين درخت اداي احترام ميکنند. گفتيم: ماجراي اين درخت چيست؟ گفتند: زمان جنگ گروهي از سربازان کرهاي کنار اين درخت استراحت ميکردند. موشک يا بمبي به جاي اينکه به سربازها بخورد، به اين درخت خورده است. يعني اين درخت سوخته تا سربازهاي کرهاي سالم بمانند. حالا شهداي کربلا، انسانهاي بزرگ، يا زناني که امروز صحبت ميکنيم، سوختند ولي توانستند امت اسلامي را هدايت کنند. مثل کوه پيماياني که ميسوزند تا به قله هيماليا برسند. ولي آخر خوشحال هستند و ميگويند: ما توانستيم اين کار را بکنيم. اينها يک سفر سخت را به رسانه تبديل کردند. نگذاشتند پيامها و رسالتهاي امام حسين(ع) روي زمين بماند. کربلا در کربلا ميماند اگر زينب نبود! اين کاري است که حضرت زينب با باقي خانمها انجام دادند با بهترين ادبيات، دشمن را تحقير کردند. رسوا کردند، شهيدان را عزيز نشان دادند. مردم کوفه و شام گريستند. اين کار خيلي مهمي است.
حساب کنيد با جمعي حرکت ميکنيم، افراد غالباً چند عزيز از دست دادند، خواب نکردند و غذا نخوردند و آب ننوشيدند ولي به يک هدف بزرگ فکر ميکنند. اي کاش خطبههاي حضرت زينب تکرار ميشد و دختران و پسران ما اينها را حفظ ميکردند. مضامين فوق العاده بلند و زيبا که نشان ميدهد امام حسين(ع) دنبال چه بوده است. آيندگان تاريخ، رهروان راه امام حسين بايد دنبال چه چيزهايي باشند. حضرت زينب مادر دو شهيد هم هست. حضرت زينب فرزند شهيد، خواهر شهيد، مادر شهيد است. شهادت در حضرت زينب موج ميزند. حضرت زينب روز عاشورا بدن امام حسين(ع) را بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «اللهم تقبل هذا القربان» اين توحيد حضرت زينب را ميرساند که حتي برادرش امام حسين را در پيشگاه خدا کوچک ميبيند. خدايا اين قرباني را قبول کن. يا جملهاي که همه مردم حفظ شدند «ما رأيت الا جميلا» نگاه الهي که به حوادث و بلاها ميکند. ما در تلخيها فقط به تلخي فکر ميکنيم. اولياي خدا به پس زمينهاش نگاه ميکنند. کنيهي «ام المصائب» ممکن است براي بعضي ناراحت کننده باشد اما مايه افتخار است. يعني مادر حادثهها، به جاي اينکه در امواج غرق شود، بر امواج سوار ميشود.
نفر دوم ام کلثوم است. از حضرت ام کلثوم خيلي کم سخن به ميان ميآيد. ايشان غريب است ولي به لحاظ آثار خيلي خطبه دارد. در کوفه و شام خطبه دارد. در روز عاشورا امام حسين(ع) چند بار آمده و امانتهايي را به اين خواهر سپرده و بعد ايشان به امام زين العابدين سپردند، اين نشان دهنده اعتماد امام حسين(ع) به اوست. از زنان دانشمند عصر خود هست. در زهد، عبادت، فصاحت، بلاغت، شهرت داشته است. حضرت ام کلثوم همان بانويي است که وقتي در کوفه ميخواستند به دخترها غذا بدهند اجازه نداد و فرمود: صدقه بر ما حرام است. سعي کردند با گرسنگي راه را ادامه بدهند ولي عزتشان را نگه دارند. در کوفه خطاب به مردم کوفه جملاتي را فرمودند: «الا انِّ حزب الله هم الفائزون و حزب الشيطان هم الخاسرون» کلمه حزب در قرآن آمده است. حزب خدا و حزب شيطان. حزب خدا غالب و مفلح و رستگار هستند. حزب شيطان خاسر هستند. يعني عليرغم اينکه کشته دادند خودشان را پيروز ميدانند. اعتماد دارند اين راه، راه درستي بود. اين حرفهايي که ما ميزنيم انقلاب اسلامي ايران هم يکي از ميوههاي نهضت امام حسين است. نقش زنان در انقلاب اسلامي ايران و در دفاع هشت ساله و پس از آن در نگه داشت انقلاب فوق العاده است. چند سال است مقام معظم رهبري سفارش ميکنند، نويسندگان کتابهاي دفاع مقدس در مورد خانمها و نقش آنها در جبهه و پشت جبهه کتاب بنويسند. ما نيازمند اين هستيم! الآن هم انقلاب اسلامي ايران را چه کساني پشتيباني ميکنند؟ هزاران هزار بانوي انقلابي مبلغ انقلاب هستند. محتوا روي سايت يا کانالها ميگذارند و براي دنيا ارسال ميکنند، فدايي انقلاب هستند. اينها همه الهام گرفته از واقعه کربلاست.
حاج آقاي بهشتي: نفر سوم فاطمه بنت الحسين(ع) است. ايشان از خواهرش سکينه بزرگتر است. امام حسين(ع) دربارهي او فرمود: «أما في الدين» اين دختر از نظر ديني «فتقوم الليل و تصوم النهار» شبها را به شب زندهداري و روزها را به روزهداري ميپرداخت. اين خانم اهل عبادت و زهد و معنويت بود. از نظر شعر و شاعري هم در درجه بالا بود. اهل نظر در شعر بود. شاعر بلند آوازهاي به نام کُميت است. قصيدهاي رسا و عميق به نام قصيده هاشميات سرود و در آن به بيان مظلوميت اهلبيت پرداخته است. همين شاعر در زمان مروان دستگير شد و به شهادت رسيد. ولي قصيدهاش را به مدينه آورد و براي فاطمه بنت الحسين قرائت کرد. فاطمه بنت الحسين در مورد اين مرد گفت: اين مرد شاعر ما اهلبيت است. يعني خاندان اهلبيت، بعضي از اين خانمها تا شصت سال، هفتاد سال بعد از واقعه عاشورا زنده بودند. سخنراني ميکردند و شعر ميخواندند. مشاهدات خودشان را در روز عاشورا تعريف ميکردند و مردم ميگريستند. آنهايي که نميدانستند قصه چه بوده توبه ميکردند و ميرفتند شوهرانشان را تحقير ميکردند. اينها تأثيرات اين زنان بوده است. مثل حضرت سکينه دوازده ساله، تا شصت سال بعد اينها بودند. گاهي اينها را دعوت ميکردند شهر به شهر سخنراني ميکردند. راوي واقعي بي واسطه بودند و کارهاي فوق العاده مهمي انجام دادند. بعد که اين قصيده را خواند يک شربت گوارايي به او داد و سيصد دينار و يک اسب به او داد. کُميت هم با چشماني اشک بار گفت: به خدا قسم اين هدايا را نميپذيرم! شعرهايي که من براي اهلبيت سرودم براي دنيا نيست و عمرش هم به شهادت ختم شد. بخشي از حوادث روز عاشورا که منبريها نقل ميکنند، اين خانم نقل کرده است. يعني قطعههايي که زياد مردم ما ميشنوند اين است که راوي و ناقل ميگويد: از خيمه بيرون آمدم و اين صحنه را ديدم. يا از گودال قتلگاه پدرم را اينگونه ديدم. يا آتش زدن خيمهها، غارت کردن جواهرات از خانمها، فاطمه بنت الحسين نقل کرده است و شخصيت بزرگي است. خطبهاش در کوفه دو صفحه است. «الحمدلله عدد الرمل و الحصي» (لهوف/ص149) اين را از سرورشان ياد گرفتند که در دل حادثه بايد شکرگزار خدا بود. امام حسين(ع) خطبههايش با حمد خدا شروع ميشود. زينب کبري خطبههايش با حمد خدا شروع ميشود. اين دختر هم شروع خطبهاش اين است، سپاس خدا را به تعداد ريگها و سنگها! فاطمه بنت الحسين محدث بوده است و تعدادي حديث از ايشان براي ما به جا مانده است و در سال 117 از دنيا رفته است.
نفر بعد سکينه دختر امام حسين(ع)، خواهر حضرت علي اصغر است. مادرش رباب است، اين دختر هم قريحه و ذوق شعري دارد. مادرش هم شاعر است، مادرِ مادرش و پدر مادرش هم شاعر است. خانوادهي اديبي هستند. امام حسين(ع) خيلي سکينه را دوست داشتند. امام حسين اشعاري سروده که من به خانهاي علاقهمند هستم که رباب و سکينه در آن خانه باشند. حضرت سکينه هم عمري طولاني کرده، ازدواج کرده و فرزنددار شده و رسالت مهمش اين بود که پيام شهيدان را به نسلهاي بعد برساند. با شعر و نثر و با تشويق کردن شاعران، شاعران ميآمدند مثل فاطمه بنت الحسين براي حضرت سکينه اشعارشان را ميخواندند. نقل شده روز عاشورا وقتي خبر شهادت طفل شيرخواره را شنيد، بي هوش شد و خانمها او را به هوش آوردند. در شام يک کسي آمد گفت: دختر شما چه کسي هستي؟ من از اصحاب پيغمبر هستم. تو چه کسي هستي؟ خودش را معرفي کرد و گفت: عجب، مسلمانها به بيراهه رفتند! الآن ميتوانم براي شما کاري انجام بدهم؟ گفت: بخاطر اينکه مردم به ما نگاه نکنند بگو اين کسي که سر شهداء را حمل ميکند، نزديکتر ما بياورد که مردم به جاي ما به آن سرها نگاه کنند. يعني خانمها از نقاط مهمشان در اين سفر چند ماهه حفظ حجاب، حياء و کرامت بود. اين موضوع مهمي است و عليرغم دشواريها و گرسنگي و تشنگي حواسشان خيلي جمع بوده است. خود امام حسين(ع) روز عاشورا اين سفارشها را به زينب کبري داشتند که روي اين موضوع خيلي دقت کنيد.
هفته گذشته کتابي را از آيت الله آقا مجتبي تهراني معرفي کرديد، «سلوک عاشورايي» بحث غيرت، موضوع حجاب بانوان مستند در آن کتاب آمده است. چقدر امام حسين(ع) به اين موضوع حساس بودند و سفارش کردند. نفر بعد فاطمه دختر امام حسن (ع). امامان ما معمولاً دختري به نام فاطمه داشتند. احاديثي داريم به نام فاطميات، يعني همه راويانش فاطمه هستند. موسي بن جعفر(ع) چند دختر به نام فاطمه دارند. حديثي داريم فاطمه دختر امام رضا از فاطمه دختر امام هفتم از فاطمه دختر امام ششم فاطمه دختر امام پنجم... امام حسن هم دختري به نام فاطمه دارد که ايشان مأموريتي فوق العاده حساس در کربلا دارد و آن حفظ دو امام هست. همسر امام زين العابدين و مادر امام باقر(ع) است. امام باقر(ع) در عاشورا چهار ساله است و امام سجاد هم براساس حکمت الهي بيمار است که بايد زنده بماند و راه را ادامه بدهد. آنوقت اين خانم فاطمه بنت الحسن دائم مراقب اين دو نفر است. اين دو جواهر، بقية الله را، ذخيرههاي خدا را براي نسلهاي بعد حراست کند. ضمن اينکه همه حوادث را هم نگاه ميکند.
خانم ديگري به نام رقيه دختر اميرالمؤمنين، همسر مسلم بن عقيل است. معمولاً روضه کربلا که ميخوانيم اولين شهيد را مسلم بن عقيل ميگوييم. امام حسين(ع) در جاده بودند که خبر شهادت مسلم رسيد. همسر مسلم خواهر امام حسين است، رقيّه دختر حضرت علي(ع)، بانوي با کرامتي است و از نظر سواد سطح بالا دارد، از کساني است که روز عاشورا با اصرار ميخواسته بجنگد. رقيه مادر دو شهيد است. شنيديم که وقتي خبر شهادت مسلم به امام حسين(ع) رسيد، دختر مسلم را روي زانوان خود نشاند. يعني دختر خواهر خودش (حميده) را نشانده است. به تعبير بعضي اساتيد امام حسين(ع) يک کساني را آورد تصاوير کربلا را ضبط کنند و تا شصت، هفتاد سال بعد بدون واسطه براي نسلهاي بعد تعريف کنند. رقيه، همسر شهيد و مادر دو شهيد است.
رباب مادر حضرت علي اصغر از دانشمندان بزرگ عصر خود هست. اين زنان شخصيتهاي مهمي بود. از نظر عقلاني صاحب نظر و اديب بودند. حضرت رباب بعد از واقعه عاشورا زندگي سختي داشت. تا يکسال پيوسته ميگريست و زير سقف نميرفت. زير آفتاب ميرفت، ميگفت: عزيز زهرا زير آفتاب سوخت تا به شهادت رسيد. حميده دختر مسلم بن عقيل(ع) بود که امام حسين خيلي او را دوست داشت. وقتي خبر شهادت پدرش را شنيد، گريه کرد. امام به او فرمود: از اين به بعد من پدرت هستم و دختران من خواهران تو هستند، پسران من برادران تو هستند. خواهرانم، مادران تو هستند.
بعد از زلزله بم از طرف وزارت آموزش و پرورش مأمور شدم به دانش آموزان آنجا سر بزنم. وارد يک دبيرستان دخترانه شدم. مدير دبيرستان آمد گفت: سي و چند دبير داشتيم که پانزده نفر در زلزله کشته شدند. بنا بود براي دانشآموزان سخنراني کنم. دانش آموزان در حياط قدم ميزدند. يکي را نشان داد و گفت: اين دانش آموز شانزده نفر از فاميلهايش زير آوار ماندند. آن يکي هيچکس را در اين دنيا ندارد. من در عمرم سختترين سخنراني که کردم در بم بود. زمان براي من نميگذشت، صحبتم که تمام شد، يک موتور سوار آمد و از طرف فرمانداري گفت: امروز عصر هفت هزار نفر در فلانجا منتظر سخنراني شما هستند. خيلي براي من سخت بود. تنها چيزي که به نظرم رسيد اين بود که از حضرت زينب بگويم. آنجا محتوايي که آماده کردم بگويم، ديدم حضرت زينب ميتواند به اينها روحيه و اميد بدهد.
حاج آقاي قرائتي ميفرمود: در مسجد الحرام با يکي از اساتيد دانشگاه الازهر کنار هم نشسته بوديم. من به ايشان گفتم: انقلاب ايران زود به نتيجه رسيد، چرا مصر چنين شد؟ ايشان گفت: دليل پيروزي سريع شما امام حسين است. شما يک کسي را به نام حسين بن علي داريد، هرکاري ميخواهيد بکنيد به او استناد ميکنيد. به مردم ميگوييد: جوان بده، مثل امام حسين که جوان داد. يعني امام حسين(ع) مثل همان حديث پيغمبر که فرمود: «حسين مني و أنا من حسين» بقاء اسلام با نهضت امام حسين(ع) است.
اين تعدادي از بني هاشميها بودند. الآن ميخواهم غير بني هاشميها را بگويم. ما در بين آقايان، شهداي کربلا غلاماني داشتيم، هشت غلام در کربلا بودند که شهادت آنها خيلي جانسوز است. ما از حضرت رقيه، حضرت ام البنين، همسر حضرت ابالفضل، لُبابه نگفتيم. ما از حضرت ابالفضل زياد ميگوييم ولي سخني از همسر ايشان نيست. همينطور که الآن از شهدا و جانبازان ميگوييم ولي همسر اين شهيد که بود؟ مادر اين شهيد که بود؟ يک جفايي هست در حق زنان! يک پسر و يک دختر از حضرت ابالفضل مانده است. عبيد الله و حميده، اين خانم نشسته اين بچهها را تربيت کرده و الآن بعضي از نسل حضرت ابالفضل(ع) در ايران هستند. در قم ما زيارتگاه داريم، اينها نشستند و زحمت کشيدند اين بچهها را تربيت کردند. حضرت ام البنين نوهها را ميآورد و چهار شبه قبر در قبرستان بقيع درست کرده بود و نوهها را کنار آنجا ميآورد و شرح واقعه کربلا را ميداد. يعني سرمايهاي که زنان در کنار مردان براي نهضت امام حسين گذاشتند خيلي سرمايه بزرگي است. مثل غلامان، کنيزها هم داريم. يعني کساني هستند که سابقه کنيزي داشتند. مثلاً امام حسين(ع) آن خانم را خريده، آزاد کرده و بعد هم يک شوهر برايش پيدا کرده است. حالا اين خانواده به عشق امام حسين، خانم و آقا و فرزند به کربلا آمدند و بچهشان شهيد شده است. يکي اسمش کبشه است، يکي اسمش حُسنيه است. رسانه بايد کار نمايشي در اين مورد انجام بدهد. روز قيامت از ما خواهند پرسيد: چرا در کشور شما حرفي از ما نبود؟ ما ميتوانستيم اميد بدهيم و الگو باشيم. کبشه که امام حسين(ع) به هزار درهم او را خريد و آزاد کرد. همسري برايش پيدا کرد و ازدواج کردند، ثمره ازدواج پسري به نام سليمان شد، سليمان قاصد امام حسين براي مردم بصره است. به بصره رسيد و او را دستگير کردند و کشتند. ما شهدايي داريم جزء هفتاد و دو تن هستند، ولي مثل مسلم بن عقيل، قيس بن مسهر، عبدالله بن يقطر که شهيد شدند. يکي فرزند اين کنيز است. مادر نگفته: بچه من شهيد شده ديگر من کربلا نيايم. با شجاعت به کربلا آمدند، در کاروان اسرا بودند و تا شام همراهي کردند.
از خانمهايي که مردم ميشناسند به خصوص با سريال مختار با اين خانم آشنا شدند، شهيدي در روز عاشورا هست به نام وَهَب، مسيحي و تازه مسلمان است. با کرامت امام حسين(ع) مسلمان شده و با تازه عروس خودش که قمر نام دارد همراه مادرش به کربلا آمدند. مادر وَهَب را به ميدان فرستاد، رفت جنگ نماياني کرد و برگشت و گفت: مادر راضي شدي؟ مادر گفت: نه، فقط وقتي راضي ميشوم که در پيشگاه حسين شهيد شوي. رفت مجدداً جنگيد، دو دستش قطع شد. ما در کربلا دو نفر را داريم که هردو دست شان قطع شده است. يکي ابالفضل العباس و يکي اين مسيحي تازه مسلمان! اينبار خانم او به کمکش رفت. چند جا داريم که روز عاشورا که خانمها آمدند کار جنگي انجام بدهند. با تيرک خيمه و با چوبي آمدند، حتي بعضي نوشتند اين خانم دو نفر را هم کشته است. بالاخره زندگي اين تازه عروس به شهادت ختم شده است. کنار پيکر شوهرش شهيد شده است. يکبار امام حسين(ع) به او فرمود: خدا از طرف ما اهلبيت به تو جزاي خير بدهد. عقب بيا! آمد در خيمه دوباره دلش نيامد، برگشت. تنها شهيد زن روز عاشورا همين عروس است. أم وَهب هم مادرش است که وقتي وَهب را کشتند، سر از تن او جدا کردند و در دامن مادر انداختند و مادر هم دوباره پس فرستاد و گفت: چيزي که ما در راه خدا بدهيم، پس نميگيريم!
بَحريه، همسر شهيد و مادر شهيد، سه چهار نفر مشابه در کربلا داريم که خانم، شوهر و فرزند آمدند و اين خانم تنها برگشت. يعني هم شوهرش، هم فرزندش شهيد شدند. يکي همين بحريه است، اسم شوهرش جُناده است، به ميدان رفت و به شهادت رسيد. پسري جوان به نام عَمر بن جناده دارد. پدر به تازگي به شهادت رسيده بود، پسر سوار بر اسب شد و به سمت ميدان آمد. امام حسين(ع) فرمود: من اين پسر را ميشناسم، پدرش تازه شهيد شده است. بگوييد برگردد. پسر آمد خدمت امام حسين و فرمود: اي سرور من، مادرم مرا فرستاده است. مادرم لباس رزم بر من پوشانده است. ما در ايران در اين نمونهها داشتيم و الگوي اينها همين کربلاست. بحريه هم پس از شهادت پسرش عمودي به دست گرفت و به ميدان آمد و چند نفر را کشت. باز امام به او گفت: برگرد.
أم خَلف، همسر مسلم بن اوسجع است. مسلم بن اوسجع که تاريخ خيلي شنيدني دارد، با حبيب بن مظاهر بچه کوفه هستند. در جواني عشق به اسلام در آنها فوران کرد و هردو شروع به حفظ قرآن کردند. هردو به مدينه آمدند و فقه آموختند. هردو از افسران جنگهاي پيامبر هستند، بعد از پيامبر هردو از علاقهمندان به اميرالمؤمنين و از افسران جنگهاي اميرالمؤمنين هستند. خيلي زندگي شيرين و سختي داشتند. حالا مسلم بن عقيل به شهادت رسيده و مسلم بن اوسجع در کوفه چه کاره بود؟ اسلحه جمع ميکرد، پول جمع ميکرد و بيعت ميگرفت براي مسلم بن عقيل، مسلم بن عقيل به شهادت رسيد. مسلم بن اوسجع تصميم گرفت به کربلا بيايد. آمد به خانمش گفت: من دارم به کربلا ميروم. خانمش گفت: اي مسلم من عمري با تو زندگي کردم. دائم در مأموريت و جبهه بودي، من در زندگي تو خيلي سختي کشيدم و يک خواهشي از تو دارم، مرا هم به کربلا ببر! اين مزد کارهاي سي، چهل ساله من باشد. مسلم بن اوسجع گفت: حکومت نظامي است و راهها بسته است. گفت: هر بلايي سر تو بيايد، سر من هم بيايد. مرا هم کربلا ببر. پسري دارند هم سن قاسم بن الحسن به نام خَلَف، اين پسر آمد دامن مادر را گرفت و گفت: مادرجان واسطه شو من هم به کربلا بيايم. هر سه نفر به کربلا آمدند. مسلم بن اوسجع که روي زمين افتاد، امام حسين(ع) کنارش نشست و اين آيه را خواند «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» (احزاب/23) ديد پسر مسلم بن اوسجع به سمت ميدان آمد. حضرت فرمود: اين پسر را برگردانيد. الآن پدرش دارد جان ميدهد. پسرش گفت: يا أباعبدالله مادرم مرا فرستاده است. هرکدام از اين خانمها که نام ميبريم به اندازه يک ملت ارزش دارند.
شريعتي: کم نيستند مادر صبور شهدايي که با الگو گرفتن از همين زنها بچههايشان را راهي جبهههاي جنگ کردند و انشاءالله اجرشان را از امام حسين(ع) بگيرند و اگر در بين ما نيستند، مهمان سفره امام حسين(ع) باشند. امروز صفحه 451 قرآن کريم، آيات 127 تا 153سوره مبارکه صافات را تلاوت خواهيم کرد.
«فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ «127» إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ «128» وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ «129» سَلامٌ عَلى إِلْياسِينَ «130» إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «131» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ «132» وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «133» إِذْ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ «134» إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ «135» ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ «136» وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ «137» وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «138» وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «139» إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ «140» فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ «141» فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ «142» فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ «143» لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ «144» فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ «145» وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ «146» وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ «147» فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ «148» فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ «149» أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ «150» أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ «151» وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «152» أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ «153»
ترجمه: خدايى كه پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست؟! پس او را تكذيب كردند و بدون شك آنان (در دوزخ) احضار خواهند شد. به جز بندگان برگزيدهى خدا. و براى او در ميان آيندگان (نام نيك) بر جاى گذاشتيم. سلام و درود بر الياس. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم. همانا او از بندگان مؤمن ماست. و همانا لوط يكى از فرستادگان است. آن گاه كه او و همهى خانوادهاش را (از قهر خود) نجات داديم. جز پيرزنى كه در ميان باقيماندگان (جزء هلاك شدگان) بود. سپس باقى را نابود كرديم. و همانا شما صبحگاهان بر آثار آنان مىگذريد. (و نيز) شامگاهان؛ پس آيا عقل خود را بكار نمىگيريد. و همانا يونس از فرستادگان است. آن گاه كه (از قوم خود) فرار كرد (و) به سوى كشتى پر (از بار و مسافر شتافت. كشتى به خطر افتاد و بنا شد بر اساس قرعه، افرادى به دريا افكنده شوند). پس يونس با مسافران كشتى قرعه انداخت و از بازندگان شد. پس (او را به دريا افكندند و) ماهى بزرگى او را بلعيد. او خود را سرزنش مىكرد (و در شكم ماهى به تسبيح خداوند پرداخت). پس اگر از تسبيح گويان نبود، تا روز قيامت در شكم ماهى مىماند. پس او را در حالى كه بيمار بود به زمين خشكى افكنديم. و بر او بتهاى از كدو رويانديم. و او را (پس از بهبودى) به سوى يكصد هزار نفر بلكه يا بيشتر فرستاديم. پس ايمان آوردند و تا مدّتى آنان را كامياب و بهرهمند كرديم. (مىگويند: ملائكه دختران خدا هستند) پس از آنان سؤال كن: آيا دختران براى پروردگارت و پسران براى آنان است؟! يا ما فرشتگان را زن آفريديم و آنان ناظر بودند؟! آگاه باشيد كه آنان از سر تهمت مىگويند: «خدا فرزند آورده»! و البتّه آنان دروغگويند. آيا خداوند دختران را بر پسران برگزيده است؟ شما را چه شده است؟
شريعتي: تاريخ زن آبرو ميگيرد وقتي پلک صبوري ميگشايي و نام حماسيات بر پيشاني دو جبهه نوراني ميدرخشد زينب! امروز توفيقي شد که در مورد حضرت زينب و زنان حماسه ساز واقعه کربلا صحبت کنيم. حسن ختام فرمايشات شما را بشنويم.
حاج آقاي بهشتي: بانويي بزرگي است اهل حلب از محبّان اهلبيت به نام «دُرة الصدف». پدرش ناراحت وارد خانه شد. گفت: پدرجان چه شده است؟ گفت: شنيدم حسين بن علي را به قتل رساندند با سرهاي شهدا و خاندان شهدا دارند به شام ميآيند و از کنار شهر ما رد ميشوند. اين بانوي انقلابي هفتاد زن ديگر را جمع کرد و به اول شهر آمدند و کمين کردند تا آنها از راه برسند، درگيري پيش آمد و اين خانم به شهادت رسيد.
خانم ديگر سعديه بانوي بزرگي است که همسرش و پسرش در جنگ جمل شهيد شدند. خانه بزرگي در بصره داشت که محل گردهمايي شيعيان بود. محل آموزش عقايد شيعه بود. اتاقها به ترتيب محل آموزش مردان، زنان، دختران و پسران بود. اعزام کساني که از بصره به کربلا آمدند از خانه ايشان بود. بعد از واقعه کربلا خانهاش محل عزاداري براي سالار شهيدان بود.
نفر سوم طوعه کنيز اشعث بن قيس است. اشعث بن قيس که خودش يکي از قاتلين حضرت علي (ع) است. دخترش قاتل امام حسن مجتبي است و پسرش يکي از قاتلين امام حسين(ع) است. اين خانم در يک چنين خانهاي زندگي ميکند ولي ايمانش را حفظ کرده است. طوعه همان کسي است که به مسلم بن عقيل پناه داد. حضرت مسلم که تنهاي تنها شد به يک کوچه بن بستي وارد شد، طوعه که شوهرش از مأموران ابن زياد بود، پسرش هم دنبال اين است که مسلم بن عقيل را دستگير کند. يک زن با چه ارادهاي، با اين سابقه اعتقاد خودش را حفظ کرد، با افتخار به حضرت آب داد. بعد پرس و جو کرد و حضرت مسلم را شناخت. با کاري که طوعه کرد، کمترين جرم طوعه اعدام بود. کسي به حضرت مسلم پناه بدهد، غذا برايش آماده کند! حضرت مسلم همان شب خواب کوتاهي کرد و براي طوعه تعريف کرد که در خواب عمويم علي بن ابي طالب را ديدم به من فرمود: مسلم به زودي نزد ما خواهي آمد و ما داريم اينجا را آماده ميکنيم.
همسر زهير بن قين، همان کسي که باعث شد زهير حسيني شود. زهير بن قين به دوستانش گفت: خانم مرا به شهر خودش برسانيد. اين دَلهم گفت: نه، تو که براي پشتيباني پسر پيغمبر ميروي، من هم ميخواهم براي پشتيباني دختر پيغمبر بروم. خودش را به کربلا رساند و از شوهرش خواهش کرد که روز قيامت در پيشگاه جدش رسول الله از من شفاعت کن. اين نشان دهنده اعتقادات راسخي است که اين بانوان داشتند.
شريعتي: همين زيباييها بود که زينب کبري ديد و فرمود: «ما رأيت الا جميلا». السلام عليک يا أبا عبدالله...