برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهميت سفر حج در تعاليم ديني
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 14- 05-97
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شريعتي: به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد ميکشد به دو رکعت صلاة عشق، سلام ميکنم به همهي دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان و کساني که در آينده اين مطالب را ميخوانند سلام ميکنم و از خداوند ميخواهم اين گفتگوها را موجب خير و رشد و نور و به دور از هر اشتباه و آفت قرار بدهد.
شريعتي: هفته گذشته از سفر و آداب آن صحبت کرديم و نکات بسيار جامع و دستهبندي شدهاي را شنيديم. نکات خيلي خوبي بود. وعده داده بودند در مورد يک سفر معنوي که سفر به حج بيت الله الحرام هست صحبت کنند، امروز در اين باره صحبت خواهيم کرد. دعا ميکنم «اللهم ارزقني حج بيتک الحرام في عامي هذا و في کل عام» انشاءالله دوستان ما را دعا بکنند و به سلامت برگردند.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، شخصي از امام حسن مجتبي پرسيد: راهي هست که ما خودمان را بشناسيم؟ امام فرمود: يک راه اين است که يک ورقهاي دست بگيري و خواستههايت را در آن ورقه بنويسي. من يکبار در حرم امام رضا(ع) بودم. امشب هم شب زيارتي خاصه حضرت هست. نشستم فکر کردم در اين دنيا چه ميخواهم، شصت و خردهاي مورد نوشتم. امام مجتبي فرمود: اين ورقه تو هستي. ما تلاش ميکنيم، زحمت ميکشيم تا به اين قلهها برسيم. طلايي ترين وقت سال ماه رمضان است. امام صادق(ع) فرمود: از آغاز ماه رمضان تا پايان ماه رمضان پشت سر همه نمازهاي واجب درخواست حج کن. معلوم ميشود موضوع سفر حج فوق العاده است. امام به ما ياد داد اينطور از خدا بخواهيد: «اللهم ارزقني حج بيتک الحرام في عامي هذا و في کل عام» اين خواسته و عطش بايد در ما باشد ولو قسمت نشود. در ماه رمضان ميخواهيم که خدايا همه گرسنهها، همه برهنهها، همه اموات، براي همه دعا ميکنيم. اين ميخواهد بگويد: مسلمان بايد يک چنين عزمي داشته باشد. بخواهد، اگر هم نشد. دعاي ديگري داريم که «و اکتبنا من حجاج بيتک الحرام» خدايا اگر قسمت ما نيست که ما جزء محرومين هستيم، حاجيها پشت سر هم راهي مدينه و مکه هستند، ما اينجا محروم هستيم. اسم ما را جزء حاجيان بنويس. از پيامبر اسلام و اميرالمؤمنين داريم که پيامبر از جنگ برميگشتند، فرمودند: کساني در مدينه هستند که اسمشان جزء رزمندگان تبوک است. اصحاب پرسيدند: چطور؟ فرمود: دل آنها با ما هست. اميرالمؤمنين(ع) در جنگ جمل فرمودند: کساني که هنوز به دنيا نيامدند، پشت پدران و در رحم مادران هستند ولي اسامي اينها جزء رزمندگان اين جنگ هست. به دليل همفکري، همراهي و هم اعتقادي، چون اگر بودند با ما همراه ميشدند. سفر حج يک چنين سفري است.
نکته بعد اين هست که گاهي گوشه و کنار شنيده ميشود، مخصوصاً از وقتي که وسايل ارتباطي رونق پيدا کرده و فضاي مجازي و گفتگوها آزادانه مطرح ميشود، در مورد همه مسائل ديني و از جمله حج، اطعام ماه محرم، جلسات، هرکسي ممکن است نقدي داشته باشد، غرض ورزانه يا غير غرض ورزانه، صحبتهايي در مورد حج ميشود، اين سفر را برويم يا نرويم؟ پاسخ اينها را قرآن و حديث داده است. طراح اين مناسک خداست. خدايي که سعادت ما را ميخواست و از همه به ما مهربانتر است. فقر و غنا را ميشناسد، بدبختي و خوشبختي را ميشناسد. آينده و حال و گذشته را ميشنايد. آن خدا به عنوان يک واجب از بندگانش خواسته است. آنهايي که توانايي دارند کوتاهي نکنند. در پايان آيه به جاي اينکه بفرمايد: کسي که حج را ترک کند، فرمود: کسي که کفر بورزد. يعني به جاي ترک کلمه کفر آورد. اين معلوم است موضوع حج يک موضوع خيلي مهم است براي جهان اسلام و يک معيار براي ايمان و کفر است. مثل نماز که کسي نماز را ترک کند، کافر است. «مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ» اين کفر عملي است. نه اينکه نجس است.
از مترقي ترين رهنمودهاي اسلام اين مراسم سالانهاي است که مسلمانها بدون دخالت دولتها، با پول خودشان از اقوام و اقشار مختلف، دور هم جمع ميشوند. در بين مسيحيها و يهوديها چنين اجتماعي نداريم. با يک نظم خاص و در زمان خاص بخاطر خدا اجتماع پيدا ميکنند و دنيا و آخرت را گره ميزنند. اين مراسم را خدا طراحي کرده است. قرآن ميفرمايد: فايدهاش به مردم برميگردد. حتي به حاجيان نه! ميگوييم: ما که حاجي نيستيم، به ما چه؟ چرا برنامه سمت خدا اين موضوع را مطرح ميکند؟ فقط به حاجيان نه، حتي به مسلمانان نه، به همه مردم ارتباط دارد. امام رضا(ع) در فلسفه حج فرمود: منافعش به مردم برميگردد. بخش اول اگر کسي از ما بخواهد اسلام را روي تابلو ترسيم کنيم. تمام اسلام، اصول و فروع، ببينيم حج کجاي اين مجموعه است؟ بعضي چنين تصور ميکنند که جامعه بشري جمعيتي در حال حرکت هستند. اين کاروان نيازهايي دارد که اديان آسماني و اسلام اين نيازها را پاسخ گفته است. اولين نياز اين است که ميخواهد بداند اين نياز از کجا شروع شده است. ما هفت ميليارد هستيم. صد سال پيش چند نفر بودند؟ پانصد سال پيش چند نفر بودند؟ اصلاً اين حرکت از کي شروع شد؟ چه کسي راه انداخت؟ به چه منظوري؟ از کجا اين ماجرا شروع شد؟ مثل اينکه ما در راهپيمايي ميخواهيم بدانيم چه کسي اين راهپيمايي را راه انداخت و منظور چه بود؟ اسلام آمده يک فصلي را باز کرده به نام توحيد، هرکس ميخواهد آغازش را بداند سراغ توحيد برود. خدا را بشناسد، خدا توضيح ميدهد من جهان را به چه منظوري و انسان را با چه هدفي آفريدم.
نياز دوم پايان روشن، اين کاروان کجا ميرود؟ جامعه بشري تا کي ادامه حرکت خواهد داد؟ دين آمده يک فصلي به نام معاد درست کرده است. ما که مرديم چه ميشود؟ آسمان و زمين و خورشيد چه فرجامي خواهد داشت؟ در آن فصل توضيح ميدهد، بهشت و جهنم و حساب و کتاب، ميزان، هرچه سؤال در مورد آينده داريم در اين بخش پاسخ داده ميشود. اين نياز دوم است. نياز سوم اينکه چون جمعيتي به رهبري نياز دارند، دين آمده يک بخشي را تحت عنوان نبوت، رهبر اين جامعه بايد کسي باشد که از همه بيشتر خدا را بشناسد، انسانها را بشناسد، سعادت را بشناسد، مهارت مديريت داشته باشد، دلسوز باشد. عالم باشد، معصوم باشد، در نبوت پاسخ ميدهد. پيامبران هم طبق سنت الهي از دنيا ميروند، بعد چه ميشود؟ يک نياز ديگري هست به نام تداوم رهبري، اين را در بخش امامت پاسخ ميگويند. پيامبران اوصياء داشتند که ادامه دهندگان راه آنها بودند. پيامبر عزيز ما دوازده وصي معرفي کرد. جمعيتي که در حرکت هستند پيوسته مثل رزمندگان يک جنگ نيازمند هستند با مقرّ فرماندهي ارتباط داشته باشند. دين آمده يک موضوعي را به نام نماز مطرح کرده است. اين ارتباط با مرکز فرمانروايي اين عالم است. صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء. هر روز و هر شب، ارتباط برقرار کن، راه بخواه، کمک بخواه، پناه ببر. يک نياز ديگر اين کاروان احتياج دارد چون مسيري را در پيش دارد، چه بسا سختي در آن است. قرآن ميگويد: گردنه، عقبه، يک مقدار سختي کشي اين سفر نياز دارد.
يک بابي را اسلام به نام روزه باز کرده است. چند ساعتي ناهار را به تأخير بيانداز، آب ننوش، با خانواده خودت که حلال هستند، فاصله بگير. تا اين سختي کشي را تمرين کني. دو نياز ديگر دارد که کاروانيان در حين حرکت با مشکلاتي روبرو ميشوند، تصادف ميشود يا پولشان گم ميشود، مجروح ميشوند، مريض ميشوند، ندار ميشوند. يک کساني از اهل کاروان بايد به اينها کمک کنند. دين دو فصل آورده به نام خمس و زکات. کاروانيان هميشه نگاهشان به اطرافيانشان باشد. کسي نباشد زندگياش نا به سامان باشد. فقير و يتيم نبايد باشد. خمس و زکات، واجبات مالي! اين کاروان دشمن دارد. دشمني که قسم خورده ما نباشيم، ما را نابود کند و راه را ببندد. دين يک بابي به نام جهاد براي مبارزه با دشمن درست کرده است. يک نياز ديگر اين کاروان خودي و بيگانه دارد. يک نظامي درست کرده به نام تولي و تبري! تولي يعني دوست داشتن خوبها و خوبيها، تبرّي دشمن داشتن بدها و بديها! همسفران اين سفر گاهي تنبلي ميکنند، گاهي آدم به کوه که ميرود، يکي دو ساعت که رفت بعضي خستگي به آنها فشار ميآورد، کم ميآورند يا تنبلي را بيشتر دوست دارند. کساني ميخواهند حرکت را کند يا تعطيل کنند. دو بحث را به عنوان امر به معروف و نهي از منکر آورده که ايجاد انگيزه ميکند. آن کسي که ميخواهد حرکت را کُند کُنَد به او انگيزه بدهيم. اينها ابواب دين است. حالا حج کجاست؟
وقتي بخواهند يک پروژهاي را بسازند، فرض کنيد يک پالايشگاه، قبل از اينکه بسازند، وقتي زمين را آماده ميکنند، کارشناسان ماکت پالايشگاه را از الآن ميسازند و روي ميز ميگذارند. افرادي نگاه ميکنند، همه پالايشگاهي که در آينده ساخته خواهد شد را يکجا در يک مقياس کوچک نمايش ميدهند. حج ماکت اسلام است! اگر کسي بخواهد همه اسلام را در يک صحنه تماشا کند، ماکت واقعي نيست ولي حج واقعي است. در حج توحيد است. از همان لحطه شروع اين دل بايد به خدا متصل شود. قصد قربت ميکند. در جاي جاي حج چون عبادت هست، قصد خدا و اسم خدا هست. در حج معاد هست. احاديثي داريم که اين لباسي که حاجيان ميپوشند دلايلي دارد. يکي اين است که يک شباهتي با روز قيامت پيدا ميکنند. روز قيامت همه در پيشگاه خدا با يک لباس سفيد ساده حاضر ميشوند. حديث داريم در اين سفر زياد از معاد و آخرت ياد کنيد. در حج نبوت هست، رهبري هست. پيغمبر فرمود: حاجيان از هرجاي دنيا که ميآيند، پس از زيارت کعبه به زيارت من بيايند. تا هستم زيارت خودم، از ميان شما رفتم به زيارت مرقد من بياييد. تجديد عهد کنيد. امامت هم همينطور است. حديث داريم «مِنْ تَمَامِ الْحَجِ لِقَاءُ الامَامِ» (من لايحضرهالفقيه، ج 2، ص 578) امام صادق فرمود: در سرزمين عرفات امام هر زمان حضور دارد. ديدن امام زمان(ع) براي آنهايي که خيلي عاشق هستند، يکي از جاهايي که بيشتر امکان پذير هست، در همين سفر حج است. در مسجد الحرام، در عرفات، در مشعر و منا. امامان ما که به حج ميآمدند بعضي بيست و چند بار پياده و عاشقانه ميآمدند، خودشان را معرفي ميکردند و رهبري را به مردم گوشزد ميکردند. در حج نماز هست. خدا قسمت کند طواف که تمام شد، نماز طواف، مراسم که تمام شد چند روزي که حاجيان هستند، بهترين کار در مسجد الحرام طواف است. بعد از طواف نماز است. قضاي نماز را بخوانيم. در حج سختي کشيدن هست. مثل روزه، روزه تمرين سختي است. مثلاً در اين روزها، حج امسال دو ميليون و چند صد هزار نفر هستند، پير و جوان و عرب و عجم، در يک روز مشخصي بايد از هتل بيرون بيايند، از شهر بيرون بيايند و به بيابان بروند. ترافيک ايجاد ميشود، گم ميشوند. محرماتي هم دارد مثلاً زينت آلات همراهت نباشد يا در آينه نگاه نکن. يک مقداري تمرين کني جايي که سختي در آنجا باشد. از عرفات به بيابان ديگر ميرويم، در همان ساعت اگر تأخير داشته باشيم جريمه دارد. از آن بيابان دوم که مشعر نام دارد به بيابان سوم، سختي کشي در حج هست. اين براي تمرين مقابله کردن با سختيها در زندگي است.
در حج جهاد است. اوج حج روز عيد قربان است. حاجيان روز عيد قربان و دو روز بعد از آن، هر حاجي سه هفت تا بايد سنگ آماده کند، نمادهاي دشمن را که به نام شيطان هست با دقت نظر نگاه کند، بايد سنگ حتماً برخورد کند و اگر شک کرد که خورد يا نخورد دوباره بايد بزند. رمي جمرات، شيطان کوچک، شيطان متوسط و شيطان بزرگ، شيطان نزديک، شيطان مياني و شيطان دور، تمرين جهاد. در حج تولّي و تبرّي هست. يک سنگ را ميگويد: ببوس يا لمس کن و يک سنگ را برائت بجو تا بلد شوي. بايد موضعت را تمرين کني. دور کعبه پروانه وار ميچرخي و رمي جمرات ميروي و با تنفر ميزني. در حج امر به معروف و نهي از منکر هست. با حاجيان، با همسفران، با مغازهدارها و مسلمانهاي ديگر با روي خوش، به دور از جدل و فسق و فجور، به دور از زشتي و با زبان قشنگ، با هم خوبيها را مطرح کنيد و از بديها دور شويد. حج ماکت اسلام است. همه اينها را در خودش دارد، بينندهاي که آنجا ميرود اگر با دقت تماشا کند سوغات زيادي همراه خودش ميآورد. اين بخش اول صحبت من بود.
حالا همه با هم يک سفر حج کنيم. سفر حج ابتدا از يک قصد شروع ميشود. عبادات همه از يک دل شروع ميشود. براي نماز نيت ميکنيم چهار رکعت نماز واجب قربة الي الله، براي جلب رضايت پروردگار اين کار را ميکنم. حديث داريم حاجيان بعضي براي تفريح، بعضي براي تجارت، بعضي براي خدا ميروند. اين سفر متفاوت با سفرهايي است که در دو جلسه قبل گفتيم. فقط براي خداست. خدايا چون تو گفتي من آمدم. کار و کسب و تجارت و کارگاه و اداره و دانشگاه را رها کردم. خالص خالص براي خدا!
قدم دوم بايد پول تهيه کند. مستطيعها يعني کساني که توان جسمي و مالي دارند. همه کارهاي ما بايد با مال حلال باشد. امام فرمود: اين پول از حلالترين پول باشد. با خر دزدي مکه رفتن درست نيست. د زندگي دنبال مال حلال باشد، پولي که از راه رشوه نباشد. امام کاظم فرمود: با پول رشوه به حج برود، شترش حاجي شده نه خودش! متأسفانه الآن در ماههاي گذشته کساني به خودشان جرأت دادند نافرماني خدا را بکنند. پولهايي که يک شبه از بيتالمال جمع کردند و حالا بخواهد اين پول را به فقير بدهد. يا بخواهد با اين پول مکه برود. تربيت اين سفر از همان نقطه قصد شروع ميشود. ميخواهد قصد کند، پول ميخواهد به حساب بريزد. فرمودند: سه تا پول بايد از حلالترين پولها باشد، يکي پول مهريه همسر، يکي پول کفن، تنها چيزي که با خودمان به آن دنيا ميبريم. يکي هم پول حج است. نگاه کند اگر چند تا پول دارد، آن پاکتر و حلالتر است. اينجا ميگويد: بقيه پولهايم چه؟ چرا من اين پول را به دست آوردم؟ چرا جمع کردم؟ الآن چه بلايي سر او بياورم؟ اينها سازندگيهاي حج است. شايد چند سال قبل در کشور ما ثبت نام کنند. چند سال ذهن او درگير است، مال حلال!
حديث داريم اگر از مال حرام به مکه برود، وقتي ميگويد: لبيک، به او گفته ميشود: لا لبيک! اينقدر اين مال اهميت دارد که حاجي با اين مال ميخواهد به مکه برود. وقتي ميگوييم: در حج مصلحتي هست، در زمان ائمه، ائمه ما يا زمان بني اميه بودند يا زمان بني عباس! حکام جور بودند. شيعه هم به خصوص در زمان بني عباس در فقر ميسوخته ولي امامان ما باز توصيه ميکردند به حج برويد. حاکم يک خليفه عباسي، حاجي يک شيعه فقير، باز امام به شيعه توصيه ميکند خودتان را به اين جمعيت برسانيد. از منافعش استفاده کنيد. مکتب خودتان را معرفي کنيد. مسلمانها همديگر را بشناسند. مصلحتي بزرگتر يک چتري است که خودش را انداخته، اين اشکالات و شبهاتي که ما مطرح ميکنيم، اينها پوشش ميدهد. مثل قصه کربلا هست، همه مردم ما شنيدند. در زمان متوکل عباسي کربلا رفتن ممنوع شد. تا اينکه شرط سختي گذاشتند که هرکس ميخواهد کربلا برود بايد دستش را بدهد. چقدر اين زيارت امام حسين اهميت دارد که امام معصوم زنده است و اين کار را تأييد ميکند. نميگويد: فعلاً شيعهها صبر کنيد تا اين خطر رفع شود و از اين مرحله بگذريم.
شريعتي: يعني اينجا يک عرصه و بستري است که نبايد اين بستر را خالي از حضور کرد؟
حاج آقاي بهشتي: بله، زمان امام صادق(ع) منصور عباسي حاکم است. استاندار مکه هم دست نشانده او هست. امام صادق باز توصيه ميکند حضور پيدا کنيد. شخصي از امام صادق(ع) پرسيد: سالهاست که ما خدمت شما ميرسيم و باز در مورد حج سخن ميگوييد؟ فرمود: حج خيلي حرف دارد. اينقدر اهميت دارد که اين موضوع اصلي يعني شکلگيري مراسم بايد انجام شود. حديث داريم اگر انجام نشود، هلاک ميشويد. مسلمانهاي امت اسلامي نابود ميشوند. امام(ع) فرمود: ««اذا حججت بمالٍ اصله سحت فما حججت ولكن حجّت البعير» اگر با پول رشوه حج انجام بدهي، انجام ندادي! اينقدر حساس است. با چه پولي ميخواهد به مکه برود. دوم اينکه از مردم حلاليت بطلبد و عذرخواهي کند. اينها مکتب تربيتي حج است.
شخصي است به نام علي بن يقطين، از ياران امام صادق(ع) و از ياران امام کاظم(ع) است. عاشق امام است ولي به توصيه امام شيعه بودن خودش را پنهان کرده و به وزارت هارون منصوب شده است. اين قصه را علي بن يقطين نقل ميکند. من به مکه رفتم، بعد به خانه امام کاظم(ع) رفتم، در زدم امام مرا به خانه راه نداد. اين قصه را مخصوصاً مسئولين کشور ما که عازم حج هستند بايد گوش بدهند. مديران، اينهايي که اختيارات دارند. بودجه دستشان است، اباب رجوع دارند. علي بن يقطين فردا آمد، دوباره در خانه را باز نکرد. حضرت آمدند بيرون، علي بن يقطين گفت: چرا مرا راه نداديد؟ حضرت فرمود: بخاطر اينکه ابراهيم شتربان را به محل کارت راه ندادي. بايد چه کار کنم؟ فرمود: بايد جلب رضايت کني. گفت: الآن ما مدينه هستيم، او کوفه هست. حضرت فرمود: بايد عذرخواهي کني. الآن ما همه عاشق امام زمان(ع) هستيم. حاضر هستيم تمام هستي را بدهيم و يک لحظه امام زمان را ببينيم. علي بن يقطين به کوفه آمد. خانه شتربان را پيدا کرد. رفت او را پيدا کرد. در خانهاش را زد. ابراهيم در را باز کرد. گفت: وزير در خانه من آمده؟ گفت: من در خانه امام رفتم و امام مرا به خانهاش راه نداد. گفت بيايم جلب رضايت تو را بکنم. ابراهيم گفت: از تو راضي شدم. گفت: اينطور نه! من صورتم را روي خاک ميگذارم و تو کف پايت را به صورتم بکش! ميخواهم مطمئن شوم که تو مرا بخشيدي. من دنبال جلب رضايت خدا و جلب رضايت حجت خدا هستم. اين تأثيرات حج است. حج هم مثل نماز است. ممکن است بعضي بگويند: اگر نماز خوب است چرا بعضي از نمازگزاران نماز ميخوانند و گناه ميکنند. از نماز هرکسي يک بخشي را بهره ميبرد. حج هم همينطور است. سفرهاي که خدا براي ساخته شدن ما پهن کرده است. هرچه او اصرار کرد من اين کار را نميکنم، گفت: حتماً بايد بکني. يک وزير صورتش را روي خاک گذاشت و به يک شتربان گفت: کف پايت را روي صورت من بکش. به يکبار هم راضي نشد و گفت: چند بار اين کار را بکن. صورتش را به سمت بالا کرد و گفت: خدايا تو شاهد باش! من اين نفر را راضي کردم. به مدينه برگشت، در خانه امام کاظم رفت. امام فرمود: حالا از تو راضي شدم. کسي که مردم از او ناراضي هستند، بايد حلاليت بطلبد. چه کساني از ما ناراضي هستند؟ به چه کساني ظلم کرديم؟
بنده ده سال مدير کل بودم. وقتي به گذشته مراجعه ميکنم ميبينم کوتاهي و کم کاري دارم. بودجهاي که دست من بوده با دقت صرف کردم يا نه؟ مشورت کردم يا نکردم؟ براي چه روز قيامت طول ميکشد؟ يک قدم جلوتر برويم. از هر راهي به مکه برويم ايستگاههايي وجود دارد به نام ميقات. يعني اينقدر مکه عظمت دارد که ناگهان وارد مکه نميشويم. از فرسخها جلوتر يک ايستگاهي هست که آنجا بايد بايستيم و توقف کنيم. آنهايي که از مدينه حرکت ميکنند مسجد شجره، تا حالا از شهر و خانه و شغل و اداره فاصله گرفتيم، حالا ميگويد: از لباسها و طلاها و تعلقات فاصله بگير. فقط تو بايد باشي و خدا! يک لباس بپوش که با بقيه فرقي نکند. الآن يک سرهنگ و سرباز در لباس احرام فرقي ندارند. چه کسي حجت الاسلام است و چه کسي آيت الله است؟ چه کسي تاجر است؟ همه با يک لباس سفيد و ساده و ندوخته، چون اگر بنا بود بدوزند، پولدارها ميرفتند با نخ طلا گلدوزي ميکردند. سادهترين شکل و به اتحاد نزديک! همه يکسان هستند. اسلام چه نظريهي مترقي در طراحي اين سفر داشته است.
لباس احرام را ميپوشيم. اولين واجب پوشيدن لباس احرام است. از همينجا حج شروع ميشود. کجا؟ در ميقات که فرسنگها تا مکه فاصله دارد. بعد ميگوييم: لبيک! اللهم لبيک! لبيک يعني خدايا آمدم. چون خداوند به حضرت ابراهيم فرمود: صدا بزن! «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَج» (حج/27) ابراهيم مردم را براي حج صدا بزن! ابراهيم بالاي بلندي رفته و صدا زده است. لبيک يعني خدايا آن صدا را شنيدم. لبيک در زبان عربي با فارسي متفاوت است. مثلاً يک پدري، پسرش را صدا ميزند برود نان بخرد. چند جور ميشود جواب بدهد. يکي اين است: هان! بله، چه ميگوييد؟ شيرينترين نوع جواب در فارسي جانم است. اين لبيک همان جانم است. با دل و جان جواب دادن، اصلاً کيف ميکند که اربابي او را صدا ميزند. بارها ميشد که پيغمبر دخترش حضرت فاطمه را صدا ميزد. حضرت فاطمه اينطور پاسخ ميداد: لبيک يا رسول الله! لبيک يا حسين که در اربعين موج مياندازد يعني اين ميليونها نفر به امام حسين(ع) ميگويند: جانم در جواب «هل من ناصر». بعد ميفرمايد: لبيک را تکرار کنيد. آمادهام، گوش به فرمان هستم، چه ميفرمايي؟ «لا شريک لک» من اين لبيک را به آمريکا و شرق و غرب نميگويم. به هوسها نميگويم، به مال دنيا نميگويم، فقط به تو لبيک ميگويم. «لا شريک لک لبيک، ان الحمد و النعمة لک» اين ستايش و نعمت فقط براي توست. «و الملک» فرمانروايي عالم، اين همان توحيدي است که گفتيم. بعد هم حديث داريم با صداي بلند لبيک بگوييد. کاروانيان را که نگاه ميکنيد مستحب است لبيک بگوييد. هي تکرار کنيد. مثل عاشقي که معشوق را صدا ميزند. مثلاً گاهي وقتها معشوق ميگويد: چه کار داري؟ ميگويد: ميخواستم صدايت بزنم. دوست دارم صدايت بزنم.
در تاکسي نشسته بودم، ماه رمضان هم نبود. ديدم صداي دعاي جوشن کبير ميآيد. از راننده پرسيدم دعاي جوشن است؟ گفت: بله من در طول سال اين دعا را گوش ميدهم. بعد ديدم قطرات اشک روي صورتش جاري است. شيرينترين چيزي که دوست دارم اسمهاي خداست. يعني اين رمز بندگي است. ميقات، يعني مکاني که قرار ما با خدا آنجاست. آنجا لباس احرام را ميپوشيم، با مال حلال که خمس و زکات هم پرداخت کرده است. حاجي قبل از اينکه حرکت کند توصيه شده به فقراي فاميل و فقراي محل کمک کند. اينها چيزهاي مهمي است. همان کسي که ميگويد: به جاي حج اين پول را به فقرا بدهيم، اصلاً حج مکتبي است که خيّر ساز است. کسي در آموزش و پرورش هست، ايشان ميگويد: من رفتم سراغ مدرسهسازي اول فکر کردم خودم مدرسه بسازم، بعد گفتم: نه، خيّر بسازم. خودم بايد بسازم، يعني مکتب حج مکتبي است که کساني که از حج برميگردند تازه حال و هوايي پيدا ميکنند براي خدمت، حج به آنها ياد ميدهد.
مکه کجاست؟ خدا اسمش را بلد الامين گذاشته است. امنيت از چيزهايي است که در دنيا فاقد آن هستيم. از وقتي ما به دنيا آمديم هميشه اخبار جنگ و ظلم به مظلومان فراوان است. ما تمرين ميکنيم که يک جايي زندگي کنيم ولو چند روز که امن باشد. حتي حشرات در امنيت هستند. يک حشره روي بدنش ميآيد، حاجي حق ندارد او را بکشد يا بزند. پرنده آنجا هست کسي حق ندارد آن پرنده را بگيرد. پرندهها و حشرات در امنيت هستند. حاجي به حاجي حق ندارد تعرض بکند. حرف تندي بزند يا مسخره کند. شهري که ابراهيم(ع) و اسماعيل ساخته است. اينها سازندگيهاي اين سفر است. وسط اين شهر مسجد است. مسجد الحرام، مثل اينکه شهر مکه ام القري، مادر شهرهاست، مسجد الحرام هم مادر مسجدهاست. نداريم مسجدي در دنيا که ثواب نمازش به اندازه ثواب نماز در مسجد الحرام باشد. فوق العاده مقدس است. فرشتگان در حال رفت و آمد هستند. جايي است که جبرئيل بارها آنجا آمده آيات قرآن آورده است. پيامبر ما از آنجا به معراج رفته است. وسط مسجد کعبه است. کعبه چه قصههايي دارد. خانهاي که عمري ما به آن سمت نماز خوانديم. چشم حاجي که به کعبه ميافتد دعاي مستجابي دارد. خوشا به حال کساني که اين روزها و ساعتها براي اولين بار به کعبه ميافتد. حديث داريم اولين دعا يا تنها دعاي مستجاب اين باشد: خدايا، من آمدم در خانهات و مهمان تو هستم. مهمان بر صاحبخانه حقي دارد. مرا از آتش دوزخ نجات بده! آتش دوزخ يعني بدبختي، بدانم برنامه و هدفم در زندگي چيست. چه کار بايد بکنم؟ اين فرصت از دست رفت، جواني و عمر رفت، اين دنيا را ترک کردم، دنياي ديگر باغ و بوستان باشد. حديث داريم وقتي از دنيا ميرويم قبر يا باغي از باغستانهاي بهشت است يا گودالي از گودالهاي آتش، اين را از خدا بخواهيم. خوشبختي را بخواهيم.
وارد مسجد الحرام ميشويم، اولين کاري که بايد بکنيم اين است که پروانه وار دور کعبه بچرخيم. طواف! از يک نقطه روشن به نام حجرالاسود که در امتدادش آب زمزم است. ما قطراتي بوديم، وارد مکه شديم. در مسجد الحرام تراکم بيشتر است. حالا ميخواهيم طواف کنيم همه به هم چسبيده، بي فاصله، از طرفي سخت و از طرفي لذت بخش است. رشد و پيشرفت در اين هست، مقصد روشني دارد. آغاز روشني دارد. هفت بار به تعداد هفت آسمان، در عدد هفت يک رازي هست. به تعداد روزهاي هفته، به تعداد شنهايي که در سرزمين منا بايد به شيطان زد. به تعداد رفت و آمد در صفا و مروه! با اراده طواف ميکنيم. خودمان حرکت ميکنيم. در بين جمع، مثل رودخانههاي بزرگي که به دريا ميريزند. الآن مسابقات ورزشي چند ميليارد بيننده دارد با چه هزينههايي، با دقتهاي فراوان يک مسابقه انجام ميشود و دهها تحليل صورت ميگيرد. براي سفر حج و اسرار آن خيلي بايد کار کنيم. فيلم کوتاه و بلند بسازيم. برنامههاي گفتگو محور باشد. حاجيان احساسات خودشان را بيان کنند تا براي آنهايي که مکه نميروند، اين شيريني نشان داده شود. وقتي پيامهاي امام خميني را ميخوانيم، خون دل امام را ميفهميم. امامي که در دنياي عرفان، در فقه و فلسفه، سياست، با تمام وجودش ميفهميد اينجا چه پايگاهي است. غصه ميخورد که چرا مسلمين از اين پايگاه استفاده نميکنند و به لايه رويي آن بسنده کردند. امام(ع) فرمود: فلسفه حج اين است که مسلمانها همديگر را بشناسند. مسائل و مشکلاتشان را مطرح کنند. دردها و درمانها را بيان کنند. قول و قرار بگذارند که ما به کشورهايمان رفتيم چه ارتباطاتي از اين به بعد داريم. اين حج در جامعه، اقتصاد، تجارت، معنويت، فرهنگ چه تأثيري قرار هست داشته باشد؟ متأسفانه سعوديها دوربين گذاشتند، نگاه ميکني يک ايراني با يک غير ايراني مشغول نماز خواندن هستند، همينکه ميخواهند دو کلمه گفتگو کنند تذکر ميدهد. اين غصه امام زمان(ع) هست. ما بايد نهايت تلاشمان را بکنيم. در اين حوزه بايد حضور فعال داشته باشيم. خداوند دوست دارد ما آنجا حضور داشته باشيم. امام زمان و پيامبر دوست دارند ما آنجا حضور داشته باشيم. به هر اندازه توان داريم، هنرمندان، نويسندگان، تاجران، شاعران هرکس از زاويه خودش، زواياي مخفي حج را به تصوير بکشد.
شريعتي: بحث ما ناتمام ماند. انشاءالله جلسات ديگر همين مطالب را با همين سير ادامه خواهيم داد. امروز آيات صفحه 402 قرآن کريم، آيات 46 تا 52 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت خواهيم کرد. اين هفته در برنامه از علامه شهيد عارف حسين الحسيني ياد خواهيم کرد. دوستاني که عازم سفر حج هستند نايب الزياره و دعاگوي همه باشند و هم اينکه براي طرح زائر اوليها باني شوند که دوستاني را به مشهد مقدس عازم کنيم. نماز يکشنبه ماه ذي القعده را فراموش نکنيد. فردا روز زيارتي مخصوص امام رضا (ع) هست. دعا بفرماييد و آمين بگوييد.
حاج آقاي بهشتي: ابرانيها رسم دارند قبل از سفر حج به زيارت حضرت رضا(ع) بروند. خدايا به حق امام رضا(ع) سفر زائران بيت الله الحرام را پر شکوه و پر ثمر و مقبول و بي خطر تقدير بفرما. وسيله ازدواج، اشتغال، مسکن جوانان را فراهم بفرما. توصيه کنم که به جا به جاييهاي مسکن توجه کنيم. حتي الامکان ارزانتر حساب کنيم و با خدا معامله کنيم.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ «46» وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُونَ «47» وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ «48» بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ «49» وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ «50» أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «51» قُلْ كَفى بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ «52»
ترجمه: و با اهل كتاب جز با بهترين شيوه مجادله نكنيد، مگر ستمگران از آنان، و (به آنان) بگوييد: ما به آنچه (از سوى خدا) بر ما و شما نازل شده ايمان داريم، و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم او هستيم. و اين گونه، كتاب را بر تو نازل كرديم. پس (بعضى از) كسانى كه كتاب آسمانى به ايشان داديم به آن (قرآن) ايمان مىآورند، و از اين (مشركان نيز) كسانى به آن ايمان مىآورند و جز كافران (كسى) آيات ما را انكار نمىكند. و تو قبل از (نزول) اين (قرآن) هيچ كتابى نمىخواندى، و با دست خود آن (قرآن) را نمىنويسى، مبادا آنان كه در صدد ابطال (سخنان) تو هستند، شك و ترديد كنند. بلكه آن (قرآن) آياتى است روشن كه در سينههاى كسانى كه به آنان معرفت داده شده جاى دارد؛ و جز ستمگران آيات ما را انكار نمىكنند. و گفتند: چرا بر او از طرف پروردگارش معجزاتى (مانند عصاى موسى) نازل نمىشود؟ بگو: معجزات تنها نزد خداست (و به فرمان او نازل مىشود نه ميل ديگران)؛ و من فقط هشدار دهندهاى آشكار هستم. آيا (اين معجزه) براى آنان كافى نيست كه ما كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرديم تا پيوسته بر آنان تلاوت شود؟ همانا در اين كتاب، براى گروهى كه ايمان آورند، رحمت و تذكّرى قطعى است. بگو: همين بس كه خداوند ميان من و شما گواه است؛ آنچه را در آسمانها و زمين است مىداند؛ و كسانى كه (به جاى پيروى از حقّ،) به باطل ايمان آوردند و به خدا كفر ورزيدند، آنان همان زيانكارانند.