برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: زندگي هوشمندانه و راههاي دوري از اشتباه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 20-04-97
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بي قرار تو ام و در دل تنگم گلههاست *** آه بي تاب شدن عادت کم حوصلههاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب *** در دلم هستي و بين من و تو فاصلههاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقي دارد *** بال وقتي قفس پر زدن چلچلههاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است *** مثل شهري که روبروي گسل زلزلههاست
باز ميپرسمت از مسألهي دوري و عشق *** و سکوت تو جواب همه مسألههاست
شريعتي: سلام ميکنم به همه بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله لحظات ما قرين ياد خداوند متعال باشد و انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه همه ما باشد. حاج آقاي لقماني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز برنامه سمت خدا عرض سلام دارم.
شريعتي: بحث ما در مورد هنر خوب زيستن بود. از راز و رمز زندگي هوشمندانه و بدون اشتباه مطلع ميشويم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم
به لطف خداوند هفت عامل را پشت سر گذاشتيم، چون ميخواهيم امروز يک جمعبندي در مورد بحث کنيم، ده عامل را که باعث اشتباه ميشود را مرور ميکنم و بحث را ادامه ميدهم. گفتيم:
زندگي زيباست اي زيباپسند *** زنده انديشان به زيبايي رسند
اينقدر زيباست اين بي بازگشت *** کاز برايش ميتوان از جان گذشت
عمر سود نيست، سرمايه است. ما از اين سرمايه بايد نه ساعت، ثانيه به ثانيه خوب استفاده کنيم. چون سرمايه اصلي و ابدي ما خواهد بود. ده لغزشگاه براي اشتباهات انسان وجود دارد که گاهي به ريزش و شورش انسان منتهي ميشود. اولين عامل را جهل و ناداني و بيخردي و بي خبري گفتيم. اينقدر اين عامل بد هست که معصوم و اولياي الهي، «َ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِين» (بقره/67) به خدا پناه بردن از جهل! ريشه تمام شرور و معدن تمام بديها جهل است. انسان نميداند و نمي داند که نميداند، اين بد است. گاهي جهل مرکب است. مورد ديگر از ريشههاي خطا «بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ» (انعام/119) جهل چيست؟ نادان کيست؟ کسي که عمامه به سر دارد و داناست. ليسانس و فوق ليسانس و دکترا و چه و چه، اين جاهل نيست؟ نه. جاهل کسي است که در لحظههاي تصميم، هواهاي نفساني را بر خواستههاي خدا ترجيح بدهد، ولو عنوانش هم يازده کلمه باشد، بيست کلمه باشد. اين جاهل است. ممکن است کسي بايد از لحاظ جايگاه اجتماعي بالا باشد ولي عالم و عاقل نيست. معيار اين هست در لحظهها وسوسهها و هوسها را ترجيح ميدهيم يا وظيفه الهي را؟
دوم بي دقتي و سر به هوا بودن در زندگي، زندگي را جدي نگرفتن، مهم نيست، بي خيال، خوش باش! خدا نکند در خانه و خانوادهاي اين افراد باشند. گاهي چندين خانواده را در اثر بي دقتي دچار تلاطم ميکنند. «خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة» (مريم/12) يک جمله طلايي و واقعاً فوق طلايي از مرحوم بهشتي است، چقدر افراد با سخنانشان شناخته ميشوند. سه جمله، طرز و شيوه فکر آيت الله شهيد بهشتي چه بود؟ ايشان ميفرمايند: با نگاه کلان به زندگي بنگريد. با استحکام وارد زندگي شويد و تصميم بگيريد و عمل کنيد. مورد سوم در مقياس اندک عمل کنيد.سنگ بزرگ نشانه نزدن است. هم نگاهتان کلان باشد، ابديت و دنيا و آخرت، بعضي کارآفرين نمونه هستند چهارصد نفر زير دستشان کار ميکنند. زندگي را جدي گرفته است. سر به هوا و بي دقت نبوده است. مورد دوم با استحکام، «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) در مسائل اخلاقي استحکام، در مسائل اجتماعي استحکام، استقامت، مورد سوم در مقياس خرد و اندک عمل کنيم. ببينيد چه زندگي ميشود. زندگي را جدي گرفتن، لذا ميفرمايند: زندگي مثل تست هوش است. در کمتر از يک دقيقه بايد انتخاب کنيم.
ميفرمايند: در زندگي خوشگل بودن مهم نيست. محکم بودن مهم است. بعضي زندگي را دو سرعت ميدانند، فقط ميدود. زندگي دو استقامت است. لحظه به لحظه انسان چطور تصميمگيري ميکند. براي کودکي، براي نوجواني، براي جواني، ميانسالي و کهنسالي، آينده نگري داشتن. زندگي مثل بازي با بوم رنگ است، پرت ميکنيد به خودتان بازميگردد. هم افکار، هم افعال! جدي گرفتن، محکم بودن. يک داستاني است که مدتهاست ميخواستم بگويم. آشنايي ساده، عشقي آسان و دردي بي پايان. ما گاهي فکر ميکنيم ميبينيم طوري نيست ولي گاهي اين ديدار باعث آشنايي ميشود. آشنايي باعث الفت و عادت ميشود و عادت باعث اعتياد ميشود و نميتوانيم دست بکشيم.
کلانتري يکي از شهرهاي اطراف مشهد خبر دادند يک خانمي هست صداي جوان دارد ولي خودش پير است. دندانهاي سياه، چهره پر از چين و چروک، ظاهر خيلي کثيف، گوشه خيابان هست. خبر دادند بياييد او را جمع کنيد. آمدند بردند و با او گفتگو کردند، چه شد به اين روز افتاديد؟ شما سني نداريد. گفت: شانزده ساله بودم، مدرسه ميرفتم. يک نفر آمد ابراز علاقه کرد. روز دوم، روز سوم، زندگي را خيلي عادي و سرسري گرفتم و فکر کردم ميتوانم هرطور بخواهم با مدادرنگي بکشم. نميدانستم زندگي دقت ميخواهد. سراشيبي دارد، فراز و فرود دارد. روز سوم، روز چهارم، يواش يواش عاشق شدم. نامش بهروز بود. به پدر و مادرم خبر دادم، گفتند: به درد نميخورد. خودش و همه اطرافيانش معتاد هستند. باور نکردم! گفتند: بيا خواستگاري. آمدند، پدر و برادرم قبول نکردند. گفتند: او اعتياد دارد. باز گفتم: شما دشمني داريد. گفتند: پس يک شرط دارد. اگر تو بخواهي همسر او شوي بايد ما را ترک کني. گفتم: اشکالي ندارد. تهديد به مرگ کردم و فرار، قبول کردند. پدر و مادرم از آن منطقه رفتند. بعد از مدتي که سر زندگي رفتم ديدم سر کار نميرود. معتاد است، خانه را براي مواد فروختيم. خانه پدر شوهرم رفتيم. ديدم آنها بدتر هستند. فهميدم در چه چاهي افتادم! رها کردم تا بتوانم پدر و مادرم را پيدا کنم. يک اشتباه! يک عمر بايد تاوان داده شود. واقعيت را نميبينيم.
سومين عامل مشورت نکردن و مستبد بودن در رأي است که خدا نکند انسان فقط خودش را قبول داشته باشد. کساني که با ديگران مشورت ميکنند، در عقل آنها شريک ميشوند. اگر کسي مشورت نکند اولين گام و نقطه شروع اشتباه است. چهارم عجله و شتاب است. ده عامل دارد. «التّأنّى من الرّحمن و العجلة من الشيطان» عجله! گفتيم کساني که عجله ميکنند به جاي ماهي، قورباغه ميگيرند و به جاي ثانيههايي که در عجله ميخواستند بدست بياورند، ساعتها و روزها بايد از دست بدهند. عجله منفي!
در يک سلسله کارها عجله خوب است. «حي علي خيرالعمل» بشتابيد براي بهترين عمل. کارهاي مثبت اشاره کرديم، «عجلوا بالصلاة» عامل پنجم حماقت و کم عقلي است. دعا کنيم. آن قسمتي که دعايي است خداوند اين حالت را از ما دور کند. عقل نرم افزار معنوي است. اگر نصيب کسي شود دنيا را دارد، آخرت هم دارد. پول دارد و مقام دارد. عقل کنترل کننده انسان از هرگونه اشتباه و خطا بدي است. بدترين جنبندگان کساني هستند که نه ميشنوند و نه تعقل ميکنند. جهنميها ميگويند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» (ملک/10) اگر ما گوش شنوا داشتيم، اگر فکر ميکرديم. بعضي ميگويند: من عجله ندارم، جوانبش را بايد فکر کنم. هيچ عجلهاي ندارم. هر مقدار تدبير قبل از عمل از آن طرف شادماني بعد از عمل خواهد بود. ولي ما گاهي عجله ميکنيم. «ركوب المعاطب عنوان الحماقة» (غررالحكم، ص 325) اشتباهات مکرر تابلوي تابان حماقت و ناداني ماست. پيامبر اسلام به اميرالمؤمنان فرمود: علي جان احمق سه نشانه دارد. 1- سستي در انجام واجبات الهي؛ نماز و روزه، گاهي ما زرنگي ميدانيم، زيرکي ميدانيم، از عبادات کم ميکنيم تا به چه برسيم. کم ميگذاريم به آنجا هم نميرسيم. زرنگترين افراد کيست؟ واجبات الهي. چون ممنوع است من انجام نميدهم. شب عقد و عروسي من اجازه نميدهم دخترم با اين وضع، همسرم با اين وضع، در امور مالي ببخشيد، من واجبات الهي را بايد انجام بدهم. شريکي که خمس نميدهد من با او شريک نميشوم. سستي در انجام واجبات! دوم مسخره کردن بندگان خدا به ويژه مؤمنان، تکه انداختن، طعنه زدن، تفريح بعضي همين است. نشانهي احمق بودن است. سوم زياد سخن گفتن در غير ياد خدا، از هر دري به هر مناسبتي حرف ميزند. پرگويي و بدگويي و زشت گويي، نشانهي احمق بودن است. سستي در انجام واجبات، مسخره کردن بندگان خدا به ويژه مؤمنان و سوم زياد سخن گفتن در غير ياد خدا.
شريعتي: ياد خدا الزاماً در زياد حرکت کردن چانه که نيست؟
حاج آقاي لقماني: در آنچه باعث تقرب شود. گاهي خريد و فروش است. گاهي با همسر و فرزند حرف زدن است. ولي مسير را فراموش نکنيم و هدف را گم نکنيم. قطاري به طرف خدا حرکت ميکرد، يک ايستگاه قبل از خدا به بهشت که رسيد همه پياده شدند. بسياري از ما هستيم تا به چرب و شيرين زندگي ميرسيم فراموش ميکنيم مقصد کجا بود. آفت و آسيبي که انسان مرتب جلسات اخلاق را بايد شرکت کند. موعظه، صبح به صبح موعظه پنج دقيقهاي! يک حکمت، يک حکايت، يک داستان که تا شب شارژ شود. قرآن ترجمه يک آيه را ببيند تا شب با آن زندگي کند، آيههاي زندگي! «خوشا آنانکه دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بي» در بازار هم که هست انگار در مسجد است.
ششم، زشت حرف زدن هم براي انسان آسيب است. انسان را زمينگير ميکند. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) با مردم زيبا حرف بزنيد. گاهي يک نکته، يک طعنه، يک تکه انداختن مثل دندهاي است که انسان شکسته است، در ظاهر چيزي نيست ولي هربار که نفس ميکشد درد ميکشد. گاهي طعنههايي که به بعضي ميزنند، شصت سال درد ميکشد. بندگان خدا و بهشتيان مهربان هستند. اهل بهشت «سلاماً سلاماً» (واقعه/26) با مهرباني با هم صحبت ميکنند.
هفتم، بي تجربگي يا کم تجربگي، يک عادت خوبي که بعضي از عزيزان جوان دارند، فرمودند: بهترين جوان کسي است که مثل پيرها زندگي کند. يعني چه؟ يعني عصا دست بگيرد قدش را خم کند؟ نه. پند و اندرز بگيرد. گاهي يک جمله از يک سالخورده فرهيخته باعث ميشود انسان بتواند سالهاي زندگياش را درست طي کند. پدر جان يک نصيحتي به من بکن. گفت: عزيزم، قبل از اينکه بر تو نماز بخوانند، نماز بخوان! قبل از اينکه از تو عبرت بگيرند، از ديگران عبرت بگير. قبل از اينکه بر تو قرآن بخوانند، قرآن بخوان. حضرت علي(ع) فرمودند: کسي که تجربه او کم است، مرتب فريب ميخورد. قرآن ميفرمايد: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (اعراف/176) اي رسول ما، داستان گذشتگان را براي امت ما بگو تا بيدار شوند و اينها مثل آنها نشوند. عبرت را چرا عبرت ميگويند؟ عبور از صحنه ظاهر و رسيدن به واقع است. دوباره انسان همان کار را انجام ندهد.
اميرالمؤمنين علي(ع) به جناب مالک اشتر در انتخاب مسئولان فرمود: مالک انتخاب کن از افراد اهل تجربه باشند. «وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَة» (نهجالبلاغه/نامه53) افراد خام، سطحي نگر، باري به هر جهت به درد نميخورند. اهل تجربه و آب ديده باشند. مورد دوم حياء، نگاه داشتن حد هر چيزي حياء است. حد شرعي و عقلي و عرفي حياء است. زيبايي بي پايان، افرادي که حياء دارند يک نوع لطافت و مهرباني دارند. بعد حضرت فرمودند: «من اهل البيوتات الصالحه» خانههاي خوب و خانوادههاي خوب. دختر حضرت امام رهبر کبير انقلاب، تعريف ميکردند. بسياري از خواستگارهايي که براي ما ميآمد، امام به ما خبر نميدادند. بعد که ما از طريقي متوجه ميشديم که شنيديم خواستگاري براي ما آمده، امام ميفرمودند: من اولين شرطم خانواده هست. در چه دامني اين پسر تربيت شده است؟ در چه محيطي رشد کرده است؟ «من اهل البيوتات الصالحه» اهل تجربه باشند، اهل حياء باشند، خانوادههاي خوب داشته باشند و الا فريب ميخورند.
هشتمين عامل را اشاره کرديم، زياد حرف زدن باعث لغزش و اشتباه انسان ميشود. مطلبي که فراموش کردم بگويم، بزرکترين مصيبت براي انسان آن است که نه سواد کافي براي حرف زدن داشته باشد و نه شعور لازم براي سکوت کردن. ما گاهي آن سواد را نداريم چه بگوييم همه استفاده کنند؟ اين باعث لغزش انسان ميشود. يا از آن طرف انسان سکوت کند و حرف نزند. سخن مثل برگ است، هرجا انبوهتر ميوه کمتر.
کم گوي و گزيده گوي چون دُر *** تا ز اندک تو جهان شود پر
انديشههاي خوب تراويدهي روح پاک است و بوي خوش تراويدهي گل خوش، خوب حرف زدن و به اندازه حرف زدن.
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام *** ناتمامان جهان را کند اين پنج تمام
نهم؛ کوشش بدون جوشش و تلاش بدون دانش، گل سر سبد اين بحث ما سخن عقل کل، خاتم انبياء حضرت محمد مصطفي(ص) بود که حضرت فرمودند: «مَنْ عَمِلَ عَلَي غَيْرِ عِلْمٍ» کسي که بدون علم و دانايي، بينش و پويايي کاري بکند، «كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ» (كافي، ج 1، ص 44) فساد او بيش از صلاح او خواهد بود. اول انديشه، بعد انگيزه، ما گاهي توليد انگيزه ميکنيم. بعد از مدتي انگيزه کمرنگ و بيرنگ ميشود و خود عمل قطع ميشود. ما کساني را داشتيم که سي سال، چهل سال با همسرش هردو نماز شب ميخواندند، انديشهاش را داشتند. کسي را داشتيم در طواف مسجد الحرام قرآن را تمام کرد. وقتي انديشه باشد براي انسان عبادت تکراري نميشود. لذا نشستن در محضر عالم اينقدر ثواب دارد. گفتگوي علمي اينقدر ثواب دارد. بهترين عمل شب قدر گفتگوي علمي است. به انسان انديشه ميدهد.
دهمين لغزشگاه اشتباه براي انسان سرعت در پاسخگويي است. تا چيزي پرسيدند بدون تأمل پاسخ بدهي. امام صادق(ع) فرمودند: هرکس هرچه از او بپرسند، با اينکه تسلط علمي ندارد، پاسخ دهد، ديوانه است. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: زبان خود را حبس کن پيش از آنکه زبان تو را حبس کند. «لا ادري نصف العلم» نميدانم، تخصص ندارم. بلد نيستم. علامه طباطبايي وقتي که ميدانستند آرام ميگفتند، وقتي نميدانستند، بلند ميگفتند: اگر بگويم: نميدانم اشکالي ندارد؟ آيت الله اميني از اعضاي محترم جامعه مدرسين گفتند: يک روز در حجرهام، علامه طباطبايي و امام را دعوت کردم. يک آبگوشتي هم درست کردم، اين دو بزرگوار آمدند. گاهي که داشتم غذا را هم ميزدم تا آماده شود، يک سؤال ميکردم. هيچکدام از اين دو بزرگوار جواب نميدادند. اين به او تعارف ميکرد تا احتراماً جواب ميدادند. اينکه زودتر بدوند و پاسخ بدهند نه! يا من ميگفتم: حضرت علامه يا حضرت امام. اميرمؤمنان علي(ع) فرمودند: تا زماني که زبانت تو را به خطر نيانداخته، وضعيت را دشوار نکرده، زبانت را حفظ کن. زباني که باعث انحراف انسان ميشود و باعث عجله در پاسخگويي بشود بايد مرتب حبس باشد و در کنترل باشد. جهل و ناداني، شتاب در رسيدن به فرصتها و زود جواب دادن به پرسشهاست. در جمع همه اظهار نظر ميکنند و ما هم ميخواهيم اظهار نظر کنيم.
فراز پاياني صحبت بنده اشتباهات محاسبهاي مردم در زندگي است که همه ما به نوعي درگير هستيم. هرچه ميرويم و ميدويم به جايي نميرسيم. خداوند به حضرت داود وحي کرد، اي داود من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادم، مردم در غير آن جستجو ميکنند ولي نمييابند. اين پنج چيز ميتواند هشتاد سال زندگي ما را اداره کند و به هدف برساند. 1- من علم را در گرسنگي و تلاش بسيار قرار دادم ولي مردم در سيري و راحتي ميجويند و نمييابند. «جوع و الجهد» ولي مردم در راحت جستجو ميکنند.
به هوس کار نيايد به تمنا نشود *** کاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد
هر شب مهماني رفتن، در اخبار همه فوتبالها را ديدن، کسي مُلا نميشود. در گرسنگي و تلاش بسيار، 2- من عزت و بزرگي را در طاعتم قرار دادم ولي مردم اشتباه ميکنند. در خدمت قدرتمندان ميجويند ولي نمييابند. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (نساء/139) مؤمنان عزت دارند، عزيز و بزرگوار هستند. 3- من بينيازي و غنا و ثروتمندي را در قناعت قرار دادم ولي مردم در فراواني مال ميجويند و نمييابند. «کثرة المال» در درون انسان احساس بينيازي بکند. کسي که به اندک راضي و قانع نميشود به بسيار هم قانع و راضي نميشود. 4- رضايتم را در دشمني و مخالفت با هواهاي نفساني قرار دادم ولي مردم در رضايت هواهاي خويش ميجويند و نمييابند. همه کار ميخواهد بکند، همه جا برود، چشمش هم همه چيز ببيند، تقرب هم به من پيدا کند. دل خيلي چيزها را ميخواهد. چشم خيلي چيزها را ميخواهد. انسان سيري ناپذير است. 5- من راحتي را در بهشت قرار دادم، مردم در دنيا ميجويند و نمييابند. ماشين بخرم ديگر راحت ميشوم، ماشين ميخريم گرفتاريها بيشتر ميشود. در دنيا راحتي وجود ندارد. هرچه انسان جلو ميرود گرفتاريهايش بيشتر ميشود مگر اينکه مديريت کند. وقتي مديريت کرد راحتي خوبي دارد. آرامش روي شانه مثل پروانهاي است که روي شانهي آرام مينشيند. اگر انسان بدود اين آرامش سراغش نميآيد. آرامش و غناي دروني! خدا نکند انسان حرص سيري ناپذير داشته باشد، هرچه جلو ميرود نميرسد. انشاءالله خداوند اين ويژگيهاي والا را نصيب همه ما بگرداند.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 377 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه نمل را تلاوت خواهيم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبِينٍ «1» هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ «2» الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ «3» إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ «4» أُوْلئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ «5» وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ «6» إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ «7» فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «8» يا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «9» وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ «10» إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ «11» وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ «12» فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ «13»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان. طا، سين. آن است آيات قرآن و كتاب روشنگر. كه (وسيلهى) هدايت و بشارت براى اهل ايمان است. كسانى كه نماز بر پامىدارند و زكات مىپردازند و تنها ايشانند كه به آخرت يقين دارند. همانا كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كارهاى (زشت) شان را زيبا جلوه مىدهيم تا (همچنان) سرگشته باشند. آنان كسانى هستند كه براى ايشان عذاب بد (و دردناك) خواهد بود و آنان در قيامت زيانكارترين افرادند. به يقين كه تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مىكنى. (ياد كن) زمانى كه موسى به خانوادهى خود گفت: همانا من آتشى احساس كردم (شما در همين مكان توقّف كنيد)، به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد، يا شعلهى آتشى براى شما مىآورم، باشد كه خود را گرم كنيد. پس همين كه (موسى) نزد آن آمد، ندا داده شد كه هر كه در آتش و هر كه اطراف آن است بركت داده شد و منزّه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است. اى موسى! همانا اين منم خداى عزيز حكيم. و عصايت را بيفكن! (موسى عصا را افكند،) پس همين كه آن را ديد چنان جست و خيز مىكند كه گويا مارى كوچك است، پشتكنان فرار كرد و به عقب برنگشت. (ما به او گفتيم:) اى موسى! نترس كه پيامبران در آستان من نمىترسند. مگر كسى كه ستم كند؛ سپس بعد از بدى كار خوبى را جايگزين نمايد همانا كه من بخشندهى مهربانم. و دستت را در گريبانت كن؛ سفيد و درخشنده خارج شود، بىآنكه عيبى در آن باشد؛ (اين معجزه) در زمرهى معجزات نهگانه به سوى فرعون و قومش (آمده است) كه آنان قومى فاسق هستند. پس چون آيات و معجزات روشنگر ما به سويشان آمد، گفتند: اين سحرى است آشكار.
شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از مقام بلند و شامخ فقيه و اصولي بزرگ شيعه، از استوانههاي حوزه که خدمات بسيار ارزندهاي را از خودشان به جاي گذاشتند، حضرت آيت الله وحيد بهبهاني که از شرح حال ايشان در اين هفته شنيديم. انشاءالله قدردان زحمات و مجاهدتهاي اين بزرگواران باشيم که حق عظيمي به گردن همه ما دارند. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: آيه 3 سوره نمل را انتخاب کردم، آيهاي که بسيار پاسخگو به شبهات و پرسشهاي امروزي است. کساني را ديديم که ميگوييم: نماز بخوان، ميگويد: دلت صاف باشد. دروغ نگو، ميگويد: سخت نگير! حجابت را رعايت کن، ميگويد: خدا ارحم الراحمين است، ميبخشد! اين آيه همين پاسخ را ميدهد، ابديت باوري! «هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ» آيات قرآن باعث هدايت و بشارت براي مؤمنان است. اينجا آيه تمام نشده، ميفرمايند: نبايد شعار داد. مؤمنين چه کساني هستند؟ 1- «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» ارتباط با خدا دارند و نماز را به پا ميدارند. وقتي نماز با شرايط باشد، يقيمون گفته ميشود. بدن طيب و طاهر، لباس پاک باشد. 2- «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» حق الناس، حقوق اجتماعي، 3- «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» يقين، باور، باور انسان ياور انسان است. علم تبديل به جهل ميشود ولي يقين تبديل نميشود و ماندگار است. گاهي طرف مدرک آنچناني ندارد ولي باورمند است. چوپان است در يک روستاي دور افتاده ولي آنچنان يقين و باور دارد که بيش از ديگران معرفت دارد و با خدا ارتباط دارد. اينکه ما بگوييم: خدا ارحم الراحمين است و دلت پاک باشد، حاج آقا من همه گناهي کردم، نماز هم نخواندم، ولي دلم صاف است. قرآن ميفرمايد: نه، «يقيمون» عمل، اقامه نماز، اداي زکات، حقوق واجب مالي و باورمندي به آخرت. وقتي اين يقين و باور آمد که ما براي ابديت آفريده شديم، گرفتنها و دادنها آسان ميشود.
چون امروز بحث پاياني بنده در اين دوره هست، روز اول سخنم را با داستاني از شهيد حججي آغاز کردم. امروز هم با نام شهيد پايان بدهيم. حضرت امام جملهاي در مورد شهدا دارند، شهدا ذخاير عالم بقاء هستند. خدا مرا با بسيجيانم محشور فرمايد. شهدا در قهقههي مستانهشان «عند ربهم يُرزَقون» هستند. باور پذيري! انسان فرزندش هم که در راه خدا ميدهد به نام شهيد، برايش آرام و آسان است. فرزند شهيدي مقابل رهبر انقلاب شعري خواندند با اينکه ايشان خيلي خودنگهدار هستند ولي اينجا نتوانستند. بغض جلويشان را گرفت. موضوع انشاء پدر بود.
انشاءام دوباره بيست باباي گلم *** موضوع کسي که نيست باباي گلم
ديشب زن همسايه به من گفت: يتيم *** معناي يتيم چيست باباي گلم
درود و رحمت و رضوان خداوند بر همه شهداء و ايثارگران که همه ما در هر گوشه و نقطهاي سر سفرهي شهداء هستيم و بايد خودمان را مديون بدانيم. مسئوليت بيشتر، مراقبت بيشتر و يک زندگي نورانيتر انشاءالله.
شريعتي: انشاءالله همه شهداء مهمان سفره أبا عبدالله الحسين(ع) باشند و ما هم مشمول شفاعت و دستگيري شهداي گرانقدرمان. امروز آخرين جلسهاي است که ما در اين فصل خدمت ايشان هستيم و از محضر پر فيض ايشان استفاده ميکنيم. دوران بسيار ارزشمندي براي من و همه مخاطبين ما بود. مباحث بسيار عميق و در عين حال ساده و رواني را از زبان شما شنيديم. خيلي از دوستان از مطالب شما استفاده کردند و گفتند که ما خيلي استفاده کرديم و سعي ميکنيم آن آموزهها را در زندگيمان پياده کنيم. آرزو ميکنم در يک فرصت ديگر باز هم از حضور ارزشمند حاج آقاي لقماني در برنامه بهرهمند شويم و مستفيض شويم. لوح يادبودي را آماده کردند که متن آن را بخوانم و نکات شما را بشنويم.
بسم الله الرحمن الرحيم، سرور گرامي جناب حجت الاسلام و المسلمين لقماني؛ سلام عليکم.
به لطف الهي در اين سالها برنامه سمت خدا فرصتي را فراهم آورده است تا معارف ناب ديني و تعاليم روح بخش اسلام هر روز از طريق رسانه ملي به سمع و نظر مخاطبين گرانقدر اين برنامه برسد. به يقين در دنياي امروز که رسيدن به زندگي بهتر به يکي از مطالبات اصلي افراد و خانوادهها تبديل شده است، آگاهي از نگاه دين در موضوعات مختلف و مورد نياز افراد، خانواده و جامعه بسيار ضروري و حياتي است. فرصت حضور يکساله حضرتعالي در اين برنامه موجب شد که بتوانيم هنر خوب زيستن را از تعاليم عاليه اسلام و مفاهيم بلند قرآن کريم، از لسان حضرتعالي بشنويم. دوام توفيقات الهي را براي شما و خانواده گراميتان از درگاه خداوند متعال مسئلت داريم و اميدواريم که به زودي شاهد حضور مجدد شما در اين برنامه باشيم. (گروه فرهنگ و معارف اسلامي شبکه سه سيما/ برنامه سمت خدا)
حاج آقاي لقماني: بنده بسيار تشکر ميکنم از شما، آنچه باور قلبي من هست در اين يک سال در برنامه سمت خدا من دست خدا را ميديدم. عزيزاني که با سخنراني آشنا هستند ميدانند که مطالب بايد بيايد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششي *** کوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد
از اظهار لطف همه مخاطبين برنامه سمت خدا، صميمانه تشکر ميکنم و دست همه را ميبوسم. از همين امروز انشاءالله دست به تحقيق و تأليف خواهم شد براي دوره بعد که با يک موضوع جذاب بتوانيم مطالب کاربردي را براي عزيزان به ويژه نوجوانان و جوانان تقديم کنيم. هرگونه قصوري بوده بر من ببخشاييد. دعاگوي شما هستيم، شما هم ما را دعا کنيد.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي لقماني: خدايا به حق محمد و آل محمد آنچه گفتيم و شنيديم براي خودت و براي ما ثبت و ضبط بگردان. به حق محمد و آل محمد ما را مديون شهيدان نميران. اين کشور امام زمان به دست امام زمان برسان. نور چشم ما، عزيز دل ما، رهبر عزيز انقلاب ما را حفظ کن و بر سلامتي و طول عمر و توفيقات خاص حضرت آقا بيافزا. هرکس هر حاجتي دارد، هر خواستهاي دارد به ارحم الراحمينيات قسم به زودي همه مشکلات را برطرف بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: کبوتر دلمان را راهي مشهد الرضا ميکنيم. اللهم صل عَلي عليِ بن موسي الرضا المرتضي!
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»