برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: زندگي هوشمندانه و راههاي دوري از اشتباه (اهميت کم حرفي)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 06-04-97
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شريعتي: سلام ميکنم به همه بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد مثل اين روزهاي تابستان دلتان گرم به خداوند متعال باشد و انشاءالله زندگيتان بدون اشتباه و در حال حرکت به سمت آيندهاي درخشان باشد. دوستاني که دوست دارند از هنر خوب زيستن بشنوند و هنرمندانه زندگي کردن را ياد بگيرند، ميدانم امروز هم مثل هر چهارشنبه همراه ما هستند تا صحبتهاي حاج آقاي لقماني عزيز را بشنوند. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز برنامه سمت خدا عرض سلام دارم. انشاءالله روز و روزگار بر وفق مراد باشد و شاد و خوش و خرم باشند.
شريعتي: انشاءالله همه با تمام وجود خداوند متعال را شکر کنيم، به داشتههايمان بباليم و افتخار کنيم و انشاءالله براي رسيدن به اهدافمان تلاش کنيم. امروز هم در خدمت حاج آقاي لقماني هستيم تا بحثشان را با دل و جان بشنويم.
حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم
جز گرفتاري سخن سازي ندارد حاصلي
طوطيان را در قفس شيرين زباني کرده است
يکي از علل اشتباه انسان زياد حرف زدن است. بچهها تا ميخواهند زبان باز کنند، پدر و مادرها سبقت ميگيرند، ميگويند: بگو مامان، بگو بابا! دو ماه، سه ماه تلاش ميکنند تا اين زبان باز کند، بعد هفتاد سال بايد بگويند: حرف نزن! گاهي زياد حرف زدن ريشه اشتباه است. گاهي هم اشتباه بي جبران ميشود. مثلث شخصيت انسان، اگر بخواهيم عظمت پيدا کنيم 1- دانايي است 2- جهاد در راه خدا 3- تقوا و پاکدامني است. اين سه شخصيت انسان را شکل ميدهد. از چه طريقي ما دانا، عالم، آگاه و هوشيار ميشويم؟ دو راه دارد. يکي خواندن، يکي گفتن و شنيدن. بنان و بيان! به هر دو قسم خورده شده است. «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُون» (قلم/1) به قلم قسم خورده شده است. نوشتار اينقدر ارزش دارد. يکي هم خداوند در مورد بيان فرمود: «عَلَّمَهُ الْبَيانَ» (الرحمن/4) خدا انسان را خلق کرد، بعد «عَلَّمَهُ الْبَيانَ» و پيامبر چقدر زيبا فرمودند: «وَ إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْراً» (منلايحضرهالفقيه، ج 4، ص 379) بعضي از بيانها سحر آميز است. فرصت پيدا نميکند پلک بزند. از بس دلنشين است. پس نعمت بيان و نطق، نعمت بيمانند خداوند به انسان است. گاهي شده خداي ناکرده ما يک روز، دو روز نميتوانيم حرف بزنيم بعد که ميخواهيم حرف بزنيم چقدر خدا را شکر ميکنيم. بيان نعمت است.
اميرالمؤمنين ميفرمايد: انسان دو فضيلت دارد. خرد و سخن، با خرد بهره ميستاند. با سخن بهره ميرساند. نعمت خداوند است. وقتي که انسان ميتواند سخن بگويد، خيلي از سختيها و مشکلات را بيان ميکند حل ميشود. چرا پزشک کودکان کارشان اينقدر ارزش دارد؟ بچه حرف نميتواند بزند ولي تشخيص ميدهد مشکل بچه چيست. بزرگ بود ميگفت: من مشکلم چيست. اول انديشه و بعد گفتار است.
بسياري از افراد هستند قبل از سخن يا حين سخن فکر ميکنند. بعضي هستند نه قبل و نه حين و نه بعد برايشان مهم نيست. خدا حاج احمد آقا فرزند امام را رحمت کند. گفتند: يکبار با امام پاي تلويزيون بوديم. يک مراسمي بود. به افتخار دو تا رئيس جمهور ضيافت شام برپا بود. بعد از شام يا قبل از شام يک نطق کوتاهي مقابل دوربينها دارند. هردو از روي نوشته ميخوانند. امام به حاج احمد آقا فرمودند: اينقدر سخن اينها در اينجا ارزش دارد و حساس است که روي واژه واژههاي آن جهان حساب باز ميکند، شما که گفتيد چرا عمل نکرديد؟ اين بايد سنجيده بگويد. اگر ما در کل زندگي اينطور باشيم، چه پرونده خوبي داريم. الآن يک راهکار چند ثانيهاي دارد. افرادي که سنجيده سخن ميگويند، کثرت کلام ندارند. قِلة کلام دارند و سنجيده سخن ميگويند. تا يک مسأله که شايعه است و همه جا گفته ميشود، نميدانم! من خبر ندارم. آن کسي که جاهل و عادي و مادي است، حتماً همينطور است. همه ميگويند! يک عمر اينطور وزر و وبال براي خودش فراهم ميکند.
شريعتي: يک اتفاقي که افتاده اين است که نه تنها آن را بيان ميکنيم، يک پله بالاتر در مورد ديگران قضاوت ميکنيم. سوم اينکه آن را نشر ميدهيم.
حاج آقاي لقماني: گاهي هفتاد سال توبه و استغفار نميتواند جايگزين شود. در اين چندين برنامه ميخواستم اين مطلب را بگويم. امروز بيان ميکنم. بنده خدايي بود زياد گرايش به مکتب و مذهب و روحانيون نداشت. ميگفت: در يک مسجدي رفتم، قبل از ظهر بود، چند دقيقه به اذان مانده بود. رفتم وضو بگيرم و نمازم را فرادي بخوانم و بروم به کارهايم برسم. ديدم امام جماعت مسجد آمد، عبايش را آويزان کرد. به دستشويي رفت، بعد آمد عبايش را روي دوشش انداخت و به محراب رفت. بعد هم همه اقتدا کردند و نماز خواندند. از همان لحظه تا دو سال هرجايي که رفتم بد و بيراه گفتم و قضيه را گفتم و براي همه تعريف ميکردم. يک عده تأييد ميکردند. دو سال گذشت تا جايي اتفاقي حاج آقا را ديدم. گفتم: بگذار خودش را هم ضايع کنم. گفتم: يادتان هست دو سال قبل در فلان مسجد، شما آمديد در دستشويي، عبايتان را آويزان کرديد و بعد آمديد وضو نگرفتيد و به محراب رفتيد. چرا وضو نگرفتيد؟ حرفهايم را که زدم، ايشان گفت: عزيزم، من منزل وضو گرفته بودم. يک آمپول داشتم. رفتم آمپول زدم و بعد آمدم پنبه را ببينم که يکوقت لباسم به خون آلوده نشده باشد و نمازم مشکل پيدا کند. نگاه کردم و ديدم نه! خواستم وارسي کنم و نخواستم وضو بگيرم. دو سال ترور شخصيت کرد! بايد خودمان را اصلاح کنيم. بگوييم: نميدانم. خبر ندارم! «لا ادري نصف العلم» نميدانم نيمي از علم است.
آيت الله مصباح ميگفتند: هرکس از علامه طباطبايي سؤال ميکرد، ايشان بلد بود آرام جواب ميداد. اگر بلد نبود، ميگفتند: اگر بگويم نميدانم اشکال ندارد؟ گاهي در فضاي مجازي مطالبي را ميبينم و غصه ميخورم که فرداي قيامت چطور ميخواهد پاسخ بدهد؟ زياد حرف زدن اشتباه بسيار بزرگي است. ميفرمايند: نه طوطي باش که گفتار ديگران را تکرار کني، نه بلبل که گفته خود را هدر دهي. «خير الكلام ما قَلّ و دَلّ» بهترين آن چيزي است که کوتاه و رساننده باشد. سريع و شفاف باشد. جمله بعد ميفرمايند: گاهي يک سخن، يک زمستان انسان را گرم ميکند و گاهي يک سخن يک عمر انسان را سرد ميکند. ميلرزد! بعضي تکههايي که به کسي مياندازند و طرف اشک ميريزد. مثل شمع ميسوزد. در حالي که ميشد سکوت کرد. به ذکر شريف سکوت مشغول باشد! انسان حرف نزند. جمله بعد ميفرمايد: تو ارباب سخناني که نگفتهاي هستي و نوکر سخناني که گفتهاي هستي. حرف که زده شد ديگر انسان برده اوست. گفت: گاهي يک بله يا نه بيشتر از نوشتن يک مقاله سي صفحهاي براي من زحمت دارد. روي کلمه کلمهاش بايد فکر کند و حساب شده جواب بدهد.
چند نفر بودند که خيلي ميگفتند و ميخنديدند و شوخي ميکردند. بنا شد هرکدام از دنيا رفتند به خواب ديگري بيايند. يکي از دنيا رفت و حدود يکسال نيامد. تا به خواب دوستش آمد، گفت: چرا اينقدر دير آمدي؟ گفت: همين مقدار بگويم هرچه ما در دنيا شوخي گفتيم، فرشتگان جدي نوشتند و گفتند: بايد ثابت کني. کساني را ديدند بعد از مرگ در عذاب هستند. آمدند براي دختر فلاني تحقيق کنند من يک جملهاي گفتم غرض ورزانه، کينه توزانه و دارم عذاب ميکشم! «نعره هيچ شيري خانه چوبي را ويران نميکند. من از سکوت موريانه ميترسم.» آه بکشد و به هيچکس هم نگويد. گاهي طومار زندگي انسان را به باد ميدهد. لذا تمرين به سکوت کنيم. تمرين به قضاوت نکردن و به مهرباني، به دلسوزي نسبت به ديگران.
تقاضا ميکنم بينندگان برنامه اين روايت را يادداشت کنند و مرتب ببينند. حضرت محمد(ص) فرمودند: «لَوْ لا تَكْثيرٌ في كَلامِكُمْ وَ تَمْريجٌ في قُلوبِكُمْ» اگر دو کار را انجام نميداديد، زياد حرف نميزديد، به اندازه حتي کمتر، «وَ تَمْريجٌ في قُلوبِكُمْ» دلهاي شما مرتع شيطان نبود. اين طرف و آن طرف ما آرام و قرار نداريم. مَرج يعني هرج و مرج، بيا و برو. يک رؤياي صادقه، نه. يک سخن حکمت آميز، نه. از بس وروديهاي دل نامناسب است. يک لحظه آرامش نيست. اگر اينقدر زياد حرف نميزديد و دلتان هم قفل داشت، کليد داشت، ديوار داشت، «لَرَاَيْتُمْ ما اَري وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ» هرچه من ميديدم شما هم ميديديد و هرچه ميشنيدم، شما هم ميشنيديد. در فرصتهاي مختلف همه ما اين تجربهي نوراني را داشتيم. يک مدتي خلوت داشتيم. به مناسبتي تنها بوديم، بعد انسان چقدر احساس سبکي و شادابي دارد. چقدر احساس خوبي دارد. آنچه من ميديدم شما هم ميديديد. پيامبر چه چيزهايي ميديدند؟ فرشتگان، ملکوت خدا را ميديدند. بهشت را ميديدند. چرا ما اينطور نباشيم؟ بعضي هستند که بهشت به سراغشان ميآيد. از آن طرف هم هرچه من ميشنيدم شما هم ميشنيديد. بعضي گوششان محرم اسرار است.
باز پيامبر فرمودند: «من کثرَ کلامه» کسي که حرف زدنش زياد باشد، بيش از مقدار حرف بزند، سقوط او بسيار زياد است. کسي که سقوط او زياد است گناهانش هم زياد است. کسي که گناهانش زياد است، آتش جهنم سزاوار اوست. دانشگاه صنعتي اصفهان روز هجدهم ماه رمضان صحبت داشتم، همان لحظه يک جرقهاي به ذهن ما رسيد، گفتيم: اساتيد، کارمندان و دانشجويان، حالا بسياري از دانشجويان متأهل نيستند. اساتيد و کارمندان امروز که منزل رفتيد، شب اول قدر است از خانم عذرخواهي کنيد. ببينيم امشب چه حس و حالي داريم. گفتند: ما اين کار را کرديم و چه شبهاي قدري داشتيم! تمرين کنيم. همسايه، دوست، پدر و مادر و خواهر و برادر. گاهي با اينکه سي سال بزرگتر از فرزندش عذرخواهي کند. يکوقتي من يک حرفي زدم حلال کنيد. گاهي فرصت ميرود و ديگر نميتوان کاري کرد. اما اميرالمؤمنين ميفرمايند: «من کثر کلامُه زَلَّ» لغزش پيدا ميکند و خطا و سهو انجام ميدهد. خدا نکند انسان سخن بگويد و مطلب کم بياورد. همه دور هم هستند و ميخواهند اظهار فضل کنند. اين خيلي بد است. دوم فرمودند: کسي که زياد حرف بزند، «کثر ملامُهُ» سرزنش او زياد است. اين چه حرفي است که زدي. چرا دوباره دسته گل به آب دادي؟ سرزنش ميکنند. چرا بدون مطالعه و تحقيق حرف ميزني؟
يک نفر سخني گفت و بعد گفت: حاضرم براي اثبات حرفم با هم اهواز برويم و من به شما ثابت کنم. يک ولي خدا گفت: چرا بايد حرفي بزني که براي اثباتش مجبور شوي تا اهواز بروي؟ سکوت کن. نکته بعد فرمودند: «کثر لَغَطُه» بسيار سخنان بي معنا و بي روح ميگويد. چون ميخواهد يک ريز حرف بزند. حضرت فرمودند: کسي که زياد حرف بزند گناهانش هم زياد ميشود. بنده به شما و شما به من، مؤمن به مؤمن نميتواند بگويد: لعنتي! ولي امام صادق(ع) سه بار فرمودند: ملعونٌ ملعونٌ ملعونٌ! مورد لعنت خدا، مورد لعنت خدا کيست؟ «مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ» برادرش را متهم کند. دوستش را متهم کند. همسر به همسر، قبل از اينکه بپرسد متهم کند. امام که بگويند: ملعون يعني ديگر مورد لعنت است. گاهي انسان شصت سال عبادت را با يک جمله از بين ميبرد. فلاني را ديدم با فلاني که پَست است. اين پست از کجا آمد؟ اين قضاوت است. حضرت فرمودند: سقوط شخصيتش هم بسيار ميشود.
اينجا براي بعضي از عزيزان که ماه مبارک رمضان را پشت سر گذاشتند و سحرخيزي و قرائت قرآن داشتند و حال خوشي داشتند، يک شعري هست دستورالعمل است، از امروز تا يک سال آينده، تا پنج سال آينده. در يکي از دانشگاهها به دانشجويان گفتم. بعضي از دانشجويان گفتند: ما کلمه به کلمه اين را گذاشتيم و هفته به هفته عمل ميکنيم.
صَمت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکرِ به دوام *** نا تمامان جهان را کند اين پنج تمام
صَمت با «صاد» کم حرف زدن، انسان عادت کند. اميرالمؤمنين(ع) يک جمله فوقالعادهاي دارند. «كَانَ لِي فِيمَا مَضَي أَخٌ فِي اللَّهِ» (نهجالبلاغه، حكمت 289) يک برادري داشتند، دنيا در نگاه او کوچک بود. «وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا يَشْتَهِي مَا لا يَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً» بسياري از اوقات کم حرف ميزد. به اندازه حرف ميزد. در هر جمعي وارد ميشد با هر گروهي همدلي و هم نوايي نميکرد و سنجيده حرف ميزد. صَمت به اندازه حرف زدن است. «صَمت و جوع» اگر ميخواهيد فرزانه شويد و زيرک و باهوش شويد، چند لقمه کمتر بخوريد.
کسي که سر سفره به تعداد لقمههايي که براي سير شدن نياز دارد، کمتر بخورد ثواب بيست شب، نماز شب براي او نوشته ميشود. «صَمت و جوع و سَهر» سَهَر به معني قلة المنام يا کم خوابيدن، يا شب زندهداري است. کساني که توفيق دارند و شب زندهدار هستند خداوند توفيقات خاصي به آنها ميدهد. عمر طولاني، رزق فراوان، زمينه سعادت و کاميابي در زندگي، چون گوش به فرمان خداوند بودند، خداوند هم اينطور جبران ميکند. چشم يکي از اعضاي ناسپاس است. هر مقدار انسان بخوابد باز هم خواب ميطلبد. ولي اگر خودش را مديريت کند، سَهَر را خواهد داشت يا شب زندهدار خواهد بود که فوقالعاده در شخصيت و راه و روحيه انسان تأثير دارد. انشاءالله خدا اين توفيق را به همه ما بدهد. آيت الله حسن زاده آملي فرمودند:
هرکس سَحر ندارد از خود خبر ندارد *** از خود خبر ندارد هرکس سَحر ندارد
هيچ ولي خدايي به جايي نرسيد مگر با سحرخيزي. يکي دو ساعت بعد از نماز مغرب و عشاء استراحت ميکردند و سحر بيدار ميشدند. براي ما برعکس است. بيداري در سحر وجود انسان را کيميا ميکند. کساني که ميخواهند تيزهوش باشند سحرها ذهن بسيار جاذبه قوي دارد.
«صَمت و جوع و سَهَر و عُزلت» عزلت به معني خلوت داشتن. تفاوت عوام و خواص همين است. افراد عادي مرتب ميخواهند در جمع باشند. افراد خاص يک گوشه دنج، يک ذکري، يک سجدهاي، يک عبادتي، يک حالي دارند. لذا در سفرهاي زيارتي هم تا حج ميرود از اين طرف شهر به آن طرف شهر ميرود کسي او را نشناسد. زياد در جمع بودن براي انسان سقوط ميآورد. خوشنويسي، مطالعه، شعر، بعضي لذت ميبرند از تقاشي کردن، انسان يک ساعتهايي را براي خودش داشته باشد خيلي خوب است. «دلا خو کن به تنهايي که از تنها بلا خيزد» بسياري از درگيري در خانوادهها براي همين است. زياد رفت و آمد دارند. چشم باز ميکند هفتاد سال دارد و چيزي ندارد.
توشهي من ز خرابات وجود
مشت خاکي است که در کاسه دنيا کردم
حيف از اين عمر گرانمايه که از بي خبري
صرف طول عمل و عرض تمنا کردم
«صمت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکر به دوام» دائم الذکر بودن، به ياد خدا بودن، مؤمن بايد چانهاش لرزان باشد. گفت: علي جان، چانه را نگهدار يک مو هست، بزنم. حضرت فرمود: از يک ذکر عقب ميافتم. ما نميتوانيم مثل اميرالمؤمنين باشيم ولي در اين مسير باشيم. آدم پر حرف تخم ميپاشد ولي انسان خاموش درو ميکند. آنهايي که هميشه خاموش هستند نگاه هم که ميکنند، نگاه عبرت آميز است. گفت: نزد پيري رفتم، گفتم: يک نصيحتي به من بکن، گفت: عزيزم، گلم، پسرم، جانم، پيش از آنکه ديگران از تو عبرت بگيرند، تو از ديگران عبرت بگير. انسان خاموش عبرت ميگيرد. پيش از اينکه بر تو قرآن بخوانند، قرآن بخوان. پيش از آنکه بر تو نماز بخوانند، نماز بخوان. انسان خاموش درو ميکند.
لقمان حکيم به فرزندش فرمود: اگر ارزش سخن تو نقره است، ارزش سکوتت طلاست. اگر ذکر خدا باشد کيميا است. براي انسان ميماند. انديشههاي خوب تراويدهي روح پاک است و بوي خوش تراويده گل خوشبو است. هرچه انسان خوشبوتر و خوش انديشهتر باشد، سخنانش هم شيرينتر است. دلرباتر و دلنشينتر است. اميرالمؤمنين فرمود: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ صَلاحَ عَبْدِهِ» همه ما دوست داريم جزء اين گروه باشيم. وقتي خداوند متعال خير و مصلحت و خوبي و خوشي يک نفر را بخواهد با او چه ميکند؟ «أَلْهَمَهُ» به او الهام ميکند، «قِلَّةَ الْكَلامِ» کم حرف بزند. يکي از صفات بد بعضي از ما اين است که فکر ميکنيم هرچه ميدانيم بايد بگوييم. اين بد است. دروغ حرام است ولي راست واجب نيست.
شريعتي: جز راست نبايد گفت، هر راست نشايد گفت!
حاج آقاي لقماني: «وَ قِلَّةَ الطَّعَامِ» کم خوردن، «وَ قِلَّةَ الْمَنَام» (غررالحكم، ص 211) کم خوابيدن و بيشتر از عمر استفاده کردن. اميرالمؤمنين علي(ع) فرمودند: «کثرة الکلام تبسط حواشيه» زياد حرف زدن باعث درست شدن حاشيه ميشود. به اندازه حرف بزنيم. جمله دوم حضرت فرمودند: «و تنقص معانيه فلايري له أمد و لاينتفع به أحد» وقتي زياد حرف بزني، نميتواني جمع کني و نهايت ندارد و هيچکس هم نفع نميبرد. پس:
کم گوي و گزيده گوي چون دُر *** تا اندک تو جهان شود پر
صَمت و جوع و سَهر و عزلت و ذکر به دوام *** ناتمامان جهان را کند اين پنج تمام
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. نکاتي که شايد براي امروز جامعه ما هست. مخصوصاً با گستردگي فضاي مجازي، رفت و آمدهايي که با دوستان و رفقا و خانواده داريم. ياد کلام نوراني از اميرالمؤمنين افتادم که چقدر کلام حضرت راهگشاست. فاصله بين حق و باطل چهار انگشت است. يک کسي پرسيد: چطور ممکن است فاصله بين حق و باطل چهار انگشت باشد؟ حضرت دستان مبارکشان را بين چشم و گوششان گذاشتند و گفتند: باطل آن است که بگويي: شنيدم و حق آن است که بگويي: ديدم. خيلي از ما براساس شنيدههايمان قضاوت ميکنيم و متأسفانه در اين فاصله چهار انگشتي بين حق و باطل گم ميشويم. خدا کند به برکت آيههاي نوراني قرآن کريم خداوند متعال يک نوري به ما عنايت کند که به سادگي در مورد ديگران قضاوت نکنيم. نکاتي که حاج آقاي لقماني گفتند بسيار نکات ارزشمندي است. انشاءالله در سايه سکوت به آنجايي که ميخواهيم برسيم و انشاءالله يک زندگي آرام و آسان و بدون اشتباه را تجربه کنيم و حضور ما براي ديگران مايهي آرامش و برکت باشد. امروز صفحه 363 قرآن کريم، آيات 33 تا 43 سوره مبارکه فرقان را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً «33» الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلًا «34» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً «35» فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً «36» وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً «37» وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً «38» وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِيراً «39» وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً «40» وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا «41» إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا «42» أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا «43»
ترجمه: و هيچ مَثَلى (از بهانهها و طعنهها) براى تو نياورند، مگر آن كه پاسخ به حقّ و بهترين بيان را براى تو آورديم. كسانى كه بر صورتهاشان به سوى جهنّم محشور مىشوند، آنان بدترين مكان را دارند و منحرفترين راه را مىروند. و همانا به موسى كتاب (تورات) داديم وبرادرش هارون را كمك وهمراه او قرار داديم. پس به آن دو گفتيم: (براى اتمام حجّت) بهسوى قومى كه آيات مارا تكذيب كردند برويد. آنگاه آنان را (به خاطر عنادشان) به سختى قلع وقمع كرديم. و قوم نوح كه پيامبران را تكذيب كردند، غرق نموديم و آنان را براى مردم (تاريخ) عبرت قرار داديم و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده نموديم. و قوم عاد و ثمود و اصحاب رَسّ و نسلهاى فراوان ميان آنان را (هلاك كرديم). و براى هر يك نمونههايى (براى پند گرفتن) آورديم (و چون عبرت نگرفتند) همه را به سختى نابود كرديم. همانا (مشركان مكّه به هنگام مسافرت به شام) بر منطقهاى كه باران بلا بر آن باريده بود (و سنگباران شده بودند) گذر كردند. آيا آن را نمىديدند (تا پند گيرند؟) چرا، (منطقهى قوم لوط را ديدند ولى عبرت نگرفتند، زيرا) آنان به قيامت و رستاخيز اميد و ايمانى نداشتند؟ و هرگاه (كفّار) تو را ببينند، جز به مسخرهات نگيرند، (حرف آنان اين است كه) آيا اين همان كسى است كه خداوند او را پيامبر قرار داده است؟ اگر ما بر پرستش بتها مقاومت نمىكرديم، نزديك بود كه (اين شخص) ما را از خدايانمان منحرف كند. آن گاه كه عذاب را ببينند خواهند دانست كه چه كسى گمراهتر است. آيا كسى كه هواى نفس خود را معبود خود قرار داده است ديدهاى؟ آيا تو مىتوانى وكيل او باشى (و به دفاع از او برخيزى و او را هدايت كنى)؟
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: آيه 43 سوره فرقان را انتخاب کردم. «أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا» سخن از کساني است که معبودشان هواهاست به جاي خداوند، به جاي خداي بينياز، عظيم، غني، غدير، اشياء و اشخاص را معبود خودش قرار ميدهد. لذا اين يک سقوطي است که پايان ندارد. يک گمراهي بدون پايان است. انديشه که انحراف پيدا کرد، انگيزه هم منحرف ميشود و انسان دنبالش ميرود. توصيه ميکنند مراقب باشيد فکرتان را، مثال ميزنند چوب کبريت اول سرش آتش ميگيرد و بعد تمام بدن ميسوزد. نشست و برخاست با پاکان مانع ميشود. گفتگو با عاملان و انديشمندان مانع اين انحراف ميشود. انسان به جاي خداوند سراغ اشياء و اشخاص برود. چون همه ما منبع گريز و گرايش هستيم. ميلها و از آن طرف دوري کردنها، اگر در اينطور موارد مراقب نباشيم خداي نا کرده مثل اينها هستيم. «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» (جاثيه/23) بعد خداوند اينها را منحرف ميکند. از راه دور ميکند چون قدم اول را خودشان برداشتند. گاهي نگاه دلنشين است چون فکر شيرين و دلنشين است.
داستاني از استاد محمد تقي جعفري(ره) بگويم براي کساني که گاهي رفاه زده ميشوند، دنيا زده ميشوند. مال زده ميشوند و اين بد است. استاد محمد تقي جعفري از منزل بيرون آمدند. ماشين آمد رد شود ايشان گفتند: فلانجا! ماشين ايستاد، در را باز کردند، جلو کنار راننده نشستند. مثل عادت همه ما تا روي صندلي نشستند گفتند: خداي من... در را بستند و ماشين حرکت کرد. راننده نگاه کرد و گفت: حاج آقا، گفتند: بله! گفت: چرا اينقدر شما مذهبيها لوس هستيد؟ چرا خداي من؟ گفت و گفت و گفت و ايشان شنيدند. دو بيت شعر از جناب سعدي به ايشان گفتند.
چنان لطف او شامل هر تن است *** که هر بنده گويد خداي من است
هرکس ميگويد: خداي من، انگار خداوند تمام فرشتگان را بسيج کرده براي همين يک نفر. من بعدها نقش فرشتگان در زندگي انسان را خواهم گفت. خدا ميداند اگر انسان هواها را کنار بگذارد و بنده خوب خدا باشد، خداوند ميليونها و ميلياردها فرشته در زندگي او قرار ميدهد. کارها همه سر وقت انجام ميشود. مشکلات، گرفتاريها، سنگلاخها، سختيها در زندگي نيست.
چنان کار هرکس به هم ساخته است *** که گويي به غيري نپرداخته است
يا ربّ، يا ربّ! خداي من، محبوب من، معشوق من، حيف نيست انسان خداي به اين مهرباني را رها کند و صبح تا شب با يک بچه گربه و بچه سگ باشد؟!
چو چوب خشک سزاوار سوختن باشد *** قدي که به هر عبادت دو تا نميگردد
کجاست لذت بيداري سحرخيزان *** که عمر سر شد و تا صبح حشر خوابيديم
هرچه ميرود به جايي نميرسد. سراب است، ولي گاهي آب حيات، يا ربها، چقدر انسان را بزرگ ميکند. چقدر انسان را والا ميکند تا اينکه خداي نکرده بنده ماشين و مبل و برند و تيپ و قيافه و اينها باشد. انشاءالله خدا در اين عجزها همه ما را دستگيري کند که بهترين دستگيري اين است که انسان در مسير خداوند باشند و بنده خوب خدا باشد مثل تمام عزيزان سمت خدا.
شريعتي: از مرحوم آيت الله العظمي محمد حسين طباطبايي بروجردي معروف به آيت الله بروجردي که از مراجع علي الاطلاق حوزه بودند.
حاج آقاي لقماني: يکي از چهرههاي نادر و کم نظير در عرصه فقه و فقاهت آيت الله بروجردي بودند. گاهي بنده و امثال بنده فقه ميدانيم و گاهي عاشق فقه و فقاهت هستيم. ايشان عاشق به تمام معنا بودند. در زمينههاي اجتماعي، ملي و فرا ملي پرچمدار تقريب مذاهب اسلامي و وحدت اسلامي بودند. در زمينههاي عبادي، شيفته عبادت، اخلاص بودند. ايشان سالي ده شب يکي از سخنرانان به نام را در مسجد اعظم دعوت کردند. يک شب سخنران روي منبر حرفش را فراموش کرد. بالاخره مطلب يادش آمد. از منبر پايين آمد و کنار آيت الله بروجردي نشست. ايشان بلافاصله گفتند: فلاني گفتي من کسي هستم که آيت الله بروجردي پاي صحبتم هست، خدا اينطور سيلي به صورتت زد. يادت رفت! بروجردي کيه! موقع مرگ بزرگان کنار بستر ايشان بودند. شروع به گريه کردند که دارم از دنيا ميروم و دستم خالي است. شروع به دلداري دادند، حاج آقا شما چرا؟ در آلمان مسجد ساختيد، اين همه شاگرد تربيت کرديد. اين همه خدمت به حوزه کرديد. يک صاحبدلي نشسته بود و يک لحظه به آيت الله بروجردي رو کرد، سيد محمد حسين «خلص العمل فان الناقد بصيرٌ بصير» همين چند لحظه که فرصت داري با خدا حسابت را صاف کن. ناقد کسي است که در بازار طلافروشها سکهها را نقد ميکند، عيار را ميسنجد. آن طرف ناقد بصير است. ايشان شروع به گريه کردند و فرمودند: کاملاً درست است. نفسي که ميکشد با اخلاص است يا با ريا است. حرفي که ميزند با اخلاص است يا نه. آيت الله بروجردي در زمينههاي روايي بخش عظيمي از قرآن را حفظ بودند و بسيار متواضع بودند. انشاءالله خداوند ايشان را رحمت کند و ما را پيرو فقه و فقاهت و دانايي و هوشياري قرار دهد، انشاءالله.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي لقماني: خدايا به حق محمد و آل محمد، آنچه به بهترين خوبانت عطا کردي نصيب ما هم بگردان. لحظهاي ما را به خودمان واگذار نکن. به حق محمد و آل محمد کشور عزيز ما، ملت عزيز ما، رهبر عزيز ما را از گزند حوادث مصون بدار. کساني که خانه ندارند، شغل ندارند، فرزند ندارند، امکانات ندارند، با لطف بي نهايت خودت همه را غني و بينياز بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم. از ميان تمام سالنامههاي قمري و ميلادي، تقويم دل من و اين سرزمين تا ابد شمسي است وقتي نام تو خورشيد است. السلام عليک يا شمس الشموس!
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»