اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

97-02-19-حجت الاسلام والمسلمين لقماني – زندگي هوشمندانه و راه‌هاي دوري از اشتباه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: زندگي هوشمندانه و راه‌هاي دوري از اشتباه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 19-02-97

بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دل شيخ نشابور، دل پير هرات است *** دل نور محمد، عطر صلوات است
دل گفتم و اين دل، سجاده‌ي مکه است *** تسبيح مدينه است، مهر صلوات است
در بارش خنجر، دل تازه کن و روح *** لب تشنه‌تر از دل، چشمان فرات است
هو هو زدن دل، عشق است و جنون است *** حق حق زدن روح، صوم است و صلاة است
شعر از سر من دست برداشته اما *** بالاي سرم باز ابر کلمات است
پايان من و دل آغاز شگفتي است *** مي‌ميرم و مرگم در قيد حيات است

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوبمان، خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. انشاءالله در اين روزهاي ارديبهشتي، در اين روزهاي ماه شعبان بهترين‌ها رزق و روزي شما شود. حاج آقاي لقماني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله در اين روزهاي پاياني ماه شعبان دلهايشان را آفتابي از رحمت خدا و چشم‌ها باراني از برکات نعمت الهي باشد، انشاءالله.
شريعتي: انشاءالله با يک دل پاک وارد اين مهماني با شکوه شويم. کم کم ماه مبارک رمضان از راه مي‌رسد، اين ماه ضيافت با شکوه، انشاءالله همه ما در باقيمانده ماه شعبان المعظم مورد رحمت خداوند متعال قرار بگيريم. بحث ما با حاج آقاي لقماني هنر خوب زيستن بود که هنرمندانه زندگي کنيم. رسيديم به زندگي هوشمندانه و به دور از اشتباه و خطا، آنهايي که دوست دارند در زندگي مرتکب خطا و اشتباه نشوند، بحث امروز ما را گوش کنند.
حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم، گفتيم اشتباه رخدادي تلخ يا شيرين در زندگي ما هست که همراه با غصه‌ها و قصه‌هاي زيادي بوده و گاهي هم خنده و گريه به دنبال داشته است. يک رخداد گاه اجتناب ناپذير است، از آغاز تا انجام زندگي براي همه بوده است. براي همين بعضي مي‌گويند: تاريخ تکرار اشتباهات بشري است. ما اشتباه جديدي مرتکب نمي‌شويم. اشتباه را تکرار مي کنيم. لذا اينجا ارزش علم و آگاهي، خردمندي، اگر کساني باشند اهل مطالعه، عبرت، تجربه پذير باشند، گاهي اشتباهاتشان به حداقل و گاهي به صفر مي‌رسد اينقدر ارزشمند است.
گفتيم اشتباه يعني چه؟ اشتباه شبيه بودن حق و باطل، شباهت خوب و خوبتر يا بد و بدتر در عرصه‌هاي مختلف، گاهي خداي ناکرده انسان به جايي مي‌رسد که بين بد و بدتر بايد بد را انتخاب کند. براي انسان پيش آمده چه کار کنم که ضرر کمتر باشد؟ ريشه اشتباهات را اميرالمؤمنين خيلي زيبا بيان فرمودند. امير مؤمنان اول آسيب را بيان مي‌کنند و بعد ريشه برطرف شدن را و در يک کلام مي‌گويند: پيشگيري قبل از درمان، خيلي زيباست. «أَكْثَرُ مَصَارِعِ‏ الْعُقُولِ» مصارع با صاد، کشتي گرفتن، زمين خوردن، «أَكْثَرُ مَصَارِعِ‏ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ‏» (نهج‏البلاغه، حكمت 219) بسياري از زمين خوردن‌هاي عقل و خرد انسان در عرصه‌هاي مختلف زندگي به خاطر چشمک زدن‌هاي طمع است. نور طمع وجود انسان را مي‌گيرد. تا انسان را گرفت زمين مي‌خورد. حواسش نيست چه مي‌کند. در آن لحظه که بايد تشخيص بدهد، اشتباه مرتکب مي‌شود. حضرت مي‌فرمايد: «من العصمة» عصمت يعني من يک خود نگهداري دروني داشته باشم. نه انجام ندهم، فکرش را نکنم. معصوم کسي است که نه فکر گناه بکند نه فعل گناه، نه اينکه نمي‌تواند، اينکه هنر نيست. من نتوانم ببينم بعد افتخار کنم که چشم من گناه نمي‌کند. نه فکر گناه و نه فعل گناه! «من العصمة» از عصمت، پاکي و پاکدامني دل و جان، «تعذُر المعاصي» من قبل از برنامه مراجعه کردم، ديدم معنا کردند مقدور نشدن گناه براي انسان. از عصمت و پاکدامني و دوري از لغزش‌ها و خطاها و گناهان، کاري بکنيم با دست خودمان گناه براي ما مقدور نشود. وارد لغزشگاه نشويم. مين را اگر ياد بگيريم، در ماه شعبان شعبه‌هاي رحمت الهي بر ما نازل مي‌شود.
يکي از عزيزان سمت خدا مي‌گفت: امسال از اول نوروز تصميم گرفتم وارد يک سلسله عرصه‌هاي گناه در شبکه‌هاي مجازي نشوم. اينقدر حالم خوب شده و اينقدر تمرکز دارم، سحرخيز شدم، با خدا حال مي‌کنم. انگار خدا هم عوض شده است. دارم به دوره نوجواني‌ام برمي‌گردم. زمينه‌اش را فراهم نکنيم. در زمينه‌هاي مالي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي، کلام امام امامِ کلام است ولي چهل سال و هشتاد سال انسان را سر پا نگه مي‌دارد. وقتي من مي‌دانم در عرصه‌هاي اقتصادي پاي من سست مي‌شود و نمي‌توانم دل از مال بکنم، يواش يواش وارد عرصه‌هاي شبهه‌ناک مي‌شوم و راحت حرام، تا درجه عقل انسان بالا است وارد نشود. مرا جاي ديگر بگذاريد!A A  A 
پيامبر اسلام يک جمله دارند فوق العاده است که چرا ما در زندگي زمين مي‌خوريم و اشتباه مي‌کنيم و خطا مي‌کنيم؟ «حُبُ‏ الدُّنْيَا رَأْسُ‏ كُلِّ خَطِيئَةٍ» فراتر از گناه، خطا و اشتباه است. دلدادگي‌هايي که ما داريم در عرصه‌هاي مقام و رياست، جمال و زيبايي، اگر کسي بخواهد در زندگي آرامش داشته باشد، بايد اينجا را اصلاح کند. خدا رحمت کند حضرت امام را، گاهي انسان با خودش مرور کند. حضرت امام فرمودند: اگر تمام انبياء را در يک شهر و روستايي جمع کنند، هيچوقت با هم اختلاف ندارند. چون معيارهايشان الهي است، هدف مشخص است. من انجام ندادم، ديگر الحمدلله! الآن عزيزاني هستند کارهاي خير که انجام مي‌شود در تمام کارها شريک هستند. چرا؟ نيت‌شان خير است. چون من وسط نيست. من که نباشد تو خود حجاب خودي حافظ، از ميان برخيز! «حُبُ‏ الدُّنْيَا رَأْسُ‏ كُلِّ خَطِيئَةٍ» خود دنيا مشکل ندارد، حبّ دنيا مشکل دارد. آبي که بيرون از کشتي است باعث غرق شدن ما نمي‌شود. آب که داخل کشتي آمد، غرق مي‌کند. دنياي اطراف مشکل ندارد، دنيايي که در درون داريم. چه کار مي‌کند؟ علي (ع) توضيح مي‌دهند. مي‌فرمايند: «حُبَّ الدُّنْيَا يُعْمِي‏ وَ يُصِم‏» انسان را کور و کر مي‌کند.
هرچه مي‌گويند: اين وصلت به صلاح تو نيست، نه نه! اين شراکت، اين رفاقت، اين رفت و آمدها، اين معامله، بعضي‌ها هستند پدر تازه بازنشسته شده است، مي‌خواهد يک استراحتي بکند. تازه اول گرفتاري است. داشتيم کسي را که گفت: حاج آقا من بازنشسته هستم، پسرم در کار آزاد رفته است، بعد از چند سال هفتصد ميليون تومان بدهي بالا آورده است. گفت: من با حقوق دولتي نمي‌توانم سر کنم و مثل شما نمي‌توانم باشم. مي‌خواهم بالا بروم. من چه کنم؟ «يعمي و يُصم» جمله بعد اميرالمؤمنين مي‌فرمايند: «حُبُ‏ الدُّنْيَا يُفْسِدُ الْعَقْلَ» (غررالحكم، ص65) عقل که خودش عقال است، براي انسان خويشتن‌دار است، آن را فاسد مي‌کند. بعد «وَ يُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ» قلب را از شنيدن حکمت کر مي‌کنيم. بعضي‌ها مي‌گويند: ول کن بابا اين حرف‌ها به چه درد مي‌خورد؟ مصداق بارزش در مقياس وسيع و بزرگ همان اتفاق کربلا بود. دو سپاهي که روز عاشورا در کربلا بودند، از يک جا خوب‌ها و بدها و منفورها، چند سال قبل از يک روزنه شروع شد و به اينجا رسيدند. حب دنيا!
امام حسين(ع) فرمود: «الناس عبيد الدنيا» (تحف‏العقول، ص 245) عبيد يعني سر سپرده، ذليل، خيلي دل بسته، «وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم‏» وقتي که امتحان شدند، کم هستند. يک فرازي از زيارت جناب حر هست در بخش بعدي سخن بگوييم که چقدر زيبا حر را ترسيم کردند. همه به حب دنيا برمي‌گردد. ولي اگر انسان بتواند آرام آرام، اين جمله خيلي براي عزيزان سمت خدا مفيد است.
جايي رفتم پارچه بخرم، يک نفر حدود پنجاه و چند ساله به من رو کرد، مذهبي بود. گفت: من هرکاري بناست بکنم کردم و هرچه هم بدست بياورم، آوردم. ديگر ده ميليون تومان بالا و پايينش براي من مهم نيست و آخرت هم را براي يک مقدار گرانفروشي از دست نمي‌دهم. انسان از پس خودش بربيايد. زياده‌خواهي‌ها، حب دنيا، از دنيا لذت ببريد و کيف کنيد، اشکالي ندارد. چرا وقتي همسر پيامبر آمدند خبر دادند، زن بعضي از اصحاب را ديدم، قيافه آنها به زن شوهردار نمي‌خورد. سؤال کرديم گفتند: شوهران ما به بيابان زدند و گفتند: ما ديگر کاري به دنيا نداريم. مي‌خواهيم به عبادت برسيم. حالا پيامبر چطور وارد مسجد شدند؟ قبايشان روي زمين کشيده مي‌شد. غير وقت صلاة، يعني هنري‌تر از اين نمي‌شود. «الصلاة الصلاة» همه گفتند: چه خبر است؟ مسجد آمدند، پيامبر فرمودند: من که پيامبر شما هستم گوشت مي‌خورم، با زنانم هستم، لذت‌هاي زندگي را مي‌برم، عبادت خدا را هم مي‌کنم. نه رهبانيت و گوشه نشيني و ترک دنيا! اين حب هست. اين را بايد انسان مخصوصاً ماه شعبان قبل از ورود به ماه رمضان يک مقدار روي خودمان کار کنيم.
قيمت چاي در بازار دو سه برابر شد. يک چاي فروش در بازار بود، صد تا صندوق چاي داشت. تا شنيد، خوشحال نشد. گفت: چرا من دويست تا ندارم؟ «تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ‏» طمع‌ها، زياده‌خواهي‌ها، به منزل آمد. يک پسري داشت خواست با او شوخي کند، او را ببوسد و بغل کند. اين ناراحت بود. به سينه پسرش زد و به ديوار خورد. زمين خورد و آسيب ديد. امام سجاد(ع) در دعاي ابوحمزه ثمالي که من خواهش مي‌کنم عزيزان اين دعاي ابوحمزه را بخوانند. روزي چند سطرش را بخوانند. لذت اين دعاها اگر در وجود ما رفت، دگر خيلي از چيزهايي که با آن لذت مي‌بريم طعمي ندارد. امام سجاد مي‌فرمايد: «سيدي اخرج حب الدنيا من قلبي» خدايا حبّ دنيا را از دل من بيرون کن. «و اجمع بيني و بين المصطفي و آله» هم کارهاي جوشش و هم کوششي را اشاره کردند. چندين عامل است کهA A  A  کوششي است ولي جوششي هم داريم. با دعا، با تقوا، با پاکي خداوند به ذهن انسان مي‌اندازد. پيامبر فرمود: اولين چيزي که خداوند به وسيله آن نافرماني شد، حب الدنيا است. حب رياست، حب طعام، دلبستگي‌هايي که گاهي انسان را زمين‌گير مي‌کند. تمام شدني هم نيست. انسان جلو مي‌رود، يک لحظه چشم باز مي‌کند، شصت سال، هفتاد سال اسير چه چيزهايي شده است.
در امور جوششي دو سه نکته را بگويم که هم به عنوان تذکر و هم به يادآوري براي ماه رمضان باشد. کليد زندگي ما باشد. «من کان لله کان الله له» کسي که براي خدا باشد، خدا هم براي اوست. اين کليد کار است. چقدر انسان آرامش دارد. چقدر کارهاي خدايي مي‌تواند بکند. يکي از اين چهره‌ها مرحوم آ شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني(ره) است. يک نفر نزد يکي از اولياي الهي رفت گفت: حاج آقا ببخشيد، من حساب کردم کارهايي که شيخ حسنعلي مي‌کرد، ما مي‌کنيم. نماز و روزه و حج و تلاوت قرآن، کارهايي که او نمي‌کرد ما هم نمي‌کنيم. چرا او شد حاج شيخ حسنعلي، ما حاج شيخ حسنعلي که نشديم هيچ، حسنعلي هم نشديم، حسني هم نشديم! حاج شيخ حسنعلي که بود کارهاي اين چنيني مي‌کرد.
يک پاسباني براي اطراف مشهد بود. محل خدمتش مشهد بود. پزشکان از خانمش واقعاً قطع اميد کرده بودند. مي‌گويد: يکبار از يک نفر پرسيدم اين روحانيوني که کار درست هستند، چه کساني هستند؟ گفت: براي چه مي‌خواهي؟ گفت: سرکار خانمم وضعيتش چنين است. هر لحظه من منتظر خبر هستم که از نزديک مشهد خبر بدهند ايشان از دنيا رفته است. چند تا بچه هم دارم، مي‌ترسم. مي‌گويد: من نزد حاج شيخ حسنعلي رفتم و شيخ خيلي ساده‌اي بود. سلام کردم و نشستم گفت: بفرماييد عزيزم! گفتم: خانم من اينطور بود. دکترها هم گفتند: ديگر خوب نمي‌شود. بچه دارم و نمي‌خواهم بچه‌هاي من بي مادر شوند. وضعيت من هم اينطور هست. يک انجير، نباتي، حبه قندي بدهيد. به من يک انجير دادند. مي‌خواستم اين انجير را براي خانمم ببرم تا خوب شود. ايشان گفت: انجير را بخور. من فکر کردم ايشان مسن هستند و گوششان نمي‌شنود! گفتم: حاج آقا، خانم من مريض است. گفتند: تو بخور، او خوب مي‌شود. گفتم: چشم! فردا مرخصي گرفتم و صبح رفتم. در خانه را زدم. منتظر بودم بچه‌ها بيايند در را باز کنند. ديدم خانم من آمد در را باز کرد. گفت: ديروز حدود ده، ده و نيم صبح ديدم مي‌توانم تکان بخورم. درست همان ساعتي که نزد شيخ حسنعلي بود. «من کان لله کان الله له» ديدم مي‌توانم بلند شوم. گفتم: بگذار قبل از مرگم يک آب و جارويي کنم. ديدم الحمدلله مي‌توانم راه بروم. «من کان لله کان الله له» با انسان کاري مي‌کند که در مسير زندگي مراقب باشد و اشتباه نکند.A A  A  A A  A A A  A A A  A A A  A 
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيم‏» (بقره/282) تقوا داشته باشيد، پرهيزگار باشيد. خداوند در بزنگاه‌ها، ياد شما مي‌دهد. بعضي از بزرگان ما هستند، آيت الله جوادي آملي فرمودند: علامه اينطور بودند. چيزهايي مي‌گفتند که در هيچ کتابي نيست. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ‏ اللَّهُ‏» بعضي از عزيزان مراجعه مي‌کنند، شهرهاي زيارتي گاهي ما هستيم، حاج آقا يک راه حلي مي‌خواهند، پيشنهاد مي‌کنم برويد گوشه حرم بنشينيد. فضا، فضاي نوراني است. دل که نوراني شد، نور را جذب مي‌کند. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» (انفال/29) فرقان فرق حق و باطل است. بعضي هستند طرف که حرف مي‌زند مي‌فهمند راست مي‌گويد يا دروغ مي‌گويد. صبح که از خانه بيرون مي‌آيد مي‌داند اين کار انجام مي‌شود يا نمي‌شود. پس به تعبير پيامبر و اميرالمؤمنين بايد يک زندگي نوراني داشته باشيم ديگر خطاها و گناهان و اشتباه زندگي ما را آتش نمي‌زند.
شريعتي: پس دو نکته اصلي براي زندگي هوشمندانه و بدون اشتباه و خطا اين است که 1- تقوا داشته باشيد. 2- مراقب باشيم که حب دنيا وارد دل ما نشود.
حاج آقاي لقماني: شيطان سراغ هرکسي به يک طريق مي‌آيد. فوق تخصص است. گفتيم اشتباه به طور مطلق بد نيست. گاهي مواقع انسان بر اثر اشتباه تجربه پيدا مي‌کند. گاهي تجربيات ديگران مي‌خواند. آگاه مي‌شود و پختگي پيدا مي‌کند. از هيجانات و احساسات دور مي‌ماند. همين که مرسوم است ما گفتيم، خام بودم، پخته شدم! جملات سعدي سهل ممتنع است. ظاهرش خيلي راحت است ولي تا آدم وارد مي‌شود ممتنع است. سخت مي‌شود. اگر عقل امروز را داشتم، کارهاي ديروز را نمي‌کردم. اگر کارهاي ديروز را نمي‌کردم، عقل امروز را نداشتم. ما معصوم نيستيم. منتهي اشتباهاتي که گفتيم يکوقت خداي ناکرده اين نباشد که يک نفر يک ميخي را در پريز برق کند. در حدي که آسيب جسمي و روحي و شخصيتي به انسان وارد نشود. انسان به مرور زمان طبيعتاً پخته مي‌شود. کساني بيشتر پيشرفت کردند که بيشتر خطا داشتند و بهتر از تمام موارد کساني که گوش شنوا دارند. به تجربيات ديگران اهميت مي‌دهند، خودشان عينش را مرتکب نمي‌شوند. ما بايد هنرمند شويم و در اشتباهات هم نوآوري داشته باشيم. مسئولين همينطور، بدانند گذشتگان چه اشتباهاتي کردند و خودشان اين اشتباهات را مرتکب نشوند.
بي دليل نيست مي‌گويند: بعضي از اشتباهات باعث مي‌شود ما اشتباهاتمان را تصحيح کنيم برويم به طرف اکتشاف‌ها، اديسون گفت: من هفتصد بار اشتباه نکردم، يکبار هم اشتباه نکردم. هفتصد بار فهميدم راه درست کشف من اين نيست. انسان نترسد. بعضي‌ها دست به سياه و سفيد نمي‌زنند. نه، انسان بايد وارد قضيه شود. اميرالمؤمنين (ع) هم در اين زمينه يک جمله‌اي دارند که اشتباهات انسان همه ضرر نيست، گاهي تجربه هست. يک پله بالا مي‌آيد. مي‌فهمد که چه کار بايد بکند، چه کار نکند. اشتباهات ظرفيت و وسعت وجودي به انسان مي‌دهد. اشتباهات کاري مي‌کند که انسان در مسير زندگي رو به جلو برود. رو به پيشرفت برود.
يکي از تاجرهاي به نام جهان که ايراني است، جزء ثروتمندترين افراد هست، يک جمله‌اي دارند خيلي زيباست. اين دو سه نکته‌اي که گفتند براي همه ما مفيد است. سؤال کردند: چرا شما در اين شصت سال تجارت تلاطمي در زندگي‌تان پيش نيامد؟ ورشکستگي و سر شکستگي و بي آبرويي، ايشان گفت: تجارت من روي چند رکن استوار بود. 1- از روز اول ندانستم، باور داشتم تجارت بي رحم است. گاهي يک زمينه‌اي ايجاد مي‌کنند اطرافيان که ما وارد عرصه‌اي شويم و بعد شکست بخوريم.
2- رکن دوم کاسبي و تجارتم اين بود که سعي کردم خمس مالم را بدهم که در مال حلال تصرف کنم نه شبهه ناک و حرام، روايت داريم: هيچکس ورشکست نمي‌شود مگر اينکه خمس مالش را نداده باشد. روايت داريم کسي که خمس مالش را نمي‌دهد دو برابر آن مقدار را در راه حرام مي‌دهد. کسي که خمس مالش را مي‌دهد براي شکست و ورشکستگي او زمينه ايجاد نمي‌شود.
3- هيچگاه تمام مال و دارايي‌ام را در مسير تجارت نمي‌انداختم. گاهي طمع طوري مي‌شود که تمام را من تبديل کنم. بعد چه مي‌شود و چه مي‌شود، ولي آنطور که بايد بشود، نمي‌شود. بنده کساني را مي‌شناسم با چه وضعي محتاج نان شب هستند. تمام را در مسيري قرار بدهد، يک نفر براي من مي‌گفت: حاج آقا سيصد ميليارد تومان از دستم رفت. ايشان گفت: يک سوم دارايي‌ام را در تجارت، يک سوم در انبار، يک سوم نسيه، اگر يک سوم نيامد آن دو سوم باشد. پختگي را ببينيد! چقدر اينها به انسان انرژي مي‌دهد. آينده را روشن مي‌کند. جلوگيري از اشتباه انسان مي‌کند. اولين شخصيتي که در ايران تا زنده بود برايش کنگره بزرگداشت مي‌گرفتند، آيت الله العظمي بهاء الديني بود. خدا آيت الله مهدوي کني را رحمت کند. خدمت ايشان رفتيم.A A  A يک نفر در جمع خيلي رندانه گفت: حاج آقاي بهاء الديني يک توصيه به ما بکنيد. ايشان يک جمله گفتند. بفهميد در زندگي چه مي‌کنيد! «مردم اندر حسرت فهم درست» وقتي انسان بفهمد سنجيده، قدر و قيمت خودش را بداند، دست به هر کاري نمي‌زند. در هر عرصه‌اي وارد نمي‌شود. فشار به خودش نمي‌آورد.
شريعتي: با اين نگاه يک چيز ديگر هم علاوه بر آن حب دنيا و تقوايي که اشاره کرديد، مي‌شود اضافه کرد، اينکه استفاده از تجربيات ديگران باعث مي‌شود زندگي بدون اشتباه و خطا داشته باشيم.
حاج آقاي لقماني: باعث مي‌شود انسان به مطالعه عادت کند، ارزش دارد که انسان در يک سلسله جلساتي برود. در دعاي ابوحمزه چندين عامل را امام سجاد بيان مي‌کند که چرا من اينطور شدم. چرا شرمنده شدم؟ چرا ديگر بنده تو نيستم. يک فرازش اين است «أَوْ لَعَلَّكَ‏ رَأَيْتَنِى‏ آلَفُ مَجَالِسَ الْبَطَّالِين» در مجلس بيهوده‌گويان، هفت ساعت، هشت ساعت نشستيم! ولي تا مي‌خواهم با تو گفتگو کنم حال ندارم! «لعلك فقدتني من مجالس العلماء» امام سجاد ده، دوازده عامل را بيان مي‌کنند. خواهش مي‌کنم عزيزان اينها را مرور کنند براي داشتن يک زندگي نوراني و بي اشتباه. خدايا گويا مرا در مجالس علماء با عاقلان و خردمندان نديدي که حالا به اين حال و روز افتادم. چشم باز کردم عمر رفت! خسارت! نه سرمايه بود و نه سودي بود. من از در خانه تو دور ماندم. گاهي يک نصيحت و يک موعظه انسان را شاداب نگه مي‌دارد. بعضي از بزرگان هستند هرزگاهي يک جمله به فرزندانشان بيان مي‌کنند. براي همين مي‌گويند: «ولد العالم نصف العالم» خودش درس خوان است ولي نصف عالم است.
کساني که اينطور جلو مي‌روند اين ويژگي را دارند، تجربه ديروز، استفاده امروز، اميد به فردا! خدا نکند انسان برعکس اين باشد، حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا. بعضي‌ها زندگي‌شان دو نيم هست، نيمه اول در انتظار نيمه دوم، نيمه دوم در حسرت نيمه اول!
عمر گرانمايه بدين سان گذشت *** تا چه خورم صيف و چه پوشم شتاء؟
جلو نمي‌رود و متوقف هست. لذا توصيه مي‌کنم در مسائل زندگي سعي کنيد پند آموزي داشته باشيد. دور از ترس و يأس باشيد و اميد در زندگي داشته باشيد ببينيد چقدر زندگي شما شاداب و بدون اشتباه مي‌شود. ما به ريشه اشتباهات رسيديم. گفتيم: اولين ريشه اشتباه جهل و ناداني، بي خردي و بي خبري است. پيامبر فرمود: «مَنْ‏ عَمِلَ‏ عَلَي‏ غَيْرِ عِلْمٍ» کسي که کاري کند، بي خردانه و بي خبرانه، مي‌خواهد يک کاري را انجام بدهد، مي‌دود ولي کجا مي‌رود مشخص نيست. گاهي دور خود مي‌چرخد. «كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ‏» (كافي، ج1، ص44) فساد و سياهي و تباهي او بيشتر از خوبي و روشني و نورانيت اوست. چون ناآگاهانه است. ما خيلي‌ها را داريم سرشان مرتب به سنگ مي‌خورد. براي همين اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «العلم سلطانٌ» علم سلطان است. آگاهي و دانايي و خردمندي باعث برتري انسان مي‌شود. روايت داريم حضرت علي فرمود: صخره‌اي است که آب در آن نفوذ نمي‌کند. جاهل مثل درختي است که چوب آن سبز نمي‌شود. جاهل زميني است که گياهي در آن آشکار نمي‌شود. جمله پاياني من سخن اولي است که عزيزان طلبه روز اول مي‌آموزند. «اوّل‏ العلم‏ معرفة الجبّار و آخر العلم تفويض الامر الي اللّه‏» اولين چيزي که در علم است، شناخت خداوند است. آخرين چيز همه چيز را واگذار کردن، «انا لله و انا اليه» زندگي که اينطور شد، گناه که هيچ، اشتباه و خطا انسان به صفر مي‌رسد. يک نور دروني، يک نورانيت بيشتر و يک زندگي آرام و شاد و پر آرامش مثل عزيزان سمت خدا.
شريعتي: نکات بسيار خوبي را شنيديم. انشاءالله همه ما اهل علم شويم و به آن معرفت، به آن بصيرت دست پيدا کنيم که خداي نکرده مرتکب اشتباهاتي نشويم که يکوقت‌هايي آثار منفي و سوء آن قابل جبران نيست. علم نوري است که خداوند در دلها قرار مي‌دهد. انشاءالله از خدا بخواهيم که دل ما را با نورانيت علم روشن کند و از جهل دور باشيم. امروز صفحه 314 قرآن کريم، آيات 38 تا 51A  سوره مبارکه طه را تلاوت خواهند کرد. قصه قصه‌ي حضرت موسي(ع) هست. اين صفحه پر از نکات جذاب است که انشاءالله بعد از تلاوت قرآن خواهيم شنيد.
«إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏ «38» أَنِ اقْذِفِيهِ‏ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْنِي «39» إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى‏ قَدَرٍ يا مُوسى‏ «40» وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي «41» اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي «42» اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ «43» فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏ «44» قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏ «45» قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏ «46» فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ «47» إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «48» قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏ «49» قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ «50» قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏ «51»
ترجمه: آنگاه كه به مادرت آنچه را بايد الهام كرد، وحى كرديم. (به او وحى كرديم) كه كودك خود را در صندوقى بگذار، پس آن (صندوق) را در دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند و (كسى كه) دشمن من و دشمن او (است)، آن را (از دريا) بگيرد. و (اى موسى!) من محبّتى از جانب خويش بر تو افكندم (تا تو را دوست بدارند) و تا زير نظر من ساخته شوى (وپرورش يابى). آنگاه كه خواهرت (در پى آن صندوق) مى‏رفت تا بگويد: آيا شما را به كسى راهنمايى كنم كه تكفّل و پرستارى او را بپذيرد؟! (و آنان پذيرفتند.) پس (اين گونه) ما تورا به سوى مادرت باز گردانيديم تا چشم او (به تو) روشن شود و اندوهگين نگردد. و (اى موسى!) تو شخصى (از فرعونيان) را به قتل رساندى (واز اين بابت دچار اندوه گرديدى)، پس تو را از غم نجات داديم و تو را در آزمون‏هاى مختلف آزموديم. پس چند سالى را در ميان مردم مدين (ودر كنار شعيب پيامبر) درنگ كردى، سپس (اينك) در زمان مقدّر (براى پذيرش رسالت به اينجا) آمدى. (اى موسى!) من تو را براى خودم ساخته و برگزيدم. (اكنون) تو وبرادرت با (معجزات و) آياتى كه من به شما داده‏ام برويد و در ياد (و رسالت) من سستى نكنيد. برويد به سوى فرعون كه او طغيان كرده است. پس به نرمى با او سخن بگوييد، شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد. (موسى وهارون) گفتند: پروردگارا! همانا مى‏ترسيم كه او بر ضد ما تعدّى كند يا بر طغيان ادامه دهد (و بر آن بيفزايد). (خداوند) فرمود: نترسيد، همانا من با شما هستم (و همه چيز را) مى‏شنوم و مى‏بينم. پس به سراغ او برويد، پس (به او) بگوييد: (اى فرعون) ما دو فرستاده‏ى پروردگار تو هستيم، وبنى‏اسرائيل را به همراه ما بفرست (وبيش از اين) آنها را آزار مده. البتّه ما با معجزه‏اى از جانب پروردگارت به سوى تو آمده‏ايم و درود بر كسى كه هدايت را پيروى كند. (به او بگوييد:) همانا به ما وحى گرديده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند (و از آنها) سرپيچى نمايد. (فرعون) گفت: اى موسى! پس پروردگار شما دو نفر كيست؟! (موسى) گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى آفرينش خاص آن را عطا كرده وآنگاه (آن را به راه كمال) هدايت فرمود. (فرعون) گفت: پس حال نسل‏هاى پيشين چگونه است؟!
شريعتي: فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي ميرباقري مهمان لحظات ناب و نوراني شما هستيم. در ايام ماه مبارک رمضان هم انشاءالله از محضر پر فيض ايشان بهره‌مند خواهيم شد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: آيه 41 اين سوره را انتخاب کردم. مخلوق ويژه و والاي خداوند در جهان هستي کيست؟ انسان. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» تو را براي خودم آفريدم. نزديک ماه مبارک هستيم، تقاضا مي‌کنم دوستان يک برنامه‌ريزي بکنند، قرآن را بيش از يکبار ختم کنيم. هر مقداري که انسان مي‌تواند بخواند. يک آيه در قرآن داريم «الطف آية في القرآن» لطيف‌ترين آيه در قرآن، خداوند ده دوازده بار مي‌فرمايد: بنده خودم، مال خودم، بنده من! «وَ إِذا سَأَلَكَ‏ عِبادِي‏ عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون‏» (بقره/186) علامه طباطبايي مي‌فرمايد: لطيف ترين آيه است. انسان و حيوان چه تفاوتي دارند؟ حيوان از اول حيوان است و آخر هم حيوان است. انسان اول انسان آفريده مي‌شود و آخر معلوم نيست. گاهي انسان است، گاهي فرشته است، مثل چهارپايان و گاهي «بَلْ‏ هُمْ‏ أَضَل‏» پايين‌تر است.
يکي از بزرگان گفته بود: اگر اين «بَلْ‏ هُمْ‏ أَضَل‏» را خدا نمي‌گفت من دق مي‌کردم. امثال ترامپ و صدام «کالانعام» نيستند، «بَلْ‏ هُمْ‏ أَضَل‏» هستند. هر مقدار انسان به فطرت ناب و الهي نزديک شود، بالا مي‌رود. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي». «نَفَخْتُ‏ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏» (حجر/29) از جان خودم در تو دميدم. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‏ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم‏» (تين/4) يکجا خدا به خودش تبريک گفته است، «فَتَبارَكَ‏ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» (مؤمنون/14) ولي خدا نکند انسان به طبيعت از آسمان کنده شود و بيايد به زمين بچسبد. «قُتِلَ‏ الْإِنْسانُ‏ ما أَكْفَرَهُ» (عبس/17) خدا بکشد انسان را که چقدر نا ساز است. «خُلِقَ‏ الْإِنْسانُ‏ مِنْ عَجَلٍ» (انبياء/37) از عجل آفريده شده است. «كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا» (اسراء/11) «منوعا» حرص دارد، براي خودش نگه مي‌دارد به ديگران نمي‌رسد. يا در اين زمينه باز داريم که انساني که چنين هست، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي‏ خُسْر» (عصر/2) خسارت چيست؟
خواستم واژه خسارت را بفهمم، رفتم در يک منطقه عرب نشين ديدم يک کسي که يخ مي‌فروخته داد مي‌زده، رحم کنيد به کسي که دچار خسارت شده است. نه سرمايه‌اي مانده و نه سودي برده است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي‏ خُسْر، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» چنين که شد بالا مي‌آيد و يک انسان بالا و والا مي‌شود انشاءالله.
شريعتي: دعا بفرماييد آمين بگوييم.
حاج آقاي لقماني: خدايا به حق محمد و آل محمد در اين ماه شعبان شعله‌هاي رحمتت را بر دل و جان ما نازل بگردان. ما را پاک و تابناک وارد ماه رمضان بگردان. دل و وجود همه را از غصه‌ها و غم‌ها دور بگردان. زندگي ما را نوراني نوراني بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: کم کم داريم وارد روزهاي نوراني ماه مبارک رمضان مي‌شويم. خدايا به دست‌هاي خالي ما نگاه کن. اگر يک قطره از اين درياي بي انتهاي رحمتت در دست‌هاي ما بريزي، براي طراوت تمام عمرمان کفايت مي‌کند. از الآن تا اولين شب قدر 25 روز باقي مانده است.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»