برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: زندگي هوشمندانه و راههاي دوري از اشتباه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 05-02-97
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
گرفته بوي تو را خلوت خزاني من *** کجايي اي گل شب بوي بي نشاني من
غزل براي تو سر ميبرم عزيزترين *** اگر شبانه بيايي به مهماني من
چنين که بوي تنت در رواقها جاري است *** چگونه گل نکند بغض جمکراني من
عجب حکايت تلخي است نااميد شدن *** شما کجا و من و چادر شبانه من
در اين تغزل کوچک سرودمت اي گل *** خدا کند که نخندي به ناتواني من
به پاي بوس تو آئينه دست چين کردم *** کجايي اي گل شب بوي بي نشاني من
شريعتي: «اللهم عجل لوليک الفرج» سلام ميکنم به روي ماه همه شما، خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. انشاءالله در اين روزهاي ارديبهشتي دل و جانتان بهاري باشد. يک هفته تا نيمه شعبان باقي است. انشاءالله براي اين جشن بزرگ و بزرگداشت انتظار همه براي رسيدن موعود آسماني سنگ تمام بگذاريم. حاج آقاي لقماني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله ايام و اعياد بسيار خجستهاي را پيش رو داشته باشند با حسنات و برکات بي پايان و ابدي.
شريعتي: اگر خاطرتان باشد هفته گذشته در ذيل بحث هنر خوب زيستن به زندگي هوشمندانه بدون اشتباه اشاره کردند و اينکه چه کنيم اشتباهات زندگي ما کمتر شود و اگر خداي نکرده مرتکب خطايي شديم، اين اشتباهات ما را نا اميد نکند و درس بگيريم براي موفقيتهاي پيش رو. ادامه بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم
در هوس افزون و در عقل اندکيم *** سالها داريم اما کودکيم
جان رها کرديم در فکر تنيم *** تن بمرد و در غم پيراهنيم
موضوع بحث ما زندگي بدون اشتباه و هوشمندانه بود. چکيدهاي را در چند ثانيه بگويم و بحث را ادامه بدهم. گفتيم يک واقعيتي رخ داد يا حادثهي اجتناب ناپذير در زندگي، اشتباه است. واژه اشتباه، شبيه بودن حق و باطل، خوب و خوبتر و بد و بدتر است. جايي که انسان به احساسات، وسوسهها دل ميسپارد و از عقل و خرد غافل ميماند، اينجا مرتکب اشتباه ميشود. وقتي انسان مرتکب اشتباه شد، مطلق اشتباهات بد نيست. بعضي از اشتباهات دروازه اکتشافات است. باعث رشد و شکوفايي انسان ميشود. باعث بخشندگي انسان ميشود. گاهي بعضي از اشتباهات خندهدار است. يک عمر انسان باعث خنده ميشود. دوره کودکي همه ما اين اشتباهات را انجام داديم ولي مهم اين است وقتي انسان مقداري به بلوغ جسمي و فکري رسيد، ديگر اين اشتباهات کم و کم و کمتر و به صفر برساند. اين خيلي مهم است. لذا ميفرمايند: فضايي به خودتان براي اشتباه بدهيد. منتهي يکبار باشد. چون بار ديگر انتخاب ميشود. انسانهاي عاقل اشتباه ميکنند ولي انسانهاي بي خرد باز همان اشتباه را مرتکب ميشوند بايد مراقب باشد که وارد عرصه اشتباه بدون جبران هم نشود که خدا نکند انسان مرتکب اشتباه بدون جبران شود. گاهي شصت سال بايد تاوانش را بدهد. يک چشم و ابرو، يک جلوه جاذبه مادي، يک وصلت، گاهي مواقع. نميشود کاري کرد. مراقبت!
امروز بحث ما وارد فضاي جديدي ميشود و بسيار کاربردي است. ريشه اشتباهات ما در زندگي چيست؟ چرا اشتباه ميکنيم؟ اگر اين را کاملاً دل بسپاريم و براي عزيزانمان بيان کنيم، يک لحظه انسان چشم باز ميکند، يک هفته است، دو هفته است، ما دسته گل به آب نداديم. دسته گل خوب است، گاهي گلدسته است!! اشتباهات خيلي بزرگ است و مرتب هم تکرار ميشود. اولين عاملي که باعث اشتباهات انسان ميشود جهل و ناداني است. بي خردي، بد است. بي عقلي، بد است. گفت: انسان احمق و نادان خودش هيچ طوري نميشود ولي همه را دق ميدهد. گاهي در يک جمعي، در يک فاميلي همه حرص ميخورند. اميرالمؤمنين(ع) روايت خيلي زيبايي دارند. فرمودند: «يا معشر الفتيان» اي گروه جوانان، اي جوانمردها، آبروي خودتان را با ادب حفظ کنيد. ادب نگاه داشتن حد هرچيزي نسبت به خود، نسبت به خلق و نسبت به خداوند است. انسان ادب داشته باشد.
دوم فرمودند: دين خودتان را با علم و دانايي، بازاريهاي سابق، صبح به صبح قبل از باز کردن مغازه يک درس در بازار ميرفتند. مکاسب، روش کسب و کار ديني بياموزند و مرتکب ربا نشوند. رباخواري، ربا دهي، دينتان را با علم، آبرويتان را با ادب، اولين عامل را گفتيم جهل و بي خردي يا بي خبري است. چيزي که، جهالت و ناداني که انبياء از آن به خدا پناه بردند. حضرت موسي(ع) «اذ قال لقومه» به قوم خود فرمود: «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِين» (بقره/67) به خدا پناه ميبرم. يعني گاهي مواقع به اصطلاح امروزيها، پاشنه آشيل، نقطه ضعف انسان بي خبري است. فکر ميکند ميداند ولي اينطور نيست.
حضرت يوسف(ع) «قالَ رَبِ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ» (يوسف/33) خدايا زندان نزد من محبوبتر است از پاسخ دادن به دعوت اينها، اگر شر اينها را از سر من کم نکني «أَصْبُ إِلَيْهِنَّ» به سوي آنها متمايل ميشوم «وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ» از جاهلين ميشوم و لغزش پيدا ميکنم. من يک پرانتز باز کنم. ماه شعبان است، ماه معنويت است. کم کم به ماه رمضان نزديک ميشويم. سکوي پرش را بتوانيم خوب طي کنيم که اگر وارد ماه رمضان شديم، بيشتر و بهتر بتوانيم از ضيافت الله استفاده کنيم. «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ» زليخا به طرف يوسف آمد «وَ هَمَ بِها» حضرت يوسف هم نزديک بود برود، «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» (يوسف/24) اگر برهان رب را نميديد، «همَّ بها» بعد ميفرمايد: خداوند کمکش کرد، نشد، برهان رب چيست؟ عصمت، عدالت، تقوي، در لغزشگاهها، نزديک بود دستم را به طرف اين مال ببرم. خدا کمکم کرد. نزديک بود اين شب نشيني را بروم. اين رفاقت را، اگر يک قدم جلو رفته بودم، ماشين ميزد. اين برهان رب است. صدقات و انفاق و اکرام کارش همين است. خوش زباني کارش همين است. ما خيليها را سراغ داريم، ميگويد: صبح يک بداخلاقي با مادرم کردم، به ظهر نرسيده سيلياش را خوردم. دقت کنيم ريشه را پيدا ميکنيم. يک اخمي به پدرم کردم و بعد سيلي خوردم. «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» (يوسف/24) ما اينچنين کرديم، سوء و فحشا و بدي دور شدند از يوسف. نه يوسف دور شود! چرا؟ «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ» با ما رو راست بود. هرچه ما گفتيم، گفت چشم.
تا علت را نفهمم، بعضيها فلسفه احکام و همه جا روشنفکر است، ولي به يک پزشک مراجعه ميکند، ميگويد: هر هشت ساعت، ميگويد: چشم آقاي دکتر! اصلاً نميپرسد. ولي اين مورد را تا فلسفهاش را نداند، با اينکه 95 درصد احکام فلسفه دارد و ما بايد بدانيم و بفهميم و بيابيم، ولي مخلصين. چون جزء مخلصين بود و با خدا رو راست بود. با ما صاف و صادق بود ما هم بديها را دور کرديم. اين خيلي مهم است.
هر آنچه جانب اهل خدا نگه دارد *** خداش در همه حالت بلا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي *** فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
چه کار کنيم؟ حافظ ميگويد:
گرت هواست که معشوق نگسلد پيوند *** نگاهدار سر رشته تا نگه دارد
تا فقيري، دردمندي، درماندهاي نگو خدا، بعد که وضعت خوب شد برو که رفتيم! داشت قرآن ميخواند، خبر دادند پدرت حاکم از دنيا رفت. قرآن را بوسيد و کنار گذاشت و گفت: «هذا فراق بيني و بينه» خداحافظ! ما ديگر سراغ حکومت رفتيم. کاري به تو نداريم! بعضي تا مشکل در زندگي پيدا ميشود، سراغ نذر و نياز و خدا و انبياء ميروند. تا برطرف شد همان است که بود.
گرت هواست که معشوق نگسلد پيوند *** نگاهدار سر رشته تا نگه دارد
سر بزنگاهها تو را حفظ ميکند. آمد نزد امام معصوم، گفت: آقاجان من چه کار کنم، در لحظههايي که شيطان سراغ من ميآيد، گول نخورم. لغزش پيدا نکنم، ريزش پيدا نکنم و بد عاقبت نشوم. اي کاش پايم شکسته بود، نميرفتم! اي کاش زبانم لال شده بود، نميگفتم. اي کاش! امام فرمودند: تو در طول زندگي آنچه ما گفتيم انجام بده، ما در آن لحظات تو را حفظ ميکنيم و نميگذاريم آن صحنه پيش بيايد.
جملهاي که چندين بار گفتيم: کليد را اينجا ميزنيم، چراغ آنجا روشن ميشود. اينجا را بايد درست کنيم، صادقانه و خالصانه، ماه شعبان است، داريم به ماه رمضان ميرسيم. اميرالمؤمنين فرمود: «وَ مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ» (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 396) اين جمله چقدر قيمت دارد نميدانيم. ولي اينقدر ميدانم که همه نسلها و عصرهاي مختلف را ميتواند هدايت کند و به بهشت برين برساند. کسي که بين خود و خدا را اصلاح کند، خدا بين او و مردم را اصلاح ميکند.
يکي از اولياي الهي يک جملهاي فرمود، خيلي تأثيرگذار است. وقتي انسان از دنيا ميرود، پردههايي کنار ميرود، ميگويد: زندگي اين مقدار نياز به تجمل و تفاخر و ظاهر سازي نداشت که ما اينقدر عمرمان را صرف کرديم. چرا به خودمان نرسيديم؟ الآن که اين طرف آمديم ميبينيم کساني که در دنيا اهل قرآن بودند، در بهشت ميگويند: قرآن بخوان، يک درجه بالا برو. تو با قرآن مأنوس بودي. فقط شب عروسي از زير قرآن رد نکردند و در عقد جلوي رويت باز نکردند، با قرآن مأنوس بودي. قرآن را بخوان و بالا برو. چرا من اين فرصتها را از دست دادم. با کسي هفت ساعت صحبت ميکردم و مشکلي نداشتم ولي تا ميخواستم نماز بخوانم، خميازهها شروع ميشد. خارشها شروع ميشد! دانايي، اينکه انسان داناي کار خود باشد. بفهمد بايد چه بکند. داستان امروز ما لقمة به لقمة هست. خيلي نصيحت آميز است.
يک خانمي داشت غذا ميخورد. يک نفر آمد گفت: اي کنيز خدا، من نيازمند و گرسنه هستم، لقمهاي به من بده. لقمه را گرفته و خواست وارد دهان کند، نخورد. همين يک لقمه بود. به او داد. خورد و دعا کرد و رفت. گاهي يک نگاه محبت آميز به کسي ميکند و کار خودش را ميکند. فرزند خردسالش در بيابان مشغول بازي بود. گرگي آمد اين بچه را به دهان گرفت. بلافاصله خداوند به فرشتهاش وحي کرد اين بچه را از دهان اين گرگ بگير. بچه را از دهان گرگ گرفت و آمد کنار مادر گذاشت و گفت: لقمة به لقمة! لقمهاي دادي، لقمهاي براي تو گرفتيم. منتهي آن لقمه چقدر بود و اين چقدر. آن چه مقدار کاربرد و نيرو و انرژي داشت، اين چه مقدار براي تو کاربرد دارد؟ دانايي، وقتي انسان دانا باشد، در لحظههاي مختلف، يک نورانيت دروني هم داشته باشد، اين دانايي برايش مفيد است. ولي خدا نکند انسان جاهل و نادان باشد. سرمايهها را به باد ميدهد.
گاهي ميگويند: براي فلاني دعا کنيد خدا پول به او بدهد. بنده ميگويم: نه، اول دعا کنيد خدا عقل به او بدهد. چون ده بار ديگر هم که اين پول را پيدا کرد، دومرتبه از بين ميبرد. هرچه باشد پول ميآيد. آبرو ميآيد، دنيا ميآيد، اين خيلي تأثير دارد. يک سؤال از سالهاي قبل در ذهن من بوده است. ميدانم براي دوستان عزيز هم مطرح بوده است. حاج آقا اين علمي که شما ميگوييد چه علمي است؟ چه کساني را جاهل و چه کساني را عالم ميگويند؟ اين چه علمي است؟ اين جهلي که شما ميگوييد: انسان جاهل، اين جهل چيست؟ مورد اول ميفرمايند: کسي که سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد جاهل است. در عموم ميگويند: من کور و بي سواد هستم. مورد دوم بعضي از سخن سنجان ميگويند: کسي که خواندن و آموختن را فراموش کند جاهل است. ولو ليسانس و فوق ليسانس دارد و حجت الاسلام است، ولي اصلاً دل به علم نميدهد. اين جاهل است، يواش يواش به حالت اول برميگردد. مورد سوم خيلي زيباست. جاهل کيست؟ کسي که در آنها و لحظههاي انتخاب بين خود و خدا، خود را انتخاب ميکند. ولو بنده حجت الاسلام و المسلمين فلاني باشم. مدرک فلان داشته باشم، دکترا هم داشته باشم ولي در لحظه و آني که هوس و خداوند است، خود را انتخاب کنم، اين جاهل است. پس عالم کيست؟ کسي که خدا را انتخاب کند. ميفهمد دارد چه ميکند.
اگر يک دفتر بيست برگ به ما بدهند، همه ما در مورد اصول اخلاقي اينقدر پر ميکنيم، ولي در بزنگاههاي عمل، مال حرام و شبهه ناک، به چهره، اينجا مشخص ميشود. لذا گفتنش ممکن راحت و آسان باشد ولي عمل کردن، آنجا که انسان ميخواهد يک جمله بگويد، اينجا را مراقب باشد.
جرج جرداق ميگويد: دو شخصيت در اسلام بودند که هردو يک ضربه ناگهاني به بدنشان وارد شد. اولي تا وارد شد فحش داد و ناسزا گفت. دومي اميرالمؤمنين علي(ع) بود. اگر حکما و فلاسفه عالم در حالت عادي دور هم مينشستند، کوتاهترين و بهترين جمله را ميخواستند بگويند، مثل علي نميتوانستند بگويند تا شمشير زهر آگين ابن ملجم به فرق حضرت وارد شد، داد نزد و فحش نداد، فرمود: «فزت و رب الکعبه» به خداي کعبه رستگار شدم! اين علم است. در لحظههاي مختلف، گرچه اگر حضرت ميفرمودند: آخ مُردم! ما ميگفتيم: انسان هست. ولي اميرالمؤمنين فرمود: «فزت و رب الکعبه»!
در مورد جهل چند نکته هست بگويم که فوق العاده براي ما مفيد است. «الجهل يذل القدم و يورث النَدم» قدم انسان را ميلرزاند و باعث پشيماني انسان ميشود. مرتب انسان به زمين ميخورد چون دارد با چراغ خاموش حرکت ميکند. چراغ و روشني، «العلم نورٌ» در يک بيابان هم هست، چراغي هم روشن نيست. ولي وقتي چراغ روشن باشد ميفهمد کجا ميرود و چه ميکند. ميفرمايد: جهل معدن بديهاست. اگر انسان به معناي واقعي عالم باشد، در لحظهها و آنها معدن خوبيها ميشود. زبان خير، مال خير، چشم خير، زندگي خير، اصل اصل است. »شهر المصائب» بدترين مصيبتها براي انسان جهل و ناداني است. يکي از مصيبتها اين است که انسان کل عمر را به بطالت و بيهودگي ميگذراند. فکر ميکند خيلي زرنگ است. بدترين دردهاست، لذا ميفرمايد: «الجهل موتٌ» (غررالحکم/ص75) باعث مرگ انسان هست. بعضيها بيست سالگي ميميرند و هفتاد سالگي دفن ميشوند. مرده عمودي بوديم. با خيال و با رؤيا، گورستانها پر است از افرادي که روزي گمان ميکردند بدون آنها چرخ دنيا نميچرخد. مردند و آب از آب تکان نخورد. ولي افرادي که عاقل و دانا هستند مراقب خودشان هستند. وقتي دو حالت به شما دست داد، زيارت اهل قبور برويد. يکي وقتي که خيلي شاد و سرمست و بد مست شديد. من فلان جا رئيس هستم،فلان قدر پول دارم، چه دارم و چه دارم... برويد قبرستان و يک گوشه بنشينيد و نگاه کنيد.
اينکه خاک سيهاش بالين است *** اختر چرخ ادب پروين است
هرکه باشي و ز هر جا برسي *** آخرين منزل هستي اين است
يکي هم وقتي که خيلي مأيوس هستيد. تمام درها بسته شده است، نميدانيد چه کار کنيد. آنوقت به قبرستان برويد و يک نگاه کنيد. نميخواهد نسبت به حوادث و مسائل حساس باشيد، آخرش همين است. اين نيز بگذرد! بال جهل وبال است، انسان را بيچاره ميکند. مرتب دچار مشکل ميشود. «يفسد المعاد» آخرت انسان را فاسد و تباه ميکند. يعني چه؟ ميفرمايد: در قيامت وقتي قلب افراد جاهل را باز ميکنند، «أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» (ابراهيم/43) قلب، فؤاد گفته ميشود. فايده مند است. تا دل را باز ميکنند، پر از خالي است. هيچي ندارد. چيزهايي که ياد گرفتند ذرهاي به درد نميخورد. انسان جاهل باعث ميشود انسان مرتب ضرر و زيان ببيند و فريب بخورد. انسان جاهل چند نوع مستي دارد. چند نوع بد مستي دارد. جنون دارد چون حواسش نيست.
جاهل کيست؟ «الجاهل حيران»ٌ جاهل سر جايش نيست. چيزهايي که سبک و کم وزن است مرتب ميافتد. پريشان است و سرگردان است. جاهل کسي است که از کار خطايش دست بردار نيست. تا آخرش ميخواهد برود. ما جاهل هستيم يا عالم هستيم؟ يک اشتباه کرديم همانجا بايستيم. آقا من اشتباه کردم. حاج آقاي قرائتي زيبا ميگويند که دو نفر در بهشت اشتباه کردند. آدم و شيطان، آدم عذرخواهي کرد و شيطان عذرخواهي نکرد. عذرخواهي آدم پذيرفته شد، شيطان عذرخواهي نکرد رجيم شد. او رحيم شد و اين رجيم شد. يک داستاني از زندگي استاد محمد تقي جعفري بگويم.
فرزند ايشان تعريف ميکردند يک روز پدر ما با مادرمان بگو مگويي در زندگي پيدا کردند. مادرم گفت: حاج آقا من اين کار را نکردم. پدرم گفتند: تو اين کار را کردي! عصباني و ناراحت شدند. چند روزي گذشت، پدرم فهميد اشتباه کرده است. مادرم مرتکب اين خطا نشده است. روي سخن من با آقايان مخصوصاً عزيزان متأهل هست. اگر براي ما اين ماجرا پيش بيايد چه کار ميکنيم؟ گفتند: پدر ما آمد، مادر ما روي صندلي نشسته بود. روي زمين نشست. روي زانو نشست، دست مادر ما را بوسيد و بلند گفت: خانم من اشتباه کردم. تفاوت عالم و جاهل اينجاست. نياز به يک قوت روحي که انسان راحت براي خودش زندگي کند. براي پز و تفاخر نه!
جاهل کسي است که وقتي کسي او را نصيحت ميکند، نصيحت کننده را تهمت ميزند. چون جاهل و نادان است و نميداند بايد چه کند. مورد بعد ميفرمايد: «غضب الجاهل في قوله و غضب العالم في فعله» عصبانيت انسان جاهل و بي خرد در داد و فرياد است. دشمن تراشي کردن. ولي عصبانيت انسان عالم «في فعله» در عملش است. تا ديد اين طرف به درد رفاقت و دوستي نميخورد، فرياد نميزند. آرام آرام کمرنگ و بي رنگ ميکند رفت و آمد را، چقدر اين جمله حکيمانه است. به درد همه ما ميخورد. جاهلانه رفتار نکنيم. آرام آرام جدا شويم بدون اينکه دشمن تراشي کنيم. يک سلام و والسلام! معارف ديني چقدر به انسان روشني ميبخشد که اين روشني انشاءالله نصيب همه عزيزان سمت خدا شود.
شريعتي: نکات مهم و ضروري مباحث ما را شما ميتوانيد در کانال ما در فضاي مجازي دنبال کنيد. در پيام رسان سروش هم دوستان ما فعال هستند و مطالب را آنجا هم قرار ميدهند. انشاءالله بهرهمند شويد و به دوستانتان معرفي کنيد. تقريباً به نيمه قرآن کريم رسيديم، جزء پانزدهم قرآن کريم هستيم. انشاءالله خداي متعال توفيق بدهد اين دوره از قرآن کريم را هم بتوانيم با معرفت ختم کنيم. امروز صفحه 300 قرآن کريم، آيات 54 تا 61 سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهند کرد.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا «54» وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا «55» وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً «56» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً «57» وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا «58» وَ تِلْكَ الْقُرى أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً «59» وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً «60» فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً «61»
ترجمه: والبتّه ما در اين قرآن از هر مثلى براى مردم متنوّع بيان كرديم، و (لى) انسان بيش از هر چيز جدال كننده است. و چه چيزى مردم را پس از آنكه هدايت براى آنان آمد، از ايمان آوردن و آمرزش خواهى از پروردگارشان باز داشت؟ جز آنكه (خواستند) سنّت خداوند دربارهى پيشينيان (كه عذاب الهى بود) براى آنان (نيز) بيايد، يا آنكه عذاب، روياروى آنان قرار گيرد! و ما پيامبران را جز بشارت دهندگان (براى مؤمنان) و بيمدهندگان (براى مجرمان) نمىفرستيم، ولى كافران به باطل مجادله و ستيز مىكنند تا به وسيلهى آن حقّ را در هم كوبند. و آنان نشانهها و آيات مرا و آنچه را كه به آن بيم داده شدند، به مسخره گرفتند. و كيست ستمكارتر از آنكه به آيات پروردگارش تذكّر دهند، پس (به جاى پذيرش) از آنها اعراض كند و (گناهان و) دستاورد پيشينهى خويش را فراموش كند؟! البتّه ما بر دلهايشان پردههايى نهاديم تا آيات قرآن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم كه اگر به سوى هدايتشان فراخوانى، هرگز به راه نخواهند آمد. و پروردگارت آمرزندهى صاحب رحمت است، اگر مردم را به خاطر آنچه كسب كردهاند مجازات كند، هرچه زودتر عذاب برايشان مىفرستد، (ولى چنين نمىكند) بلكه براى آنان موعدى قرار داده كه (با فرارسيدنش) جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتى نمىيابند. و (مردمِ) آن آبادىها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان كرديم و براى نابود كردنشان (از پيش) زمانى را قرار داديم. و (بيادآور) زمانى كه موسىبه جوان (همراهش) گفت: من دست از جستجو برنمىدارم تا به محلّ برخورد دو دريا برسم، حتّى اگر سالها (به راه خود) ادامه دهم. پس چون به محلّ تلاقى آن دو (دريا) رسيدند، ماهى خود را (كه براى غذا همراه داشتند) فراموش كردند. ماهى هم راه خود را به دريا برگرفت و رفت.
شريعتي: انشاءالله اين روزهاي ارديبهشت براي همه شما پر طراوت باشد و بهترينها در اين روزهاي زيبا براي همه ما رقم بخورد. خيليها گفتند: براي شفاي مريضها دعا کنيد. انشاءالله خداوند به همه مريضها لباس عافيت بپوشاند. اشاره قرآني را بفرماييد و از شيخ بهايي براي ما بگوييد.
حاج آقاي لقماني: آيه 57 سوره کهف را انتخاب کردم. عنوانش را گذاشتم «ز دست ديده و دل هردو فرياد» بحث زيبا و شيرين و مورد نياز قلب هست. «إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ» ما بر دلهاي اينان پردههايي افکنديم تا نفهمند، قلب يک موجود لطيفي است، حساس است. گاهي با يک گناه يک نقطه سياه، گناه دوم و نقطه بعدي، اگر انسان توبه و جبران نکند اين سياهيها پرده ميشود. گاهي در دنيا نميشود کاري کرد، فقط با آتش برطرف ميشود. طرفها را ديد ميخواهند صاف و روشن کنند روي آتش ميگذارند. گاهي قلب انسان هم خداي ناکرده اينطور ميشود. دعوايي که از سابق همه ما داشتيم دعواي دل و ديده بوده است.
ز دست ديده و دل هردو فرياد *** هر آنچه ديده بيند دل کند ياد
بعد شاعر راه حل ارائه ميدهد.
بسازم خنجري نيشش ز فولاد *** زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
نياز به خنجر نيست، انسان خودش را مراقبت و مديريت کنيد دل سر جايش است. از اميرالمؤمنين سؤال کردند. علي جان از کجا به اين مقام رسيدي که ميگويي: من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين بلد هستم؟ گويا با تمام انسانها زندگي کردند. حضرت فرمودند: پاسبان حرم دل بودم. هر نامحرمي را به دل وارد نميکردم. قلبم را مراقب بودم. سفيد باشد و نوراني باشد. دل انسان چگونه است. پيامبر سه تشبيه در مورد دل فرمودند. 1- قلب انسان مثل گنجشک است. گنجشک آرام و قرار ندارد، از اين شاخه به آن شاخه ميپرد. بعضي از دلها همينطور است. ما نميتوانيم پنج ثانيه روي موضوع متمرکز شويم. 2- مثل ديگ آبجوش است. قُل ميخورد. گاهي انسان در مسائل زندگي همينطور است. مرتب درگير او است. 3- پر کاه مقابل باد است. کوچکترين جاذبههاي مادي انسان را ميکشاند. بعضيها تحمل و قرار ندارند. چقدر بد است.
دو روايت از اميرالمؤمنين هست ميخواهم براي نوجوانان و جوانان عزيز بگويم. گاهي با کوچکترين عمل عبادي، يک برگشت، يک زندگي زيبا و زريني پيدا ميکنند خدا همين دنيا پاداش ميدهد. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «العين رائد القلب» (غررالحکم/ص60) چشم پيش برنده قلب است. يعني چه؟ ميگويند: چوپانها وقتي ميخواهند اين گله گوسفند را در مرتع پربار و باصفا ببرند، جلو ميروند. يک جايي که خيلي خوب است و اينها خوب ميتوانند بهره ببرند، عرب اين را رائد ميگويد. چشم انسان همينطور است. قلب را ميبرد، لذا مراقب چشم باشيد همه جا را نبيند. ناسپاس است. همه چيز را براي شما مخابره نکند، از اين بالا به دل، جمله دوم فرمودند: «العين بريد القلب» چشم پيک خبررسان دل شماست. چيز خوب به او بدهيد که خبر برساند. صبح به صبح چه بخوانيم دل نوراني شود؟ تا شب چه ببينيم. در روايت هست اگر انساني در مسير ميرود، ميتواند به يک چهرهاي نگاه کند، نگاه نکند سرش را پايين بياندازد، به تعداد ذرات روي زمين خداوند به او حسنه ميدهد. زمين مشکل دارد، نميتواند به هر دليل سرش را به آسمان، به تعداد آنچه موجود در آسمان هست خداوند حسنه ميدهد. بعضي يک گوشه ميايستند و چشمشان را ميبندند. به تعداد ذرات زمين و آسمان خداوند به او حسنه ميدهد. خانم ميتواند روسرياش ا جلوتر بياورد، پوشيدهتر باشد. در گفتار مراقب باشد و قلب را نوراني نگه دارد. با وجود انسان چه کار ميکند. «الْقَلبُ حَرَمُ اللّهِ وَ لا تُسكِنُوا حَرَمَ اللهِ غَيْر اللّه» (جامع الاخبار/ص185) قلب حرم خداوند است. اولين چيزي که خدا از انسان تحويل ميگيرد قلب اوست. امانت من بود و نوراني تحويل تو دادم. اگر انسان نورانيتر تحويل بدهد، چه ميشود. وقتي انسان مراقب قلب باشد اين قلب...
دل سرا پردهي محبت اوست *** ديده آئينه دار طلعت اوست
اين چشم ديگر هرز نيست. اين دل ديگر مرتع شيطان نيست. تاريکخانه عکاسي نيست. مراقب هست. مراقبه، مراقبه، مراقبه! پرهيز و پرهيز و پرهيز! هرچه انسان در مسير زندگي مراقبه داشته باشد، کنج خلوتي داشته باشد، غير از شغل يک شوقي داشته باشد، عشق به عبادت، عشق به مطالعه، عشق به خوبيها و حسنات، يک لحظه چشم باز ميکند ميبيند چقدر پخته شده است. چقدر کيف ميکند از سجده، بدش ميآيد از بعضي عکسها و فيلمها، اين بلوغ فکري و معنوي را ميرسد. «حلواي تن تناني، تا نخوري نداني!» خداوند به بندگان خاص خودش ميدهد، آنچنان از زندگي لذت ميبرند...
من که امروزم بهشت نقد حاصل ميشود *** وعده فرداي زاهد را چرا باور کنم؟
اين وعده الهي است. همين الآن بهشت نقد را انسان براي خودش با يک پرهيز و مراقبه ايجاد کند و ببيند چقدر عمر والا و بالا خواهد داشت.
شريعتي: انشاءالله اين شيريني عبادت را به کام همه ما بچشانند. اين هفته ما ياد کرديم از يک حکيم بزرگ، يک عارف اديب، شاعر، منجم و رياضيدان، در مورد مرحوم شيخ بهايي اگر نکتهاي هست بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: در مورد شيخ بهائي «قرعه فال به نام من ديوانه زدند!» شيخ کجا و ما کجا؟ چند نکته در مورد ايشان بگويم. در بين انسانها کساني که عالم ميشوند به معنايي که در بحث اول گفتيم، اندک هستند. در بين عالمان کساني که خاص ميشوند و در بين خاصها کساني که نادر هستند. شيخ بهايي جزء نوادر دوران بوده است. حدود هشتاد و خردهاي سن داشتند، 88 اثر مفيد دارند. يکي از کتابهايي که به درد عموم مخاطبان ميخورد کشکول شيخ بهايي است. اين کتابي است که بايد دم دست باشد. با آن مأنوس شويم. وقتي انسان فرصتي پيدا ميکند، داستانها و پندهاي ايشان را بخواند. به قدري به انسان نشاط و شادابي معنوي ميدهد فوق العاده است. خدماتي که شيخ بهايي داشتند، در زمينههاي مختلف بوده است. انشاءالله خداوند ايشان را رحمت کند. ايشان در مورد تقسيم آب به گردن همه اصفهانيها حق دارند. در آن زمان خدمت والايي کردند. من همينجا نسبت به عزيزان اصفهاني، همشهريهاي عزيزم سلام ويژه کنم. مخصوصاً کشاورزان زحمتکش که انشاءالله خداوند باران رحمتش را بر ما نازل کند. کار شيخ بهايي فوق العاده مفيد بوده در آن زمان، ما هم الآن همه شهرها به ويژه چهارمحال و بختياري و اصفهان بخاطر بارش اندک، مسئول هستيم. صرفهجويي کنيم، کمک به نظام و اين عزيزان بکنيم که بتوانند مقداري به کشت و زرع برسند. بد آبي و بي آبي خيلي بد است. جايي سخنراني داشتم، صحبتم تمام شد. يک کشاورزي آمد سلام کرد. گفت: چرا دعا نميکنيد باران بيايد؟ آب، آب! خدا شاهد است به اندازه بيست وزير کشاورزي نسبت به اهميت آب اشراف داشت.
شريعتي: بحران آب خيلي جدي است و بايد صرفهجويي کنيم.
حاج آقاي لقماني: توصيه ميکنند روزي يک ليتر آب صرفهجويي کنيم، هرکدام ده درصد صرفهجويي کنيم بحران آب برطرف ميشود. انشاءالله خداوند به حق محمد و آل محمد اين بينش و روش را نصيب همه ما بکند. به فکر ديگران باشيم و به ديگران رحم کنيد که خداوند هم به ما رحم کند.
شريعتي: گاهي دلم به سمت خدا ميبرد مرا، يعني به آستان رضا ميبرد مرا...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»