برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: هنر خوب زيستن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 02-12-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
قرار بود که عمري قرار هم باشيم *** که بي قرار هم و غم گسار هم باشيم
اگر زمين و زمان به هم بريزد باز *** من و تو تا به ابد در مدار هم باشيم
کنون بيا که بگرييم بر غريبي هم *** غريبه نيست بيا سوگوار هم باشيم
در اين ديار اگر خشکسالي آمده است *** خوشا من و تو که ابر بهار هم باشيم
نگفتيام ز چه خون گريه ميکند ديوار *** مگر قرار نشد راز دار هم باشيم
نگفتيام ز چه رو، رو گرفتهاي از من *** مگر چه شد که چنين شرمسار هم باشيم
به دست خستهي تو دست بستهام نرسيد *** نشد که مثل هميشه کنار هم باشيم
شکسته است دلم، مثل پهلويت آري *** شکستهايم که آيينهدار هم باشيم
شريعتي: سلام به زهراي مرضيه، سلام به صديقه طاهره، سلام به اميرالمؤمنين علي(ع)، سلام به حضرت وليعصر که اين روزها داغدار حضرت مادرشان هستند. سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنين، ايام فاطميه را تسليت ميگويم و از خداوند مسئلت ميکنم که انشاءالله عزاداريهاي همه قبول باشد و همه مشمول آن نگاه رئوفانه و مادرانهي حضرت زهرا شويم. حاج آقاي لقماني سلام عليکم و رحمة الله. ايام را تسليت ميگويم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. سالروز شهادت دخت آفتاب، ياس ياسين، فاطمه زهرا(س) را خدمت شما فاطميان و زهراييان تسليت ميگويم.
شريعتي: انشاءالله خداوند به همه ما توفيق بدهد که علوي زندگي کنيم، فاطمي زندگي کنيم، و انشاءالله با تأسي به سيرهي اهلبيت(ع) راه خودمان را پيدا کنيم و برسيم به جايي که بايد برسيم. با حاج آقاي لقماني در مورد هنر خوب زيستن صحبت ميکنيم و نکات خوبي را شنيديم. بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم. به لطف خداوند بحثي را که پيش رو قرار داديم، هنر خوب زيستن را مطرح کرديم و قوام العيش را بيان کرديم. چکيدهاي از بحث جلسه گذشته را بگويم. گفتيم زندگيها چند گونه است، گاهي کوتاه مدت است و زمان بر نيست. الآن بيش از پنجاه درصد طلاقها براي دو سال اول زندگي است. در آموزههاي ديني يک موضوعي که به آن اشاره شده، قوام العيش، زندگي استوار و پايدار و پر دوام است. پايهها محکم باشد. همانطور که در هنر خوب زيستن در روايتي که مطرح ميکنيم، پيامبر هشت ستون را براي هنر خوب زيستن بيان کردند که ستون هفتم که درونش هستيم، پيامبر فرمودند: «لا تشغل بعيشٍ آخره الحسره» صبح تا شب سرگرم زندگي نباش که پايان آن حسرت و افسوس و اندوه است. يکي از زندگيهايي که حسرت و افسوس و اندوه ندارد زندگي پايدار است. به اصطلاح امروز ميگويند: زن و شوهر قربان همديگر بروند. بچهها و پدر و مادر با هم صميمي باشند. قوام! امروز يک جمله از پيامبر اسلام خطاب به اميرالمؤمنين علي(ع) را بيان کنيم. مثلث يک زندگي که دوام دارد. کاري که بقاء دارد. پيامبر فرمودند: علي جان! در هرکس سه صفت باشد کارش دوام دارد و بقاء دارد و هرکس اين سه را نداشته باشد سرانجامي نخواهد داشت. ابتر ميماند و ناقص ميماند. در هر کاري، فرمودند: هرکس، نه مومن، نه مسلم. نه باسواد و نه بي سواد! حضرت فرمودند: 1- تقوايي که از گناه او را باز بدارد. 2- اخلاقي که با مردم بسازد. 3- حوصلهاي که افراد بد اخلاق را هضم کند. آرامش داشته باشد. زود از کوره در نرود. نشان ميدهد مثلث شخصيت انسان يک ضلع الهي، تقوا. دوم مردمي و خدا خلق، سوم خود! انسان اينقدر روي خودش کار بکند که آستانهي تحملش بالا برود. حلم داشته باشد و صبوري داشته باشد.
حضرت چقدر زيبا و مهندسي شده فرمودند: تقوايي که از گناه او را باز بدارد. باز دارندگي، بسياري از ما در رفتارهاي مذهبي، ظاهر خوب است ولي در بزنگاهها و لغزشگاهها ما را حفظ نميکند چون عميق نيست. باور نداريم. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَ اللَّهَ يَرى» (علق/14) آيا نميداند که خدا همه جا او را ميبيند. حضرت امام(ره) فرمودند: عالم محضر خداست. در محضر خدا معصيت نکنيد. بنده اعتقاد دارم پشت شيشهي ماشينها اين جمله نوشته شود. هرکسي رد ميشود يک نگاهي بکند تا شب شارژ است. بالاي آينه خانه اين جمله نوشته شود. روزي يکبار، دو بار، سه بار آدم مرور کند. در اوقات تلخيها آدم خودش را حفظ ميکند. بي حوصله و با حوصله ميشود خودش را حفظ ميکند. عالم محضر خداست. گاهي مواقع انسان کيف ميکند چون در محضر خداست. احساس طراوت و شادابي دروني پيدا ميکند. گاهي مواقع که انسان توفيق دارد کظم غيظ ميکند. هيچي نميگويد. بعد احساس نورانيت و سبکي ميکند.
تقوايي که از گناه او را باز بدارد. من فقط انگشتر و تسبيح و عمامه و ريش نداشته باشم. لحظه بزنگاه ماديات به مال شبهه ناک و حرام برسم، چه کار ميکنم؟ تا به شبهه ناک رسيدم، توجيه ميکنم که حقم است، مالم است. تا به مال حرام رسيدم، همه ميبرند! الآن بسياري از افرادي که اختلاس ميکنند اين منطق را دارند، اگر ما نبريم، ديگران ميبرند. اگر من مواد مخدر را پخش نکنم، ديگران پخش ميکنند. اين دليلش است. بعضي هستند در اين لحظهها ميگويند: ببخشيد شبهه ناک است. بعضي از مذهبيها ميگويند: در کوچه ما افرادي که دانشگاهي و حوزوي هستند، گاهي يک روز يک پولي در کوچه افتاده تا روز کسي به اين پول دست نميزند. اين خيلي خوب است. تقوايي که از گناه او را باز دارد. تنها در اتاق روبروي کامپيوتر نشسته است و ميتواند يک دکمه را بزند. در مسائل اقتصادي، زناشويي، خانوادگي مراقب است، مرنج و مرنجان!
تقوا چيست؟ حالت بازدارندگي جايي که انسان ميداند. ورع چيست؟ يک پله بالاتر است. جايي که احتمال ميدهد. اين خيلي بهتر است. از گناه باز دارد. گناه چيست؟ گناه را ذنب ميگويند. ذنب را در کتاب لغت ديدم خيلي زيباست. هر عملي که عاقبت آن وخيم است. اين داستان را يکبار گفتم، يکبار ديگر هم بگويم. خدا توفيق داده چند سالي است ما کاروان دانشجويي داريم. در مسجد الحرام بعد از نماز مغرب يکي از دانشجويان پسر آمد گفت: من يک کار خصوصي با شما دارم. گفتم: بفرماييد. گفت: در جلسه کاروان گفتيد: مقابل در کعبه برويد، مستجار، کنار رکن يماني، آرام آرام جمعيت را بشکافيد، خودتان را به پرده کعبه بچسبانيد، دستتان را بالا ببريد. صورت، سينه، در کنار آن رکن يماني پيامبر فرمودند: هر بار که من در حال طواف کنار رکن يماني آمدم جبرئيل يا فرشته بزرگ الهي ديگري را ميديدم که هرکس دعا ميکرد، اينها آمين ميگفتند. پيامبر ميفرمايد: من ديدم. مستجار کجاست؟ جايي که شکاف خورده براي فاطمه بنت اسد و اميرالمؤمنين(ع) که چند روز ديگر تولد حضرت علي(ع) و سيزده رجب است. حاج آقا من آرام جمعيت را کنار زدم و خودم را به پرده کعبه آويزان کردم. تا ميگويم: يا الله، کنار دستي من يک کشاورز و کاسب است. دانشگاه نرفته کلاس بگذارد. واحد و ترم پاس کند. اين طرف من يک آدم عادي است تا ميگويد: يا الله، اشک از چشمش ميآيد. من تا ميخواهم بگويم، فيلمي که در گوشي موبايلم ديدم از جلوي چشمم رد ميشود. اشکم نميآيد. شانهام نميلرزد. حس و حال گفتگو با خدا را ندارم. اي کاش من هم يک چوپان بودم ولي اشک داشتم. گفتم: عزيزم، گناه را ذنب ميگويند. ذنب يعني دُم، پنج ثانيه اين فيلم را نگاه ميکني در قنوت نماز حال دعا و اشک نداري. کنار پرده کعبه اشک ندارد. گفتم: عزيزم، گناه ذنب است و ذنب يعني دم، انجام ميدهي آدم را رها نميکند.
اين جمله مفسر فرزانه چقدر انسان را بيدار و هوشيار ميکند. ما همه در معرض سقوط هستيم. آيت الله جوادي آملي فرمودند: شيطان انسان را نميکشد. آبروي او را ميبرد. گاهي شصت سال انسان را بخاطر يک گناه خانه نشين ميکند. يک حالت زنده به گوري، چقدر بد است. بعد فرمودند: به کم راضي ميشود ولي قانع نميشود. همان ضرب المثل قديمي که تخم مرغ دزد، شتر دزد ميشود. به کم راضي ميشود ولي قانع نميشود. انسان را ميبرد تا بي آبرو بکند. ايشان ميفرمودند: در يک اتاق در بسته، شيراز، اصفهان، يک امضايي براي رشوه ميشود، بوي تعفن آن در تهران بلند ميشود و آبروي شخص ميرود. تقوايي که انسان را از گناه باز بدارد. چقدر اين جمله زيباست. قديس هم مقابل در باز وسوسه ميشود!!! لغزشگاهها! در مسائل اخلاقي و مسائل مالي و مسائل مختلف، بهترين چوب هم ممکن است دچار موريانه شود. نگوييد: من حجت الاسلام هستم. من هيأتي هستم. من خانمي هستم که پنج جزء قرآن را حفظ هستم. شيطان بيشتر سراغ ما ميآيد. گاهي مواقع طناب هم ندارد، شيطان با اشاره ميآيد و اثر هم ميگذارد. استغفار کنيد، طلب مغفرت کنيد. «إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً» (نوح/10) ميخواهيد باران بيايد؟ استغفار کنيد. «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً» (نوح/11) ميخواهيد وضع شما خوب شود؟ «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ» ميخواهيد فرزند دار شويد؟ «وَ بَنِينَ» استغفار، چه ربطي دارد؟ شما کليد را اينجا ميزنيد، آنجا روشن ميشود؟ تمام ربط دارد. تمام ذرات هستي به هم مرتبط است. دليلش هم اين است که اگر شما در يک اقيانوس بيکران ريگي پرت کنيد، تمام اقيانوس را تحت الشعاع قرار ميدهد. ذرات هستي مثل چيست؟ افراد سطحي نگر، مثل آجر، يک آجر را از اينجا برميدارد، نصف ميکند و يک چهارم را جاي ديگر کار ميگذارد ولي افراد فرهيخته، فاضل و فرزانه ميگويند: ذرات هستي مثل عدد است. نه آجر! عدد پنج را کجا بايد بگذاريم؟ حتماً بعد از چهار و قبل از شش! هرجا نميتوانيم بگذاريم. ولي آجر را هرجا دلمان خواست ميگذاريم.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست *** که هر چيزي به جاي خويش نيکوست
دادهها طبق حساب است. ندادهها طبق حساب است. گرفتنيها طبق حساب است. تقوايي که از گناه او را باز بدارد. لذا ميفرمايد: در جشنها و شاديها عيار ايمان افراد مشخص ميشود. بعضي هستند مثل رود حرف ميزنند ولي مثل مرداب زندگي ميکنند. ظاهر عليه السلام است ولي در زندگي طور ديگري است. خدا انشاءالله همه گرفتاريها را از خانوادهها دور کند و داغي بر دل کسي نگذارد. کسي گفت: جزء مقدرات من بود شوهر من تصادف کرد و از دنيا رفت. بچههايم بي پدر شدند. به برادرم گفتم: يک سري به ما بزن. گفت: بچههاي تو بچه صغير هستند. من بيايم بايد يک چاي و ميوه بخورم صحيح نيست. آتش به دل ما گذاشت. ميگفت: همين برادرم، وقتي پدرم از دنيا رفت تمام ارث مرا بالا کشيد. آيت الله العظمي بروجردي چند جمله خاص دارند. ايشان فرمودند: من از آدمهايي که خوب هستند نميترسم. از کساني که خيلي خوب هستند ميترسم! چرا؟ چون ادعا دارند. حضرت امام فرمودند: منافقين نجف رفته بودند، من ديدم اينها بيشتر از من آيه و روايت ميخوانند، شک کردم که من مرجع تقليد هستم. بعد معلوم شد اينها... گاهي ظاهر خيلي عليه السلام است. در زندگي آدم ميبيند نه! تقوايي که از گناه باز دارد. وقتي اينطور شد، خدا در لغزشگاهها او را حفظ ميکند. اين روايت به قدري براي زندگي امروز و هر روز ما خوب است.
کسي نزد امام صادق آمد و گفت: يابن رسول الله! ما از کجا بدانيم خدا ما را دوست دارد؟ حضرت فرمودند: در مواقعي که مردد ميشوي در تصميمها، نظر خدا را ميپسندي يا نظر هواي نفستان را؟ وسوسه و هوس را، هرجايي که خدا را بيشتر از خودتان دوست داشتيد، اگر اينطور شد، پس خدا هم بيشتر شما را دوست دارد. بعضي از ما آنوقتي مذهبي ميشويم که يک مصيبتي به ما وارد شود. تا مصائب برطرف شد، «دوباره همان هم که بودم به ده سالگي، همان ديو با من به دلالگي!» تقوايي که از گناه باز دارد در عرصههاي مختلف. «راز يک زندگي زيبا آن است که نسبت به گذشتهات خدا را شکر کني» بعضيها مينشينند الحمدلله، بلند ميشود الحمدلله، حالتان چطور است؟ غرق در نعمتهاي الهي! بعد آدم ميبيند دو تا بچه فلج در خانه دارد. نق نميزند و بد و بيراه نميگويد. «راز يک زندگي زيبا آن است که نسبت به گذشتهات خدا را شکر کني. نسبت به امروزت به خدا اعتقاد داشته باشي و نسبت به فردايت به خدا اعتماد کني.» همه ما دلمان ميخواهد يک زندگي خوب و دلنشين و شيرين داشته باشيم. زندگي زيبا آن است که نسبت به گذشتهات خدا را شاکر و سپاسگزار باشي. تمام ما ميتوانستيم هشت سالگي تصادف کنيم و از دنيا برويم. چند تا از هم کلاسيهاي ما از دنيا رفتند؟ دبيرستان و بچههاي محل، نسبت به گذشته شاکر باشيم. بهترين آرزويي که يک انسان فلج، يک قطع نخاعي دارد چيست؟ وقتي دو ساعت مانده به اذان صبح، بيدار ميشود. ديگر خوابش نميبرد. بهترين آرزويش چيست؟ يک نفر از اعضاي خانواده بلند شود چراغ را روشن کند و يک ليوان آب به اين بدهد. پشت اين را يک خرده ماساژ بدهد. بهترين آرزوي يک انسان نابينا چيست؟ بتواند يک لحظه چهره فرزندش را ببيند. بهترين آرزوي کسي که پا ندارد چيست؟ پنج دقيقه بتواند راه برود. ما گاهي خيلي ناسپاس هستيم. راز يک زندگي زيبا اين است که نسبت به گذشته خدا را شکر کني. نسبت به امروزت به خدا اعتقاد داشته باشي و نسبت به فردايت به خدا اعتماد داشته باشي.
شريعتي: الحمدلله رب العالمين اول، اعتقاد و باور قلبي نسبت به خدا دوم و سوم اعتماد و توکل به خدا.
حاج آقاي لقماني: يک مشکلي که ما و بعضي از مذهبيها داريم اين است که به خدا اعتقاد داريم ولي اعتماد نداريم. خداي نکرده در سختيها گاهي از کوره در ميرويم و شاکي ميشويم. خدايا ديوار کوتاهتر از ما نداري. بعضيها تقوايي که بازدارنده باشد، سالها گمان ميکردم چون گرفتاريم به خدا نميرسيم. الآن فهميدم گرفتاريم چون به خدا نميرسيم. ما فکر ميکنيم زود سر و ته نماز را دربياوريم و به کارها برسيم خيلي زرنگ هستيم. از قرآن کم ميگذاريم ولي در هوا و هوسها و خوشيها تا جايي که بتوانيم ميرويم. در حالي که برعکس است. سالها گمان ميکردم چون گرفتاريم به خدا نميرسيم. الآن فهميدم، گرفتاريم چون به خدا نميرسيم. چند لحظه قرائت قرآن چقدر به انسان نشاط ميدهد. اين ذکري که در روز انسان به خودش سهميه بدهد، وضوي دائم، پاکي دل و چشم اينها بازدارنده است. نکتهي بعد فرمودند: بسياري از نشنيدنها، نشناختنها، نفهميدنها که به انسان خوشبختي و آرامش بدهد. ديديد بعضيها در هر کاري ميخواهند سر در بياورند. غيبت، تهمت، هرچيزي که اختصاص به انسان دارد، وارد شود و بعد ببيند چقدر آرامش دارد. اگر ميخواهيد در زندگي آرامش داشته باشيد از مدير کلي دنيا استعفاء بدهيد. يک روز، يک نيم روز، بياييم تمرين کنيم در کاري که مربوط به ما نيست دخالت نکنيم.
يکي از لژيونرهاي فوتبال ايران که در آلمان چند سال بود. گفت: يک يوناني شش سال با من هم اتاق بود. يک بار از من نپرسيد: مبلغ قرارداد شما چقدر است؟ تا جايي که ميتوانيم سکوت کنيم. دوم اينکه حضرت فرمودند: علي جان، اگر ميخواهي در زندگي کاري داشته باشي که قوام داشته باشد اول تقوايي که از گناه باز بدارد، دوم اخلاقي که با مردم بسازد.
شخصي نزد پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله ميخواهم مردم مرا دوست داشته باشند. پيامبر فرمودند: عزيزم، هيچ نگاهي به دست و دارايي مردم نداشته باش و به مردم احترام بگذار. وسعت وجود! ما نميتوانيم همه را با مسائل مادي جلب کنيم. ولي انسان ميتواند با حسن خلق، شرح صدر...
ميتوان با خلق خوش ديوانه را فرزانه کرد *** ميتوان فرزانه را ديوانهي جانانه کرد
ميتوان مأنوس بود، انسان تو از انس آمدي *** سينهي بي انس را شيطان درونش لانه کرد
انس داشتن، چون در ايام شهادت بزرگ بانوي جهان خلقت، سيدة نساء العالمين، فاطمه زهرا هستيم. اجازه بدهيد من اينجا يک فرازي از اخلاق فاطمي را بيان کنم. فوق العاده به درد تمام زنان و مردان ميخورد. ادب فاطمي!
هرکس سرمايه از ادب کُنَدي *** در بسيط زمين طرب کُنَدي
هرکه را اُم و أب ادب نکند *** گردش روز و شب ادب کُنَدي
به بعضيها ميگويند: فلاني اينطور است. ميگويد: روزگار ادبش ميکند. روزگار آدمش ميکند. ادب چيست؟ نگاه داشتن حد هرچيزي. مقدار و مرز و معيار داشته باشد. ادب نسبت به خود، ادب نسبت به خلق، ادب نسبت به خداوند. سه نوع ادب داريم. ادب نسبت به خود، انسان مراقب باشد حيف هست وجودش را با چکش و تبر گناه از بين ببرد. انسان نسبت به خود گوهري بسيار قيمتي است. ادب نسبت به خلق، همين جمله که پيامبر فرمودند: به مردم احترام بگذار. گاهي آدم ظاهر يک نفر را که نگاه ميکند چنان ظاهر سوپردولوکس و شيک ندارد، ولي دعايش مستجاب است. ادب نسبت به خداوند، فاطمه زهرا (س) در تمام اين عرصهها موفق بودند. چرا دبستان را، دبستان گويند؟ مخفف اَدبستان است. آغاز زندگي بايد ادب شويم. من هرچه به ذهنم رسيد بايد بگويم و هرچه دلم خواست بايد بگويم. نه! قرآن را «مَأْدُبَةُ اللَّه» ميگويند. سفره رحمت خداوند، جاهايي که انسان با آموزههاي قرآني ادب ميشود. ميفهمد و ميداند کجا بگويد و کجا نگويد. حد خودش را ميشناسد. لذا پيامبر فرمودند: «أنا أديب الله و عليٌ أديبي» من ادب شدهي خداوند هستم و علي ادب شدهي من است. باز فرمودند: «أدَّبني ربّي فاحسنَ تأديبي» خدا مرا ادب کرد، چقدر نيکو مرا ادب کرد. سراغ ادب فاطمي بياييم. نسبت به خداوند ايشان يک جمله دارند فوق العاده نوراني و اميد آفرين است. «لله سلام و منه سلام و اليه سلام» نسبت به خدا، «رضيت بالله» اصلاً حضرت را راضيه ميگفتند. هرچه آن خسرو کند، شيرين بُود! نسبت به پيامبر اسلام چقدر فاطمه زهرا ادب داشتند. «و عليکم يا رسل الله سلام» به تمام پيامبران سلام ميکنند.
نسبت به مردم در فرازي از وصيتنامه حضرت هست که فرمود: علي جان، به تمام فرزندان من تا روز قيامت سلام مرا برسان! ادب نسبت به خود، اسماء يا کسي که در خدمت حضرت بود. گفت: حضرت زهرا فرمودند: من دارم از دنيا ميروم. حجم بدنم را نامحرم ميبيند. دلم نميخواهد اينچنين باشم. من وقتي اين مطلب را ديدم،A سال بعدش به عمره مشرف شدم. چون مدينه و مکه بدن افرادي که از دنيا ميروند براي نماز ميت ميآورند. رفتم جلو ببينم الآن هم همينطور است؟ ديدم بله بدنها را روي تخت ميگذارند. تابوت يک پوششي دارد. حضرت زهرا(س) طبق صحبتي که کرديم، اينجا فراتر از حجاب، عفاف و حياء برايشان مطرح بود. ادب الهي، ادب بندگي، دلم ميخواهد حجم بدنم را نامحرم نبيند. تا اين بانو شکلي درست کرد، نيم دايرههايي درست کردند. حضرت دعا کردند: مرا پوشاندي، خداوند تو را بپوشاند و آخرين لبخندي بود که حضرت در اين روزها زدند. ادب نسبت به خود، حجاب، عفاف و حياء، از نظر فقهي شخص که از دنيا رفت، هيچ مؤاخذهاي نميشود نسبت به وقتي که از دنيا رفت. ولي حضرت براي بعد از مرگش هم برنامه داشتند. اين حياء فاطمي و ادب فاطمي است. هر مقدار انسان ادب فراوانتر نسبت به گويش، محتاطتر، نسبت به پوشش دقيقتر، حجم بدن پيدا نباشد. اندام پيدا نباشد. پوشش باشد نه نمايش و آرايش.
هر بار که حضرت را صدا ميزدند، ميفرمودند: «يا ابالحسن!» يعني علي جان! حضرت، فاطمه زهرا را صدا ميزدند: حبيبتي! يعني عشق من، محبوب من! حضرت فرمودند: «بشر في وجهه المؤمن» ما در امور روزمره با دو گروه سر و کار داريم. يا مؤمن يا غير مؤمن، گشاده رويي، خوش رويي،A گفتيم: يکي از معاني خوش اخلاقي چهره باز است. حضرت فرمودند: گشاده رويي در چهره مؤمن باعث ميشود اين شخص وارد بهشت شود. اگر مؤمن نبود، ما چه کنيم؟ حضرت فرمودند: «بشر في وجهه معاند المعادي» گشاده رويي و چهره باز در صورت انسان ستيزه جو و کينه توز. بعضيها بد قلق هستند، به يک مذهبي ميرسند انگار چه ديده است. گاهي مواقع انسان اينها را نشانه کند. يک برخوردي که اينها را جذب کند. يک رفتاري که باعث شود دل اينها نرم شود. در صحنه محشر يکي از گروههايي که ميآيند که سر بکشند ببينند اينها چه کساني هستند اين مقام و عظمت را دارند، ميفرمايند: اينها کساني هستند که در دنيا محبت خدا را در دل بندگان ايجاد ميکردند.A A A حضرت فرمودند:گشاده رو بودن در چهره انسان ستيزه جو و کينه توز باعث ميشود که از آن طرف مؤمن به بهشت وارد شود و از اين طرف ستيزه جو از عذاب آتش دوزخ دور بماند. اين ادب فاطمي است. انشاءالله خداوند در اين روزها به همه ما آداب فاطمي را به همه ما بچشاند و بفهماند که زندگي بسيار شاد و شيريني داشته باشيم.
شريعتي: انشاءالله ياد بگيريم هنرمندانه زندگي کنيم. هنر خوب زيستن يک هنري است که همه به آن احتياج داريم و شايد از آن غفلت کرديم و غافل هستيم. امروز صفحه 237 قرآن کريم، آيات 15 تا 22 سوره مبارکه يوسف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «15» وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ «16» قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ «17» وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ «18» وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ «19» وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ «20» وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «21» وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «22»
ترجمه: پس چون او را با خود بردند وهمگى تصميم گرفتند كه او را در مخفىگاه چاه قرار دهند، (تصميم خود را عملى كردند) وما به او وحى كرديم كه در آينده آنها را از اين كارشان خبر خواهى داد، در حالى كه آنها (تو را) نشناسند. و (بعد از انجام نقشه خود) شب هنگام گريهكنان نزد پدرشان آمدند. گفتند: اى پدر! ما رفتيم كه مسابقه دهيم و يوسف را نزد وسايل خود (تنها) گذاشتيم، پس گرگ او را خورد و البتّه تو سخن ما را هر چند راستگو باشيم باور ندارى. و پيراهن يوسف را آغشته به خونى دروغين (نزد پدر) آوردند. (پدر) گفت: چنين نيست، (كه يوسف را گرگ دريده باشد)، بلكه نفسِتان كارى (بد) را براى شما آراسته است. پس صبرى جميل و نيكو لازم است و خدا را بر آنچه (از فراق يوسف) مىگوييد، به استعانت مىطلبم. و (يوسف در چاه بود تا) كاروانى فرا رسيد و مأمور آب را فرستادند (تا آب بياورد)، پس او دلو خود را به چاه افكند، (يوسف به طنابِ دلو آويزان شد و به بالاى چاه رسيد) مأمور آب فرياد زد: مژده كه اين پسرى است. او را چون كالائى پنهان داشتند (تا كسى ادّعاى مالكيّت نكند)، در حالى كه خداوند بر آنچه انجام مىدادند آگاه بود. و (كاروانيان) يوسف را به بهايى اندك چند درهمى فروختند و درباره او بىرغبت بودند. و كسى از مردم مصر كه يوسف را خريد، به همسرش گفت: مقام او را گرامى دار (او را به ديد برده، نگاه مكن) اميد است كه در آينده ما را سود برساند يا او را به فرزندى بگيريم. و اينگونه ما به يوسف در آن سرزمين جايگاه و مكنت داديم (تا اراده ما تحقق يابد) و تا او را از تعبير خوابها بياموزيم و خداوند بر كار خويش تواناست، ولى اكثر مردم نمىدانند. و چون (يوسف) به رشد و قوّت خود رسيد به او حُكم (نبوّت يا حكمت) و علم داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم.
شريعتي: چقدر خوب است در ايام شهادت حضرت زهرا(س) ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند و آسماني حضرت هديه کنيم. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: آيه 20 سوره يوسف را انتخاب کردم. «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ» برادران يوسف او را به بهاي کمي فروختند. چون نسبت به يوسف يا فروختن يوسف بي رغبت بودند و الا اينقدر کم بهاء او را نميفروختند. يکي از موضوعاتي که يکبار ديگر بايد پرده برداري شود، واژه زهد است. آنجا در ذهن عموم ما هست، زاهد کسي است که يک آدم بي دست و پا، بي پول، فقير است. در آموزههاي ديني زاهد اين نيست. زهد آن نيست که مالک چيزي نباشي. زهد آن است که چيزي مالک تو نباشد. انسان ميتواند ثروتمند باشد ولي زاهد باشد. يعني بي ميل و بي رغبت، اسير و عبيد نباشد. گاهي يک نفر دوچرخه دارد زاهد نيست و دل بسته است. گاهي يک نفر ماشين آنچناني دارد ولي زاهد است. وسايل زندگي اول به عنوان نوکر و خدمتکار وارد زندگي ما ميشوند ولي بعد از مدتي ارباب ميشوند و ما نوکر! در دوازده ماه سال، يازده ماه و چند روز خادم اين مبل است براي پانزده روز عيد! همه را اذيت ميکند. انسان بايد راحت زندگي کند. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ» (حديد/23) زهد اينطور تعريف شده است. نسبت به دادنيها و داشتنيها، انسان زياد مغرور و سر مست نباشد و بد مستي نکند. نسبت به گرفتنيها، آن چيزهايي که از انسان گرفته شد، در زمينههاي مختلف مأيوس نباشد، غم زده نباشد. همه ما مبتلا هستيم به داشتهها و نداشتهها، جمال دارد يا ندارد؟ مال دارد يا ندارد؟ در معرض امتحان هستيم.
يکي از چيزهايي که خداوند معصومين را با آن امتحان ميکرده، زهد بوده است. در دعاي ندبه داريم «و شرطتَ عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيّة» خدايا با اولياي خودت شرط کردي زهد را، دل بسته نبودن را، خود دنيا مشکلي ندارد. حبّ دنيا هست. هر مقدار آب بيرون کشتي باشد ضرر نميزند. آب که وارد کشتي شد خرابي دارد. دنياي اطراف ما مشکل ندارد، دنياي درون ما مشکل دارد. با آنها زهد را شرط کردي و آنها هم قبول کردند. در ادامه ميفرمايد: آنها را به مقام بالا رساندي. لذا اميرالمؤمنين ميفرمايد: «أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ» (نهجالبلاغه،حكمت 28) جا نماز آب کشيدن نباشد. بهترين زهد مخفي بودن زهد است. من شعار ندهم. در عمل ببينم بايد چه کنم. لذا امام صادق فرمودند: صبح که انسان از خواب بيدار ميشود، ببينيم زاهد هستيم يا نه؟ خداوند يک بار ديگر به ما عمر داد، از خواب بيدار شديم و قبض روح نشديم. تا بيدار شديم سيستم ذهني ما بالا ميآيد. آن مقدار که به لطف خداوند اطمينان داريم آن بيشتر است يا به دارايي و موجودي و فرزندان و مقام و موقعيت. اين نشانه زهد انسان است. لذا ميفرمايد: اگر آن مقدار که نسبت به لطف خداوند، «أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّه» (غافر/44) خدايا نه علم دارم، نه ادب دارم. نه موقعيت و سواد دارم. همه چيز را به خدا سپردم، زاهد هستم. زاهد واقعي اوست. انشاءالله خدا اين حالت را نصيب همه ما بگرداند.
شريعتي:
يوسف فروختن به زر ناب هم خطاست *** نفرين اگر تو را به تمام جهان دهم
انشاءالله قدر خودمان و قدر يوسف وجودمان را بدانيم و زاهدانه زندگي کنيم و خداوند حبّ دنيا را از دل ما بيرون کند. حسن ختام فرمايشات شما را ميشنويم.
حاج آقاي لقماني: نکتهاي در مورد حاج ميرزا جواد آقاي تبريزي بگويم. شخصيت ايشان شخصيتي بود که ايشان را به عنوان مُلا ميشناختند. يعني خيلي با سواد، بزرگان ما فرزندانشان که روحاني بودند را راهنمايي ميکردند به درس ايشان بروند. يک روز سر درس يکي از روحانيون ايرادي گرفت. ايشان جواب دادند. گاهي روحانيون اشکال ميگيرند و استاد جواب ميدهد و باز به جواب استاد يک اشکال ديگر ميگيرند. بحث رشد پيدا ميکند. ايشان پاسخ دادند و روحاني يک ايراد گرفت. دوباره آقا جواب دادند و آن شخص روحاني بي حوصلگي کرد. گفت: اين درس نيست، اين مجلس روضه است. طعنهاي زد! کتاب را زمين گذاشتند و گفتند: گفتي مجلس روضه، خواستي مجلس را سبک کني؟! من به هيچ وجه نميخواستم مرجع تقليد شوم. ميخواستم روضه خوان سيدالشهداء شوم. من ميخواستم روضه خوان فاطمه زهرا شوم، مرجع تقليد شدم.
يا رب چه چشمهاي است محبت که من از آن *** يک قطره آب خوردم و دريا گريستم
قدر خودمان را بدانيم. روضه گوش بدهيم و اشک بريزيم و عزاداري کنيم. ببينيم خداوند چه مقام والا و بالايي را در دنيا و آخرت به ما عطا ميکند. انشاءالله...
خدايا به حق فاطمه زهرا(س) فرزندان فاطمي نصيب همه ما بگردان. جامعهي زهرايي ما را حفظ بفرما. هرکس هر حاجتي دارد، به حق محمد و آل محمد دل همه را شاد بگردان. مشکلات همه را برطرف بگردان. ملت ما، رهبر ما، کشور ما را از گزند حوادث مصون بدار به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: با يک بيت از مرحوم آيت الله غروي اصفهاني برنامه را خاتمه بدهيم. آيت الله غروي اصفهاني که تخلص ايشان مُفتَقر بود. ميفرمايند:
مُفتَقرا متاب روي، از در او به هيچ سوي *** زان که مس وجود را فضّهي او طلا کند
سلام ميکنيم به حضرت صديقهي طاهره، زهراي مرضيه و همه شما را به خداي بزرگ ميسپارم.