اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-11-11-حجت الاسلام والمسلمين لقماني – هنر خوب زيستن(راههاي زندگي)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: هنر خوب زيستن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 11-11-96

بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست *** آهسته از غم تو زمين و زمان شکست
پرسيد آسمان چه نوشتي که اينچنين *** گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست
هجده بهار ديدي و در سوگ تو دلم *** بعد از هزار و سيصد و چندين خزان شکست
اي دل بسوز و بشکن تا باورت شود *** حتماً دري که سوخته را مي‌توان شکست
بانوي نور، در دلتان رنگي از خداست *** زيباتراست بر قد رنگين کمان شکست
با هر دري که بعد نگاه تو باز شد *** انگار در گلوي علي استخوان شکست

شريعتي: سلام مي‌کنيم به حضرت صديقه کبري فاطمه زهرا و سلام به همه شما دوستان عزيز، بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين، عزاداري شما قبول باشد. در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) با سمت خدا مهمان لحظات شما هستيم. حاج آقاي لقماني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. سالروز شهادت سيدة النساء العالمين، برترين و بالاترين بانوي جهان را تسليت عرض مي‌کنم، انشاءالله با دعاي آن حضرت ما پيرو راستين آن بانو و فرزندان عزيزشان باشيم.
شريعتي: انشاءالله در اين روزهاي سرد و برفي دلتان گرم و بهاري باشد. ببينيم امروز حاج آقاي لقماني در ذيل بحث هنر خوب زيستن چه نکاتي را براي ما به ارمغان آوردند. بحث امروز شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم
ياس بوي مهرباني مي‌دهد *** عطر دوران جواني مي‌دهد
ياس را پيغمبران بو کرده‌اند *** ياس را آئينه‌ها رو کرده‌اند
ياس بوي حوض کوثر مي‌دهد *** عطر اخلاق پيامبر مي‌دهد
امروز در اين روز بسيار عزيز آغاز صحبت ما با نام بي بي دو عالم، فاطمه زهرا و پايان آن هم با نام حضرت باشد که انشاءالله برکتي در زندگي همه سمت خدايي‌ها ايجاد شود و همه گره‌ها و گرفتاري‌ها به برکت نام آن حضرت از زندگي‌ها دور و دورتر شود، انشاءالله.
بحث ما در مورد هنر خوب زيستن بود، به راه‌هاي زندگي رسيديم. اولين راه را تجربه بيان کردند. هرچيزي را بنده و امثال بنده بخواهيم تک تک خودمان به طور شخصي تجربه کنيم. اين را فرمودند: تلخ ترين راه است. تجربه واقعي و عاقلانه و خردمندانه اين است که انسان از تجربيات ديگران استفاده کند. مفصل گفتيم گاهي با خواندن چند داستان، گاهي با شنيدن موعظه، گاهي با عبرت گيري از ديگران، مجلسي هم نفس شدن و چهره به چهره شدن با انسان عاقل و خردمند و فهميم و بصير، انسان سرشار از تجربه مي‌شود و ديگر خودش مرتکب تجربيات ديگران نمي‌شود. اميرالمؤمنين علي(ع) مي‌فرمايند: چون من با تاريخ گذشتگان آشنا هستم، گويا به تعداد تمام گذشتگان عمر کردم. نکته خيلي جالب اين است که عزيزاني که آغاز زندگي‌شان هست، سعي کنند در 24 ساعت بيست دقيقه يک برنامه مطالعه داشته باشند. مطالعه سرگذشت ديگران، چيزي که به درد انسان مي‌خورد. انسان را پخته کند. خدا نکند انسان عوامانه و جاهلانه زندگي کند. بعضي‌ها را ديديد که انگار دو بار به دنيا آمدند. يک بار آمده تجربه کسب کرده و باز آمده تجربيات را به کار مي‌گيرد. در نگاه کردن، در حرف زدن، در تصميم‌ها، صبح تا شب ما در حال ترديد و تصميم هستيم. چه بخواهيم، چه نخواهيم. صبح تا شب، گاهي تصميم‌ها احساسي است، هيجاني است. انسان جو گير مي‌شود. بعد بايد تاوان بدهد پشيمان مي‌شود. گاهي نه بايد فکر کنم. بايد مشورت کنم. بعضي هستند مي‌گويند: من خودم از نظر عقلي نتوانستم تصميم بگيرم، سنجاق زدم عقل ديگران را به عقل خودم، همان مشوت. «وَ شاوِرْهُمْ‏ فِي الْأَمْرِ» (آل‌عمران/159)
مشورت ادراک و هوشياري دهد *** عقل‌ها، مر عقل‌ها ياري دهد
استاد مطهري پشت کتابي در زندان اين جمله را نوشتند که بعضي‌ها در زندگي گويا دو بار به دنيا آمده‌اند. يکبار آمده‌اند کسب تجربه کردند و بار ديگر تجربيات را به کار مي‌گيرند. اين خيلي خوب است. گاهي نيم ساعت طول مي‌کشد انسان دو سه تا قصه و داستان واقعي مي‌خواند. آنقدر او را جلو مي‌برد، اشتباهات را مرتکب نمي‌شود. اگر اول کار به آخر آن فکر نکردي، مجبور مي‌شود آخر کار به او کار فکر کني. ديگر فايده‌اي هم ندارد. بسياري از کساني که در زندان هستند مرتب گذشته را مرور مي‌کنند. نتيجه‌اي ندارد. اگر اول به آخر آن فکر کني، خيلي مناسب است. عالي است. گاهي مواقع اشاره کرديم، شصت سال، هفتاد سال، هفتصد سال آدم استفاده مي‌برد.
دوم تقليد است. سر به هوا بودن، تبعيت بي چون و چرا، تبعيت، پيروي، اطاعت، بعضي‌ها را ديديد توجه ندارد اين حرفي که دارد مي‌زند، بسته بندي شده از آن طرف آمده است.ولي دارد مي‌گويد. اين لباسي که مي‌پوشد. اين سبک زندگي، رو و شبش گاهي عوض مي‌شود. آرايش مو عوض مي‌شود، حرف زدن عوض مي‌شود، اين خيلي بد است. تقليد جاهل از عالم، فوق العاده خوب است. اين را فرمودند،تقليدي که منفي هست، سياه‌ترين راه است. تقليد کورکورانه و بدون فکر و انديشه، سومين راه را فرمودند: راهي که از انديشه مي‌گذرد. والاترين، بهترين و عالي‌ترين راه است. اجازه بدهيد در اين روز عزيز يک دعايي بکنم که خدا اين راه را نصيب همه ما بگرداند. ديديم بعضي‌ها را که تا صحبتي مي‌شود، پيشنهاد مي‌شود در جلسه حرفي زده مي‌شود، مي‌گويد: بايد فکر کنم. کمتر در تلاطم‌ها قرار مي‌گيرد و کمتر دچار خسارت و ضرر و زيان مي‌شود چون قبلش فکر کرده است. انديشه چيست؟ من آغاز صحبت واژه انديشه را بيان کنم. بعضي از ما خيلي راحت و روان مي‌خواهيم ببينيم چيست. انديشه يعني فکر، تأمل، جوانب کار را سنجيدن، همين که اشاره کرديم اول کار به آخر کار فکر کردن. ديديم بعضي‌ها را تا يک پيشنهاد اقتصادي مي‌شود، مي‌گويد: خوب است. سود و پولش هم خوب است ولي با شخصيت خانوادگي ما سازگار نيست.
هر مقدار انسان در ابتداي کار سنجيده‌تر عمل کند، در پايان کار خوشحال‌تر است. خواجه عبدالله انصاري يک جمله‌ي زيبا دارند، طلايي و ماندگار و کيميا است. ايشان مي‌فرمايد: خدايا همه از آخر کار مي‌ترسند، عبدالله از اول کار مي‌ترسد. همه ما مخصوصاً طيف مذهبي، ايشان فراتر از اين را مي‌گويند، مي‌گويند: گاهي مواقع از اول وارد مسير زندگي انسان قرار نمي‌گيرد. فکر مي‌کند زندگي است. زنده است، مردگي است. سرگرم است، در يک قفس طلايي از واژه‌ها و عبارات، تيپ زدم. يک عمر مسخره زندگي مي‌کند مبادا مورد تمسخر قرار بگيرد. همان قطاري که گفتيم، از ريل خارج شده و با سرعت مي‌رود ولي به جايي نمي‌رسد. فقط خوش هستند. ما خوش هستيم. ما فسيل نيستيم. ما سنتي نيستيم. با اين واژه‌ها سرگرم است. خواجه عبدالله انصاري مي‌فرمايد: خدايا همه از آخر کار مي‌ترسند، عبدالله از اول کار مي‌ترسد. بهترين معلم، بهترين روحاني، بهترين پدر و مادر، بهترين برنامه آن است که انسان را سر اين مسأله بياورد. عقل را بالا ببرد و انديشمند بکند. نمره بيست براي کدام پدر و مادر است؟ پدر و مادري که علاوه بر انديشه، انديشيدن را ياد فرزندان بدهند. اين خيلي مهم است.
ما کساني را داشتيم از نظر مالي و ثروت خاص نبودند، ولي از نظر فکري و عقيدتي واقعاً خاص بودند. من صحبتم را با يک داستاني آغاز کنم. تقديم کنم به همه عزيزاني که در انتخاب راه زندگي هستند. يکي از اساتيد فلسفه مي‌گويد: من در ايالت کاليفرنياي آمريکا بودم. رفتم رستوران نشستم، يکي دو تا صندلي اطراف ميز خالي بود. ديدم يک آقايي آمد و کنار من نشست. نگاه کردم ديدم سر تا پاي اين سي چهل ميليون مي‌ارزد. ديدم يک انگشتر و ساعت و کفش و لباس و فلان دارد. نشست و با يک حالت اينکه نگاه عاقل اندر سفيه کرد، تا خواست غذا بيايد گفت: ببخشيد شغل شما چيست؟ گفتم: من استاد فلسفه هستم و در دانشگاه تدريس مي‌کنم. گفت: فلسفه يعني چه؟ برايش گفتم: هر انساني اين ويژگي‌ها را دارد بايد هدفمند زندگي کند. انديشمندانه جلو برود. سر به هوا و عوامانه و باري به هر جهت نباشد و گفتيم و گفتيم، او هم يک چند جمله‌اي گفت تا غذا خورده شد. مي‌خواستيم خداحافظي کنيم، گفت: من حاضرم تمام ثروتم را بدهم. من کارخانه دار هستم و بسيار ثروتمند هستم. تمام ثروتم را به شما بدهم ولي اين نگاه شما را در زندگي بگيرم.
اي برادر تو همه انديشه‌اي *** گر بود انديشه‌ات گل، گلشني
بعضي‌ها نگاهشان به هستي زيباست. اينقدر خوشحال است که بچه‌ها مدرسه مي‌روند. اينقدر خوشحال است يک مراسم عروسي برپاست. دو تا حلال به هم مي‌رسند، زندگي‌شان را آغاز کردند. اينقدر خوشحال است گرفتاري‌ها دارد کم مي‌شود. «گر بود انديشه‌ات گل، گلشني» آغاز زندگي پدر و مادري که به بچه‌ها بياموزد عزيزم هر چيزي ارزش شمردن را ندارد، هر چيزي ارزش جمع کردن را ندارد. لذا کساني که عاقلانه به زندگي نگاه مي‌کنند به پيشامدهاي تلخ مي‌خندند. کساني که عوامانه و احساسي نگاه مي‌کنند، مرتب گريه مي‌کنند. پشت صحنه‌ها، دو آيه در قرآن داريم. اين دو آيه گويي امروز براي برنامه سمت خدا نازل شده است. 1- در مورد دنياست. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ‏ عِنْدَ اللَّهِ» (انفال/22) بدترين جنبندگان چه کساني هستند؟ ما گاهي مواقع حساس مي‌شويم که ما جزء اينها نباشيم. «الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» (انفال/22) کران و کوراني که اهل انديشه نيستند. فکر نمي‌کنند. زود تصميم مي‌گيرد و بعد پشيمان مي‌شود. زود انتخاب مي‌کند بعد هم پشيمان مي‌شود. هر مقدار انسان اهل تأمل و تدبر باشد، اين در زندگي هميشه آرامش دارد. يک جمله در زندگي بگويم. شايد بيست برنامه هست من اين جمله را مي‌خواهم بگويم.
هيچکس به اندا‌زه‌ي خود ما در زندگي به ما خيانت نمي‌کند. تصميم‌هاي عجولانه و شتاب زده مي‌گيريم. خدايا اين چه بلايي بود. خودت اين کار را کردي. اختيار با تو بود. آن طرف کساني که تصميم‌هاي سنجيده مي‌گيرند. براي دوره ميانسالي و کهنسالي آينده نگري مي‌کنند. هيچکس به اندازه خود ما در زندگي به ما خيانت نمي‌کند. بعضي از ما به جاي اينکه مسأله را حل کنيم، صورت مسأله را پاک مي‌کنيم. گردن ديگران مي‌اندازيم. اين خيلي بد است. با فکر و تأمل جوانب کار را سنجيدن. گاهي انتخاب‌هاي ما يک ضرري دارد قابل جبران است. کيف و کفش و کلاه است. خانه و ماشين است، ولي گاهي مواقع هفتاد سال عمر است. اين را نمي‌شود کاري کرد. گفت: بعضي‌ها را مي‌بينم طوري زندگي مي‌کنند که انگار يک عمر زاپاس در صندوق عقب ماشينشان دارند. آب در دلشان تکان نمي‌خورد. آرام و بي‌خيال هستند. ديروز تمام شد و فردا هم بنا نيست بيايد. ممکن است براي ما نيايد. الآن را درياب! اگر تو فرصت‌ها را شکار نکني، فرصت‌ها تو را شکار مي‌کند. اين خيلي مهم است. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ‏ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» اين گروه اول است.
در جهنم از بعضي جهنمي‌ها مي‌پرسند: چرا شما جهنمي شديد؟ يک جمله مي‌گويند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعْقِلُ» (ملک/10) اگر ما در دنيا حرف شنو بوديم، بعضي‌ها رام نيستند. آرام نيستند، حرف شنوي ندارند. من خودم مي‌فهمم. من خودم مدرکم چيست. مي‌رود تا بعد. اصلاً گوش شنوا ندارد. بعضي آنقدر دلنشين هستند. مثل آبشار صفا دارند، حرف شنو هستند. پدر و مادر مرتب مي‌گويند: عزيزم، الهي از عمرت خير ببيني که اينقدر حرف شنوي داري. «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعْقِلُ» اگر ما حرف شنوي داشتيم يا اهل تعقل و انديشه بوديم، «ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» الآن اينجا جاي ما نبود در بين دوزخيان، باورمان نمي‌شد اينطور مي‌شد. ولي چون حرف شنوي نداشتيم و اطاعت نمي‌کرديم، هل تعقل نبوديم. سرمان را زير انداختيم، رفتيم و رفتيم و رفتيم و الآن به اينجا رسيديم. لذا بعضي از جهنمي‌ها «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا» (فتح/11) ما صبح تا شب سرگرم مال و اهل و عيال بوديم. به خودمان نرسيديم. هدف را فراموش کرديم و راه را گم کرديم، به اينجا رسيديم. در بعضي امور خيلي دو دو تا، چهار تا مي‌کرديم. ولي در اموري که بايد و شايد حواس ما نبود. جمله آن انديشمند را گفتيم. اکنون که 82 سال دارم فهميدم چگونه بايد زندگي کنم. گفتيم اگر بفهمد زيان هم رسيده اين سود است. همين هم خيلي خوب است. گاهي يک روز از زندگي انسان باقي مانده است. اينقدر خداوند مهربان است که گاهي يک ثانيه را به عنوان يک عمر از ما مي‌پذيرد ولي انسان بفهمد. حرف شنوي داشته باشد و اهل انديشه باشد. امروز به مناسبت اين روز عزيز يک جلوه‌اي از شخصيت حضرت زينب کبري(س) که ولادت ايشان را پشت سر گذاشتيم بگويم.A A  A 
بعضي از ما، گاهي مذهبي‌هاي ما فکر مي‌کنند تا نام حضرت زينب برده مي‌شود، همان واژه «ام المصائب» مادر مصيبت‌ها، ايشان به دنيا آمدند و از دنيا رفتند، از روز اول تا روز آخر مصيبت و غم و درد و اندوه، نه اينطور نيست. حضرت زينب(س) در کربلا 52 سال داشتند. امام حسين 57 سال داشتند. پنج سال تفاوت سن داشتند. در اين چند روز و چند هفته در گير مصائب کربلا بودند ولي از آغاز زندگي يک زندگي انديشمندانه داشتند. همانطور که در مورد اباذر مي‌فرمايند، بيشترين عبادت اباذر تفکر و اعتبار بود. عبرت گرفتن! گاهي در بعضي فيلم‌ها هست اباذر يک آدم هيجاني و احساسي و تند مزاج است. نخير! اهل تفکر بود. با فکر و تأمل کار مي‌کرد. زينب کبري(س) نه ام المصائب، ام المحاسن بودند. اگر دختر دار شديم اسمش را زينب بگذاريم ببينيم انسان چقدر افتخار مي‌کند. «ام الفضائل» بودند. چه ويژگي‌هايي داشتند؟ زينت پدر مي‌شود. شخصيتي مانند اميرالمؤمنين که فرمودند: من به راه‌هاي آسمان بيشتر از راه‌هاي زمين آشنا هستم، دختري پيدا مي‌کنند زينت پدر مي‌شود. من دو سه جلوه را از شخصيت حضرت بگويم.
مورد اول اينکه مي‌گويند: ايشان قبل از قضاياي کربلا مجلس علمي داشتند.«مجلسٌ علميٌ حافلٌ» اولاً اجتماعي بودند. شخصيت مفيدي بودند. سرشان در لاک خودشان بود. يکي از چيزهايي که به انسان نشاط مي‌دهد مفيد بودن است. حس خوبي به آدم دست مي‌دهد. مثل جارو برقي انسان همه چيز را نبلعد. ثمره داشته باشد. عزيزان فرهنگي را ديديد، بعضي شصت هفتاد سال نگاه به گذشته مي‌کنند، صدها دانش آموز تربيت کردند. طلبه تربيت کردند. اينقدر احساس خوشي دارند. کار علمي، کارهاي مختلف که مفيد باشد. زينب کبري عالمه بودند. مجلس داشتند و اجتماعي بودند و سرشار از افراد انديش بحث بودند. جماعتي از نساء بودند که «تُردنَ تفقه في الدين» همه شيفته‌ي انديشمندي و فهم و تفقه در دين بودند. استادشان حضرت زينب بودند.
روشني صبح بدون شبي *** حيدر کراري اگر زينبي
زينبي که با چشمان سبز زينبي حوادث عاشورا را مي‌فرمايد: «ما رأيتُ الا جميلا» اگر احساسي زندگي مي‌کرد بايد زار مي‌زد و گريه مي‌کرد. اين ثمره همان تفکر و انديشه است. محصول و ميوه آن تفکر اين است. عصر عاشورا به امام سجاد گفت: پسر برادر ناراحت نباش! اربعين امسال ما را زينب کبري مي‌ديدند. علاقه‌مندان و ارادتمندان ما از چهارسوي جهان مي‌آيند. اينجا آرامگاه ساخته مي‌شود. براي زيارت اين بدن‌هاي مطهر مي‌آيند. 1400 سال آينده را مي‌ديد. اين زينب است و ام المحاسن است. افتخار کنيم اسم دختر ما زينب است. تفقه در دين نه فقه!
يک روايت داريم، يک درايت داريم. درايت، درک و دريافت، فهميدن. تفقه در دين، يعني گاهي مواقع فراتر از جلوه‌هاي ظاهري دين، باطن است. تفهم، فهم و بصيرت، مورد بعد ابن عباس آدم عامي و عادي نبود. مفسر بوده و قرآن دان بوده است. جمله‌اي دارد در مورد حضرت زينب، بيان کرد براي من «عقيلتُنا زينب» بحث ما امروز در مورد انديشه و فهم و عقل.A A  A  عقيله! بسيار مي‌فهميد. ابن عباس مي‌گويد. يک عقيل داريم، يک عقيله داريم. عقيل و عقيله را بعضي مي‌گويند: سنگ‌هاي قيمتي، کمياب، گران قيمت، چيزي که خيلي ارزشمند است. عقيله کسي که بسيار مي‌فهمد و کم هم هستند. ناياب هستند. مي‌گويند: کبريت احمر! زينب کبري اين شخصيت را داشته است. حجت خدا، امام سجاد به عمه جانش حضرت زينب مي‌فرمايد: «انت بحمدلله» اول خدا را شکر مي‌کنند چنين عمه‌اي گيرشان آمده است. عمه‌جان شما به لطف خداوند، انديشمند و عالمي هستي بدون اينکه معلمي ديده باشيد. بعضي‌ها چشمه وجودشان مي‌جوشد. مي‌‌گويد: صحبت‌هايي که فلاني مي‌کند، در هيچ کتابي نيست. خودشان چشمه و سرچشمه هستند. «فهمة غير مُفهِمّه» بحث امروز ما انديشه است. انديشمندي و فهيمي هستيد بدون اينکه کسي اين چيزها را به شما ياد داده باشد. اين زينب کبري است. هرکدام از چهره‌هاي کربلا، يک دوره‌ي انديشمندي داشتند. فهم داشتند. محصول فهم چيست؟ از کجا بفهميم ما عاقل و خردمند هستيم؟ دو تا خروجي دارد. «يستدلَّ علي عقل الرجل» دو چيز هست. راهکار فهميدن عقل و درايت و انديشمندي «بالعفة و التفاخر» عفيف بودن، يعني خود ارزشمندي. امروز روز شهادت بزرگ بانوي جهان هستي فاطمه زهرا(س) است. باز هم اين روز را به جان جانان، فرزند عزيزشان که امروز شال عزا بر تن دارند. حضرت مهدي(عج)، يک جلوه‌اي از عفاف حضرت را بگويم. حضرت زهرا مادري بود که محصولش زينب کبري بود. او هم بايد چنين باشد و بيشتر.
يک روز پدر عزيزشان پيامبر اسلام در خانه را زدند. عادت پيامبر اين بود هروقت منزل دخترشان مي‌رفتند، در مي‌زدند. اجازه مي‌گرفتند و وارد مي‌شدند. گاهي مواقع دختر يا داماد انسان آمادگي ندارد به هر دليلي. برمي‌گشتند. در زدند بابا جان! فاطمه جان وارد شوم؟ دخترشان مي‌فرمودند: تشريف بياوريد. «و من معي» با کسي که همراهم هست وارد شوم؟ فاطمه زهرا يک جمله فرمودند: «ليس عليَّ بنا» بابا جان، مقنعه، روسري سرم نيست. صبر کنيد! تا اينجا حجاب است. يک جمله پيامبر فرمودند: بابا جان، عزيزم، نابينا است. نمي‌بيند. اينجا ممکن است برداشت کنيم که حضرت مي‌خواستند دخترشان را يک امتحاني بکنند. اگر نابينا است، خوب داخل بياييد. نه! ايشان فرمودند: نه! اين چيزي که فاطمه را فاطمه کرده است، زينب کبري دختر ايشان انديشمند است. عفاف، تا آنجا حجاب بود. اينجا عفاف است. بابا جان اگر او مرا نمي‌بيند، من او را مي‌بينم و او بوي مرا استشمام مي‌کند.
کيست نور چشم احمد فاطمه *** کيست تأنيس محمد فاطمه
هرکجا سبز است نام فاطمه است *** اين سيادت از مقام فاطمه است
خدا را شکر کنيم که ما فاطمه زهرا را دوست داريم. مادر همه ما هستند. سيد و غير سيد، مادر همه ما هستند. «ان لم يکن يراني فاني أراه و هو يشمه الريح» بابا جان اگر او مرا نمي‌بيند، من او را مي‌بينم و بوي مرا استشمام مي‌کند. نشان مي‌دهد جايگاه يک بانو اگر بداند و بفهمد خيلي والاست. بدترين ستمي که زنان به خود مي‌کنند آن است که مي‌خواهند مثل مردان باشند. زن، زن است و بايد زن باشد و مرد، مرد است و بايد مرد بماند. کارهاي نرم افزاري را خانم‌ها زيبا مي‌توانند انجام بدهند. پنجاه تا مرد پيدا شوند، يک بچه را نمي‌توانند بخوابانند. ولي يک خانم گاهي پنجاه بچه را مي‌خواباند. ارزشمند بودن، اگر عفاف همراه باشد، «طُوبَي‏ لِمَنْ‏ كَانَتْ‏ أُمُّهُ عَفِيفَةً» (علل‌الشرائع، ج 2، ص 564) خوشا به حال کسي که مادرش عفيف و پاکدامن باشد. خوشا به حال زينب کبري که مادرش عفت داشت و عفيف بود. وقتي پيامبر در مسجد فرمودند: چه چيزي براي زنان بهترين چيز هست؟ آن روز حضرت علي(ع) در مجلس تشريف نداشتند. هيچکدام از آقايان نتوانستند جواب بدهند. سلمان يا ديگري يک نفر را در خانه‌ي فاطمه زهرا فرستاد. دختر رسول خدا، پدرتان اين سؤال را روي منبر کرد و کسي نمي‌تواند جواب بدهد. جواب شما چيست؟ حضرت يک جمله فرمودند: «خير للنساء» بهترين چيز براي زنان آن است که مردان او را نبينند و او هم مردان را نبيند و در عمق خانه باشد. يکي از افرادي که خيلي ادعا داشت، مي‌گويد: با اين جمله نيمي از جمعيت جامعه ما خانه نشين مي‌شوند. فهم فاطمي، کسي که هيچ کار ضروري ندارد. هيچ کار مهم ندارد. دخترخانم، خانم، پرسه در خيابان‌ها و پاساژ‌ها نزن! «المرأة ريحانه ليست بقهرمانه» گل خوشبو است، او را پرپر مي‌کنند. همين بانو که اين جمله را فرموده، پرستار جبهه‌ها بوده، امدادگر رزمندگان بوده است. فاطمه زهرا، در مسجد خطبه خواند مقابل آقايان و خانم‌ها و دفاع از ولايت و امامت کرد. پس آن جمله چيست. ارزشمندي زنان، وقتي خانم ارزش خودش را دانست، خودش را از آسيب‌ها دور نگه مي‌دارد. لذا پيامبر فرمودند: زنان در بين مردان در کوچه راه نروند. زنان ارزشمند هستند. خانم يک گوهر و يک گل است. اين نگاه دين است،نگاه مذهب است. جايي که دختران را زنده به گور مي‌کردند. اين شخصيت را امروز بخواهيم در لندن و پاريس تعريف کنيم، با اين ويژگي‌ها مي‌پذيرند يا نه؟ صد در صد و البته، مشتاق هستند. بانويي که هجده بهار از زندگي او سپري شد ولي جان جانان، امير آفرينش، موعود همه انبياء حضرت مهدي(ع) فرمودند: «في ابنته رسول الله لي اسوة حسنه» در دختر رسول خدا فاطمه زهرا، براي من اسوه حسنه است. خانم هجده ساله الگو و اسوه براي جامعه جهاني است. اين فاطمه زهراست. بايد اين را بيابيم و بفهميم، نکات ريز زندگي ايشان را هم در مسائل شادي و هم در مسائل مختلف، ببينيم چه بانوي بزرگي را خداوند به ما داده و چه الگو و اسوه‌ي آسماني را داريم.
شريعتي: انشاءالله همه به حضرت زهرا(س) اقتدا کنيم و اميرالمؤمنين و فرزندانشان و همه عاقبت بخير شويم و برسيم به جايي که بايد برسيم. در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه به روح آن حضرت کنيم و همه از ثواب و برکاتش بهره‌مند شويم. امروز صفحه 216 قرآن کريم آيات 62 تا 70 سوره مبارکه يونس از جزء يازدهم در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «62» الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «63» لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «64» وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «65» أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ «66» هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ «67» قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «68» قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ «69» مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ «70»
ترجمه: آگاه باشيد كه قطعاً بر اولياى خدا، نه ترسى است ونه اندوهگين مى‏شوند. آنان كه ايمان آورده‏اند و شيوه‏ى آنان پرهيزكارى است. براى آنان (اولياى خدا) در زندگى دنيا و آخرت بشارت است. تبديل و تغييرى در سخنان (و وعده‏هاى) الهى نيست و آن همان رستگارى بزرگ است. گفتار مخالفان، تو را غمگين نسازد. زيرا عزّت، به تمامى از آن خداوند است و او شنوا و داناست. آگاه باشيد! همانا هر كس در آسمان‏ها و هر كه در زمين است، از آنِ خداست و كسانى كه به‏جاى خدا شريكانى را مى‏خوانند، (از آنها نيز) پيروى نمى‏كنند، بلكه جز گمان خود چيز ديگرى را پيروى نمى‏كنند و آنان جز دروغگويانى بيش نيستند. اوست كسى كه شب را براى شما قرار داد تا در آن آرامش يابيد و روز را روشنى بخش گردانيد (تا به كار پردازيد). يقيناً در اين (نظام حكيمانه و هدفدار،) نشانه‏هايى براى گروهى است كه مى‏شنوند. (مشركان) گفتند: خداوند فرزندى گرفته است، او منزّه است، او بى‏نياز است. آنچه در آسمان‏ها و زمين است از آنِ اوست. هيچ دليلى نزد شما بر اين گفتار نيست. آيا آنچه را نمى‏دانيد به خدا نسبت مى‏دهيد؟ بگو: همانا كسانى كه بر خداوند دروغ مى‏بندند، رستگار نمى‏شوند. بهره‏اى اندك در دنيا دارند، سپس بازگشت آنان به سوى ماست، آنگاه به سزاى كفرشان، عذاب سخت به آنان مى‏چشانيم.
شريعتي: در سالروز شهادت حضرت صديقه طاهره، زهراي مرضيه با برنامه سمت خدا در خدمت شما هستيم. انشاءالله همه ما مشمول شفاعت و دستگيري حضرت زهرا(س) بشويم. اشاره قرآني را بفرماييدA  و از شهيد اول براي ما بگوييد.
حاج آقاي لقماني: آيه 62 از سوره يونس «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» دو ويروس ويرانگر در زندگي ما رسوخ مي‌کند. اگر پايه‌ها و مايه‌هاي فکري و فرهنگي نداشته باشيم، زندگي ما را متلاشي مي‌کند. يکي خوف، يکي حزن، خوف چيست؟ مي‌فرمايند: خوف مربوط به آينده زندگي است. زندگي من چه مي‌شود؟ آينده من چه مي‌شود؟ بچه‌ها چه مي‌شوند؟ احتمال خطر هست. يکي هم حزن مربوط به گذشته است. گذشته‌اي که داشتي نگراني قطعي و حتمي که بوده و الآن نسبت به آن داريم. در مورد خوف مي‌فرمايد: امنيت و آسايش را از انسان مي‌گيرد. اگر انسان مرتب بترسد و خائف باشد از آينده‌اش، ولي در مورد حزن مي‌فرمايد: مقابل سرور و شادماني است. يک حالت افسردگي انسان پيدا مي‌کند. در مورد اول اضطراب، چه کنيم اين خوف و حزن سراغ ما نيايد و اگر آمد بتوانيم دفعش کنيم. يک زندگي آرام همراه با سرور داشته باشيم. عوامل را فهرست وار بيان کنم.
1- عبادت و بندگي؛ هر مقدار انسان رايحه‌هاي معنوي در وجودش باشد، تيرگي‌هاي خوف و حزن سراغش نمي‌آيد. «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قريش/3 و4) عبادت و بندگي.
2- استقامت در مسير؛ «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) يک آيه داريم «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» (فصلت/30) يک آيه ديگر داريم «لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» استقامت!
3- مي‌فرمايد: هوشمندي در زندگي، تفکر، انديشمندي، مي‌فرمايد: کساني که اهل هوشمندي باشند، خداوند لباس خوف و جوع را بر آنها ايجاد نمي‌کند ولي کساني که سر به هوا باشند، «فَأَذَاقَهُ‏ اللَّه‏»
4- اصلاح خويشتن، «فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (انعام/48)
5- انفاق در راه خدا؛ در جنبه‌هاي اقتصادي، انسان کمک کار ديگران باشد خداوند اين خوف و حزن را از او مي‌گيرد و يک زندگي دلپذير و شيرين نصيب او مي‌کند.
شريعتي: نکاتي که امروز گفتيد و در بخش اول حول محور انديشه و تفکر و بحث تفقهي که مطرح کرديد، فکر مي‌کنم مصداق بارزش شهيد اول(ره) باشد.
حاج آقاي لقماني: يک مطلبي که همه بايد بدانيم هر واژه‌ي قرآن چقدر براي اينکه به دست ما برسد برايش شهيد داده شده است. کساني را داشتيم شصت سال زحمت کشيدند، بعد هم خونشان را در راه مکتب اهل‌بيت دادند، يکي از آنها شهيد اول بوده است. ششصد و سي و سه سال پيش ايشان را در ميدان قلعه دمشق، فقيهي که اهل تفقه بوده و کار فقهي مي‌کرده است. الآن هر روحاني و اسلام شناسي که پيدا کنيد کتاب ايشان را خوانده است. لمعه را خوانده است. شرح لمعه هم براي شهيد دوم است. ايشان را به دار آويختند. چرا؟ چون از مکتب تشيع دفاع مي‌کرد. صبح تا عصر آويزان بود. بعد بدنش را سنگسار کردند و بعد سوزاندند. در آن زمان ايشان جامعه امروز ما را مي‌ديدند. تفقه و انديشمندي، وجود فقيه واجد الشرايط را لازم مي‌دانستند. کسي که به جاي علم الهي فقاهت دارد. به جاي عصمت، عدالت دارد. جامعه اداره مي‌شود، يک جامعه‌ي زيباي معنوي فاطمي انشاءالله!
شريعتي: کتاب «اخلاق فاطمه زهرا(س)، خانواده و جامعه» مجموعه مباحث حاج آقاي لقماني هست. انشاءالله همه بتوانيم يک زندگي فاطمي را تجربه بکنيم. دعا بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: خدايا به حق محمد و آل محمد و به برکت فاطمه زهرا(س) زندگي و بينش و روش فاطمي نصيب ما بگردان. به حق محمد و آل محمد، ما و نسل ما را فاطمي بگردان. جامعه ما را فاطمي بگردان، تمام غم و غصه‌ها را از دلها و ديده‌هاي همه برطرف بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: فردا مي‌توانيد بيننده برنامه سمت خدا باشيد و مباحث آقاي دکتر رفيعي را بشنويد و بهره‌مند شويد.
يک روز به آخر جهان مانده بيا *** دل يخ زده روي دستمان مانده بيا
دنيا همه گور عاشقان هست بيا *** يک قبر هنوز بي نشان مانده بيا
در اين روز شهادت براي آمدن فرزندش، حضرت ولي ‌عصر دعا کنيم. بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»