برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههاي اهلبيت (عليهم السلام)- نامه 68 نهجالبلاغه به سلمان فارسي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 29- 03-97
بسم الله الرحمن الرحيم، و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
از ابرها بپرسيد احوال ماه ما را *** اي کاش ديده باشد از دور آه ما را
يک ماه با نگاهش شب تا سحر نشستيم *** رفت و به خون نشانده حالا نگاه ما را
يک ماه با لبي خشک افطار گريه کرديم *** اي کاش شسته باشد باران گناه ما را
شبهاي قدر مويش، يلداي عاشقي بود *** صبحي نبود اي کاش، شام سياه ما را
در عيد فطر چشمش از توبه، توبه کرديم *** خط هلال ابروش، کج کرد راه ما را
عشقش سپيد کرد و معناي تازهاي داد *** بخت سياه ما را، عمر تباه ما را
شريعتي: سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و نازنينمان، به همه شنوندههاي عزيز و گرانقدرمان، ايام مبارکتان باشد. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. خيلي خوشحاليم در اين لحظات و دقايق در خدمت شما هستيم. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. به همه بينندگان عزيز سلام ميکنم. حلول ماه شوال و عيد فطر را به همه روزهداران و مسلمانها تبريک ميگويم.
شريعتي: امروز براي ما چه به ارمغان آوردهايد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
نامهي 68 نهجالبلاغه، نامهاي است که اميرالمؤمنين(ع) خطاب به سلمان فارسي نوشته است. سلمان، سلمان محمدي است. پيغمبر خدا فرمود: «سلمان منا اهلالبيت» سلمان شخصيتي است که ولو دوران کوتاهي با رسول خدا بودند، ما حضور سلمان را در جنگ خندق ميبينيم. جنگ خندق سال پنجم و سال ششم هجرت اتفاق افتاد. پنج سال به آخر عمر مبارک پيامبر سلمان محضر پيامبر اکرم آمد. در اين پنج سال چه تحولي در او به وجود آمده که از بعضي از روايات که عامه و خاصه اين روايت را نقل کردند، پيغمبر خدا فرمود: «إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَي أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي» (اليقين، ص 147) بهشت مشتاق چهار نفر است. يکي از آنها سلمان است. يکوقت انسان به بهشت ميرود، يکوقت بهشت مشتاق اوست. سلمان از آن افراد هست و ابوذر و مقداد و اميرالمؤمنين(ع).
در يک حديث ديگري هست که پيغمبر خدا فرمود: «إن الله عز و جل أمرني بحب أربعة من أصحابي و أخبرني أنه يحبهم» (خصال صدوق،ج1، ص254) خداوند مرا امر کرده چهار نفر را اختصاصاً دوست داشته باشم. پيامبر همه مسلمانها را دوست ميداشت. اما فرمودند که خداوند مرا امر کرده که اين چهار نفر را دوست داشته باشم و به من خبر داده اين چهار نفر را دوست دارد، يکي از آن چهار نفر سلمان است. ابوذر و مقداد است. در حديثي که در صحيح بخاري آمده پيغمبر خدا فرمودند که: من فردا عَلَم را به دست کسي خواهم داد که خدا او را دوست دارد و پيامبر هم او را دوست دارد. او هم خدا را دوست دارد و پيامبر را دوست دارد و آن اميرالمؤمنين(ع) است. سلمان محبوب خداست و افتخار ما ايرانيهاست. سلمان فارسي، کسي که از ايران زمين براي رسيدن به حق و پيروي از حق مسافتهايي را طي کرده است. به مناطق مختلفي رفته و بعد از شامات به مدينه آمده و سختيهايي را تحمل کرده تا به محضر پيامبر خدا رسيده و ايشان حياتش ادامه داشته تا اواخر حکومت سوم، به زمان خلافت اميرالمؤمنين نرسيد و در آنجا بوده و در همانجا از دنيا رفته و قبر سلمان در مدائن است. قبر حُذيفه هم در مدائن است. اين دو کنار هم مدفون هستند.
اين نامه را اميرالمؤمنين(ع) براي سلمان نوشتند و سلمان قبل از خلافت حضرت از دنيا رفتند. همان ايامي که در مدائن بودند. سلمان که از دنيا رفت، اميرالمؤمنين به مدائن آمدند و سلمان را در مدائن غسل دادند. «کتب علي حاشية کفن سلمان» دو بيت شعر بر حاشيه کفن سلمان نوشتند. اين شعر خيلي اميدوار کننده است.
وَ فَدْتُ عَلَي الْکَريمِ بِغَيْرِ زادٍ *** مِنَ الْحَسَناتِ وَ الْقَلْبِ السَّليمِ
وَ حَمْلُ الزّادِ اَقْبَحُ کُلِّ شَيْءٍ *** اِذَا کَانَ الْوُفُودُ عَلَي الْکَريمِ
خوب است آدم اين شعر را به کفن خودش بنويسد. معنياش اين است: من وارد شدم بر کريم يعني خداي متعال، هيچ زاد و توشهاي ندارم. از حسنات و قلب سليم که خداي متعال اينها را خريدار است. هيچکدام از اينها را ندارد. بعد در بيت دوم اميرالمؤمنين ميفرمايد: انسان نزد کريم که ميرود نبايد زياد با خودش ببرد. او کريم است «وَ حَمْلُ الزّادِ اَقْبَحُ کُلِّ شَيْءٍ، اِذَا کَانَ الْوُفُودُ عَلَي الْکَريمِ» يکوقت انسان نزد کسي ميرود که چيزي ندارد، بايد با دست پر برود. ولي وقتي کريم باشد، دست خالي باشد چه اشکالي دارد. خداي کريم لطفش کريم است و معامله کريمانه با بندگانش ميکند.
در نامه 68 نهجالبلاغه، حضرت مينويسند: «اما بعد» براي اينکه انسان فريب نخورد. بعضي چيزها هست در دنيا انسان را فريب ميدهد. در روايات هم هست. يکي سلامتي است. انسان تصور ميکند سلامتي هميشه هست. دائم در همين حال هست. يکي قوت و نيرو است. انسان خيال ميکند هميشه اين توان و نيرو و قوت را دارد. اينطور نيست. قرآن مجيد ميفرمايد: شما ابتدا طفل بودي، ضعيف و ناتوان بودي، توانمند شدي. مجدداً به ناتواني برميگرديد. اينها يک چيزهايي هست که انسان بايد به آن توجه کند چون يک واقعيتهايي است که در زندگي ما اينها مطرح هست. توجه به اين امور باعث ميشود انسان نگاهش منفي نباشد. انسان را ميسازد، نيکوکار ميشود. خدمتگزار ميشود. ديگران را مورد توجه قرار ميدهد. از اين ديد بايد به اين امور نگاه کند. در آيات قرآن مجيد هست که «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» (لقمان/33) يکي از چيزها دنياست. انسان تصور ميکند هميشه در دنيا ماندگار است. اما اينطور نيست. يکوقت اموري هست که ممکن است در زندگي اتفاق بيافتد و انسان به اينها توجه نميکند. هميشه بنا را ميگذارد بر اينکه اين حادثه اتفاق نميافتد اما يک چيزهايي است که قطعي اتفاق ميافتد. پيري در زندگي اين دنيا قطعي است. ناتواني و مرگ قطعي است. اينکه براي انسان اين دنيا ماندگار نيست، اين قطعي است. انسان از اين دنيا جدا ميشود.
روايتي هست که جبرئيل خدمت پيامبر اکرم آمد و به ايشان عرض کرد: خداي متعال ميفرمايد: به سه چيز توجه کن. «عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ» (فقيه/ج1/ص471) هرچه زندگي کني بالاخره بايد بميري. پيغمبر هم مثل همه انسانها از اين دنيا رفتني است. قرآن ميفرمايد: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» (زمر/30) اساساً خداي متعال اين نظام دنيوي را يک نظامي قرار نداده که انسان در آن ماندگار باشد. ميفرمايد: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ» (انبياء/34) اي پيامبر، ما هيچ بشري قبل از تو را جاويدانه در اين دنيا قرار نداديم. تو هم از دنيا ميروي و ديگران هم همين سرنوشت را خواهند داشت.
در اين نامه اميرالمؤمنين ميفرمايد: «فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ» مثل دنيا مَثل مار ميماند. مار خيلي نرم است، وقتي انسان دست ميزند، «لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا» دست کشيدن به او نرم است اما سمّ مار کشنده است. يادم افتاد يک بيتي را که خيلي زيباست. ميگويد:
مخور گول خط و خال خوش دهر فريبا را
که گر خوش خط و خالي حُسن باشد، مار هم دارد
اگر بالا نشستي ناز بر افتاده کمتر کن
که اين کردار را خار سر ديوار هم دارد
دنيا همينطور است. عيش و سرور و خوشي دنيا پايدار نيست. در بعضي از فرمايشات اميرالمؤمنين(ع) هست، ناگهان ميبيني سرور دنيا تبديل به عزا ميشود. اين يک فرمايش است ميفرمايد: «فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا» اگر دنيا تو را به شگفتي آورد، خيلي تعجب کردي. گاهي مال به انسان اقبال ميکند و انسان را غرور ميگيرد. گاهي علم به انسان رو ميکند، غرور او را ميگيرد. گاهي جواني و توانمندي به انسان اقبال ميکند، انسان را غرور ميگيرد. گاهي مقام انسان را مغرور ميکند.
يکي از اُمرا استاندار بود، خيلي محبوب شخصي بود که قدرت بالاتر بود و پادشاه بود. نشسته بود با عدهاي از دوستان غذا ميخورد. نگهبان دم در آمد به او گفت: يک پيکي آمده است و ميخواهد داخل بيايد. گفت: الآن نميشود. ما الآن مشغول غذا خوردن هستيم. باشد بعد! رفت و برگشت و گفت: من از طرف ملک آمدم. بايد بلافاصله اين پيک و اين رسالت را برسانم. گفت: بگوييد داخل شود. آمد داخل و نامه را درآورد و دست اين آقا داد. چهرهاش درهم شد. گفتند: چه شد؟ گفت: قدرت اينطور است، سر سفرهاش يک عده مينشينند. سر شام و ناهار يک عده مينشينند. عوض ميشود! اينکه قرآن ميفرمايد: «وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ» (آلعمران/140) گفتند: اين چه بود؟ گفت: اين حکم عزل من بود. گاهي سر سفره غذا يک کسي که داراي پستي است، بلافاصله برکنار ميشود. ساير امور هم بايد همينطور نگاه کنيم. ماندگار نبينيم. بايد انسان به امور ماندگار دل خوش کند. امور ماندگار را قرآن بيان کرده است. امور ماندگار کارهايي است که انسان براي خدا ميکند. قرآن ميفرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» (نحل/96) هرچه نزد شماست، از شما گرفته ميشود. جبرئيل خدمت پيامبر آمد، عرض کرد خداي متعال ميفرمايد: سه چيز را توجه کن. پيامبر فرمود: آن سه چيز چيست؟ جبرئيل عرض کرد: خداي متعال ميفرمايد: «عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ» هرچه ميخواهي زندگي کن، آخر بايد بميري. «وَ أَحْبِبْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ» هرچه را ميخواهي دوست داشته باشي، دوست داشته باش از آن جدا ميشوي. سوم هم فرمود: «وَ اعْمَلْ مَا شِئْت» هرکاري دوست داري انجام بده، «فَإِنَّكَ مُلَاقِيهِ» آن با تو خواهد بود. يک روز به خودت برميگردد. فرمودند: «فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا» اعراض کن و روي برگردان از چيزي که تو را به شگفتي ميآورد و تعجب ميکني به قدرت، به مال، به مقام، به توانمندي، به هنر، خيلي اندک تو با آن همراه خواهي بود. مال از تو گرفته ميشود. مقام از تو گرفته ميشود. جواني و سلامتي از تو گرفته ميشود.
نکته ديگر براي کساني که در زندگي افسرده هستند، جالب است. ما داريم افرادي که گرفتار افسردگي ميشوند. يا بيماري آنها را افسرده ميکند يا تهي دستي آنها را افسرده ميکند. يا مقام که از آنها گرفته شده، آنها را افسرده ميکند. يا کسي بوده کارمند بوده الآن که بازنشسته شده، اين بازنشستگي باعث افسردگي او ميشود. حضرت ميفرمايد: «وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا» غمها را از دلت بيرون کن. اندوهناک نباش. افسرده نباش. چرا؟ «لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا» وقتي از دنيا جدا ميشوي، انسان براي چه غصه بخورد؟ اين باور به انسان کمک ميکند و انسان را از افسردگي بيرون ميآورد. بيماري براي انسان هميشه نميماند. پيري براي انسان نميماند. تهيدستي براي انسان هميشه ماندگار نيست. انسان وقتي اينها را موقت ببيند، غم از دل انسان زدوده ميشود. اين يک راهکاري است براي اينکه انسان هميشه محبوب و افسرده و اندوهناک نباشد. گاهي انسان داغ ميبيند، آنها هم دچار همين هم و ناراحتي ميشوند.
يک غنياي از جايي عبور ميکرد، ديدند ايستاده دارد نگاه ميکند. گفتند: چرا نگاه ميکني؟ گفت: من يک جملهاي را اينجا نوشتم به آن جمله در گذشته نگاه ميکنم. من يک روز تهيدست بودم و خيلي گرفتار بودم. از اينجا عبور ميکردم، نوشتم: اين نيز بگذرد. الآن که غني شدم آمدم آن جمله را نگاه ميکنم، ميخواهم بنويسم باز اين نيز بگذرد! يعني خوشي دنيا و تلخي دنيا همه در حال گذشتن است و ماندگار نيست.
يک حکيمي بود که حکومت آنوقت بر او خشم گرفت و او را زندان کرد. بعضي گفتند: بزرگمهر بوده همان بوذرجُمهر، خيلي او را در سختي و تنگنا قرار دادند. آمدند در زندان ديدند ناراحت نيست. گفتند: چرا ناراحت نيستي؟ گفت: معلوم نيست ناراحتي من ماندگار باشد. از اين ستون به آن ستون فرج است. بنابراين انسان نبايد خودش را اندوهناک نگه دارد. شايد خداوند متعال براي او فرجي بفرستد. خوب است عزيزان گاهي سوره مبارکه طلاق را مرور کنند. خصوصاً بعضي خانمهايي که از همسرشان طلاق گرفتند. گاهي نگران آيندهشان هستند. سوره مبارکه طلاق عجيب است. آيات آخر سوره طلاق مربوط به «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) «من بعد عسرٍ يسرا» انسان در زندگي نگران نباشد. انسان اميدوار باشد به اينکه خداوند متعال براي او راه باز ميکند. از اين جمله اميرالمؤمنين استفاده ميشود که انسان نبايد بنشيند و غم بخورد. انسان نبايد غم فردا را بخورد. ميگويند: روز از نو و روزي از نو! امروز خداي متعال مرا در اين حال قرار ميدهد و شايد فردا اگر مشکلي داشته باشم براي من فرجي فراهم کند. «وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا» هموم و غمها را از خودت دور کن. «لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا» از اين دنيايي که تو در آن غمناک و اندوهناک هستي، جدا خواهي شد. «وَ تَصَرُّفِ حَالاتِهَا» حالات دنيا اينطور نيست که ماندگار باشد. گاهي برخي از افراد را ميبينيد که بيماري داشتند که از درمان نا اميد شدند. اتفاقاً يک فرجي حاصل شده است. مولانا ميگويد:
گر تو کوري نيست بر اعمي حَرج *** ور نرو از صبر مفتاح الفرج
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً،إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (انشراح/6) «وَ كُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَكُونُ مِنْهَا» مبادا دلت را به اين دنيا خوش کن. دل خوش کردن به دنيايي که به آن خو گرفتي، ممکن است از همان جدا شوي. چون انسان از يک لحظه بعد از خودش خبر ندارد. در آيه آخر سوره مبارکه لقمان، خداوند متعال چند علم را ذکر کرده است. يکي علم الساعة است. «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» (لقمان/34) علم ساعت نزد خداست. يعني علم قيامت! هيچکس نميداند قيامت کي برپا ميشود. يکي از علومي که خداي متعال از بشر پنهان کرده، اين علم است. «وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً» (لقمان/34) هيچکس نميداند فردا چه اتفاقي ميافتد. گاهي در زندگي اتفاق افتاده که انسان عزمش را جزم کرده فردا يک کاري را انجام دهد، يک حادثه اتفاق افتاده و نشده است. انسان نميداند فردا چه ميکند. «وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» (لقمان/34) انسان نميداند روي چه زميني ميميرد.
بعد حضرت به ايشان ميفرمايد: «أَوْ إِلَي إِينَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَي إِيحَاشٍ» (نهجالبلاغه، نامه 68) هرگاه به دنيا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه گرفتار وحشت ميشود. يعني دنيا يک وضعيت ثابتي ندارد. يعني براي کساني که به خوشي دنيا دلخوش کردند، نه آن کساني که به ناخوشي دنيا ناراحت هستند. معلوم نيست چه ميشود. انسان نميتواند به دنيا اتکا کند. اتکاء انسان در زندگي بايد به خداي متعال باشد.
شريعتي: يعني اگر خودت را وصل به دنيا کردي، چون حال دنيا متغير است، حال تو هم متغير خواهد بود.
حاج آقاي نظري منفرد: «الدنيا دُوَل» دنيا تغيير پذير است. حضرت علي فرمودند: «الدَّهْرُ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ» (نهجالبلاغه، حكمت 396) روزي با تو است و روزي عليه توست.
چنين است آئين چرخ درشت *** گهي پشت به زين و گهي زين به پشت
اگر انسان ميخواهد يک تکيهگاه محکمي در زندگي براي خودش قرار بدهد، نبايد دنيا باشد، مال دنيا باشد، مقام دنيا باشد بلکه بايد خداي متعال باشد. اين کسي که حيّ لا يموت است و همه چيز در اختيار اوست، به او تکيه کند. به قول مرحوم حاج ملا هادي سبزواري، ايشان اول کتاب منظومه فلسفهاش ميگويد: «ازمة الامور طراً بيده و الکل مستمدة من مدده» ازمه جمع زمام است. زمام و مهار امور همه دست خداست. همه از مدد او مدد ميگيرند. انسان بايد به خدا تکيه کند. اين به خدا تکيه کردن باعث آرامش انسان ميشود. به خدا تکيه کنيد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ» (رعد/28) به اين اموري که تغيير پذير است تکيه نکنيد. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» اين ما حصل فرمايش آقا اميرالمؤمنين(ع) هست.
شريعتي: اين کلمات نوراني و نصايح شما به دل و جان ما مينشيند. انشاءالله خداوند به همه ما توفيق بدهد که اين باور در وجود ما مستقر شود. امروز صفحه 355 قرآن کريم، آيات 37 تا 43 سوره مبارکه نور را تلاوت خواهيم کرد.
«رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ «37» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ «39» أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ «40» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ «41» وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «42» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ «43»
ترجمه: مردانى كه هيچ تجارت و معاملهاى، آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زكات، به خود مشغول نمىسازد، آنها از روزى كه در آن، دلها و چشمها دگرگون مىشود، بيمناكند. اعمال كسانى كه كافر شدند همچون سرابى است در بيابان هموار كه تشنه، آن را آب مىپندارد، تا آن هنگام كه به سراغ آن مىآيد آن را چيزى نمىيابد، و خدا را نزد خويش مىيابد كه حساب او را بىكم و كاست دهد و خداوند به سرعت به حسابها مىرسد. يا همچون ظلماتى است در درياى عميق و متلاطم موجى بزرگ آن را مىپوشاند، كه روى آن، موج ديگرى است و بالاى آن ابرى، ظلماتى است تو در تو (كه كافر در آنها غرق شده است) هرگاه دست خود را برآورد، آن را نمىبيند و براى هر كس كه خداوند نورى قرار ندهد، هيچ نورى براى او نخواهد بود. آيا نديدى كه هر كه در آسمانها و زمين است و پرندگان بال گشوده (در حال پرواز) براى خدا تسبيح مىگويند، و هر يك نيايش و تسبيح خود را مىداند؟ و خداوند به آنچه مىكنند، داناست. و فرمانروايى آسمانها و زمين، مخصوص خداست. و بازگشت (همه) به سوى اوست. آيا نديدى كه خداوند ابرها را به آرامى مىراند. سپس بين آنها پيوند برقرار مىكند. آنگاه آن را متراكم مىسازد. پس مىبينى كه باران از ميان آن بيرون مىآيد و (همچنين) از آسمان از كوههايى كه در آنجاست، تگرگ فرو مىفرستد. پس آن را به هر كس بخواهد مىرساند و از هر كس بخواهد باز مىدارد. نزديك است درخشندگى برقش، چشمها را كور كند.
شريعتي: حاج آقاي نظري منفرد عزيز براي ما از علامه بحرالعلوم بگويند.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم علامه بحرالعلوم، علامه سيد مهدي طباطبايي، يک شخصيت جامعي بود با اينکه عمر ايشان زياد نبود، کمتر از شصت سال عمر کردند اما در عرصه فقاهت ايشان يک شخصيت فوقالعاده برجستهاي هست، ايشان تمام فقه را به شعر درآورد. منظومه فقه دارد و خيلي روان مسائل فقهي و احکام فقهي را در قالب نظم عربي بيان کردند با اينکه ايشان ايراني هستند. يک بيت در مورد تشييع جنازه دارند، «و اوکد التشييع للجنائزي و الافضل المشي لغير العاجزي» تشييع جنازه تأکيد شده و افضل اين است که انسان با پاي پياده براي کسي که عاجز نيست، مؤمن را تشييع کند. يک شخصيت جامعي بوده، فقيه بزرگواري بوده، رجالي بزرگواري بوده است. ايشان فوايد رجاليه دارد، در علم رجال تخصص داشته است. شاعر توانايي هم بوده است. ايشان نه تنها منظومه فقه دارد، براي ائمه اشعاري را گفته است و در مصيبت امام حسين(ع) اشعار بسيار زيبايي دارد. در همه عرصهها يک شخصيت برجستهاي است و انسان بزرگواري بوده است. جداي از اينکه بخاطر روحيه خاصي که داشته و تقوايي که داشته مورد توجه بوده و تشرفاتي خدمت امام زمان(عج) داشته است که در کتابها مذکور است. اميدواريم خداوند متعال به ما هم توفيق بدهد رهرو راه اين عزيزان باشيم. اين بزرگان ديني که اينها چشم و چراغ ما هستند و تاريخ تشيع به وجود يک چنين شخصيتهايي نوراني هست.
شريعتي: امروز آخرين جلسهاي است که ما در اين فصل در خدمت حاج آقاي نظري هستيم. شايد قريب به يک سال است که از محضر پر فيض ايشان استفاده ميکنيم. خيلي از وجود ايشان بهره برديم. يک لوحي را براي ايشان در گروه معارف شبکه سوم آماده کردند که من متن آن را ميخوانم.
«بسم الله الرحمن الرحيم، سرور گرامي و دانشمند معظم جناب حجت الاسلام و المسلمين نظري منفرد سلام عليکم! فرصت شنيدن نامههاي گرانقدر اهلبيت(عليهم السلام) و توصيههاي ارزشمند آن بزرگواران به ياران و مواليانشان توفيقي بود که در حضور يک ساله حضرتعالي در برنامه سمت خدا نصيب بينندگان و شنوندگان اين برنامه ديني در ايران و ساير نقاط جهان گرديد. در زماني که دين مبين اسلام و معارف حق پيامبر اکرم(ص) و اهلبيت بزرگوارشان از هر طرف مورد هجوم بدخواهان قرار دارد، شنيدن نکات دقيق و ناب از لسان اين بزرگواران در تبيين حقيقت اين دين مبين و تعاليم عاليه آن از حضرتعالي که بحمدلله مسلط به شناخت دقيق روايات اهلبيت، مباني و اصول فقه آل محمد(ص) و متبهر در بيان تاريخ اسلام و سيره اولياي الهي هستيد، کمک بزرگي به زدودن غبار جهل و خرافه و نشان دادن هويت اسلام ناب محمدي به شيفتگان معارف الهي نمود. مخاطبين و دستاندرکاران برنامه سمت خدا ضمن تشکر وافر از حضور حضرتعالي تقاضا دارند که انشاءالله در فرصتي ديگر نيز مهمان اين برنامه باشيد و ما را با گوشهي ديگر از معارف اهلبيت آشنا سازيد. با تقديم احترام و آرزوي ديدار دوباره، گروه فرهنگ و معارف شبکه سه سيما»
حاج آقاي نظري منفرد: من هم از دستاندرکاران برنامه سمت خدا تشکر ميکنم که برنامه بسيار خوبي هست. عذرخواه هستم از بينندگان و شنوندگان محترم که اگر در طول اين يک سال وقتشان را تضييع کردم. اميدوارم توانسته باشم گوشهاي از معارف اهلبيت(عليهم السلام) را براي عزيزان بيان کنم و اگر حياتي باقي باشم بتوانم در آينده در خدمت عزيزان باشم. اميدوارم از عزيزان ديگر که همگي خوب هستند، بهره کافي را ببرند.
شريعتي: خيلي زحمت کشيديد عليرغم مشغلههاي فراوان و تدريس، مسافت قم تا تهران را هر هفته قبول زحمت کرديد که ما از محضر شما استفاده کنيم و انتخاب نامههاي ارزنده و ارزشمند، انشاءالله باز هم شاهد حضور شما باشيم. از اينکه اين مدت شما را اذيت کرديم حلاليت ميطلبيم، انشاءالله خداوند شما را حفظ کند.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»