اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

97-02-04-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– زندگاني و سيره حضرت علي اکبر(عليه‌السلام)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: زندگاني و سيره حضرت علي اکبر(عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 04- 02-97
بسم الله الرحمن الرحيم، و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله اين اعياد و ايام بر شما مبارک باشد. ماه شعبان ماه نبي مکرم اسلام و ماه شادي اهل‌بيت است. انشاءالله هرچه خير و برکت است در اين روزها و شب‌ها به سمت شما بيايد و ما را دعا بکنيد و ما هم دعاگوي شما هستيم. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. به همه بينندگان عزيز سلام مي‌کنم. اميدوارم از فيوضات و برکات ماه شعبان همه عزيزان بهره‌مند شوند و متنعم باشند.
شريعتي: ماه شعبان ماه پيامبر است و ماه صلوات است. برنامه امروز را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز مي‌کنيم. ولادت امام حسين(ع)، ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع)، ولادت امام سجاد(ع) را پشت سر گذاشتيم، عيد ميلاد با سعادت حضرت علي اکبر(ع) را در پيش رو داريم و روز جوان را که به همه جوان‌هاي عزيز تبريک مي‌گويم و بعد هم عيد ميلاد امام زمان(عج) است. امروز حاج آقاي نظري مي‌خواهند در مورد شخصيت دوست داشتني حضرت علي اکبر براي ما بگويند.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
من سالروز ولادت با سعادت علي بن الحسين الشهيد(ع) را تبريک عرض مي‌کنم خدمت همه دوستان و مؤمنين و مؤمنات خصوصاً نسل جوان ما که ما مفتخر هستيم در ميان آقازادگان ائمه(ع) يک شخصيت‌هاي برجسته‌اي که مي‌توانند براي جوان‌هاي ما الگو باشند در همه ابعاد، بعد ايثار، شجاعت، وفاداري، ادب، اخلاص، تعبد، اينهايي که شخصيت ساز است و اساساً هويت انسان را مي‌سازد و انسان را به مدارج کمال مي‌رساند. يکي از آنها آقا علي بن الحسين الشهيد(ع) هست. حتماً بيننده‌هاي ما يک اطلاعاتي را از حضرت علي اکبر(ع) دارند اما شايد عرايض امروز ما يک مقدار بر دانستني‌هاي آنها اضافه کند.
حضرت علي اکبر(ع) از نظر نَسَب، پدر بزرگوارشان آقا امام حسين(ع) هست. مادرشان ليلا است. ليلا دختر ابو مُرّه است. ابو مُرّه پسر عروة بن مسعود ثقفي است. عروة بن مسعود ثقفي که از قبيله بني ثقيف است و جد ليلا هست، مادر حضرت علي اکبر ايشان اهل طائف است. يکي از شخصيت‌هاي بزرگ عصر خودش به حساب مي‌آمده است. بعد از آنکه پيامبر خدا مبعوث به رسالت شد، مردم گفتند: اگر قرار است کسي پيامبر و برگزيده خدا شود بايد اين دو نفر که مطرح هستند، يکي عروة بن مسعود ثقفي در طائف و يکي هم وليد بن مغيره مخزومي در مکه، که خداي متعال مي‌فرمايد: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ‏ مِنَ‏ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ» (زخرف/31) يکي طائف و ديگري مکه، يعني يک شخصيت مطرحي بوده در عصر جاهليت، چرا قرآن بر يکي از اين دو نفر يعني عروة بن مسعود و وليد بن مُغيره، نازل نشده است؟ بر پيامبر يتيم نازل شده است؟ «أَ لَمْ يَجِدْكَ‏ يَتِيماً فَآوى‏» (ضحي/6) معلوم مي‌شود عروة بن مسعود ثقفي يک شخصيتي بوده است. عروة بن مسعود ثقفي همان کسي است که در صلح حديبيه آمد و نماينده قريش بود، صلح حديبيه را با پيامبر ايشان برقرار کرد و بعد که برگشت و آن صلح نامه انجام شد، خودش آمد در مدينه، محشر مقدس پيامبر اکرم و اسلام آورد. بعد به رسول خدا عرض کرد: يا رسول الله! اگر اجازه بدهيد من برگردم طائف، مردم طائف را به اسلام دعوت کنم. پيامبر فرمودند: من سابقه‌اي که از مردم طائف دارم، نمي‌پذيرند. عرض کرد: يا رسول الله از من مي‌پذيرند. ايشان به طائف آمد و بالاي منزل خودش رفت و فرياد زد کلمه توحيد را، »لا اله الا الله» را به مردم القاء کرد. مردم را از بت پرستي نهي کرد. همينطور که ايستاده بود يک تيري آمد به گودي سينه‌اش اصابت کرد و درجا شهيد شد.
رسول خدا بعد از آنکه خبر شهادت عروة بن مسعود ثقفي را شنيد فرمود: «مثلُ عروة مثل صاحب ياسين» رسل انطاکيه که خداوند متعال اول سوره ياسين داستانشان را مطرح کرده، او هم همينطور شد که خداي متعال مي‌فرمايد: مردي آمد و گفت: از اين رسل پيروي کنيد، او را کشتند. گفت: «يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ‏ الْمُكْرَمِينَ‏» (يس/26 و27) فرمود: مثل عروه مثل صاحب ياسين است. يعني يک چنين تأييدي را پيامبر در مورد عروة بن مسعود ثقفي دارند. اين تا حدودي شناخت عروة بن مسعود ثقفي است. يک نکته ديگر هم در مورد عروة هست که در طول عرايضم به مناسبتي مطرح خواهم کرد.
اين نسب حضرت علي اکبر، پدر امام حسين، مادر ليلا دختر ابو مرّه، ابو مرّه پسر عروة بن مسعود ثقفي که بزرگ ثقيف هست. اما سال تولد ايشان که يازدهم شعبان است و به احتمال زياد سال 34 هجرت بوده است. قبل از رسيدن اميرالمؤمنين به حکومت ظاهري، يا سال 33 بوده يا سال 34، بنابراين از 33 تا 61 که ايشان به شهادت رسيده سن مبارک ايشان 27 سال بوده است. آنطور که ابوالفرج صاحب مقاتل الطالبيين که فرد ماهري در فن تاريخ هست، نقل مي‌کند. من براي اينکه بينندگان در جريان قرار بگيرند، بعضي سن مبارک ايشان را نوزده سال ذکر کردند. ابن ادريس در سرائر، در بخش زيارت، ابن ادريس از فقهاي قرن ششم هجري است. صد سال بعد از شيخ طوسي بوده و صاحب کتاب سرائر است. ايشان در بخش زيارت وقتي به زيارت امام حسين(ع) مي‌رسد، سرائر کتاب فقهي است اما بحث زيارت هم دارد. آنجا وقتي بحث زيارت حضرت علي اکبر را بيان مي‌کند، آنجا متعرض اين مسأله است. مي‌گويد: بايد در اين زمينه به صاحبان فن مراجعه کرد و صاحبان فن اينها هستند. اينها سن حضرت علي اکبر را 27 سال ذکر کردند. بنابراين اگر سن مبارک ايشان 27 سال باشد قاعدتاً ايشان علي اکبر مي‌شود. چرا؟ چون امام سجاد(ع) متولد سال 38 هستند. امام سجاد در جريان کربلا 23 ساله بودند که پدر بزرگوارشان امام حسين شهيد شدند و حضرت علي اکبر هم چهار سال از ايشان بزرگتر بودند. لذا ما ايشان را به عنوان علي اکبر و امام سجاد را به عنوان علي اوسط هستند و علي اصغر هم حضرت داشتند.    
امام حسين(ع) خيلي به پدر بزرگوارشان حضرت علي علاقه داشتند. علاقه به گونه‌اي بود که روز عاشورا امام حسين وقتي رجز مي‌خواندند، افتخار مي‌کردند به اينکه پسر اميرالمؤمنين هستند. من پسر علي پاک هستم از آل هاشم! امام حسين سفينة النجاة و مصباح الهدي مي‌فرمايد: «أنا بن علي الطُهر من آل هاشمٍ کفاني بهذا مفخراً حين افخرُ» من اگر قرار باشد افتخار کنم، براي من بس است به اين افتخار که فرزند علي بن ابي طالب هستم! ائمه اين را ياد ما مي‌دهند، اين علاقه باعث شده بود امام حسين(ع) اسم فرزندانشان را مکرر علي گذاشتند. علي اکبر، علي اوسط و علي اصغر! چه زيباست که پدران و عزيزاني که صاحب فرزند مي‌شوند براي اينکه ياد پدرشان را زنده کنند، نام پدرانشان را بر فرزندانشان بگذارند. اين سنت‌ها را بياييم در جامعه احياء کنيم. ببينيم ائمه(ع) چگونه عمل مي‌کردند. اين سنت‌ها احياء شود. ما در ميان ائمه اثني عشر چهار تا علي داريم. علي بن ابي طالب، علي بن الحسين، علي بن موسي الرضا، علي بن محمد الهادي. نام محمد را هم در ميان ائمه داريم. حضرت باقر نامشان محمد است. حضرت جواد نامشان محمد است. امام زمان همينطور، اين سنت را که ائمه(ع) نسبت به فرزندان پسرشان و همينطور نسبت به فرزندان دخترشان داشتند. ما يک سلسله رواياتي داريم به آنها مسلسلات مي‌گوييم. مثلاً ائمه بلا استثناء نام فرزندانشان را فاطمه مي‌گذاشتند. مسلسلات فواطل داريم. ما بايستي احياء کننده باشيم. با اين توضيحي که داده شد حضرت علي بن الحسين، علي اکبر هستند. اين يک نکته است.
نکته ديگر اينکه آيا حضرت ليلا(س) در جريان کربلا حضور داشتند يا نداشتند؟ اين از نظر تاريخ محل کلام است. يک کتابي هست براي مرحوم علامه سماوي به نام «ابصار العين في انصار الحسين» ايشان در آخر اسم شهدايي که مادرانشان در کربلا حضور داشتند را ذکر مي‌کند. مثلاً مادر حضرت قاسم، رَمله حضور داشتند. مادر حضرت علي اصغر، رُباب حضور داشته است. آنجا مي‌گويد: مادر حضرت علي اکبر، ليلا هم حضور داشته است اما مشخص نيست. مبهم است. شايد ايشان قبل از اين از دنيا رفته باشند.
نکته ديگري که در رابطه با حضرت علي اکبر بايد عرض کنم، اين است که خداوند متعال از نظر جمال ظاهري و جمال باطني، همه چيز را در اين آقازاده جمع کرده است. پيغمبر خدا تقسيم کرده بود در اين مسائل حُسن، حسن صورت را به فرزندانش امام حسن و امام حسين داده بود. شنيده‌ايد زيد بن ارقم گفت: «هُوَ رَأْسٌ زُهْرِيٌّ قَمَرِيٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ» يا حضرت زهرا در مورد امام حسين مي‌فرمودند: «أنت شبيه بأبي لست شبيه بعلي» بيشتر شبيه پدرم هستي. فاطمه زهرا سخن گفتن و راه رفتشان شبيه پيغمبر بود. «مشيتها مشية رسول الله» وقتي مسجد آمدند خطبه بخوانند، تا صداي حضرت زهرا بلند شد، همه گريه کردند. چون جوهره صدا، جوهره صداي پيامبر بود. صداي حضرت زهرا حکايت پيامبر را مي‌کرد. اما خداوند اين پسري که به امام حسين عنايت کرده بود، شمائلش، سخن گفتنش، راه رفتنش شبيه پيامبر بود. به قول شاعر مي‌گويد:
هرکه ياد از مه رخسار پيامبر مي‌کرد *** ز فروغ رخ او ديده منور مي‌کرد
يکوقتي يک عده از تجار يمن شنيده بودند خداوند پسري به امام حسين داده شبيه رسول خداست. گفتند: ما پيامبر را نديديم. برويم ايشان را ببينيم شبيه رسول خداست. حرکت کردند و به مدينه براي ديدن اين آقازاده آمدند. وقتي رسيدند امام حسين با حضرت علي اکبر از منزل بيرون آمده بودند. چشمشان که افتاد، متحير شدند. گفتند: به به! امام حسين عجب پسري دارد. شاهد اين امر عبارت خود امام حسين در روز عاشورا است که به خدا عرض کرد: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلي هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ كُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلي نَبِيِّكَ نَظَرْنا اِلي وَجْهِهِ» امام حسين مي‌فرمايد: ما هروقت مشتاق پيامبر مي‌شديم به صورت اين جوان نگاه مي‌کرديم. سخن گفتن ايشان، راه رفتن ايشان، شمائل ايشان، شمائل رسول خداست. يعني حُسن را خداوند متعال در اين آقازاده جمع کرده بود.
ايشان حسن را هم از پيامبر به ارث برده بود و هم از پدرش امام حسين و هم از جد مادري‌اش عروة بن مسعود، مگر عروة بن مسعود زيبا بود؟ محدث قمي در نفس المهموم اين را نقل کرده است. نقل شده است که به رسول خدا عرض شد: يا رسول الله شما در ليلة المعراج، انبياء را که ملاقات کرديد، حضرت مسيح(س) عيسي بن مريم زيبا بوده است. الآن هم عکس‌هايي که از حضرت عيسي مي‌کشند، زيبا ترسيم مي کنند. البته اين عکس‌ها تخيلي است. به رسول خدا عرض شد: يا رسول الله شما عيسي را هم در شب معراج ملاقات کرديد؟ فرمودند: بله، به ايشان عرض شد: عيسي شبيه به چه کسي بوده است؟ فرمودند: قيافه‌اي که من در شب معراج از عيسي مشاهده کردم، مي‌توانم بگويم: شبيه عروة بن مسعود ثقفي بود. آنوقت حضرت علي اکبر(س) جمال را هم از طرف مادر به ارث برده بود و هم از طرف پدر به ارث برده بود. اين تعبير امام حسين خيلي تعبير بلندي است. «فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ» اين جمال ظاهري ايشان بوده است. به امام صادق(ع) عرض کردند: خُلق رسول خدا چگونه بود؟ فرمود: «خُلقُه قرآن» قرآن مي‌فرمايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‏ عَظِيمٍ» (قلم/4) آنوقت امام حسين مي‌فرمايد: شبيه‌ترين مردم از نظر خُلق، يعني ادب، به قدري اين آقازاده مؤدب بود. ارزش انسان به علم و ادب اوست.
آقا اميرالمؤمنين جد حضرت علي اکبر مي‌فرمايد: «إن هذا العلم‏ و الادب‏ ثمن نفسك» (مشكاه‏الانوار، ص 135) قيمت تو علم توست و ادب توست. آنوقت حضرت علي اکبر مجسمه ادب بود. اخلاق کريمه رسول خدا(ص) در اين آقازاده تجلي کرده بود. لذا وقتي حضرت علي اکبر آمد به ميدان برود، اشک در چشمان امام حسين حلقه زد. اما در راه خداست. امام حسين ايثارش اينچنين است. «استأذن فاذن له» تا اجازه خواست، حضرت بلافاصله اذن داد. منتهي به خدا عرض کرد: خدايا من چنين شخصي را مي‌فرستم که تمام محسنات پيامبر در او تجسم پيدا کرد. چقدر شجاع بود. وقتي به ميدان آمد، فرمود: «أنا علي بن الحسين بن علي نحن و بيت الله اولي بالنبي، أضربکم بالسيف أحمي عن أبي ضرب غـلامٍ هاشميٍّ علويّ، تالله لا يحکم فينا ابن الدعي» اين شمشيري که من مي‌زنم هيچوقت برنمي‌گردم و پشت نمي‌کنم. آنوقت تعهد، ايمان و اعتقاد را!
من يک خاطره از حضرت علي اکبر براي بينندگان عرض کنم. برخي از حوادث مربوط به عاشورا را يک آقايي به نام عقبة بن سمعان نقل کرده است. طبري هم از او نقل کرده است. ايشان غلام بوده است و ايشان همراه با امام حسين به کربلا آمده و در کربلا وقتي جنگ تمام شد و ايشان را گرفتند، گفتند: تو چه کاره هستي؟ گفته: من غلام هستم. رهايش کردند. بعضي از قضاياي کربلا را ايشان نقل کرده است. مي‌گويد: آخرين منزلي که ما حرکت کرديم همراه امام حسين به طرف کربلا مي‌آمديم، شب بود. من اين طرف سوار بودم، علي اکبر هم آن طرف سوار بود. امام حسين هم وسط بودند. قافله در حال حرکت به سمت کربلا بود. نزديک کربلا مي‌گويد: ديدم امام حسين سر مبارکشان را جلوي زين اسب گذاشتند، مختصري خوابشان رفت، سر بلند کردند، اول حمد کردند و بعد آيه را تلاوت کردند «إِنَّا لِلَّهِ‏ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». حضرت علي اکبر برگشتند به پدرشان عرض کردند: اين حمد براي چه بود؟ اين آيه پيام دارد. معمولاً اين آيه را ما زماني مي‌خوانيم که يک حادثه ناگواري اتفاق افتاده باشد. پدرجان اين آيه را براي چه خواندي؟ فرمود: پسرم من مختصري خوابم رفت. «هولاء القوم يسيرون و المنايا تسري اليهم» ديدم منادي ندا مي‌دهد اين قافله مي‌روند و مرگ هم به سراغ اينها مي‌آيد. يک جوان در عنفوان جواني، به او بگويند: داري با پاي خودت به سمت مرگ مي‌روي. جوان‌هاي ما اين نکات را بدانند، جالب است. اين سؤال، سؤال استفهامي و براي آگاهي نبوده است. اما سؤالي است که بايد طرح شود تا مردم بدانند. عرض کرد: «يا ابة السنا علي الحقّ» آيا ما بر حق نيستيم؟ «قال نعم يا بُنّيَ و الذي اليه مرجع العباد» به آن کسي که بازگشت همه بندگان به سوي اوست، ما بر حق هستيم. «فقال يا أبه اذا لا نبالي نموت محقيّن» اين چه روحيه‌اي است؟! به انسان، به چنين شخصيتي در جواني چنين خبري داده شود، اما در راه انجام وظيفه و انجام مأموريت بگويد: «لا أبالي» باکي ندارم! به قول شاعر:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي *** تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او جاني برم بي رنگ و بو *** او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ
اينکه شهداي ما اينطور عازم جبهه شدند، عاشورايي شدند و عازم جبهه شدند. يک چنين شخصيت‌هايي بودند. انسان‌اي ايثارگر که هم معتقد به خدا بودند و هم معتقد به معاد، جوان‌هاي ما بايد امروز مجهز به اين سلاح شوند. در برابر اين هجمه‌اي که امروز دشمنان براي ربودن و دزديدن عقايد کردند. اسلام ديني است که روي پاي خودش ايستاده است. «ذلک دين القيم» است. خداباوري، معادباوري کاري ندارد. ما بايد قدري فکر کنيم و بيانديشيم و وقت بگذاريم. اينطور مسائل با سرنوشت ما گره خورده و نمي‌توانيم از سرنوشتمان غافل شويم. براي چه ما در اين دنيا آمديم؟ آمديم يک چند صباحي بمانيم و برويم يا خداوند متعال ما را براي هدفي آفريده است؟ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَق‏» (حجر/85) ما اينها را عبس نيافريديم. به خودمان برسيم، به خودمان فکر کنيم، به آينده‌مان فکر کنيم. بزرگان ما الگو براي ما هستند. حضرت علي اکبر(س) براي ما الگو است. من باکي ندارم، حالا که حق است و مسير، مسير مسئوليت و انجام وظيفه است، در اين راه من جان بدهم. «جان چه باشد که فداي قدم دوست کنم».
در مورد ادب حضرت علي اکبر هم نکته‌اي را عرض کنم. ايشان آمد جنگ کرد، فضاي جبهه پيداست چه فضايي است. انساني که تلاش کرده و هواي گرم است و خسته شده است. آمد صدا زد «يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي» مرا سنگيني اسلحه خسته کرده است. مي‌شود قدري آب به من بدهي من تقويت شوم و بروم بجنگم! برخي از اهل دل خواستند بگويند، ايشان مي‌دانست امام حسين آب ندارد. معمولاً فرزند وقتي چيزي از پدر مي‌خواهد و پدر در اختيار نداشته باشد، شرمنده مي‌شود. چرا اين مطالبه را کرد؟ چون بناي کربلا بنايي بر استفاده از خوارق عادات نبوده است. ممکن بود امام حسين(ع) دعا کند و از زمين آب بجوشد. بنا بوده امر طبيعي پيش برود. عرصه مبارزه بوده، وفاداري و فداکاري بوده، عرصه استشهاد بوده است. مي‌گويند: حضرت علي اکبر آمد اين تقاضا را کرد که امام حسين از آن قدرت غيبي استفاده کند. چون يکوقتي به حضرت علي اکبر در فصل زمستان گفت: چه دوست داري؟ گفت: من انگور دوست دارم. ايشان دست کرد به طرف مسجد رسول خدا يک شاخه انگور يا موز آورد. ايشان به آن فکر گفت: اينجا من از اين آب استفاده کنم و بتوانم بجنگم! امام حسين(ع) در جواب ايشان فرمود: نه، تو بايد از دست جدت سيراب شوي! ادب را ملاحظه کنيد. ايشان وقتي برگشت و شهيد شد، بدن ايشان را قطعه قطعه کردند. لحظه آخر نگفت: پدر به دادم برس! گفت: بابا، آن آب را جدم به من داد و يک ظرف هم براي شما نگه داشتم. اينها نکات جالبي است در قضيه کربلا و عاشورا که وقتي انسان دقت مي‌کند، دل مي‌دهد و عاشق مي‌شود نسبت به امام حسين و آقازاده امام حسين(ع). اميدوارم اين آقازاده الگويي باشد براي جوان‌هاي امروز ما و آن هويت خودشان را باز يابند، در مسير حضرت علي اکبر(ع) حرکت کنند تا به کمال برسند.
شريعتي: با اشرافي که حاج آقاي نظري در تاريخ دارند و هم با فصاحتشان چقدر زيبا براي ما رشادت حضرت علي اکبر را ترسيم کردند. انشاءالله همه درس بگيريم و اقتدا کنيم وقتي که ستاره‌هاي چنين درخشان و خورشيدهاي چنين تابان در زندگي داريم. الحمدلله مستغني هستيم از داشتن چنين الگوهايي و انشاءالله بتوانيم عمل کنيم و دنباله رو باشيم. امروز صفحه 299 قرآن کريم، آيات 46 تا 53 سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهيم کرد.
«الْمالُ‏ وَ الْبَنُونَ‏ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا «46» وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً «47» وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً «48» وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً «49» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا «50» ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً «51» وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً «52» وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً «53»
ترجمه: مال و فرزندان، زينت زندگى دنيايند و كارهاى ماندگار شايسته، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيكوتر است. و (ياد كن) روزى كه كوهها را به حركت درآوريم وزمين را آشكار (صاف و هموار) مى‏بينى در حالى كه همگان را برانگيخته‏ايم، پس هيچ يك از آنان را فروگذار نمى‏كنيم. و (در آن روز) همه‏ى مردم صف كشيده، بر پروردگارت عرضه مى‏شوند. (خدا به آنان مى‏فرمايد:) همان‏گونه كه نخستين بار شما را آفريديم، (امروز هم) به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد كه هرگز ما برايتان موعدى مقرّر نخواهيم داشت؟ وكتاب (و نامه اعمال) در ميان نهاده مى‏شود، پس مجرمان را مى‏بينى كه از آنچه در آن است بيمناك‏اند و مى‏گويند: واى بر ما، اين چه نوشته‏اى است كه هيچ (گفتار و كردار) كوچك وبزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه برشمرده است! و آنچه انجام داده‏اند (مقابل خود) حاضر مى‏يابند وپروردگارت به هيچ‏كس ستم نمى‏كند. و (ياد كن) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه به جز ابليس سجده كردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آيا (با اين حال) او و نسل او را به جاى من سرپرستان خود مى‏گيريد؟ در حالى كه آنان براى شما دشمنند! ستمگران بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند. من آنان (ابليس و فرزندانش) را نه در آفرينش آسمان‏ها و زمين و نه در آفرينش خودشان به شهادت نطلبيدم ومن گمراه گنندگان را دستيار خود نمى‏گيرم. و (ياد كن روز قيامتى را) روزى كه (خداوند به مشركان) مى‏گويد: آنان را كه شريك من مى‏پنداشتيد فرا بخوانيد (تا كمكتان كنند)، پس (مشركان) آنها را مى‏خوانند ولى پاسخى به آنان نمى‏دهند و ما ميانشان ورطه‏ى هلاكت قرار مى‏دهيم. و گناهكاران (در قيامت) آتش دوزخ را مى‏بينند، پس درمى‏يابند كه در آن خواهند افتاد و راه فرارى از آن نمى‏يابند.
شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي همه ما منور به نور قرآن کريم باشد. انشاءالله لحظات زندگي ما در اين روزها و شب‌هاي ماه شعبان معطر به عطر صلوات بر محمد و آل محمد باشد. اشاره قرآني را بفرماييد و از مرحوم شيخ بهايي بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: اين آياتي که تلاوت شد، يک آيه اين بود «الْمالُ‏ وَ الْبَنُونَ‏ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا» اين آيه خيلي آيه جالبي است. خداي متعال نمي‌فرمايد: مال نداشته باشيد. اولاد و زندگي نداشته باشيد. اينها براي دنياست. اما يادمان نرود پس از اين دنيا و بعد از اين دنيا يک جهان ديگري هم هست. تمام وقت را براي اين امور نگذاريم. يک قدري به فکر خودمان هم باشيم. يکي از امتيازات اسلام اين است که نيامده بگويد: دنيا را رها کن و برو صومعه نشين شو! نه، دنيا را هم داشته باش. «الْمالُ‏ وَ الْبَنُونَ‏ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا» اما فراموش نکن «وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا» کارهايي که مي‌کني آنجا براي شما محفوظ است. گاهي در قنوت نماز مي‌خوانيم «ربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الآخره حسنه» انسان مي‌تواند بين هردو را جمع کند. هم بين دنيا و هم آخرت!
شريعتي: باز هم تأکيد و يادآوري کنم که کانال ما در پيام‌رسان‌هاي داخلي فعال شده است و هر لحظه به روز رساني مي‌شود. مطالب را به صورت چکيده در کانال ما قرار مي‌دهند. به دوستانتان را هم معرفي کنيد. انشاءالله اين همراهي مستدام باشد و در کنار هم بتوانيم اتفاقات خوبي را در باب اعتلاي معارف ديني رقم بزنيم.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم شيخ بهايي (ره) متوفاي 931 هستند. يک شخصيت جامعي بوده، هم فقيه بوده و در فقه کتاب دارد. در رياضيات کتاب دارد. دو کتاب هست يکي به نام کشکول که مخلوط از زبان فارسي و عربي است. ايشان شاعر توانايي بوده و به زبان فارسي هم شعر مي‌گفته ولو اصالتاً ايشان جبل العاملي هست اما به ايران آمده است. عالم بزرگواري بوده است. بعضي از اشعار ايشان در خاطرم هست:
شيشه چو شکست شود ابتر *** جز شيشه دل که شود بهتر
يک کتابي هم ايشان دارد به نام «مخلاة» که کتاب خوبي هست. مردي عارف و رياضي‌دان بوده است. آشنا به علوم جديد و غريبه بوده است. علوم غريبه را مي‌دانسته است. کتاب دعا هم داشته است. کتاب دعايي که از ايشان هست «مفتاح الفلاح» که ما ترجمه کرديم و نامش را به فارسي «کليد رستگاري» گذاشتيم. اين در حقيقت کتاب يوم الليله هست. کتاب روز و شب هست. آدابي که يک شخص مي‌خواهد از هنگامي که از خواب برمي‌خيزد تا لحظه‌اي که به بستر مي‌رود، مي‌خواهد آشنا شود. ايشان اينها را مرتب آورده و کتاب بسيار خوبي است. من يک خاطره در مورد اين کتاب عرض کنم. ايشان اين کتاب را در سفر نوشته است. سفرها در سابق طولاني بوده و از فرصت استفاده مي‌کردند و کتاب مي‌نوشتند.
يک کسي در عالم رؤيا حضرت ولي‌عصر(ع) را خواب مي‌بيند و به حضرت عرض مي‌کند: من کتاب دعايي مي‌خواهم. ايشان در خواب مي‌فرمايد: کتاب مفتاح الفلاح، شيخ در سفر بوده و کاب مفتاح الفلاح را در سفر نوشته بود اما هنوز بر مردم عرضه نشده بود. ايشان از خواب بيدار مي‌شود، آن زمان در اصفهان عاصمه بوده، به کتابخانه‌ها مراجعه مي‌کند و هرچه در مورد کتاب مفتاح الفلاح سؤال مي‌کند همه اظهار بي اطلاعي مي‌کنند. تا بعد از اينکه شيخ از مسافرت برمي‌گردد. اين شخص به ديدن شيخ مي‌آيد و مي‌گويد: من يک خوابي ديدم و در خواب از حضرت سؤال کردم: کتاب دعايي مي‌خواهم که بخوانم. حضرت به من فرمودند: کتاب مفتاح الفلاح را بگير و من هرچه مراجعه کردم به اين مکتب‌ها، گفتند: کتابي به اين نام نداريم. شيخ يک لحظه در فکر رفت و فهميد اين تأليفش مورد توجه بوده است. مي‌گويد: من اين کتاب را در سفر نوشتم و هنوز هم به کسي اظهار نکردم.
شريعتي: حاج آقاي نظري منفرد زحمت کشيدند و اين کتاب را ترجمه کردند «مفتاح الفلاح» که ترجمه‌اش کليد رستگاري شده است. آداب، اعمال و دعاهاي شبانه روز هست. مي‌توانيد براي هر ساعتي که اراده کنيد، هروقت حال مناجاتي دست داد  از اين ادعيه ارزشمند استفاده کنيد. براي تهيه کتاب به ما پيامک بزنيد، دوستان ما شما را راهنمايي خواهند کرد.
حاج آقاي نظري منفرد: اين را مرحوم محدث قمي در فوايد الرضويه در ترجمه شيخ اين را آورده از قول پدر مرحوم علامه مجلسي، ملا محمد تقي مجلسي. ملا محمد تقي مجلسي شاگرد شيخ بهايي است. ايشان مي‌فرمايد: ما يک روز خدمت شيخ بوديم. از کنار قبرستان تخت فولاد اصفهان عبور مي‌کرديم، ايشان کنار قبر بابا رکن الدين رسيد و ايستاد فاتحه بخواند. بابا رکن الدين تقريباً دويست سال قبل از شيخ بهايي از دنيا رفته است. قبرش در قبرستان تخت فولاد است. ايستاد فاتحه بخواند يک لحظه تأمل کرد و بعد از تأمل به ما رو کرد و گفت: درس تعطيل است. من ديگر درس نمي‌دهم! گفتيم: براي چه؟ ما براي درس مي‌آييم. هرچه اصرار کرديم، ايشان گفت: درس من تعطيل است. آمديم منزل به ايشان اصرار کرديم ما مي‌خواهيم از وجود شما استفاده کنيم. چرا شما درس را تعطيل کرديد؟ ايشان فرمودند: من يک لحظه صدايي شنيدم و به من گفته شد: شيخنا به حال خود باش، مرگت نزديک است!! ديگر بعد از آن زمان طولي نکشيد که شيخ بهايي از دنيا رفت. اين را در فوايد الرضويه، ترجمه شيخ بهايي مرحوم محدث قمي اين را نقل کردند.
شريعتي: دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.         
حاج آقاي نظري منفرد: اللهم صل علي محمد و آل محمد. يک فرازي که در دعاهاي شعبانيه هست و من تقاضا مي‌کنم عزيزان غفلت نکنند. «إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِکَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِکَ» خدايا آن لحظه‌اي که من تو را ملاقات مي‌کنم، شاد شوم و تو را ملاقات کنم. آن لحظه‌اي که مي‌خواهي ميان بندگانت داوري کني. «فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَهِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ» مبادا من در دنيا آبروداري کردم و فردا ميان ديدگان مردم در قيامت مشتم باز شود، مرا مفتضح نکن. اينها دعاهاي خوبي است. اين فرازها در مناجات اميرالمؤمنين(ع) هست. ولو يکبار هم شده در ماه شعبان روي اين ادعيه مروري داشته باشيم.
اميدوارم خداي متعال باران رحمتي که فرستاد و همه را شاد کرد افزون بفرمايد. خداوند وسيله کسب و کار را براي جوان‌هاي ما فراهم بفرمايد. امنيت را بر کشور ما مستدام بدارد. ماه حضرت ولي‌عصر است، خدا فرج حضرت بقية الله را نزديک بگرداند. ارواح طيبه شهداء را از ما شاد و راضي بگرداند.
شريعتي: انشاءالله خداوند به همه مريض‌ها لباس عافيت بپوشاند. با توجه به اينکه در آستانه ولادت حضرت علي اکبر و روز جوان قرار داريم حسن ختام برنامه امروز ما صحبت‌هاي دلنشين مقام معظم رهبري در مورد جوان‌ها و جواني است که انشاءالله همه بهره‌مند شويم.