برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مديريت زمان در نگاه امام موسي بن جعفر(عليهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 21- 01-97
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
ميشود شب خواني ماه رجب را بشنوي *** گريهي گلهاي مست نيمه شب را بشنوي
پشت ديوار بلند تاکها بنشين خموش *** تا که ساقي نامه بنت العنب را بشنوي
مست بايد در مفاتيح الجنان هم بنگري *** تا در اين ماه خدا سرّ ادب را بشنوي
در سماء رنگ رنگ باغ بايد بنگري *** تا خروج العجب ثم العجب را بشنوي
پيش رويت باد ميآشوبد اين تقويم را *** تا ورق گرداني ماه رجب را بشنوي
گوش کن بانک شباهنگ است بين کاجها *** تا که از هر برگ ذکري مستحب را بشنوي
شريعتي: سلام ميکنم به شما و دلهاي بهاري شما، خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز، بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، انشاءالله اين روزها و شبهاي ماه رجب براي همه ما پر خير و برکت باشد. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. به همه بينندگان عزيز سلام ميکنم. آرزوي موفقيت براي همه عزيزان دارم.
شريعتي: ميدانم که همه منتظر هستيد ببينيد امروز حاج آقاي نظري منفرد براي ما چه به ارمغان آوردند؟
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
در آستانه شهادت هفتمين امام و حجت خدا حضرت موسي بن جعفر(ع) هستيم. من مناسب ميبيم اگر قرار هست مطلبي مطرح شود از آقا موسي بن جعفر مطرح کنيم. من يکي از فرمايشات حکيمانه حضرت کاظم(ع) را انتخاب کردم که براي زندگي امروز ما نقش محوري دارد و خيلي کارساز است. تحت عنوان مديريت زمان و مديريت عمر! انسان چطور عمر را مديريت کند؟ همه چيز را با عمر ميشود پيدا کرد، اما با هيچ چيزي عمر و وقت را نميشود پيدا کرد. آقا حضرت سجاد (ع) ميفرمايد: انسان که پول را هزينه ميکند با وقت باز پول را تحصيل ميکند، ولي عمر را هيچ چيزي برنميگرداند. ما بايد زمان را مديريت کنيم. مديريت زمان متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته است، برخي از افراد را از دوستان خودمان گاهي برخورد ميکنيم، ميگويند: فلاني ما وقت کم ميآوريم و به کارهايمان نميرسيم. چه خوب بود هفته از هفت روز به ده روز ميرسيد. برخي از افراد نقطه مقابل ميگويند: چرا هفته تمام نميشود. چرا طولاني شد؟ چرا زمان دير ميگذرد؟ هم دسته اول، هم دسته دوم، بخاطر اينکه زندگي و زمان و عمر را مديريت نکردند. اگر انسان زمان را مديريت کند و خوب تقسيم کند و هرکاري را در جاي خودش انجام بدهد نه وقت کم ميآورد و نه زياد ميآورد. اين بخاطر اين است که ما زمان را مديريت نکرديم. اين نقش محوري در زندگي ما دارد و بايستي انسان زمان را مديريت کند تا هر چيزي در جاي خودش قرار بگيرد.
امام کاظم(ع) در اين رابطه يک حديثي را دارند در مورد بخش بخش کردن زمان، که هر کاري را انسان در جاي خودش قرار بدهد، وقتي در جاي خودش انجام داد، منضبط هم باشد و به همه کارهايش برسد. چون ما کارها و مشاغل فراواني داريم. هم بايد هزينههاي زندگي را تأمين کنيم. هم بايد کنار فرزندان و عيال باشيم، هم بايد با دوستان ارتباط داشته باشيم. گاهي هست انسان تحصيل ميکند. بايد به درس و بحث و خواندن برسد. کارهاي ديگري هم در زندگي انسان هست. بنابراين لازم است که انسان زمان را در زندگي مديريت کند. امام کاظم(ع) در اين راستا ميفرمايد: «اجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ» (تحف العقول،ص409) تلاش کنيد که زمان و عمر را به چهار بخش تقسيم کنيد. «سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ» يک بخش را براي ارتباط با خدا بگذاريد. حضرت نفرمودند چقدر را بگذاريد. اين در روايات ديگر بيان شده است. يکوقت انسان حال دارد مستحبات را هم انجام ميدهد. يکوقت حال ندارد به همان واجبات بسنده ميکند. بياني آقا اميرالمؤمنين دارد ميفرمايد: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالا وَ إِدْبَاراً» (نهجالبلاغه/حکمت193) گاهي قلب انسان اقبال دارد، يعني حال دارد. وقتي کشش دارد مستحبات را به جا بياور. شب جمعه است ميخواهي دعاي کميل بخواني بنشين از اول دعاي کميل تا آخر دعاي کميل را بخوان. يکوقت حال نداري دو سطرش را بخوان. نگفتند همه دعاي کميل، واجب نيست همه دعاي کميل را انسان بخواند. نبايد انسان عبادت را به نفس تحميل کند تا از عبادت زده شود، انسان بايد در عبادت نشاط داشته باشد.
يک بابي را مرحوم صاحب وسايل الشيعه، قبل از آنکه وارد کتاب طهارت شود، «ابواب و مقدمات عبادات» آنجا يک بابي دارد تحت عنوان «باب الاقتصاد في العبادة» انسان در عبادت هم بايد ميانه رو باشد. بعضي از افراد کاري ميکنند يک عدهاي را از عبادت زده ميکنند. انسان بايد نشاط عبادتي داشته باشد. نماز شب چيز خوبي است اما خدا واجب نکرده است. يک خط قرمزي ما داريم نمازهاي واجب هفده رکعت در شبانه روز است که بايد خوانده شود. اما بقيه مستحبات را انسان حال داشته باشد البته نماز شب مستحب مؤکد است. نافله صبح، نافله مغرب، نافله عشاء، اما خدا اينها را واجب نکرده است. در حديث هست «انّ الله عزّ و جل يحبّ ان يوخذ برخصه کما يحب أن يؤدوا فرائضه» معناي حديث اين است که خداي متعال همينطور که دوست دارد انسان محرمات و واجبات را احترام بگذارد و عمل کند، آنجايي هم که رخصت داده دوست دارد به آنها عمل شود.
امام صادق(ع) ميفرمايد: من کودک بودم به همراه پدرم به حج رفته بودم. فضاي مکه يک فضاي گرمي هست، کودک بودم و پيشاني من عرق کرده بود. پدرم حضرت باقر يک نگاهي به من کردند و فرمودند: پسرم! چرا اينطور ميکني؟ فرمودند: طواف ميکنم. فرمود: پسرم، خداوند وقتي بندهاي را دوست داشته باشد عمل اندک را هم از او قبول ميکند. خط قرمز محفوظ است اما جداي از آن نسبت به مستحبات انسان آزاد است. پس اينکه حضرت ميفرمايد: يک بخشي از عمر را براي مناجات با خدا بگذاريد، اين بخش از عمر در اختيار انسان است. حال داشته باشد بيشتر، حال نداشته باشد به همان مقدار واجب بسنده کند.
«وَ سَاعَةً لامْرِ الْمَعَاشِ» يک بخش از عمر را انسان بايد بگذارد براي بدست آوردن هزينههاي زندگي، اين خودش يک مسألهي گستردهاي است. گاهي انسان کار يدوي ميکند، با دست کار ميکند. صنعت گر است. کارها و حرفههاي مختلفي دارد. يک کسي تدريس ميکند. يک کسي پزشک است و کار پزشکي ميکند. يک کسي راننده است. يک کسي فوتباليست است. ورزشکار است. خداوند متعال انسان بيکار را دوست ندارد. اينکه برخي از افراد در زندگي ميگويند: ما وقت زياد ميآوريم چرا وقت تمام نميشود، بيکاري اين حالت را براي انسان پديد ميآورد. انسان بايد در زندگي شاغل باشد. انسان بايد از فرصت استفاده کند. من گاهي بودم در کشورهاي خارجي و ديدم سوار بر قطار زيرزميني ميشوند، در مترو مشغول کتاب خواندن ميشوند. روزنامه ميخوانند و کتاب ميخوانند. به هر حال انسان نبايد عمرش را به هدر بدهد. پيغمبر خدا فرمود: « انّاللَّه لايحبّ الشّابّ الفارغ» (شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد/ج17/ص146) خدا جوان بيکار را دوست نميدارد. انسان کار ندارد، درس بخواند به علمش افزوده شود. چرا انسان خود را بيکار کند. بيکاري يک آسيبهايي به انسان ميرساند. انسان را گرفتار افسردگي ميکند. بايد انسان مشغول باشد. بعضي در امر معاش خيلي زيادهروي ميکنند.
يکي از دوستان به من ميگفت: فلاني من بچههايم را نه صبح ميبينم، نه شب. صبح نماز صبح که ميخوانم قبل از آفتاب از منزل بيرون ميآيم. آنها خواب هستند. آخر شب هم که برميگردم باز هم آنها خواب هستند. اينطور خودم را مشغول کردم. آدم متمکني هست. براي چه انسان اينقدر تلاش کند؟ يک وقتي را انسان بايد مديريت کند و براي کار بگذارد. خانواده، عهد و عيال نياز به محبت دارد. ميخواهد پدر را ببيند و در آغوش پدر باشد. کودک در خانه نياز به محبت دارد. انسان بايد برايش وقت بگذارد. اتفاقاً در کتاب المتاجر، کتاب متاجر يعني کتاب معامله، برخي از متاجر يک متاجر مکروه است. در آداب تجارت، مکروه است. شخصي بيايد مغازهاش را صبح زودتر از همه باز کند و شب ديرتر از همه ببندد. اين دو انگيزه دارد، يکوقت براي کار راه اندازي مردم است خوب است. يکوقت براي حرص مال است. اين مذموم است. اين خوب نيست. يعني انسان بايد مديريت کند حتي زمان کار و تلاش را بايد مديريت کند و اگر مديريت نکند به بدن خودش آسيب ميزند. بدن هم يک حقي دارد. اين بدن براي ما که نيست که ما هرچه ميشود از آن کار بکشيم. در آيه شريفه ميخوانيم «انا لله» ما براي خدا هستيم. بايد از اين بدن به تناسب قدرت و توان و مقدار متناسب و متعارفي که يک کسي کار ميکند، بايد انسان از آن کار بکشد. اين هم نسبت به کار و امرار معاش.
بخش اول بندگي و عبادت، بخش دوم کار و تلاش، بخش سوم «وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الاخْوَانِ» انسان يک موجود اجتماعي است. ما تنها نميتوانيم زندگي کنيم. انسان با رهبانيت مخالف است. انسان برود صومعه نشين و غار نشين شود و جدا شود از جامعه، به چه درد ميخورد؟ انسان بايد در جامعه باشد و نفع او به جامعه برسد. حضورش در جامعه مؤثر باشد. انسان موجودي است مدني يا بالطبع يا بالاضطرار، در بحثهاي فلسفي اين هست. يا مدني به طبع است يعني طبيعت انسان اين است که اجتماعي باشد. يا اضطرار او را وادار کرده اجتماعي باشد. چون بنده و شما نياز به استاد داريم، نياز به پزشک داريم. نياز به منزل داريم. نياز به لباس داريم. نياز به خوراک داريم. همه اينها نيازهاي ماست. اين نميشود الا در زندگي اجتماعي! در اين زندگي اجتماعي بعضي افراطي هستند و بعضي تفريطي هستند. در زندگي اجتماعي بعضي اصلاً با افراد انس نميگيرند. هميشه دوست دارند منزوي باشند. معمولاً اين افراد دچار افسردگي ميشوند.
پيغمبر خدا شنيدند که يکي از اصحاب تصميم گرفته از خانه و زندگي و همه چيز جدا شود و در يک کوهي برود و در آنجا عبادت کند. پيامبر متوجه شدند. غضب کردند. رفتند به مرو و آثار غضب در چهرهشان نمايان شده بود. فرمود: من پيامبر شما هستم. من گاهي نزد شما و گاهي کنار خانوادهام هستم. يک روز روزه ميگيرم و يک روز افطار ميکنم. اين معنا ندارد که شما از اجتماع جدا شويد. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق» (اعراف/32) چرا انسان بر خودش اين چيزها را حرام ميکند؟ در اجتماع باشيد، به درد ديگران بخوريد. دستي از ديگران بگيريد و کمک ديگران بکنيد. بهرهاي از ديگران ببريد. بنابراين مصاحبت جزء مسائل زندگي انسان است منتهي بايد انسان مصاحبت را مراقبت کند که دچار افراط و تفريط نشود.
گاهي برخي از جوانان را ميبينيم هيچ اهميتي به خانواده و زندگي نميدهند و دائم با رفيق سر ميکنند. تا پاسي از شب بيرون هستند وقتي به منزل ميآيند پدر و مادر خوابيدهاند، صبح هم پدر و مادر بيرون از خانه مشغول کار هستند، اين جوان هنوز خواب است. اين خوب نيست. اين حد افراط در مصاحبت است. گوشه نشيني و انزوا هم خوب نيست. انسان بايد حد وسط داشته باشد. منتهي امام کاظم(ع) ميفرمايد: انسان با چه کسي مصاحبت کند؟ با چه افرادي انسان نشست و برخاست کند، با چه کسي دوست شود؟ بايد جوانان عزيز ما در آغاز جواني اين کتابهايي که در مورد آئين دوست يابي هست را بخوانند. در اسلام روايت زيادي وارد شده که وقتي ميخواهيد دوست بگيريد اين دوست چه ويژگيهايي بايد داشته باشد. چه خصوصياتي بايد داشته باشد، بايد دوست انسان به انسان نفع برساند. گاهي يک دوست انسان را به اوج ميرساند، گاهي يک دوست انسان را به زمين ميزند و براي هميشه تباه ميکند.
متأسفانه بعضي از اين افرادي که دچار مواد مخدر شدند، اينها را دوست ناباب ترغيب کرده و روزگارشان را تباه کرده است. حالا امام کاظم(ع) معيارها را نشان داده، ميفرمايد: يک بخشي از عمر را مديريت کنيد و براي معاشرت با دوستان بگذاريد. منتهي با اين ويژگيها «وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ» دوستاني که مورد وثوق و اطمينان هستند. روي عيبهاي شما انگشت ميگذارند، نه ميان مردم که آبروي شما را ببرند. خصوصي ميگويد: عزيزم، برادرم، اين ضعف شماست. حضرت عسکري ميفرمايد: اگر کسي در پيش چشم مردم و در ميان جامعه عيب کسي را بگويد، او را خراب کرده است. عيب کسي را ميخواهيد بگوييد در پنهاني به خودش بگوييد. «من وعظ أخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانية فقد شانه» (تحف العقول، ص 489) اين دستور اسلام است که انسان کسي را ميخواهد پند بدهد در جمع ضايعش نکند و خصوصي بگويد. آن کسي هم که ميبيند رفيقش رفيق مخلصي است، روي دلسوزي به او ميگويد: من اين ضعف را در تو ميبينم، «المؤمن مرآة المؤمن» بايد بپذيرد. شعر زيبايي هست ميگويد:
آينه چون نقش تو بنمود راست *** خودشکن آينه شکستن خطاست
برادر مؤمن انسان آينه انسان است. اگر روي اخلاص، ضعف انسان را گفت دوست را نبايد انسان نکوهش کند و او را توبيخ کند. انسان بايد خود را اصلاح کند. اين ويژگي اول است. «وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ» خيرخواه شما باشند و اخلاص داشته باشند. گاهي ممکن است کسي بيايد کسي را پند بدهد، اما ميخواهد او را از بين ببرد. اظهار صداقت هم ميکند اما حسود است و کينه دارد منتهي در قالب رفاقت ميآيد رفاقت ميکند. در تاريخ خيلي اتفاق افتاده که افرادي آمدند از راه دوستي وارد شدند، دشمن بودند براي اينکه مال طرف را از بين ببرند. آبروي طرف را از بين ببرند. موقعيت طرف را از بين ببرد، طرف را تباه کنند. با کسي انسان بايد دوستي کند که او را بيازمايد و ببيند او اخلاص داشته باشد. انسان ميبيند پشت سرش نزد ديگران خوبي او را ميگويد، اين آدم خوبي است. در يک حديث ديگري وارد شده که با کسي رفاقت کنيد که از علم و تعهد او بهره ببريد. از ديانت او بهره ببريد. از عقل و اخلاقش بهره ببريد. اين سه ويژگي در مورد تقسيم عمر است. پس بخش سوم عمر را انسان مديريت کند براي مصاحبت، اما نه مصاحبتي که افراطي باشد و نه تفريطي، نه منزوي به طور کامل و نه تمام وقت را بگذارد براي مصاحبت با ديگران دنبال کسب و کار و عبادت.
بخش چهارم «وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ» يک بخشي از عمر را انسان بايد مديريت کند. انسان خواب و خوراک و تفريح ميخواهد. اگر نباشد نميتواند زندگي کند. بعضي خواب را براي خودشان حرام ميکنند، افراطي ميشود. غذا را بر خودشان حرام ميکنند. گاهي هم تفريطي ميشوند، دائم خواب هستند. يک کسي ميگفت: من در شبانه روز يک مرتبه غذا ميخورم. گفتم: خوشا به حال تو! گفت: من از اول که بيدار ميشوم ميخورم تا وقتي ميخواهم بخوابم. انسان اينطور نباشد. انسان نياز به لذت دارد، لذت را هم بايد نه افراط کند و نه تفريط. آقا هر روز ميخواهم تفريح بروم، پس کي به زندگي برسي؟ کي به هزينههاي زندگي ميرسي؟ کي به کسي و کار و عبادت ميرسي؟ دائم تفريح نباشد. اين حديث حضرت کاظم يک ذيلي دارد که خيلي زيباست. برخي تصور ميکنند، اسلام با لذت مخالف است. اسلام با رفتن گردش و ديدن سبره در فصل بهار مخالف است. نه اينطور نيست. اسلام با فساد مخالف است. «وَ اللَّهُ لا يُحِبُ الْمُفْسِدِينَ» (مائده/64) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام، وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَساد» (بقره/204 و 205) خدا فساد را دوست ندارد. خدا کار خلاف را دوست ندارد. اما با تفريح مخالف نيست. ذيل حديث را بخوانم ببينيد چقدر زيباست. حضرت ميفرمايد: «وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ» يک بخشي از عمر را براي لذات بگذاريد، اما لذات غير محرم، «وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَي الثَّلاثَةِ سَاعَاتٍ» اين ساعت لذت است که به شما انرژي ميدهد بتواني عبادت کني، انرژي ميدهد بتواني کار بکني، انرژي ميدهد بتواني مصاحبت با افراد بکني. پس در يک جمله اگر از ما سؤال کنند: آيا در اسلام تفريح هست؟ ميگوييم: آري هست. لذت بردن هست؟ آري هست. اسلام دين رهبانيت نيست. انسان دست از همه چيز بکشد. حضرت ميفرمايد: يک بخشي را براي لذت بگذاريد. بعد ميفرمايد: لذت در زندگي نقش محوري دارد. اين است که توانايي براي انسان ايجاد ميکند که بتواند به کارهاي ديگرش برسد. انسان بايد مديريت کند. اين حديث، حديث جامع و کاملي است که انسان عمر را تقسيم بکند، هر چيزي را در جاي خودش قرار بدهد، وقتي هر چيز در جاي خودش قرار گرفت، همه چيز درست خواهد شد.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. در سال جديد انشاءالله بتوانيم با مديريت از تمام وقتها و روزها و شبهايمان استفاده کنيم و همينطور روزهاي پاياني ماه رجب را در پيش داريم، ماه شعبان و رمضان را در پيش رو داريم، انشاءالله بتوانيم نهايت بهره و استفاده را از ساعت عمرمان ببريم. انتخاب شما جاي تحسين داشت، اين روايت نوراني از امام کاظم را شنيديم. پس فردا روز شهادت امام کاظم هست، خوشا به حال آنهايي که عازم کاظمين هستند. امروز صفحه 285 قرآن کريم، آيات 28 تا 38 سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُوراً «28» وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً «29» إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «30» وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً «31» وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا «32» وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً «33» وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا «34» وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا «35» وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا «36» وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا «37» كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً «38»
ترجمه: و اگر به انتظار رحمتى از پروردگارت كه به آن اميدوارى، از آنان اعراض مىكنى، پس با آنان سخنى نرم بگو. و نه دست خود را به گردنت بسته بدار (كه هيچ انفاقى نكنى) و نه آن را كاملًا باز گذار كه (چيزى براى خودت نماند و) سرزنش شده و حسرت خورده (به كنجى) نشينى. همانا پروردگارت براى هر كس بخواهد، روزى را گشاده يا تنگ مىسازد، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست. فرزندان خود را از بيم تنگدستى نكشيد. اين ما هستيم كه آنان و شما را روزى مىدهيم. يقيناً كشتن آنان گناهى است بزرگ! به زنا نزديك نشويد، كه كار زشت و راه بدى است. وكسى را كه خداوند، (قتل او را) حرام كرده است نكشيد، مگر به حقّ. وهر كس مظلوم كشته شود، قطعاً براى ولىّ او تسلّط (و اختيار ديه يا قصاص) قرار دادهايم، پس نبايد در كشتن (و قصاص) زيادهروى كند، چرا كه آن (ستمديده به طور عادلانه) يارى و حمايت شده است. و به مال يتيم، جز به بهترين راه (كه به نفع يتيم باشد) نزديك نشويد، تا آنكه به حدّ بلوغ ورشدش برسد. (كه آنگاه اموالش را به او بر مىگردانيد) و به پيمان وفا كنيد، كه (در قيامت) از عهد و پيمان سؤال خواهد شد. و چون با پيمانه داد وستد كنيد، پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست وزن كنيد، كه اين بهتر و سرانجامش نيكوتر است. و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، چون گوش و چشم و دل، همهى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. و در زمين با تكبّر و سرمستى راه مرو، قطعاً تو زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوههانخواهى رسيد. همهى اينها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه از شهيد محمد باقر صدر بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: آياتي که تلاوت شد، حکمتهاي قرآني است. خداوند متعال بعد از اين آيات که حدود اکثر از ده حکمت ذکر شده است، «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» در ادامه هم ميگويد: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا» اينها حکمتهاي خدايي است. در آخر خداي متعال ميفرمايد: «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَة» (اسراء/29) قرآن کتاب حکمت است. بخشي از اين حکمتها را در سوره اسراء ميبينيم. يک بخشي را در سوره لقمان ميبينيم. «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَة» (لقمان/12) يک بخشي را در آخر سوره مبارکه فرقان ميبينيم. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) آنجا هم بيش از ده تا از حکمتهاي قرآني ذکر شده است. انسان قرآن را ميخواهد ببيند واقعاً حکمتهاي قرآني زنده است. «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ» يعني خودت را در تنگنا قرار نده، نه افراطي شو و نه تفريطي! انسان بايد در زندگي معتدل باشد تا بتواند حرکت کند.
پيامبر دستانت را به گردنت غُل نکن، اينطور هم باز نکن. يک کسي به امام صادق(ع) عرض کرد: اين آيه که ميفرمايد: «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) اين هم در مورد اعتدال است. اين معنايش چيست؟ فرمود: انسان اينطور نبايستي باشد. يعني تمام اموالش را در راه خدا بدهد. بعضي اين کار را ميکنند. زن و بچهشان محتاج هستند. آنها را گرفتار ميکنند. اين درست نيست. انسان سفت دستش را ببندد و خيرش به ديگران هم نرسد، اين درست نيست. عقل اين را ميپسندد؟ عقل ميگويد: انسان بايد مقتصد باشد. در خطبه متقين هست که امام علي(ع) فرمود: «وَ مَلْبَسُهُمُ الاقْتِصَادُ» (نهجالبلاغه، خطبه 193) انسان در لباس هم بايد متوسط باشد. برخي از افراد زياده روي ميکنند و يک لباسهاي خيلي سنگين قيمتي را ميخرند. اين را انسان ميتواند تقسيم کند و يک عاري و برهنهاي را بپوشاند. بعضيها هم هرچه دارند در راه خدا ميدهند و براي خودشان مشکل ايجاد ميکنند. اين آيات و آيات بعدش همه حکمت است. خصوصاً «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء/36) چقدر اين آيه صحبت دارد که انسان چيزي که نميداند پيگيري نکند. دنبال چيزي که نميداند نرود. آن را نگويد. چرا؟ «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» (اسراء/36)
آقا اميرالمؤمنين يک بياني دارد ميفرمايد: کسي که «لا ادري» را ترک کند، به طرف هلاک خودش حرکت کرده است. «لا ادري» يعني نميدانم، از هرچه سؤال ميکني ميگويد: ميدانم. در مورد همه چيز نظر ميدهد و صاحب نظر است. اين صحيح نيست. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» چيزي که خطاب به پيامبر است. چيزي که به آن علم نداري، دنبال نکن و نگو. اين در زندگي بسيار اهميت دارد. گاهي برخي افراد نسبت به چيزهايي که آگاهي ندارند، يک اظهار نظري ميکنند ديگران را گرفتار ميکنند.
مثلاً بنده در جاده ميروم از يکي سؤال ميکنم من ميخواهم سمت شمال بروم. سمت جنوب را به من نشان ميدهد. من هرچه رانندگي کنم، دارم از مقصد دور ميشوم به جاي اينکه نزديک شوم. لذا انسان بايد با علم و آگاهي نسبت به يک چيزي اظهار نظر بکند. اين آيات، آيات حکمت است و به اين آيات بايستي توجه شود. به قرآن و اين قسمتها خيلي بايد عنايت شود تا عظمت قرآن اين کتاب الهي همين امروز که کتاب زنده امروز هست براي ما معلوم شود
شريعتي: فرمود دلهاي شما ميميرد همينطور که بدنها و اجسام شما، اگر ميخواهيد دلتان را زنده کنيد، با حکمت و موعظه آنها را زنده کنيد. انشاءالله از اين حکمتها استفاده کنيم که دلهاي ما احيا شود. اين هفته از علامه بزرگوار شهيد سيد محمد باقر صدر ياد ميکنيم. متفکر و نابغه بزرگ که دوست داريم از زبان شما هم در مورد ايشان بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم آيت الله العظمي شهيد صدر واقعاً يک شخصيتي بود در خودش هم علم را جمع کرده بود و هم اخلاق را به تمام معني کلمه. انساني که حاضر نشد تن به زير بار ذلت بدهد. حاضر شد شهادت را براي خودش بخرد، ميتوانست «لا» را به «نعم» تبديل کند. يعني ميگويد: آري، جواب صدام را آري بگويد همه چيز تمام بود. اما آزادگي و تعهد به ايشان آن اجازه را نداد. اين درسي است که از مکتب امام حسين همه ما گرفتيم. و اين آزادگي اينقدر ارزش دارد که انسان حاضر است جانش را براي اين آزادگي بدهد. مرحوم شهيد صدر اينگونه انساني بود. يک جرياني را در مورد ايشان عرض کنم.
بار اولي که ايشان را دستگير کردند و به بغداد آوردند، رئيس استخبارات بغداد، يعني رئيس ساواک بغداد که معاون صدام بود. ايشان را ميطلبد. به ايشان ميگويد: آقاي صدر من شما را يک عالم برجسته ميدانم. کتابهاي شهيد صدر «فلسفتنا، اقتصادنا» ايشان در اقتصاد کتاب نوشته و صاحب نظر است. در فلسفه و منطق صاحب نظر است. يک کتابي در منطق دارد به نام «استقراء» خيلي کتاب عجيبي است. فهمش مشکل است. ايشان يک فقيه بوده، يک اصولي بوده، در مسائل فقه و اصولي واقعاً صاحب نظر است. در مسائل اقتصادي، سياسي صاحب نظر بوده است. رئيس استخبارات کتابهاي ايشان را پايين ميآورد و ميگويد: من ميدانم شما يک نابغه هستي. کتابهاي شما را ديدم. ميدانم وجود ارزشمندي هستي. اما من آنچنان مطيع هستم، اگر دستور بدهند همين الآن شما را ترور کنم، ترور ميکنم. يعني دشمن هم شخصيت مرحوم صدر را ميشناخت.
خداوند متعال يک لطفي به ايشان کرده بود و سختترين مسائل را بعضي از مراجع نجف به ايشان ميدادند خصوصاً مسائل رياضي را ايشان حل ميکرد. واقعاً مورد عنايت بود. استاداني که ايشان را تربيت کرده بودند خيلي به ايشان علاقهمند بودند. يادي هم از خواهر ايشان بکنيم. شهيده بنت الهدي صدر، اين خواهر و برادر هردو شهيد شدند و زير بار ننگ دشمن نرفتند و اين آزادگي را از مکتب حسين بن علي آموختند.
شريعتي: روز نوزدهم فروردين سال 59 بود که شهيد محمد باقر صدر به همراه خواهرشان به دست صدام و رژيم بعث به شهادت رسيدند. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره سيدالشهداء(ع) باشند. حسن ختام امروز ما روايتي از امام کاظم باشد و دعا بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: يک روايتي را يادداشت کردم، يک شخصي است به نام زياد القندي، ايشان ميگويد: من در زندگي گرفتار شدم. «کتبت الي ابي الحسن(ع) علمني دعاء اني قد بليت بشيء» من در زندگي گرفتاري دارم، کمک کنيد مشکل من حل شود. ايشان را زندان کردند. «و کان قد حُبس ببغداد حيث اتهم باموالهم» متهم شده بود به اينکه از مالي سوء استفاده کرده است. «فکتب اليه» حضرت نامهاي به ايشان نوشتند و فرمودند: «اذا صَلَّيت الله» وقتي نماز خواندي، «فَاَطلِ السجود» سجده را طولاني کن و در سجده اين دعا را بخوان «ثم قُل: لا احدَ من لا احدَ له» اين را مکرر بگو تا يک نفس، «حتي ينقطع النفس ثم قُل» بعد از آنکه گفتي: «يا احدَ من لا احدَ له» بگو: «يا من لا زيده کثرة العطاء الا جوداً و کرما» اين هم به اندازهاي که نفس داري بگو. بعد بگو: «يا رب الارباب، أنتَ أنتَ أنت ان قطع الرجاء الا منک» اي رب ارباب، اي مالک همه ملوک، تويي تويي تويي! اميد من قطع شده مگر از تو. «يا عليُ يا عظيم» زياد قندي ميگويد: من دستورالعمل حضرت کاظم را در زندان انجام دادم و از زندان آزاد شدم. حديث در کافي جلد سوم صفحه 328 هست.
شريعتي: انشاءالله دوستان اين حديث را در کانال قرار بدهند و مراجعه کنند و انشاءالله دستور العمل امام کاظم را همه اجرا کنيم و از برکات آن بهرهمند شويم. دعا بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: خدايا به حق آقا موسي بن جعفر(ع) که يکي از القاب ايشان کاظم است. کاظم يعني خشم را فرو بردن. اگر اين صفت حضرت را داشته باشيم خيلي از جاها موفق خواهيم شد. هم به خودمان آسيبي نميرسد و هم به آن نزاعي که قرار است اتفاق بيافتد، پايان داده ميشود. اين صفت کظم غيظ يعني فرو بردن غضب را از حضرت کاظم(ع) ياد بگيريم. خدايا اين حالت کظم غيظ را به همه ما مرحمت بفرما. خدايا به حق محمد و آل محمد وسيله کسب و کار و ازدواج براي جوانهاي ما فراهم بگردان. نزولات آسماني را بر ما بيش گردان. فرج حضرت بقية الله را نزديک بگردان. ما را از رجبيون قرار بده. همه بينندگان و شنوندگان ما را از حوادث بد و امراض صعب العلاج و پيشامدهاي ناگوار حفظ کن.
شريعتي: سلام و صلوات ميفرستيم بر حضرت موسي بن جعفر(ع).