اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

97-01-14-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– سيره حضرت زينب(سلام الله عليها)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره حضرت زينب(سلام الله عليها)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 14- 01-97

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
عشق، از من و نگاه تو تشکيل مي‌شود *** گاهي تمام من به تو تبديل مي‌شود
وقتي به داستان نگاه تو مي‌رسم *** يکباره شعر وارد تمثيل مي‌شود
اي عابر بزرگ که با گام‌هاي تو *** از انتظار پنجره تجليل مي‌شود
تا کي سکوت مبهم شب‌هاي انتظار *** بر ديدگان غم زده تحميل مي‌شود
يک روز هم به پاي غزل‌هاي چشم تو *** بازار بزم و قافيه تعطيل مي‌شود
آن روز هفت سين اهورايي بهار *** موعود، با سلام تو تکميل مي‌شود

شريعتي: «اللهم عجل لوليک الفرج» با نام و ياد خداوند بزرگ و مهربان آغاز مي‌کنيم اولين برنامه سمت خدا را در سال 1397، خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز، سلام مي‌کنم به شما و دلهاي بهاري شما، آرزو مي‌کنم بهترين‌ها در اين بهار سر سبز و در سال پيش رو براي همه شما رقم بخورد. خيلي دلتنگ شما بوديم، گرچه در ايام نوروز کارشناسان عزيزمان از مشاهد مشرفه بياناتي را داشتند و همه استفاده کرديم، اما اين اولين برنامه رسمي ما در سال جديد است و انشاءالله براي همه ما پر برکت باشد. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. سال نو مبارک، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. به همه بينندگان عزيز سلام مي‌کنم. اميدوارم سال خوبي براي همه ملت مسلمان ايران باشد.
شريعتي: امروز حاج آقاي نظري از حضرت زينب کبري (س) براي ما خواهند گفت، با توجه به اينکه ديروز سالروز وفات حضرت زينب کبري(س) بود، امروز هم برنامه ما رنگ و بوي حضرت را خواهد داشت و اين را به فال نيک مي‌گيريم و انشاءالله سال ما سرشار از نام و ياد اهل بيت (ع) باشد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
بهار، شکوفايي طبيعت است و زنده شدن طبيعتي است که تا چندي قبل انسان وقتي به بيابان مراجعه مي‌کرد همه جا را خشک مي‌ديد، اما الآن همه جا، سبزه و طراوت و زيبايي و نشاط است. قرآن مجيد به اين حقيقت مکرر اشاره کرده است. به پيامبر مي‌فرمايد: «وَ تَرَى‏ الْأَرْضَ‏ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ» (حج/5) زمين گرم مي‌شود، آب‌ها در فصل بهار معمولاً از آسمان بيشتر به زمين مي‌ريزد. نزولات آسماني بيشتر خواهد بود. دانه شکفته مي‌شود و انسان همه جا را با طراوت و زيبايي مي‌بيند. اما قرآن مجيد مي‌فرمايد: انسان بايستي پيام اين را هم بگيرد. مي‌فرمايد: «كَذلِكَ نُخْرِجُ‏ الْمَوْتى» (اعراف/57) بهار يک نمونه‌اي از معاد است. چطور ما هم درختان را سر سبز مي‌کنيم، هم زمين را. مردگان را هم ما همينطور زنده مي‌کنيم. بهار يک نمونه‌اي از معاد است. در آيات زيادي، در سوره مبارکه قاف هم خداوند متعال همين مسأله را اشاره کرده است. در سوره مبارکه اعراف هم خداي متعال به اين مسأله اشاره مي‌کند. اميدوارم اين بهار، بهار خوبي براي همه ملت مسلمان ايران باشد و سال خوبي باشد. بارندگي‌هاي خوبي هم داشته باشيم و ما نگراني از اين جهت نداشته باشيم.         
حضرت زينب بزرگترين دختر اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا(س) است. بزرگترين فرزند پسر امام حسن مجتبي و بزرگترين دختر حضرت زينب(س) بود. ايشان متولد سال 5 يا 6 هجرت هستند. پيامبر را درک کردند. پنج ساله بودند پيامبر از دنيا رفته است. بنابراين مي‌شود گفت: جزء زنهايي هستند که صحابه پيامبر بودند. زن‌هاي صحابيات، چون پيامبر را ديدند. از روايات استفاده مي‌شود که نام زينب را هم پيامبر بر ايشان نهادند. پيامبر خدا هنگام ولادت اين بانو در مدينه حضور نداشتند، وقتي آمدند و اين نوزاد را محضر مقدس پيغمبر اکرم آوردند و رسول خدا فرمودند: چه نامي بر اين دختر نهاديد؟ خدمت پيامبر عرض شد: ما هنوز نامي را براي ايشان تعيين نکرديم. منتظر شما بوديم. پيامبر هم فرمودند: من هم منتظر مي‌مانم، منتظر ماندند تا اينکه جبرائيل آمد و اين زينب يک نام آسماني است.
چقدر خوب است ما در نامگذاري سعي کنيم اسامي را براي فرزندانمان، دختران و پسران انتخاب کنيم که مفهوم و معنا داشته باشد. معناي خوب و مثبتي داشته باشد. زينب از همان نام‌هاست. اگر مرکب از دو کلمه باشد، زين و أب يعني زينت پدر. واقعاً اين دختر زينت پدر و مادر هست. دختري که تمام صفات پسنديده در او جمع شده بود. سال رحلت ايشان هم سال رجب سال 62 بوده يعني يک سال و نيم بعد از امام حسين، حيات ايشان طول کشيد. بنابراين سن ايشان هنگام رحلتشان همان 57 سال بوده که سن امام حسين هم 57 سال بوده است. اين يک اجمالي از اين بزرگوار است.
اما نکاتي که امروز مي‌خواهم براي بينندگان عزيز عرض کنم يکي در مورد نسب ايشان است. نسب ايشان يک نسب بي بديلي است. پدر اميرالمؤمنين، مادر فاطمه زهرا، جد از طرف مادر پيامبر، جده از طرف مادر خديجه کبري، جد از طرف پدر حضرت ابوطالب، جده از طرف پدر فاطمه بنت اسد. برادران امام حسن و امام حسين، خواهر حضرت ام کلثوم و خواهران و برادران ديگر مثل حضرت ابالفضل العباس، اينها برادران حضرت زينب هستند. بنابراين نسب يک نسب اصيل و نوراني است. اگر اين نسب را انسان توأم کند با ساير فضايل اخلاقي، چون اگر نسب باشد و ساير فضايل نباشد، اين نسب تنها کارساز نيست. حضرت ابراهيم(ع) به خدا عرض کرد، خدايا! قيامت روزي است که «وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ‏ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (شعرا/87-89) يا در آيه شريفه ديگر خداي متعال مي‌فرمايد: قيامت روزي هست که «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ‏ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُون‏» (مؤمنون/101) لذا پسر حضرت نوح، قرآن مجيد با صراحت مي‌فرمايد: «لَيْسَ‏ مِنْ‏ أَهْلِكَ‏ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح‏» (هود/46) نسبي ارزش دارد که ضميمه به اين نسب شود آن فضايل و آن صفات پسنديده، ايمان، تقوا، صبر، ايثار، اينهاست که انسان را ارزشي مي‌کند و هويت انسان را متجلي مي‌کند و حضرت زينب(س) اينگونه بود. يعني تنها حضرت زينب نسبي ندارد که بي بديل هست، در عرصه ايمان انسان بي بديلي است. در عرصه علم انسان فوق العاده‌اي است. عالمه‌ي غير معلمه و فهمه غير مفهمه است.
در عرصه صبر انسان بي بديلي است. در شجاعت انسان بي نظير و کم نظيري است. يعني در آن عصري که زنان در جامعه جاهليت آن روز هيچ ارزشي نداشتند، خداوند متعال به پيامبر يک دختري عنايت کرد مثل فاطمه زهرا و به اميرالمؤمنين يک دختري عنايت کرد مثل زينب کبري، واقعاً اينها زن‌هاي نمونه‌اي هستند در تاريخ که انسان وقتي بيوگرافي و زندگي اينها را مورد مطالعه قرار مي‌دهد، واقعاً شخصيت‌هاي نمونه‌اي بودند. در مورد ايمان ايشان بايد بگويم که حضرت زينب در ايمان، مدارج ايمان را طي کرده و به کمال ايمان رسيده است. در کمالات ايشان انسان مي‌بيند که اعتقاد به معاد و اعتقاد به قيامت مي‌درخشد. به يزيد فرمود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ‏ تَشْخَصُ‏ فِيهِ الْأَبْصارُ» (ابراهيم/42) يعني با يزيد صحبت از قيامت مي‌کند. يا با ابن زياد وقتي صحبت مي‌کند. صحبت از قيامت مي‌کند. اعتقاد به معاد، مي‌فرمايد: اين شهداء، «ما رايت الا جميلا کتب عليهم القتل، فبرزوا الي مضاجعهم، و سيجمع الله بينک و بينهم، فتحاجون اليه و تخاصمون ثکلت امک يا ابن مرجانه» اين شهيدان کساني بودند که خدا براي اينها شهادت را نوشته بود. اينها رفتند در جايگاه‌هاي خودشان خفتند. يک روزي تو را مي‌آورند و اين شهيدان را مي‌آورند، معلوم مي‌شود چه کسي سود برده و چه کسي زيان کرده است. اعتقاد به معاد!
اين ايمان بود که ايشان را استوار نگه داشت. در حقيقت نهضت و قيام امام حسين دو بخش داشت. يک بخش شهادت بود. ايثار بود با جان، يک بخش اسارت بود که در اين اسارت حضرت زينب، پيام امام حسين را رساند. چون بني اميه در صدد بودند اين خون را محو کنند. چقدر شاعر زيبا گفته است:
اعلاميه از قتلگه کرب و بلا داد *** با زينب و سجاد سوي شام فرستاد
اين نکته ز خون بود در آن نشريه مستور *** بايد بشر از غير اسارت شود آزاد
زينب در حقيقت حامل پيام بود. پيام رسان بود. ما انقلاب‌هايي را داشتيم. بعد از واقعه کربلا مثل انقلاب طَف، فَخ، طف واقعه کربلاست. بعد از واقعه کربلا در زمان آقا موسي بن جعفر(س) يک انقلابي اتفاق افتاد به نام فَخ، حسين فَخ، ايشان هم از فرزندان رسول خداست. اسمش حسين است. پدرش هم علي است. حسين بن علي است. در فخ اتفاق افتاد. فخ يک منطقه‌اي در مکه است. آنجا انقلاب کردند، بر عليه حکومت عباسي‌ها و شهيد شدند. تعداد آنها هم مثل تعداد شهداي کربلا بود. اما نوع مردم اين انقلاب را نمي‌شناسند. چرا؟ چون زينبي نداشتند. زينب حامل پيام کربلا بود و با خطبه‌هايي که ايراد کرد در کنار دروازه کوفه و در مجلس يزيد و سخنراني که در مجلس عبيد الله بن زياد با ابن زياد داشتند، پيام امام حسين(ع) را رساند. من ياد کنم از بانويي که حدود بيست سال قبل رحلت کرد، يک نويسنده بسيار توانايي بود در مصر، کتاب‌هاي زيبايي نوشته و قلم بسيار زيبايي به عربي دارد. کتابي در مورد حضرت زينب نوشته به نام «بَطَلَةُ کربلاء» بَطَل يعني شجاع، شير زن کربلا، اين کتاب به فارسي هم ترجمه شده است. خانمي هست مصري به نام دکتر بنت الشاطي، ايشان در اين کتاب وقتي به حادثه کربلا مي‌‌رسد، مي‌گويد: اساساً مردم کوفه تا زينب به کوفه نيامده بود اين قدرت را، اين جسارت را نداشتند در برابر حکام جور و امرا طغيانگر بايستند، اين زينب بود که به آنها ياد داد که انسان در برابر ظلم بايستي بايستد. اين خطبه زينب کبري(س) کنار دروازه کوفه بود که براساس نقل صاحب احتجاج طبرسي، بعد از اينکه حضرت زينب اين خطبه را ايراد کرد چنان احساسات مردم تحريک شد و دگرگوني در مردم به وجود آورد که مردم مي‌گريستند، يک عده‌اي آمدند کنار مرکب امام سجاد(ع) که در زنجير بود حضرت سجاد، به حضرت عرض کرد: اجازه مي‌دهيد ما حرکت کنيم و مقابله کنيم؟ حضرت فرمودند: نه، الآن مصلحت نيست. ما يک رسالتي داريم و بايد اين رسالت را تا پايان ببريم. اينطور توانست تأثيرگذار باشد در مردم.
راوي اين خطبه حضرت زينب مي‌گويد: من يک شخصي را ديدم دارد مي‌گريد و مي‌گويد: فداي شما خانواده، «بأبي أنتم وأمّي کهولکم خير الکهول، و شبابکم خير الشباب» جوان‌هاي شما بهترين جوان‌ها هستند. پيران شما بهترين پيران هستند. حضرت زينب در واقعه کربلا 55 سال داشته است. آنوقت شما ملاحظه کنيد، انسان مي‌خواهد يک متکلمي تکلم کند در يک فضايي بايد وسيله صوتي آماده باشد، خوب اشراف داشته باشد بر مجلس، کنار دروازه و در آن هياهو، دقتي دختر اميرالمؤمنين شروع به ايراد سخن کرد، چنان مجلس را در اختيار گرفت که «سکنة الاجراس، فارتدت الانفاس» صداي جرس‌ها، زنگ گردن شترها متوقف شد. نفس‌ها در سينه‌ها بند آمد. حبس شد و راوي مي‌گويد: مثل اينکه دختر اميرالمؤمنين بعد از بيست سال گويا اميرالمؤمنين زنده شده و دارد با مردم سخن مي‌گويد. اين ايمان است که انسان را اينطور قوي مي‌کند و اينطور راسخ مي‌کند و اينطور استوار مي‌کند بتواند با مردم صحبت کند و الا يک خانم بزرگواري که خودش مادر شهيد است، داغ شهيد ديده، داغ فرزند ديده، خواهر شهيد است. برادر زاده‌هايش شهيد شدند. عموزاده‌‌هايش شهيد شدند. اين سرها بالاي نيزه است. خودش در حال اسارت است. اين ايمان و پشتوانه عجيبي است که انسان را قوي مي‌کند و انسان را نگه مي‌دارد بتواند حرف بزند و سخن بگويد. معرفت به هدف انسان را شجاع مي‌کند.
نکته ديگر در مورد حضرت زينب شجاعت ايشان است. انسان وقتي اسير در دست دشمن مي‌شود، ديگر تسليم مي‌شود. وقتي انسان اسير را مي‌گيرند خلع سلاحش مي‌کنند و تسليم است و چيزي نمي‌گويد. حداقل حرف نمي‌زند. سکوت مي‌کند. اگر چيزي هم از او سؤال کنند جواب نمي‌دهد. اما حضرت زينب اينطور نبود. در اسارت بود و مبارزه مي‌کرد. وقتي وارد مجلس عبيدالله بن زياد شد، من از مجلس عبيدالله براي بينندگان محترم مطالبي را عرض کنم. وقتي وارد مجلس عبيدالله شد، از منابع تاريخي استفاده مي‌شود که ايشان در عين حالي که اسير بود، لباس اسارت به تنش بود اما با تکبر وارد شد. در برابر دشمن اظهار عجز نکرد. اين بيت براي صائب تبريزي است. خيلي زيباست، مي‌گويد:
اظهار عجر پيش ستمگر ز ابلهي است *** اشک کباب باعث طغيان آتش است
ايشان اظهار عجز نکرد و ايستاد. انسان اسير اين تکبر و عظمت و شکوه را ابن زياد احساس کرد. فهميد اين شخصيتي است. گرچه در حجاب است اما شخصيتي است. دختر اميرالمؤمنين و فاطمه زهراست. در آن دامن تربيت شده است. لذا گفت: «من هذه المتکبرة» اين زن متکبر کيست؟ ابتدا کسي جواب نداد. باز گفت: «من هذه المتکبره» پاسخي نشنيد. بار سوم يکي از زن‌هايي که اطراف حضرت زينب بود گفت: هذه زينب بنت فاطمه بنت رسول الله! وقتي شناخت شروع به توهين کرد. «قَالَ لَهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ» ديديد مشت شما باز شد و مفتضح شديد. حالا با يک زن داغ ديده و مادر شهيد، انسان به جاي عذرخواهي، ابن زياد آدم پليدي بود. زينب کبري ايستاد، ايمان، شجاعت در وجودش مالامال است. سراپا ايمان است. سراپا شجاعت است. سراپا صديقه طاهره زهراي اطهر است. سراپا اميرالمؤمنين است. يعني يک تمثالي است از اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا، «فَقَالَتْ زَيْنَبُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص» ما معمولاً تا يک مشکلي در زندگي‌‌مان پيدا مي‌شود گاهي شکوه مي‌کنيم از خدا که چرا با ما اينطور شده است؟ اما حضرت زينب در مجلس، در حال اسارت، سر مقدس امام حسين جلوي ابن زياد هست، خدا را حمد مي‌کند. اين ايمان است، خدا را سپاس مي‌کند و بعد مي‌فرمايد: ما مفتضح شديم. «وَ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفَاجِرُ» انساني که اهل فجور است مفتضح مي‌شود. انساني که اهل فسق است، مفتضح مي‌شود. ما کارنامه‌مان يک کارنامه روشني هست. ما بيت نبوت هستيم. «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» (احزاب/33) تو به چه کسي مي‌خواهي بگويي مفتضح شده است؟ بعد به حضرت زينب گفت: «فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ کَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بأخيک و أهل بيتک؟» باز مي‌خواست نيشتر بزند. مي‌خواست بر زخم دل زينب نمک بزند. ديديد خدا با برادرت چه کرد؟ فرمود: «ما رأيت الا جميلا» اين جمله از نظر ادبي خيلي عجيب است ولو مکرر شايد شنيده باشيم اما اين عبارت از نظر ادبي افاده حصر مي‌دهد. فقط و فقط زيبايي!
يکي از بزرگان اشک مي‌ريخت، مي‌گفت: من فکر مي‌کنم آخر چطور حضرت زينب فقط زيبايي ديد؟ سر مقدس امام حسين را گذاشتند و خودش در لباس اسارت است. اين ايمان به خداست. چرا حضرت زينب اينها را زيبا مي‌بيند؟ چون مي‌بيند امام حسين(ع) آن مأموريتي که از طرف خداي متعال داشت به خوبي انجام داد. اصحاب امام حسين اين مأموريت را به خوبي انجام دادند. اين اسرا مأموريت را به خوبي انجام دادند. در برابر ظلم ايستادند. اسارت آنها را منفعل نکرد. بلکه از موضع قدرت با دشمن صحبت کرد. لذا فرمود: «ما رأيت الا جميلا» بعد فرمود: اينها کساني هستند که خدا براي اينها شهادت را نوشته و رفتند در جايگاه خودشان خفتند. ابن زياد دست برنداشت. ابن زياد گفت: «يا زينب لَقَدْ شَفَي اللَّهُ قلبي مِنْ طاغيتک الحسين وَ الْعُصَاهِ الْمَرَدَهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِکِ» با يک انسان داغ ديده اينطور صحبت کند. گفت: خدا دل مرا شفا داد. با کشتن برادر تو، ايشان در جواب فرمودند: دل تو شفا پيدا کرد؟ بله، عزيز من کشته شد. بعد فرمود: مادرت در سوگ تو بگريد. اين قدرت و شجاعت است. بعد نگفت: اي امير! گفت: اي پسر مرجانه، تو که اصل و ريشه‌اي نداري. به قدري اين کلام بر ابن زياد گران تمام شد، که کسي جرأت نمي‌کرد اظهار نظر کند اما زينب کبري با اين قدرت پاسخ داد. تصميم گرفت زينب را به قتل برساند. اين شجاعت است.
عمرو بن حريث رئيس شهرباني کوفه بود، کم کم او را آرام کرد، گفت: زن است و زن کشتن در اسلام عيب و ننگ است. مبادا اين کار را بکني. آرام شد اما تصميم گرفت امام سجاد را به قتل برساند. تا تصميم گرفت حضرت سجاد را به قتل برساند، حضرت زينب آمد دست انداخت گردن حضرت سجاد، فرمود: اگر قرار است اين جوان کشته شود بايد اول من کشته شوم. من بايد پيش مرگ او بشوم. يک مقدار ابن زياد سرش را زير انداخت و گفت: من در شگفت هستم و تعجب مي‌کنم، اينقدر انسان از خود گذشته مي‌شود. اينقدر ايثارگر مي‌شود. حاضر است خودش را فداي برادرزاده‌اش بکند. اين شجاعت است. جا دارد اين اشعار را عرض کنم.
چکيده سخن دختر علي اين است *** که بار ظلم کشيدن خلاف آئين است
بکوفت بر دهن خصم مشت محکم و گفت *** که اين سزاي تو اي بي حياي بي دين است
اينکه حضرت امام(ره) هم فرمودند: انقلاب ما از انقلاب امام حسين نشأت گرفته است. ما هرچه داريم از محرم و صفر است. ديگر همه چيز را براي ما گفتند. در واقعه کربلا، ايثار، شجاعت، صبر، وفا، شهادت، همه چيز را انسان در اين واقعه مشاهده مي‌کند. زينب يک چنين شخصيتي است. بنابراين در بعد شجاعت، مردها معمولاً اينطور هستند که کمتر مي‌ترسند اما در محيط زن‌ها، زن اينطور شجاع و اينطور از خود گذشته و قوي، اين نشان مي‌دهد واقعاً حضرت زينب يک شخصيت بي بديلي بوده است. خداوند متعال ايشان را براي يک چنين روزي ذخيره قرار داده بود که انقلاب امام حسين بماند و ماندگار باشد. لذا ابن عباس وقتي در مکه به امام حسين عرض کرد: خود شما براي شهادت تشريف ببريد،  اين زنها و بچه‌ها را کجا مي‌بريد؟ فرمود: خدا دوست دارد اينها اسير شوند. يعني در پوشش اسارت، اصالت خودشان را انجام بدهند. واقعاً انقلاب امام حسين زينب را نياز داشت باشد تا پيام امام حسين را برساند و اين پيام را رساند. اين يک گوشه‌اي بود از شخصيت حضرت زينب که تجلي پيدا کرد اين شخصيت در حادثه کربلا.
شريعتي: نکات خوبي را شنيديم با بيان زيبا و فصيح حاج آقاي نظري، خيلي خوشحاليم که در سال جديد مهمان لحظات ناب و نوراني شما هستيم. انشاءالله در اين بهار طبيعت شادابي و سر حالي و بهترين‌ها براي شما رقم بخورد و لحظاتي که در کنار هم هستيم لحظات مفيدي باشد. اين روزها جشنواره نوروزي سيما در حال برگزاري است. در شبکه سوم برنامه سمت خدا به عنوان نامزد بهترين برنامه گفتگو محور معرفي شده است، دوستاني که برنامه سمت خدا را مي‌پسندند و از گفتگوهاي اين برنامه بهره‌مند مي‌شوند مي‌توانند در نظر سنجي برنامه شرکت کنند. قرار شد اين هفته در برنامه از مرحوم آيت الله شاه آبادي ياد کنيم که هفته‌هاي آخر اسفند به رحمت خدا رفتند و دل ما و همه دوستداران ايشان داغدار شد. اين ضايعه را باز هم در سال جديد به بيت معظم ايشان تسليت مي‌گوييم. امروز صفحه 278 قرآن کريم، آيات 94 تا 102 سوره مبارکه نحل را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ «94» وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «95» ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «96» مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «97» فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ «98» إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ «99» إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ «100» هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ‏ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمگُونَ «101» قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ «102»
ترجمه: وسوگندهايتان را مايه‏ى فريب ميان خودتان قرار ندهيد، تا مبادا گامى بعد از استوارى‏اش بلغزد، (كه در اين صورت حُرمت وقداست سوگند وپيمان و اطمينان شكسته مى‏شود) و بخاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا بدى را خواهيد چشيد و براى شما عذابى بزرگ است. و پيمان خدا را با بهاى كمى معامله نكنيد، زيرا اگر بدانيد، آنچه نزد خداست همان براى شما بهتر است. آنچه نزد شماست به پايان مى‏رسد، وآنچه نزد خداست باقى وپايدار است، و كسانى‏كه صبر پيشه كردند، همانا مزدشان را بر پايه نيكوترين كارى كه مى‏كردند، پاداش خواهيم داد. هر كس از مرد يا زن كه مؤمن باشد و كار شايسته كند، حتماً به زندگى پاك وپسنديده‏اى زنده‏اش مى‏داريم وقطعاً مزدشان را نيكوتر از آنچه انجام داده‏اند، پاداش خواهيم داد. پس هرگاه خواستى قرآن بخوانى، از (شر) شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر. البتّه شيطان را بر كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكّل مى‏كنند، غلبه و سلطه‏اى نيست. غلبه وسلطه‏ى شيطان تنها بر كسانى است كه (با پيروى از او) سلطه و ولايت او را مى‏پذيرند، و (بر) كسانى است كه آنان (به واسطه فريب شيطان) به خدا شرك آورده‏اند. و هرگاه آيه‏اى را جايگزين آيه‏اى كنيم، در حالى كه خداوند به آنچه نازل مى‏كند داناتر است، (و مى‏داند در چه شرايطى چه دستورى دهد) مخالفان گويند: همانا تو دروغ بافى، (چنين نيست) بلكه بيشترشان نمى‏دانند (كه تغيير قانون بخاطر هوس، پشيمانى و ضعف و سردرگمى نيست، بلكه بر اساس مصلحت است). بگو آن (قرآن) را روح‏القدس (جبرئيل) از جانب پروردگارت به حقّ نازل كرده است، تا كسانى را كه ايمان آورده‏اند ثابت قدم و استوار گرداند و براى مسلمانان (مايه‏ى) هدايت و بشارت باشد.
شريعتي: اين چهلمين هفته ختم اخير قرآن کريم است بعد از گردهمايي عظيم ختم قرآن کريم که در حرم حضرت احمدبن موسي شاهچراغ در شيراز برگزار شد. چهل هفته با هم در اين دور جديد داريم قرآن را ختم مي‌کنيم. نکات اين صفحه را حاج آقاي نظري براي ما خواهند گفت و بعد از مرحوم آيت الله شاه آبادي بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: دو نکته مهم در اين صفحه‌اي که تلاوت شد هست من خدمت بينندگان عرض کنم. يکي اينکه خداي متعال مي‌فرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» اين آيه، آيه‌اي است که نشان مي‌دهد خداوند متعال در اجر دادن و پاداش دادن هيچ فرقي ميان زن و مرد نگذاشته است. کسي که کار خوب بکند و ايمان داشته باشد ما حيات طيبه به او مي‌دهيم، خواه زن باشد، خواه مرد باشد. اگر مي‌خواهيم نشان بدهيم که اسلام هيچ تفاوتي بين زن و مرد در پاداش نگذاشته است. اگر تفاوت‌هايي هست در مسأله ارث اينها مربوط به امور دنيوي است براساس مصالحي است و الا در پاداش هيچ تفاوتي بين زن و مرد نيست. اين نکته مهمي است.
نکته ديگر اينکه ما همه از شيطان مي‌هراسيم. شيطان هم عدو ماست. قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين‏» (بقره/168) عدو آشکاري است و بايد بهراسيم. خداوند متعال در اين صفحه‌اي که الآن تلاوت شد، مي‌فرمايند: اگر دو شرط را شما در زندگي داشته باشيد ديگر شيطان نمي‌تواند در شما نفوذ کند و مسلط بر شما شود. «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» شيطان سلطه ندارد، يعني غالب نمي‌‌تواند شود. نمي‌تواند چيره شود بر کساني که مؤمن به خدا هستند و بر خدا توکل مي‌کنند. براي اينکه شيطان دسترسي به ما نداشته باشد. ما نفوذ ناپذير شويم در برابر شيطان، بايد ايمانمان را قوي کنيم و در امور بر خداي متعال توکل کنيم. خداي متعال در اين آيه شريفه مي‌فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» اين دو نکته اساسي که در اين صفحه از قرآن بود.
شريعتي: امسال در ايام ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين علي(ع) تقريباً وارد دهمين سال فعاليت برنامه سمت خدا شديم. در سال جديد و اولين برنامه مي‌خواهم تشکر کنم از همه کارشناسان عزيز که طي اين سالها همراه ما بودند. خاصه مردم عزيز و شريف که همراه ما بودند، اگر همراهي شما نبود اين محقق نمي‌شد که طي اين سالها همه در کنار هم باشيم. انشاءالله قدردان زحمات شما باشيم. از مرحوم آيت الله شاه آبادي براي ما بفرماييد، ظاهراً رفاقت شما با ايشان خيلي عميق و ديرينه بوده است.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم آيت الله شاه آبادي فرزند استاد بزرگ عرفان و اخلاق بوده است مرحوم آيت الله العظمي شاه آبادي(ره) هستند که امام خيلي از ايشان يعني از پدر مرحوم آيت الله حاج شيخ نصرالله شاه آبادي تجليل مي‌کردند و با احترام از ايشان ياد مي‌کردند. اما مرحوم آيت الله شيخ نصر الله شاه آبادي يک انساني بود همان خلق و خوي پدر در ايشان بود. ايشان هميشه چهره گشاده‌اي داشت. علم را با اخلاق توأم کرده بود و خيلي مردمي بود. خيلي دلسوز براي جامعه بود. روحاني نبود که جداي از مردم زندگي کند. در اين اواخر که ايشان از تهران به قم آمدند و در مسجدي که مرحوم جدشان در آنجا نماز مي‌گذاشتند، اقامه جماعت مي‌کردند. آنجا شب‌‌هاي دوشنبه را قرار داده بودند که يک وليمه‌اي به مردم مي‌دادند. معمولاً نيازمندان، ضعفا بودند و سفره‌اي پهن مي‌شد و گوسفندي را قرباني مي‌کردند و اطعام مي‌کردند. تا بودند ايشان و الآن هم ظاهراً برکات ايشان ادامه دارد و اين از سنت‌هاي حسنه‌اي است که ايشان پايه گذاري کردند و فقرا شب‌هاي دوشنبه جمع مي‌شوند و دعايي خوانده مي‌شود و اطعام مي‌کنند.
ايشان خودشان براي من نقل مي‌کردند و مي‌فرمودند: من در دوران طفوليت و کودکي آيت الکرسي را حفظ کرده بودم و از نظر فقه اين محل بحث است که آيا آيت الکرسي يک آيه است تا «و هو العلي العظيم» يا آن دو تا آيه بعد هم جزء آيت الکرسي است؟ آقايان احتياط مي‌کنند و مي‌گويند: اين دو آيه هم خوانده شود، «لا اکراه في الدين» و «الله ولي الذين آمنوا» هم خوانده شود. ايشان مي‌فرمودند: من تصور مي‌کردم در آيت الکرسي غلط دارم. يکي از شب‌ها حضرت صديقه طاهره، زهراي مرضيه(س) را در خواب ديدم. مادر ايشان هم سيده بود. مادر ايشان دختر مرحوم آيت الله سيد صادق روحاني بزرگ بود. يعني مرحوم آقاي شاه آبادي داماد ايشان بودند و مادر ايشان سيده بوده است. فرمودند: من در خواب ديدم که حضرت صديقه طاهره(س) همه را در آغوش گرفتند و به من گفتند: پسرم، آيت الکرسي را بخوان. من شروع کردم آيت الکرسي را خواندم. وقتي به «و هو العلي العظيم» رسيدم، فرمودند: بقيه‌اش را هم بخوان. از خواب بيدار شدم، شش سال داشتم. طفلي بودم! با برادرم آقا روح الله در اتاقي که مجاور اتاق پدرم بود، هي به ايشان گفتم: آقا روح الله من يک خوابي ديدم، بگذاريد خواب را براي شما بگويم. پدرم از اتاق مجاور شنيد صداي مرا، که من به آقا روح الله مي‌گويم: يک خوابي ديدم. گفت: آقا نصر الله بيا ببينم! رفتم داخل، پدرم يک عظمتي داشت و وقتي مرا ديد گفت: پسرم خوابت را بگو! مرا در آغوش گرفت. وقتي من خوابم را براي پدرم بيان کردم، به قدري پدرم گريه کرد و اشک ريخت، گفتم: چرا گريه مي‌کني؟ گفت: اولاً اينکه حضرت صديقه طاهره به شما خطاب پسر کرده است، معلوم مي‌شود شما از طرف مادر سيد هستي و حضرت زهرا به شما خطاب فرزند کرده است، من خيلي از اين جهت خوشحال هستم. اينکه به شما گفته: آيت الکرسي را ادامه بده، من استنباط مي‌کنم که آيت الکرسي را بايد تا آخر خواند. به «و هو العلي العظيم» بسنده نکرد. مي‌گفت: پدرم به خاطر اين خواب به قدري به من محبت کرد و مرا مورد تکريم قرار داد، دست به سرم کشيد و اشک مي‌ريخت. اين خاطره را ايشان براي من نقل کرده است. ايشان خيلي از نظر اخلاق خوش خلق و خوش برخورد بودند و خيلي ولايي بودند و به اهل‌بيت علاقه مند بودند و سالانه يک روضه‌اي در منزل داشتند و مقيد بودند.     
شريعتي: انشاءالله خدا رحمتشان کند و مهمان سفره ناب اهل‌بيت باشند. ديگر رفاقت ما با مخاطبين ده ساله شده و سمت خدا جزئي از خانواده ما هست، انشاءالله در جشنواره برنامه نوروزي سيما، در بخش برنامه گفتگو محور اگر برنامه سمت خدا را مي‌پسنديد، انتخاب کنيد. دعا کنيد و همه آمين بگوييد.
حاج آقاي نظري منفرد: چون روز گذشته روز وفات حضرت زينب کبري(س) بوده و حضرت زينب نمونه و اسوه صبر است. از خداي متعال مي‌خواهم، خداوند به مادران و پدران شهدا که سهم بزرگي در انقلاب دارند صبر عنايت بفرمايد. خداوند متعال به ما هم در مشکلات صبر و شکيبايي عنايت بفرمايد. خدايا به حق محمد و آل محمد نزولات آسماني را بر ما بيش گردان. امنيت را که نعمت بزرگي است بر کشور ما مستدام بدار. وسيله کسب و کار و ازدواج خصوصاً براي نسل جوان ما فراهم بگردان. امر فرج حضرت بقية الله را اصلاح بفرما. خدايا همه ما را از رجبيون قرار بده.
شريعتي: کربلا در کربلا مي‌ماند اگر زينب نبود.