برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه حضرت حجت (عج) به يکي از وکلا (قاسم بن علاء)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 22- 12-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
چشم همه چشمههاي جوشان به خداست *** باران اثر نگاه دهقان به خداست
گلها همه آيههاي قرآن هستند *** ايمان به بهار عين ايمان به خداست
شريعتي: سلام ميکنم به شما و دلهاي بهاريتان، سلام ميکنم به شما و ايمان سرشارتان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله دل و جانتان بهاري باشد و گرم به نور ايمان و اهلبيت. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. به همه بينندگان عزيز سلام ميکنم و آرزوي موفقيت براي همه بينندگان و شنوندگان دارم.
شريعتي: بحث ما با حاج آقاي نظري در سالي که گذشت نامهها و مکاتيب ائمه(ع) بود. نکات خوبي را در ذيل ين نامهها شنيديم و محظوظ شديم. با توجه به اينکه پايان سال است و دلمان پر ميزند براي امام زمانمان(عج)، امروز قرار گذاشتيم که از نامهها و مکتوبات حضرت بگوييم و بشنويم. پيش بيني ميکنم بحث امروز ما بحث مفيد و جذاب و شيريني باشد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
وجود مقدس وليعصر خليفة الله است، بقية الله است، امام عصر هست، «الذي بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السّماء» (بحار الانوار، ج 46، ص 47) چون به روزهاي پاياني سال نزديک ميشويم بايد بيشتر به ياد آقا امام زمان باشيم و براي فرج آن حضرت دعا کنيم. در برخي از روايات هست که فرج امام زمان، دعا کردن، خود فرج شما در همين دعاست. بنابراين بايد به ياد آن بزرگوار باشيم، همينطور که در توقيعات آمده آن بزرگوار فرمودند: ما شما را فراموش نميکنيم. شما را رها نميکنيم. عنايت آن حضرت هست، دعا ميکند براي اصلاح امور، دعاي ميکند براي شيعيان، اميدواريم که ما هم بتوانيم رابطه را داشته باشيم. وگرنه آن بزرگوار احاطه دارند و اين رابطه هست.
من ابتدا در مورد رابطه ما با حضرت وليعصر مقدمتاً توضيحي را عرض کنم و بعد هم يکي از توقيعات آن حضرت را براي بينندگان محترم توضيح خواهم داد. ما يک رابطهي فيزيکي با حضرت وليعصر ميتوانيم برقرار کنيم، فعلاً براي مردم از نظر ظاهر اين رابطه فيزيکي مقدور نيست. يعني خداوند متعال مشيتاش تعلق گرفته که امام از نظرها پنهان باشد. ولو ممکن است بعضيها ايشان را مشاهده کنند ولي نميشناسند. کسي به محمد بن عثمان بن سعيد گفت: آقا را شما ميبينيد و ديگران ميبينند؟ ايشان در جواب فرمودند: «صاحب هذا الامر يشهد الموسم» در حج هستند. «يري الناس و يرون» هم مردم ايشان را ميبينند، هم ايشان مردم را ميبيند. با اين تفاوت، «و يعرف الناس و لا يعرفونه» ايشان مردم را ميشناسد ولي مردم ايشان را نميشناسند. آنها ميبينند حضرت وجود دارند، حضور دارند، «عزيزً عليَّ ان اري الخلق و لا تري» ما نميبينيم. «اري الخلق» ما مردم را ميبينيم اما ايشان ديده نميشود. ممکن است بعضي از شخصيتها مقدس اردبيليها، علامه حليها،سيد بن طاووسها توفيق تشرف داشته باشند.
عبارتي مرحوم ميرزاي نوري دارد، ميگويد: «يظهر من کتابه کشف المحجه» کشف المحجه کتاب خوبي است. اين کتاب را ايشان براي فرزندش نوشته است، هم عقايدي، هم اخلاقي است، هم تاريخي است، ما اين کتاب را ترجمه کرديم تحت عنوان «معارف و اخلاق سيد بن طاووس» اسم کتاب «کشف المحجة» هست. يعني کشف راه، نشان دادن راه «لثمرة المُهجه» براي ثمره دل، چون اولاد ثمره دل است. اين کتاب را ايشان براي فرزندشان نوشتند. توصيههاي اعتقادي و اخلاقي و تاريخي ايشان است. ايشان در اين کتاب تذکرات خوبي به فرزندش ميدهد و شايد اين جشن تکليف که امروز رسم شده ميگيرند، از ايشان گرفته شده است چون ايشان در اين کتاب به فرزندش ميگويد: نه سال ولادت، سال تکليف را بايد جشن گرفت که خداي متعال به شما عمر داده ماندي به حد بلوغ رسيدي، خداوند بر تو منت گذاشته و برايت تکليف قرار داده که به سعادت برسي. مرحوم ميرزاي نوري(ره) ميفرمايد: «ان باب لقائه الي الحجة مفتوح» در ملاقات براي ايشان باز بوده است. بعضيها تصادفي حضرت را ميبينند. «ان باب لقائه الي الحجة مفتوح» اصلاً باب باز بوده است. اينها اوحدي از ناس هستند که ميتوانند حضرت را زيارت کنند. خاطرم هست در اين کتابهاي درسي حوزوي مرحوم شيخ بزرگوار، شيخ اعظم شيخ انصاري(ره) در بحث اجماع ميفرمايد: اوحدي از ناس ممکن است اين سعادت تشرف را پيدا کنند. اين يکجور رابطه است.
گاهي رابطه، رابطهي منامي است، رؤيايي است، انسان حضرت وليعصر را در خواب ميبيند. خيليها ديدند، اين باب براي خيليها باز است و يک دعاهايي هم هست که مرحوم مقدس قمي در مفاتيح الجنان آورده که اگر انسان اين ادعيه را بخواند و بعضي از سور قرآن، سُوَر کوچک قرآن هنگام خواب، ميتواند ائمه بزرگوار را در خواب ببيند. اين هم يکجور رابطه، يکجور رابطه، رابطهي سمعي است نه رابطه بصري، انسان صدا را ميشنود. مرحوم سيد بن طاووس ميگويد: «سمعت صوت الحجة في السرداب المقدس» من صداي حضرت را در سرداب سامرا شنيدم که حضرت به خدا عرض ميکرد: «اللهم ان شيعتنا خلقوا من شعاع انوارنا و عجنوا بماء ولايتنا» حضرت در حق شيعه دعا ميکرد. ايشان ميگويد: من صداي حضرت را شنيدم. ديگران هم شنيدند. منتهي بدون اينکه جسم حضرت را مشاهده کنند. اين هم يکجور رابطه است. يا جريان انار و آن وزير در بحرين که مشهور است، صداي حضرت را شنيدند.
اينها مهم نيست. من معتقد هستم مهمتر از همه اينها از رابطه بصري، رابطه سمعي، رابطه رؤيايي که اينها هم ممکن است و هم واقع شده، رابطهي قلبي است. اين رابطه براي همه مقدور است. انسان نميتواند با مولاي خود ارتباط نداشته باشد. همان ارتباطي که ما در شبانه روز با خداي متعال داريم، ميتوانيم با وجود مقدس وليعصر هم داشته باشيم و بايستي داشته باشيم. چون اين بزرگوار واسطه بين ما و خداست. انسان وقتي زيارت جامعه کبيره را ميخواند، اينها مجاري فيض حضرت حق هستند. وقتي اينچنين شد چرا انسان با حضرت وليعصر رابطه قلبي نداشته باشد و در حق آن بزرگوار دعا نکند و مشکلاتش را با آن بزرگوار مطرح نکند. اين ندبهاي که صبحهاي جمعه خوانده ميشود در حقيقت يک جور با خدا صحبت کردن است، با امام زمان صحبت کردن است. «بنفسي أنت» خطاب به کيست؟ خطاب به حضرت وليعصر است. اين فرازها خيلي زيبا است. فداي تو شوم اي کسي که از نظرها غايب هستي ولي در ميان ما هستي و از ما جدا نيستي. اين رابطه را انسان بايستي حفظ کند و قطعاً وقتي ما اين رابطه را داشته باشيم وجود مقدس وليعصر جداي از دعاهاي به صورت عامي که دارند، در خصوص افراد هم دعا ميکنند. نميشود ما به ياد حضرت وليعصر باشيم، آن حضرت را صدا بزنيم و حضرت ياد ما نکند. جداي از اينکه در توقيعات هم هست. من خواستم اين سه ارتباط را عرض کنم و اينطور نباشد که برخي نا اميد باشند و بگويند: ما نميتوانيم با حضرت ارتباط داشته باشيم. چرا، انسان ميتواند با حضرت رابطه قلبي برقرار کند و اين رابطه قلبي بهترين انواع رابطههاست که براي همه مقدور و ميسر نيست و جداي از اين، اين رابطه قلبي باعث آرامش روح انسان ميشود. به انسان آرامش ميبخشد. انسان را آرام ميکند، همين مقدار که توجه کرد يک بزرگواري دردهاي دلش را ميشنود. چون گاهي انسان ميخواهد دردهاي دلش را براي کسي بازگو کند. دردهاي دلش را ميشنود و پاسخگوي انسان هست.
در مورد توقيعات، چون در روزهاي پاياني سال هستيم، اين توقيعي که آماده کردم بسيار جالب و تاريخي است و اين توقيع مربوط به يکي از کساني است که در ايران ما بوده است و مربوط به ايرانيها هست. توقيع، معنايش اين است که شخص در پايين اين نامه اسم خودش را مينويسد که معلوم شود اين نامه را ايشان نوشته است. امروز پايين نامه را امضاء ميکنند. وجود مقدس وليعصر در عصر غيبت صغري، چون حضرت دو غيبت دارند، يک غيبت صغري هست که هفتاد سال است و از طريق نواب اربعه حضرت با مردم در ارتباط بودند. اولين نفر از نواب اربعه عثمان بن سعيد است. پسر ايشان محمد بن عثمان بن سعيد است. سومي ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي است که آل نوبخت هم ظاهراً ايراني هستند و همه از بزرگان و از اعلام بودند. چهارمي هم علي بن محمد سَمُري است. اين چهار نفر نواب خاص هستند که توقيعات را معمولاً اين چهار نايب از حضرت ميگرفتند و به مردم ميرساندند. توقيعاتي که به ما رسيده در زمان غيبت صغري حضرت بوده يا اينکه در زمان غيبت کبري هم بوده است؟ در زمان غيبت کبري هم توقيع داشتيم. مثلاً شيخ مفيد در عصر غيبت کبري بوده است. ولادت شيخ مفيد سنه 336 يا 338 است. يعني شش سال بعد از شروع غيبت کبري ايشان متولد شده است. متوفاي 412 يا 413 است اما ايشان دو سه تا توقيع دارد. توقيعات منحصر به نواب و عصر غيبت صغري نبوده است.
جداي از اين وجود مقدس حضرت وليعصر، وکلايي هم داشتند. من مناسب ميبينم که تفاوت بين نواب و وکلا را عرض کنم. وکلا گاهي حضرت براي اينها توقيع ميفرستاده اما نوعاً ارتباط وکلا، وکيل حضرت بودند و وکيل هم کار موکل را ميکند. يعني دست وکيل دست موکل است. البته براساس مقداري که موکل، وکيل را وکيل کند. گاهي وکيل مطلق است، گاهي وکيل در يک مورد خاصي هست. وليکن وکلاي حضرت ارتباطشان با حضرت از طريق نواب بوده است. نواب مستقيماً با امام(ع) ارتباط داشتند. مثلاً کسي به محمد بن عثمان بن سعيد گفت: شما حضرت را ملاقات کرديد آخرين زمان ملاقات شما چه وقت بوده است؟ ايشان تازه از حج برگشته بود. در جواب فرمودند:آخرين ملاقاتم کنار بيت خدمت حضرت رسيدم. يعني ارتباط مستقيم با حضرت داشتند و وکلاي حضرت در بغداد بودند و وکلاي حضرت هم بعضي در بغداد بودند اما اختصاص به بغداد نداشته است. نواب هر چهار نفرشان در بغداد بودند. ولي وکلا منتشر بودند. قبور اين چهار نايب هم الآن در بغداد است. اما وکلا اينطور نيست. مثلاً يکي از وکلاي حضرت احمد بن اسحاق قمي است. ايشان قبرش در سر پل ذهاب هست. ايشان وکيل حضرت بوده است. وکيل امام حسن عسکري هم بوده است. يعني هردو بزرگوار را درک کرده است. بنابراين وکلا، وکيل بودند اما نوعاً ارتباطشان از طريق نواب بوده است. گاهي هم توقيعات مستقيماً از طرف حضرت براي وکلا فرستاده ميشده است. اما بيشتر توقيعات توسط نواب بوده که ميرسيده است.
يکي از وکلاي حضرت حجت(س) که هم امام هادي و هم امام عسکري را درک کرده و حتي به خاطر کبر سن ايشان، حضرت رضا(ع) هم درک کرده است. شخصي به نام قاسم بن علاء، اصالتاً ايشان اهل آذربايجان ما هست. ايشان 117 سال عمر کرده است. از وکلاي ناحيه مقدسه است. رواياتي هم نقل کرده است. در سنين جواني خدمت حضرت رضا(ع) رسيده است و حضرت رضا(ع) يک پيراهني به ايشان داده که تن ميکرده است کما اينکه به دعبل خزاعي هم وقتي به مرو آمد و آن اشعار را خواند، حضرت پيراهنشان را دادند و بعضي از آن سکههايي که به نام حضرت زده شده بود. قاسم بن علاء آذربايجاني در سنين هشتاد سالگي «حُجِبَ» يعني نابينا شد، محجوب شد. بعد از نابينا شدن 37 سال ديگر زندگي کرده در سن 117 سالگي از دنيا رفته است. ايشان يک جرياني دارد. هم حضرت رضا را ديده و هم امام جواد و هم امام هادي و هم امام عسکري را ديده و بعد از اينکه نابينا شد، توقيعاتي براي ايشان ميرسيد. ارتباط از طرف حضرت وليعصر با قاسم بن علاء بوده است و ايشان در اين اواخر عمر در آذربايجان زندگي ميکرده است. يک مدتي در اواخر براي ايشان توقيع نميآيد. خيلي نگران و پريشان بود. از طرفي هم بينايياش را از دست داده بود و حدود 37 سال نابينا بود. دو نفر از دوستانش يک آقايي است به نام آقاي صفواني، ناقل اين ماجرا است. صفواني از بزرگان شيعه است. ايشان ميگويد: من کنارش نشسته بودم، ديدم خيلي گرفته و پريشان حال است. «اني کنت عنده في ارض آذربايجان» محمد بن احمد صفواني نام کامل اوست. ميگويد: خدمت ايشان بودم، ايشان هشتاد سال چشمهايش بينا بود. بعد چشمهايش را از دست داد و من نزد ايشان بودم «وکان لا تنقطع توقيعات مولانا صاحب الزمان عليه السلام» توقيعات حضرت حجت از ايشان قطع نميشد «علي يد أبي جعفر محمد بن عثمان العمري و بعده علي يد أبي القاسم الحسين بن روح قدس الله روحهما» توقيعتي براي قاسم بن علاء توسط نايب دوم حضرت و نايب سوم ميرسيد. «فانقطعت عنه المکاتبة» مکاتبه براي مدتي از ايشان قطع شد. «نحوا من شهرين» دو ماه براي ايشان نامه نيامد. «فبينا نحن عنده نأکل» صفواني ميگويد: ما پيش ايشان نشسته بوديم و مشغول غذا خوردن بوديم. پيرمرد 117 ساله «إذ دخل البواب مستبشرا» آن کسي که دم در بود داخل آمد و بشارت داد که «فيج العراق لا يسمي بغيره» کلمهي «فِيج» معرّب است، همين پيک خودمان است. يعني پستچي! «فاستبشر القاسم» قاسم تا ديد پيک از عراق آمده خوشحال شد «و حول وجهه إلي القبلة» با حالت نابينايي صورتش را سمت قبله کرد و روي زمين افتاد «فسجد» سجده کرد. ديديم شخصي متوسط از نظر سن پيداست پيک است و اثر سفر بر او بود و يک جُبّه مصري هم بر تن داشت و يک مِخلاة، مِخلاة ظرفي است که درونش چيزي ميگذارند، يک جور خورجين است. يک نامهاي را در آورد، به قاسم داد. قاسم هم نامه را گرفت و بوسيد. «ودفعه إلي کاتب له يقال له ابن أبي سلمة» به يک کاتبي داد که اسمش «ابن أبي سلمه» بود و گفت: اين را براي من بخوان. «وقرأه» ايشان شروع به خواندن کرد. يک مرتبه در خواندن توقف کرد. «فقال: يا أبا عبد الله» چرا توقف کردي؟ چيزي بر عليه من در اين نامه هست؟ نگران شد نکند کاري کرده باشد و وجود مقدس وليعصر از ايشان ناراحت شده باشد. «فقال: خير» گفت: نه! «فقال: ويحک خرج في شئ» بگو ببينم قضيه چيست؟ «فقال أبو عبد الله: ما تکره فلا» چيزي که تو بدت بيايد در نامه نيست. «قال القاسم: فما هو؟» بگو. «قال: نعي الشيخ إلي نفسه» گفت: خبر مرگ تو در اين نامه هست. امام (ع) خبر مرگ تو را داده است. «بعد ورود هذا الکتاب بأربعين يوما» چهل روز ديگر شما بيشتر زنده نيستي و هفت روز قبل از وفاتت چشمهاي تو بينا ميشود. هفت پارچه هم آورده بود که اينها را براي خودت کفن قرار بده، کفن را هم وجود مقدس وليعصر براي ايشان فرستادند.
قاسم بن علاء تا اين خبر مرگش را شنيد، گفت: «في سلامة من ديني؟» من سالم از اين دنيا ميگذرم؟ نگران مرگ نيست. نگران اين است که از اين مرز دنيا انسان سالم عبور کند. وقتي پيغمبر خدا خبر شهادت اميرالمؤمنين(ع) را داد، فرمودند: در ماه مبارک رمضان فرق شما را با شمشير ضربه ميزنند و ميشکافند. عرض کرد: يا رسول الله! «أ في سلامة من ديني» فرمودند: بله! يعني همه اولياي خدا نگران اين امر هستند که سالم از اين رهگذر دنيا بروند. من اين توصيه را به عزيزان بکنم که اين دعا را فراموش نکنند «اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا». انسان سالم از اين رهگذر دنيا بگذرد. نکند خداي ناکرده عمري بندگي کرده باشد و آخر کار نفس يا شيطان او را بلرزاند. قاسم بن علاء 117 ساله ميگويد: «في سلامة من ديني؟ فقال: في سلامة من دينک، فضحک» خنديد و خوشحال شد.
«فقال: ما أؤمل بعد هذا العمر» من ديگر آرزويي ندارم. تنها آرزوي من اين است که از اين رهگذر دنيا سالم بگذرم. بعد پارچهها را هم درآورد و به ايشان داد «و کان عنده قميص خلعه عليه مولانا الرضا أبو الحسن عليه السلام» صفواني ميگويد: يک پيراهني هم داشت که حضرت رضا(ع) در دوران جواني به ايشان داده بود. از اينجا به بعد مهم است. «و کان له صديق يقال له عبد الرحمن بن محمد البدري» قاسم بن علاء رفيقي داشت اسمش عبدالرحمن بدري بود، «و کان شديد النصب» دشمن اهلبيت بود. «و کان بينه و بين القاسم مودة في أمور الدنيا» در کارهاي دنيوي با هم دوست بودند. ايشان اهل ولايت و طرفدار اهلبيت و امام زمان، او هم به شدت دشمن اهلبيت بود. همان لحظهاي که أبي سلمه نامه را ميخواند «کان عبد الرحمن وافي» اين آمد و از راه رسيد. همين آدمي که دشمن اهلبيت بود، آمد. علت آمدنش هم اين بود که پسر اين قاسم بن علاء اسمش حسن است. پسر ايشان با کسي اختلافي پيدا کرده بود آمده بود اين اختلاف را اصلاح بدهد. «وافي الدار لاصلاح بين أبي جعفر بن حمدون الهمداني و بين ختنة ابن القاسم».
«فقال القاسم لشيخين من مشايخنا المقيمين» قاسم وقتي اين نامه را شنيد و خبر مرگش را بعد از چهل روز دادند، دو نفر ديگر پيش ايشان بود از شيعيان، به نام «أبو حامد عمران بن المفلس و الآخر أبو علي بن جحدر» اين دو نفر هم بودند. به اين دو نفر رو کرد و گفت: «أن اقرئا هذا الکتاب عبد الرحمن بن محمد» گفت: اين نامهاي که از طرف حضرت حجت آمده براي اين آقا بخوانيد. «فإني أحب هدايته» من دوست دارم ايشان هدايت شود «و أرجو أن يهديه الله بقراءة هذا الکتاب» شما اين نامه را بخوانيد، به وسيله اين قرائت کتاب ايشان هدايت شود. اين دو نفر گفتند: «الله الله الله» اين چه حرفي است شما ميزنيد «فإن هذا الکتاب لا يحتمل ما فيه خلق من الشيعة» خود شيعه تحمل اين را ندارند. چون در اين کتاب خبر دقيق از چهل روز بعد از شما آمده است. چهل روز ديگر مرگ شما ميرسد. بعد هم چشم شما هفت روز قبل از مرگتان باز ميشود. چطور من اين را براي يک آدم ناصبي بخوانم؟ «فکيف عبد الرحمن، قال القاسم: لکن من محبتي لعبد الرحمن بن محمد أن يهديه الله عزوجل لهذا الامر» من دوست دارم اين هدايت شود.
«فلما مر في ذلک اليوم» آن روز گذشت «وکان يوم الخميس لثلاث عشرة خلت من رجب» روز سيزدهم ماه رجب بود. دوباره عبدالرحمن آمد. «دخل عبد الرحمن بن محمد و سلم عليه» به رفيقش سلام کرد «فأخرج القاسم الکتاب» نامه پيش او بود. دست او داد و گفت: بخوان! «فقال له: إقرأ هذا الکتاب و انظر لنفسک» کتاب را بخوان و فکر خودت باش و دلت براي خودت بسوزد. چون دنبال اين بود هدايت کند. «فقرأ» اين مرد ناصبي هم شروع کرد به خواندن نامه، «فلما بلغ إلي موضع النعي» وقتي رسيد به اينجايي که حضرت خبر مرگ ايشان را بعد از چهل روز داده بود، «رمي الکتاب عن يده» نامه را پرتاب کرد. «و قال للقاسم: يا با محمد اتق الله» چرا نامه را پرتاب کردي؟ «فإنک رجل فاضل في دينک» تو آدم فاضلي هستي. «متمکن من عقلک» تو آدم عاقلي هستي. چرا نامه را پرتاب کردي؟ گفت: اين چه صحبتي است؟ خداي متعال در قرآن ميفرمايد: «و ما تدري نفس ماذا تکسب غداً و ما تدري نفس بأي أرض تموت» هيچکس نميداند روي چه زميني ميميرد. هيچکسي نميداند فردا چه ميکند؟ در اين نامه آمده شما چهل روز ديگر از دنيا ميروي. خداي متعال ميفرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحدا» خداي متعال عالم غيب است و غيبش را به کسي نميگويد. قاسم گفت: دنباله آيه را هم بخوان. «إلا من ارتضي من رسول» صاحب اين نامه کسي است که مرضي خداست و آن غيب را به ايشان داده است. تمام آيه را بخوان.
بعد ايشان گفت: من اين حرف را نميپذيرم. گفت: تاريخ بگذار. يک موعدي بين من و شما هست، در اين نامه آمده که من چهل روز بيشتر زنده نيستم. ايشان تاريخ گذاشت. «وحم القاسم يوم السابع من ورود الکتاب» بعد از هفت روز ايشان تب کرد. قاسم بن علاء تب کرد، «و اشتدت به في ذلک اليوم» حالش شديد شد. «و حوله جماعة من أهل البلد» جمعي از اهل بلد کنارش نشسته بودند. چون تب کرده بود و بيمار بود. صفواني ميگويد: ما هم گريه ميکرديم. «إذ اتکي القاسم علي يديه إلي خلف» بلند شد نشست و دستهايش را پشت سرش گذاشت «و جعل يقول: يا محمد يا علي يا حسن يا حسين يا مواليَ» ائمه را يکايک صدا زد. «کونوا شفعائي إلي الله عز وجل» توسل کرد و اهلبيت را واسطه قرار داد. اين را سه مرتبه گفت. «فلما بلغ في الثالثة» در مرتبه سوم رسيد به اينجا «يا موسي يا علي» تا اينجا رسيد يک مرتبه ديديم چشمهايش باد کرد. «تفرقعت أجفان عينيه» پلکها باد کرد «کما يفرقع الصبيان شقائق النعمان، و انتفخت حدقته، وجعل يمسح بکمه عينيه» با آستين روي چشمانش ميکشيد. «و خرج من عينيه شبيه بماء اللحم» خون آبه از چشمانش بيرون آمد. «مد طرفه إلي إبنه، فقال: يا حسن» پسرش را صدا زد. گفت: در چشمان من نگاه کن. در چشمان او نگاه کرديم و ديديم چشمانش باز شد. «وشاع الخبر في الناس والعامة» مردم همه مطلع شدند آدمي که 37 سال نابينا است، حالا چشمانش باز شد. «الناس من العوام ينظرون إليه» مردم براي تماشا آمدند. «ورکب القاضي إليه وهو أبو السائب» قاضي أبو السائب هم سوار شد و آمد ببيند قضيه چيست. «فدخل عليه فقال له: يا با محمد ما هذا الذي بيدي» قاضي خواست او را امتحان کنند ببيند واقعاً چشمان او ميبيند. گفت: اين چيست در دست من است؟ قاسم گفت: «وأراه خاتما فصه فيروزج» گفت: من ميبينم اين انگشتر دست شما فيروزه است. «فقربه منه فقال: عليه ثلاثة أسطر» سه خط ريز هم رويش نوشته شده است. به فرزندش گفت: «إن الله منزلک منزلة و مرتبک مرتبة فاقبلها بشکر» خدا تو را در يک مرتبهاي قرار داده و شکرانه اين نعمت را بکن. «فقال له الحسن: يا أبه قد قبلتها» فرزندش گفت: پذيرفتم. «فرفع القاسم يده إلي السماء» قاسم سرش را طرف آسمان بلند کرد، عرض کرد: «اللهم ألهم الحَسن طاعتک، و جَنِبهُ معصيتک» اين دعا را پدرها در حق فرزندانشان بکنند. خدايا طاعتت را به اين فرزند من الهام کن و از معصيت او را دور نگهدار. سه مرتبه دعا کرد و وصيتش را نوشت و روز چهلم از دنيا رفت. به مجرد اينکه از دنيا رفت، يک توقيع از طرف حضرت حجت(س) به دست پسرش رسيد و همان دعايي که پدر در حق فرزند کرده بود همان دعا در ذيل اين نامه آمده بود. «اللهم ألهم الحَسن طاعتک، و جَنِبهُ معصيتک»
شريعتي: امروز صفحه 257 قرآن کريم، آيات 11 تا 18 سوره مبارکه ابراهيم تلاوت خواهد شد. حسن ختام برنامه از بانو مجتهده امين که اين هفته از ايشان ياد ميکنيم براي ما بگوييد. ديروز هم مطلع شديم مرحوم آيت الله شاه آبادي که رحمت و رضوان خدا بر ايشان باد، از ميان ما رفتند و بار ديگر اين مصيبت را تسليت عرض ميکنيم.
حاج آقاي نظري منفرد: من هم براي مرحوم آيت الله شاه آبادي طلب علو درجات را ميکنم. فرزند معلم اخلاق آيت الله شاه آبادي و اخوي ايشان هم از دوستان ما بود که در جبهه به شهادت رسيد. انشاءالله خداوند متعال ايشان را با اوليائش محشور بفرمايد. انسان خليقي بود و هميشه چهره بازي داشت.
اما در رابطه با اين مرحومه خانم مجتهده، که مشهور به خانم امين است. ايشان فرزند امين التجار اصفهاني بوده است. بزرگ زاده بوده اما آمده در رشته تحصيل علوم ديني و واقعاً بانوي موفقي بوده است. ولو در زندگي سختيهايي هم تحمل کرده، بانوي موفقي بوده و فاضله شده است. يعني آن شوق و ذوق و علاقهاي که در ايشان بوده به حد اجتهاد رسيده و مجتهده بوده است. ايشان کتابي دارد به نام «الاربعين الهاشميه» اين کتاب در دمشق چاپ شده است و بانيان چاپ اين کتاب هم از شيعيان کويت بودند که اين کتاب را چاپ کردند. چهل حديث هست و اين چهل حديث را ايشان شرح علمي کرده است. تنها جمع آوري نيست. ايشان صاحب نظر بوده است. هم در مسائل فقهي و هم در مسائل اخلاقي، مثلاً اين حديثي که مشهور است و در کافي هم هست، پيغمبر خدا فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل» يکي از چهل حديثي است که ايشان در اين کتاب نقل کرده است. ايشان ميفرمايد: اينکه پيامبر ميآيد علوم در سه علم منحصر ميکند، اين سه علم يعني علم اعتقادات، علم اخلاق و علم فقه، اينها علومي است که نافع در مسأله معاد است. چون اين علوم، علومي است که نفع براي قيامت دارد. خداي متعال ايشان را با اوليائش محشور بفرمايد.
شريعتي: انشاءالله در اين روزهاي پايان سال بهترينها براي همه شما رقم بخورد. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي نظري منفرد: اللهم صل علي محمد و آل محمد. در اين روزهاي پاياني سال از خدا ميخواهم که پرونده ما يک پرونده خوبي باشد که مرضي حضرت وليعصر و خداوند متعال باشد. براي نسل جوانمان در اين روزهاي پاياني سال، وسيله کسب و کار و ازدواج را از خداي متعال طلب ميکنيم. انشاءالله خداوند متعال نزولات آسماني را بر ما افزون گرداند. انشاءالله اين امنيت که نعمت بزرگي است بر ما مستدام بدارد. انشاءالله خداوند سفر اين روزهاي آخر سال و اوايل سال مسافران را بي خطر بگرداند. از خدا متعال بخواهيم که درگذشتگان، پدر و مادرها و حق داران بر ما، شهداء را غريق رحمت بفرمايد. سال آينده را که در پيش داريم انشاءالله سال موفقيت و پيروزي هم براي ملت ايران و هم براي سربلندي کشور ما باشد.
شريعتي: انشاءالله سال آينده سال ظهور امام زمانمان باشد. امروز از حضرت حجت شنيديم. حالا براي سلامتي حضرت دعا کنيم و عرض کنيم:
اي که يک گوشه چشمت غم عالم ببرد *** حيف باشد که تو باشي و مرا غم ببرد
«و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»