برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح خطبهي حضرت زهرا(سلام الله عليها)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 17- 11-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
من بي تو دمي قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مويي *** يک شکر تو از هزار نتوانم کرد
شريعتي: الحمدلله رب العالمين، سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله مثل هميشه دلتان گرم و بهاري باشد و امروز هم با ما همراه باشيد. ايام فجر انقلاب اسلامي را گرامي ميداريم. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و همه بينندگان محترم سلام ميکنم. آرزوي موفقيت براي همه عزيزان دارم. دهه مبارک فجر را تبريک ميگويم.
شريعتي: هفته گذشته خطبهي حضرت زهرا(س) را با حضور حاج آقاي نظري شروع کرديم، نکات خوبي را شنيديم، هفته گذشته بيشتر به مقدمه گذشت، امروز دوستان منتظر هستند بحث شما را بشنوند و همه استفاده کنيم.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
در رابطه با خطبه حضرت زهرا(س) که خطبهي عجيبي است و يک سخنران ماهر کسي است که سالها تمرين سخنراني کرده باشد، از نظر محتوا آن مايهي علمي را داشته باشد که بتواند با الفاظ خوب منتقل به شنونده بکند. فاطمهي زهرا(س) يک مرتبه در مسجد خطبه خواندند آن هم در جمع مهاجرين و انصار، مسجد پر از جمعيت بود. همين که صداي حضرت زهرا بلند شد همه گريستند. به ياد پيامبر افتادند چون تن صداي حضرت زهرا(س) خيلي شبيه به پيامبر بود. از بعضي از ازواج رسول خدا نقل شده است که راه رفتن حضرت زهرا(س) شبيه راه رفتن پيامبر بود. قسمت اول خطبه مسائل مربوط به توحيد و يکتاپرستي مطرح است و نعمتهاي حضرت حق. ما چون فرصت نداريم نميتوانيم همه جزئيات خطبه و نکات ظريفي که در اين خطبه آمده را جزء به جزء بپردازيم. ايشان هم مثل آقا اميرالمؤمنين خطبههايي را دارند که توحيد و خداشناسي در اين خطبهها خيلي زيبا ترسيم شده است مثل خبطهي اول و دوم نهجالبلاغه. ايشان شروع ميکنند با مسائل مربوط به يکتاپرستي و خداشناسي که پيامبر، پدرشان هم مردم را به يکتاپرستي دعوت ميکردند. ميفرمودند: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا».
بعد ايشان شهادت به رسالت را بعد از توحيد ذکر کردند و ميفرمايند: «و اشهد اني ابي محمد عبده و رسوله اختاره الله قبل ان ارسله» خداوند قبل از آنکه پيامبر را براي هدايت مردم بفرستد او را برگزيد. خداوند متعال اول انسانهاي شايسته براي رسالت را برميگزيند، بعد آنها را ميفرستد. حضرت موسي(س) را فرمود: «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ» (طه/13) من تو را اختيار کردم، «فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» (طه/13) بشنو آنچه که به تو وحي ميکنيم، بعد به ايشان و هارون فرمودند: «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى، فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» (طه/43 و44) اول انتخاب است و بعد فرستادن به سوي مردم است. لذا حضرت ميفرمايند: خداوند ايشان را اختيار کرد قبل از اينکه ايشان را بفرستد.
يک روايتي از امام هادي(ع) هست که خداوند متعال در وقت رسالت پيامبر انساني از پيامبر بهتر نبود، او را انتخاب کرد. پيامبر خدا الگو است. در کافي در باب مولد النبي، جلد اول کافي يک حديثي را کليني به صورت صحيح از اميرالمؤمنين(س) نقل ميکنند که حضرت ميفرمايند: «ما بَرأ اللّهُ نَسَمَةً خَيْراً مِنْ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله» (کافي/ج1/ص440) خدا انساني را بهتر از پيامبر نيافريده است. ايشان ميخواهد الگو براي بشريت شود. در عمود زمان «الي يوم القيامه» چون پيامبر خدا حجت بر انبياي گذشته هم هست. «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً» (نساء/41) هر امتي شاهد و گواهي دارد، پيامبر شاهد همه امتهاست. اين عظمت پيامبر خداست. «و سماه قبل ان اجتباه» نام پيامبر را قبل از آنکه انتخاب کند، روي او گذاشت. اين نام، نام الهي است که مکرر در قرآن آمده است. مثل اين آيه شريفه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» (فتح/29) يا در سوره مبارکه آل عمران ميفرمايد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِين» (آلعمران/144) يا در سوره مبارکه احزاب، نام پيغمبر مکرر در قرآن آمده است. «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ» (احزاب/40) اين نام، نام الهي است که خداي متعال اين نام را بر او قرار داده است. احمد هم همينطور، محمود هم نام پيامبر است. در آيه شريفه هست که حضرت عيسي(س) وقتي بشارت پيامبر را داد، «وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ» (صف/6) پس نام، نام الهي است.
بعد حضرت ميفرمايند: «اذ الخلائق بالغيب مكنونه» هنوز خلائق آفريده نشده بودند «و بستر الاهاويل مصونه و بنهايه العدم مقرونه» در روايات عامه و خاصه هست مثل اينکه صاحب کتاب «سُبُل الهدي» و «قندوزي حنفي در ينابيع المَوَدّه» رواياتي را نقل کردند که پيامبر فرمودند: «اول ما خلق الله نوري» اول چيزي که خدا آفريد نور من بود. يا در برخي روايات ديگر هست که «اول ما خلق الله نور نبيه» اول مخلوق نور پيامبر بود. لذا پيامبر را خداوند، چون اوست که مصداق انسان کامل است و خداوند اول انسان کامل را آفريد تا مردم به او اقتدا کنند. در آن آيه شريفه هم هست که به مردم فرمود: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة» (بقره/30) هنوز کسي را نيافريده بود، اول خليفه را که صاحب تمام اسماء بود، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/31) اول او را آفريد.
پس حضرت زهرا(س) ابتدا از توحيد و بعد از رسالت پيامبر و اينکه خداوند متعال ايشان را براي هدايت خلق برگزيد. بعد ايشان سراغ عصر جاهليت ميروند. براي مردم توضيح ميدهند که شما کجا بوديد و به برکت پيامبر به کجا رسيديد. ميفرمايد: شما در عصر جاهليت «عُکَّفاً عَلي نيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها» شما بت پرست بوديد. اين فرمايش حضرت زهرا نظايرش در کلمات زيادي، در کلمات اميرالمؤمنين همين اوايل نهجالبلاغه سيد رضي نقل کرده که اميرالمؤمنين(س) ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَي التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَي شَرِّ دِينٍ» بدترين دينها را شما داشتيد، بت ميپرستيديد، «وَ فِي شَرِّ دَارٍ» بدترين نقطه هم بوديد. بيابان لم يزرع بود. «مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ» ميان سنگها زندگي ميکرديد. از نظر بهداشت هم هيچي نداشتيد. «تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ» آب آلوده ميخورديد. «وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ» غذاي مناسبي نداشتيد. «الاصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الاثَامُ كُمْمَعْصُوبَةٌ» (نهجالبلاغه، خطبه 26) شما بت پرست بوديد و اهل معصيت و گناه بوديد.
يکوقتي يکي از اعرابي که بت پرست بود آمد ببيند اسلام چگونه است. گفتند: در اسلام بحث توحيد هست، معاد هست، مردم را اميدواري ميدهد که با اميد زندگي کنيد. چون همه چيز دنيا نيست. شما براي ابديت آفريده شدهايد. چون مشرکين و کفار معتقد به معاد نبودند. آيات قرآن مجيد متجاوز از هزار آيه قرآن مجيد در مورد معاد است. «زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ» (تغابن/7) با تأکيد و قسم، «ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» آيات زيادي در مورد معاد است. ايشان گفت: در قيامت چه خبر است؟ گفتند: قيامت بهشت هست براي نيکوکاران. جهنم هست براي افرادي که اهل گناه بودند، ظلم و ستم کردند. گفت: در بهشت آيا جنگ و خونريزي اينها هست يا نيست؟ چون با رسوم جاهليت عادت کرده بود. گفتند: نه بهشت جايي است که «إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26) آنجا شر و ظلم و ستم نيست. آنجا همه با هم خوب هستند و «وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (يونس/10) گفتند: به درد نميخورد بهشت! بهشتي که در آن جنگ و خونريزي نباشد من نميخواهم. چون در آن فرهنگ و محيط با آن آداب و رسوم تربيت شده بودند دوست داشتند جنگ و خونريزي و آدمکشي و غارت کردن اموال را و اين را جزء کارهاي روزمره ميدانستند.
اينها را که مربوط به عصر جاهليت است عرض ميکنيم خوب است عزيزان بدانند که پيامبر چه کار کرد. امروز ما در عصري زندگي ميکنيم که عصر دانش و علم است. انسان در اين عصر بخواهد فرزندش را تربيت کند خيلي برايش سخت است. عصر فهميدگي است. آنوقت پيامبر با يک مشت کساني که اينها بت پرست بودند، قرآن ميفرمايد: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون» (صافات/95) چوب را ميتراشيدند و سجده ميکردند. حالا پيامبر ميخواهد به اينها حالي کند بابا اين مستحق پرستش نيست. اين نه سودي به تو ميرساند و نه ضرري. خداي واحد را پرستش کن. اين کسي که عالم به همه چيز است، آن کسي که تو را آفريده، آن کسي که مدبر اين عالم است. چطور بايستي به اينها، اين معنا را فهماند. چقدر پيامبر تلاش کرده است تا توانسته اينها را از اين جهنم کفر و ظلم و عناد و عصيان بيرون بياورد و در مسير هدايت و سعادت بياورد. لذا پيامبر خدا ميفرمودند: «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت» (المناقب، ج 3، ص 247) هيچ پيامبري به اندازه من اذيت نشد. فرمودند: اين بار سنگين رسالت، «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قولاً ثقيلا» اين قرآن قول سنگيني است، بتواند انسان اين افراد را هدايت کند.
در عرب جاهلي اينطور بود. جنگها سالها ادامه داشت. سر يک مسأله جزئي. آنوقت در روايات انسان تاريخ عصر جاهليت را که ميخواند، گاهي يک کسي از يک قبيلهاي که کسي را به قتل ميرساند، اگر اولياي مقتول نميتوانستند قاتل را پيدا کنند به قتل برسانند، ميرفتند يک کس ديگر از قبيله را ميکشتند. واقعاً نعمت رسالت يک نعمت بزرگي است که خداي متعال بر نعمتهايي که عنايت کرده منت بر بشر نگذاشته است، اما بر نعمت رسالت منت گذاشته است. «لَقَدْ مَنَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (آل عمران/164) چه نعمت بزرگي است. اگر قدردان باشيم اين نعمت رسالت را.
بد نيست من به برخي از مسائل عصر جاهليت و خرافاتي که در آن زمان حاکم بود اشاره کنم، ولو ما جاهليت مدرن هم امروز داريم. امروز ميبينيم که در خيلي از نقطههاي جهان معبدهاي بت پرستي وجود دارد. هنوز بت پرست هستند. اسلام آمد مردم را به خداي يگانه دعوت کرد. خدايي که خالق است. خدايي که محتاج نيست، خدايي که مرئي نيست، اگر مرئي باشد او ميشود محتاج به مکان. خدايي که عالم و قادر است. مدبر و رب است و مالک اين عالم است و بشر را آفريده براي اينکه يک زندگي ابدي داشته باشد. نه منحصراً فقط در اين دنيا، بلکه براي هميشه بماند. لذا معاد را قرار داده براي اينکه انسانها اميدوار زندگي کنند. ولو به دوران پيري رسيدن افسرده نشوند، آن نشاط را داشته باشند، بدانند وارد يک جهان ديگري ميشوند. در عصر جاهليت اينطور بود، اگر نزولات آسماني کم شود، هفته گذشته برف باريد و نعمت الهي بود. اميدواريم خداي متعال نزولات آسماني را افزون کند و بايد دعا کرد. ما براي نزولات آسماني دستور اسلامي اين است که نماز بخوانيم. يعني آن خدايي که باران را ميفرستد، دستور ميدهد، ابرها به وسيله بادها جا به جا شوند و با هم برخورد کنند و بارور شوند و در آن نقاطي که مشيت الهي تعلق گرفته، فرو بريزند. ما بايد دعا کنيم و اين از زمان پيامبر هم رسم بوده است.
عدهاي خدمت پيامبر آمدند و گفتند: يا رسول الله ما، برايمان باران نيامده است. دعا کنيد. ايشان دعا کردند. آنقدر باران آمد که اهل مدينه گفتند: خانههاي ما خراب شده و جادهها را آب گرفته است. اشاره کردند به ابرها و فرمودند: «حوالينا لا الينا» برويد اطراف بباريد. ديگر بر ما نباريد! به ما هم دستور داده شده ما نماز بخوانيم. از خداي متعال بخواهيم، او منزل الغيث است. اوست که باران را ميفرستد. اما عصر جاهليت گاو را به دُمش مقداري هيزم ميبستند، اين را هدايت ميکردند به بالاي بلندي و کوهي و اين هيزم را آتش ميزدند. اين حيوان آتش به بدنش سرايت ميکرد نعره ميزد. اين آتش را علامت برق ميگرفتند و نعره حيوان را علامت رعد ميگرفتند و ميگفتند: باران! اينها در کتابها ثبت شده است. پيامبر خدا آمد و فرمود: خداي متعال است که باران را ميفرستد. اينها چيست!!
در عصر جاهليت سراغ بتها ميآمدند و با بتها صحبت ميکردند و از آنها طلب خير ميکردند. کاري نميتوانستند بکنند. قرآن مجيد نقل کرده است و اگر قرآن مجيد بيان نکرده بود شايد باورش براي ما مشکل بود. «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ» (نحل/58 و 59) اين ترسيم عصر جاهليت است. دختران بي گناه را زير خاک ميکردند و زنده به گور ميکردند. اين را ننگ ميدانستند. قرآن ميفرمايد: «يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ» (نحل/59) کسي که صاحب دختر ميشد، پنهان ميشد. ميگفت: «أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ» من اين ننگ را بر خودم بخرم و صاحب دختر شوم؟ «أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» يا زير خاکش کنم؟ قرآن ميفرمايد: «أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ» اسلام آمد به زن شخصيت داد. پيامبر خدا دختري چون فاطمه زهرا داشت که پيامبر دستش را ميبوسيد.
فاطمه زهرا(س) در اين قسمت خطبه به وضعيت آن روز اشاره ميکند که شما کجا بوديد و پيامبر شما را به کجا رساند؟ بايد قدردان اين نعمت باشيد. در اين تاريخ تمدن يکي از نويسندگان غربي هست، يک وقتي روميها يک قشوني و يک سپاهي را به طرف شبه جزيره عربستان آوردند، خواستند اين قسمت را بگيرند. آمدند ديدند اينجا يک شبه جزيرهاي است. بيابان خشک و گرمي است. مردم به صورت چادرنشين در چادر زندگي ميکردند. يکي از بزرگان قبايل عرب آمد گفت: شما از ما چه ميخواهيد؟ اينجا براي شما نفعي ندارد. ما هم يک مردمي هستيم آب ديده با اين زندگي عادت کرديم، اما شما عادت نداريد اينجا بمانيد با اين گرما و فايدهاي هم به حال شما ندارد. لذا رها کردند و رفتند. منطقه عربستان در عصر ظهور پيامبر يک منطقهاي بود که دو ابرقدرت، ابرقدرت روم و ابرقدرت فارس، قسمت جنوب عربستان يمن بود که يک منطقه حاصلخيز کشاورزي بود، آنجا مستعمرهي ابرقدرت فارس بود. اما بقيه شبه جزيره نه، اصلاً کسي کاري به اينجا نداشت. پيامبر آمد در يک چنين محيطي، وادي غيرذي زرع و اين مردم را با عنايت پروردگار و هدايت پروردگار آقا کرد.
پيامبر ديد امتها فرقه فرقه هستند، دينهاي مختلفي دارند. نصاري هم در شبه جزيره بودند. در نجران، نصاراي نجران بودند. يهوديها هم در شبه جزيره بودند. خيلي از مردم شبه جزيره هم بت پرست بودند. «فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً في اَدْيانِها، عُکَّفاً عَلي نيرانِها» نيران يعني آتش، شايد اشاره به اين باشد که آتش پرستي هم بوده است. «عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها» اگرچه خداوند متعال در نهاد هر انساني توحيد و خداشناسي را قرار داده است. هر مؤمني در فطرت خداشناسي زاده شده است. الا اينکه محيط اينها را بت پرست قرار بدهد. شما منکر خدا بوديد در عين حال که عرفان در شما بود. «فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبيمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها» اين تاريکيها و ظلمتها را خداوند به وسيله پيامبر پدرم تبديل به نور کرد. «وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها» اين دل متحير و حيران نميفهميد براي چه دارد اين کارها را ميکند. چرا کشت و کشتار و آدمکشي و جنايت و گناه و فساد و ظلم؟ از اين حالت اينها را بيرون آورد. قرآن ميفرمايد: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» (آلعمران/103) ميفرمايد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً» (آلعمران/103) شما با يکديگر دشمن بوديد. «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ» شما در پرتگاه آتش بوديد. همه اينها به برکت پيامبر زائل شد. پيامبر هم اعتقادات مردم را درست کرد، هم اخلاق مردم را درست کرد، «بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاق» هم اعمال مردم را درست کرد. خدا را پرستش کنيد نه بتها را. خدا را بندگي کنيد نه اين سنگها و چوبها را، در روايت هست که عرب جاهليت گاهي دستشان نميرسيد، از خرما که در منطقهشان فراوان بود، يک شکلي شبيه بت درست ميکردند و به آن سجده ميکردند. خرما يک محصول خوردني است، ميديدند دارد خراب ميشود او را ميخوردند و يک خداي خرمايي ديگر درست ميکردند. پيامبر آمد اين انسانها را به اوج رساند.
«فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبيمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها» اين پردهها را از جلوي بصيرت شما کنار زد و شما را منع کرد. در سوره مبارکه يوسف هست «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي» (يوسف/108) سوره يوسف 111 آيه دارد. صد آيه داستان حضرت يوسف است، يازده آيه آخر خيلي عجيب است. «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي» پيامبر به مردم بگو: اين راه من است. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ» من مردم را به سوي خدا دعوت ميکنم. «عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» من و پيروان من که در اين مسير قدم گذاشتيم با بصيرت آمديم. يعني اينطور نيست که دين را همينطور به زور به کسي تحميل کرده باشيم. با بصيرت آمديم. انسان وقتي با بصيرت در يک راهي قدم گذاشت، نه پشيمان ميشود، نه برميگردد، راه را ادامه ميدهد چون با بصيرت در اين راه آمده است. فاطمه زهرا(س) ميفرمايد: در چنين ظروفي و در يک چنين وضعيتي خداوند به وسيله پيامبر شما را هدايت کرد، «وَ قامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ» از کوري نجات داد، «وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ وَ هَداهُمْ اِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقيمِ» پيامبر شما را دعوت کرد به يک ديني که ميتواند روي پاي خودش براي هميشه بايستد. دين اسلام يک چنين ديني است. قرآن ميفرمايد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» (روم/30) اين ديني است که ميتواند روي پاي خودش بايستد. «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» اين يک بخشي از خطبه حضرت زهرا(س) است.
شريعتي: اين همان خطبهاي است که مشهور به خطبهي فدکيه است، يا يک خطبه ديگر است.
حاج آقاي نظري منفرد: اين مشهور به همان خطبه فدکيه است، ولي نميدانم چرا نام اين خطبه را فدکيه گذاشتند. اتفاقاً صحبت از فدک در اين خطبه نيامده است. بحث فدک خودش يک بحث جداگانه و بحث مفصلي است که اگر در اين ايام رسيديم من بتوانم در مورد فدک هم صحبت کنم. مالکيت فدک چگونه بود؟ آيا ملک حضرت زهرا بوده است؟ ما معتقد هستيم فدک ملک حضرت زهرا بوده است. يعني ملک عنوان نبوده است. ملک شخصي بوده نه ملک حاکم که در اختيار حاکم باشد که بعد از پيغمبر هم در اختيار حاکم ديگر قرار بگيرد. اينطور نبوده است. فدک نحله بوده است. پيغمبر خدا به دستور خدا فدک را واگذار به حضرت زهرا(س) کرد. در اين خطبه صحبت از فدک نشده است. چرا صحبت از ارث در خطبه حضرت زهرا هست.
شريعتي: اگر دوستان بخواهند مراجعه کنند همين خطبه حضرت زهرا(س) همان خطبه فدکيه است که در واقع مشهور شده است ولي بهتر است خطبه حضرت زهرا بناميم که انس ما با خطبه حضرت زهرا و نامهها وصاياي حضرات معصومين بيشتر شود، مخصوصاً با تشويقي که حاج آقاي نظري ميکنند و چشماندازي که نشان ميدهند. امروز آيات 6 تا 12 سوره مبارکه هود در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد. روز شنبه قرعه کشي جديد عزيمت به کربلاي معلي محقق ميشود، انشاءالله دوستان عزيز ما عازم کربلاي معلي شوند.
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ «6» وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ «7» وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «8» وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ «9» وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10» إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «11» فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ «12»
ترجمه: و هيچ جنبندهاى در زمين نيست، مگر آنكه روزى او بر خداست و او قرارگاه دائمى و جايگاه موقّت او را مىداند. همه در كتاب آشكارى ثبت است. او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (دوران) آفريد و عرش (حكومت) او بر آب قرار داشت، تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد و اگر بگويى كه شما پس از مرگ زنده خواهيد شد، همانا كفّار خواهند گفت: اين نيست مگر سحرى آشكار. وهرگاه عذاب را تا مدّت محدودى از آنان به تأخير بيندازيم، (به مسخره) مىگويند: چه عاملى جلوى عذاب ما را گرفت؟ بدانيد روزى كه قهر وعذاب ما به سراغشان بيايد، از ايشان بازگشتى نيست و آنچه بدان مسخره مىكردند، آنان را فراخواهد گرفت. و اگر به انسان از جانب خود نعمتى بچشانيم، سپس آن را از او بازپسگيريم، همانا او نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر پس از سختى و محنتى كه به انسان رسيده، نعمتى به او بچشانيم (چنان مغرور مىشود كه) مىگويد: همانا گرفتارىها از من دور شد (و ديگر به سراغم نخواهد آمد)، بىگمان او شادمان و فخرفروش است. مگر كسانى كه (در سايهى ايمان واقعى،) اهل صبر وعمل صالح هستند، (نه با رفتن نعمت مأيوس و نه با آمدن آن فخرفروشى نمىكنند.) براى آنان مغفرت وپاداشى بزرگ خواهد بود. پس شايد تو (به خاطر عدم پذيرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچه را كه به تو وحى مىشود واگذارى و (شايد) سينهات به خاطر آن (حرفها) كه مىگويند: چرا گنجى بر او نازل نشده، يا فرشتهاى با او نيامده، تنگ شده باشد. (مبادا چنين باشد، كه) تو فقط هشدار دهندهاى و خداوند بر هر چيزى ناظر و نگهبان است.
شريعتي: مطالب و محتويات برنامه به صورت مختصر در کانال برنامه ما در فضاي مجازي قرار ميگيرد. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد از حضرت آيت الله مشکيني بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: صفحه 222 سوره مبارکه هود که تلاوت شد، آيات کريمه قرآن مجيد همه نکته است. من فقط يک نکته را بگويم. خداوند متعال حالات ما را بيان ميکند. وقتي خدا نعمتي به انسان ميدهد، فراموش ميکند. وقتي نعمت را از او ميگيرد، خدا خدا ميکند و سراغ خدا ميآيد. اين آيات پيامش اين است که انسان نبايد اينطور باشد. انسان بايد در سختي و خوشي متوجه ولي نعمت باشد. ولي نعمت خداست، او داده است. هم متوجه ولي نعمت باشد. هنگامي که صاحب نعمت است، اتفاقاً آنوقت بايد بيشتر به ياد خدا باشد که خداي متعال آن نعمت را براي او حفظ کند و نگه دارد. وقتي نعمت از او گرفته شد، از خدا بخواهد نعمت را به او برگرداند. انسان نبايد اينطور باشد. وقتي نعمت دارد فخور باشد. فخر بکند و خدا را فراموش کند و وقتي نعمت از او گرفته ميشود جزع و فزع کند و بگويد: خدايا اين نعمت را به من برگردان. بايد انسان در هردو حال شکور باشد و به ياد خدا باشد. خدايي که ميفرمايد: مرا ياد کنيد، من هم شما را ياد ميکنم.
شريعتي: اين هفته از مرحوم آيت الله مشکيني ياد ميکنيم. ديروز کتاب «مواعظ العدديه» يا همان نصايح شمارشي را معرفي کرديم. امروز زواياي ديگري از زندگي مرحوم آيت الله مشکيني را از زبان حاج آقاي نظري منفرد بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم آيت الله مشکيني(ره) يک استاد به نام در حوزه بود. هم زماني که سطح را تدريس ميکردند و بعد خارج را شروع به تدريس کردند، من خاطرم هست که با بعضي از فضلاء و اساتيدي که هم اکنون هستند، ايشان تازه درس خارج را شروع کرده بودند، ما در درس خارج ايشان در مسجد امام در آن زيرزمين درس خارج ميدادند شرکت کرديم و بحث عروه و تقليد عروه را شروع کرده بودند. من خاطرم هست که همه آن بحث را شرکت کردم و نوشته دارم. درس رواني بود و درس بود که شاگرد را جذب ميکرد. خوب مطالب را بيان ميکردند که شاگرد بگيرد. از خصوصيات ايشان اين بود که از برکات آن جلسات درس بود و من هرگز فراموش نميکنم. الآن هم دفتر درس ايشان را دارم و از برکات ايشان بود. ايشان هر روز که درس ميآمد يک کاغذ کوچکي دستشان بود، يک حديث نوشته بودند، آن حديث را ميخواندند. با روايت درسشان را شروع ميکردند. وقتي درس تمام ميشد بعضي از آقايان و شاگردها ميگفتند: اين کاغذ را به ما بدهيد. چون آدرس را هم مينوشتند. احاديث خوبي را از آن زمان به ياد دارم. اين باعث ميشد که ما در کنار درس احاديث معصومين(ع) را که يک بحر عميقي است، يک اقيانوسي است، احاديثي که از اهلبيت رسيده است. هم در زمينه مسائل اعتقادي، تفسيري، اخلاقي، فقهي، ايشان از عادتهاي بسيار خوبش اين بود که هر روز درس را با يک حديث شروع ميکرد. ايشان آثار و تأليفهاي زيادي هم دارند که يکي از کارهاي ايشان کتاب «مصطلحات الاصول» است. در اصول يک اصطلاحاتي دارند که اين اصطلاحات را شخص بايد قبل بداند تا با آن اصطلاحات آشنا شود. ايشان کتابي به نام مصطلاحات الاصول دارند، مباحث را خوب تنقيح کردند. کتابهاي حوزوي زيادي دارند. «فقه معثور» دارند، فقه معثور يعني فقهي که همه با روايات است. آدم موفقي بود و از عمرش خوب استفاده کرد. گرچه سختيهايي را تحمل کرد.
يادم هست يک سفر در زمان طاغوت به مشهد رفتم. داشتم وارد حرم ميشدم، ديدم ايشان با اثاثيه دم حرم است. گفتم: اينجا؟ فرمودند: دارند مرا جا به جا ميکنند، محل تبعيد مرا، يکي دو مأمور هم همراه ايشان بود. با همه سختيهايي که ايشان تحمل کردند اما انسان فاضلي بودند و عمر با برکت و مفيد داشتند. آثار خوبي از ايشان به جا مانده و درسهاي اخلاق ايشان را هم نبايد فراموش کنيم. آقايان اهل علم وقتي ايشان درس اخلاق ميدادند گريه ميکردند.
شريعتي: انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره اهلبيت(ع) باشند. دعا بفرماييد همه آمين بگوييم.
حاج آقاي نظري منفرد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد. اللهم عجل لوليک الفرج و العافية و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شيعته» خدايا شهدايي که در ايام دهه فجر به شهادت رسيدند و همه شهداي جنگ تحميلي را با شهداي کربلا محشور بفرما. عاقبت ما را ختم بخير بفرما. وسيله کار و کسب و ازدواج را براي جوانهاي ما فراهم بفرما. خدايا نزولات آسماني را بر ما افزون بگردان.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.