اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-10-26-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– نامه‌ها‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)- نامه پنجم نهج‌البلاغه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه‌ها‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)- نامه پنجم نهج‌البلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 26- 10-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. «اللهم وفقنا لما تحب و ترضي و اجعل عاقبة امرنا خيرا» حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. سلام بر شما و همه بينندگان محترم.
شريعتي: روزهاي سه‌شنبه مزين به حضور حاج آقاي نظري منفرد و نکات بسيار ناب و لطيفي که در ذيل بحث نامه‌هاي پيامبر و اهل‌بيت(ع) داريم مي‌شنويم. خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
نامه‌اي که من امروز براي بينندگان محترم، برادران و خواهران و شنوندگاني که صداي ما را مي‌شنوند آماده کردم، نامه پنجم نهج‌البلاغه است. اين نامه خطاب است به استاندار آذربايجان در آن عصر، عنايت داريد که حکومت اميرالمؤمنين در آن عصر خيلي از نظر جغرافيايي گسترده بوده است. ايران و قسمت شرق و خراسان بزرگ آن روز و قسمت جنوب کرمان، جداي از عراق و حجاز و شامات، مصر، همه در تحت حکومت اميرالمؤمنين(ع) بوده است. حضرت توجه داشتند که استاندارهايشان چه کار مي‌کنند و نصيحت مي‌کردند آنها را پند مي‌دادند که مبادا از آن محدوده‌اي که وظيفه آنهاست تخطي کنند. قبل از اينکه نامه را خدمت عزيزان و شنوندگان قرائت کنيم، يک نامه‌اي را من عرض کنم يک مقدمه‌ي خوبي در رابطه با اين نامه است.
اساساً پذيرش مسئوليت با يک سلسله اهدافي همراه هست. يعني يک اهدافي که محرک در انسان هست، انسان بيايد يک مسئوليتي را قبول کند و يک مسئوليت را بپذيرد. گاهي هدف انسان اهداف مثبت است. به صورت جمع اين را ذکر مي‌کنم چون موارد مختلفي دارد. گاهي هدف يک هدف الهي است و براساس يک وظيفه شرعي، مسئوليت را به عنوان يک وظيفه الهي، شخص عامل و کارگزار تلقي مي‌کند و آن مسئوليت را انجام مي‌دهد. اين سقف مسئوليت است. مسئوليت يک سطحي هم دارد، شايد يک خطوط قرمزي هم داشته باشد. گاهي شخص مسئوليت پذير با هدف وطن دوستي مسئوليت را مي‌پذيرد. از او سؤال مي‌کني چرا اين مسئوليت را پذيرفتي، مي‌گويد: مي‌خواهم به وطنم خدمت کنم. وطنم را دوست دارم. اين هم خوب است. عشق به ميهن، ما اين را خوب مي‌دانيم. انسان با هدف خدمت به وطن، خدمت به خاک، وطن دوستي، مسئوليت را بپذيرد. البته سبقه‌ي الهي هم داشته باشد، وطن هم دوست داشته باشد، «حب الوطن من الايمان» گاهي هم اينطور است. گاهي پذيرش مسئوليت با هدف نوع دوستي است و خدمت به ديگران است. اين هم بسيار خوب است. پس گاهي پذيرش مسئوليت به عنوان يک وظيفه ديني، وظيفه الهي است. گاهي به عنوان حب وطن و علاقه به وطن هست. گاهي هم خدمت به هم نوع است. همه اينها خوب است، همه اينها مثبت است. منتهي اگر سبقه و رنگ ديني به خود بگيرد، نورٌ علي نور است.
اما گاهي مسئوليت، شخص وقتي مسئوليت را مي‌پذيرد، مسئوليت براي او يک ابزاري است که بتواند زندگي دنيايي او را تأمين کند. خيلي‌ها اگر کاري را انتخاب مي‌کنند، کاري را انتخاب مي‌کنند براي اينکه زندگي دنيايي‌شان اداره شود. اين هم بد نيست. نمي‌توانيم بگوييم اين بد است. به هر حال انسان تلاشي که مي‌کند بايد زندگي او هم اداره شود. گاهي با اين انگيزه شخص مسئوليت را مي‌پذيرد. گاهي شخص مسئوليتي را مي‌پذيرد به عنوان اينکه مسئوليت يک ابزاري باشد پشت اين ابزار يک خواسته‌هايي جداي از اين مسئوليت دارد. يعني اين مسئوليت براي او    تنها يک هدف نيست که زندگي‌اش و هزينه‌هاي زندگي او را اداره کند. مي‌خواهد از اين مسئوليت يک بهره برداري بکند. حالا يا بهره‌برداري نسبت به مقام است، يا نسبت به مال است،    تا جايي که اسلام اجازه نداده و دين اجازه نداده اينطور پذيرش مسئوليت درست نيست. همان خط قرمزهاست. بنابراين مسئوليت يک سقفي دارد اينکه انسان براي خدا کار کند. يک سطحي هم دارد سطحش اين است که انسان مسئوليتي را قبول بکند براي گذراندن زندگي‌اش، منتهي سعي کند مسئوليتي که به او واگذار شده «کما هو حقه» اين مسئوليت را انجام بدهد تا در برابر آن حقوقي که مي‌گيرد شخص مسئول نباشد. به هر حال وقتي يک کسي را مسئوليتي به او واگذار کردي، در برابر آن مسئوليت ارزيابي مي‌کنند. اين کاري که شما انجام مي‌دهيد بهايش اين مقدار است. اگر از کار کم بگذارد و از آن مسئوليت بکاهد واقعاً مسئول است. چون در حقيقت يک نوع اجاره‌اي است بين شخص که اجير مي‌شود و آن موجري که شخص را اجاره مي‌کند. حالا يا به صورت کلي يا به صورت شخصي هستند.
شريعتي: يعني اگر کارش را درست انجام ندهد، حق الزحمه‌اش اشکال دارد؟
حاج آقاي نظري منفرد: بله اشکال دارد. چون آن مقدار کاري که با او تعهد شده، حالا يا با صراحت يا از امور ارتکازي است، که اين آقا وقتي اين مسئوليت را مي‌پذيرد، مثلاً بايد هشت ساعت کار کند، يک کارهايي که به او واگذار شده بايد انجام بدهد تا مستحق اين اجر باشد.     اين مقدمه‌اي بود بر نامه‌ي اميرالمؤمنين(ع). حضرت به عامل آذربايجان که حالا امروز آذربايجان به شرقي و غربي تقسيم شده است و محدودتر شده است. حضرت يک نامه‌اي نوشتند، ظاهراً شخصي که در آنجا استاندار بوده و از طرف حضرت مأمور بوده، درست درک نکرده بوده که اين مسئوليت يک وظيفه‌اي است در اسلام که در ابتدا انسان بايد به آن سقف توجه کند و مسئوليت را براي خدا انجام بدهد. تصور من اين است که امام (ع) يا مي‌خواهند به او هشدار بدهند که متذکر باشد، متوجه کارهايش باشد که کاري که مي‌کند و مسئوليتي که پذيرفته درست انجام بدهد.
نامه پنجم نهج البلاغه، حضرت خطاب مي‌کند به عامل آن روز آذربايجان، مي‌فرمايد: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ‏ لَيْسَ‏ لَكَ بِطُعْمَةٍ» عمل تو و مسئوليت تو براي تو يک وسيله‌ي ارتزاق نيست. يعني با اين ديد نبايد به اين مسئوليت نگاه کرد. ولو حاکم اسلامي و ولي امر، کسي که اين مسئوليت را به او واگذار کرده بايستي از نظر هزينه‌هاي زندگي او را تأمين کند اما شما که مسئول هستيد با اين نگاه به مسئوليت نگاه نکن. پس با چه نگاهي به مسئوليت نگاه کنيم؟ «وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ» (نهج البلاغه، نامه5) اين مسئوليت در عهده‌ي توست. يک امانتي است که به تو واگذار شده است. پست‌ها و مسئوليت‌ها براي انسان دائمي نيست. عاريتي است. يک مدتي در اختيار انسان مي‌گذارند و بعد از مدتي از او گرفته مي‌شود و به ديگري سپرده مي‌شود. پس امانت است. چون اگر مال انسان بود براي هميشه بود. اما اينکه گاهي در اختيار انسان است و ممکن است فردا نباشد.
در تاريخ هست يک اميري جايي امير بود و نشسته بودند. مشغول غذا خوردن بودند. مأمور دم در آمد گفت:يک پيکي آمده و با خودش يک پيامي را آورده است. از طرف حاکم و والي اصلي. گفت: بگوييد داخل شود. والي مشغول غذا خوردن بود. پيک آمد و يک نامه‌اي دست ايشان داد. نامه را باز کرد و نگاهي کرد، چهره‌اش در هم شد. کساني که نشسته بودند تماشا مي‌کردند سر سفره غذا، گفتند: چه شد؟ گفت: آنچه در اين مکتوب آمده اين هست: قدرت اينطور هست که سر سفره صبحانه‌اش برخي مي‌نشينند، و سر سفره شامش هم برخي ديگر. يعني ماندگار نيست! حکم عزل او را دستش داده بودند.
قدرتي که هيچ اعتبار ندارد، کرسي و صندلي که هيچ اعتبار ندارد، من شايد فردا نباشم. بنابراين من درست اين امانت را نگهداري کنم. خداوند متعال مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ‏ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها» (نساء/58) من امانت را هم درست نگهداري مي‌کنم و هم آن امانت درست را به اهلش واگذار کنم. اين تعبير ببينيد چقدر زيباست. «وَ إِنَّ عَمَلَكَ‏ لَيْسَ‏ لَكَ بِطُعْمَة وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ» اين در عهده تو امانتي است و شما امانت دار هستيد. انسان امانت‌دار بايستي امين باشد. حالا يک کسي پذيرفت اين امانت است. چه عيبي دارد که در آن دخل و تصرف کنيم، زير و رو کنيم و کم و زياد کنيم. حضرت مي‌فرمايد: «وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًي لِمَنْ‏ فَوْقَكَ» مواظب باش يک کسي دارد تو را رصد مي‌ کند. اينطور نيست که تو فعال ما يشاء باشي، هرکاري دلت مي‌خواهد انجام بدهي. تحت نظر هستي. اگر واقعاً کارگذاران و کساني که مسئوليت پذيرفتند به اين جهاتي که عرض شد توجه کنند. اولاً منصب حالا هرچه هست، گاهي شخص رئيس است، يک اداره‌اي هست، اداره هم يک اداره‌ي کوچکي هست. گاهي رئيس و مدير عامل يک اداره بزرگي هست. گاهي رئيس اداراتي يا مجموعه‌اي از ادارات هست. گاهي فرماندار يک شهري است. گاهي استاندار يک استاني است تا به منصب وزارت و رياست برسيم. تمام اينها مسئوليتي است که واگذار شده به ما و اين مسئوليت امانتي است در اختيار آن کسي که مسئوليت به او واگذار شده است. هم از طرف خدا واگذار شده و هم از طرف مردم واگذار شده است. انسان بايد دقت لازم را در انجام اين مسئوليت بکند. «وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًي لِمَنْ‏ فَوْقَكَ‏» تو مورد توجه هستي، مورد رعايت و رصد هستي از کسي که بالاي سرت هست. «لِمَن فَوقَک» ممکن است آقا اميرالمؤمنين باشد که حضرت داشتند کساني را که اين افراد، کساني که در رأس قدرت بودند اينها را چک مي‌کردند. ببينند اينها با مردم چطور برخورد مي‌کنند. بازرس داشتند يا به تعبير عربي عيوني داشتند. چشم‌هايي داشتند که اين چشم‌ها بازرس‌هاي آنها بودند.
يک شخصي از کارگزاران اميرالمؤمنين به نام ابوالاسود دوئلي است. از اصحاب حضرت است و علم نحو را جلال الدين سيوطي در اين کتاب نحو تصريح مي‌کند که اميرالمؤمنين (ع) مبتکر علم نحو بوده است. «المبتکر لهذا الفن» ابوالاسود دوئلي از حضرت همين علم نحو را نقل مي‌کند. حضرت ايشان را گذاشته بودند به عنوان يک حاکم و قاضي در يک خطه‌اي از کشور اسلامي، يک روز ايشان نشسته بود بر مسندش و مشغول حکمراني بود. نامه‌اي به دستش رسيد. نامه را نگاه کرد، آقا اميرالمؤمنين او را عزل کرده بود. آدم خوبي بود. خيلي تعجب کرد. چون انساني که از يک مسئوليتي عزل مي‌کنند يا خلافکار است و از مقام سوء استفاده کرده است يا کاري که به او واگذار شده در انجام آن کار ناتوان است. نمي‌تواند آن کار را اداره کند. مديري که کارآمد است و امين است. حضرت يوسف(ع) به عزيز مصر فرمود: «اجْعَلْنِي‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»  (يوسف/55) من هم مدير خوبي هستم، آگاه هستم و امين هستم. حفيظ هستم. يک مدير ايده‌آل شايسته، مديري است که هم امانتدار باشد و هم آگاه باشد به مسئوليتي که به او واگذار شده است، ناتوان نباشد در انجام مسئوليت. يک مدير کارآمد کار بلد. ايشان وقتي حکم عزلش را اميرالمؤمنين برايش فرستاد، بلند شد آمد ببيند مشکل چه بوده است. هرچه خودش فکر کرد ديد نه سوء استفاده‌اي از پست کرده است و نه در اجراي آن مسئوليت ناتوان بوده است. پس چرا اميرالمؤمنين او را عزل کرد. آمد خدمت اميرالمؤمنين عرض کرد: آقا من نه ظلمي به کسي کردم، نه حکمي بر خلاف کردم. نه رشوه‌اي گرفتم و نه در کاري که انجام مي‌دادم ناتوان بودم، چرا من عزل شدم؟ من بدانم علت عزل من چه بوده است؟ حضرت فرمود: درست است. نه تو در انجام وظيفه ناتوان بودي. نه سوء استفاده کردي، اما عيون من و مأمورين من خبر آوردند «سمعتُ ان صوتکَ يعلوا صوت الخَصمين» به من خبر رسيده وقتي تو بر کرسي داوري و حکومت و قضاوت مي‌نشيني صداي تو بلندتر از صداي آن دو نفري است که براي حل مشکلشان پيش تو آمدند. اميرالمؤمنين يک چنين شخصيتي است. چه مسائل ظريف و دقيقي را اميرالمؤمنين توجه کرده است. چقدر خيرخواه مردم است، خيرخواه رعيت است. يعني اگر يک پستي به ما داده شد، صاحب ميز شديم نبايد مردم را فراموش کنيم. من به فکر اين باشم که سر ماه مي‌شود حقوق بگيرم. صبح که مي‌آيم انگشت بزنم معلوم شود ورودم و خروجم کي بوده است. نه بايد به فکر اين باشم به مردم خدمت کنم. اين مسئوليتي که به من واگذار شده است، اين مسئوليت را درست انجام بدهم.
بعد حضرت مي‌فرمايد: «لَيْسَ‏ لَكَ‏ أَنْ‏ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ» (نهج‏البلاغه، نامه 5) کاري که بر عهده يک استاندار هست، گاهي کارهاي مربوط به اجتماع هست، مسائلي که در اجتماع اتفاق مي افتد. بالاخره بايستي جلسه بگيرند و ببينند مسائلي که در اجتماع اتفاق مي‌افتد بايد چه عکس العملي در برابرش داشته باشند. مشکلات مردم چيست به مشکلات مردم برسند. نقايص چيست. نقايص را برطرف کنند. يکي هم مسائل مالي است. مسائل مالي هم در اختيار حاکم است. حضرت مي‌فرمايد: اما در امور رعيت حق نداري بدون اذن و مشورت و هماهنگي يک کاري را درباره‌ي رعيت انجام بدهي. يعني نبايد خود رأي باشي. من به اين نتيجه رسيدم که اين کار را بايد انجام بدهي.
حديثي از اميرالمؤمنين يادم آمد، حديث جالبي است. حضرت مي‌فرمايد: «َمنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ‏ هَلَكَ»‏ (نهج البلاغه، حكمت 161) کسي که مستبد الرأي شد، گفت: آنچه من مي‌گويم همان است. اين هلاک مي‌شود. چون به هر حال من که به همه مسائل احاطه ندارم. گاهي يک مطلبي را من از يک زاويه‌اي مي‌بينم و شما از يک زاويه‌ي ديگري اين مطلب را جهت ديگرش را مي‌بينيد. اينکه خداوند متعال به پيامبر بزرگوار اسلام مي‌فرمايد: «وَ شاوِرْهُمْ‏ فِي الْأَمْرِ» (آل عمران/159) مشورت بگير. پيغمبر نياز به مشورت نداشته اصلاً، پيامبر مرتبط با وحي بوده است. پيامبر براساس آيات کريمه قرآن مجيد علم غيب مي‌دانسته است. در سوره مبارکه جن هست «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَدا إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» (جن/26) خداوند بر غيبش احدي را آگاه نمي‌کند مگر پيامبر، اساساً پيامبر درست است بشر است. اما بشري است که در او خطا راه ندارد. چرا؟ چون با غيب در ارتباط هست. قرآن مي‌فرمايد: «ما يَنْطِقُ‏ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم/3و4) من ديشب نگاه مي‌کردم مستدرک حاکم از کتب حديثي عامه است. يک شخصي از اصحاب رسول خدا آمد خدمت پيامبر عرض کرد: يا رسول الله! قريش به من گفتند: پيامبر «بَشَرٌ مِثْلُنا» گاهي غضب مي‌کند. گاهي غضب اين سخن را مي‌گويد. معلوم نيست حرف‌هايي که ايشان مي‌زند تمام حرف‌‌ها درست باشد. من آمدم خدمت شما سؤال کنم و ببينم واقعاً همينطور است؟ پيامبر فرمود: آنچه از اين دو لب من خارج مي‌شود حق است بنويس! اين حديث را بخاري هم نقل کرده است. فرمود: آنچه از اين دو لب من خارج مي‌شود حق است و بنويس! خداي متعال مي‌فرمايد: «ما يَنْطِقُ‏ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏» بنابراين با وجود اينکه پيامبر با علم غيب در ارتباط هست باز هم براي اينکه در زندگي مشورت کنيم و مستبد الرأي نباشيم، خداوند متعال به پيامبر مي‌فرمايد: مشورت کن. «شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ‏ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» دنباله فرمايش اميرالمؤمنين اين هست.
حضرت مي‌فرمايد: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ‏ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا» (نهج‏البلاغه، حكمت 161) اگر انسان با رجال، با افراد صاحب نظر و با افراد دقيق و فرهيخته و خردمند مشورت کرد، با عقل آنها شريک مي‌شود. چرا انسان با عقل ديگران شريک نشود؟ من عقل خودم را روي يافته‌هاي ديگران بگذارم، قطعاً مطلب، يک مطلب بهتري مي‌شود. لذا حضرت مي‌فرمايد: «لَيْسَ‏ لَكَ‏ أَنْ‏ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ» تو حق نداري شخصاً اظهار نظر بکني در مسائلي که مربوط به عموم مي‌شود. يکوقت مسأله شخصي است و مربوط به من است و بنده خودم نسبت به کارهاي خودم تصميم مي‌گيرم. اما يکوقت کار عمومي است و مربوط به همه است. چون مربوط به همه مي‌شود بايد خردمنداني جمع شوند، چرا دنيا پارلمان دارد؟ براي اينکه افراد برگزيده و افرادي که مردم انتخاب مي‌کنند اينها جمع بشوند، افکارشان را روي هم بگذارند و به يک نتيجه برسند که مصلحت کشور و مصلحت ملي هست و به او رأي بدهند. «وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا» کسي که با رجال مشورت کرد، با عقول آنها شريک مي‌شود.
جمله بعد مي‌فرمايد: «وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَهٍ» (نهج‌البلاغه/ نامه 5) در کارهاي مالي هم اگر مي‌خواهي خودت را در خطر بياندازي بايد يک ضريب اطميناني باشد در کار مالي وارد شود. اينکه عرض کردم حاکم يا کارهاي مربوط به اجتماع را دارد يا امور مالي در اختيارش هست. در امور مالي ما يک کاري را انجام ندهيم که فردا ناقص باشد و نتوانيم آن کار را تمام کنيم. ابتر و ناتمام بماند يا براي جامعه مفيد نباشد. اين نيازمند اين است که کار کارشناسي شود، يک کاري دقت لازم شود. از افراد کارشناس انسان کمک بگيرد. در اين نامه هست که انسان بايستي از افراد صاحب نظر کمک بگيرد. در مورد طرحي که مي‌خواهد اجرا شود. ابتدا يک طرح و پروژه هست، اين پروژه بايد تمام جوانب و حواشي آن و پيامدهاي آن و هزينه‌هاي آن، گاهي ممکن است يک طرح بسيار خوبي باشد. دولت بودجه لازم را براي انجام اين طرح ندارد. شروع کند طرح مي‌ماند و شايد ماندن اين طرح ضررش بيشتر باشد. بايد تمام جوانب و تمام حواشي يک امر در نظر گرفته شود و انسان بايد اقدام کند.
حضرت جواد(ع) مي‌فرمايد: انسان هرکاري که مي‌خواهد بکند بايد ورود به آن کار و خروج به آن کار را بسنجد. «و من‏ لم‏ يعرف‏ الموارد أعيته المصادر» (بحارالانوار، ج 75، ص364) اگر ورود کار را انسان نداند در خروج آن کار هم گرفتار مي‌شود. يعني مجموعه کار را انسان بايستي مورد ارزيابي قرار بدهد. وقتي به يک نتيجه مثبتي يا با همفکري ديگران، يا با افراد کارآزموده کار را شروع کند. اسلامي که ما مدعي هستيم اسلام يک دين جامعي است، چه نکات ظريف و زيبايي را چه در قرآن مجيد، چه در احاديث، چه در نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين، چه در کلمات رسول خدا، همه اين مطالب بيان شده تا جامعه يک جامعه ايده‌آل باشد. کساني که مسئوليت پذيرفتند، اين مسئوليت را با توجه به راهنمايي‌هاي خوبي که شده درست انجام بدهد.
شريعتي: امروز صفحه 201 قرآن کريم، آيات 87 تا 93 سوره مبارکه توبه در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ «87» لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «88» أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «89» وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «90» لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «91» وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ «92» إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «93»
ترجمه: آنان راضى شدند كه با متخلّفان و خانه‏نشينان باشند و بر دلهاى آنان مُهرزده شده است، از اين رو نمى‏فهمند. ولى (در مقابلِ منافقانِ رفاه‏طلب وگريزان از جنگ،) پيامبر و مؤمنانِ همراه او، با اموال و جانهايشان جهاد كردند واينانند كه همه‏ى خيرات و نيكى‏ها براى آنان است و همانانند رستگاران. خداوند براى آنان باغهايى (در بهشت) آماده ساخته كه نهرها از پاى (درختان) آنها جارى است، و در آنجا جاودانند. اين همان رستگارى بزرگ است. باديه‏نشينانى كه (از شركت در جنگ) معذور بودند، (نزد تو) آمدند تا به آنان اذن داده شود (كه در جنگ شركت نكنند)، ولى كسانى‏كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند (و عذرى نداشتند)، از جنگ باز نشستند. بزودى به كسانى از آنان كه كفر ورزيدند، عذابى دردناك خواهد رسيد. بر ناتوانان وبيماران (كه نمى‏توانند در جهاد شركت كنند) و تهيدستانى كه چيزى براى خرج كردن (در راه جهاد) نمى‏يابند، ايرادى نيست، به شرط آن كه خيرخواه خدا و پيامبرش باشند، (و از آنچه در توان دارند مضايقه نكنند.) (زيرا) بر نيكوكاران راه سرزنش و مؤاخذه‏اى نيست و خداوند بخشنده‏ى مهربان است. ونيز (اشكالى نيست) بر آنان كه چون نزد تو آمدند تا آنان را براى شركت در جبهه بر مركبى سوار كنى، گفتى: چيزى نمى‏يابم كه شما را بر آن سوار كنم و آنان (از نزد تو) برگشتند، در حالى كه چشمانشان از اندوه، اشكبار بود كه چرا چيزى ندارند كه خرج جهاد كنند. (آرى، بر اين گونه فقيرانِ عاشق جهاد، براى نرفتن به جبهه گناهى نيست) راه (ايراد ومؤاخذه،) تنها بر كسانى است كه در عينِ توانگرى و ثروتمندى، از تو اذن مى‏خواهند (كه به جبهه نروند) و راضى شده‏اند كه با متخلّفان باشند. خداوند بر دلهايشان مُهر زده است، از اين رو نمى‏دانند.
شريعتي: ديروز بحث زيارت کربلاي معلي شد، دوستاني که مي‌خواهند مشارکت کنند و سهيم باشند در ثواب اين طرح بزرگ حتماً به سايت ما مراجعه کنند، دوستاني هم که با توجه به شرايط ديروز عرض کرديم به هر طريقي نمي‌توانند بروند و مشتاق هستند در طرح ما ثبت نام کنند که اين زيارت نصيبشان شود، مي‌توانند به سايت ما مراجعه و اسمشان را ثبت کنند و انشاءالله شرايطي فراهم شود که توفيق زيارت کربلا را پيدا کنند. اين هفته از شخصيت معلم اخلاق و استاد بزرگ مرحوم آيت الله مجتهدي تهراني صحبت مي‌کنيم. نکته شما قطعاً شنيدني خواهد بود.
حاج آقاي نظري منفرد: شخصيت آيت الله مجتهدي بر کسي پوشيده نيست. هم از صدا و سيما فرمايشات ايشان هنوز پخش مي‌شود و مردم در جريان قرار مي‌گيرند. ايشان واقعاً يک آدم متعهد و دلسوزي بود. گاهي من خدمت ايشان بودم. ايشان در تهران مدرسه‌اي داشت. هنوز هم مدرسه ايشان داير است و فعال است. شما خروجي‌هاي مدرسه ايشان را ببينيد چه روحانيون متعهدي هستند. خيلي از آنها دوستان من هستند چون خودش يک عالم عامل بود، حرف مي‌زد عمل مي‌کرد. خروجي‌هاي مدرسه ايشان معمولاً دوستان ما هستند، آنهايي که از قديم بودند و تا اين اواخر آدم‌هاي متدين، به درد بخور، دلسوز هستند ضمن اينکه آنهايي که در مدرسه ايشان تربيت شده بودند افرادي بودند که خوب درس خوانده بودند. چون ايشان تنها مقيد اخلاق و ديانت قانون اهل علمي که ايشان آنجا درس مي‌خواندند نبود. مقيد درس خواندنشان هم بود. يعني مواظب بود اينها درس بخوانند. بهترين استادها را من مي‌دانم که انتخاب کرده بود. افراد شايسته‌اي که هم سطح پايين، هم سطح متوسطه و هم سطح عالي را در مدرسه ايشان تدريس مي‌کردند. نتيجه‌اش اين بود که خروجي‌هاي بسيار خوبي داشت. ايشان واقعاً بايد الگو باشد براي ديگر مديراني که در مدرسه هستند و از ايشان الهام بگيرند و ببينند ايشان چطور عمل کرده پياده کنند.
شريعتي: علم، تقوا، اخلاص، روضه و مجالس ذکر اهل‌بيت هميشه مورد تأکيد ايشان بود. دوستاني که علاقه دارند مباحث ايشان را به صورت مکتوب دنبال کنند. دو کتاب از مجموعه آثار ايشان هست که منتشر شده است، اولين کتاب «احسن الحديث» است. بسيار کتاب خوبي است. دوستان مي‌‌توانند مراجعه کنند، همراه با فهرست موضوعي، شرح و تفسير 210 حديث اخلاقي، مواعظ و کلام حضرت آيت الله مجتهدي تهراني که انشاءالله دوستان براي روزنامه و آگاهي از نحوه‌ي تهيه‌ي    اين کتاب به 20000303 پيامک بزنند. «بديع الحکمة» يا «لطايف حکيمانه» بسيار کتاب خوبي است. 260 حکايت اخلاقي، عرفاني و پند آموز از مواعظ و کلام حضرت آيت الله مجتهدي تهراني(ره) که مي‌توانيد از اين کتاب هم بهره‌مند شويد. حسن ختام فرمايشات حاج آقاي نظري را بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: آقا اميرالمؤمنين(ع) در ذيل اين نامه يک مطلبي را بيان مي‌کند. مي‌فرمايند: «وَ فِى يَدَيْكَ‏ مَالٌ‏ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ» (نهج‌البلاغه/نامه 5) اين اموالي که در دست شما هست، ابتداي نامه هم بود که پست امانت است. مال هم امانت است. اين مال نه مال من است که من حاکم اصلي هستم و در رأس هستم. نه مال توست که تو منصوب از طرف من هستي. بلکه اين مال براي خداست. ما به اين بيت المال مي‌گوييم. اگر نگاه و نگرش به بيت المال اين نگرش باشد که اين مال براي خداست، من هم امانتدار هستم. چه کار مي‌کنم؟ اولاً سعي مي‌کنم اين مال را در جاي خودش مصرف کنم. ديگر اينکه سعي مي‌کنم در اين مال اسراف نکنم و تبذير نکنم. خداي متعال مسرف را دوست ندارد. ممکن است ما کاري که انجام مي‌دهيم در جاي خودش مصرف کنيم اما در جاي خودش اسراف کنيم. اينجا مي‌شود آن کار را انسان با يک مقدار کمتر هم اين را به اصطلاح تمام کند. من يک مثالي بزنم.
آقايي که خدا رحمتشان کند، ايشان براي من نقل مي‌کرد در بيت امام بود در نجف، مي‌فرمودند: من مأمور بودم که مشکلاتي که بعضي از طلبه‌ها در نجف داشتند، زندگي بسيجي داشتند، اينها را من اداره کنم. پنکه مي‌خريدند و آخر ماه هم پنکه‌هاي دست دوم براي بعضي از طلبه‌ها، يک ماه خدمت آقا رفتم وقتي صورت خريدها را دادم، آقا نگاه کردند و فرمودند: اين پنکه را چرا به دو برابر قيمت شما خريديد؟ گران خريدي. به ايشان عرض کردم، مرحوم آيت الله حاج آقا مصطفي يک شخصي را معرفي کردند. من به منزل ايشان رفتم و از نزديک ديدم که خدا تازه به ايشان فرزندي داده و خانمش نشسته و دارد با مقوا صورت اين بچه را باد مي‌زند. آمدم پنکه دست دوم بخرم پيدا نکردم و پنکه نو خريدم. فرمودند: عيبي ندارد اما بدان با اين پول مي‌توانستي دو تا پنکه بخري و دو خانواده را اداره کني. انسان پول را در جاي خودش مصرف کرده است و درست هم مصرف کرده است، اما سعي کند در هزينه‌ها حالا که مال الله هست، اين مال الله را به گونه‌اي مصرف کند که منتهي کارآمدي را نداشته باشد. مي‌تواند دو تا کار انجام بدهد و مي‌تواند يک کار انجام بدهد. چرا انسان دو تا کار انجام ندهد. هردو تا کار هم انجام شد. «وَ فِى يَدَيْكَ‏ مَالٌ‏ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» در دست تو مالي از اموال خداست. «وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ» تو انباردار هستي، تو بايد رعايت لازم را در حفظ اين مال و صرف اين مال در جاي خودش داشته باشي. اميرالمؤمنين(ع) اينطور بودند و چقدر دقيق بودند در بيت المال. يک نمونه اين است که عقيل آمده بود از حضرت اضافه مي‌خواست، حضرت ندادند. برادرشان بودند و نزديکترين فرد به اميرالمؤمنين بود. اين همان نگاه است که انسان اموال خدا را مال خودش نداند. اموال خدا را مال مردم بداند. مال خدا بداند و در هزينه کردن اموال، جايي که اموال هزينه مي‌شود، دقت لازم را داشته باشد. اميدوارم انشاءالله اين نامه که خوانده شد سرلوحه زندگي ما قرار بگيرد. «كُلّكم راع‏ و كُلّكم مسؤل عن رَعيّته‏» انشاءالله همه به اين نامه توجه کنيم.
شريعتي: کاش مثل سوگندنامه پزشکان که پزشک‌ها در آستانه طبابت مي‌خوانند و سوگند ياد مي‌کنند، تمام مديران و مسئولان ما که قرار هست يک مسئوليتي را بپذيرند اين نامه‌هاي حضرت امير را و اين منشور اخلاقي را بخوانند و ببينند آيا در خودشان مي‌بينند اين مسئوليت را بپذيرند يا نه. دعا بفرماييد همه آمين بگوييم.
حاج آقاي نظري منفرد: خدايا باران رحمتت را بر ما نازل کن. دلهاي اين ملتي که چهل سال است در صحنه هستند، به هم نزديک هست خدايا دلها را به هم نزديکتر بگردان. خدايا اين کشور امام زمان و کشور امام حسين را از بلاها حفظ کن. توفيق بيشتري به مسئولين ما براي خدمت به مردم عنايت بفرما.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»