اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-10-19-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– نامه‌ها‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)- نامه 22 نهج‌البلاغه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه‌ها‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)- نامه 22 نهج‌البلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 19- 10-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، همه مخاطبين خوبي که در هرجاي اين کره‌ي پهناور بيننده و شنونده‌ي برنامه سمت خدا هستند. انشاءالله حال شما خوب باشد. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. سلام بر شما و همه بينندگان محترم. از خداي متعال موفقيت همه عزيزان را خواستارم.
شريعتي: به رسم شنبه‌ها با حاج آقاي نظري نامه‌هاي اهل‌بيت را مرور مي‌کنيم. نکات خوبي را مي‌شنويم. هفته گذشته نامه‌اي از اميرالمؤمنين(ع) شنيديم با نکات بسيار بلندي که در نامه نهفته بود. خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. نامه‌اي که امروز براي بينندگان انتخاب کردم، نامه 22 نهج‌البلاغه است. نهج‌البلاغه تشکيل شده از سه بخش، بخش خطبه‌ها و بخش نامه‌ها و حکمت‌ها. امروز نامه 22 نهج‌البلاغه را مي‌گويم. اين نامه را اميرالمؤمنين(ع) خطاب به عبدالله بن عباس مي‌فرمايند. عبدالله بن عباس وقتي پيغمبر خدا از دنيا رفت شايد دوازده سال بيشتر نداشته است. به اعتبار اينکه خاله ايشان همسر رسول خدا بوده، زياد رفت و آمد به منزل پيامبر داشته است و يک نوجوان خوش استعداد و تيزي بوده و خيلي نکات زيادي را از پيامبر و از اميرالمؤمنين گرفته است. الآن مسند ابن عباس چاپ شده و شايد حدود ده جلد باشد، رواياتي که فقط ابن عباس نقل کرده است. شاگرد به نام اميرالمؤمنين است و لحظات آخر که مي‌خواست از دنيا برود، گفت: من بر محبت شيخ و استادم اميرالمؤمنين از اين دنيا مي‌روم. ايشان شخصيت بزرگي بود. به ايشان حِبر امت يعني عالم امت مي‌گفتند. در محضر اميرالمؤمنين تلمذ کرده است. مي‌گويد: يک شب تا صبح نشسته بودم و اميرالمؤمنين تفسير بسم الله الرحمن الرحيم را مي‌فرمودند. محضر حضرت را درک کرده و جالب است اين سخن را يعني نامه 22 نهج‌البلاغه «ما انتفعت بکلام بعد رسول الله ص کانتفاعي بهذا الکلام» من بعد از سخنان پيامبر از سخني و گفتاري بهره نبردم، همانند اين گفتار اميرالمؤمنين. لذا تقاضا مي‌کنم بينندگان محترم عنايت بفرمايند اين گفتارها، فرازهايي که در اين گفتار هست همه قابل توجه و دقت است و براي انسان در زندگي آرامبخش است.
يکوقت يک شخص عامي مي‌گويد: من سود نبردم از کلامي مثل اين کلام، يکوقت شخصي مثل ابن عباس که رسول خدا را درک کرده و فرمايشات پيامبر را ديده و مکتوب کرده، ايشان مي‌گويد: «ما انتفعت بکلام بعد رسول الله ص کانتفاعي بهذا الکلام» من سود و بهره نبردم از سخني بعد از کلام رسول خدا مثل اين سخن اميرالمؤمنين. حالا سخن چيست؟ حضرت به ابن عباس مي‌فرمايد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْمَرْءَ قَدْ يَسُرُّهُ دَرْکُ مَا لَمْ يَکُنْ لِيَفُوتَهُ» انسان را گاهي شاد مي‌کند يک چيزي که قرار بوده به او برسد. قرار نبود اين چيز از او فوت شود. به هر حال چيزهايي که در زندگي به انسان مي‌رسد يا مال است يا خبر خوشي است، چيزهاي مختلفي انسان را شاد مي‌کند. در گذشته در مقدرات مقرر بوده که به اين شخص بايستي برسد.
جلسات گذشته عرض کرديم تقديرات اينطور نيست که از قدرت انسان خارج شود. افعال ما تقدير الهي است. يعني در اختيار ماست. مقصود از مقدرات چيزهايي است که در اختيار ما نيست. من در اين پيام‌هايي که نگاه مي‌کردم ديدم کسي نوشته بود: در مورد مقدرات بيشتر توضيح بدهيد. مقدرات يعني چيزهايي که اندازه‌گيري شده و اتفاق مي‌افتد. اما اين اندازه‌گيري‌ها يک بخشي مربوط به فعل خداست مستقيماً و هيچ ربطي به ما ندارد. مثل اينکه اين جهان الآن نظمي درونش حاکم است و براساس آن نظم دارد اداره مي‌شود که اگر آن نظم نباشد، ما هم نمي‌توانيم زندگي کنيم. مثلاً زمين در اين مدار خاص حرکت مي‌کند. نزديک تر به خورشيد شود يا دورتر از خورشيد شود، ما نمي‌توانيم زندگي کنيم. اين تقدير الهي است. ما هيچ نقشي در اين نداريم. اين جبر است و ما هيچ اختياري نداريم که براي اين امر تصميم بگيريم. نه نفياً و نه اثباتاً در اختيار ما نيست. ما آنچه در اختيارمان هست افعال ماست، اعمال و عملکرد ماست. تقدير بر اين حاکم است منتهي اينطور نيست از ما سلب اختيار شود. خداوند متعال تقدير کرده و به من اراده داده که من با اراده‌ي خودم تصميم بگيرم، اختيار هم تقدير خداست. مگر تقدير خدا نيست؟ «و كلّ‏ شَى‏ عنده‏ بِمقدار» همه چيز روي تقدير است. خداوند متعال همه چيز را تقدير کرده است منتهي اين را تقدير کرده است که من مختارانه در زندگي حرکت کنم، آزادانه در زندگي حرکت کنم. اين چيزهايي که فعل ماست، به خدا نسبت ندهيم و گردن خدا نگذاريم. خداوند متعال مرا مختار آفريده و مختار قرار داده است. گاهي نتيجه خوبي يا بدي که به من باز مي‌گردد براي فعل من است. من اين مثال را يکبار ديگر مي‌زنم.
فرض کنيد تقدير شده اگر يک کسي در يک جاده‌اي که با اتومبيلش حرکت مي‌کند، از سرعت غير مجاز بگذرد احتمال خطر و تصادف هست. احتمال اينکه کنترل اتومبيل از دستش بيرون برود، هست. اين تقدير است. اما اين تقدير را خداي متعال به من اختيار داده که اين تقدير را ايجاد کنم يا ايجاد نکنم. من مختار هستم پايم را روي پدال گاز فشار بياورم و اتومبيل را در يک سرعت غير مجاز برانم، اين هم تقدير است يا کمتر از اين پدال گاز را فشار بياورم. اين هم تقدير است. اما اين تقديري است که دست من است. بنابراين افعال ما هم تقدير شده است. قضا و قدر است اما با اختيار ما هيچ منافاتي ندارد. ما خودمان اختيار کرديم. يک اموري است که جبر است و در اختيار من نيست. اينها جبر است اما يک چيزهايي است قضا و قدر الهي است اما در اختيار من است. اگر کسي خودش را از بالاي بام پرت کرد و خودش را کشت، قضا  و قدر است. سلب اختيار بکند از اين شخص و همه را گردن خدا بگذاريم. اينطور نيست. قدر الهي است اگر کسي از جاي مرتفعي خودش را انداخت جاذبه زمين او را مي‌کشد و در اثر فرود آمدن آسيب مي‌بيند. اين قدر الهي است. اما اختيار به دست خود طرف داد، اينکه ما مجبور هستيم خودمان را پايين بياندازيم، نه اينطور نيست. اين قدر الهي است که کارد تيز ببرد، اما اختيار به من داده که اين کارد را جايي بگذارم و ببرم يا نبرم. بنابراين قضا و قدر هيچ منافاتي با اختيار و آزادي انسان ندارد. جايي که قضا و قدر است و فعل ما نيست و مستقيماً فعل خداي متعال هست، بله، آنجا در اختيار ما نيست. فعل ما نيست که در اختيار ما باشد.
بنابراين قضا و قدر را بايد بپذيريم. قضا و قدر در همه شئون زندگي ما، در سراسر نظام هستي جاري است. آتش مي‌سوزاند، اين قضاي الهي است و خداي متعال تقدير کرده است. اما به من اختيار داده اين آتش را در اين نقطه روشن کنم يا روشن نکنم. قضا و قدر الهي با اختيار ما هيچ منافاتي ندارد. با اين توضيحاتي که داده شد، اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: انسان را گاهي خوشحال مي‌کند چيزي که قرار بوده به آن برسد. يا خودش در اين نقش داشته و يا گاهي در آن نقش نداشته است. «وَ يَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَکُنْ لِيُدْرِکَهُ» گاهي انسان را ناراحت مي‌کند فوت چيزي که قرار نبوده به آن برسد. گاهي در زندگي تلاش مي‌کنيم و دنبال کاري مي‌رويم منتهي هرچه تلاش مي‌کنيم، نمي‌شود و ناراحت مي‌شويم. اينجا انسان نبايد ناراحت شود و نبايد از چيزهايي که به او رسيده خوشحال شود. چون قرار بوده به آن برسد. اين هم قرار بوده به آن نرسد. بعد حضرت مي‌فرمايد: «فَلْيَکُنْ سُرُورُکَ» خوشحالي و اندوه براي اين امور نگذار. چون اين امور گذرا است و تمام مي‌شود و انسان زود از آن فاصله مي‌گيرد. يا سرور و حزن و اندوهت را براي يک چيزي بگذار که ماندگار است و ثانياً خداوند اختيارش را به دست خود شما قرار داده است. مي‌فرمايد: «فَلْيَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ» اگر در دنيا کاري کردي که با اختيار خودت انجام دادي و اين براي تو ذخيره شده که روز قيامت پاسخش را مي‌شنوي، آنجا مي‌بيني براي اين شاد باش. شاد باش به چيزي که رسيدي و آخرت تو را آباد کرده است. «وَ لْيَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا» اندوهت را براي چيزي که نسبت به آخرت از دست دادي. چرا حضرت اينطور مي‌فرمايد؟ چون خوبي و بدي دنيا ماندگار نيست و گذرا است.
يک جمله‌اي از آقا موسي بن جعفر يادم آمد. هارون الرشيد در صدد اين بود که يک نوشته‌اي را از حضرت موسي بن جعفر بگيرد و به مردم اعلام کند ايشان اعتراف کرد من جرم داشتم. من مجرم هستم. بعد هم با همان اعتراف حضرت را به قتل برسانند. امام(ع) اين معنا را مي‌دانست. يحيي بن خالد را در زندان حضرت فرستاد که شما يک چيزي را بنويسيد و اظهار ندامت کنيد از جرمي که انجام داديد، شما را آزاد مي‌کنم. يحيي بن خالد در زندان آمد، حضرت مشغول نماز بودند. نمازشان که تمام شد، يحيي بن خالد به حضرت عرض کرد: من بشارت براي شما آوردم. فرمودند: چيست؟ عرض کرد: بشارت آوردم شما را از زندان آزاد کنم. ولي يک شرط دارد. شرطش اين است که شما يک مکتوبي بنويسيد و اظهار ندامت کنيد. حضرت فرمودند: من يک پيغامي دارم شما پيغام مرا به هارون الرشيد برسانيد. پيغام حضرت همين جمله آقا اميرالمؤمنين است. فرمودند: به هارون الرشيد بگو: «لم ينقضي عني يوم من البلاء الا القضاء منک يوم من الرخاء» هيچ روزي از سختي‌هاي من پايان نمي‌گيرد، مگر اينکه از خوشي‌هاي تو هم پايان بگيرد. نه سختي‌ها براي من دوام دارد، نه خوشي‌ها براي تو دوام دارد. تا من و تو برسيم به روزي که آن روز پايان ندارد. آنجا معلوم مي‌شود چه کسي سود کرده و چه کسي زيان کرده است. بنابراين انسان براي خوشي‌هاي زود گذر دنيا و سختي‌هاي زودگذر دنيا نبايد ناراحت و خوشحال شود.
من از قرآن هم استفاده کنم. چون فرمايشات معصومين همه سند قرآني دارد. در سوره مبارکه حديد خداي متعال مي‌فرمايد: هيچ اتفاقي نمي‌افتد، «إِلَّا فِي‏ كِتابٍ‏ مِنْ‏ قَبْلِ‏ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حديد/22 و23) همه مقدرات در کتاب نوشته شده براي اينکه شما نه خوشحال شويد براي اين امور و نه ناراحت شويد براي چيزهايي که قرار نبوده به شما برسد. بعد حضرت مي‌فرمايند: «وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاکَ فَلاَ تُکْثِرْ بِهِ فَرَحاً» (نامه 22 نهج‌البلاغه) اگر به دنيا رسيدي خيلي زياد شادي نکن، وقتي انسان به دنيا مي‌رسد خوشحال مي‌شود. يا مال دنيا هست، يا کار و حرفه‌اي نصيبش مي‌شود. انشاءالله خداوند متعال براي جوان‌هاي ما کار و پيشه‌اي فراهم کند که به دنبال آن ازدواج رايج شود و جوان‌هاي ما به خانه بخت بروند، انشاءالله! به طور طبيعي انسان شاد مي‌شود اما ذوق زده نشو. منصور دوانقي وقتي به قدرت رسيد، خيلي ذوق زده شد و به يکي از اطرافيانش گفت: اين خلافت و حکومت و پادشاهي چقدر شيرين است و لذت دارد. اگر مي‌ماند و پايدار ماند! شخصي که نشسته بود يک آدم پخته و دنيا ديده بود. گفت: اگر قرار بود دوام داشته باشد به تو نمي‌رسيد. اينکه به تو رسيده معلوم است دوام ندارد. امروز نوبت توست و فردا کس ديگري بر تخت مي‌نشيند. «وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها» (آل‌عمران/140) اگر دوام داشت براي غيرتو هرگز به تو نمي‌رسيد.
حضرت فرمود: «وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاکَ فَلاَ تُکْثِرْ بِهِ فَرَحاً» اگر چيزي از دنيا به تو رسيد، زياد براي آن شادي نکن. «وَ مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلاَ تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً» اگر چيزي از دنيا از دست تو گرفته شد، خيلي جزع و فزع نکن. ناراحتي هست اما جزع و فزع اين است که انسان صدايش را بلند کند و داد بکشد و اظهار ناراحتي کند. انسان نبايد بر چيزي، خصوصاً خسارت‌هاي مالي که به انسان مي‌خورد يا خسارت‌هاي جاني که به انسان مي‌خورد. شخصي از اصحاب رسول خدا يک نوجواني داشت. شايد حدود شش هفت ساله بود. اين کودک بيمار شد. مرتب سر مي‌زد و مداوا مي‌کرد. يک روز منزل آمد ديد همسر او خودش را مرتب کرده و آراسته است. گفت: بچه کجاست؟ گفت: خوابيده است. استراحت کرد و خيلي خوشش آمد همسرش خودش را آراسته کرده است. رفتند استراحت کنند، همسرش گفت: اگر همسايه‌اي چيزي را به شما امانت داده باشد و بعد از مدتي که نزد شما امانت بوده و بيايد امانت را پس بگيرد، شما ناراحت مي‌شوي؟ گفت: نه! ناراحت نمي‌شوم. گفت: خداي متعال اين فرزند را به ما امانت داده و امروز اين فرزند را از ما گرفته است. مبادا ناراحت شوي. پدر وقتي اين صبر و ظرفيت را از خانمش ديد که معمولاً خانم‌ها در اينطور مسائل طاقت ندارند و شکيبايي ندارند، تعجب کرد. گفت: حالا من گريه کنم؟ حالا که او جزع و فزع نمي‌کند، من بي‌تابي کنم؟! خدمت پيامبر آمد و جريان را براي رسول خدا منتقل کرد. پيغمبر اين خانم را خواست. به قدري اين خانم را تشويق کرد و ترغيب کرد و ستايش کرد، به خاطر اين روحيه بزرگ، اين به آن معرفت برمي‌گردد. به ايمان به خدا برمي‌گردد. گفت: خداوند متعال اين را امانت به ما داده و امروز اين امانت را خواسته و از ما گرفته است. ما نبايد ناراحت شويم. ما مي‌توانيم اين ظرفيت را پيدا کنيم البته نياز به ممارست دارد. نياز به رياضت دارد. همه انسان‌ها يکسان نيستند. من مي‌خواهم عرض کنم ضريب معرفتي را اگر بالا برديم،يعني به اين نتيجه رسيديم که «انا لله» ما براي خدا هستيم «و انا اليه راجعون». يکي از اساتيد ما که خدا رحمتش کند، وقتي اين آيه شريفه را مي‌خواند «انا لله و انا اليه راجعون» بغض گلويش را مي‌گرفت و اشک مي‌ريخت. «العبد و ما في يده کان لمولاه» ما خودمان و آنچه در اختيار داريم همه براي خداست. اگر انسان واقعاً به اينجا رسيد و خدا را ناظر دانست، خدا را رئوف دانست، حتماً يک مصلحتي بوده در اينکه اين اتفاق بيافتد، اين شخص اين ضرر مالي را ببيند. چون نمي‌خواسته به خودش ضرر بزند. انسان بايد در اين مسائل ظرفيت پيدا کند و راه اين ظرفيت پيدا کردن اين است که ضريب معرفتي را نسبت به خداي متعال بالا ببرد. خدا باور شود، معاد باور شود و بداند «إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ‏ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (توبه/120) بداند خداوند متعال کساني که در برابر مشکلات صبر مي‌کنند و صبر پيشه مي‌کنند، «أُولئِكَ‏ عَلَيْهِمْ‏ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون‏» (بقره/157) خداوند متعال بر اينها درود مي‌فرستد. گاهي مي‌فرمايد: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين‏» (بقره/155) بنابراين فرمودند: «مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلاَ تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً» اگر چيزي از دنياي تو فوت شد، نه اينکه ناراحت نباش. ناراحت شدن طبيعي است. فرض کنيد کسي فرزند خردسالش را از دست بدهد، مي‌تواند ناراحت نشود؟
اواخر عمر به پيغمبر خدا بچه‌اي را به نام ابراهيم دادند. اسم ايشان را ابراهيم گذاشت. اسم جدشان را روي اين فرزند گذاشتند. هجده ماهه بود اين بچه از دنيا رفت. پسرهاي پيغمبر قبلاً همه از دنيا رفته بودند. فاصله وفات ايشان تا رسول خدا خيلي زمان نبرد. يعني ابراهيم سال هشتم هجرت به پيامبر داده شد و سال دهم هجرت ابراهيم از دنيا رفت. سال يازده هجرت پيغمبر از دنيا رفت. ايشان دستور دادند ابراهيم را غسل کنند و کفن کنند، بچه کوچک را از نظر فقه اسلامي لازم نيست نماز بخواني. غسل و کفن دادند و اختلاف هست در اينکه بعضي مي‌گويند: پيغمبر خدا نماز هم خواندند. حال آنکه نقل هست امام حسين(ع) روز عاشورا به بدن حضرت علي اصغر نماز خواندند. تا شش سالگي مستحب است نماز بخواني ولي واجب نيست. پيغمبر خدا گريه مي‌کردند. وقتي ابراهيم از دنيا رفت. يک کسي به رسول خدا عرض کرد: يا رسول الله! براي بچه گريه مي‌کنيد؟ فرمودند: «يحزن القلب و تدمع العين» دلم اندوهناک است و اشکم جاري است. «و ما أقول ما يسخط الرب» اما حرفي نمي‌زنم که خدا را به سخط دربياورد. خدا خواسته و راضي هستم. اما فرزندم هست و دلم مي‌سوزد. اينکه در اين روايت هست حضرت مي‌فرمايد: «مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلاَ تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً» جزع آن اندوهي است که به اوج خودش مي‌رسد و انسان ناله و فرياد مي‌کند. اين مطلوب نيست. بعد حضرت مي‌فرمايند: تمام توانت را براي بعد از مرگت بگذار! يعني به فکر باش! «وَ لْيَکُنْ هَمُّکَ فِيمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ» (نامه 22 نهج‌البلاغه) هَمّ تو آخرتت باشد. چرا؟ چون انسان آنجا مي‌خواهد زندگي کند. اينجا زندگي عاريتي و موقت است. مگر انسان چقدر در اين دنيا مي‌ماند؟ فرض کنيد صد سال هم در اين دنيا بماند. بالاخره رهگذر هستيم. انسان ماندگار نيست. ابوالحسن تهامي شاعر مي‌گويد: «انما اعمارکم سفرٍ من الاسفار» سعي کن حوائج خودت را برآورده کني و کارهايت را انجام بدهي. عمر يک سفري از سفرهاست. مثل ساير سفرهايي که انسان انجام مي‌دهد.
اين «وَ لْيَکُنْ هَمُّکَ فِيمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ» آثار و برکاتي دارد. انسان وقتي به فکر بعد از مرگش باشد، هميشه زندگي‌اش با نشاط است. به دوران پيري هم مي‌رسد آن نشاط را دارد. چون مي‌بيند پرونده زندگي‌اش يک پرونده خوبي است. کارهايي که در زندگي کرده کارهاي خوبي است. از همين کارها به آينده که مي‌رسد شاد است. وقتي مراجعه مي‌کند و مي‌بيند کارهاي خيري در زندگي کرده يا کارهاي عام المنفعه داشته است يا وظايف شخصي خودش را در زندگي نسبت به خداي متعال انجام داده شاد مي‌شود و خوشحال مي‌شود. لذا حضرت مي‌فرمايد: «وَ لْيَکُنْ هَمُّکَ فِيمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ» تمام اهتمام خودت را براي بعد از مردن بگذار.
شريعتي: انشاءالله ما هم همين نگاه را داشته باشيم و ياد معاد و آخرت زندگي ما را آباد کند علاوه بر اينکه آخرت آبادي هم خواهيم داشت، انشاءالله. مشکلي که داريم اين است که دنيا را خيلي جدي گرفتيم. اين يک مقدار ما را زمين گير مي‌کند و کار را سخت مي‌کند.
حاج آقاي نظري منفرد: دنيا را بايد جدي گرفت. حديثي در اين رابطه هست که مي‌فرمايد: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ‏ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ» (الفقيه/ ج 3/ ص 156) از ما نيست کسي که آخرتش را براي دنيا رها کند. از ما نيست کسي که دنيايش را براي آخرت رها کند. انسان بايد هردو را داشته باشد. منتهي انسان بايد به اين دنيا توجه کند که دنيا براي انسان ماندگار نيست. اين از يقينيات ما هست که ما اينجا ماندگار نيستيم. بايد به اندازه‌اي که هستيم براي اينجا برنامه‌ريزي کنيم. اين يک امر عقلايي و مسلم است. اگر معاد را باور کرديم بايد به اندازه‌اي که آنجا هستيم برنامه‌ريزي کنيم. براي دنيا هم به اندازه‌اي که مي‌دانيم اينجا هستيم برنامه‌ريزي کنيم.
شريعتي: در تاريخ نقل شده که حضرت امير هر روز بعد از نماز عشاء مي‌فرمودند: «تجهزوا رحمکم الله فقد نودي فيکم بالرحيل و اقلوا العرجة علي الدنيا» انشاءالله تجهيز شويم و خودمان را آماده سفر آخرت بکنيم. امروز صفحه 194 قرآن کريم آيات 41 تا 47 سوره مبارکه توبه در سمت خدا تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه کنيم به روح بلند قرآن ناطق اميرالمؤمنين(ع) که انشاءالله همه از ثواب و برکاتش بهره‌مند شويم.
«انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «41» لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «42» عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ «43» لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ «44» إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ «45» وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ «46» لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ «47»
ترجمه: (به سوى جبهه وجهاد) كوچ كنيد، سبكبار و سنگين بار، (خواه بر شما آسان باشد، خواه دشوار.) ودر راه خدا با اموال وجانهاى خود جهاد كنيد، اگر مى‏دانستيد، اين براى شما بهتر است. اگر غنيمتى نزديك و سفرى كوتاه (براى جهاد) بود، قطعاً (متخلفان از جهاد) در پى تو مى‏آمدند، ولى آن راه بر آنان دور و دشوار آمد (و به اين بهانه نمى‏آيند) و به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مى‏توانستيم، با شما (به جنگ) بيرون مى‏شديم! آنان (با اين روش،) خود را هلاك مى‏كنند و خداوند مى‏داند كه آنان دروغگويانند. خدايت ببخشايد! چرا پيش از آنكه (حال) راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بشناسى، به آنان اجازه (مرخّصى) دادى؟ آنان كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، هرگز براى جهاد كردن با مال و جانشان، از تو مرخصّى نمى‏طلبند و خداوند به (حال) پرهيزكاران آگاه است. تنها كسانى از تو اجازه مى‏گيرند (به جبهه نروند،) كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و دلهايشان مرددّ گشته است، پس آنان در شك و ترديدشان سرگردانند. (منافقان) اگر تصميم جدّى بر رفتن به جبهه داشتند، ساز و برگ جهاد آماده مى‏كردند. ولى خداوند، انگيزه و بسيج آنان را (به خاطر كوردلى و نالايقى،) خوش نداشت و آنان را (از رفتن به جبهه) بازداشت و به آنان گفته شد: همنشين خانه‏نشينان (كودكان وسالمندان و بيماران) باشيد. اگر (منافقان) همراه شما به جنگ بيرون آمده بودند، جز فساد، (ترديد و اضطراب، چيزى) بر شما نمى‏افزودند و به سرعت در ميان شما رخنه مى‏كردند تا فتنه پديد آورند ودر ميان شما كسانى (تأثيرپذيرند كه) به سخنان آنان گوش و دل مى‏سپارند و خداوند به حال ستمگران آگاه است.
شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي همه ما منور به نور قرآن کريم و مزين به نام نبي مکرم اسلام و اهل‌بيت بزرگوارشان باشد. به سايت ما مراجعه کنيد. فايل‌هاي صوتي و متني برنامه در سايت ما موجود هست. نکته قرآني و اشاره قرآني امروز را حاج آقاي نظري بفرمايند و از مرحوم دواني بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: آياتي که تلاوت شد «لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» اين آيه يک پيامي دارد. مي‌فرمايد: اگر اين مسافتي که مي‌خواستيم براي جنگ برويم، مربوط به جنگ تبوک است، اگر راه نزديکي بود همه استقبال مي‌کردند اما چون راه دوري است برايشان سخت است. پيام آيه اين است اگر انسان فهميد يک مسئوليتي است که بايد انجام بدهد، و اين مسئوليت که انجام بدهد، کم باشد يا زياد، به او جزا داده خواهد شد. ثواب داده خواهد شد. چون خداوند متعال در همين سوره توبه آخرش مي‌فرمايد: شما در اين سفرها تشنه شويد، گرسنه و خسته شويد، راه برويد و پول خرج کنيد، همه اينها براي شما عمل صالح نوشته مي‌شود. اگر انسان احساس کرد اين وظيفه الهي است و به آن رسيد که وظيفه است و بايد عمل کند، نبايد اظهار ناراحتي کند که چون دور است نمي‌روم. نزديک است استقبال مي‌کنيم. انسان بايد از کارهاي سخت بيشتر استقبال کند. چون «أفضل‏ الاعمال‏ أحمزها» (مفتاح الفلاح، ص 45) بهترين اعمال کاري است که سختي‌اش بيشتر باشد. خداوند متعال اجر بيشتري مي‌دهد. اين پيام آيه است که انسان اينطور نبايستي باشد که کارهاي آسان را بگيرد و کارهاي سخت را رها کند ولو اسلام دين آساني است. «فان الله عزّ و جل يحب أن يؤخذ برخصه کما يحب أن يؤدوا فرائضه» خداوند متعال همانطور که دوست دارد انسان واجبات و محرمات را عمل کند و جدي بگيرد، مواردي که رخصت داده شده و اجازه داده شده خداي متعال دوست دارد انسان انجام بدهد. يعني انسان مباهات را انجام بدهد. يعني ما براي خودمان سخت نگيريم. اما گاهي در زندگي اتفاق مي‌افتد يک کاري سخت است. کار الهي است و بايستي اين کار انجام شود. انسان نبايد شانه تهي کند و بايد انسان به استقبال آن کار برود. خداوند «لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِين‏» اجر محسنين را ضايع نمي‌کند.
شريعتي: در اين دوره از برنامه سمت خدا اتفاق خوبي افتاده که خيلي از علمايي که کمتر مي‌شناسيم يا نمي‌شناسيم، علمايي که با مجاهدت و تلاششان و کتاب‌هايشان آمدند از مکتب اهل بيت(ع) دفاع کردند و تاريخ را نقل کردند، اين هفته از مرحوم حجت الاسلام علي دواني که ايشان از چهره‌هاي مهجور و غريب است در برنامه ياد مي‌کنيم. نکته‌اي از ايشان هست براي ما بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم دواني(ره) براي دوان هستند. دوان يکي از مناطق استان فارس هست نزديک کازرون. ايشان عالم برجسته‌اي بود و خيلي زحمت کشيده بود. خاطرم هست ايشان از همان اوايل قبل از پيروزي انقلاب که يک مجله‌اي را حوزه داشت به نام مجله‌ي مکتب اسلام، ايشان در آن مقاله مي‌نوشت. يکي از چهره‌هاي اهل تحقيق و فاضل و مطرح حوزه بود قبل از انقلاب. اين مجله هم مجله منحصر به فرد مذهبي بود که خاطرم هست منتشر مي‌شد. مقاله‌هاي علمي خوبي توسط فضلاي حوزه علميه در اين مجله نوشته مي‌شد. من جمله از اين افراد مرحوم آيت الله دواني بود. ايشان آثار گرانبهاي خوبي از خود به جا گذاشته که يکي «قلم زدن در تراجم» اصطلاحاً تراجم غير از رجال است. علم رجال علمي است که نويسنده مي‌پردازد به کساني که راويان حديث هستند که آيا اينها افراد مورد وثوقي هستند يا اينها را ضعيف شمردند يا شخصيت راويان حديث است از جهت مورد ثقه بودن و نبودن، اما تراجم به کتاب‌هايي گفته مي‌شود که راجع به بيوگرافي افراد، شرح حال و زندگي افراد است. اين يک علمي بوده که از گذشته مطرح است. علم خوبي است و من خيلي به آن علاقه‌مند هستم. خصوصاً تراجم علما را، يکي از کارهاي خوبي که مرحوم دواني انجام داده همين تراجم است که چاپ شده و احوال علما را، خصوصاً علماي متأخر و نزديک به ما را، يادم هست يکي از کتاب‌هاي ايشان را نگاه مي‌کردم، در مورد مرحوم محدث قمي شايد تقريباً يک جلد از کتاب ايشان مربوط به مرحوم محدث قمي است. اين هم نيازمند به يک تتبع تامي است که انسان بيايد زندگي علما را تتبع کند، گاهي يک عالمي در يک شهري بوده و انسان بايد آنجا برود و احوالاتش را بپرسد و خيلي زحمت کشيدند. خداوند ايشان را غريق رحمت بفرمايد. يک عالمي بوده جامع، هم در زمينه تاريخ، هم در زمينه تراجم و هم در زمينه علوم حوزوي! ايشان از قديم جزء کساني بوده که در مکتب اسلام مقاله مي‌نوشته است.
شريعتي: شايد شيريني و حلاوت حسن ختام بخث قبلي ما و همان روايت اميرالمؤمنين که هرشب بعد از نماز عشاء داد مي‌زدند و با صداي بلند مي‌فرمودند: «تجهزوا رحمکم الله» بفرمايد و اگر نکته‌اي هست مي‌شنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم سيد رضي در نهج‌البلاغه قبل از اينکه خطبه را بيان کند مي‌فرمايد: «کثيراً ما ينادي بهذه الخطبه بعد صلاة العشاء» يعني اميرالمؤمنين(ع) بعد از نماز عشاء بيشتر اوقات وقتي نماز عشاء تمام مي‌شد بلند مي‌شدند رو مي‌کردند به مردم و مي‌فرمودند: «تجهزوا رحمکم الله فقد نودي فيکم بالرحيل و اقلوا العرجة علي الدنيا» شايد معني «تجهزوا» روشن باشد. يعني همه چيز مهيا است، ما معمولاً يک اسباب و لوازمي که قبل از رفتن عروس خانم به خانه داماد برايش مي‌فرستند، جهيزيه مي‌گوييم. يعني نيازهايي که براي آخرت داريد پيش بفرستيد. از اينجا بايد پيش فرستاد. قرآن مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ‏ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (حشر/18) هرکسي ببيند براي فردايش چه فرستاده است؟ اينها همان جهيزيه است که بايد پيش فرستاد. حضرت مي‌فرمايد: «تجهزوا» خدا شما را رحمت کند. آنجا وقتي مي‌رويد آسايش و آرامش داشته باشيد. اينجاست که هرچه انسان فراهم کرد، آنجا به دردش مي‌خورد.    «تجهزوا رحمکم الله فقد نودي فيکم بالرحيل» يعني منادي مرگ ندا زده و شما را خوانده است. شعري از حافظ بخوانم.
بال بگشا و سفير از شجر طوبي زن *** حيف باشد که تو مرغي و اسير قفسي
کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش *** وه که بس بي خبر از غل غل چندين جرسي
اين جرس‌ها همان رحيل موت است و منادي است که ما کاروان را ندا مي‌دهد. «تجهزوا رحمکم الله فقد نودي فيکم بالرحيل و اقلوا العرجة علي الدنيا» اينقدر با نردبان دنيا بالا نرويد. دنيا زده نشويد. ذوق زده براي دنيا نشويد. نه اينکه دنيا نداشته باشيد اما نه اينکه خودش را فداي دنيا بکند. انسان بالاتر از دنياست که خودش را فداي دنيا کند. اينها را بايد گذاشت و رفت. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «لَيْسَ لانْفُسِكُمْ ثَمَنٌ‏ إِلا الْجَنَّةَ فَلا تَبِيعُوهَا إِلا بِهَا» (نهج البلاغه، خطبه456) ارزش شما بهشت است مواظب باشيد خودتان را به غير بهشت نفروشيد. ارزش شما بهشت است، مواظب باشيد اين کالايي که داريد وجود شماست. اين کالا را به غير بهشت معامله نکنيد که اگر اينطور باشد قطعاً ضرر کرديد.
شريعتي: نامه اولي که خوانديم نامه اميرالمؤمنين به ابن عباس نامه 22 نهج‌البلاغه هست، انشاءالله دوستان مراجعه کنند و نکاتش را ببينند. انشاءالله انس ما با نهج‌البلاغه و با معارف ناب و بلند اميرالمؤمنين بيشتر شود. صحبت از مرگ و رفتن شد. کم و بيش روز و هفته‌ و ماهي نيست که مخاطبين عزيز ما را ببينند و مي‌گويند: پدر ما يا مادر ما يا يکي از بستگان که از مخاطبين پر و پا قرص برنامه بودند از دنيا رفتند و در جمع ما نيستند. شما حتماً برايشان دعا کنيد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي نظري منفرد: خدايا کساني که بيننده‌ي اين برنامه بودند و به اين برنامه علاقه‌مند بودند و از دنيا رفتند، همه آنها را غرق رحمت بفرما. خدايا باران رحمتت را بر ما نازل کن. به مسئولين ما توفيق خدمت به مردم خوب ما را عنايت بفرما. براي جوان‌هاي ما وسيله کار و ازدواج فراهم بفرما. فرج آقا امام زمان را نزديک بفرما. همه بينندگان و عزيزان را سلامتي و طول عمر و عاقبت بخيري عنايت بفرما.
شريعتي: بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»