اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-10-12-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– نامه‌ها‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)- نامه به محمد بن ابي بکر


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه‌ها‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)- نامه به محمد بن ابي بکر
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 12- 10-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آيه وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
«اللهم عجل لوليک الفرج»
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. سلام بر شما و همه بينندگان محترم. اميدوارم موفق باشند و به خواسته‌هايشان برسند.
شريعتي: هفته قبل توفيق داشتيم در معيت شما خدمت زائر اولي‌هاي عزيز باشيم. اين کاروان همراه که براي اولين بار به زيارت امام رضا(ع) نائل شدند. خيلي‌ها التماس دعاي ويژه گفته بودند.
حاج آقاي نظري منفرد: سفر خوبي بود و ما هم به ياد همه بينندگان محترم بوديم و برايشان دعا کرديم. انشاءالله خداوند متعال زيارت حضرت رضا را نصيب همه آرزومندان بکند.
شريعتي: باز هم از همه دوستاني که نقش داشتند که خيلي‌ها به خواسته دلشان برسند، مخصوصاً دوستان خوب سازمان اوقاف و امور خيريه و همه بچه‌هايي که دست به دست هم دادند تا اين اتفاق بيافتد. انشاءالله شاهداين اتفاقات خوب با همياري هم باشيم. بحث امروز شما را مي‌شنويم.    
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
ما در جلسات گذشته خدمت بينندگان محترم نامه‌هايي که از معصومين (س) به افراد يا به گروه‌ها يا به اشخاص هست. در جلسات گذشته به نامه‌هاي پيامبر پرداختيم و هفته گذشته به زيارت حضرت رضا رفته بوديم به مناسبت ولادت امام حسن عسکري و اينکه خدمت آقا علي بن موسي الرضا بوديم، از اين دو بزرگوار نامه‌هايي را خوانديم. اين هفته براي بينندگان محترم نامه‌اي را از اميرالمؤمنين(س) انتخاب کرديم خطاب به مردم مصر که محمد بن ابي بکر را به مصر فرستادند. حضرت مالک اشتر را هم به مصر فرستادند و يک عهدنامه که اين عهدنامه به عنوان يک سند افتخار تشيع به ثبت رسيد و آن عهدنامه در نهج‌البلاغه هست. اما اين نامه که امروز خدمت بيننده‌ها خواهيم خواند، خطاب به مردم مصر و يک بخشي هم خطاب به محمد بن ابي بکر هست که حضرت ايشان را به مصر به عنوان والي و فرماندار مصر فرستاده بود. اين نامه در امالي شيخ طوسي در مجلس اول امالي آن قسمت آخر مجلس اين نامه ذکر شده است. يعني از نظر رقم جلد يک امالي مرحوم شيخ طوسي حديث 31 است.
ابتدا در مورد محمد بن ابي بکر يک نکته‌اي عرض کنم. محمد بن ابي بکر پسر ابي بکر هست ليکن بعد از فوت ابوبکر، آقا اميرالمؤمنين با همسر ايشان بعد از گذشتن عده، يعني اسماء بن عميس ازدواج کرد و محمد بن ابي‌بکر در خانه اميرالمؤمنين تربيت شد. حضرت امير مي‌فرمودند: محمد بن ابي بکر پسر من است و از صلب ابي بکر است. خيلي آدم عجيبي از نظر ولا بود. يک شعري منصوب به ايشان است. مي‌گويد: «يا بني الزهرا انتم عدتي و بکم في الحشر ميزاني رجح» آن چيزي که من آماده کردم براي روز حشر و قيامت شما خاندان هستيد. کفه‌ي ترازوي من در قيامت بخاطر علاقه‌ي به شما سنگين خواهد شد. مالک اشتر آمد در مسير همانطور که بيننده‌هاي عزيز مستحضر هستند به مصر نرسيد و در قلزُم به وسيله زهر او را شهيد کردند. اما محمد بن ابي بکر به مصر آمد و مدتي در مصر ماند، اما يک لشگرکشي از طرف معاويه شد و ايشان در مصر به شهادت رسيد. بعد از اينکه ايشان به شهادت رسيد، آمدند اثاثيه‌ي ايشان را جمع آوري کردند و فرستادند شام نزد معاويه، سپاهي که مصر آمده بود اثاثيه ايشان را جمع کرد و به شام نزد معاويه فرستاد، در اثاثيه ايشان اين نامه اميرالمؤمنين بود. وقتي نامه اميرالمؤمنين را از وسط اثاثيه ايشان پيدا کردند و نزد معاويه آوردند، معاويه يک نظرخواهي از اطرافيان کرد که اين نامه خطاب به مردم مصر هست، خطاب به محمد بن ابي بکر هست، اين نامه را چه کار کند. بعضي از اطرافيان ايشان اظهار نظر کردند يک کاري کنيد. اين ربطي به شما ندارد که اين نويسنده نامه علي بن ابي طالب بوده و مخاطب هم مردم مصر بودند.
شريعتي: اين نامه را محمد بن ابي بکر ابلاغ کرده بود به مردم مصر يا نه؟
حاج آقاي نظري منفرد: تاريخ در اين جهت سکوت کرده بود. ايشان بعد از اينکه نظرها را گرفت که معمولاً نظرها اين بود که نامه بايستي پاره شود به آنها گفت: اين نامه سراسر حکمت است. اموري است مربوط به کشورداري و هم اموري است مربوط به کسي که والي در يک منطقه‌اي هست. فرماندار يک منطقه‌اي هست، اين چه کار بايستي بکند، مردم در برابر او بايستي چه بکنند. چون يک تعامل ميان حاکم و مردم است. شما مي‌گويي من اين را پاره کنم؟ گفتم: پس مي‌خواهيد چه کار کنيد؟ مي‌خواهيد همه را اظهار کنيد؟ اعلام کنيد مردم بگويند: علي بن ابي طالب يک حکيمي است يک مرد بزرگواري است که يک چنين نامه‌اي را نوشته است.     من مي‌گويم چه کار کنيد. اعلام کنيد  نامه براي پدر ايشان است نه براي علي بن ابي طالب، براي ابوبکر پدر محمد بن ابوبکر بود. اين نامه چطور شد که فاش شد که اين نامه براي اميرالمؤمنين است، بعد که عباسي‌ها سر کار آمدند و خزائن بني اميه را بررسي کردند، اين نامه را پيدا کردند که با امضاء و مهر اميرالمؤمنين(ع) است. اين نامه يک نامه مفصلي است، اما يک بخشي از اين نامه خطاب به محمد بن ابي بکر هست، بعد اين بخش را خدمت بيننده‌ها عرض مي‌کنم و توضيحاتي را در رابطه با اين نامه خواهم گفت.
اميرالمؤمنين به ايشان مي‌فرمايد: «اوصيک بسبعٍ هن من جوامع الاسلام» من به شما هفت وصيت مي‌کنم که اين هفت وصيت جوامع اسلام است. جمع اسلام را انسان در اين هفت وصيت مي‌تواند ببيند. وصيت اول مي‌فرمايد: «تخشي الله عزّ و جل و لا تخشي الناس في الله» از خدا بترس و در راه خدا از مردم هراس نداشته باش. يعني کاري که بايد براي خدا انجام بدهي ممکن است بعضي از مردم با تو هماهنگ نباشند. اگر براي خداست، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) کار خدا را بايستي انجام بدهي. اينجا در مورد «تخشي الله» يک توضيحي را خدمت بيننده‌ها عرض کنم. ما يک خوف داريم و يک خشيه داريم. خوف همان ترس است. خشيت هم ترس است. اما يک تفاوتي ميان خوف و خشيت هست. معمولاً وقتي مي‌گوييم: ترس، ترس از يک حادثه‌اي است که ممکن است در زندگي ما، در آينده اتفاق بيافتد و به ما از ناحيه‌ي آن امري که اتفاق مي‌افتد آسيبي برسد. آسيبي به مال ما برسد. آسيبي به جان ما برسد، آسيبي به عِرض ما برسد، اما خشيت خيلي ظريف‌تر از خوف هست. خشيت به معناي همان ترس است اما ترس نه از آسيب، ترس از عظمت. گاهي عظمت انسان را مي‌ترساند. قرآن مجيد وقتي مي‌خواهد علما و دانشمندان را معرفي کند، فرزانگان را، انسان‌هايي که اهل علم هستند، اهل دانش هستند، با اين تعبير از آنها ياد مي‌کند و مي‌فرمايد: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ‏ عِبادِهِ‏ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) علما هستند که مقام خشيت دارند. ترس از روي عظمت دارند. چطور؟ چون آنها خدا را يافتند. عظمت خدا را يافتند. وقتي ما در نماز مي‌گوييم: «سبحان ربي العظيم و بحمده» در ذکر سجده مي‌گوييم: «سبحان ربي الاعلي و بحمده» خداي عظيم، ربي عظيم، آنها وقتي به اين عظمت پي بردند، آن ابهت چنان انسان را تحت تأثير قرار مي‌دهد که همه وجود انسان را خشيت مي‌گيرد. و الا خداي متعال به کسي آسيب نمي‌رساند. قرآن با صراحت اين حقيقت را بيان مي‌کند. خداوند بايد محبوب همه ما باشد. مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ‏ ذَرَّةٍ» (نساء/40) خدا به اندازه سر سوزني به کسي ظلم نمي‌کند. «وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ‏ يَظْلِمُون‏» (بقره/57) مردم هستند که به خودشان ستم مي‌کنند.
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ‏ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» (فصلت/46) کسي کار خوب بکند براي خودش کرده و کسي کار بد بکند، به خودش کرده است. نه تنها به مؤمنين، خداوند به هيچکسي ظلم نمي‌کند. يعني انسان اگر در آينده به کيفر بدي گرفتار شد، نتيجه کار خودش هست.     کار خودش هست که به آن کيفر رسيده است. قرآن مجيد در آيات فراواني اين حقيقت را بيان کرده و مي‌فرمايد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ‏ لِأَنْفُسِكُمْ‏ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7) اگر نيکي کرديد به خودتان کرديد و اگر بدي کرديد، به خودتان کرديد. در قيامت به دوزخيان گفته مي‌شود که اين آتش کاري است که خود شما انجام داديد و به اينجا رسيديد، اعمال شما، شما را به اينجا رسانده است. «يَوْمَ تَجِدُ كُلُ‏ نَفْسٍ‏ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً» (آل‌عمران/30) قيامت روزي است که هرکسي هر کاري که کرده است از اعمال خوب حاضر است. «وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً» عمل بد او هم حاضر است. بنابراين انسان از خدا به اين معنا نبايد بترسد که خداوند متعال آسيبي به او برساند، خداي متعال به هيچکس آسيب نمي‌رساند. خداوند متعال ارحم الراحمين است، به بندگانش رئوف و رحيم است. «إِنَ‏ اللَّهَ‏ بِالنَّاسِ‏ لَرَؤُفٌ رَحِيم» (بقره/143) خداي متعال بندگانش را دوست دارد. اما عظمت حضرت حق، گاهي عنايت کرديد انسان در برابر يک شخصيتي که قرار مي‌گيرد ناخودآگاه خودش را حفظ مي‌کند و تحت تأثير قرار مي‌گيرد. متأثر مي‌شود. اين حالت براي ائمه و پيامبر خدا بوده است. وقتي در برابر خداي متعال مي‌ايستادند محو جمال ربوبي مي‌شدند. آن عظمت حق آنها را از همه چيز باز مي‌داشت. تمام توجه آنها به عظمت حق بوده است و لذا برخي سؤال مي‌کنند که چه کنيم در نماز حضور قلب داشته باشيم؟ هر مقدار ضريب معرفت در انسان بالا برود و انسان خداوند متعال را بهتر بشناسد توجه و مراقبت و الطفات او در هنگام نماز بيشتر مي‌شود. چون چيزي که حواس انسان را در نماز از خدا جدا مي‌کند، حتماً احساس مي‌کند يک مسأله مهمي در زندگي‌اش است. يا مال است، يا فرزند است يا کسب و کار است يا مشکلات فراواني که حواس انسان را از خداي متعال به چيزهاي ديگر مي‌برد. اگر انسان به عظمت حضرت حق برسد و دريابد، تمام چيزها را هيچ مي‌پندارد و تمام توجه‌اش را به خداي متعال مي‌کند. حالا در اين نامه اولين وصيت حضرت به محمد اين است که عظمت خدا را در وجود خودت حاضر کن. وقتي عظمت خدا در وجودت حاضر شد کاري نداري ديگران چه مي‌گويند. خوب مي‌گويند يا بد مي‌گويند. تو مي‌خواهي به وظيفه و آنچه رضاي خداست عمل کني. وقتي از خدا اين مقام خشيت در تو پيدا شد، طبيعي است به دنبال او خشيت از مردم و ترس از مردم نخواهي داشت. اين جمله‌ي اول فرمايش حضرت تحت عنوان وصيت است. اين در زندگي انسان خيلي مهم است که انسان به اينجا برسد. اگر انسان به اينجا رسيد و در زندگي‌اش خدا را يافت. کارها برايش آسان مي‌شود. چون سعي مي‌کند براي خدا کارها را انجام بدهد. کار وقتي براي خدا شد، انسان با يک رغبتي و شوق و ميلي کار را انجام مي‌دهد و خداي متعال هم اجر انسان را ضايع نمي‌کند.
اما فراز دوم، اميرالمؤمنين(ع) به ايشان مي‌فرمايد: «خير القول ما صدقه العمل» بهترين گفتار، بهترين سخن، سخني است که عمل آن سخن را تصديق کند. يعني آدمي نبايد بگويد و عمل نکند. قرآن مجيد مي‌فرمايد: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ‏ أَنْ‏ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/3) گناه بزرگي است نزد خداي متعال انسان بگويد و عمل نکند. انسان بايستي درونش با بيرونش يکي باشد. اگر درونش با بيرونش يکي شد، آنوقت اين شخص آدم موفقي است. آدم نرمالي است. يک حديثي را من در اين راستا از وجود مقدس پيغمبر اکرم عرض کنم. پيامبر مي‌فرمايد: «لا يَستَقيمُ إيمانُ عَبدٍ حتّى يَستَقيمَ قَلبُهُ» ايمان کسي راست نمي‌شود، مستقيم نمي‌شود مگر اينکه قلب او مستقيم باشد. «و لا يَستَقيمُ قَلبُهُ حتّى يَستَقيمَ لِسانُهُ» (کنزالعمال) قلب انسان مستقيم نمي‌شود مگر اينکه زبان انسان مستقيم شود. يعني قلب بايد با زبان هماهنگ باشد. اگر قلب با زبان هماهنگ شد، به زبان جاري شود، عمل هم به دنبال آن خواهد بود. يعني به آن چيزي که مي‌گويي باور داشته باشي. وقتي انسان باور داشت، عمل هم مي‌کند. گفتاري به دنبالش عمل نيست که انسان باور نداشته باشد. و الا اگر باور داشت، دنبال آن گفتار عمل هم خواهد بود. اين سخن اميرالمؤمنين واقعاً حکمت است. مي‌توانيم بگوييم اين کلامي که 1400 سال قبل از اميرالمؤمنين صادر و بيان شده امروز از بين رفته يا امروز هم همين است؟ هرچه زمان هم بگذرد همين است. تمام ملت‌ها وقتي به وجدانشان مراجعه کنند، وجدانشان همين را مي‌گويد. «خير القول ما صدقه العمل» بهترين گفتار، گفتاري است که عمل او را تصديق کند. اين هم فراز دوم بود.
فراز سوم «لا تقض في امر واحد بقضاءين مختلفين فيختلف امرُک و تزيغ عن الحق» نسبت به يک مسأله دو داوري نداشته باشيد. دو نوع قضاوت نسبت به يک مسأله نکنيد. چون نسبت به يک مسأله انسان بايد يک جور داوري کند. اگر چنين کرديم و نسبت به يک مسأله دو گونه داوري کرديم، اين باعث مي‌شود از حق جدا شويم. چون به هر حال يا داوري اول تو نادرست است، يا داوري دوم تو نادرست است. خداوند متعال به حضرت داود(س) مي‌فرمايد: «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ‏ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏» (ص/26) ميان مردم به حق قضاوت کن، ما تو را خليفه قرار داديم، تو را جانشين قرار داديم. به حق قضاوت کن و از هواي نفس تبعيت نکن. اگر قرار باشد معيار حق باشد انسان نمي‌تواند دو جور قضاوت کند. چون حق بيشتر نيست. «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلال‏» (يونس/32) يا حق است يا گمراهي. خداي متعال در يک امر دو جور حکم ندارد. البته اين نکته را عرض کنم، يک وقت يک امري عنوان ثانوي به خود مي‌گيرد آن امر ديگري است. مثلاً خوردن ميته حرام است. گوشت مردار خوردنش حرام است. اما اگر کسي مضطر شد، قرآن مجيد مي‌فرمايد: ما اين حکم را برداشتيم. «حُرِّمَتْ‏ عَلَيْكُمُ‏ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ» (مائده/3) خدا گناه کسي که مضطر شده، جانش در معرض خطر است، چيزي گيرش نيامده بخورد، مي‌ميرد. براي او خوردن گوشت مرده به اندازه رفع ضرورت حلال است. اين دو جور داوري نيست. اين شرايط و ظروف فرق مي‌کند. ما به اينها عناوين ثانويه مي‌گوييم. اما داوري انسان بخواهد در مورد يک امر بکند، در يک ظرف نمي‌تواند دو جور داوري کند. در يک امر و در يک ظرف بايد داوري يکسان باشد.     فرمود: اگر دو جور داوري کنيم، اين باعث مي‌شود که امر تو مختلف شود و از حق جدا شوي. اين هم دستور سوم بود.
اما دستور چهارم؛ مي‌فرمايد: «أَحِبَّ لِعَامَّةِ رَعِيَّتِكَ‏ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ أَهْلَ بَيْتِكَ» (أمالي‏مفيد، ص 268) اگر اين وصيت چهارم اميرالمؤمنين را همه مردم و مسئولين، حاکم و رعيت، به اين دستور توجه کنند واقعاً مدينه‌ي فاضله‌اي که دنبالش هستيم به وجود خواهد آمد. حضرت مي‌فرمايد: براي عامه رعيت، همه مردم دوست داشته باش آنچه را که دوست داري براي خودت و براي خانواده‌ات. اين يک اصل اسلامي است. حالا بگذريم که اميرالمؤمنين(ع) اينطور نبودند، يعني سعي مي‌کردند خودشان را از عامه رعيت پايين‌تر باشند. به حضرت گفتند:آقا چرا شما اينطور عمل مي‌کنيد؟ اينقدر زندگي شما زاهدانه است. فرمود: «ان الله تعالى فرض‏ على‏ ائمة الحق أن يقدروا انفسهم بضعفة الناس» خداوند متعال فرض کرده بر پيشوايان عادل، اينکه خودشان را با ضعيف‌ترين فرد جامعه کنار هم بگذارند. تا آن فقير در جامعه و نيازمند در جامعه فقر و نداري و تهي دستي او را اذيت نکند. بگويد: رهبر من هم همينطور زندگي مي‌کند. اگر اين اصل را پياده کنيم بخش اعظم مشکلات ما حل مي‌شود. يعني دلسوزي که بايستي يک حاکم و کسي که در رأس قدرت قرار گرفته، اين دلسوزي را نسبت به رعيت داشته باشد و رعيت هم اين را احساس کند، از جان و دل او را دوست مي‌دارد. قطعاً اينطور است. بدانند آن حاکم به فکر آنهاست، وقت براي آنها مي‌گذارد و دل براي آنها مي‌سوزاند. قطعاً محبوب مردم خواهد شد. چرا اميرالمؤمنين(ع) محبوب مردم بودند؟ از خوارج بگذريم که با حضرت دشمن بودند. اما به تعبير يک بزرگي «قتل على بن ابى طالب لشده‏ عدله‏» اميرالمؤمنين را عدلش شهيد کرد نه ظلمش شهيد کرد. بعد حضرت مي‌فرمايد: «وَ اكْرَهْ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ‏ لِنَفْسِكَ وَ أَهْلَ بَيْتِكَ» هرچه براي خودت نمي‌پسندي براي آنها هم نپسند. بعد حضرت مي‌فرمايد: «فَإِنَّ ذَلِكَ أَوْجَبُ لِلْحُجَّةِ وَ أَصْلَحُ لِلرَّعِيَّةِ» (أمالي‏مفيد، ص 268) اولاً شما اگر اينطور عمل کردي اين هميشه حجت با شماست. زندگي من هم مثل شماست و رعيت و مردم را اينطور رفتار اصلاح مي‌کند و اينطور عمل. اين دستور العمل مهمي است. اميدواريم اين دستورالعمل اجرا شود که اگر اجرا شود مردم راضي مي‌شوند. علاقه‌مند مي‌شوند. مردم نظام جمهوري اسلامي را دوست دارند. ما از حرف‌هاي مردم مي‌بينيم که نظام جمهوري اسلامي را دوست دارند. ما بايستي اسلام را پياده کنيم. اگر اسلام را پياده کرديم، اسلام همين است. اميرالمؤمنين فرمود: «اوصيک بسبعٍ هن من جوامع الاسلام» جوامع اسلام همين است. «و احب لعامة رعيتک ما تحب لنفسک و اهل بيتک و اکره لهم ما تکره لنفسک و اهل بيتک» هرچه براي خودت مي‌خواهي براي مردم هم بخواه. هرچه براي خودت نمي‌خواهي براي ديگران هم نخواه. اگر اين کار را کردي حجت داري، احتجاج مي‌کني و سرت را بلند نگه مي‌داري. من هم براي شما وقت مي‌گذارم و ديرتر از همه شما به خانه مي‌روم.
جمله زيبايي را از يکي از مسئولين رده بالاي کشور شنيدم خيلي خوشم آمد. فرمود: بعضي شب‌ها اصلاً منزل نمي‌روم. اينقدر کار زياد است و کار فراوان است همين‌جا مي‌مانم. بايد اينها براي مردم بازگو شود. مقام معظم رهبري فرمود: اينها را براي مردم بگوييد که در جريان قرار بگيرند. نکته ديگر اينکه ما در کشور نبايد فقط به يکي دو نفر يا گروهي نگاه کنيم. ما در کشور همه مسئول هستيم. هرکسي بايد در راه انجام مسئوليت تلاش کند. من روحاني هم مسئول هستم. شما هم مسئول هستيد. اين کاسب هم مسئول است. کسي که در اداره نشسته مسئول است. رئيس اداره مسئول است. کساني که زيردست او هستند همه مسئول هستند. براي اينکه چرخ مملکت بچرخد، اين کسي که در کارخانه دارد کار مي‌کند مسئول است. همه ما مسئول هستيم براي اينکه چرخ مملکت بچرخد و ما به آن خواسته‌هايي که تدوين شده برسيم، بايد همه تلاش کنيم. تمام کارها را به عهده يک نفر نگذاريم و طبيعي است يک نفر نمي‌تواند تلاش کند. اين را با يک مثالي روشن کنم. در روايت هست که مؤمنين مثل يک جسد هستند. «بني آدم اعضاي يکديگرند که در آفرينش ز يک گوهرند» ما غذايي که مي‌خوريم، اين غذا وارد معده مي‌‌شود، هضم مي‌شود و غذاي هضم شده تبديل به انرژي مي‌شود و در بدن ما پخش مي‌شود. هر عضوي از اعضاي بدن ما فعاليت خودش را انجام مي‌دهد. يعني اين انرژي اگر به سلول‌هاي بينايي ما مي‌رسد کار بينايي را انجام مي‌دهد. به شنوايي مي‌رسد کار شنوايي انجام مي‌دهد. به بويايي مي‌رسد کار بويايي انجام مي‌دهد. به چشايي مي‌رسد همان را انجام مي‌دهد. به دست مي‌رسد همان کار را انجام مي‌دهد. اگر قرار باشد اين کارها انجام نشود، بدن ما مختل است. بدن ما يک مجموعه‌اي است که هرکسي کار خودش را انجام بدهد. بنابراين نمي‌توانيم ما همه مسئوليت‌هاي بدن را به عهده چشم بگذاريم. نمي‌شود! بايد مسئوليت تقسيم شده و هرکسي هر مسئوليتي دارد همان را انجام بدهد. اينکه استاد است بيايد درسش را بدهد. آن کسي که دانشجو است بايد حضور پيدا کند، آن کسي که پزشک است بايد کار خودش را انجام بدهد. يعني ما يک نفر را مسئول ندانيم و اگر يکجا خراب شد همه را از چشم يک نفر نبينيم. «كُلّكم‏ راع‏ و كُلّكم مسؤل عن رَعيّته‏» اين نکته جالبي بود از فرمايش حضرت.
فراز پنجم، «خذ القَمرات الي الحق و لا تخف الله لومة لائم‏» وقتي به اين نتيجه رسيدي که حق چيست، براي رسيدن به حق تلاش کن، ولو سختي دارد. حق را انسان انجام بدهد و به کار بگيرد و نترس و هراس نداشته باش. کسي که براي رسيدن به حق تلاش مي‌کند، اين خلاصه موفق خواهد شد. ممکن است ضريب موفقيت تفاوت کند، ولي انساني که به حق رسيد بايد در مسير حق گام بردارد و حرکت کند و انشاءالله موفق خواهد شد.
شريعتي: از هفت فراز ابتدايي وصيت اميرالمؤمنين به محمد بن ابي بکر نکاتي را شنيديم. نامه‌هايي که براي ما مي‌خوانند، نامه‌هاي بکري که شايد نشنيده باشيم، احساس مي‌کنيم همين امروز حضرت دست به قلم بردند و شروع به نوشتن براي ما کردند. انشاءالله خداوند به همه ما توفيق بدهد بتوانيم عمل کنيم و جامعه‌اي را بسازيم که همه در انتظارش هستيم و مهيا شويم براي عصر ظهور حضرت مهدي(عج). امروز صفحه 187 قرآن کريم آيات ابتدايي سوره مبارکه توبه در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«بسم الله الرحمن الرحيم، بَراءَةٌ مِنَ‏ اللَّهِ‏ وَ رَسُولِهِ‏ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «1» فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ «2» وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ «3» إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ «4» فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5» وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ «6»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده و مهربان. (اين آيات اعلام جدائى و) بيزارى و برائتى است از سوى خدا و پيامبرش، نسبت به مشركانى كه با آنان پيمان بسته‏ايد.پس (اى مشركان!) در زمين به مدّت چهار ماه مهلت داريد كه (آزادانه) بگرديد و بدانيد كه شما نمى‏توانيد خدا را مغلوب كنيد (و از عذاب خدا بگريزيد.) و (بدانيد) كه خداوند، خوار كننده‏ى كافران است.(و اين آيات، اعلامى است) از سوى خدا و پيامبرش (به مردم) در روز حجّ‏اكبر (عيد قربان يا روز عرفه) كه خدا و رسولش از مشركان بيزارند. (با اين حال) اگر توبه كنيد (و دست از شرك و كفر برداريد،) اين برايتان بهتر است. و اگر روى بگردانيد، پس بدانيد كه (كارى از شما ساخته نيست و) هرگز نمى‏توانيد خدا را ناتوان كنيد. و كافران را به عذابى دردناك بشارت ده. مگر كسانى از مشركان كه با آنان پيمان بسته‏ايد و چيزى از تعهّدات خود نسبت به شما فروگذار نكرده‏اند و كسى را در برابر شما يارى نداده‏اند، پس پيمانشان را تا پايان مدّتشان نگهداريد (و وفادار باشيد)، كه همانا خداوند، اهل تقوا را دوست دارد. پس چون ماههاى حرام سپرى شود، مشركان را هر جا يافتيد بكشيد و دستگير كنيد و در محاصره قرار دهيد و در همه جا به كمين آنان بنشينيد. پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداختند، راهشان را باز كنيد (و آزادشان بگذاريد) كه همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است. و اگر يكى از مشركان از تو امان و پناه خواست، پس به او پناه بده تا كلام خدا را بشنود، سپس او را به مكان امنش برسان. چرا كه آنان گروهى ناآگاهند (و با شنيدن آيات الهى، شايد هدايت شوند).
شريعتي: اين هفته از مقام عالم وارسته حضرت علامه عسکري(ره) تجليل مي‌کنيم. نکاتي را از شخصيت ايشان بشنويم و بعد حسن ختام فرمايش ايشان را بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: علامه عسکري(ره) يک آدم پر تلاشي بود تا اواخر عمر و کارهاي خيلي اساسي و کليدي را انجام داد. يکي از کارهاي ايشان کتاب «عبدالله بن صباح» است. يک اتهامي به شيعه در کتاب‌ها هم آمده بود. روايت کرده بودند که بنيانگذار شيعه يک يهودي بوده است. شيعه هيچ اساسي ندارد. روايتش را در کتاب‌ها نقل کردند. مرحوم علامه عسکري آمد اين رواياتي که نقل شده بود که اساس تشيع از يک يهودي هست، روايات را دانه دانه آورد و به کسي رسيد که آن شخص يکي از دروغگوها و از کساني است که کارش جعل احاديث و اخبار بوده است به نام سيف، ايشان مي‌گفت: اصلاً نام کتاب را مي‌خواستم سيف بگذارم. بعد يکي از مراجع گفتند: نه، همان عبدالله بن صباح بگذار. ايشان يک تنه ايستاد و دفاع کرد. تشيع به عصر رسول خدا برمي‌گردد. پيغمبر خدا فرمود: «عليٌ و شيعته هم الفائزون» علي و شيعيان علي فائز هستند. اين حديث را عامه و خاصه نقل کردند. اين روايت سرا پا دروغ را در بعضي کتاب‌ها آمده ايشان تلاش کرد و کتاب ديگري هم ايشان دارد به نام 150 صحابي ساختگي، «خمسون و مائة صحابي مختلق» اين کارهاي با ارزش ايشان که از ايشان به يادگار مانده است.    
شريعتي: انشاءالله متن اين روايت را دوستان در سايت ما قرار مي‌دهند. فايل‌هاي صوتي و متني برنامه هر روز در سايت ما قرار مي‌گيرد و انشاءالله از مطالب آن بهره‌مند شويد.
حاج آقاي نظري منفرد: وصيت ششم، حضرت فرمودند: اگر کسي تو را مورد مشورت قرار داد، انسان نبايد به مشورت کننده خيانت بکند. يا مي‌داند که راه چيست و در آن مشورت مي‌کند يا نمي‌داند. اگر مي‌داند خداي نکرده او را گمراه نکند. آنچه حق است برايش بگويد. اين دستور مهمي است که انساني که مستشار است بايد امين باشد. اين هم يک دستور است. دستور بعدي که دستور آخري است، مي‌فرمايد: «و اجعل نفسک اسوة لقريب المؤمنين و بعيدهم» محمد بن ابي بکر تو بايد الگو باشد. نه براي افراد دور، براي خواص هم بايد الگو باشي. آنهايي که با تو محشور هستند بايد بدانند تو آدم شايسته‌اي هستي.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي نظري منفرد: انشاءالله خداوند به ما توفيق بدهد ما کلمات معصومين خصوصاً کلمات حضرت امير را بيشتر براي بينندگان محترم توضيح بدهيم و مردم در جريان اين کلمات حکيمانه قرار بگيرند.
شريعتي: انشاءالله بهترين‌ها براي همه ما رقم بخورد، مخصوصاً براي جامعه اسلامي ما و انشاءالله همه مطالبات در سايه‌ي آرامش و همدلي و وحدت محقق شود. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»