برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههاي پيامبر گرامي اسلام (نامه به حاکم يمامه)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 14- 09-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست *** رحمت عالمي و نور هدايت با توست
چشم اميد همه خلق و شکوه کرمت *** پدر همتي و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست *** آنکه دارد به دلش نور ولايت با توست
بي ولاي علي طايفه سرگردانند *** دشمني با وصيات عين عداوت با توست
بايد از باب ولاي علي آيد هرکس *** در هواي تو و در حسرت جنت با توست
سالياني است دلم شوق زيارت دارد *** يک نگاه تو مرا بس که اجابت با توست
کاش ميشد سحري طوف مدينه *** آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثار الله
شريعتي: سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، خانمها و آقايان، ايام خيلي مبارک باشد. عيد ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام حضرت محمد(ص) و فرزند بزرگوارشان امام جعفر صادق(ع) بر همه شما مبارک باشد. انشاءالله بهترينها در اين روزها و شبها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. من هم به همه بينندگان عزيز سلام ميکنم. اميدوارم در اين ايام مبارک، هم هفته وحدت و هم در آستانه ولادت با سعادت حضرت ختمي مرتبت پيامبر بزرگوار اسلام(ص) و فرزند ارجمندشان حضرت صادق(ع) بر همه مبارک باشد.
شريعتي: يک تشکر ويژه کنم از کساني که به دعوت سالهاي ما لبيک گفتند و امروز با خريد شيريني و هديه براي فرزندان کام ما را هم شيرين کردند. انشاءالله همه مأجور باشند و مشمول نگاه پدرانهي پدر امت، پيامبر اعظم(ص) باشند. بحث ما روزهاي سهشنبه مکاتيب و نامههاي پيامبر و اهلبيت گرانقدرشان هست. ميتوانم پيشبيني کنم با توجه به اين روزها و اين شبها يک نامه از پيامبر را با هم مرور خواهيم کرد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
پيامبر بزرگوار اسلام بعد از آنکه از مکه به مدينه هجرت کردند و در حقيقت اين هجرت مبدأ يک تحول شد، چون پيامبر در مکه با فشار سخت کفار رو به رو بودند و مسلمانها را شکنجه ميکردند و تعدادي از مسلمانها به حبشه هجرت کردند و آنجا ماندند. حدود هشتاد و اندي از مسلمانها مدتها در حبشه بودند و پادشاه حبشه، نجاشي همين که ياران رسول خدا را ديد به پيامبر رو آورد و مسلمان شد. وقتي آيات قرآن را شنيد، خصوصاً سوره مبارکه مريم را وقتي جعفر طيار بر ايشان قرائت کرد، ايشان دگرگون شد. همانجا يک آدم خردمندي بود، نگاه کرد ديد کشيشهايي که آنجا بودند همه سر به زير انداختند. آنچنان جذبه داشت اين آيات قرآن مجيد و سوره مبارکه مريم که نجاشي گفت: اين سخن از همانجا نشأت گرفته که عيسي مسيح از همانجا مبعوث به رسالت شده است و اسلام آورده است. گفت: تا من حيات دارم شما مسلمانها اينجا در امنيت و رفاه هستيد و هرچه هم قريش خواستند و براي نجاشي هدايا فرستادند که بلکه اينها را از آن سرزمين اخراج کند، ايشان نپذيرفت. به هر حال پيامبر در مکه در فشار بودند. يک هجرتي به طائف داشتند. بعد از هجرت به طائف با دعوت مردم مدينه، انصار و بيعت مکرر که شد، پيامبر به مدينه تشريف آوردند. همين ايام پيامبر خدا در قُبا بودند. قبا يک دهکدهاي نزديک مدينه بود و در قبا توقف کردند. علت توقفشان در قبا اين بود که اميرالمؤمنين(ع) بقيه مهاجرين، آنهايي که ضعيف بودند و زنها را با خودش بياورد و به رسول خدا ملحق شود. پيامبر در قبا ماندند تا اميرالمؤمنين(ع) آمدند و رسيدند. در اين مدت کوتاهي که پيامبر قبا بودند، بلافاصله مسجد احداث کردند. آن روز قبا يک دهکدهاي بود اما همانجا مسجد احداث کردند. شايد اين آيه شريفه هم مربوط به آن مسجد باشد. ولو گفتند: ممکن است مربوط به مسجد نبوي در مدينه باشد. ولي برخي گفتند: اين مسجد منظور است. «لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» (توبه/108) مسجدي که اول روز تأسيس شد و سزاوار است انسان در آن مسجد قيام کند نه مسجد منافقين که مسجد ضرار است. پيامبر خدا به مدينه آمدند، در حال حرکت بودند و از قبا به طرف مدينه ميآمدند، روز جمعه بود که وارد مدينه ميشدند، به يک نقطهاي رسيدند و نماز جمعه را همانجا اقامه کردند. الآن يک مسجدي در مدينه به نام مسجد جمعه هست. پيامبر آنجا نماز جمعه خواندند. يکي از شرايط نماز جمعه اين است که به جماعت خوانده شود، نشان ميدهد از همان اول پيامبر خدا ميخواستند تأثير يک حرکت جهاني و حرکت عمومي و به تعبير ديگر يک حکومت اسلامي تشکيل بدهند. آمدند وارد مدينه شدند و قبايل و افراد ميآمدند مهار شتر پيامبر را ميگرفتند که شما اينجا نزول اجلال بفرماييد. اينجا تشريف بياوريد، ميخواستند اين افتخار نصيب آنها شود. پيامبر خدا فرمود: اين شتر مأمور است. هرجا زانو زد من همانجا توقف ميکنم. آمد در همين نقطهاي که الآن مسجد رسول خداست، همينجا ناقه زانو زد و پيامبر اين زمين را خريداري کرد و تبديل به مسجد کرد. منتهي در اين ايامي که هنوز مسجد ساخته نشده بود، در خانه ابوايوب انصاري، آنجا که نزديک مسجد بود، همانجا حضرت سکونت کردند تا مسجد بنا شد. به هر حال پيامبر با آمدن به مدينه تشکيل حکومت دادند. اين حکومت به تدريج گسترش پيدا کرد و پيامبري که در مکه تحت فشار و شکنجهي کفار مکه بودند، هم ايشان و هم مسلمانها کم کم اقتداري پيدا کردند، ابتدا که به مدينه آمدند با يهوديان مدينه يک عهدنامهاي را امضا کردند.
اين عهدنامه خيلي جالب است. مردم دنيا بدانند پيامبر چه شخصيتي بود. پيامبر نيامده بود خونريزي کند، نيامده بود آدمکشي کند. پيامبر، پيامبر رحمة للعالمين است. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبياء/107) قرآن مجيد با بسم الله الرحمن الرحيم شروع ميشود. در سيره پيامبر اشاره خواهيم کرد که قرآن مجيد از شخص پيامبر چه تعبيراتي ميکند. پيامبر رحمت بود، پيامبر رأفت بود. پيامبر اخلاق بود. يک معاهدهاي را با يهوديان مدينه امضاء کردند. دين شما براي خودتان و دين ما هم براي خودمان، «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ» (کافرون/6) اجباري نيست کسي بيايد دين اسلام را قبول کند. شما در کنار ما زندگي کنيد، ما هم در کنار شما زندگي ميکنيم. شما به دين خودتان و ما هم به دين خودمان. از ناحيه ما به شما آسيبي نميرسد، شما هم به ما آسيبي نرسانيد. اين شروع اسلام است. يعني پيامبر وقتي حکومت هم تشکيل ميدهد با کساني که خارج از محدوده و مرز دين اسلام هستند، برخوردشان برخورد مسالمت آميز است. وقتي اين جنگها با يهود بني نظير و يهود بني قريظه و يهود بني قينقاع که اينها در مدينه بودند اتفاق افتاد که نقض عهد از آنها شروع شد. آنها پيمان شکني کردند و پيمان شکستند. بني نظير تصميم گرفتند پيامبر خدا را به قتل برسانند و ترور کنند و الا قرار نبود، اينها زندگيشان را داشتند، پيامبر خدا هم با مسلمانها زندگيشان را داشتند. «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» (بقره/256) اکراهي در دين نبود و هرکس هر ديني را ميخواست انتخاب کند.
کم کم وقتي اسلام توسعه پيدا کرد و گرايش مردم به اسلام زياد شد، خصوصاً در ميان انصار مدينه تعداد زيادي از انصار بت پرست بودند. وقتي اسلام را يافتند و حلاوت و شيريني دل را چشيدند، به اسلام اقبال کردند. همين بت پرستاني که تا ديروز بر بت سجده ميکردند، در جنگ در صف مقدم جبهه فداکاري ميکردند. امر بن جموح که با عصا راه ميرفت، پايش مقداري مشکل داشت. در جنگ احد پسرانش آمدند خدمت پيامبر عرض کردند: يا رسول الله! پدر ما ميگويد: من حتماً بايد در جبهه شرکت کنم. اين آدمي که در مدينه بت پرست بود. ما ميگوييم: ما فرزندان تو جوان هستيم و به جبهه ميرويم. او ميگويد: نه! من هم بايد بيايم. پيامبر او را به حضور طلبيد. فرمودند: فرزندان تو هستند و تو مشکل داري. گفت: يا رسول الله! آنها ميخواهند به سعادت برسند. چرا من به سعادت نرسم؟ من دلم ميخواهد با همين عصا وارد بهشت شوم. نقل شده که در صف مقدم جبهه آمد و خودش و فرزندش هردو در احد شهيد شدند. پيامبر خدا چه تحولي ايجاد کرد؟ در يک زمان کوتاهي آمد. جوانها را که قلب پاکي دارند و هنوز قلب آلوده نشده است، به تعبير اميرالمؤمنين که ميفرمايد: قلب نوجوان و جوان مثل زمين آمادهاي است که هرچه در آن بريزي جواب ميدهد. اما وقتي انسان يک گرايشي پيدا کرد و مدتي به دين معتقد شد، بازگرداندن آن خيلي مشکل است. پيامبر اينطور توانست انسانها را متحول کند و اين جز يک معجزه الهي نبود. هم سخن از حلقومي بيرون ميآمد که آن حلقوم حق بود. «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى» (نجم/3و4) هم اين سخن توأم با خلق بود. هم سخن حق بود و هم جداي از اينکه اين سخن از حلقوم پاکي بيرون ميآمد، از دل برميخاست. سخن چون از دل برآيد بر دل بنشيند و چون از زبان برآيد از گوش تجاوز نکند. اين سخن از دل برميآمد. پيامبر خدا عامل بود به آنچه که ميفرمود. نه تنها عامل بود، قرآن مجيد ميفرمايد: تلاش پيغمبر براي هدايت انسانها به قدري بود که گويي ميخواست خودش را هلاک کند و جانش را در اين راه بدهد. طمع داشت در اينکه انسانها هدايت شوند.
سال ششم و سال هفتم سالهايي است که پيامبر نامهها را شروع کردند به سران قبايل و ابرقدرتهاي آن زمان و ملوکي که بودند ولو اين ملوک ابرقدرت نبودند اما در يک نقطهاي اينها صاحب نفوذ بودند. مثلاً در يمن ملوکي بودند که اينها از ابرقدرت فارس تبعيت ميکردند يا در حيره، سلاطين حيره ملوک و پادشاه بودند. اما زير مجموعهي ابرقدرت فارس بودند. ملوکي در قسمت غرب بودند مثل فلسطين و دمشق و سوريه و ترکيه، اينها از ابرقدرت روم تبعيت ميکردند. پيامبر خدا براي اينها نامه نوشت و اين نامهها ولو از نظر مضموم يک چيز بيشتر نبود وليکن همه در راستاي هدايت انسانها بود. امروز نامهاي را عرض ميکنيم که پيامبر خدا به بزرگ يمامه به نام هوذة بن علي نوشت. يمامه يک نقطهاي است در جزيرة العرب و در قسمتي است که به بحرين نزديک است.
نامهاي که پيامبر نوشتند به کسي است که پادشاه و ملک در اين منطقه بود. در نامه نوشتند: «من محمد رسول الله الي هوذة بن علي، سلام علي من اتبع الهدي» يک نکته هست عرض کنم. ما مسلمانها وقتي به همديگر برخورد ميکنيم، ميگوييم: سلام عليکم! اما چرا پيامبر اينجا فرمودند: «سلامٌ علي من اتبع الهدي»؟ سلام، سلامتي است. ما براي مسلمانها سلامتي ميخواهيم. اما براي کساني که در مسير اسلام نيستند، براي آنها سلام ميکنيم که بيايند از هدايت تبعيت کنند. لذا پيامبر نامه را با اين عبارت بيان کرد «سلامٌٍ علي من اتبع الهدي» سلام بر کسي که از هدايت پيروي کند. ظلم و فساد نکند. بيايد از هدايت تبعيت کند. بعد مرقوم فرمودند: اين يک خبر غيبي است. بدان دين من تا هرجايي که يک جنبندهاي هست، يک موجود متحرکي و يک موجود حي هست، تا همه آنجا ظاهر خواهد شد. اين فرمايش پيامبر امروز محقق شد. نفرمودند: اين دين من اختصاص دارد به يک قاره، به يک شبهه جزيره که جزيرة العرب باشد. نه! «سيظهر ديني الي منتهي» منتهي يعني نهايت، نهايت خوف و حافر، خوف حيواني است که سم داشته باشد. حافر حيواني را ميگويند که سم نداشته باشد مثل شتر! شتر سم ندارد. اين حويانات، حيواناتي بودند که راه ميرفتند. اين کنايه است. تا هرجا راه هست مردم مسافرت ميکنند و جا به جا ميشوند، دين من به همه آنجا خواهد رسيد و نفوذ ميکند. اين خبر غيبي رسول خداست. قرآن هم به همين حقيقت تصريح کرده است. قرآن ميفرمايد: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (توبه/33) خدا وعده داده «ِليُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» پيامبر هم فرمود: دين من ظاهر ميشود براي هرجايي که انسانها هستند. اگر کسي نگويد که آن روز قاره آمريکا شناخته شده نبود. آيا پيامبر، پيامبر آنجا هم هست؟ پيامبر فرمود: دين من براي همه جا هست.
بعد فرمودند: «و اسلم تسلم» اسلام بياور تا سالم بماني. اين نامه را پيامبر به همين مضمون براي همه فرستادند. از پايين تا بالا، حالا يا يک ابرقدرتي بوده است، يا يک پادشاهي در يک منطقه بوده است يا رئيس قبيلهاي بوده يا دم سرشناسي بوده است. «اَسلِم تُسلِم» اسلام بياور تا سالم بماني. سالم بماني يعني چه؟ سالم بماني وقتي مسلمان شدي، مسلمان خونش محترم است. مالش محترم است. عِرض او محترم است. ناموسش محترم است. اينها جزء اصول اسلام است. وقتي انسان مسلمان شد در امنيت به سر ميبرد. هم امنيت دنيوي دارد، هم امنيت اخروي دارد. خداوند متعال در قرآن مجيد ميفرمايد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82) انسان مؤمن شد و ستم نکرد. امنيت براي اوست.
يکي از بزرگان ميفرمود: هروقت يک اضطراب دروني و استرس پيدا ميکنم و ناراحت ميشوم اين آيه به من آرامش ميدهد. خداي متعال ميفرمايد: «الَّذِينَ آمَنُوا» کساني که ايمان آوردند، «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» و خدا وعدهاي که داده تخلف ناپذير است. «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد» (آلعمران/9) هم سلامت دنيوي خواهي داشت و هم سلامت اخروي خواهي داشت. جالب است پيامبر خدا اين نامه را به شخصي به نام سليط بن عَمر دادند. سَليط يا سُليط، سُليط اگر باشد مصغر است. چون برادر ايشان سهيل بن عمر است. نام او مُصغر است شايد نام او هم مُصغر بوده است. حرفهاي اين فرستاده را بشنويد که حرفهاي اين فرستاده در حقيقت توضيح آن «اسلم تسلم» است. اين فرستاده پيغمبر نزد هوذة بن علي آمد. نامه را تقديم کرد و ايشان مطالعه کرد و ديد نوشته «اسلم تسلم» اين آقا، فرستاده پيامبر به ايشان گفت: تو بزرگ، آقا و رهبر مردم يمامه شدي. چه کسي تو را رهبر کرد؟ استخوانهايي که از بين رفته است. کساني که کافر بودند، مثلاً پدران تو، تو را به اين سمت گماشتند. چون ميدانيد پادشاهي موروثي بوده است. ولي سيد و بزرگ ميداني چه کسي هست؟ «انما السيد من تبع بالايمان» سيد و آقا کسي است که پيروي از دين بکند. «ثم ضمن بالتقوي» بعد تقوا را پيشه کني. اين حرفها حرفهاي فرستاده است. بعد به ايشان گفت: اين کساني که با رأي تو زندگي کردند، سعي کن اينها به وسيله تو بدبخت نشوند. شقي نشوند. «و اني آمرک بخير مأمورٌ به» من تو را به بهترين چيز دعوت ميکنم. و به تو ميگويم: پرهيز کن از چيزي که بايستي پرهيز کني. «آمرک بعبادة الله» بيا خدا را بندگي کن. «و انهاک عن عبادة الشيطان» اين دو اصل است. بندگي خدا و اعراض از شيطان. چون شيطان دشمن انسان است. اين آياتي که در قرآن مجيد هست، خداي متعال مي فرمايد: شيطان دشمن شماست.
«فان في عبادة الله الجنة» فايده عبادت خدا بهشت است. «و في عبادة الشيطان النار». «فان قبلتَ قلتَ ما رجوتَ» اگر گوش کردي و اين حرف را گفتي و مسلمان شدي، همان اميدي که داري به او ميرسي، «و امنتَ ما خِفتَ» ايمن ميشوي از چيزي که ميترسي. اما اگر نپذيرفتي، «بينما و بينک کشف الغطاء و هو المطلع» امر به آخرت، بگذار پردهها کنار برود و آخرت معلوم شود، آنجا معلوم ميشود چه خبر است.
هوذة وقتي اين حرفها را شنيد به فرستاده پيامبر گفت: «قد کان لي رأيٌ اختبر به الامور» من در اين کارها صاحب رأي و صاحب نظر هستم، با رأيم امور را ارزيابي ميکنم و سنگين و سبک ميکنم ببينم چه بايستي بکنم؟ الآن فقط تو هستي. من الآن بر رأي خود مسلط نيستم. متحيّر شدم و نميتوانم تصميم بگيرم. «فموضعه من قلبي هواء» من الآن دلم نزد خدا نيست. مسلط بر رأي خود نيستم. «فاجعل لي فصحتاً يرجوا اليها اليّ فيها ربي فاجيبُک انشاءالله» يک مهلتي به من بده من رأي و نظرم را سبک و سنگين کنم، بعد به شما جواب ميدهم.
بعد از آن يک شخصي از دوستان اين هوذة پادشاه يمامه، از دمشق بر او وارد شد به نام الاکوان، اکوان دمشقي، يک آدم جا افتاده مسيحي بود. اجازه ملاقات گرفت و داخل شد. هوذة تا او را ديد گفت: يک نامه به من از شخصي در مدينه رسيده است و مرا به اسلام دعوت کرده است. من جواب او را ندادم. منتظر هستم چه بگويم. ايشان در پاسخ گفت: «لم لا تجيبوا» چرا جواب نميدهي؟ «قال ضنمتُ بديني» يعني من بخيل هستم و نميتوانم از دينم دست بکشم. من مثل تو مسيحي هستم و نميتوانم دست از دينم بکشم. من فعلاً حکومت ميکنم و اگر بيايم از اين پيامبر اطاعت کنم، مردم من و کساني که زيردست من هستند از من جدا ميشوند. «قال» اين شخص رومي به او گفت، اگر از او پيروي کني همين ملک تو و مقام تو برقرار ميماند. خير تو در اين است که پيروي کني. «و انه النبي العربي الذي بشر به عيسي بن مريم» گفت: اين همان پيامبري است که عيسي بن مريم به او خبر داده است.
يک نکته را از قرآن عرض کنم، چون در آستانهي ولادت پيامبر هستيم، اگر مسيحيها در آن زمان، خصوصاً مسيحيها توجه کنند. اگر مسيحيها در آن زمان وقتي آن آيات نازل شد، اگر واقعاً چنين نبود اعتراض ميکردند. خداي متعال در قرآن مجيد مکرر ميفرمايد: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ» (اعراف/157) هم در تورات نوشته شده و هم در انجيل، اوصاف پيامبر هم نوشته شده است. در سوره مبارکه صف خداوند متعال از قول حضرت عيسي نقل ميکند «يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ» (صف/6) نيامدند اعتراض کنند. چرا نيامدند اعتراض کنند؟ قرآن ميفرمايد: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» (بقره/146) اينها پيغمبر را مثل بچههايشان ميشناسند. چطور فرزندانشان را ميشناسند؟ يعني تمام خصوصيات، اوصاف پيامبر در تورات و انجيل آمده بود.
بزرگ يهود به برادرش ابو ياسر گفت: من برايم قابل قبول نيست که پيامبري از اولاد اسحاق خارج شود و در اولاد اسماعيل داخل شود. ولي برخي هم آمدند مثل مخيريق که يهودي بود و آدم متمکني بود، در جنگ احد آمد به يهوديها گفت: ميدانيد اين پيامبر خداست. آمد تمام اموالش را به پيامبر بخشيد و بعد در جبهه احد شهيد شد. قرآن مجيد راجع به نصاري و مسيحيها اين عبارت را دارد، ميفرمايد: «تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده/83) پيامبر ميبيني اينها وقتي آيات قرآن را ميشنوند، گريه ميکنند.
علي اي حال ايشان گفت: اين پيامبر همان پيامبري است که در قرآن آمده است. اسم ايشان در انجيل مکتوب است، آمده محمدٌ رسول الله! بعد ايشان يک نامه براي پيامبر نوشت. پادشاه يمامه يک نامه نوشت. بعدها نوشت آن ديني که تو دعوت ميکني ما را به سوي آن دين، چقدر نيکوست و چقدر زيباست. «اسلم تُسلَم». «و انا شاعر قومي و خطيبهم و العرب تهاب مکاني» من خطيب قوم خودم و شاعر قوم خودم هستم و عرب از من وحشت دارند. «فاجعل لي بعض الامر اتبعک» يک مسئوليت و منصبي براي من قرار بده و مرا جانشين خود کن. اين جمله را گفت. پيروي و منصب پيامبر چيزي نيست که دست پيامبر باشد که کسي را جانشين خود قرار بدهد. کسي که دنبال مقام است، خداي متعال بهتر ميداند چه کسي را جانشين قرار بدهد. اين سؤال مکرر از پيامبر شده است که يا رسول الله! شما مقام خودتان را بعد از خودتان به ما واگذر ميکنيد؟ من از شما تبعيت ميکنم. پيامبر فرموده است در پاسخ که اين کار به دست من نيست. اين کار به دست من نيست. اين دست خداست و او بايد تعيين کند. لذا ما اماميين معتقد هستيم که امام را بايد خدا تعيين کند. بعد هم يک جايزه به اين فرستاده داد، لباسهايي داد و يک هديه براي پيامبر فرستاد و طولي نکشيد اين شخص از دنيا رفت.
شريعتي: تسلط شما به تاريخ با بيان شيرين شما واقعاً شنيدني است و ما را سر ذوق ميآورد. انشاءالله دوستان مباحث را پيگيري کنند که تا حدودي با سيرهي انبياء، با سيرهي نبي ختمي و سيره اهلبيت گرانقدرشان آشنا شويم امروز صفحه 159 قرآن کريم آيات 68 تا 73 سوره مبارکه اعراف در سمت خداي امروز تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است که ثواب تلاوت اين آيات را هديه کنيم به روح بلند و آسماني و ملکوتي پيامبر اعظم و اهلبيت گرانقدرشان.
«أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ «68» أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «69» قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «70» قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ «71» فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ «72» وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «73»
ترجمه: من پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خيرخواهى امينم. آيا تعجّب كرديد كه بر مردى از خودتان، مايهى تذكّرى از سوى پروردگارتان آمده تا او شما را (از عواقب گناهان و انحرافها) بيم دهد؟ و به ياد آوريد هنگامى را كه خداوند، شما را پس از قوم نوح جانشينان آنها قرار داد و شما را در آفرينش توانايى افزود، پس نعمتهاى خدا را به يادآوريد، باشد كه رستگار شويد. (قوم عاد به حضرت هود) گفتند: آيا به سوى ما آمدهاى تا فقط خدا را به بپرستيم و آنچه را پدران ما مىپرستيدند رها كنيم؟ اگر از راستگويانى، پس آنچه (از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بر ما بياور. (حضرت هود، با ديدن سرسختى قوم عاد) گفت: پليدى و خشم و عقوبت از سوى پروردگارتان بر شما حتمى شد. آيا با من دربارهى نامهايى جدل مىكنيد كه شما و نياكانتان بر آن (بتها) نهادهايد؟ خداوند نسبت به حقّانيّت معبودهاى شما برهانى نازل نكرده است. پس منتظر (قهر الهى) باشيد، من هم با شما از منتظرانم. پس هود و همراهان (فكرى و عملى) او را به رحمتى از خود نجات داديم، و كسانى كه آيات مارا دروغ شمردند و مؤمن نبودند، ريشهكن كرديم. و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم. او نيز مثل حضرت نوح و هود در دعوت مردم به توحيد) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست. همانا از طرف پروردگارتان معجزه و دليلى آشكار براى شما آمده است. اين شتر ماده (از جانب) خداوند براى شما آيه ونشانه است، (مزاحم آن نشويد و) بگذاريد در زمين خدا بچرد، و گزندى به آن نرسانيد كه عذابى دردناك شمارا خواهد گرفت.
شريعتي: انشاءالله در اين روزها بهترينها براي شما اتفاق بيافتد. جمعي از دوستان ما در مشهد هستند، زائر اوليهاي ما و دوستاني که با همت و همکاري شما و اوقاف و امور خيريه، اين روزها به پابوسي امام هشتم مشرف شدند. اين روزها حاج آقاي عالي اينها را همراهي ميکنند. اين سخنراني پنجشنبه از طريق برنامه سمت خدا پخش ميشود. امشب و فردا از روزها و شبهاي ممتاز است، روز هفدهم ربيع يک اعمالي دارد که بد نيست حاج آقاي نظري به آن اشاره کنند و بعد از آقاي سيد رضا صدر بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: فردا روز بسيار مبارکي هست. ولادت پيامبر اکرم و فرزند بزرگوارشان (سلام الله عليهما) است. فردا روزهاش مستحب است. انسان غسل کند و دو رکعت نماز هست با آدابي که آمده است. زيارت پيامبر اکرم و زيارت اميرالمؤمنين وارد هست. انشاءالله عزيزان فراموش نکنند.
شريعتي: اين هفته داريم از شخصيت علمي و تلاشها و مجاهدتهاي مرحوم سيد رضا صدر صحبت ميکنيم و از ايشان ياد ميکنيم. کتاب «راه محمد(ص)» بسيار کتاب خوبي است و کتاب سال ولايت هم شناخته شده است. سيره و زندگي پيامبر را خيلي روان به رشته تحرير درآوردند. از همه دوستاني که اين کتاب را تدوين کردند تشکر ميکنيم. حاج آقاي نظري با مرحوم سيد رضا صدر محشور بودند و مراوده داشتند.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم آيت الله صدر اخوي بزرگ حضرت آيت الله سيد موسي صدر بودند که در لبنان بوده است. مرحوم آقاي صدر پسر حضرت آيت الله العظمي آقاي سيد صدر الدين صدر هستند. عالم بزرگواري بودند و خود ايشان يک شخصيت جامعي بين معقول و منقول بودند. شبهاي پنجشنبه ايشان در منزلشان يک جلسه وضع براي روحانيون داشتند. منزل ايشان هم اتاقها و هم حياطشان از جمعيت پر ميشد. خود ايشان مباشرتاً سخنراني ميکردند. خيلي مفيد بود و ما سعي داشتيم حضور پيدا کنيم در جلسات سير اخلاق ايشان، مستحضر هستيد که در حوزه رسم هست که آقايان روحانيون براي خودشان درس اخلاق دارند. يکي از روزها هم در مدارس هست و هم در حوزه درس اخلاق هست و بايد باشد. اخلاق بايد در کنار علم آموزي باشد. مثل دو بال پرنده که براي پرواز به اين دو بال نياز است. ايشان مدرس توانمندي بودند هم در رشته منقول و هم در رشته معقول، من يادم هست تدريس ميکردند. جداي از اين قلم زيبايي داشتند. ايشان کتابهاي زيادي را فارسي نوشتند، قلم جذابي داشتند. وقتي انسان کتابهاي ايشان را ميبيند دوست دارد بخواند. تفسير سوره حجرات دارند. کتاب خوبي است و ايشان به فارسي نوشتند. يک کتابي ايشان در اثبات وجود خدا نوشتند به نام «نشانههايي از او» من پيشنهاد ميکنم اين کتاب را حتماً ببينند. شايد هزار دليل براي اثبات وجود خدا نقل کرده است. کتاب خيلي جالبي است. کتاب در مورد حسد دارند، در مورد صبر دارند. ايشان با روح بزرگي که داشتند اول اين کتاب ميفرمايند: من تاريخ نويس نيستم و نميتوانم سيره پيامبر را به تصوير بکشم. گوشهاي از زندگي پيامبر را در دوازده بخش تنظيم کردند.
حاج آقاي نظري منفرد: خدايا اين روز مبارک هفده ربيع را بر همه مسلمانها مبارک گردان. خدايا باران رحمتت را بر ما نازل کن. خدايا جوانهاي عزيزي که اين روز را روز ازدواج و شروع زندگي قرار دادند، زندگي خوبي براي آنها قرار بده. کساني که هنوز وسيله ازدواج برايشان فراهم نشده، وسيله ازدواج را براي آنها فراهم بفرما. فرج آقا امام زمان را نزديک بفرما. خدايا از لغزشهاي ما درگذر. نورانيت دل و صفاي باطن و توفيق عمل صالح به همه ما مرحمت بفرما.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»