اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-08-16-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– نکاتي پيرامون زيارت اربعين


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نکاتي پيرامون زيارت اربعين
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 16-08-96

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
نگير از زائرانت لحظه‌اي فيض زيارت را *** نبند اينگونه بر ياران خود راه سعادت را
نجف تا کربلا عشق است، موکب موکبش رحمت *** خدا بخشيده انگاري به خدامت سخاوت را
چنان گرد تو مي‌آيند خلق الله از هر سو *** تداعي مي‌کند هر اربعين روز قيامت را
تو با هفتاد و دو يارت به روي نيزه‌ها رفتي *** و آوردي کنار خويش هفتاد و دو ملت را
اگر داغي به پا دارند، تاول نيست مي‌دانم *** زمين بوسيده در هر گام‌هاي زائرانت را    

شريعتي: «صلي الله عليک يا أباعبدالله» سلام مي‌کنم به شما دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي بسيار نازنين‌مان، انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. ايام اربعين سيد و سالار شهيدان را به محضر همه شما خاصه محضر بقية الله الاعظم تسليت مي‌گويم. افتخار داريم به رسم سه‌شنبه‌ها خدمت حاج آقاي نظري منفرد باشيم. سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و همه‌ي بيننده‌هاي عزيز عرض سلام دارم. اميدوارم در ايامي که نزديک اربعين امام حسين هستيم، همه موفق باشند.        
شريعتي: نامه‌هاي ائمه(ع) را  بررسي مي‌کنيم و لطايف و نکاتش را مي‌شنويم. خيلي‌ها دوست دارند حاج آقا از اربعين سيد و سالار شهدا براي ما بگويند.
حاج آقاي نظري منفرد: من ابتدا يک نامه‌اي هست که خدمت بينندگان تقديم کنم که در اين نامه نشان داده مي‌شود امام (ع) آگاهي داشتند به اينکه چه اتفاقي خواهد افتاد. يعني آگاهي داشتند که شهيد خواهند شد. اما چرا اقدام کردند اين باز سؤالي است که اشاره خواهم کرد. نامه‌اي است که عبدالله بن جعفر طيار همسر حضرت زينب(س) به امام حسين از مکه نوشتند. امام حسين از مکه حرکت کردند ايشان نگران شد و نامه نوشت: آقا من مي‌خواهم شما برگرديد. من اين سفر به عراق را خطرناک مي‌بينم! معلوم مي‌شود عبدالله جعفر هم مي‌دانست اين سفر پايانش به شهادت مي‌انجامد. امام حسين در مسير به سمت عراق بودند. «فاني اسئلک بالله لم من صرفتَ» من شما را به خدا قسم مي‌دهم که بازگرديد. «حين تنظر في کتابي» وقتي شما به نامه من نگاه کرديد، باز گرديد. «فاني مشفق عليک» من بر شما بيمناک هستم. مي‌ترسم! «من الوجه الذي توجه له» از مسيري که انتخاب کرديد. «ان يکون فيه هلاکُک، استصال اهل بيتک» در اين راه شما کشته مي‌شويد و اهلبيت شما دچار مشکل مي‌شوند. «و ان هَلکتَ» اگر شما از دنيا برويد، اين نشان مي‌دهد ارادت عبدالله به حضرت و آگاهي و معرفت ايشان نسبت به جايگاه امام. «ان هلکتَ اليوم تُفِع نور الارض» اگر شما امروز کشته شويد، نور زمين خارج مي‌شود. «فانّک علمُ المهتدين» شما علم مهتدين هستيد. راهنماي کساني که مي‌خواهند هدايت شوند، هستيد. «و رجاء المؤمنين» شما اميد مؤمنين هستيد. «فلا تَعجَل بالسير» در رفتن شتاب نکنيد. «فاني في اثر الکتاب» من خودم را به شما مي‌رسانم. به دو پسرم عون و محمد! حضرت جواب دادند.
«بسم الله الرحمن الرحيم،  من الحسين بن علي الي عبدالله بن جعفر اني رأيتُ جدي رسول الله في منامي» من جدم پيامبر را در خواب ديدم. «فَخَبَّرَني بامرٍ» پيامبر من را به امري آگاه کرد، «و أنا ماضٍ له» من دنبال اين امر پيامبر خواهم رفت. «کان لي أو عَليَّ» اين مي‌خواهد به نفع من باشد يا به ضرر من باشد. «والله يأبن عَم ل کما يعتدي اليهود يوم السبت» اينها به من ستم خواهند کرد. به من ستم خواهد شد. همانطور که قوم     يهود در روز شنبه ستم کردند. اشاره به آيه شريفه «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِين‏» (بقره/65) روز شنبه روز تعطيلي بود که نبايستي اقدام به صيد مي‌کردند اما اقدام کردند. اين نامه در يک نقل ديگري که صاحب الفتوح ابن اعثم نقل کرده اينطور آمده است. حضرت فرمودند: «و الله يأبن عَم لو کنتُ في جُهر هامة من حرام من ارض» من اگر در سوراخ گزنده‌اي از گزندگان زمين باشم، در اين سوراخ پنهان شوم، «و استخرجوني» بني اميه مرا بيرون خواهند آورد، «حتي يقتلوني» مرا مي‌کشند. والله! اينها به من ستم خواهند کرد. «کما اعتدت اليهود في يوم السبت» از اين نامه استفاده مي‌شود که امام (ع) آگاهي از شهادتشان داشتند. اين آگاهي از شهادت منحصر به اين نامه نيست.
ما در تاريخ نمونه‌هايي فراواني داريم که هم رسول خدا آگاه بودند و اين آگاهي را به اطلاع برخي مثل ام سلمه و ديگران رسانده بودند. اما اميرالمؤمنين(ع) اين آگاهي را داشتند. جالب است که اميرالمؤمنين(ع) در بستر شهادت که افتاده بودند، حضرت زينب(ع) کنار بستر پدرشان آمدند. عرض کرد: پدر اُم اِيمَن يک حديثي را براي من نقل کرده و من دلم مي‌خواهد از زبان شما بشنوم که آيا نقل ام اِيمن درست است؟ چون اُم ايمن يک زن بود. آقا اميرالمؤمنين فرمودند: «الحديثُ کما حَدَثَتکَ ام أيمن» حديث همانطوري است که اُم ايمن براي شما حديث کرد. حديث اين است که اُم اِيمَن مي‌گويد: من شاهد بودم که روزي پيامبر خدا(ص) به خانه فاطمه زهرا تشريف آوردند و آن روز حضرت زهرا يک غذاي ساده‌اي درست کرده بودند. پدرش مهمانشان بود. غذا را که خوردند يک مرتبه پيغمبر نگاهي به اين چهره‌ها کرد. اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين، پيغمبر به شدت گريه کرد. همه متعجب شدند. غذايي بود و غذا صرف شد. جمع هستند، پيغمبر خدا هست، اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا هستند. ديگر گريه براي چيست؟ به رسول خدا فرمودند: براي چه گريه کرديد؟ فرمودند: همه شما را مي‌کشند. بدون واسطه، شما را مي‌کشند و قبرهاي شما هم جدا از هم است. اين را اُم ايمن شنيده بود. «کانّي بکم في هذا البلد عدلا خاشعين تخافون أن يَتَخَطَفَکُم الناس» دخترم! غير از اينکه امام حسين را شهيد مي‌کنند تو يک روز در همين شهر اسير خواهي بود. يعني در شهر کوفه، تو به همراه خاندانت در اين شهر اسير خواهي شد. اين خبر شهادت را هم پيامبر خدا و هم اميرالمؤمنين و هم امام حسن مجتبي بيان کردند. امام حسن مجتبي در بستر شهادت گريه مي‌کردند. فرمود: برادرم! چرا گريه مي‌کني؟ «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» (المناقب، ج 4، ص 86) فرمودند: سي هزار نفر اطراف شما را مي‌گيرند و شما را شهيد مي‌کنند. شهادت امام حسين يک امر واضحي بود.
يکي از اصحاب پيغمبر انس بن نصر است. پيرمرد کهنسالي است. وقتي مدينه آمد و شنيد امام حسين به سمت عراق رفته است، اَبرُوانش در چشم‌هايش بود و پيرمرد بود. راه افتاد! گفتند: کجا مي‌روي؟ گفت: از رسول خدا شنيدم حسين بن علي در عراق به شهادت مي‌رسد مي‌خواهم به او ملحق شوم! کربلا آمد ملحق شد و از شهداي کربلا شد. اينطور شهادت امام حسين معلوم بود. لذا شهادت امام حسين و اينکه حضرت مي‌فرمايد: «امراً رسول الله امرٍ» اين امر همان شهادت است. پيامبر در خواب آمدند و به امام حسين فرمودند: به عراق برو! خدا مي‌خواهد شما را شهيد ببيند. اهل‌بيتت هم ببر و اهل بيت تو بايد اسير شوند. چرا؟ چون در اين اسارت در حقيقت رسالت امام حسين بود.
شريعتي: چرا عبدالله بن جعفر نيامدند و با امام حسين همراه نشدند؟
حاج آقاي نظري منفرد: به قول مرحوم مامقاني در «تنقيح المقال» وقتي به ترجمه عبدالله جعفر مي‌رسد و محمد بن حنفيه، اينها بودند نيامدند. ايشان يک حرفي دارد مي‌فرمايد: شأن اين بزرگواران بالاتر از اين است که ما سؤال را مطرح کنيم. اينها هم امام را مي‌شناختند و هم معرفت داشتند. يک جهتي داشت! اما محمد بن حنفيه را حضرت در روايت فرمود: بمان! بحثي نيست که چرا نيامد. حضرت امر کرد بمان! اما عبدالله بن جعفر نقل شده که ايشان بيمار بود. سه تا پسرهايش را در کربلا فرستاد و شهيد شدند. وقتي خبر شهادت امام حسين و شهادت فرزندان عبدالله جعفر به مدينه رسيد، عبدالله جعفر در جريان قرار گرفت که امام حسين به شهادت رسيده و فرزندانش هم به شهادت رسيدند، غلامي داشت، گفت: «هذا ما وصل الينا من الحسين» اين هم نتيجه امام حسين که سه پسر مولاي من رفتند شهيد شدند!! عبدالله جعفر کفش‌هايش را درآورد و بر سرش زد. گفت: ساکت باش! من اگر خودم هم بودم مي‌رفتم و جانم را فداي حسين مي‌کردم. ايشان پدر شهيد است و اگر مخالف با امام حسين بود فرزندانش را نمي‌فرستاد. مشکل داشت که نيامد.
اما يک نکته مهمتر از همه اينها پاسخ سؤال هست. امام حسين(ع) به حسب ظاهر براي اجابت دعوت مردم کوفه مي‌آمد. يکوقت مستقيماً براي جنگ مي‌آمد و مردم کوفه ايشان را دعوت کرده بودند. هرکسي که امام حسين به او گفت: بيا و قبول نکرده مقصر است. هرکسي که امام حسين دعوت نکرد و نگفته: بيايد، نمي‌شود اعتراض کرد که چرا نرفته است؟ امام حسين ايشان را دعوت نکرده بود. زهير را امام حسين دعوت کرد. آمد و شهيد شد. عبيد الله بن حرّ جعفي را دعوت کرد و نيامد. اما عبدالله بن جعفر اگر در تاريخ آمده بود که بيا و ما را همراهي کن و ايشان همراهي نمي‌کرد، مقصر است. امام حسين ايشان را دعوت نکرد. ايشان مشکل داشت و بيمار هم بود. سفرهاي گذشته هم يک سفرهاي سختي بود. بايد انسان سالم مي‌بود که مي‌توانست مسافرت مي‌کرد. سوار شدن بر کجاوه خودش باعث افزايش بيماري مي‌شد. بنابراين يا جوابي که مرحوم مامقاني داده است، يا اين جوابي که من عرض کردم. ما نمي‌توانيم اعتراض کنيم! قطعاً اگر امام حسين به ايشان فرموده بود: بيا، ايشان قبول مي‌کرد.
شريعتي: از اربعين براي ما بگوييد.
حاج آقاي نظري منفرد: چند نکته در مورد اربعين هست که بايد در آستانه اربعين عرض کنم. يک نکته اين است که ما براي هيچ پيامبر يا امام غير از امام حسين مراسم اربعين نداريم. فقط براي امام حسين اربعين داريم. چرا؟ 1- امام حسين(ع) در روايات وارد شده که چهل روز آسمان و زمين براي امام حسين گريست. «ما بکت السماوات و الارض الا علي يحيي بن زکريا و حسين بن علي اربعين صباحا» آسمان و زمين نگرست مگر براي يحيي بن زکريا که او هم شهيد مثل امام حسين شد. شباهت‌هاي زيادي با امام حسين داشتند. اين روايت از امام صادق(ع) است. براي هيچکس آسمان و زمين چهل روز گريه نکرد مگر براي اين دو بزرگوار. ابن حجر که از علماي بزرگ عامه است، نقل مي‌کند به مجرد اينکه امام حسين شهيد شد، وضع نظام به هم ريخت. حتي ستاره‌ها نمايان شدند. دو سه روايت در صواعق نقل کرده است. در منابع ما هم اين معنا هست.
اما گريه آسمان و زمين چه بود؟ اولاً مردم کوفه تا چهلم امام حسين مي‌ديدند هوا يک حالت سرخي دارد. نه سرخي که الآن هست. اين سرخي علامت غروب است. يک سرخي عجيب و فوق العاده! در ادبيات و اشعار عرب هم آمده است. «الم تري ان الشمس اذهب مريضة لقتل حسيني» نمي‌بينيد خورشيد در اثر قتل امام حسين بيمار است؟ نشان مي‌دهد اين يک چيز مشهودي بوده است. مردم کوفه تا چهل روز بعد از شهادت امام حسين(ع) گاهي لباس که روي طناب‌ها پهن مي‌کردند، مي‌آمدند لباس را بردارند، آثار قرمزي روي لباس مي‌ديدند. زُهري يکي از نويسندگان است و از کساني است که تقريباً وابسته به بني اميه است. يکوقتي نزد عبدالملک مروان آمد. عبدالملک پنج سال بعد از شهادت امام حسين سر کار آمد. مي‌گويد: آمدم در جلسه عبدالملک ديدم پر از شخصيت‌ها هستند و در شام نشستند. من هم جلوي در نشستم. عبدالملک رو کرد به کساني که آنجا بودند، گفت: چه کسي مي‌تواند يک خبر جديدي بگويد که من نشنيده باشم؟ همه سکوت کردند. خود ايشان گفت: خبر جديد اين است. شام آن روزي که علي بن ابي طالب در کوفه به شهادت رسيد، هر سنگي را در بيت المقدس از روي زمين برمي‌داشتند زيرش خون تازه بود! زُهري مي‌گويد: جرأت نکردم جلو بروم. چون فاصله من با عبدالملک زياد بود. به کنار دستي‌ام گفتم که به بغل دستي‌اش بگويد که به عبدالملک برسد که من هم يک خبر تازه دارم. وقتي رسيد مرا به حضور پذيرفت. جلو رفتم. گفت: چه خبر تازه‌اي داري؟ گفتم: غير از خبري که شما الآن اعلام کردي که شام شهادت اميرالمؤمنين هر سنگي را از روي زمين برداشتند زير آن خون تازه بود. شام شهادت امام حسين (ع) هم هر سنگي را از روي زمين برداشتند، زيرش خون تازه بود. اين بکاء حقيقي بوده است. زمين در مصيبت امام حسين(ع) تا چهل روز گريه خون کرد. روز چهلم پايان اين بکاء است. روز اربعين شد. اين يک وجه است.
وجه دوم زيارت اربعين است. ما مي‌بينيم ائمه معصومين زيارت دارند. اما هيچ امامي زيارت اربعين ندارد. منحصر به امام حسين(ع) است. اميرالمؤمنين(ع) زيارت‌هاي فراواني دارد. اما در خصوص امام حسين(ع) صفوان جمّال از امام صادق(ع) زيارت مخصوص اربعين را نقل کرده است. اين نشان مي‌دهد اربعين موضوعيت دارد و اين زيارت اربعين هم زيارت عجيبي است و نکات معرفتي جالبي در زيارت اربعين هست. امام صادق(ع) در زيارت اربعين اينطور به صفوان جمّال ياد داده که جدم را اينطور زيارت کن. وقتي روز بالا مي‌آيد و خورشيد بالا مي‌آيد، خيلي علاقه‌مند هستند اربعين کربلا باشند. از دور هم مي‌شود امام حسين را زيارت کرد و زائر اربعين شد. انسان از دور زيارت اربعين امام حسين را مي‌خواند. از خصوصياتي که امام حسين(ع) دارند اين است که زيارت از راه دور دارند. انسان سه مرتبه از راه دور بگويد: «السلام عليک يا أبا عبدالله» زائر مي‌شود. اگر زيارت اربعين را خواند و کامل کرد مزيد بر فضل است. نورٌ علي نور است.
يک عبارتي در زيارت اربعين هست، خيلي جالب است. گاهي در اين زيارتنامه‌ها تنها براي ثواب اين زيارتنامه‌ها را نگفتند بخوانيم. يک نکات معرفتي مهمي در اين زيارتنامه‌ها هست من جمله زيارت اربعين. اين عبارت در زيارت اربعين هست «وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ» استنقاذ در زبان عربي استفاده مي‌شود درباره کسي که نجات غريق است. يعني آماده شده براي کسي که در دريا دارد غرق مي‌شود، سريع اقدام به نجات او بکند. امام حسين(ع) سفينة النجاة است و حديث مشهور از وجود مقدس پيغمبر اکرم که فرمود: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» سفينة النجاة يعني اين کشتي آنهايي که دارند غرق مي‌شوند را نجات مي‌دهد. امام صادق در زيارت اربعين به صفوان جمال ياد داد که به خدا اينطور بگو. بگو: «وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ» امام حسين بذل مهجه کرد، چون اگر در قلب خون نباشد انسان مرده است. بذل کرد، ايثار کرد. جانش را بخشيد. براي چه اين کار را کرد؟ «لِيَسْتَنْقِذَ» تا استنقاذ کند. مردمي که در گرداب جهل و ناداني غرق شده بودند، «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ» خدايا بندگان تو را «مِنَ الْجَهَالَةِ» از ناداني، «وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ» در گمراهي متحير مانده بودند. چقدر اين عبارت زيبا اين علت نهضت و قيام امام حسين را تشريح مي‌کند. امام حسين با چه هدفي مي‌آمد؟ چرا مي‌آمد؟ امام حسين(ع) در زيارت اربعين با يک بيان شيوا و زيبايي علت قيام امام حسين را بيان کرد. امام حسين قيام کرد که مردم را از جهل و گمراهي برهاند. مهمترين مسئوليت امام همين است. حضرت جانش را و ديگر راهي غير از اين نبود. شجره اسلام از بس آب حيات نخورده بود پژمرده شده بود. اگر هر خوني کنار اين شجره ريخته مي‌شد، اين شجره را طراوت نمي‌بخشيد. بايد خون يک شخصيتي که علم است، ميزان است، بايد ريخته شود تا طراوت شجره اسلام را احياء کند. يک موجي خون امام حسين ايجاد کرد که عبدالملک مروان بعد از پنج سال که از شهادت امام حسين سر کار آمد، براي کارگزارانش نامه نوشت که نسبت به خاندان پيغمبر متعرض نشويد. خاندان ابوسفيان با آل علي بن ابي طالب در افتادند ور افتادند. بنابراين وجه اربعين اين دو سه وجه بود. يکي مسأله زيارت، يکي مسأله بکاء.
شريعتي: خيلي‌ها حسرت مي‌خورند که کاش ما هم کربلاي معلي و زائر امام حسين بوديم. با نکته‌اي که شما گفتيد فکر کنم دلشان التيام پيدا کند و حال دلشان خوب شود. قطعاً ما هم نايب الزياره دوستان خواهيم بود. اگر خدا توفيق بدهد فردا از کربلاي معلي دعاگوي همه عزيزان هستيم. برنامه فردا را با حضور حاج آقاي فرحزاد و برنامه روز پنجشنبه را با حضور حاج آقاي ماندگاري تقديم شما خواهيم کرد. امروز صفحه 131 قرآن کريم، آيات 28 تا 35 سوره مبارکه انعام در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.
«بَلْ بَدا لَهُمْ‏ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «28» وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ «29» وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ «30» قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى‏ ما فَرَّطْنا فِيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ «31» وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «32» قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ «33» وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ «34» وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ «35»
ترجمه: (چنين نيست،) بلكه آنچه (از كفر و نفاق) قبلًا (در دنيا) پنهان مى‏كردند، (در آن روز) برايشان آشكار شده و اگر آنان (طبق خواسته و آرزويشان) به دنيا بازگردانده شوند، بى‏گمان باز هم به آنچه از آن نهى شده‏اند بازمى‏گردند و آنان قطعاً دروغگويانند. و گفتند: جز زندگى دنيوى ما، هيچ زندگى ديگرى نيست و ما (پس از مرگ) برانگيحته نمى‏شويم. و اگرببينى آنگاه كه در برابر پروردگارشان بازداشته شده‏اند، (خدا) مى‏فرمايد: آيا اين (رستاخيز) حقّ نيست؟ مى‏گويند: بلى، به پروردگارمان سوگند (كه حقّ است). او مى‏فرمايد: پس به كيفر كفرورزى‏ها و كفران‏هايتان، عذاب را بچشيد. قطعاً كسانى كه ديدار خداوند (در قيامت) را تكذيب كردند زيانكار شدند، همين كه ساعت موعود ناگهان به سراغشان آيد، در حالى كه بار سنگين گناهان خويش را بر پشتشان مى‏كشند، گويند: دريغا از آن كوتاهى‏هايى كه در دنيا كرده‏ايم، آگاه باشيد كه چه بد بارى است آنچه به دوش مى‏كشند. و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست و البتّه خانه‏ى آخرت، براى تقوا پيشگان بهتر است. آيا نمى‏انديشيد؟ البتّه ما مى‏دانيم كه آنچه مى‏گويند، تو را اندوهناك مى‏كند، (ولى غم مخور و بدان كه) آنان (در واقع) تو را تكذيب نمى‏كنند، بلكه (اين) ستمگران آيات خدا را انكار مى‏كنند. و همانا پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند، ليكن در برابر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند صبر كردند، تا يارى ما به آنان رسيد. (تو نيز چنين باش زيرا) براى كلمات (و سنّت‏هاى) خداوند، تغيير دهنده‏اى نيست. قطعاً از اخبار پيامبران براى تو آمده است (و با تاريخ آنان آشنا هستى). و اگر اعراض و بى‏اعتنايى آنان (كافران) بر تو سنگين است (و مى‏خواهى به هر وسيله آنان را به راه آورى، ببين) اگر بتوانى سوراخى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى تا آيه‏اى (ديگر) برايشان بياورى (پس بياور ولى بدان كه باز هم ايمان نخواهند آورد) و اگر خدا خواسته بود همه‏ى آنان را بر هدايت گرد مى‏آورد (ولى سنّت الهى بر هدايت اجبارى نيست) پس هرگز از جاهلان مباش.
شريعتي: انشاءالله همه ما از آستان کرامت بهره‌مند شويم و محروم نباشيم. اشاره قرآني را بفرماييد و انشاءالله از صاحب کامل الزيارات ابن قولويه قمي براي ما بگوييد.
حاج آقاي نظري منفرد:  در اين صفحه که تلاوت شد آيه «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» بود. اين آيه در سوره مبارکه حديد هم نظيرش آمده است و واقعاً دنيا همينطور است که دنيا يا لهو است يا لعب است و بازي است. اگر انسان عمرش را براي خدا بگذارد، اين ديگر لهو و لعب نيست. قطعه زمان عمر براي او سرمايه مي‌شود. چون خداي متعال مي‌فرمايد: انسان در خسران است، «إِلَّا الَّذِينَ‏ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» (شعرا/227) اگر اين را براي خدا گذاشت اين برايش سرمايه مي‌شود. اين برايش ماندگار مي‌شود «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ» (بقره/110) بنابراين اين دنيا درست است لهو و لعب است وليکن اگر انسان براي خدا بگذارد، اين دنيا، دنياي خوبي براي انسان مي‌شود. يک کسي نزد اميرالمؤمنين دنيا را مذمت مي‌کرد. حضرت فرمود: چرا دنيا را مذمت مي‌کني؟ «الدنيا متجر اولياء الله» اولياي خدا در همين دنيا تجارت کردند و به سعادت رسيدند. دنيا لهو و لعب است براي کساني که مشغول بازي و سرگرمي هستند. اما دنيا براي کساني که اهل کار خير هستند، متجر اولياي خداست.
شريعتي: کامل الزيارات مرحوم ابن قولويه قمي که ديگر در اين سالها مردم با آن آشنا شدند، گزيده کامل الزيارات هم وجود دارد. دوستاني که تمايل دارند تهيه کنند به ما پيامک ارسال کنيد.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم ابن قولويه از خانداني هستند که در اوايل تأسيس قم از خاندان‌هاي اصيل قم هستند. ابن قولويه و ابن بابويه همه قمي هستند و خاندان علي بن ابراهيم قمي هم از روات احاديث هستند، هم صاحب تأليف هستند. علي بن ابراهيم صاحب تفسير است. ابن قولويه صاحب کامل الزيارات است. اين کامل الزيارات از کتاب‌هاي مصدر ماست. کتاب معتبري است. برخي از علما تمام روايات اين کتاب را معتبر مي‌دانند به خاطر توسيري که جعفر بن محمد بن قولويه در کامل الزيارات کرده است. پدر ايشان هم در قم دفن هست در نزديک حرم مطهر. خود ابن قولويه در کاظمين پايين پاي امام کاظم با شاگردانشان شيخ مفيد(ره) هردو يکجا دفن هستند. ابن قولويه متوفاي 366 هست. شيخ مفيد متوفاي 413 هست. سي سال داشت که ابن قولويه از دنيا رفت.  يک نکته عرض کنم جدا از اينکه ايشان از قميين است، در عصر ايشان غرامت حجر الاسود را از مکه بيرون بردند و به بحرين بردند. غرامت اسماعيليه هستند. خليفه عباسي چون سال سيصد و سي و خرده‌اي حجرالاسود را بردند. آن زمان دوران خلفاي بني عباس در بغداد بود. اينها خيلي تلاش کردند که اين حجر را برگردانند. چون مبدأ طواف بود براي مسلمان‌ها، خلاصه با آنها کنار آمدند و قرار شد يک پول بسيار زيادي را خليفه بدهد تا حجر را بگيرد.  حجر را از اينها پس گرفتند آوردند در کوفه، در مسجد کوفه نصب کردند، حضرت علي در فرمايشاتشان فرمودند: حجرالاسود در مسجد کوفه مي‌آيد. همه تعجب کردند! بعد از کوفه منتقل کردند و در جاي خودش قرار دادند.
آقا امام سجاد(ع) در خطبه‌اي که در شام خواندند، وقتي خواستند بالاي منبر خودشان را معرفي کنند، مي‌فرمايد: «انا ابن من‏ حمل‏ الركن‏ باطراف الردا» من پسر پيامبري هستم که حجر را در عباي خودشان گذاشتند و اطرافش را گرفتند و فرمودند: بياييد! بعد خود پيامبر گرفتند و در جاي خودش گذاشتند. اينها فضيلت است و اينکه بايد حجرالاسود را در جاي خودش کسي بگذارد که معصوم است. ابن قولويه اين را مي‌دانست که حجر را وجود مقدس ولي عصر در آنجا مي‌گذارد. لذا سالي که قرار بود حجر را نصب کنند که دقيقاً خاطرم نيست سال 36 هست يا 46، يعني از کوفه قرار است حجر به مکه برود و در ايام حج نصب کنند. ايشان تصميم گرفت به مکه بيايد که ببيند اين کسي که حجر را در جاي خودش مي‌گذارد چه کسي است؟ وجود مقدس حضرت ولي‌عصر را ببيند. از قم حرکت کرد و به بغداد آمد. در بغداد شديداً بيمار شد. يک کسي را اجير کرد، يک آدم فهميده و زرنگ را انتخاب کرد و گفت: يک نامه‌اي دارم، اين نامه را به حج ببر و من هزينه تو را هم تأمين مي‌کنم. با آن کسي که حجر را در زاويه کعبه مي‌گذارد، ببين چه کسي است و نامه مرا به او بده. اين شخص آمد مکه و برگشت. جواب نامه را گرفته بود. ابن قولويه گفت: چه کار کردي؟ گفت: خيلي آن روزي که مي‌خواستند حجر را نصب کنند جمعيت زيادي ازدحام کرده بودند. من هم سعي کردم جلو بروم و ببينم آن کسي که حجر را برمي‌دارد و در جاي خودش مي‌گذارد چه کسي هست. ديدم يک مرتبه از وسط جمعيت جوان خوش سيمايي آمد حجر را در جاي خودش گذاشت و به سرعت از در مسجد بيرون رفت. من ايشان را تعقيب کردم که به ايشان برسم. ديدم به سمت منا مي‌رود. ايشان آهسته مي‌رفت و من تند مي‌رفتم و باز به ايشان نمي‌رسيدم. قدري که از محوطه مسجدالحرام فاصله گرفتيم و دور شديم. ايشان هم رفت و کسي نبود و من نگران بودم. قلبم مي‌زد و ناراحت بودم و مي‌خواستم نامه را به ايشان برسانم، مي‌ترسيدم ايشان را گم کنم و دستم به ايشان نرسد، قدري که از جمعيت دور شديم ايشان ايستاد و رويش را به من کرد و فرمود: نامه ابن قولويه را بده! نامه را گرفت و بدون اينکه باز کند، فرمود: به او بگو شما بيست سال ديگر زنده خواهي بود. ايشان در نامه نوشته بود من در اين بيماري از دنيا مي‌روم يا نه؟ ايشان وقتي نامه را آورد، پاسخ را هم آورد. مي‌گويد: وقتي پاسخ حضرت را گرفتم، خواستم حرف بزنم ميخ کوب شده بودم. حضرت تشريف بردند. ابن قولويه سال 366 سالم بود. به همه مي‌گفت: امسال مرگ من مي‌رسد. مي‌گفتند: شما سالم هستيد. گفت: نه! همان سال وفاتشان اطلاع دادند من از دنيا مي‌روم. حضرت به من خبر داده است. وفات ايشان سال 366 هست. سال 366 سي و شش سال بعد از شروع غيبت کبري است. چون 329 غيبت کبري شروع شده است.
شريعتي: حسن ختام برنامه ما شخصيتي است که تمام مصائب و سختي‌ها را به دوش مي‌کشد. زينب کبري و اربعين به هم گره خوردند. قدري از اين شخصيت براي ما بگوييد.
حاج آقاي نظري منفرد: يک وجه ديگري از اربعين عرض کنم يکي حديث امام حسن عسگري است که فرمودند: پنج چيز علامت مؤمن است. يکي اينکه انسان بسم الله را بلند بگويد. يکي صلاة 51 رکعت است. 17 رکعت نماز واجب داريم، دو برابرش نوافل روزها و شب‌ها است. يکي هم انگشتر به دست راست کردن مؤمن است. يکي هم اينکه انسان پيشاني را روي خاک بگذارد. يا اينکه گونه‌هايش را روي خاک بگذارد. يکي هم زيارت اربعين است. زيارت اربعين يکي از علائم مؤمن است. نه زيارت اربعين از نزديک برويم. کساني که توفيق تشرف نداشتند از منزل بخوانند. وجه ديگري که در مورد اربعين امام حسين(ع) است اين است که زينب کبري(س) وقتي قافله از شام حرکت کرد و سر دوراهي رسيد، به امام سجاد(ع) آن کسي که قافله را هدايت مي‌کرد، گفت: کجا بروم؟ فرمود: از عمه‌ام زينب سؤال کن. خدمت بي بي (س) آمد و عرض کرد: چه کار کنيم؟ فرمود: به سمت کربلا برويد. چرا حضرت زينب کربلا آمد؟ حضرت زينب(س) کربلا آمد هم قبر امام حسين را زيارت کند. هم براي امام حسين گريه کند و هم زيارت اربعين امام حسين را درک کند. هم خبر پيروزي نهضت امام حسين را برساند. «زينب آمد شام را يکباره ويران کرد و رفت» روزي که حضرت زينب وارد شام شدند مردمشان مي‌خنديدند، جشن گرفته بودند. روز حرکت کجاوه‌ها را سياه پوش کرده بودند. گريه مي‌کردند. اين نتيجه حضور اهل‌بيت در شام بود. خطبه امام سجاد و حضرت زينب يک تحولي در شام ايجاد کرد. خبر اين پيروزي را که امام حسين لحظه آخر، روز عاشورا به اهل‌بيت فرمودند: پايان اين خط پيروزي شماست. حضرت زينب روز اربعين به کربلا آمدند و خبر اين پيروزي را به امام حسين دادند که ما پيروز معرکه بوديم! شاهد اينکه روز اربعين روز زيارتي مخصوص امام حسين است، اين است که وقتي حضرت زينب کربلا آمدند ديدند جابربن عبدالله انصاري صحابه رسول خدا با عطيه آمدند و در يک زمان با هم رسيدند. جماعتي از بني هاشم هم آمده بودند. اينها وجوهي است در مورد اينکه چرا اربعين زيارتش رسم شده است؟ جابر کنار شط آمده و غسل کرده است. گام‌ها را کوچک کوچک برمي‌داشت. اينها نشان مي‌دهد زيارت اربعين موضوعيت دارد.
شريعتي: انشاءالله زيارت همه کساني که زائر کربلا هستند قبول باشد و آنهايي که به هر دليل نتوانستند بروند، ثواب زيارت را در کارنامه اعمالشان ببينند و مشمول عنايت و نظر امام حسين(ع) باشند. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي نظري منفرد: انشاءالله هميشه تا پايان عمر زائر امام حسين باشيم که يکي از موفقيت‌ها زيارت امام حسين است ولو از راه دور. انشاءالله خداي متعال امام حسين را در لحظه آخر به فرياد همه ما برساند و از خداي متعال مي‌خواهم سفر زائران اربعين امام حسين را بي خطر بگرداند.
شريعتي: «والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين... صلي الله عليک يا أباعبدالله»