اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-08-02-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– نامه‌هاي حضرت امام حسن مجتبي (عليه‌السلام)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه‌هاي حضرت امام حسن مجتبي (عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 02-08-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضي واجعل عاقبة امرنا خيرا» سلام مي‌کنم به شما دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي بسيار نازنين‌مان، انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد و دلهاي شما بهاري باشد. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و همه‌ي بيننده‌هاي عزيز عرض سلام دارم. اميدوارم موفق باشند.
شريعتي: روزهاي سه‌شنبه با حاج آقاي نظري در مورد نامه‌ها و مکاتيب ائمه(ع) صحبت مي‌کنيم و نکاتي که در اين نامه‌ها نهفته است. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم، امروز به مناسبت اينکه در آستانه‌ي شهادت امام حسن مجتبي(ع) هستيم و هفتم صفر به نقل معتبر شهادت آن بزرگوار هست، نامه‌هاي اين حضرت را تقديم مي‌کنم.
امام حسن(ع) بزرگترين فرزند فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين هستند و خيلي مورد عنايت رسول خدا بود. پيامبر خيلي به ايشان علاقه‌مند بود. مي‌فرمود: «ان الحسن ريحانتي» حسن گل من است. گاهي پيامبر او را در آغوش مي‌گرفت و لب‌هاي او را مي‌بوسيد. فوق العاده به ايشان علاقه‌مند بود. درباره‌ي ايشان و برادر ايشان مي‌فرمودند: «الحسن و الحسين‏ إمامان‏ قاما أو قعدا» (المناقب، ج 3، ص 394) «ان الحسن و الحسين سيدي الشباب اهل الجنة» تعبيرهاي مختلفي که در منابع عامه و خاصه در مورد امام حسن(ع) و برادرشان امام حسين(ع) آمده است. جالب اين است که بزرگوار هنگام رحلت و شهادت پيامبر هفت سال بيشتر نداشتند اما در منابع عامه برخي از ادعيه رسول خدا از ايشان نقل شده است. يک دعايي هست در قنوت نماز وَتر که در صحاح عامه از امام حسن نقل مي‌کند که رسول خدا در قنوت نماز وترشان اين دعا را مي‌خواندند و اين آقازاده آن شب کنار پيامبر بوده و پيامبر شب‌ها را بيدار بودند و ايشان هم در کنار پيامبر اين دعا را حفظ کرده است. علي اي حال بايد به امام حسن پرداخته شود. برادر بزرگ امام حسين هستند، امام و حجت خدا هستند. بايستي حق ايشان ادا شود. امام حسن خيلي غريب و مظلوم هستند. من نامه‌اي را خدمت بينندگان تقديم مي‌کنم و اين نامه مقداري جنبه اعتقادي دارد. اما تصور من اين است که اگر اين نامه را باز کنيم خوب و تأثير گذار است.
شخصي به نام حسن بصري است. ايشان متوفاي 110 هست و عمر طولاني کرده است. 89 سال عمرش بوده است. حسن بن يسار است. امام حسن مجتبي(ع) شهادتشان سنه 50 هست. ايشان حضرت مجتبي را درک کرده است. شايد آنوقت حدود سي سال داشته است. يک نامه‌اي را خدمت امام حسن مجتبي نوشته است که من فرازهايي که در نامه ايشان آمده عرض مي‌کنم و بعد پاسخ حضرت را مي‌گويم. ايشان مي‌گويد: «فَإِنَّکُمْ مَعْشَرَ بَنِي هَاشِمٍ الْفُلْکُ الْجَارِيَةُ» شما خاندان بني هاشم کشتي هستيد که در دريا در حرکت است. «فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ» در لُجه‌ها و در دريا موج‌هايي که هست و شديد است و کشتي تلاطم پيدا مي‌کند را لجج غامره گويند. کشتي که آنجا حرکت مي‌کند و سالم به ساحل مي‌رسد. شما چراغ‌هايي هستيد که در تاريکي‌ها «وَ الْأَعْلَامُ الهُدي» پرچم‌هايي هستيد که اين پرچم‌هاي هدايت است. در نامه ايشان اين القاب را نسبت به حضرت مجتبي ذکر کرده است. «الائمة القادة» شما پيشواياني هستيد که جلودار و رهبر جامعه هستيد. خانداني هستيد که هرکس از شما پيروي کند نجات پيدا مي‌کند. شما کشتي هستيد که مؤمنين به اين کشتي پناهنده مي‌‌شوند. «و يلجوا فيها المتمسکون» کساني که تمسک کنند و سوار بر اين کشتي شوند، رهايي و نجات پيدا مي‌کنند. اين مقدمات نامه بود.
بعد سؤال کردند: «لقد کثُرَ يابن رسول الله، عندنا الکلام في القدر» نزد ما صحبت در مورد قضا و قدر خيلي زياد است، اختلاف ما «في الاستطاعه» در اين اختلاف کرديم که آيا انسان مي‌تواند در برابر قضا و قدر مقاومت کند. مي‌تواند قضا و قدر را بر هم بزند يا نه؟ «فامنا ما أري عليه رأيَک» مرا راهنمايي کن که نظر شما چيست؟ «و رأي آبائک» رأي پدران شما در اين مسأله چيست؟ «فعندکم ذرية بعضها من بعض» شما خانداني هستيد که بعضي از بعض ديگر هستيد. يعني مثل پدرانتان هستيد. «عَلَّمَ الله» خدا تعليم شما کرده و شما آموختيد. «و هو شُهَدُ عليکم و أنتم شهداء علي الناس» خدا گواه بر مردم است و شما هم گواهان بر مردم هستيد. «والسلام» اين سؤال قضا و قدر سؤالي است که امروز هم در اذهان مردم هست. برخي تصور مي‌کنند قضا و قدر جبري است که انسان نمي‌تواند اين را دگرگون کند.
لازم است در اين مورد توضيحي عرض کنم. قضا و قدر يک امر حتمي است. هم از قرآن و هم از روايات استفاده مي‌شود. نامه و پاسخ حضرت را خواهيم خواند. حضرت مي‌فرمايد: هرکس قضا و قدر الهي را قبول نکند مسلمان نيست. خداوند قضا و قدر دارد. اما آيا اين قضا و قدر خداوند با اختيار ما منافات دارد؟ ما در برابر اين قضا و قدر هيچ مختار نيستيم؟ در اين نظامي که ما زندگي مي‌کنيم، يک سلسله امور هست که از حيطه و قدرت ما خارج است. يعني ما هيچ نقشي در اين امور نداريم. مثلاً خورشيد نور افشاني مي‌کند و حرارت را در فضا پخش مي‌کند. اين در اختيار ما نيست و قضا و قدر الهي است و بايد اينطور باشد.
در مورد خودمان، ما يک آمدني و يک رفتني داريم. آمدن ما دست ما نبود که به اين دنيا بياييم. اين قضاي الهي است که قرار بوده ما به اين دنيا بياييم. رفتن هم همينطور است. آنچه مربوط به ما مي‌شود و در حيطه قدرت ماست، قضا و قدر الهي هست اما ما هم در آن نقش داريم. اينطور نيست که اگر کسي رانندگي مي‌کند پايش را روي پدال گاز مي‌گذارد و با سراعت غير مجاز حرکت مي‌کند و بعد در اثر اين اتومبيل واژگون مي‌شود و خداي نکرده تلف مي‌شود. مردم مي‌گويند: مقدر او بود! اينطور نيست. افعال ما قضاي الهي و قدر الهي است. همه چيز در قضا و قدر الهي است اما منافات با اختيار ما ندارد. خداوند متعال به ما قدرت داده است. اين قدرت قضا و قدر الهي است. وقتي پا روي پدال گاز مي‌رود اين قضا و قدر الهي است. اگر سرعت از حد مجاز تجاوز کند و به جايي برسد، اين اتومبيل سقوط مي‌کند. اين هم قضاي الهي و هم قدر الهي است. اگر چنين کردي کشته خواهي شد. اين قضا و قدر الهي است. اما به ما اختيار داده که اين پا را زياد فشار بياوريم يا کم فشار بياوريم؟ سوزاندن آتش قضا و قدر الهي است. خدا تقدير کرده که اين آتش بسوزاند. اما روشن کردن اين آتش و در اين نقطه قرار دادنش در اختيار ماست. نمي‌شود انسان همه را به خدا نسبت بدهد. اشتباه از اينجا نشأت گرفته که مي‌گويند: اگر قضا و قدر الهي در همه نظام هستي حاکم هست پس ما مجبور هستيم.
يک چيزهايي در نظام هستي هست به طور کلي ما هيچ نقشي در آن نداريم. مثل خورشيد، مثل کره زمين که مي‌گردد و شب و روز مي‌شود. اين قضا و قدر الهي است. «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» (يس/38) «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ‏ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» (يس/39) «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي‏ لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (يس/40) اگر اين دو کره در مدار خودشان حرکت نکنند. مثلاً کره ماه که به دور زمين مي‌گردد، جذب زمين شود و نابود شود. زمين و کره‌ي ماه در اثر برخورد، اين قضاي الهي است که در يک مدار خاصي حرکت مي‌کند. قرآن هم همين را مي‌فرمايد و اين دست ما نيست.
سراغ افعال خودمان بياييم و چيزي که در اختيار ما و دست ماست. يعني خداوند متعال مقدر کرده که من اگر از يک ساختمان بلندي بدوم و نزديک پرتگاهي برسم سقوط مي‌کنم و اين سقوط مرا مي‌کشد. اين قضاي الهي است و جاذبه را خدا قرار داده است که هميشه جسم بزرگتر، جسم کوچکتر را به طرف خودش جذب مي‌کند. اما اين سرعت را هم خداي متعال مقدر کرده است که اگر انسان با اين سرعت بدود سقوط مي‌کند. اما اين اختيار را به من داده که من سراغ اين قضا نروم. مي‌توانم سرعت اتومبيل را کمتر کنم تا قضاي الهي اتفاق نيافتد. تحقق قضا و قدر الهي که حتمي است در افعال ماست. در سوره مبارکه يس هست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏» (يس/82) اينها چيزهايي است که از حيطه قدرت ما خارج است. اما نسبت به افعال ما خداي متعال قضا و قدر دارد منتهي قضا و قدرش اين است که من اراده کنم. اين نکته را اگر عزيزان دقت کنند خيلي مسأله قضا و قدر روشن مي‌شود و کساني که قضا و قدر را طرف خودش انجام داده و فعل خود اوست و اين را نسبت به خداي متعال مي‌دهد. بله، خدا قدرت داده است. اگر اين قدرت نبود اين کار اتفاق نمي‌افتاد. اما اختيار هم به من داده که من قدرت را چگونه مصرف کنم و چگونه اين را خرج کنم و چگونه از اين بهره‌برداري کنم. اگر دقت در اين شود تمام نظام هستي حتي افعال ما تحت قضا و قدر الهي است و اين قضا و قدر الهي در آن اموري که در دست ما نيست، مستقيم قضا و قدر الهي حاکم است. اين اموري که در اختيار من است، خداي متعال خواسته من نماز بخوانم. بعضي مي‌گويند: خدا نخواسته ما نماز بخوانيم. چرا خدا خواسته نماز بخوانيم اما خواسته من اراده کنم، قضاي الهي و قدر الهي اين هست که من اراده کنم و با اراده خودم نماز بخوانم. من اراده کنم با اراده خودم گناه نکنم. برخي گناه مي‌کنند مي‌گويند: خدا خواسته ما گناه کنيم، نه خدا نخواسته است. خدا تقدير کرده که اين گناه با اراده من اتفاق نيافتد، يعني با اراده من اتفاق بيافتد. اين يک خلاصه‌اي در مورد قضا و قدر است. اصل بحث در مسائل کلامي مطرح است و از آيات کريمه قرآن مجيد هم همين معنا استفاده مي‌شود با توجه به اينکه قدرت الهي يک قدرت عام و شاملي است، «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير» (بقره/20) اما هيچ منافاتي ندارد که قدرت الهي سر جاي خودش و ما هم در کارها مختار هستيم. مي‌توانيم يک کاري را انجام بدهيم يا انجام ندهيم. اگر ما به خودمان مراجعه کنيم مي‌بينيم ما مختار هستيم. مي‌توانستيم اين کار را انجام ندهيم اين اتفاق نيافتد يا آن کار را انجام بدهيم اين اتفاق بيافتد. اگر چنين نبود آنوقت اين دادگاه‌ها و محاکم را مي‌گفتيم: همه را خدا کرده است و ديگر حق نداشتيم کسي را محاکمه کنيم. بگوييم: تو چرا اين کار را کردي؟ معلوم مي‌شود کار استناد به ما دارد. قدرت و حياتش را خدا داده است. ولي اراده ما نقش دارد. بنده که اينجا نشستم و نسبت به خيلي از کارها قدرت دارم، مي‌توانم انجام بدهم اما نمي‌دهم. اين معلوم مي‌شود قدرت را خدا داده، اما تقدير کرده وقتي من اراده کردم آن کار محقق شود و انجام شود. بنابراين دقت در اين امر نشان مي‌دهد قضا و قدر در همه نظام هستي حاکم هست اما منافات با اختيار ما ندارد.
من پاسخ حضرت را بخوانم. امام(ع) فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحيم، من الحسن بن علي الي الحسن بصري» اين نامه از حسن بن علي به حسن بصري است. «اما بعد فقد انتهي الي کتابک عند حيرتک و حيرة من زَعَمتَ من اُمتنا» نامه شما به من رسيد که شما متحير ماندي و کساني که از امت پيغمبر هستند، گمان مي‌کني در امر قضا و قدر متحير ماندند. «و کيف ترجعون الينا و انتم بالقول دون العمل» شما چطور سراغ ما آمدي؟ شما درگفتارتان همچنان که در نامه ايشان بود، از ما تعرف و تبعيت مي‌کنيد اما در عمل از ما تبعيت نمي‌کنيد. حسن بصري ظاهراً از رؤساي قدريه هست. «و اعلم» بدان! «انه لولا ما تناها اليّ من حيرتک و حيرت الامة قبلک» حضرت مي‌فرمايد: اگر من اين مسئوليت را احساس نمي‌کردم که شما متحير شدي و نمي‌داني چه کار کني، اصلاً جواب شما را نمي‌دادم. چون ايشان از نظر عمل، عملش با حضرت مجتبي فرق داشت و زمان اميرالمؤمنين ايشان از اميرالمؤمنين علي(ع) کناره گيري کرد. «ولکن الناصح و ابن الناصح الامين» من پند دهنده هستم و پسر پند دهنده هستم که امين هست و بايستي حق را براي شما بيان کنم که شما حق را از باطل تشخيص بدهي. «والذي عليه رأئي» آن کسي که من بر او هستم، «انّ من لم يؤمن بالقدر خَيرهِ و شَرهِ فقد کَفَروا» کسي که قضا و قدر را قبول نداشته باشد کافر است. چون قضا و قدر در همه نظام هستي هست. ما معتقد هستيم. اگر اين اعتقاد را نداشته باشيم به خدا کافر شديم. خداي متعال قادر است و نظام هستي را او تدبير مي‌کند. «يُدَبّر العدل» فرمودند: «و من حمل المعاصي علي الله فقد فَجَر» اما اگر کسي بگويد: اين گناهان را خدا کرده است و من نکردم، جبر است. اين فجور کرده است. چون قضا و قدر خدا در تمام نظام هستي حاکم است پس ما بياييم بگوييم: کارهايي که ما مي‌کنيم نسبت به خدا بدهيم. ظالم هم بگويد: کارهايي که من کردم خدا کرده است. قاتل هم همين را بگويد. نه اينطور نيست. «ان الله عزّ و جَل لا يطاع باکرا هو لا يعصي بغلبة و لا يمهل العباد في ملکه» خدا با اکراه اطاعت نمي‌شود. ما خدا را با اختيار خودمان اطاعت مي‌‌کنيم. مي‌توانيم اطاعت نکنيم. اين اختيار را خداي متعال به ما داده است. خدا به جبر معصيت نمي‌شود. «غلبه» يعني جبر، يک کاري کرده که ما معصيت کنيم. «و لکنه الممالک لما يمَلَکَهُم» خدا مالک هرچيزي هست که مردم مالکش هستند. قدرت و توان مرا خدا مالکش هست. مي‌تواند جلوي مرا بگيرد که من گناه نکنم. ولي هرگز اين کار را نمي‌کند. مي‌تواند جلوي مرا بگيرد که من نماز نخوانم، ولي هرگز اين کار را نمي‌کند. چون مي‌خواهد من آزاد باشم. يکي از خصوصيات انسان اين است که انسان آزاد خلق شده است.
يک عبارت زيبايي از اميرالمؤمنين هست که حضرت مي‌فرمايد: هيچوقت دستتان را جلوي مردم دراز نکنيد. چون دست دراز کردن جلوي مردم بردگي است. انسان بنده ديگران مي‌شود. خدا تو را آزاد آفريده است. چرا خودت را برده ديگران مي‌کني؟ خداوند متعال ولو مالک انسان‌ها هست اما اينها را آزاد آفريده است و در سرشت اينها آزادي و اختيار است. مي‌توانند يک کاري را انجام بدهد و مي‌تواند انجام ندهد. يکوقتي اگر جبر محض بود تمام دادگاه‌ها بايد جمع مي‌شد. «والقادر علي ما عليه اقدَرَهُ» خداوند متعال قدرت دارد و توان دارد به هرچيزي که به بشر قدرت داده است. بشر را قدرت داده و توان دارد جلويش را بگيرد. «فان اعتمروا بالطاعة» اگر خودشان اختيار کردند که خدا را اطاعت کنند، «لم يكن لهم اختيارا» خداوند جلويشان را نمي‌گيرد. دوست داري اطاعت کن. خدا جلويت را نمي‌گيرد. «ولا لهم عنها مانعا» از آن طاعت خدا ممانعت نمي‌کند. «و ان اعتمروا بالمعصية» اما اگر تصميم گرفتند معصيت خدا را بکنند، «سبحانه و تعالي» خداي متعال «و شاء سبحانه ان يمن عليهم فيحول بينهم و بينها فعل» خداي متعال مي‌تواند، بعضي اينطور هستند مي‌گويند: خدايا وقتي ما مي‌خواهيم معصيت کنيم توفيق بده که ما معصيت نکنيم. «و ان لم يفعل» اما اگر خدا جلوي اينها را نگرفت، مي‌خواهد معصيت کند، «فليس هو عملهم عليها اجبارا» خدا آن بنده را وادار نکرده که اي معصيت را اجباراً انجام بدهد. «ولا الزمَهُم اكراها» ملزم نکرده که حتماً اين معصيت را بکن و بعد اين معصيت را به عهده خدا بگذارد و بگويد: خدا مرا وادار کرد اين معصيت را بکنم. نه! بلکه خداوند متعال «بل احتجاجه جلّ ذکره عليهم» خدا آمده و ارشاد کرده و فرموده: اين کار به نفع تو نيست و برايت ضرر دارد و اين کار به نفع توست. چطور ارشاد کرده است؟ از درون عقل و از بيرون پيامبران، اولياي خدا را فرستاده که راه را از چاه نشان بدهند. يک شعري يادم آمد بخوانم. شاعر مي‌گويد:
چاه است و راه و ديده‌ي بينا و آفتاب *** تا هرکسي نگاه کن پيش پاي خويش
چندين چراغ دارد و بيراهه مي‌رود *** بگذار تا بيافتد و بيند سزاي خويش
اين سزاي خويش است، نه سزاي خدا. خودت انتخاب کردي. امام(ع) مي‌فرمايند: «ان عَرفَهُم» اينها را نشانشان داده است. برايشان تعريف کرده است. «و جعل لهم السبيل» راه براي اينها قرار داده است. «الى فعل ما دعوهم اليه» انجام يک کاري که خدا خواسته اينها انجام بدهند. مثل نماز خواندن و روزه گرفتن، به اينها راه نشان داده، شرايط و مقدمات را همه برايشان فراهم کرده است. «و تركوا ما نهاهم عنه» يک چيزهايي هم گفته در زندگي انجام ندهيد که براي شما ضرر دارد. و الا کساني که معصيت خداي متعال را مي‌کنند که به خداي متعال ضرري وارد نمي‌شود. «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي‏ الْأَرْضِ‏ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد» (ابراهيم/8)
گر جمله‌ي کائنات کافر گردند *** بر دامن کبرياش ننشيند گرد
در آيات سوره مبارکه حج يک نکته زيبايي هست در مورد اين قرباني‌هايي که حاجي‌ها در روز عيد قربان در منا قرباني مي‌کنند، هر حاجي بايستي يک قرباني بکند. مي‌فرمايد: خود قرباني‌ها بايد به مصرف فقرا برسد و به مؤمنين داده شود. خود انسان بخورد. خداي متعال مي‌فرمايد: «لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ» (حج/37) من نه اين گوشت‌ها و نه اين خون‌ها را مي‌خواهم. شما بايد آزمايش شويد که آيا اين تقوا را داريد، مرد عمل هستيد يا نيستيد. خداي متعال نياز به طاعت‌هاي ما ندارد. از معصيت‌هاي ما ضرري به خدا نمي‌رسد. بعد حضرت مي فرمايد: «و لله الحجة البالغه» اين نامه حضرت مجتبي به حسن بصري بود و توضيحاتي که در مورد مسأله قضا و قدر عرض شد. اميدوارم با بيان قاصرم توانسته باشم در مورد قضا و قدر مطالبي را عرض کنم.
شريعتي: اينکه دعا قضا و قدر را برمي‌گرداند، چه نکته‌اي دارد؟
حاج آقاي نظري منفرد: اين قضا و قدر چيزهايي است که در اختيار ما نيست. مثلاً از باب مثال شما اتومبيل‌تان را آهسته مي‌بريد. اما يک کسي سرعت زيادي دارد و به شما مي‌زند. اينجا در اختيار شما نبوده است. اينجا دعا به داد مي‌رسد. موارد فراوان زيادي در زندگي انسان هست که با دعا و صدقه آن پيشامدها در اثر دعا برمي‌گردد.
شريعتي: امروز صفحه 117 قرآن کريم، آيات 51 تا 57 سوره مبارکه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. سوره مائده سوره‌اي است که با نام اميرالمؤمنين گره خورده است و ولايت آن حضرت و فرزندان بزرگوارشان. در مورد مرحوم قزويني هم صحبت خواهيم کرد.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ‏ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «51» فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى‏ ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ «52» وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ «53» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ «54» إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ «55» وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ «56» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «57»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! يهوديان و مسيحيان را سرپرست و ياور نگيريد، (زيرا) بعضى از آنان يار و ياور بعض ديگرند و هر كس از شما كه آنان را ولىّ خود قرار دهد پس قطعاً از آنان است. همانا خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمى‏كند. (با آن همه توصيه به نپذيرفتن ولايت كفّار) بيماردلان را مى‏بينى كه در دوستى با آنان (كافران)، سبقت مى‏گيرند (و در توجيه كارشان) مى‏گويند: مى‏ترسيم كه حادثه‏اى بد برايمان پيش آيد (و ما نيازمند كمك آنان باشيم) پس اميد است كه خداوند، پيروزى يا امر ديگرى را از جانب خود (به نفع مسلمانان) پيش آورد، آنگاه آنان از آنچه در دل پنهان داشته‏اند پشيمان شوند. و كسانى كه ايمان آوردند (هنگام پيروزى مسلمانان و رسوايى منافقان با تعجّب، به يكديگر) مى‏گويند: آيا اينان همان‏هايى هستند كه با تأكيد، به خدا قسم مى‏خوردند كه ما با شماييم؟ پس (چرا كارشان به اينجا كشيد؟) اعمالشان نابود شد و زيانكار شدند. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هر كس از شما كه از دين خود برگردد (به خدا ضررى نمى‏زند، چون) خداوند در آينده قومى را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند. آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مى‏كنند و از ملامت هيچ ملامت‏كننده‏اى نمى‏هراسند. اين فضل خداست كه به هر كه بخواهد (وشايسته ببيند) مى‏دهد و خداوند وسعت‏بخش بسيار داناست. ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پيامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مى‏دارند و در حال ركوع، زكات مى‏دهند. و هركس كه خدا و پيامبرش وچنان مؤمنانى را (كه در آيه قبل بيان شد) ولىّ خود بگيرد (از حزب خداست) همانا حزب خدا پيروز است. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از كسانى كه دين شما را به مسخره و بازى مى‏گيرند، آنان كه پيش از شما كتاب (آسمانى) داده شده‏اند و (نيز) كفّار را ولىّ خود نگيريد و از خدا بپرهيزيد، اگر ايمان داريد.
شريعتي: اشاره قرآني را بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: اين سوره سوره‌ي ولايت است. آيات مربوط به غدير هم در اين سوره هست. آيه ولايت هم که «انما وليکم الله» هست، در همين سوره است. اگر کسي سؤال کند آقا ولايت اميرالمؤمنين کجاي قرآن است؟ همين آيه شريفه کافي است. خداوند متعال حصر کرده با «انما» ولايت را در سه نفر. کلمه «انما» از نظر ادبي يک عقد اثباتي و يک عقد نفي دارد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» اين است و به جز اين نيست. ولي شما خداست. «وَ رَسُولُهُ» پيامبر، «وَ الَّذِينَ آمَنُوا» و همه‌ي مؤمنين را شامل نمي‌شود. «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» شرط اول کساني که نماز را به پا مي‌دارند. «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» زکات را پرداخت مي‌کنند. «وَ هُمْ راكِعُونَ» زکات را در حال رکوع نماز مي‌دهند. مؤمن هستند، نماز به پا مي‌دارند، زکات را در حال رکوع مي‌دهند. اين آيه به اتفاق اهل تفسير در مورد اميرالمؤمنين علي(ع) است. هيچکس اختلاف ندارد. اين آيه، آيه ولايت است. قرآن مجيد نياز به تفسير دارد. خداوند متعال در سوره مبارکه نحل مي‌فرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ‏ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل/44) ما قرآن را بر تو نازل کرديم و تو بايستي تبيين و بيان کني «ما نُزِّل» را، قرآن را شما بايد تبيين کني. «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» علي بن ابي طالب است. ما در برابر پيامبر تسليم هستيم. پيامبر فرموده: علي بن ابي طالب است. و اين در خارج به دست ايشان اتفاق افتاده و همه نقل کردند. ايشان بعد از آنکه در حال رکوع صدا زد، سائل را و کسي به سائل توجه نکرد و سائل آمد و انگشتر دستشان را از دست مبارکشان در آوردند و در حال رکوع به سائل دادند، اين آيه شريفه نازل شد. اين آيه ولايت است. و کلمه‌ي ولي يک معناي روشني دارد. مثل کلمه‌ي مولا نيست که بگويند: چند معنا دارد. نه! روشن است. «اللَّهُ وَلِيُ‏ الَّذِينَ‏ آمَنُوا» ولي خداست، پيامبر است و اميرالمؤمنين(ع). اين آيه در اين سوره مبارکه آيه ولايت است و اگر انسان با ديده انصاف به اين آيه نگاه کند، امامت اميرالمؤمنين به صورت حصر، ايشان امام است. فقط و فقط!
شريعتي: از شخصيت عالم گرانقدر و بزرگ مرحوم سيد کاظم قزويني بشنويم. بهانه‌ي تجليل ما از شخصيت اين بزرگوار بحث کتاب گران سنگ ايشان درباره زينب کبري(س) است «زينب الکبري من المهد الي اللحد» و کتاب‌هاي فراوان و متعددي ايشان دارد. ولي اين روزها که متعلق به زينب کبري(س) است گفتيم به اين بهانه از ايشان تجليل کنيم و شنيدني‌هايي که حاج آقاي نظري براي ما خواهند گفت.
حاج آقاي نظري منفرد: اين خيلي برنامه خوبي است که از علما و کساني که عمري را در مسير احياء دين و تبليغ دين با قلم و زبانشان تلاش کردند، تقدير شود. مرحوم آيت الله سيد کاظم قزويني از خطباي به نام در عراق و بعد در ايران بودند. خطيب توانمندي بودندو همين توانمندي نشانه فضل ايشان بود. انسان فاضلي بود و منبر ايشان گيرا و پر مخاطب بود. ايشان جداي از اينکه خطيب بود به خاطر فضلي که داشت صاحب تأليفاتي بود. در مورد حضرت زينب(س) ايشان کتابي دارند. در مورد حضرت زهرا(س) کتابي دارند. من خاطرم هست که کتاب «فاطمه الزهرا من المهد الي اللحد» را ايشان وصيت کردند روي سينه من بگذاريد. «علي من المهد الي اللحد» دارند. کتاب‌هاي ديگري هم دارند. جالب است ايشان يک کار بزرگي و گسترده‌اي در زمان حياتشان شروع کردند. ايشان حدود 25 سال پيش، 30 سال پيش فوت کردند. اين اواخر که ديگر نمي‌توانستند منبر بروند، گاهي مي‌آمدند و مي‌نشستند، و من در جلسه سخنران بودم. قبر ايشان نزديک حرم مطهر حضرت معصومه در زيرزميني در حسينيه‌اي بود. در مسير خيابان حرم تا حرم قرار گرفت و قرار شد جسد ايشان را منتقل کنند. بعد از شانزده سال که قبر ايشان را باز کردند، بدنشان تازه بود. اين را برخي از کساني که شاهد و ناظر بودند و ديده بودند. ايشان يک کار بزرگي را در زمان حياتشان شروع کردند تحت عنوان«موصوعه امام صادق(ع)» من فکر مي‌کنم حدود چهل جلد از اين موصوعه چاپ شده است. تمام رواياتي که از حضرت صادق در امور مختلف فقهي، اعتقادي، کلامي، تاريخي از حضرت صادق(ع) هست جمع آوري شده است.
شريعتي: در مورد تازه بودن پيکر مرحوم قزويني گفتيد. در مورد مرحوم طبرسي هم همين نکته بود که در مشهد حين انتقال پيکرشان، همين اتفاق افتاد. قدري در اين باره صحبت کنيد.
حاج آقاي نظري منفرد: يک کتابي را يکي از فضلاي حوزه علميه قم نوشتند. من پيشنهاد مي‌کنم به عزيزاني که خواهان اينطور مسائل هستند. کتاب «اجساد جاويدان» مؤلف محترم اين کتاب آقاي مهدي پور هستند که از فضلاي خوب حوزه علميه هستند. مقدمه‌اي بر اين کتاب نوشتند که در اين مقدمه نوشتند که چه فايده دارد و براي ميت چه اثري دارد اين جسد تازه بماند. مرحوم شيخ صدوق بعد از هشتصد سال قبرش را باز کردند، ديدند بدنش تازه است. مرحوم شيخ طوسي (ره) بعد از هشتصد سال ديدند جسدش تازه است. صدوق در ابن بابويه در ري، شيخ طوسي در نجف، ايشان نکات خوبي را در اين رابطه ذکر کردند که عزيزان مراجعه کنند. يکي از فوايدش براي زنده‌هاست. انسان ببيند که افراد خوب و بزرگوار، افرادي که از نيکان بودند. حتي بدني که به مرور زمان کهنه و فرسوده مي‌شود، خداي متعال مثل اصحاب کهف که اينها سيصد سال و اندي خفتند. اين نشان دهنده عظمت و قدرت پروردگار است. بر خلاف سنتي که حاکم است که اجساد در درون خاک پوسيده مي‌شوند و از بين مي‌روند به لحاظ اراده پروردگار اينها تازه و سالم مي‌مانند.
شريعتي: دوستان براي تهيه کتاب‌هايي که در برنامه معرفي مي‌شود، به 20000303 پيامک بدهند و انشاءالله دوستان ما آنها را راهنمايي خواهند کرد.
حاج آقاي نظري منفرد: من يک نامه که تحت عنوان وصيت نامه آن بزرگوار هست. حضرت به جناده فرمودند: «اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً» براي دنيايت به گونه‌اي کار کن که هميشه بخواهي بماني. نااميد نباش در زندگي در هر شرايطي هستي. «وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً» (مستدرك الوسائل ج1 ص146) براي قيامتت به گونه‌اي کار کن که فردا بخواهي از دنيا بروي. يعني از آخرت هم غافل نباش. انسان بايستي هم دنيا را داشته باشد، هم آخرت را داشته باشد. هردو را بايد داشته باشد. از ما نيست کسي که دنيا را براي آخرتش ترک کند و از ما نيست کسي که آخرتش را براي دنيايش ترک کند. بايد تعادل بين اين دو باشد. در ادعيه‌ي قرآني مي‌خوانيم «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ» (بقره/201)
خداي متعال را به حق پاره تن رسول خدا، حضرت مجتبي(ع) قسم مي‌دهيم که قهرمان صبر است و صلح را براساس مصلحتي که اسلام مي‌طلبيد صلح را حضرت اختيار کردند و لا غير، اين صلح صلحي بود که امام حسين(ع) هم به اين صلح اهميت داد. تا زماني که معاويه زنده بود، پايبند به اين صلح بود و قيام را بعد از مرگ معاويه و در زمان يزيد انجام داد. خداي متعال به همه ما صبر عنايت کند. در مشکلات ظرفيت داشته باشيم. مشکلات را حل کنيم. با صبر و استقامت، خداوند متعال حسن عاقبت به ما مرحمت بفرمايد و امنيت را در کشور ما مستدام بدارد. به رهبر بزرگوار ما سلامتي و طول عمر عنايت بفرمايد. ارواح طيبه شهدا، امام بزرگوار، والدين ما، همه را از ما خشنود کند. ما را رهرو راه شهدا قرار بدهد.
شريعتي: کسي مي‌گفت:
روح پدرم شاد که مي‌گفت به من *** خوش باد دمي که ديده آيد به سخن
عمري به زبان بي زباني چون اشک *** يک چشم حسين گفت و يک چشم حسن!
بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»