برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههاي حضرت امام حسين (عليهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 18-07-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام ميکنم به شما دوستان عزيزم، خانمها و آقايان، بينندهها و شنوندههاي عزيزمان، انشاءالله هرکجا که هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد، تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد. قرار است از نامههاي حضرت سيد الشهداء بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و همهي بينندههاي عزيز عرض سلام دارم. اميدوارم موفق باشند.
در هفتههاي گذشته به مناسبت ايام محرم و عاشوراي امام حسين(ع)، برخي از نامههاي آن بزرگوار را خدمت بينندگان عرض کرديم. امروز هم دو نامه ديگر از نامههاي حضرت را خدمت بينندههاي عزيز خواهيم گفت. سؤالهايي از حضرت شده که حضرت در اين نامهها پاسخ دادند. امام صادق از پدرشان نقل ميکنند و پدرشان از جد بزرگوارشان يعني حضرت سجاد(ع) نقل ميکنند. ايشان از پدرشان نقل ميکنند که يک مردي «كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع، يَا سَيِّدِي أَخْبِرْنِي بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؟» سؤال زيبايي است. بعضي از سؤالها هست که علم است، يعني انسان از کسي بپرسد و ياد بگيرد. اما اثر عملي در دنيا ندارد. مثل سؤالي که از حضرت علي(ع) پرسيدند. به حضرت عرض کرد: در محاسن من چند مو هست؟ اين سؤال چه فايده دارد! برخي از سؤالها خوب است. اما برخي سؤالات خيلي کليدي است. مثل همين سؤال! «أَخْبِرْنِي بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؟» هر انساني سعادت دنيا و آخرت را دوست دارد که هم دنياي خوبي داشته باشد و هم آخرت خوبي داشته باشد. اين سؤال را از امام کردند و امام هم فرزند نبوت است و در دامن رسول خدا تربيت شده است. پيغمبر خدا فرمود: «حسين مني و أنا من حسين» حسين چراغ هدايت است، کشتي نجات است. کسي که چراغ هدايت و مصباح هدايت است، ببينيم چه پاسخي در سؤالي که کرده و استفهامي که اين مرد از حضرت سيدالشهداء(س) کرده چه پاسخي دادند. قطعاً اين پاسخ يک پاسخ درستي است. اگر ما هم در زندگي به کار بگيريم و عمل کنيم قطعاً به خير دنيا و آخرت خواهيم رسيد.
متن نامه به اين صورت است: «فَكَتَبَ ع إِلَيْهِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَام» اين نامه هم در منابع دست اول شيعي آمده است، هم در منابع دست اول عامه آمده است. شيخ صدوق در امالي صفحه 268 اين را نقل کرده است. در کنزالعمال که مجموعهاي است صحاح سته و غير صحاح سته عامه در جلد 15 صفحه 772 پاسخ امام را در رابطه با اين سؤالي که اين شخص کرده است آورده است. حضرت ميفرمايد: اگر کسي در زندگي دنبال رضايت خدا باشد، دنبال خشنودي خدا باشد، اين خشنودي خدا دو حالت دارد. گاهي انسان دنبال خشنودي خداست و دنبال خشنودي مردم هم هست. انسان وقتي صدقه ميدهد هم دلي را خوش ميکند و هم خداي متعال را خوشحال ميکند. اين مهم نيست. آسان است و طبيعتاً رضاً الله هم درونش است. انسان وقتي صدقه ميدهد در روايت هست ابتدا به دست خدا ميرسد و بعد به دست سائل ميرسد. لذا حضرت سجاد(ع) وقتي ميخواستند صدقه بدهند، ميبوسيدند و بعد انفاق ميکردند. چون قرآن ميفرمايد: «وَ يَأْخُذُ الصَّدَقات» (توبه/104) صدقات را ميگيرد و اين دست در دست خدا قرار ميگيرد. اينطور امور هم رضايت مردم را دارد و هم رضايت خدا را در پي دارد. اما گاهي در زندگي چيزهايي هست که خواسته برخي از مردم نيست ولي خواسته خدا هست مثل کلام حقي که انسان نزد يک حاکم جور بزند. اين حاکم جور از اين کلام حق خوشش نميآيد. اما خداي متعال اين کلام حق را دوست دارد. يک شخصي شهادت حقي را نزد قاضي ميدهد. شايد اين شهادتي که بر عليه کسي داده شد را قاضي نپسندد ولي خدا از اين شهادت حق خوشش بيايد.
حضرت ميفرمايد: اگر کسي دنبال رضوان خدا باشد و خشنودي خدا را تحصيل کند ولو «بِسَخَطِ الناس» ولو مردم ناراحت شوند، خداي متعال قلب يک چنين آدمي را کفايت ميکند. «فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ» خدا مرا از امور مردم کفايت ميکند. اما نقطه مقابل «وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ» کسي که دنبال خشنودي مردم باشد ولو خشنودي مردم به قيمت غضب و خشم خدا باشد، بعضي اينطور هستند. «وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ» خداي متعال او را به مردم واگذار ميکند. همان کساني که دنبال رضايت آنها بودي، خواستههايت هم از آنها بخواه. کسي که خداي متعال او را واگذار کرد، به مرادش نميرسد. ممکن است در يک مقطع کوتاهي خواسته او برآورده شود، اما در دراز مدت اينطور نيست و خير نميبيند. اين شخص سائل هم از امام(ع) سؤال کرد: من از شما ميپرسم که خير دنيا و آخرت در چيست؟ يعني يک عملي که هم دنياي مرا آباد کند و هم آخرت مرا آباد کند. امام(ع) فرمود: اين کار را بکن. سعي کن دنبال رضوان الهي باشي. اين نامه نياز به يک مقدار توضيح دارد.
ما قرآن مجيد که کتاب الهي و وحي است و «لا ريب فيه» هست، وقتي مراجعه ميکنيم ميبينيم اين خشنودي خدا را مهمترين چيز ذکر کرده است و اگر انسان دنبال اين مهمترين چيز رفت، خداي متعال هم مهمترين خواستهها بلکه همه خواستههاي او را کفايت ميکند. در قرآن مجيد وقتي صحبت از بهشت و نعمتهاي بهشتي ميکند، «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» (توبه/72) اکبر يعني بزرگتر، پس معلوم ميشود خشنودي خدا و تحصيل رضايت خدا بالاترين چيز است. اگر انسان در زندگي اين هدف را دنبال کرد که بالاترين چيزي که خدا ميخواهد را تحصيل کند، طبيعتاً خداي متعال او را بيمه ميکند. اين در مورد بيان حضرت که ميفرمايد: اگر کسي اين کار را کرد، خير دنيا و آخرت را دارد، کسي که در زندگي دنبال رضوان الهي باشد، خداوند متعال هم خير دنيا را به او خواهد داد و هم خير آخرت. برخي از آيات قرآن مجيد وقتي يک عملي را مثل صدقه دادن ذکر ميکنند، ميفرمايد: «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه» (بقره/265) کسي که دنبال طلب رضايت حضرت حق است. اين آيه شريفه که در مورد اميرالمؤمنين(ع) تقريباً مورد اتفاق مفسرين هست، شبي که اميرالمؤمنين(ع) در جاي پيغمبر خوابيد، «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» (بقره/207) دنبال اينکه رضايت خدا را تحصيل کند.
امام حسين(ع) هم دنبال همين بود. شب هشتم ذي الحجه قبل از آنکه از مکه به سمت کربلا حرکت کنند، يک خطبه ايراد کردند. در پايان آن خطبه حضرت ميفرمايد: «رضي الله رضانا اهلالبيت» ما همان چيزي را ميخواهيم که خدا ميخواهد. «و اصبر علي بلائه» ما دنبال رضوان خدا هستيم. همين را امام حسين(ع) روز عاشورا لحظهي شهادتشان فرمودند. يعني امام حسين دنبال تحصيل رضايت حضرت حق بود. شنيدهايد که لحظات آخر حضرت به خدا عرض ميکردند که «الهي رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلي قَضائِک يا رََبََََّ لا الهَ سِواکَ» اگر انسان در زندگي سعي کند که دنبال خشنودي خداي متعال باشد، خداي متعال زندگي خوبي هم در دنيا به او خواهد داد و هم در آخرت. سعي کنيم در زندگي اين فرمايش حضرت را نصب العين قرار بدهيم، مثل يک تابلو برابر چشم ما باشد و به کار بگيريم.
نظير اين فرمايش امام حسين(ع) در فرمايشات ديگر معصومين هم آمده است. فتح بن يزيد جرجاني نقل ميکند، وقتي حضرت هادي از عراق به سمت حجاز آمدند، در راه با ايشان برخورد کردم. امام (ع) فرمودند: کسي که دنبال رضايت خدا باشد، اطاعت خدا همان رضايت خداست. باکي ندارد که ديگران خوشحال شوند يا نشوند. «و من اسخط الخالق فايقن ان يحل به الخالق سخط المخلوقين» اگر کسي به دنبال رضايت مردم بود و خدا را به خشم درآورد يقين بداند که زندگياش تباه ميشود. ما نظاير اين را در تاريخ ميبينيم. کساني که دنبال رضايت خلق بودند و خدا را ناخشنود کردند. مثل عمر بن سعد، ايام محرم هست. ايشان وقتي امام حسين(ع) را به قتل رساند و برگشت، نااميد شد. امام حسين(ع) به او فرموده بود: تو به مرادت نميرسي. «اتزعم انك تقتلني و يوليك الدعي بلاد الري و جرجان؟ واللّه لا تتهنا بذلك» گواراي تو نخواهد بود و اين عهدي است که جدم رسول خدا خبرش را به من داده است. ايشان وقتي برگشت، گفت: هيچکسي مثل من مغبون و زيانکار بازنگشت. من خواسته عبيدالله بن زياد را انجام دادم، او را راضي کردم و خدا را نا خشنود کردم. اگر انسان خدا را ناخشنود کند، در قضاياي کربلا اينها را به وفور ميبينيم. اينکه مکتب امام حسين يک مکتب آموزندهاي است. هم فرمايشات امام حسين آموزنده است و هم عمل امام حسين و رويدادهايي که در کربلا رخ داده است واقعاً آموزنده است. اگر انسان دنبال رضوان خدا باشد، خداوند متعال کمکش ميکند. اما اگر دنبال اين باشد، ديگران را راضي کند و خدا را به خشم بياورد، خيلي ميتوانيم برايش مصاديق و نمونههايي را ذکر کنيم. مثل اينکه کسي بگويد: برو به اين آقا ستم کن و مالش را بگير. من را راضي کن. من فلان مقدار به تو ميدهم و مشکلت را حل ميکنم. مثالهاي زيادي را در زندگي ميشود براي اين امر زد که انسان خدا را ناخشنود کند تا شخصي را خشنود کند آن هم به غير حق. بنابراين خير دنيا و آخرت که از اين نامه حضرت بگذريم و به نامه بعدي بپردازيم، خير دنيا و آخرت در يک جمله است، اينکه انسان دنبال خشنودي و رضاي خدا باشد. آزمايش کنيم اگر دنبال رضوان خدا باشيم، ببينيم خداي متعال چطور گره را از مشکلات در زندگي ما باز ميکند. برخي از پيامهايي که فرستادند را مطالعه ميکنم و با درد دلها آشنا ميشوم و ميبينم خيليها مشکل دارند. بايد اقبال به خدا کرد و دنبال رضوان خدا حرکت کرد تا خداي متعال گره از مشکلات ما باز کند.
نامهي دوم نامهاي است که صاحب کتاب «بغية الطلب در تاريخ حلب» که تاريخ حلب يک تاريخ مفصلي است. حلب سوريه، در جلد شش اين کتاب اين نامه را از امام حسين(ع) ذکر کرده است. مقدمه اين نامه را عرض کنم. احمد بن قاسم از پدرش نقل ميکند. امام حسين يک دوستي داشت که براي حضرت نامه نوشت. آقا مدتهاست من از شما خبر ندارم و شما هم از من خبري نگرفتيد. لا اقل يک مکاتبه ميکرديد، يک خبري از من ميگرفتيد. من نامه را ميخوانم. «کتب أخ للحسين بن علي(ع) الي الحسين کتاباً يستبطئه في مکاتبته» استبطاع يعني طول کشيدن، دير شدن. آقا چرا براي من نامه ننوشتيد؟ گاهي دوستان از هم گله ميکنند که چرا خبري از شما نيست؟ سراغي از ما نميگيري و يادي از ما نميکني. جواب خيلي زيبا است. چون دوستي از نظر اسلام يکي از مسائل بسيار مهم حياتي است. گاهي يک دوست انسان را به اوج ميرساند و گاهي يک دوست انسان را تباه ميکند. گاهي يک دوست انسان را عزت ميبخشد و گاهي يک دوست انسان را ذليل ميکند. برخي از کساني که يا شايد بيشتر کساني که مبتلا به مواد مخدر شدند، دوست اينها را به اينجا کشانده است و تباه کرده است. لذا مسأله دوستي و معاشرت در اسلام بسيار مهم است. يک بخشي از اصول کافي مربوط به معاشرت است. انسان چه دوستي را در زندگي انتخاب کند. پاسخي که امام به اين شخص دادند خيلي زيباست. «فکتب عليه السلام يا أخي» برادر من! دوستي را حضرت برادر خطاب ميکند. اين ادب نامه نگاري است. ما بايد از معصومين(س) ادب نامهنگاري را ياد بگيريم. چون قرآن ميفرمايد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة» (حجرات/10) مؤمنين برادر يکديگر هستند. سعي کنيم در جامعه برادري و برابري و صفا و صميميت را بيشتر نمود بدهيم. بيشتر به آن توجه کنيم. در زندگي اين صفا و صميميت نمود داشته باشد. اين در عصر رسول خدا بوده است و نبايد در جامعه اسلامي کمرنگ شود.
«ليس تأکيد المودة بکثرة المزاورة بمواترته المکاتبه و لکنها في القلب ثابته و ان النوازل الموجوده» حضرت ميفرمايد: مودت. مودت را برخي از مفسرين، چون واژه محبت در قرآن مجيد آمده است. واژه مودت هم در قرآن آمده است. « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ» (بقره/ 165) محبت، واژه مودت هم آمده است. «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21)«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شوري/23) آيا بين محبت و مودت فرق است يا يکي هست؟ بعضي از محققين مثل راغب صاحب مفردات ميگويد: فرق است. مودت آن شدت محبت است. شدت محبت را مودت گويند. لذا خداوند بين زن و شوهر را تعبير مودت کرده است. علاقه شديدي که بين همسر و همسرش هست. در مورد اهلبيت هم تعبير مودت کرده نه تعبير محبت، يعني اوج علاقه را که ما به عشق تعبير ميکنيم.
راغب ميگويد: مودت اصلش از «وَتَد» وتد ميخ را گويند. خاصيت ميخ اين است که دو جسم را به هم محکم ميچسباند. بنابراين مودت بالاتر از محبت است. امام (ع) از واژه مودت در اين نامه استفاده کردند. ميفرمايند: تأکيد مودة به کثرت مزاوره نيست. به کثرت ديدن همديگر نيست. که دو برادر و دو دوست زياد همديگر را ببينند. به اينکه زود به زود براي همديگر نامه بنويسند، نيست. اساس مودت روي دو چيز است. ما يک آدابي در دوستي داريم. يکي از آداب دوستي زيارت است. زيارت الاخوان داريم که در روايت هم هست که انسان به ديدن دوستانش برود و سر بزند. نه اينکه کار واجبي باشد اما کار بسيار خوبي است و تأکيد هم شده است که انسان برادر مؤمنش را زيارت کند و به ديدنش برود و احوالش را بپرسد و اظهار محبت کند. روايت داريم کسي را که دوست داري، به او بگو: دوستت دارم. ممکن است از قرائن و شواهد بفهمد که شما دوستش داريد، اما اظهار با زبان موضوعيت دارد و لطفي در آن هست که انسان آن محبت را اظهار کند.
يکي ديگر از آداب دوستي و معاشرت با افراد اين است که انسان احترام همديگر را نگه دارد. انسان بايد احترام دوستش را نگه دارد، درست است ميگويند: «تسقط الآداب بين الاحباب» اما انسان بايد دوست را محترم بشمارد. يکي از آداب اين است که انسان هيچوقت با دوستش به زبان خشن صحبت نکند و با زبان محبت آميز صحبت کند. يکي از آداب اين است که در غياب همانطور که در حضور اظهار محبت ميکند، واقعاً دوستش داشته باشد و اگر کسي دارد او را نقد ميکند و آسيب آبرويي و مالي وارد ميکند، از او حمايت کند. اسرار او را حفظ کند. اينها همه براي دوستي پايدار مهم است. امام(ع) دو نکته مهم را در مورد دوستي ذکر کردند. ميفرمايند: مسأله دوستي و نامه نگاري به جاي خود، اما اساس دوستي اين هست «و لکنها في قلبه ثابته و ان النوازل الموجوده» دوستي اين است که در دل انسان طرف را دوست داشته باشد و در مشکلات به فريادش برسد. نوازل جمع نازله است. نازله يعني پيشامدها، انسان دوست را ميخواهد در هنگامههايي که پيش ميآيد و اتفاقي ميافتد و نياز به کمک دارد. انسان به او کمک کند و طرف را تنها نگذارد. اين اساس در دوستي است. مکاتبه و زيارت خوب است اما مسائل محوري در دوستي نيست. مسائل محوري در دوستي اين است که انسان دوست را از نظر قلب دوست داشته باشد و وقتي حادثهاي براي او رخ ميدهد و انسان ميتواند به او کمک کند، کمک کند.
شريعتي: چه نکات خوب و لطيفي را شنيديم. امروز ميخواهيم دو کتاب را معرفي کنيم. يکي از کتابها غير از کتاب نامهها و ملاقاتهايي که در مورد زندگي امام حسين(ع) حاج آقاي نظري بيان کردند و مجموعه سخنرانيهاي ايشان بود و قبلاً هم عرض کرديم، اين کتاب واقعهي کربلا است، زمينهي قيامهاي پس از عاشورا به ويژه قيام مختار است. کتاب بسيار خوبي است و به چند زبان از جمله انگليسي، اردو، عربي ترجمه شده است. دهها بار به چا رسيده است. حاصل زحمات روزها و ماهها و سالها مطالعات حاج آقاي نظري منفرد هست، در مقاتل دست اول ما و تاريخ دست اول ما ايشان مطالعه کردند و اين مطالب را گردآوري کردند که شما ميتوانيد به عنوان يک مرجع به آن مراجعه کنيد. «واقعه کربلا» نوشته حاج آقاي نظري منفرد است.
حاج آقاي نظري منفرد: مقتل براي امام حسين زياد نوشته شده و همه هم خوب است. در مقدمه اين کتاب توضيح دادم و خصوصيات اين کتاب را بيان کردم. اولين مطالب دسته بندي شده است و خواننده وقتي ميخواند مطالب را دستهبندي ميکند. سعي شده از منابع اصلي استفاده شود و در حد مقدور من است.
شريعتي: انشاءالله دوستان اين کتاب را تهيه کنند. به ما پيامک بزنيد و دوستان ما شما را راهنمايي خواهند کرد. اين هفته در برنامه از مرحوم طبرسي مفسر بزرگ قرآن کريم صحبت خواهيم کرد. امروز صفحه 103 قرآن کريم، آيات 155 تا 162 سوره مبارکه نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.
«فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا «155» وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً «156» وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً «157» بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً «158» وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً «159» فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً «160» وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً «161» لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً «162»
ترجمه: و به خاطر پيمان شكنى، و كفر آنان به آيات خدا و كشتن پيامبران به ناحقّ، و گفتن اين سخن كه بر دلهاى ما پرده افتاده است (آنان را عقوبت كرديم) بلكه خداوند بر دلهاى آنان به خاطر كفرشان مهر زد و جز اندكى، ايمان نمىآورند. و به خاطر كفرشان وسخنانشان كه تهمت بزرگى به مريم زدند وگناه عظيمى مرتكب شدند، (قهر ما آنان را فراگرفت.) و (عذاب ولعنت ما آنان را فرا گرفت، به خاطر) سخنى كه (مغرورانه) مىگفتند: «ما عيسى بن مريم، فرستادهى خدا را كشتيم» در حالى كه آنانعيسى را نه كشتند و نه به دار آويختند، بلكه كار بر آنان مشتبه شد (و كسى شبيه به او را كشتند) و كسانى كه دربارهى عيسى اختلاف كردند خود در شك بودند و جز پيروى از گمان، هيچ يك به گفتهى خود علم نداشتند و به يقين او را نكشتهاند. بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد و خداوند عزيز و حكيم است. و هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او (مسيح) ايمان مىآورد و او روز قيامت، بر آنان گواه خواهد بود. و به خاطر ستمى كه يهوديان روا داشتند و به خاطر آن كه بسيارى از مردم را از راه خدا باز مىداشتند، ما چيزهاى پاك و دلپسندى را كه قبلًا برايشان حلال بود، بر آنان حرام كرديم. و به خاطر ربا گرفتن، كه از آن نهى شده بودند وخوردن مال مردم به ناحقّ (طيّبات را بر آنان حرام كرديم) و براى كافرانِ از ايشان عذاب دردناكى فراهم ساختهايم. ولى راسخان در علم از يهود و مؤمنان، به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان دارند. و به ويژه برپا دارندگان نماز، و اداكنندگان زكات، و ايمان آورندگان به خدا و قيامتند. بزودى آنان را پاداش بزرگى خواهيم داد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: در اين صفحه که تلاوت شد، همه مربوط به بني اسرائيل هست و نکات آموزندهي خيلي خوبي در اين صفحه هست. «فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ... فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا» از اين آيات استفاده ميشود که کارهاي ما جداي از اينکه در قيامت ثوابي دارد و کيفري دارد يک آثار وضعي در اين همين دنيا دارد. «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ» چون ستم کردند، خدا بعضي از چيزها را بر آنها حرام کرد. چون انبياء را کشتند و پيمانها را شکستند، خداي متعال اثر وضعي عمل انسان را در همين دنيا ميدهد قبل از اينکه انسان به آخرت برسد. بنابراين اگر قرآن را با تدبر بخوانيم ولو قرآن مجيد الآن حکايت از گذشته است، حکايت از عملکرد يهود و بني اسرائيل در گذشته است، اما اينها سنتهاي الهي است که ما بايد پيامش را بگيريم. پيامش اين است که اگر ما کار خلاف کرديم، اثر وضعياش در همين دنيا ظاهر ميشود. اين خلاصه پيام اين آياتي است که تلاوت شد.
شريعتي: کتاب «واقعه کربلا» نوشته حاج آقاي نظري قبلاً با يک عنوان ديگري در برنامه معرفي شده بود به عنوان «قصهي کربلا». کساني که اين کتاب را قبلاً تهيه کردند بدانند اين کتاب واقعه کربلا همان کتاب قصهي کربلا است منتهي با يک عنوان ديگري چاپ شده است. کساني که اين کتاب را تهيه نکردند و تمايل دارند اين کتاب تاريخي را با حلاوت و شيريني نگاه حاج آقاي نظري مطالعه کنند، انشاءالله تهيه و استفاده کنند. کتاب ديگري که ميخواهيم در مورد آن صحبت کنيم و به بهانه اين هفته در مورد شخصيت بالاي مفسر بزرگ قرآن مرحوم علامه طبرسي در برنامه معرفي ميشود، کتاب تاريخ چهارده معصوم است. اين کتاب، ترجمه کتاب «اعلام الوري باعلام الهدي» است که قرار است در اين مورد حاج آقاي نظري با اشرافي که بر منابع تاريخي دارند بيشتر توضيح بدهند.
حاج آقاي نظري منفرد: مرحوم علامه طبرسي (ره) صاحب تفسير نفيس مجمع البيان هست و تفسير ادبي «جامع الجوامع» هم هست و کتابهاي ديگري که از اين بزرگوار باقي مانده است. از علماي پنجم و ششم هجري است. هزار سال قبل و استاد ابن شهر آشوب و شخصيتهاي بزرگ شيعي است. مرد بزرگوار و دانشمندي است ولو گرايش ايشان بيشتر گرايش تفسيري و کلامي بوده است، اما علماي گذشته معمولاً دوست داشتند سيره اهلبيت هم در کنار کتابهايشان داشته باشند. اين کتاب «اعلام البري» سيره معصومين است و بيشتر اين کتاب اختصاص داده شده به حوادث و رويدادهاي عصر رسول خدا از بعثت و قبل از بعثت، بعثت و هجرت و جنگهاي پيامبر را بيان کرده است. از کتابهايي است که کتاب منبع هست و کمتر به زندگي ائمه اثني عشر پرداخته است. از کتابهاي متقن و معتبر و محکمي است و ايشان از منابع خوبي در اين کتاب استفاده کرده است با توجه به اينکه در عصري بوده که منابع دست اول در اختيارش بوده و اين کتاب به اسم کتاب «اعلام الوري» يعني اعلام کردن مردم «باعلام الهدي» به پرچمهاي هدايت، پرچمهاي هدايت معصومين(ع) هستند. پيشنهاد ميکنم کتاب بسيار خوبي است و اگر کسي ميخواهد يک دوره تاريخ معصومين را ببيند، اين جلد کتاب را بخواند.
مرحوم طبرسي(ره) هم قرن پنجم را داشتند و هم قرن ششم و در تاريخ 548 وفات ايشان اتفاق افتاده است. ايشان اهل شمال هستند طَبَرستان، يا طَبرِسي هستند که اهل تفرش هستند. برخي ميگويند: ايشان اهل تفرش هستند و برخي ميگويند: اهل طبرستان، به هر حال فرق ندارد و زادگاه هرجا باشد، ايراني هستند. ما همه ايراني هستيم و اين بزرگوار مهاجرت کردند به مشهد مقدس رفتند، و بعد از مشهد به سبزوار منتقل شدند و اين تفسير را در سبزوار نوشتند. ايشان يا در سال533 يا 543 اين تفسير را تمام کردند و در سبزوار دار فاني را وداع گفتند. بدن مبارک ايشان را به مشهد منتقل کردند و در جوار حضرت رضا(ع) مدفون شدند. يک خياباني در مشهد به نام ايشان هست. از اعلام و بزرگان بودند.
شريعتي: ويژگي تفسير ايشان «مجمع البيان» چيست؟
حاج آقاي نظري منفرد: اين تفسير يکي از بهترين تفاسير هست که حتي دانشگاه الازهر مصر هم چاپ کرده است و من الآن چاپ مصر را دارم. هم تفسير ادبي هست، هم قرائتهاي مختلفي که شده است. هم نکات ادبي که در آيات کريمهي قرآن مجيد هست. اگر کسي ميخواهد اديب شود بايد اين تفسير را ببيند. احتمالاتي که در آيات داده شده را ذکر کردند. اقوال را ذکر کردند. اقوال مفسرين را ذکر کرده است. ضمن اينکه يک تفسير روايي است، يعني اگر در ذيل اين آيه يک روايتي وارد شده، آن روايت را از معصوم(ع) ذکر کرده است. شأن نزولهاي آيات را هم ذکر کرده است.
شريعتي: نکتهاي که به نظرم ميرسد از شما بپرسم و حسن ختام برنامه باشد، اين است که از حال و روز قافله کربلا در اين روزها براي ما بگوييد.
حاج آقاي نظري منفرد: اهلبيت به احتمال زياد تا اواخر اين دهه دوم يعني امروز که روز نوزدهم ماه محرم هست در کوفه ماندند و بعد اهلبيت را روانه شام کردند. ابوريحان بِيروني صاحب کتاب «الآثار الباقيه» که از حکماي مهم ايراني هست، در هزار سال قبل معاصر با ابوعلي سينا بود. کتابي به نام «آلآثار الباقيه» دارد که در اين کتاب ميگويد: اهلبيت روز اول ماه صفر وارد شام شدند. بنابراين همين ايام حرکت اسرا از کوفه است. اين هم مصيبت است چون سرهاي اسرا بالاي نيزه بود و منزل به منزل ميرفت و هم يک فتح و پيروزي بود. يعني زينب کبري آمدند و امام سجاد و ديگر اسرا رسالتي که داشتند در کوفه انجام دادند. هم خطبه ايراد کردند و هم مردم را آگاه کردند و هم مظلوميت اين خاندان بر مردم مشخص شد. هم با عبيد الله بن زياد مقابله کردند. فرمايشاتي که زينب کبري در مجلس عبيدالله داشتند بسيار جالب است. بنابراين هم از يک طرف مظلوميت که بايستي بر اهلبيت گريه کنيم و هم اينکه انجام وظيفه و اداء رسالات ولو در پوشش اسارت بود.
شريعتي: انشاءالله در اين ايام با اين کاروان همراه باشيم. يادآوري کنيم که کانال سروش ما مجدداً شروع به کار کرده و شما ميتوانيد از محتواي بسيار ارزنده آن که حاصل زحمات دوستان عزيز ما و بيان کارشناسان عزيز ما هست استفاده کنيد. دوستاني که به هر نحوي نميتوانند در طول روز برنامه را ببينند، ميتوانند به کانال ما مراجعه کنند و کلام کارشناسان عزيز ما را با دسته بندي منسجم مطالعه کنند. دعا بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: از ملت عزيز ايران که در اين ايام بهترين وجه عزاداري را انجام دادند و علاقهشان را نسبت به ساحت مقدس ابي عبدالله و اهلبيت پيامبر به نمايش گذاشتند، انشاءالله خداوند همه را مخصوصاً جوانهاي عزيز ما که تلاش کردند را حفظ کند و حسيني بمانند. اميدواريم خداوند متعال به حق امام حسين، کشور عزيز ما را از گزند حوادث حفظ کند. امنيت را بر کشور ما مستدام بدارد. به مقام معظم رهبري طول عمر و سلامتي عنايت بفرمايد. فرج آقا امام زمان را نزديک بفرمايد.
شريعتي:
دل اين سوره فجر، پشت اين صبح مبين، به تفاسير نگاه تو اگر گرم نبود
شب ظلماني يخ بندان را هيچ از قالب تکرار زدن شرم نبود
آه اي عالم رباني عشق، در کتاب ابدي، شرح منظومهي بيداري ما را بنويس.
«السلام عليک يا أبا عبدالله»