اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-07-11-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– نامه‌هاي حضرت امام حسين (عليه‌السلام)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه‌هاي حضرت امام حسين (عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 11-07-96

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
اگر مي‌خواستي کوفه، دچار کربلا مي‌شد *** به ميل تو زمين زير پايت جا به جا مي‌شد
به يک نفرين از آن لب‌هاي صد چاک سر نيزه *** صداي کل کشيدن‌هاي شادي‌شان عزا مي‌شد
تمام خيمه‌هاشان را هراس شعله مي‌بلعيد *** جهان يکباره جان مي‌داد، پس روز جزا مي‌شد
شبيه برگ‌ها در باغ پاييزي به يک آهت *** همه دست برادرهايشان از تن جدا مي‌شد
اگر موساي چشمت پلک مي‌زد رو به اعجازي *** تمام نيزه‌ها با يک نگاهت اژدها مي‌شد
اگر مي‌خواستي دريا برايت آب مي‌آورد *** به يک فرياد «هل من ناصر» تو کوه پا مي‌شد

شريعتي: «صلي الله عليک يا ابا عبدالله» سلام مي‌کنم به شما دوستان عزيزم، خانم‌ها و آقايان، بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان، هموطنان خوب ما در خارج از کشور، در هرجا که هستيد انشاءالله زندگي شما منور به نور سيدالشهداء(ع) باشد. ايام شهادت امام حسين(ع) و ياران باوفايشان را تسليت مي‌گويم. شهادت امام زين العابدين، امام سجاد(ع) را تسليت مي‌گويم. انشاءالله همه ما لحظات زندگي‌مان با نور امام حسين و اهل‌بيت سپري شود. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. ايام را تسليت مي‌گويم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. شهادت امام حسين(ع) را تسليت مي‌گويم. بنابر نقلي امروز روز شهادت امام چهارم، حضرت سجاد(ع) است. شهادت اين بزرگوار را تسليت مي‌گويم و اميدوارم که خداوند متعال به همه ما توفيق عنايت کند که رهرو راه اين بزرگان باشيم.
شريعتي: بحث ما در روزهاي سه‌شنبه نامه‌هاي ائمه(ع) است. نامه‌هايي که سرشار از لطافت‌ها و ظرافت‌هاست. در ايام محرم نامه‌هاي امام حسين(ع) را مرور مي‌کنيم. نامه‌هايي که به نظرم خودش يک روضه مفصل است. امروز باز هم از نامه‌هاي سيد الشهداء (ع) براي ما خواهند گفت.
حاج آقاي نظري منفرد: قبل از آنکه نامه حضرت را خدمت بيننده‌ها بخوانم. اين سؤال در رابطه با اين نامه مطرح هست که آيا آقا امام حسين(ع) که به شهادت رسيدند، از شهادتشان آگاه بودند يا نه؟ اگر آگاه بودند چرا اقدام کردند؟ چون انسان حق ندارد جان خودش را در معرض خطر قرار بدهد. قرآن مي‌فرمايد: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ‏ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (بقره/195) خودتان را با دست خودتان در هلاکت نياندازيد. چرا امام حسين(ع) اگر مي‌دانستند به شهادت مي‌رسند چرا اقدام کردند؟ اگر نمي‌دانستند هم طبيعتاً اتفاق افتاده و مشکلي نيست. اين سؤال در صورتي است که امام علم به شهادتشان داشته باشند. امام حسين(ع) آگاهي به شهادتشان داشتند. هم از جدشان رسول خدا شنيده بودند. نه تنها امام حسين(ع) آگاه بودند، بلکه ديگران هم از اين شهادت مطلع بودند. مثلاً يکي از کساني که در مکه هنگام حرکت امام حسين خدمت حضرت آمد و عرض کرد: آقا نمي‌خواهد برويد، عبدالله بن عمر است. ايشان خدمت حضرت آمد و گفت: نرويد! شما را مي‌کشند. حضرت فرمودند: «اتق الله يابن عمر و لا تَدَع نُصرتي» از خدا بترس و نصرت مرا ترک نکن! ايشان عرض کرد: من دلم مي‌خواهد آنجايي که رسول خدا مي‌بوسيد، سينه شما را ببوسم! ايشان مي‌دانست امام حسين شهيد مي‌شود. خود امام حسين شب هشتم ذب الحجه در مکه در منابع معتبري همچون سيد بن طاووس و ديگران آمده که فرمودند: «کأني بأوصالي تقطعها عسلان الفلوات بين النواويس وکربلاء فيملأن مني أکراشاً جوفاً وأجربه سغباً» من مي‌دانم بند بند من را قربان کربلا از هم جدا خواهند کرد. شب هشتم ذي الحجه در مکه فرمودند.
چرا چنين اقدامي را کردند و چرا حرکت کردند؟ آن روز، روزي بود که شجره اسلام در حال خشک شدن بود. اين شجره اسلام را بايستي که انسان آب حيات برساند. بني اميه در صدد از بين بردن اسلام بودند. تنها چيزي که اين شجره اسلام را مي‌توانست حيات ببخشد و زنده کند، خون امام حسين بود. کسان ديگري هم کشته شده بودند، حجر بن عدي‌ها کشته شده بودند. عمر بن حمق خزاعي‌ها کشته شده بودند. آنها اين اثر را نمي‌بخشيد. لذا اين عبارت را که مي‌گويند: اسلام شروعش و آغازش با رسول خدا بود اما استمرارش با امام حسين بود. علت اين بود که امام حسين مي‌ديدند بايستي اين استشهاد يعني طلب شهادت را داشته باشند تا اسلام بماند. «ان كان دين محمد لم‏ يستقم‏ الا بقتلي فيا سيوف خذيني‏» (اعيان الشيعة،ج1، ص 581) اگر قرار هست دين پيامبر با شهادت من بماند،  شمشيرها بياييد من در حال استقبال از شما هستم! بنابراين اشکالي ندارد جايي که دين در معرض خطر قرار گرفته است، انسان جانش را بدهد. ايشان در مدينه فرمودند: بايد فاتحه اسلام را خواند. وقتي مثل يزيد رهبر مردم شده است، بايد فاتحه اسلام را خواند. ايشان براي بقاي اسلام و زحماتي که پيامبر کشيده بودند، ديدند لازم است جانشان را فدا کنند، اهل‌بيتشان را فدا کنند. «فإن الله قد شاء أن يراك قتيلا» (اللهوف، ص 63) خداوند براي چه مي‌خواهد کسي کشته شود؟ چون بقاء اسلام در ريختن خون است و بايد اين هزينه را پرداخت کرد.
اگر امام حسين(ع) مي‌دانست و با علم و اطلاع و آگاهي اقدام کرد براي شهادت، چون خون امام حسين(ع) سبب شد اسلام بماند. من يک نکته تاريخي را ذکر کنم. ابن اثير جزري در تاريخ کامل نقل مي‌کند: بعد از شهادت امام حسين و هلاکت يزيد، مرواني‌ها سر کار آمدند. در سال 65 يزيد هلاک شد و بعد معاويه بن يزيد چهل روز سر کار بود. او هم استعفاء کرد. مروان بن حکم و بعد عبدالملک مروان آمد، يک بخشنامه‌اي مرواني‌ها براي تمام استاندارانشان کردند. هر کاري مي‌خواهيد بکنيد، بکنيد اما سراغ فرزندان ابي طالب نرويد. آل حرب با آل ابي طالب در افتادند و ور افتادند! ابن اثير اين بخشنامه را در تاريخ کامل خود نقل کرده است. بنابراين امام حسين مي‌دانست چه مي‌کند. مي‌دانست با اين قيام باعث مي‌شود دين پيامبر بماند لذا ما در زيارتنامه حضرت مي‌خوانيم، «اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتيت الزکاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنکر» امام حسين براي اين قيام کرد و اين اثر جاودانه شد براي اينکه اسلام بماند.
اين نامه امام حسين(ع) را حمزة بن حمران از امام صادق(ع) نقل مي‌کند. معلوم مي‌شود اين سؤال يک سؤال قديمي است که آيا امام حسين(ع) از شهادتشان آگاه بودند يا نه؟ از امام صادق سؤال مي‌کنند. امام صادق مي‌فرمايند: «ان الحسين لمّا فصل متوجّهاً» فصل يعني جدا شد. معلوم مي‌شود از مکه حضرت حرکت کردند. «الي العراق دعا بقرطاس و کتب» قرطاس يعني کاغذ، کاغذي را طلب کردند و نامه‌اي را نوشتند. «بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن علي الي بني هاشم» به فاميل‌ها اين نامه را نوشتند. «امّا بعد فانه من لحق بي منکم استشهد معي» کسي که به من ملحق شود، با من شهيد خواهد شد. «و من تخلّف لم يبلغ الفتح» اما کسي که تخلف کرد به پيروزي نمي‌رسد. يعني با من نيامد، من او را دعوت کردم و نيامد.
من فرازي از تاريخ را در همين راستا عرض کنم. اين نامه دو تا فراز دارد. فراز اول نامه اين است که هرکس بيايد و با من باشد شهيد مي‌شود. فراز دوم اين است کسي که من او را دعوت بکنم و نيايد، به فتح و پيروزي نمي‌رسد. در مورد اين فراز دوم نکته‌اي را بگويم. امام حسين(ع) نزديک کربلا به منزلي به نام «قصر بني مقاتل» رسيدند. ديدند يک خيمه‌ي بزرگي آنجا برقرار است. يک اسبي کنار خيمه بسته شده و يک نيزه هم کنار خيمه زده شده است. فرمودند: اين خيمه براي کيست؟ گفتند: براي عبيد الله بن حرّ جعفي است. غير از حرّ بن يزيد رياحي است. اين عبيد الله بن حر است. عبيد الله بن حرّ جعفي يکي از چهره‌هاي به نام و شجاع کوفه است. چرا خيمه‌اش اينجا زده شده است؟ شنيده امام حسين(ع) دارد به سمت کوفه مي‌آيد، گفته: من مي‌خواهم يک آدم بي طرفي باشم. کاري به کار ابن زياد ندارم. از کوفه بيرون آمده بي طرف باشد. حضرت يکي از اصحابش به نام حجاج بن مسروق جعفي است. از قبيله عبيدالله بن حرّ جعفي است. حجاج بن مسروق مؤذن حضرت است و از شهداي کربلاء است. فرمودند: برو اين شخص را دعوت کن نزد ما بيايد. از قبيله شما هست و او را مي‌شناسيد. آمد در برابر خيمه ايشان و سلام کرد و فرمود: عبيدالله من فرستاده امام حسين هستم. سعادت در خانه تو آمده است. پيغمبر خدا يک حديثي را فرمود که خيلي جالب است. رسول خدا فرمود: «إن لربكم في أيام دهركم‏ نفحات ألا فتعرضوا لها» (بحار الانوار، ج 68، ص 221) گاهي در زندگي انسان يک نسيم خوبي مي‌وزد. نفحه نسيم ملايم است در برابر نفخه است. نفخه يعني طوفان، قرآن از قيامت به نفخه تعبير مي‌کند. اما نفحه بدون نقطه يعني نسيم ملايم! گاهي در زندگي شما يک نسيم ملايمي مي‌وزد، مواظب باشيد خودتان را در معرض اين نسيم قرار بدهيد و بهره ببريد.
سعادت سراغ اين آدم آمده بود. امام حسين او را دعوت کرد. تا اين جمله را شنيد گفت: «انا لله و انا اليه الراجعون» من از کوفه بيرون آمدم که حسين بن علي را نبينم! به امام حسين بگو: من نمي‌آيم. امام حسين(ع) رحمت واسعه الهي است. تا جايي که مي‌شود مي‌خواهد دست کسي را بگيرد و نجاتش بدهد. اينها براي اين بود. اصلاً مأمور اين هستند. امام است و امام به منزله‌ي پدر جامعه است. پيامبر خدا در جنگ خيبر به اميرالمؤمنين فرمود: اگر يک انسان به دست تو هدايت شود، از گله‌ي شترهاي مو قرمز بيشتر ارزش دارد. «وَ ايْمُ اللَّهِ لانْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَي يَدَيْكَ رَجُلا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ‏ عَلَيْهِ‏ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلاوهُ»‏ (كافي، ج 5، ص 28) يا از دسته‌هاي شتر مو قرمز که يک مال ارزشمندي در آن زمان بود. حالا امام حسين سبب هدايت اين انسان است. خود امام حسين حرکت کردند. عبيدالله بن حر دعوت حضرت را قبول نکرد ولي هروقت اين خاطره يادش مي‌آمد منقلب مي‌شد. مي‌گفت: من در خيمه نشسته بودم. مي‌گويد: من در زندگي خاطره‌اي را ياد ندارم دل را اينطور رقيق کند و اينقدر چشم را پر کند. «ما رايت قط احسن من الحسين ولا املا للعين ولا رققت علي احد قط رقتي عليه حين رايته يمشي والصبيان حوله» ديدم امام حسين دارد مي‌آيد و جوان‌ها و بچه‌هاي بني هاشم هم اطرافش هستند. خيلي منظره عجيبي بود. حضرت آمدند. سلام کردند. عبيد الله بلند شد و احترام کرد. حضرت به او فرمود: «عبيد الله تو يک آدم گنهکاري هستي. پرونده سياهي در گذشته داري. من آمدم تو را نجات بدهم. بيا دعوت مرا اجابت کن. به امام حسين(ع) گفت: شما را بني اميه مي‌کشند. ابن زياد سپاه گراني را براي کشتن شما فراهم کرده است. اما يک پيشنهادي دارم. اينکه اسب من خيلي تندرو است. آن را در اختيار شما مي‌گذارم، شمشيرم را هم مي‌دهم. سوار بر اسب من شويد و به بيابان بزنيد و فرار کنيد. از مهلکه که بيرون رفتيد، زن و بچه شما هم پراکنده مي‌شوند. حضرت فرمود: «لا حاجة لنا فيک و لا في فرسک» ما نه شمشير و نه اسب تو را مي‌خواهيم! ما آدم‌هاي گمراه را کمک مي‌گيريم. مي‌خواستم کمک کنم نجات پيدا کني. تو بيايي يا نيايي من کشته مي‌شوم. آمدم تو را نجات بدهم. بعد حضرت بلند شد و فرمود: حالا که مرا ياري نمي‌کني، اين خيمه را از اينجا بردار، از اين ميدان بيرون برو! فردا در اين بيابان صداي مظلوميت من بلند مي‌شود. «هل من ناصر» مي‌گويم. اگر صداي مظلوميت مرا بشنوي و مرا ياري نکني خدا با صورت تو را به آتش مي‌اندازد. برو جايي که صدايم را نشنوي! گفت: چشم! ايشان رفت.
شنيد امام حسين شهيد شد. روز يازدهم سريع به کوفه آمد. گفت: من حسين بن علي را ياري نکردم. در سپاه ابن زياد هم نبودم. ابن زياد ممکن است به من اعتراض کند. بروم زود خودم را معرفي کنم. از پله‌هاي قصر بالا رفت، ابن زياد تا چشمش افتاد، گفت: يابن حر کجا بودي؟    رفته بودي حسين بن علي را ياري کني؟ گفت: نه! من اگر در سپاه حسين بن علي بودم به تو گزارش مي‌دادم. بيمار بودم! گفت: دل تو بيمار بوده است! نشست و ديد ابن زياد از او ناراحت است. چون روز يازدهم تردد در قصر کوفه زياد بود، ابن زياد بلند شد رفت کاري انجام بدهد، اين فرصت را غنيمت شمرد و از پله‌هاي قصر پايين آمد و سوار بر اسب شد و فرار کرد. ابن زياد برگشت گفت: عبيدالله کجا رفت؟ گفتند: پايين رفت. گفت: او را تعقيب کنيد. تعقيبش کردند و به او رسيدند. گفت: به ابن زياد بگوييد نه من ديگر او را خواهم ديد و نه او مرا خواهيد ديد. روز يازدهم آمد و روز دوازدهم به کربلا آمد. هنوز بدن‌ها دفن نشده بود. آمد کنار قتلگاه و يک نگاه به بدن مطهر امام حسين و اصحاب امام حسين کرد. « ولو اني اواسيه بنفسي لنلت کرامة يوم التلاق» خيلي گريه کرد. گفت: يا حسين تا زنده هستم پشيمان هستم. تا روح در بدنم هست حسرت مي‌خورم! «حسين حين يطلب بذل نصري» گفت: مرا کمک کن و من نکردم! خيلي گريه کرد و بني اميه را لعنت کرد. اين شخص به امام حسين جواب رد داد. دعوت امام را نپذيرفت. آخر و عاقبتش چه شد؟ بعد از چند سال در فرات افتاد و غرق شد. به امام حسين گفت: شما را مي‌کشند. «و من تخلّف لم يبلغ الفتح» کسي که تخلف کرد به فتح نمي‌رسد. اين يکي از نمونه‌هايش است.
شريعتي: چقدر براي امروز ما درس دارد. وقتي ياد اين جمله حضرت مي‌افتم که برو جايي که صداي ما را نشنوي. مو بر تنم سيخ مي‌شود که چقدر اين جمله سنگين است. حضرت که عالم در اختيار اوست. آنوقت عبيدالله مي‌آيد پيشنهاد اسب و شمشير به حضرت مي‌دهد.
حاج آقاي نظري منفرد: اين جرياني که نقل شد، انسان بايد از تاريخ عبرت بگيرد و از فرصت‌ها استفاده کند. از فرصت جواني و سلامت استفاده کند. از فرصت فراغت بايد استفاده کند. زندگي براي انسان ماندگار نيست. اينکه پيامبر خدا فرمود: «إن لربكم في أيام دهركم‏ نفحات ألا فتعرضوا لها» بايد انسان از فرصت‌ها استفاده کند. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «أَشَدُّ الْغُصَصِ‏ فَوْتُ الْفُرَصِ‏» (غررالحکم، ص 473) بدترين غصه‌ها و اندوه‌ها از دست دادن فرصت‌هاست. انسان تا فرصت دارد بايد به خودش برسد. انسان خودش را بايد بيشتر از هر چيزي دوست داشته باشد. بايد فکر کند چه چيزي باعث کمال او مي‌شود. عبيدالله اين فکر را نکرد و پشيمان شد. نشود ما هم پشيمان شويم وقتي که پشيماني فايده ندارد.
شريعتي: اين هفته قرار است از علامه بزرگوار، علامه شوشتري تجليل کنيم صاحب خصايص، خيلي دوست داريم از زبان شما از مرحوم شوشتري بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: يک جرياني از مرحوم شوشتري نقل کنم. ايشان آدم فاضلي بود. آمن بود اما سخنور نبود و هروقت منبر مي‌رفت براي مردم صحبت کند يک کتاب دست مي‌گرفت و از آن کتاب مي‌خواند. يکوقتي خيلي ناراحت شد و آمد خدمت امام حسين(ع) قبل از ايام محرم بود، به آقا عرض کرد: تا کي از روي کتاب براي مردم بخوانم؟ عنايتي به من بکنيد.
به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند
آمد در منزل خوابيد. در خواب صحراي کربلا را ديد. گفت: خيمه امام حسين کجاست؟ نشانش دادند. در خيمه رفت. سلام کرد. اجازه گرفت و وارد شد. مي‌گويد: ديدم پيرمردي خدمت حضرت هست. حضرت به ايشان رو کردند. ظاهراً حبيب بود. حضرت فرمودند: حبيب ما اينجا چيزي نداريم. غذايي براي مهمان بياور. يک سويقي را آوردند. سويق غذايي بود که با آرد و خرما و روغن درست مي‌کردند. درست کردند و آوردند و يک قاشق از آن سويق را خوردم. بيدار شدم ديدم دريايي هستم از علم و بيان. جالب است مرحوم شوشتري غير از اينکه خصائص الحسينيه را دارد. سفري به تهران کرد. قبر ايشان در نجف است و روبروي حضرت دفن هستند. به تهران آمدند منبر رفتند. قرار بود در مدرسه سپه‌سالار سخنراني کنند. ايشان متوفاي سال 1303 قمري هست. اينقدر جمعيت شده بود در مدرسه سپه‌سالار که ايشان خواست منبر برود راه ندادند و منبر تعطيل شد و روز بعد براي ايشان جلسه گذاشتند. يک عنايت امام حسين(ع) شيخ جعفر شوشتري را به آن عظمت رساند. عبارتي در کتاب خصائص ايشان هست، مي‌گويد: «کلنا سفن النجاة و سفينة الحسين اسرع» همه ما کشتي نجات هستيم اما کشتي امام حسين سرعتش بيشتر است.
شريعتي: يک جايي هم مي فرمايند: «يا من الاجابة تحت قبته» ايشان مي‌فرمايند: آنهايي که واقعاً توفيق تشرف به کربلا را ندارند و نمي‌توانند بروند، به هر دليلي اين روضه‌ها را دست کم نگيرند. به نوعي شرکت در مجلس امام حسين هم زير قبه امام حسين است. انشاءالله حضور پرشور شما در محافل و مجالس حکم حرم زيارت سيدالشهداء را دارد. گرچه دعا مي‌کنيم به عظمت نام امام حسين انشاءالله همه ما زائر اربعين سيدالشهداء باشيم. امروز صفحه 96 قرآن کريم، آيات 106 تا 113 سوره مبارکه نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.
«وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ‏ غَفُوراً رَحِيماً «106» وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً «107» يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً «108» ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا «109» وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً «110» وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «111» وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً «112» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً «113»
ترجمه: همانا ما اين‏كتاب را بحقّ بر تو فروفرستاديم تا ميان مردم به آنچه خدا (از طريق وحى) تو را آموخته ونشان داده، داورى كنى وبه نفع خيانت‏كاران به مخاصمت برنخيز. و از خداوند طلب آمرزش كن كه همانا خداوند آمرزنده مهربان است. و از كسانى كه به خود خيانت مى‏ورزند، دفاع مكن كه خداوند خيانت‏پيشگان گنهكار را دوست ندارد. (آنان خيانت خود را) از مردم پنهان مى‏كنند، ولى نمى‏توانند از خداوند پنهان دارند، در حالى كه او آنگاه كه شبانه، سخنان غير خداپسندانه مى‏گويند (و توطئه‏هاى پنهانى مى‏كنند) با آنان است وخداوند همواره به آنچه انجام مى‏دهند، احاطه دارد. هان شما همانها هستيد كه در زندگى دنيا از ايشان (خائنان) جانبدارى كرديد، پس چه كسى در روز قيامت در برابر خداوند از آنان جانبدارى خواهد كرد؟ يا چه كسى (در آن روز،) وكيل و مدافع آنان خواهد شد؟ و هر كس بدى كند يا بر خويشتن ستم نمايد سپس از خداوند آمرزش طلبد، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت. و هر كس گناهى مرتكب شود، پس در حقيقت به زيان خود مرتكب شده و خداوند دانا و حكيم است. و هر كس كه خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى‏گناهى نسبت دهد، به يقين بار تهمت و گناه آشكارى را بر دوش گرفته است. و اگر فضل و رحمت خداوند بر تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند كه تو را از مسير حقّ گمراه كنند، امّا جز خودشان را گمراه نمى‏كنند و به تو هيچ زيانى نمى‏زنند. و خداوند كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد، و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت. و فضل خداوند بر تو، بسى بزرگ بوده است.
شريعتي: انشاءالله داغ دلمان و داغ محرم و امام حسين با آمدن حضرت مهدي(عج) التيام پيدا کند. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: در اين صفحه که تلاوت شد، يک آيه‌اي هست که خيلي عجيب است. «وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً، وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً» خداوند متعال در اين آيه شريفه کسي را که تهمت به ديگري بزند، گناهي را انجام بدهد و به ديگري نسبت بدهد، اين متحمل يک بهتان و گناه بزرگي شده است. در روايتي امام صادق مي‌فرمايد: «إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِى الْمَاءِ» (كافى، ج 2، ص 361) کسي که برادر مؤمنش را متهم کند ايمان در دل او همانند ذوب شدن نمک در آب مي‌شود. يعني ما بايد اعتراض کنم چون آبروي مردم مهم است. چند چيزي که از نظر اسلام مهم است، چهار چيز است. خون مسلمان حرمت دارد. مال مسلمان حرمت دارد. ناموس مسلمان و آبروي مسلمان حرمت دارد. اين چهار چيز از نظر شرع خيلي اهميت دارد. لذا در مورد غيبت و تهمت، در مورد غيبت که آبروي کسي برده مي‌شود، خداي متعال در قرآن مجيد مي‌فرمايد: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ‏ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» (حجرات/12) مثل خوردن گوشت مرده برادر مسلمان است. تهمت هم همينطور است و چه بسا بالاتر از غيبت باشد. «وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَ‏ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً» (نساء/112) اين گناه بزرگي است که همينطور که حضرت صادق مي‌فرمايند، گناه نابخشودني است چون حق ديگران است و حق الناس است.
شريعتي: از شيخ جعفر شوشتري و کتاب خصائص الحسينيه صحبت شد. دوستاني که تمايل به داشتن کتاب دارند، به ما پيامک بزنند و دوستان ما شما را راهنمايي خواهند کرد. يک نامه ديگر از امام حسين بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: نامه ديگري هست که در کامل الزيارات ابن قولويه نقل کرده است. نامه‌ي تقريباً يک سطري است و يک دنيا محتوا و مطلب دارد. امام(ع) چه شد که اين نامه را نوشتند؟ باز حضرت اين نامه را به بستگان خودشان نوشتند. چرا اين نامه را نوشتند؟ مقدمتاً عرض کنم که از جان گذشتن کار بسيار مشکلي است ولي نفيس ترين چيزها براي انسان جانش است. حاضر است همه سرمايه و ثروتي که دارد بدهد براي اينکه از اين بيماري که منجر به مرگش مي‌شود نجات پيدا کند. چرا امام حسين حاضر شد اينقدر فداکاري کند؟ يکوقت هست انسان جان خودش را مي‌دهد. امام حسين خانواده و فرزندان را در صحنه آورد. برابر چشمش اينها را داد. گفتنش آسان است اما انسان سعي مي‌کند اگر جان خودش را در خطر ديد، خانواده‌اش را در محل امني قرار بدهد. اما امام حسين شخصيتي است که وقتي غلام سياه مي‌آيد اجازه مي‌گيرد، اجازه نمي‌دهد. ولي وقتي علي اکبر مي‌آيد اجازه بگيرد، بلافاصله اجازه داد. اين ايثار و گذشت و فداکاري براي چيست؟
نامه اين هست که امام حسين(ع) به برادرشان محمد حنفيه و بني هاشم از کربلا روز ششم اين نامه را نوشتند. «اما بعد فکان الدنيا لم تکن و کان الاخره لم تزل و السلام» حسين بن علي گويا دنيايي نبوده و آخرت هميشه پا برجاست. کسي که معاد در برابر چشمش اينقدر روشن است «لم تزل» نه اينکه معاد خواهد بود، هميشه بوده و هست. از نظر ادبي فعل را به ماضي و گذشته مي‌برد. يعني معاد بوده و هست و خواهد بود. اگر کسي يک چنين ديدي به معاد داشته باشد، که قرآن مي‌خواهد مسلمان‌ها همين ديد را نسبت به معاد داشته باشند، يعني آنچه انسان را حفظ مي‌کند از بدي‌ها و به سوي خوبي‌ها مي‌برد همين اعتقاد به معاد هست. لذا قرآن مي‌فرمايد: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏» (بقره/4) بايد انسان به اينجا برسد. اگر انسان به اينجا برسد فداکار مي‌شود، چون مي‌داند آنچه در راه خدا مي‌دهد هست و مي‌ماند.
يک نکته‌اي را از پيامبر خدا بگويم. پيامبر خدا يک گوسفندي را قرباني کردند و دستور دادند گوشتش را ميان فقرا تقسيم کنند. مختصري هم براي خودشان گذاشتند. يکي از همسران ايشان عرض کرد: يا رسول الله! براي خودمان چيزي نماند. همه را داديد؟ فرمود: آنهايي که داديم براي ما مانده است. اگر کسي اين باور را داشته باشد که آنچه در راه خدا مي‌دهد، ماندگار است. خداي متعال مي‌فرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق‏» (نحل/96) آنچه نزد شماست از بين رفتني است. آنچه نزد خداست ماندني است. «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ‏ عِنْدَ اللَّه‏» (بقره/110) نزد خدا محفوظ است. امام حسين(ع) يک چنين باور و ديد را دارد. يکي از درسهايي که عاشوراي امام حسين به انسان مي‌دهد، معاد باوري است. امام حسين چنين باوري داشت. «فکان الدنيا لم تکن و کان الاخره لم تزل»  بوده و هست و خواهد بود. دنيا هم نبوده است! يک چنين ديدي را اگر انسان داشته باشد، مي‌تواند شخصيت امام حسين را در همين نامه‌ها ببيند.
شريعتي: يک اتفاق خوبي که در برنامه سمت خدا افتاده است در ايام ماه محرم حاج آقاي فرحزاد از صحيفه سجاديه مي‌گويند. مناجات و دعاهاي صحيفه را با هم مرور مي‌کنيم. امروز هم به نوعي سالروز شهادت امام سجاد(ع) است. حسن ختام برنامه ما شنيدن از امام سجاد هست و بعد دعا بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: از صحيفه يک جمله عرض کنم. حضرت مي‌فرمايد: «وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ، فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ»(صحيفه سجاديه، دعاى‏20) خدايا عمري به من بده که اين عمر طرف بندگي تو و اطاعت تو شود. اگر روزي عمر من مثل يک مزرعه‌اي است که چراگاه شيطان شده است، روح مرا قبض کن قبل از اينکه غضب تو به من برسد.  
شهادت امام سجاد(ع) را تسليت مي‌گويم. امام سجاد شخصيتي بود که ناقه‌اش کنار قبرش آمد، ناقه‌اي که با آن مکرر به حج رفته بود. آمد آنقدر گريه کرد و سر خودش را به زمين زد که از دنيا رفت. به قبور نوراني بقيع سلام عرض مي‌کنيم. «السَّلامُ عَلَيْكُم ائِمَّةَ الْهُدى‏ السَّلامُ عَلَيْكُم اهْلَ التَّقْوى‏ السَّلامُ عَلَيْكُم ايُّهَا الْحُجَجُ عَلى‏ اهْلِ الدُّنْيا السَّلامُ عَلَيْكُم ايُّهَا الْقُوَّامُ فِى الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ السَّلامُ عَلَيْكُم اهْلَ الصَّفْوَةِ السَّلامُ عَلَيْكُم الَ رَسُولِ اللَّهِ» انشاءالله در اين روز عزيز که بنا بر قولي روز شهادت امام سجاد هست، سلام ما به قبور مطهر ائمه بقيع برسد و همه در اين زيارتي که شد شريک شويم. خدايا ما را بيامرز. حشر و نشر ما را با خاندان پيغمبر قرار بده. بيماران لباس عافيت بپوشان. جوانان عزيز ما که دوست دارند ازدواج کنند، زن و مرد را وسيله ازدواج فراهم کن. امنيت را که نعمت بسيار بزرگي است در کشور ما مستدام بدار. امنيت را به بلاد اسلامي بازگردان.
شريعتي: عشق به پايان رسيد، خون تو پايان نداشت! «السلام عليک يا أبا عبدالله»