اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-06-28-حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد– نامه‌هاي حضرت امام حسين (عليه‌السلام)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه‌هاي حضرت امام حسين (عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 28-06-96

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شادي براي تو، غم عالم براي من *** از ماه‌هاي سال، محرم براي من
آواي آسماني داود مال تو *** خاموشي مقدس مريم براي من
از عشق خود جدايم و جاي گلايه نيست *** اين بود ارث حضرت آدم براي من
بي مهري است رسم محبت براي تو *** تنهايي است مونس و همدم براي من
يوسف که نيستم ولي آن بنده ام که هيچ *** نگذاشته است صاحب من کم براي من
بگذار عمر در گذر عشق طي شود *** حتي اگر نشد که تو يک دم براي من

شريعتي: سلام مي‌کنم به شما دوستان عزيزم، خانم‌ها و آقايان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد و بهترين‌ها نصيب شما شود. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم. خدمت همه بينندگان محترم سلام عرض مي‌کنم. اميدوارم که همه موفق باشند.
شريعتي: امروز قرار هست از نامه‌هاي سيد الشهداء (ع) براي ما بگوييد.
حاج آقاي نظري منفرد: چون در آستانه‌ي ماه محرم هستيم و اين سؤال مطرح هست که امام حسين(ع) دنبال چه هدفي بود و چه خواسته‌اي داشت؟ انقلاب‌ها در دنيا زياد هست. بعضي از انقلاب‌ها هست براي رسيدن به قدرت است. بعضي از انقلاب‌ها براي رسيدن به مال است. انقلاب‌ها کم نبوده است. انقلاب امام حسين داراي چه هدفي بود و امام حسين چه هدفي را دنبال مي‌کرد؟ نامه‌اي که امروز از آن بزرگوار خدمت بينندگان محترم خواهيم خواند، اين است که امام حسين(ع) هدفشان را از اين حرکت عظيم بيان مي‌کنند. تا نياز نباشد ما امروز بعد از گذشت چهارده قرن بياييم قيام امام حسين را تحليل کنيم و بگوييم که امام حسين چه اهدافي را دنبال مي‌کرد. خودشان صريحاً هدفشان را بيان کردند که براساس چه انگيزه‌اي قيام کردند؟ علت غايي اين حرکت چه بود و آيا اينکه به نتيجه رسيدند يا نرسيدند؟ اين نامه، نامه‌اي است که امام حسين(ع) همان روز حرکت در مدينه به برادرشان محمد بن حنفيه نوشتند.
بعد از آنکه مُحرز شد که يزيد بعد از پدرش قدرت را در دست گرفته است، امام حسين(ع) را طلب کردند و مي‌خواستند بيعت کند. ايشان را خواستند و حضرت بيعت نکردند و رسماً فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَايَعْتُ‏ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَهَ» (بحارالأنوار، ج 44، ص 329) من اگر هيچ جاي پايي در دنيا نداشته باشم، با يزيد بيعت نمي‌کنم. نه تنها من، مثل من هم با مثل يزيد بيعت نخواهد کرد. ديگران را خواستند از آنها بيعت بگيرند، شبانه و محرمانه از مدينه بيرون رفتند. اما امام حسين(ع) سر قبر جد بزرگوارشان آمدند براساس منابعي که در اختيار داريم، آنجا گريستند و بعد از گريستن «صلي رکعات» حضرت بلند شدند و نماز خواندند. شب اول و دوم و سوم را در مدينه ماندند. شب آخر صورت مبارکشان را روي قبر پيامبر گذاشتند و به پيامبر گفتند: يا رسول الله! «اَنَا فَرْخُکَ» من فرزند شما هستم. «وَابْنُ فَرْخَتِکَ» فرزند دختر شما هستم. شما مي‌بينيد که چه وضعيتي پيش آمده است. امروز در عالم اسلام چه کساني قدرت را در اختيار گرفتند. همينطور که اين جملات را مي‌گفتند، روي قبر پيامبر خوابشان برد. در عالم رؤيا رسول خدا را در خواب ديدند. پيامبر ايشان را در آغوش گرفت. پيامبر خيلي به امام حسين علاقه‌من بود. روايت دارد يکوقتي از در خانه حضرت زهرا عبور مي‌کردند، امام حسين طفل کوچکي بود، نوزاد بود. ديدند صداي گريه امام حسين از درون خانه مي‌آيد. وارد خانه حضرت زهرا شدند و به حضرت گفتند: حسين را آرام کن! «الم تعلمي ان بكائه يؤذيني؟» گريه امام حسين مرا اذيت مي‌کرد. يا رسول الله! گريه امام حسين شما را اذيت مي‌کرد. در آن روزگار سال 60 امت گرفتار يک حاکمي شده و يک ديکتاتوري شده که تنها به چيزي که نمي‌انديشد خداست و دستاوردهاي پيامبر و مسلمانان و مشکلات اسلام و مسلمين!
ايشان به رسول خدا عرض کردند: يا رسول الله! من ديگر دوست ندارم به دنيا برگردم. مرا با خودتان ببريد. فرمودند: نه، تو بايد بماني و شهيد بشوي. «و ان لک في الجنات لدرجات لن تنالها الا بالشهادة» به آن درجات نمي‌رسي مگر با شهادت. معلوم مي‌شود شهادت يک گوي گرانبهايي است که هرکسي نمي‌تواند اين گوي را از ميدان بربايد. اينکه در روايات هم هست و در ادعيه هم هست. در روايت هست برخي مي‌آمدند از پيامبر درخواست مي‌کردند شهيد شوند. در ادعيه ما مثل دعاي افتتاح هست، در آخر دعاي افتتاح که شب‌هاي آخر ماه رمضان خواندنش سفارش شده است، دارد: «و قتلا في سبيلک فوفق لنا» قتل در راه خدا يک توفيق است چون بالاتر از شهادت چيزي نيست. حديث هست که رسول خدا فرمود: «فَوقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرٌّ حتّى يُقتَلَ الرجُلُ في سبيلِ اللّه ِ، فإذا قُتِلَ في سبيلِ اللّه فليسَ فَوقَهُ بِرٌّ» بالاتر از آن ديگر چيزي نيست. بالاي هر برّي، برّي هست. نيکي و خوبي هست. اما بالاتر از شهادت ديگر چيزي نيست. پيامبر به امام حسين فرمود: براي تو در بهشت درجاتي است. رسيدن به آن درجات شهادت مي‌خواهد. شهادت تو را به آن درجات مي‌رساند.
از خواب بيدار شدند و خواب را براي خاندانشان تعريف کردند. همه گريستند و شبانه سر قبر پيامبر آمدند. روايت دارد که سر قبر مادرشان فاطمه ولو مخفي است، اما براي امام حسين و اهل‌بيت مشخص بود. وداع کردند و به سمت مکه حرکت کردند. قبل از آنکه حضرت حرکت کنند دستور دادند قلم و کاغذ آوردند، يک نامه‌اي خطاب به محمد بن حنفيه نوشتند. در اين نامه امام حسين(ع) هدف خودشان را از اين حرکت بيان کردند. اين نامه دو فايده اساسي داشت. 1- اينکه امروز به امام حسين(ع) انگ نزنند و بگويند: امام حسين بلند شد، قيام کرد، قدرت مي‌خواست، مقام مي‌خواست. 2- اينکه آيندگان بدانند امام حسين(ع) چه هدفي را دنبال مي‌کرد و هدف مقدسي داشت و براي اين هدف مقدس ارزش دارد که انسان مايه بگذارد و حتي از جان خودش بگذرد و فداکاري و ايثار کند.
حضرت کاغذ و قلم خواستند و اين نامه را نوشتند. «هذا ما اوصي به الحسين بن علي» اول نامه امام حسين يک نکاتي را ذکر کردند و بعد علت بيان اين نکات را عرض کنم. «إنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِيَه لاَ رَيْبَ فِيهَا. وَأَنَّ اللَهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي‌ الْقُبُورِ» اين مطالب براي چيست؟ اينها اعتقاد يک انسان مسلمان و مؤمن است. اعتقاد به خدا و وحدانيت خدا، اعتقاد به رسالت پيامبر، اعتقاد به قيامت، اعتقاد به بهشت و آتش، اين براي اين است که ممکن بود حکومت وقت اعلام کند: حسين بن علي از دين خارج شده است. گفتند: «خرج الحسين من حده قتل بسيف جده» براي اينکه جلوگيري شود و اين اتهام‌ها را دفع کنند، لذا حضرت در وصيت‌نامه‌شان مکتوب مي‌کنند و اعتراف مي‌کنند به آنچه که از مسلمات دين است. اقرار به توحيد و نبوت، اقرار به معاد، بعد مي‌فرمايند: «إنِّي‌ لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا» من بيرون نيامدم براي خوش گذراني و تفريح و لذت، براي فساد هم نيامدم. چون يک عده بودند که بيرون آمدنشان براي اين بود که فساد کنند کما اينکه در گذشته مي‌کردند. من براي ظلم و ستم به ديگران نيامدم. «وَ إنَّمَا خَرَجْتُ» فقط و فقط، «لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي‌ أُمَّه جَدِّي‌ مُحَمَّدٍ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ» اين عبارت‌ها را بايد تابلو کرد و در منظر و ديد مردم قرار بدهيم و مرور کنيم. نسل‌هاي جديد مطلع نيستند. قيام و شهادت امام حسين را اجمالاً شنيده‌اند. اما امام حسين چه هدفي را دنبال مي‌کرد؟ اصلاح در ميان امت، يک هدف مقدسي بود که امام حسين(ع) دنبال مي‌کرد. دنبال اين بود که اصلاح کند. اين هدفي بود که انبياء به دنبال آن بودند. شعيب(ع) از انبياء است. مي‌فرمايد: من جز اصلاح چيز ديگري نمي‌خواهم. اصلاحي که خداپسندانه باشد و خدا بخواهد. خدا مفسدين را دوست ندارد. خدا دوست دارد کسي را که در جامعه در صدد اصلاح باشد. امام حسين براي اين اصلاح اينقدر فداکاري کرد و مايه گذاشت. از وطنش جدا شد. مدت‌ها در مکه بود. از مکه بيرون آمد. با چه مشکلاتي برخورد کرد. خانواده و خويشان و فرزندان خودش را داد، براي اينکه «وَ إنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي‌ أُمَّه جَدِّي‌ مُحَمَّدٍ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ أُرِيدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَي‌ عَنِ الْمُنْكَرِ» من براي اين آمدم که امر به معروف و نهي از منکر کنم.
در روايت ما وارد شده امر به معروف و نهي از منکر دو فريضه‌اي است که تمام واجبات وابسته به اين دو فريضه است. نماز وابسته به اين فريضه است. روزه و حج و جهاد و خمس و زکات هم همينطور است. «ان الامر بالمعروف والنهي عن المنکر فريضتان تقام بهما الفرائض» خداي متعال در قرآن مجيد مي‌فرمايد: «كُنْتُمْ‏ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آل‌عمران/110) علت اينکه امت پيامبر خير امت هست اين است که از ويژگي‌هايشان اين است که «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ‏ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏» (آل‌عمران/104) روايت دارد يک زماني مي‌رسد که امر به معروف و نهي از منکر ديگر در جامعه نيست. امر به معروف يعني امر به خوبي کردن. نهي از منکر يعني نهي از بدي کردن! اين دو فريضه کم کم در جامعه فراموش مي‌شود. آنوقت روايت دارد «فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ‏ فَلا يُسْتَجَابُ لَهُمْ‏ كافي، ج 2، ص 374) خوب‌ها هم دعا مي‌کنند ديگر مستجاب نمي‌شود. چرا؟ چون اين دو فريضه‌ي الهي فراموش شده است و بايستي اهميت بدهيم. در ماه محرمي که در پيش هست، امام حسين(ع) براي احياي دين و احياي امر به معروف و نهي از منکر قيام کرد. ما در زيارتنامه‌ي اين بزرگوار مي‌خوانيم که شهادت مي‌دهيم شما اقامه صلاة کردي و امر به معروف و نهي از منکر کردي. «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ‏ عَنِ‏ الْمُنْكَر»
در ادامه نامه مي‌فرمايد: «وَ أَسِيرَ بِسِيرَه جَدِّي» من مي‌خواهم روش جدم پيامبر را بروم. «وَ سِيرَه أَبِي‌ عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌ طَالِبٍ عليه‌السلام» راهي که پدرم رفت. اميرالمؤمنين(ع) مجسمه عدل بود. اميرالمؤمنين کسي بود که پيغمبر درباره او فرمود: «علي مع الحق و الحق مع عليٍ» هرجا حق هست علي آنجاست، هرجا علي هست حق آنجاست. من مي‌خواهم آن راه را بروم. چقدر روشن و شفاف امام حسين(ع) در اين نامه حرکتشان را ترسيم مي‌کنند و هدفشان را از اين حرکتي که دارند. حالا مردم در مقابل اين حرکتي که اقدام کردند چه مي‌کنند؟ «فَمَنْ قَبِلَنِي‌ بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَي‌ بِالْحَقِّ» اگر کسي پذيرفت من براي اين کار بيرون آمدم، بالاخره هرکسي دنبال من بيايد من پيرو حق هستم. گفت:
اي گروه هرکه ندارد هواي ما *** سر گيرد و برون رود از کربلاي ما!
ما را هواي سلطنت و جاه ديگر است *** اين عرصه نيست در خور فرّ هماي ما
برگردد آنکه با هوس کشور آمده *** سر ناورد به افسر شاهي گداي ما
ما براي اين کارها نيامديم. لذا صبح روز شب هشتم ماه ذي الحجه که صبحش حضرت بيرون آمدند، فرمودند: هرکسي جانش را به ما بدهد، «من کان فينا باذلا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه» هرکسي خودش را براي ملاقات با خدا آماده کرده است «فليرحل معنا» ما فردا صبح از اينجا بيرون مي‌رويم، با ما بيايد. هرکس خودش را آماده کرده است. امام حسين خودش را براي اسلام آماده کرده بود. آماده کرده بود فداکاري کند به هرجا که رسيد. ولو با دادن شيرخواره، ولو با دادن جوان عزيز و برادر بزرگوارش! آنقدر آن هدف مهم است که امام حسين(ع) حاضر است اين هزينه‌هاي سنگين را بپردازد. نزديک ماه محرم است، روز اول ماه محرم وقتي ريّان بن شبيب خدمت حضرت رضا(ع) رفت، ديد حضرت رضا خيلي گريه کرده است، پرسيد: چرا اينقدر گريه کرديد؟ فرمود: از امروز غافل هستي؟ عرض کرد چه شده است؟ فرمود: روز اول ماه محرم است! فرمود: جدم امام حسين را شهيد کردند «و قتل معه من اهل‌بيته ثمانية عشر رجلاً ما لهم شَبيهون في الارض» هجده نفر از خاندان امام حسين را با امام حسين شهيد کردند که هرکدام روي زمين نظير نداشتند.
حضرت ابالفضل(ع) دومي ندارد. کپي ندارد. حضرت علي اکبر دومي ندارد. اين هزينه سنگين را امام حسين براي چه داد؟ «لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي‌ أُمَّه جَدِّي‌ مُحَمَّدٍ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ» براي اينکه بين امت پيامبر صلح شود. خاصيت شمع اين است که خودش مي‌سوزد تا به ديگران نور بدهد. امام حسين سوخت اما جامعه اسلامي را براي ابديت روشن کرد. بعد مي‌فرمايد: «وَمَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ» استقامت مي‌کند. ما يا ياور داريم يا نداريم. «حَتَّي‌ يَقْضِيَ اللَهُ بَيْنِي‌ وَبَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ» خدا حکومت مي‌کند. خدا هم که از کسي که نصرت دينش را بکند، دست برنمي‌دارد. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ‏» (محمد/7) خداوند متعال نصرت مي‌دهد کسي را که از دينش حمايت کند. «وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ» در ذيل اين وصيت‌نامه هست که حضرت مي‌فرمايد: «وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي‌ إلَيْكَ يَا أَخِي‌؛ وَمَا تَوْفِيقِي‌ إلاَّ بِاللَهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيْهِ أُنِيبُ» برادرم اين وصيت من است و من توفيق ندارم مگر اينکه بر خداي متعال توکل کنم و به او رجوع کنم. «وَالسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَعَلَي‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي‌. وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم» سلام بر تو و سلام بر هرکسي که از هدايت پيروي کرد. اين نامه اول امام حسين(ع) بود.
شريعتي: اختلاف سني امام حسين با برادرشان محمد بن حنفيه چقدر بود؟
حاج آقاي نظري منفرد: تقريباً حدود 10 سال از امام حسين کوچکتر بودند. امام حسين متولد سوم هجرت هستند و محمد بن حنفيه که محمد بن علي است، براي اين به او محمد بن حنفيه مي‌گويند، چون مادرش خوله دختر جعفر از قبيله بني حنيفه است. ايشان سال سوم يا چهارم بعد از رحلت رسول خدا به دنيا آمدند. يعني ده سال اختلاف دارند.
نامه دوم نامه‌اي است که امام حسين(ع) از مکه به اهل بصره فرستاد. اين نامه داستان مفصلي دارد. مضمون نامه يک چيز بود. اما براي پنج نفر در پنج نسخه فرستادند. به رؤساي اخماس بصره که شخصيت‌هاي مطرح بصره بودند. يکي مالک بن مسمع بکري است. يکي احنف بن قيس است، که از زيرک‌هاي عرب بود. يکي منذر بن جارود است. مسعود بن عمر است و قيس بن هيثم است. به اين پنج نفر نامه فرستادند. نامه اين است. در نامه امام(ع) وضعيت موجود را بيان مي‌کنند که وضعيت موجود چيست. بعد مي‌فرمايند: حالا هرکس مي‌خواهد از من حمايت کند. اين نامه‌ها را حضرت براي چه به اطراف فرستادند؟ هم اتمام حجت بود و هم اينکه مردم در جريان قرار بگيرند که امام حسين(ع) دنبال چه چيزي هست؟ واقعاً مي‌خواهد با يزيد بجنگد و قدرت را بدست بگيرد يا چيز ديگري هست؟ «فَاِنَّ اللّهَ اصْطَفى مُحَمَّداً(صلى الله عليه وآله) عَلى خَلْقِهِ، وَ أَکْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ» خداوند متعال پيامبر را برگزيد و با نبوت او را گرامي داشت. «وَ اخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ» او را براي رسالت خودش اختيار کرد. «ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إِلَيْهِ» بعد جان پيامبر را گرفت. پيامبر از دنيا رفت. «وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ» پيامبر با اخلاص براي بندگان خدا قدم برداشت و حرکت کرد. «وَ بَلَّغَ ما أُرْسِلَ بِهِ» آن چيزي که براي آن مبعوث شده بود به مردم رساند. روايت دارد پيامبر خدا به مردم فرمودند: هيچ چيزي نبود که شما را به بهشت نزديک مي‌کرد مگر آنکه آن را به شما امر کردم انجام بدهيد. هيچ چيزي شما را از آتش دور نمي‌کرد مگر اينکه شما را نهي کردم که ترک کنيد. «    وَ کُنّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِياءَهُ وَ أَوْصِياءَهُ وَوَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ النّاسَ بِمَقامِهِ فِي النّاسِ» 1- ما خاندان پيامبر هستيم. 2- اولياء پيامبر هستيم. 3- اوصياء پيامبر هستيم. 4- ورثه پيامبر هستيم. سزاوارترين مردم هستيم نسبت به پيامبر بر شما مردم. يعني اين مقام، مقامِ ما است. اين پستي که الآن يزيد در اختيار گرفته حق ما است که غصب شده است. «فَاسْتَأْثَرَ عَلَيْنا قَوْمُنا بِذلِکَ» يعني استبدادي حاکم شد آمدند قدرت را از اينها گرفتند. «فَرَضينا وَ کَرِهْنَا الْفُرْقَةَ» ما صبر کرديم و راضي شديم بخاطر اينکه افتراق و اختلاف را دوست نداشتيم. ديديم اگر سکوت نکنيم اختلاف مي‌شود. سکوت کرديم! «وَ أَحْبَبْنَا الْعافِيَةَ» ما عافيت را براي ملت خواستيم. «وَ نَحْنُ نَعْلَمُ» خودمان مي‌دانستيم «أَنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَيْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ» خودمان مي‌دانستيم اين حق ماست اما از حق خودمان گذشتيم براي اينکه عافيت را دوست داشتيم و براي اينکه اختلاف را دوست نداشتيم. اين براي گذشته است.
اما حالا که يزيد سر کار آمده است، «وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولي إِلَيْکُمْ بِهذَا الْکِتابِ» من فرستاده‌ام را با اين کتاب به سوي شما فرستادم «وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(صلى الله عليه وآله)» من شما را به کتاب خدا و روش پيامبر دعوت مي‌کنم. «فَاِنَّ السُنَّةَ قَدْ أُميتَتْ» سنت‌هاي اسلامي همه مرده است. نه مي‌ميرد، از نظر ادبي «قَد» اگر بر سر فعل ماضي بيايد، افاده‌ي تحقيق مي‌دهد. يعني حتماً اينطور است. اين سنت‌هاي پيامبر مرده است. مشکل ديگر «وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ» جاي سنت‌ها بدعت‌ها در امت اسلام زنده شده است. يعني دين از ميان رفته است. جاي سنت‌ها را بدعت‌ها گرفتند. «وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلي وَ تُطيعُوا أَمْري اَهْدِکُمْ سَبيلَ الرَّشادِ» اگر شما کلام مرا بشنويد و امر مرا اطاعت کنيد، من راه رشد و راه نجات را نشان مي‌دهم. «وَ السَّلامُ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ» اين نامه را هم طبري نقل کرده است و هم ابن اعثم در الفتوح نقل کرده است. امام حسين اين را نوشتند و رؤساي اخماس در بصره.
اين نامه را حضرت به شخصي به نام سليمان بن رزين داد. سليمان بن رزين اين نامه را آورد. پنج نسخه بود و به هرکدام از اينها داد. برخي از اينها نسبت به نامه بي اعتنا بودند چون ابن زياد آن موقع در بصره بود و هنوز به کوفه نيامده بود. منذر بن جارود پدر زن عبيدالله است. دخترش بحريه زن عبيدالله است. تصور کرد اين آورنده نامه جاسوس خود ابن زياد باشد. ترسيد! فرستاده امام حسين را با نامه نزد ابن زياد آورد و ابن زياد هم ايشان را فرداي آن روز به دار آويخت.
احنف بن قيس که بزرگ طايفه اينها بود. ايشان هم يک نامه به فرستاده داد و گفت: اين نامه را به امام حسين بده و بگو: الآن وقت اين حرکات نيست! دو سه نفر ديگر هم هيچ، مسعود بن عمر آمد قبيله خودش را خواست. گفت: امام حسين يک چنين نامه‌اي براي ما فرستاده است. امام حسين حق مي‌گويد، دو سه قبيله بود. قبيله بني سعد بود و بعضي از قبايل ديگر، گفتند: هرچه شما بگويي ما در اختيار هستيم. يک نامه براي امام حسين نوشت که آقا من سه قبيله را آماده کردم براي اينکه به شما بپيوندند. اين قبايل تا خودشان را آماده کنند، صلاح تهيه کنند، آذوقه براي خانواده‌هايشان بگذارند، اينها زمان برد. ايشان آمد حرکت بکند خبردار شد امام حسين شهيد شده است.
يک خانمي در بصره است که پيرزني است. اين شيعه است و چون در بصره شيعيان بصره نمي‌توانستند جلسه رسمي داشته باشند، فاش مي‌شد ابن زياد در بصره بود، جلسات محرمانه براي اينکه کسي مطلع نشود در خانه اين خانم برگزار کرد. من مسائل و اتفاقاتي که مي‌افتاد، اينجا خبرها را سابقاً خبررساني مثل امروز نبود که خيلي آسان باشد. آنجا جمع شدند و گفتند: امام حسين(ع) يک چنين نامه‌اي به بصره فرستاده است. من نتيجه نامه حضرت را مي‌خواهم عرض کنم که مسعود بن عمر نامه را پذيرفت و قبايل را دعوت کرد، موفق نشد. براي امام حسين نامه نوشت که من حاضر هستم بيايم کمک کنم ولي موفق نشد و دير شد. در خانه اين خانم وقتي نامه امام حسين مطرح شد، يک آقايي به نام يزيد بن موبيت در اين جلسه بود. اين جريانات در ايامي رخ داد که امام حسين در مکه بودند. اين آقا يزيد بن موبيت براي امام حسين نامه ننوشته بود، رسيد به گوشش که امام حسين يک چنين نامه‌اي را براي پنج نفر نوشته است. در اين جلسه بلند شد و گفت: چه کسي با من مي‌آيد که به مکه برويم و به امام حسين بپيونديم؟ گفتند: نمي‌شود. چطور مي‌خواهي بروي؟ مأمورين هستند و خفقان است. تو را مي‌گيرند. گفت: ولو شده پياده خواهم رفت.
من تقاضا مي‌کنم بينندگان محترم اين جريان را دقت کنند، خيلي جريان آموزنده‌اي است. منزل آمد و به فرزندانش گفت: کداميک از شما با من همراهي مي‌کنيد؟ گفتند: ما همراه شما مي‌آييم. دو پسر را برداشت از بصره، راه هم خيلي راه طولاني است. آمد به مکه رسيد. دو سه روز مانده بود که امام حسين(ع) از مکه به سمت عراق بيايد. مثلاً پنجم ذي الحجه بود. چون هشتم ذي الحجه امام حسين(ع) آمدند به سمت عراق، ايشان آمد و وارد مکه شد و کسي که وارد مکه مي‌شود نمي‌تواند همينطور وارد مکه شود بايد محرم شود و عمره به جا آورد. ايشان محرم شد به احرام عمره، چون خود امام حسين هم آن سال عمره به جا آوردند. ايشان آمد و وارد مکه شد و رفت، اثاث خودش را جايي گذاشت و سابق اينطور بود که هرکس مي‌آمد يک خيمه‌اي مي‌‌زد. طواف و سعي‌اش را انجام داد، آمد گفت: چادر امام حسين کجاست؟ گفتند: امام حسين(ع) چادرش در ابطح است. ابطح سرزميني بين منا و مکه است. اين رودخانه‌اي که از منا سرازير است و از منا به سمت مکه مي‌آيد، اين را ابطح مي‌گويند. نزديک خيمه امام حسين شد، ديد حضرت در خيمه نيست. برگشت به چادر خودش تا زماني بگذرد و حضرت را ببيند. آمد در چادر ديد امام حسين به چادر او آمده است. امام حسين طرفدارانش را اينقدر دوست دارد. آمد ديد حضرت سراغ او آمده است. آمد نشست ماجرا را براي حضرت تعريف کرد. گفت: اينطور شد و من از بصره آمدم. حضرت اين آيه را تلاوت کردند. «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» (يونس/58) به فضل و رحمت خدا اميدوار باشيد بهتر از آن چيزي است که جمع مي‌کنيد. اين بزرگوار و فرزندانش هر سه شهيد کربلا هستند.
شريعتي: خوشا به حال کساني که رسيدند، رسيدن هم توفيقي مي‌خواهد که همراه امام حسين شدند و در رکاب حضرت شهيد شدند. نکات خيلي خوبي را شنيديم. حاج آقاي نظري يک مجموعه آثاري دارند که نامه‌هاي حضرت و اتفاقاتي که در قصه کربلا و واقعه عاشورا افتاد، اگر فرصتي بود در برنامه معرفي مي‌کنيم. حاج آقاي نظري شما چند کتاب داريد؟
حاج آقاي نظري منفرد: مجموعه مؤلفات و کتاب‌هايي که ترجمه و تحقيق کردم حدود بيست و چند عنوان کتاب است. يکي از آقايان اينها را جمع آوري کرده و چاپ شده است تحت عنوان «نامه‌ها و ملاقات‌ها». در مورد مقتل امام حسين هم من کتابي دارم که تا به حال پنجاه مرتبه چاپ شده است، «واقعه کربلا» يا «قصه کربلا» نام کتاب هست.
شريعتي: دوستاني که تمايل دارند اين کتاب‌ها را تهيه کنند به ما پيامک بزنند و دوستان ما آنها را راهنمايي خواهند کرد. نکات پاياني شما را بشنويم. امروز صفحه 82 قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت مي‌شود. چقدر خوب است که ثواب تلاوت آيات را به حضرت سيد الشهداء و همه اصحاب و ياران وفادارشان هديه کنيم.
حاج آقاي نظري منفرد: اميدواريم همه ما مشمول عنايت و الطاف خاصه خداوند متعال و سيد الشهداء(ع) باشيم که من مي‌دانم هرکسي امام حسين را دوست داشته باشد، اين حديث در صحيح بخاري است. «أَحَبَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ أَحَبَّ حُسَيْنا» (ارشاد مفيد/ج2/ ص127) پيغمبر خدا فرمود: هرکسي حسين را دوست داشته باشد، خدا او را دوست دارد. انشاءالله ما همه دوست داران امام حسين(ع) به معناي واقعي باشيم و هدف و راه امام حسين را دنبال کنيم. انشاءالله کشور ما که کشور امام حسين است و به برکت امام حسين پايدار هست، انشاءالله پايدار خواهد بود. جوان‌هاي ما در ماه محرم همت کنند و عزاي امام حسين را به طوري که مرضي خدا و مرضي امام زمان است، اينطور انجام بدهند.
شريعتي: ماه محرم نزديک است، دوباره هيأت و روضه و اشک و سينه زدن، خوش به حال کساني که اين روزها هواي کربلا را نفس مي‌کشند. انشاءالله زيارت کربلاي معلي رزق و روزي همه ما شود. «السلام عليک يا أبا عبدالله»
«وَ الْمُحْصَناتُ‏ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً «24» وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «25» يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «26»
ترجمه: و (ازدواج با) زنان شوهردار (نيز بر شما حرام شده است،) مگر آنان كه (به حكم خداوند، در جنگ با كفّار) مالك شده‏ايد. (اين احكام،) نوشته و قانون خدا بر شماست. و جز اينها (كه گفته شد،) براى شما حلال است كه (زنان ديگر را) به وسيله‏ى اموال خود، به قصد پاكدامنى و نكاح، نه به قصد زنا، طلب كنيد. پس هرگاه از آن زنان، (به نكاح موقّت) كام گرفتيد، مهرشان را به عنوان يك واجب بپردازيد و پس از تعيين مهر، در (تغيير مدّت عقد يا مقدار مهر) آنچه با يكديگر توافق كنيد، بر شما گناهى نيست. همانا خداوند دانا و حكيم است. و هر كس از شما، كه توانايى مالى ندارد تا با زنان آزادِ باايمان ازدواج كند، پس از كنيزانِ با ايمانى كه شما مالك آنيد، (به زنى بگيرد) و خدا به ايمان شما داناتر است. همه از يكديگريد، پس (نگوييد: كه من آزادم و تو كنيز. و) با اذن صاحبانشان آن كنيزان را به همسرى درآوريد و مهريه نيكو و به‏طور شايسته به آنان بدهيد، به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه اهل فحشا و نه اهل دوست گرفتن‏هاى پنهانى. پس آنگاه كه كنيزان، صاحب همسر شدند، اگر مرتكب زنا شوند، كيفرشان نصف كيفر زنانِ آزاد است. اين (نوع ازدواج،) براى كسانى از شما رواست كه از (رنج وفشار بى‏همسرى و) افتادن به گناه و زنا بر خود بترسد، با اين همه، صبر كردن (و ازدواج نكردن با كنيزان) برايتان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است. خداوند مى‏خواهد (با اين قوانين، راه سعادت را) براى شما آشكار سازد و شما را به سنّت‏هاى (خوب) پيشينيانتان راهنمايى كند و شما را (با بيان احكام) از گناه پاك سازد و خداوند، دانا و حكيم است.