اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-09-27-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي-آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و هفتم


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ و هفتم

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي

تاريخ پخش: 27-09-98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

پيراهن من از صلوات است و سلام *** از صبح نگهبان خويشم تا شام

ديوار نمازخانه را مي‌مانم *** مشتاق سجودم و موظف به قيام

سلام به همه‌ي بيننده‌هاي عزيز و نازنين‌مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند ما را لايق الطاف خود قرار بدهد و احاديثي که از اهل‌بيت مي‌خوانيم به جان و دل ما بنشيند. هروقت آدم سراغ روايت اهل‌بيت مي‌رود يک شيريني در دل احساس مي‌شود. وقتي آدم به روايات اهل‌بيت(ع) نگاه مي‌کند يک آرامشي به دلش وارد مي‌شود. اينکه اين از يک لسان پاک آمده است. از جايي که محل جوشش علم و معدن علم است آمده است. اين از جايي است که خطا ندارد و سعادتش صد در صدي است.

شريعتي: در محضر چهل حديث حضرت امام هستيم و امروز حديث سي و هفتم از چهل حديث حضرت امام را خواهيم شنيد.

حاج آقاي سعيدي: احاديث زيبايي که حضرت امام(ره) در کتاب شريف چهل حديث انتخاب کردند. حديث از وجود امام صادق(ع) است، اميرالمؤمنين(ع) اينگونه فرمودند، «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ اعْرِفُوا اللَّهَ‏ بِاللَّهِ‏» خدا را به خدا بشناسيد، جمله امري است.امر به معرفت و شناخت خدا، «وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ» پيامبر اکرم را به رسالتشان بشناسيد. «وَ أُولِي الْأَمْرِ» صاحبان امر را بشناسيد، «بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ» به وسيله امر به معروف «وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ» عدل و احسان. به عنوان يکي از شاخص‌ترين ابزار شناخت، مرحوم کليني(ره) مي‌فرمايد: با شباهت‌ها و ماديات خدا را نشناسيد. بعضي وقت‌ها شناخت‌هاي ما به واسطه محدوديت‌هاي ذهني ما باعث مي‌شود همين محدوديت را نسبت به خدا هم داشته باشيم. ندانيم چه اتفاقي در شناخت ما مي‌افتد. شناخت‌هاي ما به واسطه تخيلات و تصورات، خدايي را خروجي مي‌دهد که خلق شده ذهن ماست.

بحث معرفت و شناخت که خيلي واجب است، مسائلي که انسان غالباً به آن نياز دارد واجب است ياد بگيرد، از خدا چه بالاتر که آدم واجب باشد در موردش چيزي ياد بگيرد و اشتباه نکند. اين کمال معرفت به خدا يک سري ميوه و ثمره دارد. يعني يکوقت از بيرون مي‌گوييم: آدم با معرفتي باش. بي معرفت نباش! اينها يکسري دستورالعمل دارد. اگر فرمودند: «صلوا» نماز بخوانيد، نحوه نماز خواندن را هم آموزش دادند. اگر فرمودند: «اعرفوا» نحوه معرفت را هم آموزش دادند. بحث معرفت خيلي مهم است چون ثمره عملي دارد. لذا قدم به قدم و مو به موي زندگي اين معرفت تأثير دارد. رسول الله(ص) فرمود: اگر حق معرفت الهي را شناختيد، شناخت پيدا کرديد، به دعاي شما کوه‌ها جا به جا مي‌شد. اين اتفاق مي‌افتاد. آن چيزي که باعث مي‌شود دعاي من بي اثر باشد، اين است که نمي‌دانيم از چه کسي دارم مي‌خواهم، معرفتش را ندارم. آن شناخت بيايد نوع دعا فرق مي‌کند. اميرالمؤمنين بسيار اهل دعا بودند. اميرالمؤمنين(ع) به واسطه شناختشون ارتباطشان از حيث دعا با خدا بسيار زياد است. اين به معني سيري ناپذيري در ارتباط با خداست. اين نفس ارتباط است.

خدا آقاي مجتهدي را رحمت کند، مي‌فرمود: خداوند از حضرت موسي فرمود: اين چيست؟ حضرت شروع کرد توضيح داد اين عصاي من است، «هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمِي» (طه/18) گوسفندانم را مي‌چرانم و به آن تکيه مي‌کنم. مي‌خواسته اين مکالمه قطع نشود و با خدا صحبت مي‌کرد. نفس ارتباط با خدا در دعا خيلي اخذ شده است. مصاديق ذکر دعا و خواستن از خداست. اميرالمؤمنين علي(ع)‏ فرمود: «يَنْبَغِي لِمَنْ‏ عَرَفَ‏ اللَّهَ» شايسته است براي کسي که در مسير معرفت الهي است و کسي که مي‌خواهد شناخت خدا را پيدا کند، «سُبْحَانَهُ أَنْ لَا يَخْلُوَ قَلْبُهُ مِنْ رَجَائِهِ وَ خَوْفِهِ» قلبش از رجاء و خوف و اميد و نااميدي و ترس خالي نباشد. بگويد: من فقط اميد به رحمت الهي دارم، خوف ندارم، من فقط مي‌ترسم و هيچ رجايي ندارم. هردو بايد باهمديگر باشد. اين تناسب و اعتدال در رفتار است که انسان مؤمن و با معرفت مي‌سازد. آيات قرآن را نگاه کنيم، اينها با همديگر منافات دارند يا نه؟ بيم و اميد هردو بايد باشد. اگر مي‌خواهم در دل خودم ببينم، خداي نکرده بي معرفت نشدم، ببينم ترس و رحمتم در دل من اندازه همديگر هست يا نيست يا نسبت به يک نفر سبقت گرفتم. باز روايت دوم از اميرالمؤمنين(ع) است. صفت دوم اين است که رغبت پيدا کند در چيزي که در نزد خداست.

همه توجه و ميل و رغبتش در آن چيزي که نزد خداست باشد نه در چيزي که نزد غير خداست. خدا دوستش ندارد. صاحب همه چيز خداست. آنهايي که خدا دوست دارد، ميلش به ميل خدا باشد، هرچه تو بگويي. پسندش اينطور باشد. من مي‌‌پسندم آنچه را که تو بپسندي. لذا محاسبات آدم با معرفت، محاسبات الهي است. درد را زيبايي مي‌بيند. مرگ را حلاوت مي‌بيند. مکالماتي که در کربلا بين ياران امام حسين و امام حسين بود. محاسباتش محاسبات الهي است. دوست دارم الآن چه بپوشم؟ هوا گرم شده، هوا سرد شده است. سردي و گرمي هوا پوشيدن مرا رقم نمي‌زند. چه چيزي شيک است؟ خدا چه دوست دارد؟ خدا دوست دارد پوشش من اينطور باشد. همه عالم بگويند نه، من خودم را با تو تنظيم مي‌کنم. گوشت فلان چيز حرام است ولي خوشمزه است، خوشمزگي مهم نيست. او دوست دارد يا نه؟ اين مد است، شيک است، خدا هم دوست دارد يا نه؟ اگر در تعارض قرار گرفت من کدام را ترجيح مي‌دهم. بي معرفت کسي است که خدا را کنار مي‌گذارد.

اگر کسي خوش مي‌گذراند ولي الهي است، امام حسين اين همه زخم بر بدن مبارکش وارد شد اما همه بندگي خدا بود، عاشقي خداست. آرزو مي‌کنيم کاش خاک پاي آنها بوديم و در رکابشان بوديم. اگر معرفت داشتي خوشي را آن مي‌بيني. «عَجِبْتُ لِمَنْ‏ عَرَفَ‏ اللَّهَ‏ كَيْفَ لَا يَشْتَدُّ خَوْفُهُ» (غررالحکم/338/ 4)اميرالمؤمنين فرمود: تعجب مي‌کنم از کسي که خدا را مي‌شناسد، چطور ادعاي خداشناسي دارد اما خوف در دلش نيست. بين مردم زياد شنيديم که خدا اينقدر سخت‌گير نيست که شما سخت مي‌گيريد. خدا مهربان است! اين درياي بي معرفتي است. براي خودش مي‌بُرد و مي‌دوزد. امام سجاد وقتي به آيه‌هاي عذاب مي‌رسند شانه‌هاي مبارکشان مي‌لرزد. «لا رفيق من لا رفيق له» خدا رفيق است اما معرفت داشته باش حق رفاقت را به جا بياور. حق معرفت آن چيزي است که وظيفه‌اي که دارم در مقابلش انجام بدهم. با خدا کار داشته باش، بايد به خدا سر زد، حق رفاقت، زيارت است. بگوييم: خدايا ما آمديم. از تو جدا نيستيم.

امام صادق(ع) فرمود: «ان أعلم‏ الناس‏ باللّه‏» عالم‌ترين مردم، کسي که از همه بيشتر خداشناس است، «أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» آن کسي که از همه به قضاي خدا راضي‌تر است. اميرالمؤمنين(ع) با همين سبک روايت، قسمت دوم، «أكثرهم‏ له‏ مسئلة» آن کسي که از همه بيشتر از خدا چيزي مي‌خواهد. حواسمان باشد از چه کسي مي‌خواهيم؟ از کسي که قادر مطلق است. محدوديتي ندارد. بدانيم با حياء از خدا بخواهيم. نوع روايات اهل‌بيت را ببينيم. خدايا من عبد هستم، ذليل هستم، خاضع و خاشع هستم. خدايا من همان کسي هستم که اعتباري که ديگران مي‌گويند را ندارم. خدايا تو چه کسي هستي؟ تو قادر و متعال هستي، تو پاک هستي از وصف کردن من، خدايا خير را در اختيار من بگذار و مرا وقف خودت قرار بده.

در خطبه متقين اميرالمؤمنين(ع) صفات متقين را مي‌فرمايد: گوش‌هايشان را وقف مي‌کنند. وقف يعني چيزي که وقف مي‌کنيم ديگر خودمان اجازه استفاده نداريم. خدايا طوري باشد من وقف تو باشم. وقف مسير اهل‌بيت باشم. يکوقت وصيتنامه‌ي آيت الله مرعشي نجفي را ديدم، سفارش کردند بدن مبارکشان را در کتابخانه‌اي که تأسيس فرمودند، دفن کنند. در همان درب ورودي که هست. به ايشان گفته شده بود: شما در حرم برايتان جايگاهي در نظر گرفتند. فرمودند: نه، دوست دارم قبرم جايي باشد، محل ورود و خروج افرادي باشد که براي کسب علوم آل محمد از اينجا رفت و آمد مي‌کنند. کسب معرفت و دانش، کسب علومي است که از طريق اهل‌بيت دستيابي پيدا مي‌کنيم. حديثي که خوانديم و موضوعاتي که مطرح مي‌کنيم همه از کلام مبارک اهل‌بيت است. آيت الله مرعشي نجفي خيلي نظر کرده است نسبت به حضرات اهل‌بيت(ع)، ايشان در جواني بيماري حصبه مي‌گيرند، خيلي بيماري شدت پيدا مي‌کند، حافظه‌شان ضعيف مي‌شود و نوشتنشان کند مي‌شود. وقتي به زيارت أباعبدالله مي‌روند، نه چيز هست که ايشان مي‌خواهند و به ايشان داده مي‌شود، يکي همين حافظه فوق العاده‌اي است که پيدا مي‌کنند. ايشان فوق العاده بودند. انشاءالله خداوند اين توفيق را به ما بدهد که در مسير اهل‌بيت(ع) کاري کرده باشيم.

اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «أَعْرَفُ النَّاسِ بِاللَّهِ أَعْذَرُهُمْ لِلنَّاسِ وَ إِنْ لَمْ‏ يَجِدْ لَهُمْ‏ عُذْراً» (عيون الحکم/ص122) يکي از نشانه‌هاي آدم با معرفت، کسي که برايش عذري مي‌آورد، فوري مي‌گويد: انشاءالله مقصر نبوده است. اگر چه عذري هم پيدا نکند و بگويد: من نمي‌دانم. صفات و ويژگي‌هاي اهل معرفت را از زبان اميرالمؤمنين بگويم. «العارف» کسي که خدا را شناخت، «من عرف نفسه» کسي که خودش را شناخت، فهميد بنده نسبت به اوست، خودش را از بندگي دنيا آزاد کرد و منزه و پاک کرد، «الْعَارِفُ‏ مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ وَ أَعْتَقَهَا وَ نَزَّهَهَا مِنْ كُلِّ مَا يُبْعِدُهَا وَ يُوبِقُهَا» (عيون الحکم/ص53) از چيزي که دورش مي‌کند از خدا و هلاکش مي‌کند، لذا يکي از چيزهايي که عرفا مي‌گويند، اين است که هرکاري مي‌کنيد فکر کنيد که اين کار را خدا دوست دارد يا نه؟ اين کار را انجام ندهم نفسم ناراحت مي‌شود يا خدا غضب مي‌کند؟ اگر محاسبه اينها بود آدم پيروز است. صورتش خندان و متبسم است و قلبش لرزان است. حزنش در قلبش است و بروز نمي‌دهد. اما صورتش را که نگاه مي‌کني مستبشر است، نسبت به مردم جذب دارد.

امام صادق(ع) فرمود: «ثِقْ بِاللَّهِ تَكُنْ‏ عَارِفاً» به خدا اعتماد کن، آنوقت خداشناس مي‌شوي. اگر مي‌خواهي خداشناس باشي بايد به خدا اعتماد کني. اگر اعتماد نداشتي يعني معرفت نداري. اعتماد داشتن يعني قدمي که برمي‌دارم براساس خواست او و نتيجه‌اي که او تضمين کرده را تضمين بدانم.  از يکي چک مي‌گيرم مي‌گويم دو تا امضاء کن. يک نفر مي‌گويد: من فردا پولت را مي‌دهم، اصلاً چک نمي‌خواهد. حرف شما از همه چيز بهتر است.

شريعتي: هميشه قصه حضرت موسي و مادرش مرا متحير مي‌کند که وقتي گفت: فرزندت را به دريا بيانداز ما او را برمي‌گردانيم. چقدر آدم بايد معرفت داشته باشد که اعتماد کند؟

حاج آقاي سعيدي: بله، تمام قواعد دنيايي را ببينيد، رود نيل که دريا گفته شده است، يک بچه‌اي را در سبد بگذاري و در رود بياندازي! حضرت ابراهيم در آتش، خودش را به خدا مي‌سپارد. وقتي حضرت را با منجنيق پرتاب مي‌کنند، روي آسمان جبرئيل مي‌گويد: خواسته‌اي داري؟ مي‌گويد: دارم ولي از تو نه، از خدا! اعتمادم به اوست. اين اطمينان قلبي مي‌آورد. «قل هو الله احد، الله الصمد» اگر او را صمد ديديم، بي نياز واقعي ديديم، همه نيازهايمان را پيش او مي‌بريم. خدا را با خدا بشناسيم.

قسمت دوم روايت رسالت است. «وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ»، «محمدٌ رسول الله» صفاتي را قرآن براي پيامبر اکرم به عنوان رسول مي‌فرمايد، «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِكُمْ‏» (توبه/128) از جانب شما يک رسول و يک فرستاده‌اي فرستادم، اين صفاتش است. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ» اين چيزهايي که براي شما سخت است، براي او سخت است. درد و ناراحتي شما را نمي‌تواند ببيند و غصه مي‌خورد از چيزهايي که براي شما غصه‌آور باشد. «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» حرص دارد نسبت به شما، حريص يعني حرص بر هدايت شما دارد. حرص داشتن يعني طلب شديد داشتن و چيزي را خيلي خواستن، از جان و زندگي‌اش مي‌زند که شما برگرديد. همه عشقش اين است که بنده‌ها برگردند و با کفر از دنيا نروند. پيامبر اکرم چگونه خود را تعريف مي‌کنند؟ «أَنَا أَدِيبُ اللَّهِ وَ عَلِيٌ‏ أَدِيبِي» من تربيت يافته خداوند هستم و علي تربيت يافته من است. وقتي تربيت از جانب خدا باشد نقص ندارد. وقتي تربيت از جانب معصوم باشد، وجود نازنين پيامبر اکرم نقص ندارد. انشاءالله خدا ما را نسبت به تربيتي که اين بزرگواران براي ما در نظر گرفتند، منعطف قرار بدهد. يکوقت شما تربيت مي‌کني مي‌گويي: قابليت نداشت. نتوانست ياد بگيرد. مي‌گويند: شما اين وجود را تربيت کن. اين طوطي را حرف زدن ياد بده. نگاه مي‌کند و مي‌گويد: اين نژادي نيست که تربيت پيدا کند. خدايا ما بد ذات نشويم. در زمان پيغمبر مگر پيغمبر تربيت را براي همه نياورد؟ آيا همه تربيت شدند؟ نه، ابوجهل‌ها ماندند، پاي کفرشان ايستادند و با همان حال ماندند.‏ «إِنَّا هَدَيْناهُ‏ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/3) کفور صفت من است، نه کمبود هدايت الهي است، من يک جاهايي کم مي‌گذارم.

«ايها الناس انما أنا رحمة محتاط» مردم من يک رحمتي هستم که هديه شده از جانب خدا به شما، هديه به کرم کسي است که هديه مي‌دهد. چه چيزي هديه داده است؟ اين انگشتر خيلي براي من عزيز است ولي به شما هديه مي‌دهم، يعني شما را بيشتر دوست دارم. بنده‌هاي خدا، خدا خيلي شما را دوست دارد که براي شما پيغمبر قرار داده، اميرالمؤمنين قرار داده است، به نصب آنها ناشکري نکنيد، هديه خدا براي شما هستند. «أنا فئة المسلمين» من پشت و پناه مسلمان‌ها هستم. خيلي‌ها توسلاتي که به پيغمبر دارند، توسلات اهل‌بيت به پيغمبر چطور بوده است. صلوات بر محمد و آل محمد، همين حالت اظهار پشتيباني است، يعني وقتي صلوات مي‌فرستيم، يعني خدايا حواس ما به پيغمبر هست، دعايش مي‌کنيم. دعايي که بي جواب نمي‌ماند. لذا جلب خيلي از منافع به وسيله لفظ صلوات است. من اولين کسي هستم که در هنگام رستاخيز بيدار مي‌شوم. اولين وجودي که خداوند برمي‌انگيزد وجود نازنين پيغمبر است. من اولين کسي هستم که بيان دارم و من بشارت مي‌دهم وقتي همه مردم مأيوس مي‌شوند مي‌بينند روز قيامت دست خالي هستند، اولين کسي هستم که بشارت مي‌دهم. «أنا قائد المرسلين و خاتم النبيين» من از همه فرستاده‌هاي خدا بالاتر هستم. من ختم تمام انبياي الهي هستم. اولين کسي هستم که شفاعت مي‌کنم و اولين کسي هستم که شفاعت او پذيرفته مي‌شود. اولين کسي هستم که دق الباب جنت را مي‌کنم و در بهشت به دست مبارک پيغمبر باز مي‌شود. اولين کسي هستم که در حضور خداوند کريم کتاب خدا، قرآن کريم و اهل بيتم پشت سر من، مي‌گويم: با کتاب خدا و اهل‌بيت من چه کرديد؟ اين را مستقيم خود پيغمبر مي‌پرسد. با هدايت الهي چه کرديد؟ با اهل بيت و قرآن چه کرديد؟

وقتي خواستند خانه حضرت زهرا را آتش بزنند، حاج آقا مجتبي تهراني نقل مي‌فرمودند که دختر پيغمبر در اين خانه است! گفته شد: اگرچه باشد، باشد اشکالي ندارد مي‌سوزانيم. ايشان روضه مي‌خواندند. اينجا چه کسي مي‌تواند پاسخ بدهد که با اهل‌بيت چه کرديد؟ با قرآن و هدايت چه کار کرديد؟ دلمان براي پيغمبرمان مي‌سوزد که ايشان دستور به مودت داد، امام سجاد مي‌فرمايد: اگر پيغمبر دستور به دشمني داده بود، چيزي را فروگذار در انجام آن دستور نکرديد!

قسمت سوم «وَ أُولِي الْأَمْرِ» صاحبان امر، امور به دست آنها گفته شده و سپرده شده است. پيامبر، اهل‌بيت(ع) و اولي الامر، آنهايي که اهل‌بيت(ع) منتصب کردند و خاصه و عامه بودند. شاخصه شناخت ما چيست؟ «بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ» به وسيله امر به معروف بشناسيد. اهل امر به معروف هستند يا نه؟ اگر مي‌خواهيد امري به دست کسي بسپاريد، اهل امر به معروف هست يا نيست؟ معروف و منکر را بايد اول شناخت، حتماً کسي که صاحب امر است بايد عالم دين باشد. براي اينکه امر به معروف کند، من بايد خوبي و بدي غذا را بفهمم و بعد به فرزندم توصيه کنم اين غذا را بخور يا نخور! بايد منبع علمي داشته باشم وگرنه آمر و ناهي بودن بدون علم مهال است. اهل ذکر چه کساني هستند؟ در تفاسير پيامبر اکرم به مصداق مشخص مي‌کنند. کساني که در مسائل ابتدايي پاسخگو نبودند و مراجعه به اهل‌بيت مي‌کردند، مقدم هستند يا خود اهل‌بيت(ع)؟ «وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ» يک تعريفي در مورد عدل، قرار دادن شي در جاي خودش است. ظلم هم در غير جاي خود چيزي را قرار دادن است.

فرقه شيعه يعني فرقه عدليه هم مي‌گويند، يعني صفت عدل را در مقابل خداوند قبول داريم. اصول دين سه تا اول است، اصول مذهب به معني اينکه خاص است مي‌گويند ولي پنج تا را اصول دين هم مي‌گويند. شهيد مطهري کتابي دارد به نام عدل الهي که آنجا بيان مي‌کنند خداوند يک چيزي را که خوب است براي ما قرار مي‌دهد و چيزي که بعد است را براي ما نهي مي‌کند. مي‌فرمايد: امر به معروف و نهي از منکر را که عرض کرديم، صفت دوم اهل عدل است يا نيست؟ عدالت در موقعيت اجتماعي به صاحب امر است، اهل عدالت است يا نه؟ صاحب امري که امر به او سپرده مي‌شود را مي‌خواهيم بشناسيم يعني اگر اينها را نداشت عادل هست يا نيست؟ در جاي خودش قرار مي‌دهد يا نه؟ ظلم مي‌کند يا نمي‌کند؟ اين ظلم يکوقت به قول قرآن کريم «ظلمت نفسي» است، ظلم به نفس است لذا در قرآن هم داريم که وقتي حضرت ابراهيم از خداوند خواستند که ذريه ايشان را از ائمه قرار بدهد، خداوند فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين‏» (بقره/124) عهد من به ظالمين نيل نمي‌کند. به اهل ظلم نمي‌رسد، مي‌گويند: يکي از اقل ظلم، ظلم به نفس است. کسي که يکبار هم گناه کرده باشد، در اين مصداق مي‌آيد. لذا مي‌فرمايد: کسي که اولي الامر است، بايد معصوم باشد.

«الاحسان»، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْمُحْسِنِين‏» (بقره/195) هميشه عدل و احسان کنار هم است. يکوقت عدل است، به اندازه‌اي که پول مي‌دهي آش مي‌خوري. يکوقت احسان است، بيش از مقداري که پول مي‌دهي آش مي‌خوري. اضافه‌تر بر آنچه خواستم به من دادند. يکوقت قوانين به معني حداقل‌هاست. مثلاً نفقه، شوهري نسبت به همسرش بايد نفقه بدهد. بيايد يک ناني را در خانه بياندازد. ولي يکوقت زحمت مي‌کشد و يک غذاي بهتري تهيه مي‌کند يا خانمي نسبت به شوهرش سفره بهتري مي‌چيند. اينجا احسان هست و احسان از صفات ولي امر به اين معنا هست. بيش از آن چيزي که حداقل‌ها هست نسبت به خوبي‌ها، 1- آدم کريم النفس باشد. آدمي که اولي الامر است بايد کرامت نفس داشته باشد. محسن باشد و اهل احسان باشد. از همه کس احسان برنمي‌آيد. در مورد حاتم طاعي هست که يکوقت برادرش خواست يک چنين کاري انجام بدهد، خانه‌اش درهاي متعددي داشت. سائل‌ها مي‌آمدند و مي‌گرفتند. يک نفر ديد يک خانمي از در اول آمد به او داد، در دوم، در سوم تا در آخر، ديگر ناراحت شد و گفت: بس است ديگر همه جا آمدي گرفتي. رويش را کنار زد ديد مادرش است. آمد گفت: ديدي نمي‌تواني مثل حاتم باشي! حاتم شيرخواره هم بود، تا وقتي بچه‌اي ديگر نبود شير مي‌خورد، ذات او فرق مي‌کرد.

شريعتي: نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 259 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«تُؤْتِي أُكُلَها كُلَ‏ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «25» وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ «26» يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ «27» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ «28» جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ «29» وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ «30» قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ «31» اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ «32» وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ»

ترجمه آيات: (شجرة طيّبة) با اذن پروردگارش، همواره ميوه مى‏دهد و خداوند براى مردم مثل‏هايى مى‏زند، باشد كه به ياد آرند و پند گيرند. و مَثَل سخن (و اعتقاد) پليد همچون درختى پليد (و بى‏ريشه) است كه از روى زمين برآمده و هيچ ثباتى ندارد. خداوند در زندگى دنيا و در آخرت، اهل ايمان را با كلام (و عقيده‏ى حقّ و) ثابت، پايدار قرار مى‏دهد و خدا ستمگران را (به حال خود رها كرده، توفيقشان را گرفته) گمراه مى‏كند و خداوند آنچه بخواهد (طبق عدل و حكمت خود) انجام مى‏دهد. آيا به كسانى‏كه نعمت خداوند را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند ننگريستى؟ (آنان) به دوزخ درآيند كه چه بد جايگاهى است. (رهبران فاسد) براى خداوند شريك‏هايى قرار دادند تا مردم را از راه خدا گمراه نمايند. بگو: كامياب شويد كه قطعاً پايان كار شما آتش است. (اى پيامبر) به بندگان من (آنان) كه ايمان آورده‏اند، بگو: نماز را برپا دارند، و از آنچه به آنان روزى داده‏ايم، پنهان و آشكار انفاق كنند قبل از آن كه روزى فرا رسد كه در آن نه دادوستدى باشد و نه دوستى و رابطه‏اى. خداست كه آسمان‏ها و زمين را آفريد و از آسمان، آبى فرو فرستاد، پس با آن براى رزق شما از (زمين) ميوه‏ها بيرون آورد و كشتى را رام شما نمود تا به فرمان او در دريا به حركت درآيد و براى شما نهرها را مسخّر نمود. و (خداوند) خورشيد و ماه را كه دايماً در حركت هستند، براى شما رام نمود و نيز شب و روز را براى شما مسخّر نمود.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و از شخصيت جناب عثمان بن مظعون بشنويم.

حاج آقاي سعيدي: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً» يک قابليتي وجود دارد مي‌شود نعمت خدا را تکفير کرد و با کفران نعمت از بين برد. مي‌شود نعمت ولايت اميرالمؤمنين را تبديل به چيز ديگري کرد. خدايا اين نعمت را تا آخر عمر براي ما پايدار نگه دارد. وقتي بحث رزق مي‌شود هميشه در ذهن ما کسب رزق است. رزقمان بيشتر شود. بيشتر جاهايي که رزق در قرآن آمده است، اينطور آمده است. انفاق رزق بيشتر آمده است. کلمه همراه رزق بيشتر انفاق است نه کسب رزق، انفاق کسب زير مجموعه‌اش است. حواسمان به انفاق رزقمان باشد.

عثمان بن مظعون يار پيامبر که بعد از وفاتشان، پيامبر پيشاني او را پرسيدند. پيامبر يک سنگي را بالاي سر مزار ايشان گذاشتند و به زيارت او مي‌رفتند، اين سنگ مدتها بود و بعدها برداشته شد. رفاقت و برادر شيري پيامبر اکرم بود و رفاقت با اميرالمؤمنين و پيغمبر داشت. عثمان بن علي اين نام را به واسطه عشقي که به ايشان داشتند بر روي يکي از فرزندانشان گذاشته بودند.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»