اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-08-15-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و چهارم


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ و چهارم

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي

تاريخ پخش: 15-08-98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

حسن شدي که کريمان فقط دو تا باشند *** دو تا کريم در عالم براي ما باشند

حسن شدي که اگر از بقيع برگشتند *** کبوتران همه راهي سامرا باشند

دليل خوشه‌ي انگور عسکري اين است *** که تاک‌ها ننشينند روي پا باشند

حسن شدي که ميان مضيف چشمانت *** تمام هر به عشق شما گدا باشند

حسن شدي که به هنگام بردن نامت *** بقيع آمده‌ها ياد مجتبي باشند

حسن شدي که شبيه بقيع اينجا هم *** هميشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند

حسن شدي که غريبي غريب‌تر باشد *** که زائران تو در بين کوچه‌ها باشند

حسن شدي که غريبي به اوج خود برسد *** که خادمان تو در شهر کربلا باشند

سلام مي‌کنيم به امام عسکري، سلام بر پدر امام زمان ما و عرض مي کنيم «آجرک الله يا صاحب الزمان» اين روز را به همه شما تسليت مي‌گويم. سلام به همه‌ي بيننده‌هاي عزيز و نازنين‌مان، انشاءالله عزاداري‌هاي شما قبول باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد. اين روز را تسليت مي‌گويم.

حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. عرض تسليت دارم انشاءالله خداوند به ما توفيق عزاداري و انجام وظيفه را نسبت به حضرات اهل‌بيت(ع) تا آخر عمر مستدام قرار بدهد. روزي که قلب مبارک حضرت حجت پر از درد است.

شريعتي:

سامرا قسمت چشمان عطش خيزم کن *** تا تماشا کنمت يک دل سير اي باران

امروز حديث 34 از چهل حديث امام خميني را با هم مرور خواهيم کرد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، حديث از وجود نازنين امام باقر(ع) هست، در مورد معراج پيامبر اکرم(ص) حضرت اينگونه فرمودند: «لمّا أسري‏ بالنبيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قال» وقتي که سير دادند، «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِه‏» آيات اول سوره مبارکه اسراء، پيامبر اينگونه به خداوند عرضه داشتند. «يا ربّ ما حال المؤمن عندك؟» مؤمن نزد تو چه جايگاهي دارد؟ نزديک به هشتاد و خرده‌اي حديث معراج داريم، بعضي مي‌گويند: تعداد معراج زياد بوده و بعضي مي‌گويند: نه، يک معراج بود و معارف مختلفي است که در منزلگاه‌هاي مختلف آن زمان به پيامبر منتقل شد. «قال: يا محمّد! مَنْ‏ أَهَانَ‏ لِي‏ وَلِيّاً» خداوند در مقام بيان منزلت و جايگاه مؤمن در نزد خودش، اگر کسي به دوست من اهانت کند، ولي بيانگر حال مؤمن است. «فَقَدْ بارزَني بالمُحاربة» مرا به مبارزه طلبيده است. پس حرمت و قدر و منزلت مؤمن نزد من اينطور است که اگر کسي به او اهانت کند به جنگ با من پرداخته است. «وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي» من هم اگر دوستانم کمک بخواهند، فوري به کمک آنها مي‌آيم. خدا نکند آدم طرف مقابل جنگ خدا قرار بگيرد. اين در مقام بيان جايگاه اهانت هم هست که بدانيد جنگيدن با مؤمن لزوماً به معني شمشير کشيدن نيست. جنگيدن محارب با خداي مؤمن به معني اهانت با اوست. کساني مثل فرعون و نمرود را هي مي‌خواهي بچيني، يک عطفي بايد باشد کسي که اهانت به مؤمن مي‌کند، اگر اهانت کردي تو هم دشمن خدا هستي. پس اگر زبان ما به راحتي به اهانت باز شد مثل کسي است که به راحتي ربا مي‌خورد. در اهانت به ديگران اينقدر احتياط مي‌کنيم. يکوقت مي‌خواهم خودم را بالا ببرم، کسي را پايين مي‌آورم. اشتباه کسي را بيان مي‌کند، در حديثي داريم که خداوند اهل دنيا را براي پيامبر تعريف مي‌کند که اينها آدم‌هايي هستند که بدي‌هاي مردم را زياد مي‌گويند. اين بد است، مي‌خواهد بالا بيايد بايد ديگران را پايين ببرد. در اداره باشد، در مدرسه باشد. در جامعه باشد. بارها براي من پيش آمده که مي‌گويند: آقاي فلاني اين حرف را زده است. مرجع تقليد است. فلان مرجع اين حرف را زده است. بعضي از حرف‌ها، حرف‌هاي ديگر به دنبال دارد. بچه مي‌گويد: غذا نمي‌خورم. اسباب بازي را پرت مي‌کند، مادر مي‌گويد: خوابش مي‌آيد. بچه در حرف‌هايش نگفت خوابش مي‌آيد ولي از رفتار بچه مشخص است. وقتي خوابيد و بيدار شد، غذايش را مي‌خورد و با اسباب بازي‌هايش بازي مي‌کند. اين بچه نگفت: خوابش مي‌آيد ولي مادر فهميد تمام اين بهانه‌ها پشت سرش خواب است.

آدمي که اهانت کرد يک حرفي پشت سر حرف‌هايش هست. مي‌گويد: از اسلام و دين دفاع مي‌کنم. در اداره مي‌گويد: از بيت المال دفاع مي‌کنم. پشت سر فلاني حرف مي‌زني، يکوقت واقعاً موضوع اين است، آن هم علامت دارد. يکوقت به رئيس اداره مي‌گويد، اينجا بيت المال اينطور مي‌شود و يکوقت در اداره پخش مي‌کند و تخريبش مي‌کند و خيلي بد است. موقعيت گفتن عيب‌ها را خواهيم گفت. پس اهانت براي     پايين آوردن ديگران است و براي بالا بردن خود است. من بيشتر مي‌فهمم و توهين است. گاهي شيطان به زبان آدم حرف مي‌زند. يعني چه؟ اميرالمؤمنين در خطبه متقين مي‌فرمايد، شخصي به نام همام، دوست اميرالمؤمنين است و با حضرت صحبت مي‌کند. حضرت صفات متقين را مي‌فرمايند. به جايي مي‌رسند يک صيحه مي‌کشد و از دنيا مي‌رود. نزديک خورشيد شدن سوختن را دارد. حضرت مي‌فرمايد: از همين مي‌ترسيدم. يک نفر هم نشسته کنار همام و حرف زشتي به حضرت مي‌زند که چرا خودت چيزي نشدي؟ حضرت مي‌گويد: شيطان اين را بر زبانت آورد که اينطور رفتار کني. شيطان بر زبان تو دميد. مي‌شود لساني، چشمي، گوشي و دستي و پايي، مجراي کار شيطان باشد. طرف شيطان را درس مي‌دهد يعني دست و پاي شيطان مي‌شود. بعضي آدم‌ها دستشان دست خدايي مي‌شود. حرفش را مي‌شوي ياد خدا مي‌افتي و حرف او را مي‌شنوي غفلت مي‌کني. نگاهش مي‌کني ياد خدا مي‌افتي. عکسش هم داري نگاه مي‌کني روحيه‌ي خوب پيدا مي‌کني. روحيه‌ي مطالعه و دوري از نفس را پيدا مي‌کني. افرادي هم هستند که وقتي نگاهشان مي‌کني مکدر مي‌شوي. نگاه مي‌کني اين پر از نفسانيت است، از کنارش هم رد شوي، همينطور است. يک حال ديگر برايت اتفاق مي‌افتد. اگر اهانت شد، اگر زبان آدم عادت به اهانت کرد، يکوقت يکبار و يکوقت عادت است. مي‌بيند طرف مشهور است، من الآن مشهور نيستم پس بايد توهين کنم. بي هيچ دليلي او را بزنم تا بالا بروم. عقده نفس خودم را خالي کنم. چرا او بالا باشد و من نباشم، او هم بزنم پايين بيايد. اينها عقده‌هاي دروني است. نمي‌تواند بالا بودن ديگران را ببيند. اگر يک آبنبات را از بچه بگيري خودش را مي‌زند ولي اگر از ما بگيريد، هيچوقت چنين کاري نمي‌کنيم. نگاهم به اين است که او کيست؟ بنده خداست. در وهله‌ي دوم و سوم برادر و رفيق من است، رئيس من است ولي بنده خداست. خدا نسبت به بنده‌اش غيور است. اگر کاري کردي، خدا بصير بالعباد است. اگر رفتي اهانت کردي، براي همين محاربه با خود خداست. من بگويم: من بچه شما را مي‌زنم، شما بگويي: به من ربطي ندارد! عه! بچه من است. عکس طرف را زير پايم بگذارم و بگويم عکس است. عکس طرف نمايه طرف است و اين بي احترامي به خود شخص است. لذا عنصر احتياط قبل قضيه قرار بگيرد.

در کتب فقهي و اصولي بزرگان گاهي اقوال همديگر را رد مي‌کنند، در فقه اين فتوا را قبول ندارم. چقدر با احترام رد مي‌کنند. مستقيم نظر ايشان را رد مي‌کند حتي اگر استادش باشد. بعضي‌ها هم اينگونه مي‌گويند، براي اينکه نگويد: من مقابل استادم ايستادم، مي‌گويد: بعضي‌ها! ره از آن رو که رهروان رفتند! چطور به بزرگتر خودش احترام مي‌گذارد. از يکي از بزرگان نقل است که در نجف بودند، مي‌گويند: خدمت ايشان آمده بودند براي مرجعيت و گفته بودند: شما مرجعيت ثابت داريد و مي‌خواهيم اين مسأله را از شما تقليد کنيم. فرموده بودند: من حاضر به رساله دادن نيستم. شما که اين مسأله را يقين مي‌دانيد. فرموده بودند: در مورد بعضي مسائل فقهي يک استثنائاتي در ذهنم هست که اگر مطرح کنم چون خلاف عموم تشيع و مراجع عظام گذشته است يک تزلزل و اختلافي پيش مي‌آيد، مردم که متخصص نيستند. مي‌گويند: همه تا حالا غلط مي‌‌گفتند. دو گروه مي‌شوند. يکسري اين طرفي و يکسري آن طرفي مي‌شوند، در موقعيت علمي دشنام جا ندارد ولي در موقعيت عوام يک اختلاف تاريخي و فقهي باعث دشنام مي‌شود و ايشان اين مسأله را قبول نکردند و گفتند: اين باعث تضعيف شيعه مي‌شود. من آب به آسياب اين تضعيف بريزم. فلان نظر اين آقا با اين آقا متفاوت است. اين داعشيت که ايجاد مي‌شود براي خطوات نفس و طرز فکر نفساني است. مگر شيطان فرق کرده و نفس فرق کرده است؟ حواسمان به مسأله‌ي اهانت باشد. گاهي من تحليل را بلد نيستم. در مورد ملاصدرا مي‌گويد: بعضي از مردم چطور لعنش مي‌کردند. يکوقت از يکي پرسيد: چه کسي را لعن مي‌کني؟ گفت: فلاني. گفت: چرا؟ گفت: قائل به وحدت موجود است. گفت: اشکال ندارد لعن کن. همراه مي‌شود و بعد قربتاً الي الله مي‌گويد. اين همان سر بريدن است. همان الله اکبر گفتن است. مي‌گويد: الله اکبر و سر مي‌برد.

خاصيت جنگ با خدا همين است. مگر خدا در جنگش بيکار است؟ صلح و امنيت و آرامش براي زمان جنگ نيست. ولي وقتي جنگيدي صدمه مي‌خوري از کسي که صدمه زدنش با حوصله است. پس «وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي» خيلي سريع به حسابش مي‌رسم. در اين دنيا جاي خود، چون بعضي گناهان دو جهته است. مثل العياذ بالله وهن و توهين نسبت به پدر و مادر، هم در اين دنيا مسأله دارد هم در آن دنيا. خير رساندن به پدر و مادر هم در اين دنيا ثمره دارد و هم در اين دنيا. در اين دنيا هم گرفتار مي‌شود. در اين دنيا کسي که توهين کرد، گرفتار مي‌شود. پس اين پشتوانه‌ي احتياط را داشته باشيم.

«وَ مَا تَرَدَّدْتُ‏ فِي شَيْ‏ءٍ» من در چيزي ترديد نکردم، خداوند عالم در چيزي ترديد نمي‌کند. «أَنَا فَاعِلُهُ» چيزي که من انجام مي‌دهم، «كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ الْمُؤْمِنِ» در چيزي ترديد نکردم، جز اينکه مثل قبض روح مؤمن باشد. بخواهم جانش را بگيرم، «يَكْرَهُ الْمَوْتَ» از موت کراهت دارد، «وَ أَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ» من هم از بدي او کراهت دارم، من هم خوبي را برايش مي‌خواهم. خوبي‌اش اين است که از اين دنيا مفارقت کند. به معني مثل ترديد انسان، تقريب به ذهن انساني مي‌شود. يعني يک دو دلي و ترديد وجود دارد. براي خود مؤمن اين است که از يک جهت مي‌داند خدا برايش بهترين را موقع رفتن مي‌خواهد و از يک طرف هم در دنيا دلبستگي وجود دارد. هي ترديد است و نگاهش به آخرت و دنيا مي‌شود. پسرم بيا برويم. در خانه برايت چيز خوبي آماده کردم. پسر مي‌گويد: در پارک بمانيم! در پارک به بازي مشغول است. اين بازي در ذهن ما اهميت بيشتري پيدا مي‌کند و رفتم براي ما تلخ مي‌شود وگرنه رفتن از اين دنيا براي مؤمن مانند بو کردن گل است و مثل درآوردن يک لباس چرک و کثيف و پوشيدن يک لباس تميز است. مؤمن وقتي از دنيا مي‌رود، تعجب مي‌کند از گريه‌ي اطرافيان، مي‌گويد: من راحت شدم. تازه اول خوشبختي من است.

حضرت امام مي‌فرمايند: کُمّلين اينطور هستند، آنهايي که خيلي کامل هستند، علاقه‌شان به دنيا نيست. خدايا امروز براي من حيات را رقم زدي، الهي شکر. فردا گفتي بايد برويم، خداحافظ، الهي شکر! خدايا عاقبت همه ما را بخير کن. خدايا بودن و رفتن ما به رضا و تسليم تو باشد. از يک طرف مريضي و ديابت داري، از يک طرف خربزه سر سفره است. اين ترديد وجود دارد و مي‌داني صلاح تو در دوري از سفره است و از طرفي دلت مي‌خواهد. آن کسي که خربزه را براي مريضي خود سم ديد، حتي ميلش هم منعطف نمي‌شود. کسي که فهميد داخل اين چيزي است که برايش ضرر دارد، ذات دنيا را کشف کرد ديگر کشش ندارد. آن کامل است. خدايا از اين تقواها و ايمان‌ها به ما هم بچشان. اگر بچشيم اينقدر راحت زندگي مي‌کنيم. لذت پرواز به اين است که آدم به چيزي گير نيست. پرنده خيلي بيشتر لذت مي‌برد. اگر يک پرنده‌ي خوش پرواز يک کيلو طلا به پايش ببندند، نمي‌تواند پرواز کند. بعضي مواقع طلاها قشنگ هستند ولي جلوي پرواز ما را مي‌گيرند. «وَ إِنَّ مِنْ‏ عِبَادِيَ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ مَنْ‏ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى» بعضي از بنده‌هاي من هستند که فقط بايد به آنها غني و بي نيازي بدهم تا اصلاح شوند. بايد پول در دست و بالشان زياد شود تا اصلاح شوند. فقر آنها را بگيرد کار خراب مي‌شود. در قرآن گفتي: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» (علق/6و7) پس اين روايت چيست؟

«وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ» اگر منصرفش کنم به غير از اين وصيت مالي، اگر ندهم به او هلاک مي‌شود. در مسير دين الهي نمي‌آيد. يکوقت بچه‌ات اصرار دارد فلان چيز را براي من بخر. يکوقت نوشابه است، دو تا ليوان برايش بريز. ليوان اول را مي‌خورد. ليوان دوم، ليوان سوم هم بريز. ديگر ميل و رغبت نيست. آنوقت اصرار کن که بايد بخوري. حالم بد شد، نمي‌خواهم لذا حضرت امام در توضيح اين مقدار روايت مي‌فرمايند: بعضي با داشتن خدا اصلاحشان مي‌کند. افرادي هستند که اگر نداشته باشند عقده دنيا و محبت دنيا تا آخر عمر بر دلشان مي‌ماند. ولي خدا به آنها مي‌دهد، دنيا را با سختي‌هاي خودش مي‌دهد. درد مي‌کشد. طلايي است که به پاي پرنده بستند. مي‌گويند: خوش به حال پرنده. شماره پاي شما 40 است کفشي با شماره 37 از طلا به شما مي‌دهند. پايت را در اين مي‌کنند و زجر مي‌کشي. همه از بيرون مي‌بينند و مي‌گويند: خوش به حالش! خداوند به بعضي طلا مي‌دهد براي اينکه از دنيا سير شوند. بنده‌اي که پشت به خدا کرده و خدا هم به او مي‌دهد از دايره بحث ما خارج است. خداوند اينجا به او دارايي مي‌دهد براي اينکه آن دارايي برايش بي مزه شود. حالا آرامش را از او مي‌گيرد. نگران است، غصه بچه‌اش را دارد.

يکي از آقايان مي‌گفت: بنده خدايي به من گفت: خوش به حالت ناهار خانه مي‌روي. گفت: وقتي خانه مي‌روم از روي در يخچال مي‌فهمم غذا چه داريم. گفت: خانم من صبح به صبح براي گردش مي‌رود و روي يخچال مي‌زند ناهار اين است و خودت گرم کن و بخور. من اينقدر دوست دارم با کسي بنشينم و غذا بخورم ولي تنها هستم. من دوستي داشتم مي‌گفت: با موتور مي‌رفتم. سر چهارراه نگاه کردم، ديدم يک آقايي با يک ماشين آخرين مدل کنارم ايستاده بود. به شيشه زدم و گفتم: حاجي عوض کن! گفت: شيشه را پايين داد و ديدم يک بچه با مريضي خاص داشت. گفت: با اين عوض مي‌کني؟ جا خوردم. روي موتور سوار بودم و تا خانه داد مي‌زدم و گريه مي‌کردم. خدايا غلط کردم! هميشه اينطور نيست. بعضي مواقع همين بچه نعمت خداست و طريقه‌ي ارتقاء براي يک نفر است و خدا مي‌خواهد صبر و تحمل بنده‌اش را بسنجد. يکوقت خدا با يک تير هزار نشان مي‌زند. شيشه ماشين دودي است و تو از بيرون مي‌بيني، شيشه پايين بيايد درون را ببيني گريه‌ات مي‌گيرد. در فضاي مجازي شما مي‌گويي: خوش به حالش چه زندگي دارد. لذا باعث مي‌شود يک نمايه آرزويي از همه دنيا پيدا کني. مي‌گويي: من بدبخت هستم و همه خوشبخت هستند. در حالي که واقع نگاري نيست. فکر کنيد بگويند: يک موسسه آماري مي‌خواهد در مورد زندگي مردم تحقيق کند. مبنا از روي شبکه‌هاي اجتماعي است! اصلاً چنين چيزي قابل اعتبار نيست. بايد بروي در متن زندگي مردم و ببيني. اين همين است که من بخواهم هي زندگي‌ام را مقايسه کنم. از اين طرف هم کسي حق ندارد طوري زندگي کند مورد نهي قرار گرفته، که زندگي‌اش در چشم ديگران باشد. آه بکشند، ديگران حسرت بخورند. در زندگي غربي هم حلال و حرام داريم و نبايد از راه دزدي باشد، اما وقتي از راه حلال بدست آوردي، حالا هرطور دوست داري خرج کن. در فرهنگ ديني ما هم خلاف اين است. هرطور بدست آوردي نمي‌شود، بايد راه حلال باشد. هرطور هم دلت خواست نمي‌تواني خرج کني. اسراف و تبذير باشد، دور ريز داشته باشد، اينها را هم حق نداريم. حساب يعني همين، يعني فردا از همه نعمت‌ها هم حساب مي‌کشند. از راه حلال بود، چطور مصرف کردي؟ قلب ديگري سوخت از اين نعمت تو يا نه، عفت زکات زيبايي است. اگر خدا نعمت زيبارويي به من داد، باعث شدم فلاني و فلاني به گناه بيافتد يا حفظ حجاب کردم، يا تبرج کردم، ديگري را به گناه انداختم. مرز ايمان ظريف و حساس است. براي همين در دين ما نيامده «آمنوا» و رها کند... وقتي روايات ايمان را مي‌بيني، اين همه روايت دارد. ايمان درجه دارد. يک چيزهايي ما را در ايمان پايين مي‌کشد. خدا بعضي‌ها را هم با فقر، اصلاح مي‌کند. بعضي هم که دلشان يک طور ديگر است، مثل پزشکي که به يکي يک دارو و به ديگري داروي ديگري مي‌دهد.

شريعتي: سيد علي آقاي قاضي که خيلي در فقر و تنگنا به سر مي‌برد، خيلي کرامات داشت، ايشان مي‌گفت: احساس مي‌کنم که خدا همين فقر را براي من خواسته است. امروز صفحه 217 قرآن کريم، آيات 71 تا 78 سوره مبارکه يونس را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات را به روح بلند امام عسکري(ع) هديه کنيم و چشم به راه آمدن فرزندشان باشيم.

«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ‏ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ «71» فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ «72» فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ «73» ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ «74» ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ «75» فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ «76» قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ «77» قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ»

ترجمه آيات: و بر آنان سرگذشت نوح را بخوان، آنگاه كه به قوم خود گفت: اى قوم من! اگر ماندن و موقعيّت من (در ميان شما) و يادآورى‏ام نسبت به آيات خداوند بر شما سنگين و تحمّل ناپذير است، پس (بدانيد كه) من تنها بر خداوند توكّل كرده‏ام (و از چيزى هراس ندارم) پس شما و شريكانتان فكرتان را جمع كنيد تا چيزى از كارتان بر شما پوشيده نماند، سپس در باره‏ى من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد! پس اگر (به دعوت الهى) پشت كرديد، من از شما اجرتى نخواسته‏ام. پاداش من تنها بر خداست و من مأمورم كه تسليم فرمان او باشم. پس او (نوح) را تكذيب كردند، آنگاه ما او و كسانى كه در كشتى همراه او بودند را نجات داديم و آنان را جانشينِ (در زمين) قرار داديم و همه‏ى كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، غرق ساختيم. پس بنگر كه پايانِ كارِ هشدار داده شدگان چگونه بود! آنگاه پيامبرانى را پس از نوح به سوى قومشان فرستاديم، پس آنان معجزات و دلايل روشن را براى مردم آوردند، ولى مردم بر آن نبودند كه به آنچه قبلًا تكذيبش كرده بودند ايمان بياورند. ما اين گونه بر دلهاى متجاوزان مُهر مى‏زنيم. سپس بعد از آنان، موسى و هارون را همراه با معجزات خويش، به سوى فرعونِ و سران قومش فرستاديم، امّا آنان كه گروهى تبهكار بودند، استكبار ورزيدند (و دعوت پيامبران را نپذيرفتند). پس هنگامى كه از جانب ما حقّ به سراغشان آمد، گفتند: قطعاً اين يك جادوى آشكار است. موسى (به آنان) گفت: آيا چون حقّ به سراغ شما آمد، (به آن سحر و جادو مى‏گوييد و مى‏پرسيد:) آيا اين سحر است؟ در حالى كه جادوگران هرگز رستگار نمى‏شوند. گفتند: (اى موسى!) آيا آمده‏اى تا ما را از راهى كه پدرانمان را بر آن يافته‏ايم، برگردانى تا بزرگى و حكومت در زمين براى شما دو نفر (موسى و هارون) باشد؟ و (لى) ما به شما دو نفر ايمان آور نيستيم.

شريعتي: طرحي را در سالهاي اخير در مورد رد مظالم داشتيم، در ايام ماه ربيع الاول، رد مظالم حقوقي است که ضايع شده است و اگر صاحبان حق را نمي‌شناسيم و دسترسي نداريم بايد به فقرا صدقه بدهيم. اين کار نياز به اجازه از مراجع تقليد دارد و اين اجازه را برنامه سمت خدا از مراجع تقليد گرفته که مي‌توانيد تا سقف پانصد هزار تومان رد مظالم بدهيد. جزئيات بيشتر در سايت و کانال برنامه قرار داد.

حاج آقاي سعيدي: شايد فکر نمي‌کنيم اين اشتباه باشد يا مظلمه‌اي بر گردن ما باشد، موقع ميوه سوا کردن يک فشاري به هر ميوه‌اي مي‌دهي که ببيني کدام سفت است يا نرم، جاي همان دست لک مي‌شود و طرف نمي‌تواند بفروشد. ضرري که به اين طرف زدي، ممکن است توجه هم نکني، ولي به گردنش هست. اين در اوج گرفتن‌هاي آدم اشکال ايجاد مي‌کند. نمي‌تواني پرواز کني. شايد يک چيزي بود متوجه نشدم به کسي تنه زدم، در مجلسي يک چيزي گفتم، يکي ضايع شده است. اينها را دقت کنيم. اينها بار آدم را سبک مي‌کند و اثر وضعي دارد. حالت سبکي و استجابت دعا و تقرب به خدا ايجاد مي‌شود.

فداي نام و ياد حضرت امام عسکري پدر حضرت حجت(عج)، يک روايت بخوانم. «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ‏ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ» کسي که برادر ديني خود را وعظ کند ولي در تنهايي، آبرويش نرود، او را زينت کرده و اصلاح کرده است. «وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِيَةً فَقَدْ شَانَهُ» کسي که عيب‌هايش را در جمع بگويد، خداي نکرده خرابش کرده است. کاري مي‌کند نسبت به عيبش جرأت هم پيدا کند. انشاءالله اعمال و رفتار ما براي ما زينت باشد. يعني اعمال و رفتار ما گاهي باعث ناراحتي و سرشکستگي امام زمان مي‌شود. دلهايمان داغدار است، داغ دل امام زمان خيلي داغ سنگيني است. پدري از دست دادند که 28 ساله هستند و خود حضرت پنج ساله هستند، خدايا فرج آقا امام زمان را نزديک بگردان و ما را از اعوان و انصارش قرار بده که بهترين عاقبت بخيري عاشقي حضرت حجت است.

شريعتي: سامرا از غم تو جامه دران است هنوز...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»