برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و سوم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 01-08-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
تلخ است که لبريز حقايق شده است *** زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدي وگرنه ميفهميدي *** پاييز بهاري است که عاشق شده است
سلام ميکنم به همهي بينندههاي عزيز و نازنينمان، پاييزتان بخير باشد و رنگ رنگ، انشاءالله دل و جانتان بهاري و سبز باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند توفيق عزاداري و عرض ارادت نسبت به حضرات اهلبيت خاصه حضرت أباعبدالله الحسين را در طول عمر براي همه ما مستدام قرار بدهد.
شريعتي: دنبال اين بوديم که در زندگي به آرامش و سکون برسيم که از چهل حديث حضرت امام کمک گرفتيم، با کلام نوراني حضرات معصومين راه پيدا کنيم و به آرامش برسيم. امروز حديث 33 را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: آرامش زندگي در گرو بندگي خداست. آنهايي که بندگي کردند آرامش بيشتري در دنيا و آخرت دارند. انشاءالله خداوند ما را بندههاي خوبي براي خودش قرار بدهد و توفيق بندگي به ما بدهد. حديث سي و سوم حديث معتبري است که از مرحوم کليني هست که شخصي آمد به امام صادق(ع) اينگونه عرض کرد، «حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ» حديثي براي ما نقل شده که شما اينطور ميفرماييد، «إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ؟» وقتي معرفت پيدا کردي و ما اهلبيت را شناختي، ديگر هرکاري خواستي بکني بکن. موضوع حديث ما همين است که برداشت اشتباه از کلام معصوم، برداشت اشتباه از کلام قرآن، «فَقَالَ: قَدْ قُلْتُ ذلِكَ» حضرت فرمودند: بله، من اين مطلب را گفتم. «قَالَ: قُلْتُ: وَ إِنْ زَنَوْا، أَوْ سَرَقُوا، أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ؟» اگر هر فسق و فجوري بکند، شرابخواري بکند، همينکه شما را شناخت، معرفت پيدا کرد، ديگر کافي است؟ «فَقَالَ لِي» حضرت پاسخ دادند. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» خيلي اشتباه کردي، وقتي به مصيبتي گرفتار ميشوند ميگويند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» اشاره حضرت اين است، اينکه گفتي يک مصيبت است. خيلي سطح اين تأسف بالاست. لذا حضرت نفرمود: خطا کردي، اينقدر داري اشتباه ميکني. «وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ» به خدا قسم انصاف را در مورد ما رعايت نکردند. يعني خود ما مؤاخذه به عمل شويم و بعد آنهايي که معرفت ما را دارند، ديگر در مورد عمل مؤاخذه نشوند. ابتداي روايت حضرت فرمود: من اين را گفتم، اما برداشت شما غلط است. «إِنَّمَا قُلْتُ: إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ». من اينطور گفتم، روايت اينطور بود. وقتي شناخت پيدا کردي، حضرت امام ميفرمايد: اينجا يک عهد ذهني وجود دارد. يعني شناخت از اهلبيت و توسل نسبت به اهلبيت را پيدا کردي، خوبيها را انجام بده، کم يا زياد. آن موقع از تو قبول ميشود. معرفت اهلبيت و معرفت ما شرط قبولي نماز است.
ممکن است يک نفر بگويد: آقا وضو بگير و بعد هرکاري ميخواهي بکن. نه، وضو بگير و بعد نماز بخوان! معرفت شرط است. نه اينکه «ما شئت» را هر کار بدي بداني و انجام بدهي. حضرت امام علتي دارد که اين حديث را اينگونه اينجا ميآورند. بزرگان ما دسترسي به احاديث داشتند و مبناي انتخاب احاديث را ميدانستند. يعني يک مشکلاتي را ميخواهند از جامعه حل کنند. اگر انتهاي روايت را نميخواندم، «اذا عرفتَ فاعمل ما شئت» هيچ توضيحي نبود، چطور برداشت ميشد؟ روايت بايد به دست انساني که روايت دان است بيافتد. فرض کنيد ما روي يک آيه از قرآن اختلاف پيدا کنيم، چه کنيم؟ سر همديگر داد بزنيم و بگوييم: من بلندتر حرف ميزنم پس حرفم حق است. يا يک خطکش و ميزان و اندازهگيري داريم. در فقه فلان روايت فقهي را با هم بحث ميکنيم. ميگويي: اين لفظ را بايد نگاه کني، ظهور اين لفظ در اين کلمه اين معنا را دارد. آنجا که برسيم لغتنامه را ميبينيم و از اصول فقه استدلال ميکنم و بحث تمام ميشود. لذا بدانيم سراغ روايت رفتن بعضي مواقع بدون خبرهي فن خودش باعث گمراهي ميشود. سراغ قرآن رفتم، آيهاي را بدون آيهي ديگر، ايمان به بعض و کفر به بعض، کسي بيايد دستش را دو طرف کلمهي «لا اله الا الله» بگذارد، ميشود «لا اله»، لا اله خود کفر است. پس کلمهي «لا اله الا الله» خود کفر است؟ نه، «الا» را بايد ديد. هر حديثي يک روشنگري دارد. در روايات حق نداريم يک جايي که يک عنوان عام داريم، حق نداريم به آن عام تمسک کنيم و بگوييم: همه را ميگيرد. ميگويد بايد بگردي ببيني جاي ديگر تخصيص نزدند. همينطور سراغ روايت رفتن انحرافات عجيبي ايجاد ميکند. من نميدانم حضرت طرف مقابل را چه گفته، از خودم حدس ميزنم و با حدسياتم دين درست ميکنم، بعد همان چيزي که تخيل ميکنم و شيطان هم کمک ميکند، شروع ميکند مبناي عملکرد من قرار ميگيرد.
يکوقت من مراجعهام به روايت مبناي بحث قرار ميگيرد. مراجعه من به روايات به واسطه اين است که سواد خواندن اين روايت را ندارم. بنده خدايي يک حديثي نقل کرد و گفت: از پيغمبر اکرم(ص) هست که از خدا و خدا هم از مردي تعريف کرد. گفتند: نميشود! چه کسي از خدا بالاتر است؟ گفت: کتاب معتبر خودمان است. کتاب را آوردند و باز کردند، ديدند نوشته: «عن الله عزو جل» يکوقتي متن حديث است، مراجعه است، کلمه را فهميدند. حضرت چگونه ميگويد؟ گاهي در يک فضايي حضرت ميگويد که يک عهد ذهني وجود دارد. حضرت با همديگر در مورد فلان مطلب صحبت ميکنند، فلان موضوع را ميگويند. لذا آن فضا را فهميدن، مخاطب حضرت که بود؟ يکوقت يک اعرابي است، بيابان گرد است و يک سؤالي را ميپرسد. يکوقت زراره است خدمت امام صادق رسيده است. نوع گويش حضرت فرق ميکند. متغيرها براي حل معادله اين روايت زياد است. مخصوصاً وقتي هزار و چهارصد سال اتفاق افتاده و تحريفاتي به وجود آمده، کساني خيانت در بعضي روايت کردند و بعضي را حذف کردند. لذا ما افرادي به نام مجتهد نياز داريم که احکام شرعي، اخلاق و اعتقادات را از بين روايات براي ما استخراج کنند.
حضرت امام ميفرمايند: در بيان جمع اخباري که يکوقت انسانها را بر عبادت برانگيخته ميکند و از آن طرف بحثهاي شفاعت و کسي که محبت اهلبيت را داشته باشد، جايگاهش بهشت است. از اين طرف حضرات اهلبيت(ع) اينقدر سفارش به بندگي خدا، اطاعت، مو به مو، مثقال ذرهاي خير، مثقال ذرهاي شر چطور حساب و کتاب ميشود. از آن طرف شفاعت اهلبيت، دستگيري آنها و ايمان، چطور قابل جمع است؟ از بيرون که ميبيني، يا کسي که تخصص ندارد، ميگويد: من نميدانم شايد يکي درست نباشد. حضرت امام ميفرمايند: آنجايي که تنبلي آدم باشد و آنجايي که شهوات غلبه کند، آدم به ميل خودش روايت را ترجمه ميکند. کسي که قرآن را به خواست خودش ترجمه ميکند، يعني اول يک رأي و خواستهاي دارد بر مبناي خطوات شيطان، يا بر مبناي نفسانيات و شهواتش، بعد آيه را براساس خواستههاي خودش تفسير ميکند. اين جايگاهش آتش است، آيه را براساس خواست خودش ترجمه ميکند.
يکي از بزرگان ميگفت: بنده خدايي نزد من آمد، گفت: من يک چنين نظري دارم، ميشود آيههايش را برايم پيدا کني؟ يعني نظر من اين است، آيههايي که نظر مرا تأييد ميکند را پيدا کني و به من بگويي. نه، بايد اول آيهها را ببيني، نظرت را طبق آيه بگويي. خطکش آيه قرآن است. خطکش روايات اهلبيت است، «برأيه» نشود. انشاءالله خدا عقل سالم و تبعيت واقعي نسبت به قرآن و اهلبيت(ع) به همه ما عطا کند.
پس اين جمع اخبار به چيست؟ در حالي که ما تعديلهاي زيادي داريم، ولي جمع به اين معنا وجود دارد که چطور اين دو تا سفارشهاي اهلبيت به عمل صالح، از آن طرف سفارش به ايمان و اعتقاد نسبت به اميرالمؤمنين(ع)، چگونه او ناجي است و چگونه عمل ناجي است؟ گاهي به صورت فرق ديده ميشود. يعني يا عمل صالح داشته باش يا ولايت اميرالمؤمنين، اين يا را از کجا ميآوريم؟ اينطور نيست، اولاً هردو توأمان است. هردو بايد با همديگر باشد. مثل اينکه در خانه به فرزندم بگويم: پسرم خيلي دوستت دارم. يکدفعه دخترم بگويد: بابا، يعني مرا دوست نداري؟ يکوقت اثبات يک مسألهاي، چون طرف بچگانه فکر ميکند ميگويد: منظورش اين بود که مرا دوست ندارد. يعني وقتي اميرالمؤمنين ميفرمايد: ولايت ما حصن است. امام رضا(ع) در حديث سلسله الذهب، شرط ايمان ميداند، يعني عمل صالح نيست؟ مثل همان بچگانه برخورد کردن است. يعني وقتي اين شرط است، آن نيست. در نماز هم وضو شرط است هم غصبي نبودن مکان، شما بگو: آقا من وضو دارم، حالا مکان غصبي باشد. اينجا جاي يا اين و يا آن نيست. جمع است. دوماً نگاه به خود اهلبيت کنيم که در ولايت قابل مقايسه با آنها نيستم در بحث پذيرش ولايت. آنها در بندگي خدا چطور بودند. ره از آن رو که رهروان رفتند!
راوي ميگويد: ديدم صداي اشک و گريه ميآيد، ديدم امام سجاد(ع) مناجات ميکند. گوش کردم، يکباره ديدم قطع شد. رفتم ديدم حضرت از حال رفتند. بالاي سر حضرت آمدم، سر را به دامن گرفتم. آقاجان شما اهل بهشت هستيد. شما ديگر چرا؟ حضرت فرمود: نه، بهشت براي بندگي خداست. اگر ميخواهي ياد بگيري، ولايت امام سجاد از همه بالاتر است و قابل درک و فهم براي ما نيست. شناختي که حضرت نسبت به خداوند و اهلبيت دارد و عبادتي که او ميکند. ما فکر ميکنيم يا اين و يا آن است. يکبار شخضي آمد، حسن بندگي حضرت امام سجاد را نگاه کرد و زينت عبادت کنندگان، گفت: زهد شما مثل زهد علي است. عبادت شما مثل عبادت علي است. حضرت ناراحت شد. مرا مقايسه با اميرالمؤمنين نکنيد. اگر ميخواهي وصل شوي که خود اميرالمؤمنين در محراب مسجد به شهادت رسيدند، قرة العين و نور چشم رسول الله، نماز و عمل صالح بود. اين استدلال از کجاست؟ حضرت امام فرمود: خطوات شيطاني، تنبلي و مشکلات ديگر ميآيد و چنين چيزي را ايجاد ميکند. خدا نکند اين اتفاق بيافتد.
اگر سراغ روايات اهلبيت آمديم، اصول کافي، کتاب ايمان و کفر، باب طاعت و تقوا، روايت از جابر بن عبدالله انصاري است. فکر ميکني کافي است همين که به لفظ بگويي، دوستت دارم، تشيع يعني همين؟ همين دوستت دارم کافي است؟ يکي بگويد: من مسلمان هستم، پيغمبر را دوست دارم. يکي بگويد: من موحد هستم، خدا را دوست دارم. ولي عمل صالح ندارم. ديگر از من عمل نخواهيد ولي دوستش دارم. نتيجه اين ميشود که من بهشتي شوم. يعني اختصاص به تشيع هم ندارد. قرآن ميفرمايد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه» (آلعمران/31) اگر قائل به محبت خدا هستي و ادعا داريد، ادعا که همه بلد هستند، ادعا کردن گفتن است و همه چيز را ميشود ادعا کرد. مرد عمل هستيد يا نه؟
حضرت أباعبدالله(ع) قبل از رسيدن به کربلا افراد زيادي با حضرت بودند، تعداد صد و خردهاي نفر آخرين تعدادي است که گفتند. يک ذره برعکس تاريخ را برعکس ورق بزنيم تا هزار نفر ميرود، پاي عمل که ميشود غربال ميشوند. حسين جان دوستت داريم، معونهاي نميبرد. تازه خيلي مواقع براي آدم آبرو ميشود. خيلي مواقع براي آدم کاسبي ميشود. ولي آن موقع که اميرالمؤمنين فرمود: براي جنگ بياييد، گفت: خرماهاي ما اينطور است. نخل ما اينطور است. سرد است، گرم است، شروع کردند بهانه آوردن. براي گفتن ادعا بهانه نياز نيست ولي براي عمل تا بخواهي بهانه هست. روايت اينطور بود، کسي که تقواي خدا را داشته باشد، اطاعت از خدا داشته باشد، او شيعه ماست. علما و بزرگاني که اينطور زحمت کشيدند و خون دل خوردند، عبادت و بندگي و اعمالشان را نگاه کنيد. در آن زمينه زبانزد هستند و سرمنشأ تمام عباداتي که امروز به دست ما رسيده، زحمات آنها در روايات بوده که به ما رساندند. اگر ما يک روايت بلد هستيم آنها صد روايت حفظ هستند. تقواي خدا را داشته باشيد، عملتان بخاطر چيزي که در نزد خداست، آنطور عمل کنيد. خدا فاميل کسي نيست. عمل صالح است، موقع صندوق من شما را نميشناسم، ميزند ميگويد: شما بدهکار هستيد. «أحبّ العباد الي الله تعالي و اکرمهم» آن کسي که خدا بيشتر از همه گرامي ميدارد«أَحَبُ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِه» باتقواترين شما را خدا بيشتر دوست دارد. «يَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ» (کافي/ج2/ص74) تقرب به خدا الا بالطاعه رخ نميدهد.
«وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنالنَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ» ما برائت از نار نداريم، بايد با طاعت برائت، دوري از آتش، با طاعت خداست که قربت ايجاد ميشود. دوست داشتن مسئوليتي ميآورد. بايد يک بينه باشد، دوست داشتن ادعاست، کنار امام حسين مانديد؟ نامههايي که براي امام حسين نوشتند، چه بود؟ اينقدر دوستت دارم در اين نامهها گفتند، دوستت دارم کاري ندارد، نامه نوشتند: بيا، نخلهاي ما خرما داده است. منتظر حکومت تو هستيم ولي موقع عمل همراه نبودند. اگر قرار است مريد اهلبيت باشيم، قاعدههاي ما از کلام اهلبيت به دست ميآيد، «مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ» کسي که نسبت به خدا مطيع محض بود، دوست ماست. خدا هم دوستش دارد. «وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً» کسي که عصيان ميکند و در مقابل خدا ميايستد، «فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ» براي ما دشمن است. کسي که عصيان خدا را ميکند دشمن ما اهلبيت است. لذا اگر من گناه کردم و رضايت خدا را کسب نکردم، رضايت اميرالمؤمنين هم کسب نکردم و موجب ناراحتي آنها شدم. موجب ناراحتي آنها شدم يعني موجب ناراحتي خداوند کريم شدم. مثل پل ارتباطي است. سبب متصل ارض و سماء هستند. يکوقت خداي نکرده من يک بي ادبي به شما بکنم و بعد به شما تلفن بزنم و بي ادبي کنم. بگويم: من به تلفن گفتم، اشکال ندارد. اين سبب متصل است. يعني اگر کسي نسبت به اهلبيت خطا داشته باشد، همين خطا را نسبت به خداوند دارد.
همان کساني که مسلم بن عقيل را تنها گذاشتند، در روزي که مسلم بن عقيل آمد، همانها امام حسين را تنها گذاشتند. مسلم آمد براي خودش بيعت گرفت يا براي امام حسين(ع)؟ اهلبيت(ع) دعوت به خود ميکنند يا دعوت به خدا ميکنند؟ آنها طريق الي الله هستند. آيا قرابت نسبت به پيغمبر نجات دهنده است؟ «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَب» (مسد/1) عموي پيغمبر بود. قرابت اين حرفها را ندارد. قرآن ميگويد: بريده باد. قرابت کاري نميکند. اما سلمان که از جاي ديگر است، «منا اهلالبيت» از اهلبيت ميشود، کسي ميشود که يک کسي جزء خانواده ديگري شدن در حالي که از حيث خاندان هيچ ارتباطي به همديگر ندارند. «وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ» کسي هم به ولايت ما نميرسد الا به عمل و ورع. اگر کسي بخواهد به ولايت حضرت برسد بايد عمل صالح انجام بدهد. عمل قبيح و غير صالح، دوري از تقوا و ورع، محبت اهلبيت را از دل آدم بيرون ميآورد. ظرف وقتي آلوده شد، ولايت درونش ريخته نميشود. خداي نکرده بعضي مواقع اخراج ميشود، آن اتفاق نيافتد. با حضرت باشي يکباره وسط کار ول کند و برود. با پيغمبر باشي يکباره موقعي که به ولايت رسيد، فرار کند. اينها صراحتهايي است که اهلبيت(ع) گفتند. يکي از حسنهايي که اينطور روايتها دارد شکافتن و خرق آن تخيلاتي است که نسبت به دين وجود دارد. با روايت و خطکش اهلبيت سراغ دين بياييد. به نظر من اينطور است. دلم ميخواهد و به ذهنم ميرسد، يهود يک چنين اتفاقي برايشان افتاد.
«وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً» (بقره/80) يک حرفي ميزدند، يک چند روزي بدهاي ما گناه ميکنند، «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً» عهدي از خدا گرفتي؟ قولي از خدا گرفتيد؟ اين حرف را از کجا ميزنيد؟ «فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ» خداوند عهدش را خلاف نميکند، منتهي شما عهدي از خدا نگرفتيد؟ «أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون» يک چيزي را که نميدانيد در مورد خدا ميگوييد و افتراء به خدا ميبنديد. چه کسي چنين حرفي را گفته از خودتان ميگوييد؟ عهد نسبت به خدا ميگوييد؟ بله يکوقت آيه قرآن است و آيه شفاعت است، ولي از خودتان ميگوييد، بعد انگيزه ميشود اينطور تفکر براي چه؟ براي خطا کردن، مجوز صادر ميکند. اصل اشکال اينجاست. من نسبت به خداوند اعتقاد دارم، ما محبت خدا در دلمان است. مجوز ميشود براي ترک نماز. محبت اميرالمؤمنين در دلم است، هرکاري دلم ميخواهد بکنم، اصل خرابکاري براي مجوز صادر کردن است.
همين مسأله را در توبه هم داريم. يک نفر بگويد: مگر خدا نگفت «يغفر الذنوب جميعا» همه گناهان را ميبخشم؟ خوب برويم گناه بکنيم؟ ميشود اين نتيجه را گرفت؟ آيه غلط است؟ نه، ولي آيه را آنطور که دلت و نفست ميخواهد ترجمه نکن، ما نگوييم براي اينکه مردم گناه نکنند بياييم آيههاي توبه را از درون قرآن پاک کنيم. نه، خداوند همه گناهان را ميبخشد ولي هيچ دليلي براي گناه کردن نيست. شفاعت هم عين همين مسأله است. شفاعت ميکنند اهلبيت(ع) ولي هيچ دليلي براي گناه کردن نيست. هرچه در شفاعت ميگوييد در توبه هم بگوييد. اگر ميگفت: شفاعت محال است، پس توبه هم محال است، اگر شفاعت انگيزه براي گناه است، توبه هم انگيزه براي گناه است. نه، اينها عين همديگر است. اينکه خدا گناهي را ميبخشد با اينکه آدم تحريک به گناه نشود، اينگونه گفتند. اينکه ميگوييم: روايتها را مراجعه کنيد، مراجعه يعني سراغ روايت برويم. ساخته و پرداخته ذهن نباشد. «فرجعوا فيها الى روات احاديثنا» مراجعه کنيد. دنبال کنيد! اينها نياز ما هستند. کلام اهلبيت نياز ماست و اگر مراجعه نکرديم جايگزينش تخيلات است، جايگزينش تفکرات و نفسانياتي است که حضرت امام ميفرمايند. سراغت ميآيد و تو را جاي ديگري ميبرد. «مي بخور منبر بسوزان، مردم آزاري نکن!» اين کجايش درست است؟ با کدام روايت ميخواند؟
خدا مرحوم مجتهدي را رحمت کند، ميفرمود: شيطان از همه واردتر است، پاي منبر نوح و ابراهيم نشسته است. مرحوم حق شناس ميگفت: اعلم في الارض بعد از حضرت هود شيطان است، اين خوب ميداند چه کند. لذا با همين روايت و خواستههاي قلبي شما، شروع ميکند. گاهي ميگويد: اي بابا دارند ميلياردي دزدي ميکنند، يک ذره من بردارم! اينقدر از اين حرفها هست که آدم به جاي توضيح المسائل سراغ توجيه المسائل ميرود. همه اينطور ميکنند، الآن ديگر همه ربا ميخورند. همه اينطور شدند. برو يک رساله بياور نوشته «بسم الله الرحمن الرحيم» مسألهي 1200 اگر گناهي را همه انجام دادند، ديگر اشکال ندارد. بحث خيلي طولاني است و در يک جلسه نميشود جمعش کرد.
باز حضرت امام ميفرمايد: ممکن است اين اخبار را حمل کرد. دو جور خبر را چطور حمل کنيم؟ يک جور اخبار اين طرف داريم که فقط عمل است. از آن طرف اخباري داريم که به ولايت ما برسيد که ضرري به شما نخواهد رسيد. اين روايتهاي آن طرفي که در هفته آينده به آن خواهيم رسيد. علامه مجلسي(ره) يک جمعي دارند، ميفرمايد: اين دسته اخبار را حمل کردند به اينکه ضرر دخول در نار يا خلود در نار ندارد. مثلاً «الايمان لا يضرُّ معه عمل» ايمان به ولايت اميرالمؤمنين، هيچ عملي به آن ضرر نميرساند، «و کذلک الکفر لا ينفع معه عمل» کفر هم هرچه عمل صالح داشته باشي، به نفع کافر نيست و به دردش نميخورد. علامه مجلسي ميفرمايد: دخول در نار يا انتها خلود در نار، ولي عذاب مياني وجود دارد. بحث قبر و برزخي که بين قبر هست تا قيامت، لذا روايات ميگويد: حواستان به برزخ باشد. اگر عمل صالح انجام نداديد، ممکن است شفاعت ما در انتها دست شما را بگيرد به واسطهي ايمانتان، ولي اين هم عذاب کمي نيست. هزاران هزار، ميليونها سال عذاب کشيدن تا پاک شدن به واسطهي همين عمل، همين خطايي که انجام ميشود. لذا تقيد ما نسبت به عمل چقدر باشد، تقيد به عمل را اتفاقاً اينجور جمع بالا ميبرد، ميفرمايد: پس من يک عذابي دارم، حتي اعتقاد من به اميرالمؤمنين بايد سرمنشأ اين باشد که يک گناه هم از من سر نزند. بايد زينت حضرات اهلبيت باشم که فرمود: براي ما زينت باشيد. باعث سرشکستگي نباشيم. زمان امام صادق از شيعيان اگر خطايي ميکردند، ميآمدند مسخره ميکردند و طعنه ميزدند. اين شيعه فلاني است! خودشان هر اشتباهي ميکردند، اشکالي ندارد. لذا حضرت فرمود: براي ما باعث خجالت نباشيد. انشاءالله شفاعت اهلبيت و ايمان به داد ما ميرسد اما ما هم يک وظيفهاي در مورد اهلبيت داريم. من هم تکليفي دارم، مسئوليت دارم در مورد دينم و امامم.
شريعتي: انشاءالله همه باعث سربلندي اهلبيت باشيم و راه را با دستگيري خودشان پيدا کنيم و لحظهاي ما را به خودمان واگذار نکنند. امروز صفحهي 203 قرآن کريم، آيات 100 تا 106 سوره مبارکه توبه را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «100» وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ «101» وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «102» خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «103» أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «104» وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «105» وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»
ترجمه آيات: ونخستين پيشگامانِ از مهاجران و انصار و كسانىكه با نيكوكارى آنان را پيروى كردند، خداوند از آنها راضى است و آنان نيز از خدا راضى، و (خدا) براى آنان باغهايى فراهم ساخته كه نهرها از پاى (درختان) آن جارى است، هميشه در آن جاودانهاند. اين است رستگارى و كاميابى بزرگ. و از ميان باديهنشينانِ پيرامونِ شما، گروهى منافقند و از اهل مدينه نيز عدّهاى بر نفاق خو گرفتهاند، تو آنان را نمىشناسى، (ولى) ما آنها را مىشناسيم! بزودى آنان را دوبار عذاب خواهيم كرد، سپس به سوى عذابى سهمگين، بازگردانده مىشوند. و (از اعراب) ديگرانى هستند كه به گناهان خويش اعتراف كردهاند، كار خوب و بد را به هم آميختهاند. اميد است خداوند توبهى آنان را بپذيرد (و لطف خويش را به آنان بازگرداند). همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است. از اموالشان صدقه (زكات) بگير تا بدين وسيله آنان را (از بخل و دنياپرستى) پاكسازى و رشدشان دهى و بر آنان درود فرست (و دعا كن). زيرا دعاى تو، مايهى آرامش آنان است و خداوند شنوا و داناست. آيا ندانستند كه تنها خداوند از بندگانش توبه را مىپذيرد و صدقات را مىگيرد و اينكه خداوند، بسيار توبهپذير و مهربان است. وبگو: (هر گونه كه مىخواهيد و مىتوانيد) عمل كنيد، كه بزودى خداوند و پيامبرش و مؤمنان كار شما را مىنگرند و بزودى به سوى داناى غيب و آشكار بازگردانده مىشويد، پس شما را به آنچه انجام مىداديد، آگاه خواهد كرد. و گروه ديگرى هستند كه كارشان به خواست الهى واگذار شده است يا عذابشان مىكند و يا (به خاطر توبه و پشيمانى)، به آنان لطف مىكند و خداوند دانا و حكيم است.
شريعتي:
در خرابات دلم خانهي آبادي هست *** تا که بر روي زمين صحن گوهرشادي هست
انشاءالله زيارت حضرت ثامن الحجج، علي بن موسي الرضا نصيب همه شما شود. هفته آينده روز سهشنبه همزمان شده با شهادت حضرت رضا(ع)، برنامه را از رواق بزرگ امام خميني تقديم شما خواهيم کرد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً» اين صدقه و زکاتي که اين امر نسبت به پيامبر هست که بگير، دو اثر دارد. يکي اثر تطهير است و يکي اثر تزکيه است. پاک ميکند. «تُطَهِّرُهُمْ» هم خودش آن را پاک ميکند، هم اموالش آن را پاک ميکند، اثر تطهير روي آدم دارد. يکسري رجس و آلودگيهايي به واسطهي کاسبي در اموال آدم پيش ميآيد. فقط مال را پاک نميکند. آدم را تطهير ميکند. زندگي که فرزندان شما در آن پرورش پيدا ميکنند، «وَ تُزَكِّيهِمْ» رشد و تکامل هم ايجاد ميکند. يکوقت ميگوييم: فلاني مريض شد، دارو داديم، آلودگي از بدنش رفت، يکوقت ميگوييم رشد هم پيدا کرد. وضعيتش بهتر شد. «أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ» خدا قبول ميکند. هرموقع ديديد خدايا من عمل صالحي ندارم، خدايا خودت ميداني و خودم، خودت وضعيت را ميداني. يأس شما را نگيرد. خدا توبه را قبول ميکند. ميشود همه چيز را خداوند عوض کند و سيئات را به حسنات تبديل کند. خداوند تواب رحيم است، توابّ، هر کلمهاي در عربي که با تشديد است، بدانيد در معنايش يک مبالغهاي دارد. خدا خيلي توبه پذير است، رحم خدا زياد است. انشاءالله خدا ما را ببخشد و اهل عمل خير باشيم.
شريعتي: اين هفته قرار است در مورد شخصيت جناب جابر بن عبدالله انصاري صحبت کنيم.
حاج آقاي سعيدي: چند روايت خيلي مهم داريم که جابر دست اول از پيامبر نقل کرده است. يکي نام بردن به نام حديث جابر معروف است. نام بردن از دوازده امام از لسان مبارک پيامبر، حضرت دوازده امام را فرمودند و جابر نقل کرد. سلام رساندن به امام باقر است که تو فرزندم را ميبيني. اينکه اشاره به غيبت امام زمان(عج) در حديث جابر از لسان مبارک پيامبر اکرم(ص) است. جابر را همه قبول دارند و رواياتش را ميپذيرند و به فقيه قبول دارند. وقتي عبارت قيه در کتب رجالي ميآيد، يعني فهم عميق دين داشتن و او را به عنوان يک راوي ساده نميدانند. حديث لوح است که در زمان تولد امام حسين(ع) براي شاد کردن دل صديقه طاهره، پيامبر(ص) لوحي را دادند به حضرت صديقه طاهره که در آن نام حضرات اهلبيت نوشته شده بود. امام باقر(ع) خواستند که جابر قضيهي لوح را تعريف کن. گفتند: به اينجا رسيد که اسامي را گفتند. حضرت امام باقر گفت: جابر نگاه کن من ميگويم. امام باقر بدون اينکه نوشته جابر را ببينند، خواندند و جابر شهادت گفت: والله عين همين که فرموديد را از روي لوح ديدم و نوشتم. حديث ثقلين، «اني تارکم فيکم الثقلين» از احاديث بسيار معروف است. «کتاب الله عترتي و اهلبيتي»، حديث «أنا مدينة العلم و علي بابها» فرزند شهيد است و کسي است که از فرزندانش مرحوم شيخ مرتضي انصاري(ره) که بيش از صد سال است در حوزهها همه رسائل و مکاسب ايشان را ميخوانند. خير و برکت اين خاندان چطور بود و چقدر برکت داشت که از ايشان اينطور نقل ميشود. انشاءالله خداوند ما را قدردان اين بزرکان قرار بدهد و ما را خادمان دين قرار بدهد.
انشاءالله بحث اين هفته را هفته آينده هم ادامه خواهيم داد. انشاءالله خداوند توفيق بدهد اهل اطاعتي که حضرت امام صادق فرمودند، باشيم و ولايت اهلبيت(ع) روز به روز در قلبهاي ما بيشتر و استوارتر شود. «اللهم عجل لوليک الفرج» خدايا دلتنگي ما را پايان بده، خدايا رحم کن، تو ارحم الراحمين هستي. مهدي فاطمه را برسان. طعم انسان کامل را بچشيم و بفهميم زندگي براي چيست. زندگي براي فرش شدن براي مهدي فاطمه است. برسد روزي به چشم ظاهر اين عدالت واقعي و حکمراني واقعي را ببينيم، مهدي فاطمه را ببينيم و طعم عاقل بودن را بچشيم.
شريعتي: دلهايمان را راهي مشهدالرضا بکنيم و به امام رضا سلام کنيم.
کربلا عمري است که با ترتبش دار الشفاء است *** مشهد اما نسخهاش با آب سقاخانه است