برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و يکم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 20-06-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
اين سواران کيستند انگار سر ميآورند *** از بيابان بلا گويا خبر ميآورند
اين گلوي کوچک انگاري که راه شيري است *** اين سواران کهکشان با خود مگر ميآورند
تخته خواهد کرد بازار شما را شاميان *** اينکه بي پيراهن و بي بال و پر ميآورند
هم عمو ميآورند هم برادر حيرتا *** هم پدر ميآورند و هم پسر ميآورند
آشنا ميآيد آري اين گل بالاي ني *** هرچقدر اين نيزه را نزديکتر ميآورند
تا بگردد دور اين خورشيدهاي نيمه شب *** ماه را نامحرمان از پشت سر ميآورند
بسکه بر بالاي ني شيرين غزل سر دادهاي *** من که ميپندارم اينان ني شکر ميآورند
زنبق هفتاد و دو برگم به استقبال تو *** خيزران ميآورند و تشت زر ميآورند
«السلام عليک يا أباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني سلام الله أبداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتک، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين، و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» سلام به شما دوستان عزيز و نازنينم، عزاداريهاي شما قبول باشد. انشاءالله هيچوقت از در خيمه سيدالشهداء جدا نشويم و هميشه دست ما در دست پر مهر حضرت باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله توفيق عزاداري براي حضرت سيدالشهداء و شهادت مظلومانه حضرت و اسارت زن و فرزند حضرت را داشته باشيم. اين دلهاي سوخته را به ظهور حضرت حجت شفا بده.
شريعتي: خدمت صاحب عصر و زمان، صاحب عزاي واقعي، حضرت امام زمان(عج) تسليت ميگوييم و انشاءالله براي همه دوستان عزيز که اين روزها زير خيمهي سيدالشهدا سينه زدند، زيارت کربلا بنويسند و زيارت اربعين نصيب همه شود. بحثمان را با موضوع بيماريهاي قلب و راههاي درمان آن پي ميگيريم.
حاج آقاي سعيدي: از روايات اهلبيت(ع) به بحث قساوت قلب و بحث نرم شدن قلب و دوري از قساوت رسيديم. سؤالي را شخصي از پيغمبر اکرم(ص) مطرح کرد و گفت: من خيلي از اين قلب سنگ خود شکايت دارم. حضرت برايش راهکار دادند اينکه اطعام مسکين کن. کساني که از جهت مالي وضعيت ضعيف دارند را خودت غذا بده. اين خواسته يک چيز جسمي بيروني است ولي روي قلبت اثر دارد. سر يتيم را نوازش کن. اينها راه حلهايي بود که حضرت گفتند: قلبت را از قساوت دور ميکند. روايت بعدي نامه 31 نهجالبلاغه، قسمتهاي مختلفي از اين نامه را خوانديم و فرمايشاتي که حضرت در مورد قلب دارند، بررسي ميکنيم. «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ» ذليلش کن و پايين بياور، زماني که گردن کشي و طغيان ميکند. «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/6و7) رؤيت استغني ميکند و فکر ميکند چه خبر است. چنان مرگ تو را در برميگيرد که نتواني حرکت کني. لذا از استحباباتي که داريم ميگويند: نگاه کنيد و در تشييع جنازه شرکت کنيد. اين خود ياد مرگ است. نگاه کنيد اهلبيت (ع) بالاي سر قبرها ميرفتند، ساکت نبودند. مردم نگاه کنيد، گاهي با اهل قبور حرف ميزدند. به زندهها نگاه کنيد. خانههاي شما براي ديگران شده است. داراييهاي دنياي خود را نگاه کنيد. ذکر موت قلب را از حالت طغيان دور ميکند.
«وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ» همه ضميرها به قلب برميگردد. کوردل نباش، چشمش را باز کن. «فَجَائِعَ الدُّنْيَا» سختيهاي دنيا را به او نشان بده. ما ميخواهيم يک نفر کاسب شود، يکسري سختيهايي کاسبي دارد. بايد فجايع دنيا را نشان داد. دنيا عيش دارد و نيش هم دارد. بايد سختيها را هم بچشي. در خواستگاري به شما بگويند: اين دختر خانم دست به سياه و سفيد نزده و هيچ کاري نکرده است. اين را به عنوان عيب ميگوييد يا حسن؟ اين اشکال است. ايشان کار کرده، زحمت کشيده، يا پسري اينطور باشد. وقتي سختيها را ديد صبر پيشه ميکنيد، وقتي صبر پيشه کرد آن زمان که گناه پيش ميآيد، مشکلات مالي باعث ميشود در مال حرام بيافتد. اما اگر چشمش باز بود که دنيا پر از سختيهاست، بايد صبور باشد و در حرام نميافتد. قلبمان را لوس بار نياوريم.
«وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ» به قلب اخبار ماضين را بگو. بگو فرعون با همه قدرتش چه شد. نمرود با همه قدرتش چه شد. روايت در بحار هست، ميگويند خداوند وقتي خواست غرور نمرود را بشکند، يک پشهاي در بيني او رفته بود، هي ميگفت بر سر من بزنيد که اين پشه آرام شود. نداي اين پشه را ميشنيد. اين پشه نيمي از بدنش فلج بود. ميگفت: فلاني مگر نميگويي من محيي و مميت هستم، اگر ميتواني زنده کني نيمه ديگر بدنم را زنده کن بيرون بيايم ولي اگر ميراننده هستي نيمي ديگر از بدنم را بکش. نصف پشه را هم نميتواني کاري کني. انقدر بر سرش زدند تا مرد. چرا قرآن قصه دارد؟ چرا قصهي کربلا را زياد ميگوييم؟ قصه کربلا از قصههايي است که برعکس قصههاي دنياست. اصل قصه بيداري و احياء است. بدان عاقبت ظلم چه شد و آنهايي که با امام بودند به کجا رسيدند. زهير بن قين در لحظه فهميد بايد با امامش باشد. حر فهميد بايد با امامش باشد. اين لحظه را نبايد از دست بدهد. سال 61 هجري جريان کربلا اتفاق افتاد، سال 65 هجري قيام توابين رخ داد. يک موقع امام حسين(ع) فرمودند: «هل من ناصر ينصرني» کسي جواب نداد.
سيد بن طاووس در لهوف ميفرمايد: خانمها فرياد زدند. يعني هيچکس نبود پاسخ حضرت را بدهد که من کمک ميکنم. سال 65 هجري قيام توابين، چندين هزار نفر آنهايي هستند که کشته ميشوند. بصيرت در لحظه، بدانيم در لحظه فتنه بصيرت داريم يا نه؟ «و ثبت لي قدم صدقٍ عندک مع الحسين» خدايا پاي من محکم باشد و سُر نخورم. قلبهاي ما گاهي زنگ ميزند و زنگار ميگيرد. اصلاح جريان زنگار گرفتگي قلب را بررسي کنيم، اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُهُ» (نهجالبلاغه/ص254) جلاي قلب شما با قرآن است. اساسيترين قرآن است. راهنمايي که اهلبيت با قرآن ميکنند، يکوقتهايي که دلتان گرفته و احساس ميکني زنگ زدگي اتفاق افتاده اين را باز کن. نگاه کردن به قرآن هم ثواب دارد. هرچه عميقتر شوي، اينجا جا دارد. بعضي مفسرين ميگويند: بعضي از آيات قرآن را ميخوانيم گويي بار اول است ميخوانيم. طرف هزار بار آيه را خوانده و در موردش فکر کرده است و تفسير هم نوشته ولي برداشت نو دارد. قرآن را دست کم نگيريم. تقيدي که اهل بيت به قرآن داشتند، به ارجاع قرآن داشتند، وقتي اسراي کربلا را به طرف شام ميبرند يک بي ادبي بزرگي که ميکنند اين است که اينها را بردند روي پلههاي مسجد اموي در شام نشاندند. اين کار بي ادبي را با اسراي يهود ميکردند. ميگفتند: مسجد احترام دارد و نبايد مثلاً يهودي را در مسجد ببريم. مردم آمدند و بي تربيتي و بي ادبي کردند. يک پيرمردي هم آمد به امام سجاد(ع) بي ادبي کرد. حضرت صبر کردند حرفش تمام شد. سه چهار آيه از قرآن را خواندند. گفتند: اهلبيتي که در آيه داريم غير از ما کسي ديگري هم هست؟ با سه چهار آيه قرآن حضرت او را برگرداندند. اين پيرمرد بلند شد فرياد زد و گفت: حق با اينهاست. بعداً هم دستور رسيد او را بکشيد. بين توهين نسبت به امام و شهادت در راه امام چند آيه قرآن فاصله است. قرآن خاصيت دارد. يکوقت دلتنگي ميکنيم و ميگوييم: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن! يعني قرآن را وقتي امام سجاد بخواند، تأثير دارد. تفاسيري که از لسان پاک حضرات اهلبيت نسبت به آيات قرآن آمده راهگشاست.
«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ» ذکر و ياد خدا، جلاء قلب است. «تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ» وقتي گوش سنگين ميشود، آنوقت گوش شنوا ميشود. بعد از اينکه گوش سنگين شد، با ياد خدا دوباره گوش شنوا ميشود. بعضي اين خاصيت را دارند. گوش دارد ولي نميشنود. ولي ذکر و ياد خدا قلب را جلاء ميدهد و ميتواند دوباره شنوايي را بدست بياورد. پيامبر (ص) فرمودند: قلوب شما گاهي مثل حديد زنگار ميگيرد. وقتي آب روي آهن ميريزد اين حالت برايش پيش ميآيد. از پيامبر سؤال کردند: چطور اين زنگار را پاک کنيم؟ «كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ» ياد مرگ را زياد بگوييد، چون دنيا روي آن مينشيند. «وَ تلاوة القرآن» تلاوت قرآن هم اين خاصيت را براي ما دارد. انشاءالله خدا توفيق بدهد، هر موقع ديديد يک سنگيني روي شماست و دل شما گرفته است، دو سه آيه قرآن بخوانيد. اگر حفظ نيستيد، سورهي حمد را بخوانيد.
گاهي قلب تاريک ميشود، تاريکي يک خاصيتي دارد که تشخيص را از بين ميبرد. در جاده چراغ روشن است چون جاده ميپيچد، تو هم حواست باشد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ» حرف حکيمانه بزن، حرفي که منطبق بر ارادهي الهي است. لذا در جاهاي مختلف داريم اگر ميخواهيد قلب شما نوراني باشد با آدم حکيم و دانا برخورد داشته باشيد. قلب آدم را تاريک ميکند و لقاء با آدم نادان و احمق، حواستان به اين ملاقاتها باشد. يکوقت آدم گوينده است و تأثيرگذار است، ولي يکوقت تأثير پذير است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: ايمان يک نقطهي نوراني در قلب است. هرچه ايمان زياد شود، اين نقطهي نوراني زيادتر ميشود. مشکلاتي که براي ايمان آدم ايجاد ميشود، تزلزل، شک، ريبه را با ايمان درست کنيد. اشک براي أباعبدالله شستشوي قلب از شکهاست. بعضي ميگويند: چرا براي أباعبدالله غذا ميدهيد، اين پول را به فقرا بدهيد! نميدانند أباعبدالله و روضه و نگرشي که نسبت به حضرت أباعبدالله داريم از آن سواد خيلي مهمتر است. سواد ديني است، راهگشاي نوراني شدن قلب است. کسي نميگويد: کتاب چاپ نکنيم بخاطر اينکه مردم گرسنه هستند. هردو بايد باشد. بايد هيهات من الذله روحيهاي باشد که ما با همين محرم و صفر زنده نگه ميداريم.
بعضي مواقع فساد قلب داريم، آن چيزي که فساد قلب را از بين ميبرد، آنجايي که ميبيني قلبت مکدر است، يکوقت ميگوييم: ذکر بگو و يکوقت ميگوييم: به ذکر مشغولش کن. يکوقت ميگوييم: فلاني چه کار ميکني؟ يک ورق از کتاب را باز ميکند و ميگويد: دارم کتاب ميخوانم. مشغول کتاب خواندن هستم. اشتغال به تحصيل، اشتغال به ذکر خدا داشته باشد. ياد خدا تو را نگه ميدارد از اينکه کلاه سر ديگري بگذاري. ياد خدا عامل نظارتي است. اگر تربيت درست باشد، يعني اگر بخواهي در سن چهل سالگي جلوي اختلاس را بگيري، بايد در سن پنج سالگي ياد خدا را شروع کرده باشي. از بچگي مال حلال و حرام را به بچه بفهماني. از مال حرام بترسد، وگرنه اگر عادي شود بعدش هم عادي ميشود. پيامبر(ص) فرمود: «لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ» ايمان عبدي استقامت و ايستادگي پيدا نميکند مگر اينکه قلب استقامت پيدا کند، اگر ميخواهي ايمانت ثابت باشد، بايد قلبت که ظرف ايمان است، محکم باشد. «وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُه» اگر ميخواهي قلبت درست بشود، بايد اول زبانت درست شود. زبانت را نگه نداشتي، اينها با هم تلازم دارد. زبانت را نگه نداشتي قلبت از دست رفته است. قسمت قبلي روايت چه بود؟ قلبت استقامت نداشت، ايمانت استقامت ندارد. زبان خيلي عجيب است. کتاب گناهان کبيره شهيد دستغيب را نگاه کنيد، ببينيد در مورد گناهان لسان چقدر بيشتر از گناهان اعضاء و جوارح ديگر صحبت کرده است. بحث سلامت قلب و امراض قلب را آوردند. قلم و فکر ايشان در راه دين بود و دغدغهي دين را داشتند.
روايت بعدي از پيامبر اکرم(ص) که ميفرمايند: «وَ أَمَّا عَلَامَةُ الصَّالِحِ فَأَرْبَعَةٌ» (تحف العقول/ص20) علامت آدم صالح، قلبي که مريضي ندارد، «يُصَفِّي قَلْبَهُ» قلبش با صفا و صاف است. «وَ يُصْلِحُ عَمَلَهُ» عملش را اصلاح ميکند. خودش فاعل اصلاح است و عملش را اصلاح ميکند. تا کج برود مراقب رفتارش هست. وقتي در رانندگي پشت فرمان آدم خوابش ميبرد، ماشين همينطور کج ميرود. ماشين در حالت عادي هم اين انحرافات را دارد، ولي آدم که بيدار است، هي با فرمان بازي ميکند. ولي وقتي خوابش ميبرد غفلت او را ميگيرد و فرمان از دست بيرون ميرود. کسي که تصادف ميکند دستش در اختيار عقلش نيست. وقتي عقل آدم برود، ديگر اعضاء و جوارح هست ولي در اختيار آدم نيست. «وَ يُصْلِحُ كَسْبَهُ» محل درآمدش را اصلاح ميکند. خورد و خوراک مسأله هست. کارمندي، کاسبي، هرچه هستي، رحم من به ديگران چطور است؟ اين ميفهمد يا نه، شايد صد سال ديگر هم متوجه نشوي. يکي از کارهاي مهمي که اصلاح ميآورد، بحث صلاح کاسبي است. «وَ يُصْلِحُ أُمُورَهُ كُلَّهَا» تمام امورش را بر مبناي صلاح پيش ميبرد. ميخواهد حرف بزند، نگاه ميکند، يعني عقلش پشت زبانش است. ميخواهد گوش بدهد، خدا راضي هست من اين آهنگ را گوش بدهم؟ به نفع من هست يا نيست؟ آدم عاقل عقلش قبل از عملش است. آدم نادان هم بعد از عملش است. خروجي اولي اين است که ميگويد: اين کار را انجام بدهم يا ندهم؟ خروجي دومي اين است که پشت دستش ميزند و ميگويد: کاشکي! اي کاش انجام نميدادم.
بعضي ميگويند: قلبش ضعيف است. نميتواند خون رساني کند. يکوقت ميگوييم: يخچال سوخت. ولي اجاق گاز کار ميکند. يکوقت ميگوييم: برق نيست، برق ضعيف شد. ديگر هيچ وسيلهاي کار نميکند. «أَصْلُ قُوَّةَ الْقَلْبِ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ» (عيون الحکم/ص120) خدايا توکلم با توست، پشتوانهام تو هستي. با خدا بودن و توکل داشتن يعني «لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون» باز حضرت در نامه 31 ميفرمايد، آيت الله شجاعي(ره) خيلي کلامش شيرين بود، ميفرمود: هرکس هر مشکلي دارد در زندگي براي اين است که با يکي از صفات خدا در افتاده است. آن کسي که دنبال مال حرام ميرود با «يا رزاق» خدا در افتاده است. خدا که رزاق نيست، خودم ميتوانم. «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ» (فجر/16) خدا مرا بيخيال شده است و به من توجه ندارد. يعني خدا بصيرٌ بالعباد نيست. همه گير سر يقين به خداست وگرنه اگر صفات الهي را بشماريم و بگوييم خدايا به اين ايمان دارم که تو رزق مرا ميدهي، پس ديگر به دروغ و مال حرام احتياج ندارم. ديگر به کلاه گذاشتن سر ديگران نياز ندارم. خدايا اگر صلاح بداني به اين موقعيت برسم، ديگر به زير آب ديگري را زدن، پشت سرش حرف زدن، نياز ندارم.
امام صادق(ع) دربارهي اين آيه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه» (انفال/24) ميفرمايد، خدا بين شخص و قلب حائل ميشود. حضرت يک توضيحي دارند، ميفرمايند: آن موقع که آدم با گوش و چشم و زبان و قلبش، هوس يک گناه و خطايي را ميکند، نسبت به آن ميل پيدا ميکند و کشيده ميشود، خدا حائل قرار ميگيرد بين او و قلبش و بين گناه و مشکلي که دارد، يکباره منصرف ميشود و برميگردد، اين هم لطف خداست، انشاءالله دلهاي ما يکطوري باشد که يک جايي براي خدا اين وسط بگذاريم. تا وقتي دل فاسد نشده، خدا کشش دنيايي نسبت به گناه را از آدم منصرف ميکند. انشاءالله خدا قوت به دلهاي ما بدهد. امام صادق فرمود: «وَ النَّظَرُ فِي الْعَوَاقِبِ تَلْقِيحُ الْقُلُوبِ» عاقبت انديش باشيد. قلبتان بخواهد قدرت پيدا کند، به عاقبت کار خود فکر کنيد. نگاه کنيد ببينيد عاقبت کار من چه ميشود. عاقبت کار فلاني اينطور شد. کسي که احترام پدر و مادرش را نگه داشت، عاقبتش چه شد؟ آن کسي که بي احترامي کرد عاقبتش چه شد؟ آن کسي که فلان عمل خير را انجام داد به کجا رسيد؟ آن کسي که شر را انجام داد، به کجا رسيد؟ گاهي عاقبتها را که نگاه ميکنيم، عاقبت کسب حلال زهير چه اتفاقي برايش افتاد، با امام حسين همراه شد. عاقبت آنهايي که «مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَام» آنهايي که شکمشان از حرام پر شد، امام حسين(ع) چند دقيقه با زهير صحبت ميکند و برميگردد. اين همه خطبه ميخواند براي لشگر دشمن برنميگردند. حواسمان به مال حرام و حلالمان باشد. امام حسين(ع) تأثير ميگذارد، حر يک نگاه ميکند و برميگردد. زير خيمه امام حسين بودن، اثرات دارد. يکوقت کسي را با زبانمان از محيط دور نکنيم. خودمان را مجبور کنيم، بگوييم: يا حسين ما هرطور هستيم، تشخيصهاي ما از اول زندگيمان تغيير کرده است. ميخواهيم قلبمان جهت تو را بگيرد. اگر دل سالم باشد، گوشت ميشنود و چشمت ميبيند. اگر نسبت به گناه تمايل پيدا کردي، با يک يا حسين برميگردي. کلام حر کلام حسين بود و برگشت. انشاءالله خدا توفيق بدهد و بتوانيم دلهايمان را بيت تقوا کنيم. پر از خط قرمز گناه و محبت خدا باشد. خدايا قلبهاي ما را به برکت ياد أباعبدالله صيقلي و با جلاء و بدون زنگار و متوجه خودت قرار بده.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. حالا که صحبت از قلب و دل محکم شد، اين روزها بايد سلام بدهيم «سلامٌ علي قلب زينب الصبور» چقدر اين قلب بايد محکم باشد که نلرزد. اين روزها، روزهاي زينب کبري(س) است. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به قلب نازنين زينب کبري(س) که بار مصائب را به تنهايي به دوش ميکشند و اصحاب و ياران با وفاي سيدالشهداء(ع) هديه کنيم. امروز صفحه 161 قرآن کريم، آيات 82 تا 87 سوره مبارکه اعراف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ «82» فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «83» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «84» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «85» وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «86» وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ»
ترجمه آيات: و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مىطلبند (و با ما نيستند). پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش، كه از بازماندگان (در عذاب) بود، نجات داديم. و ما بارانى (از سنگ) بر آنان بارانديم. پس بنگر كه سرانجام گنهكاران چه شد؟ و به سوى (مردم) مَديَن، برادرشان شعيب را (فرستاديم. آن حضرت) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، جز او خدايى براى شما نيست. همانا از طرف پروردگارتان (معجزه و) دليلىروشن برايتان آمده است. پس پيمانه و ترازو را (در داد و ستدها) تمام ادا كنيد و كالاهاى مردم را كم نگذاريد و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد. اين (رهنمودها) برايتان بهتر است، اگر مؤمن باشيد. و بر سر هر راهى منشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و (آنان را) از راه خدا، كه كج جلوه مىدهيد بازداريد و ياد كنيد زمانى را كه اندك بوديد، پس خداوند شما را بسيار گرداند و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود! و اگر گروهى از شما به آنچه من براى آن فرستاده شدهام ايمان آورده و گروهى ايمان نياوردهاند، پس (عجله نكنيد كه لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است.
شريعتي: انشاءالله هرجا هستيم زير سايهي امام حسين باشيم و انشاءالله زيارت حضرت در دنيا و شفاعتش در آخرت نصيب همه ما شود. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد از جناب قاسم بن الحسن ياد کنيم.
حاج آقاي سعيدي: «فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ» نسبت به خريد و فروشي که داريد، کيل و ميزان، ظرفها و اندازهها را رعايت کنيد، «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» اجناس و اموال مردم را بخس نکنيد. «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» بعد از اينکه زمين اصلاح شد توسط انبياء، قواعد و قوانين را براي شما آوردند، فاسدش نکنيد. فساد يعني قاعدهاي بيايد و رعايت نکنيد. «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» اين براي شما بهتر است. اگر مؤمن باشيد اين براي شما بهتر است. تصوري که ميکنيد با اين فساد و کم فروشي و دزدي، به نفع شما نيست. انشاءالله تشخيص خير داشته باشيم. مشکلاتي که هست براي اين است که خير و بد را تشخيص نميدهيم وگرنه آنهايي که در مسير حرام و بد حرکت ميکنند، تلاش زيادي ميکنند، جهت را اشتباه گرفتند. انشاءالله خدا اين تشخيص خوبي را به همه ما بدهد.
شريعتي: در اين چمن که ز گلهاي برگزيده پر است *** براي چيدن گل انتخاب لازم نيست
هر صحنهاي و هر شخصيتي از شخصيتهاي واقعه کربلا، هريک يک حماسه هستند و ميشود ساعتها در موردشان صحبت کرد. در مورد جناب قاسم بن الحسن براي ما بگوييد که احلي من العسل است.
حاج آقاي سعيدي: زير دست امامي تربيت شد که او زير دست اميرالمؤمنين تربيت شد. اميرالمؤمنين(ع) تربيت يافته پيامبر اکرم(ص) است. اثر تربيت را در شجاعت و پاسخگويي ببينيد، «أحلي من العسل» کلامي است که وقتي امام حسين(ع) به قاسم بن الحسن فرمودند: مرگ را چطور ميبيني؟ در آن موقعيتي که واقعاً پيش آمد و امام حسين ميگويد، اين بزرگمرد، خلاصهي مردانگي، قاسم بن الحسن ميگويد: شيرينتر از عسل مرگ در راه توست. در واقع دارد ما را تربيت ميکند که جلوي امام خود چطور حرف بزنيد. مگر قرار نيست داستان عاشورا مربي ما باشد، فقط قصه تعريف نميکنيم و روضه نميخوانيم. اگر امامت در مورد مرگ هم از تو پرسيد، حتي نبايد ترس هم در دلت راه بدهي. ايشان چهرهي زيبايي داشتند، ماه پاره بودند. طبري نقل ميکند که قاسم بن الحسن اجازهاي که حضرت أباعبدالله، لشگر دشمن ميگويد: چهرهاش چون ماه پاره بود. ديديم جواني آمده که ميدرخشد. به دست و پاي امام حسين التماس ميکرد تا اجازه گرفت. علي اکبر امام حسين را نگاه کنيد، سيد بن طاووس ميگويد، اجازه گرفت بلافاصله، به بچههاي خود که ميرسد حسين فوري اجازه ميدهد. به قاسم بن الحسن که ميرسد بايد اينطور دست و پايش را ببوسد. اگر نوبت بچهي خودم شد بحث فرق دارد ولي قاسم بن الحسن بايد اينطور اجازه بگيرد. اين تفاوت اجازه است. پرورش پيدا کردن در دامان امام يعني همه چيز تو براي امام باشد. شيطاني که زمان کربلا بود، هنوز هست. هنوز هم امام زمان هست. اگر امام آن زمان امام حضرت أباعبدالله الحسين(ع) بوده، امام اين زمان حضرت بقية الله (عج) است. اگر آن زمان نقصانيات بود هنوز هم هست. شرايط کاملاً با هم مساوي است. اگر آن زمان «هل من ناصر» فرمود و تنها ماند، خدا نکند آن شرايط تکرار شود. بدانيم که چه اتفاقاتي آن زمان افتاد، تربيت اين بزرگان به ما اينطور است. بدانيم چه اتفاقاتي آن زمان افتاد و جلويش را از همين الآن بگيريم. امام کشي تکرار نشود، بي وفايي نسبت به امام تکرار نشود. قاسم بن الحسن ميگويد: اگر امامت مرگ را هم از تو خواست، بايد با شيريني به استقبال آن بروي. اگر ما را ترساندند و سايه جنگ بالاي سر ما آوردند. خدا حفظ کند آقاي دکتر دواني را که يکي از کارهاي خوبي که در مورد سايهي جنگ انجام دادند، سايه مرگ را بالاي سر اهل کوفه آوردند. يکي از انگيزههايي که اهل کوفه آمدند جنگيدند، گفتند: يک لشگري هست به نام لشگر شام، به دروغ! اگر با حسين نجنگيد ميآيد شما را از ريشه درميآورد. بالاي سر شما ميجنگد. لشگر شام را خيلي بزرگ جلوه دادند و همين باعث شد امام حسين تنها بماند و اينها بترسند. عنصر ترس خيلي قوي است. قاسم بن الحسن ميگويد: اگر مرا قطعه قطعه بکنيد، دست از حسين برنميدارم. از راه حق دست برنميدارم. هم قاسم بن الحسن و هم بسياري از شهداي کربلا، الگوي ما هستند. اگر ترسيديم آن طرفي ميشويم. آن طرفيها هم ترسيدند، هم امام حسين را ميشناختند، هم ميدانستند بر حق است. اما عنصر ترس بر آن سايهي مسألهي لشگر شام باعث شد آن طرفي شوند. هنوز هم قاسم الگوي شجاعت است. الگوي حلاوت و شيريني است. خدا شهيد حججي را رحمت کند، اينها از عاشورا درس ميگيرند و اسم قاسم را روي دلشان نوشتند، لذا موقع سر بريدن هم دل آرام است. شيريني مرگ موقع سر بريده شدن هم در چشمانش هست. انشاءالله خدا ما را با شهدا محشور کند. خدايا ما را عاشق، عارف و عامل نسبت به اهلبيت قرار بده و چشمان همه ما را به منتقم واقعي، آن کسي که حرارت قلب مؤمنين را فرو مينشاند، چشم ما را به جمال حضرت حجت روشن کن و ما را از اعوان و انصار او قرار بده. خدايا اشک چشم ما تا آخر عمر خشک نشود و عاشق أباعبدالله از اين دنيا برويم. موقع رفتن حرف ما يا حسين باشد و موقع بلند شدن اول يا حسين بگوييم و بلند شويم. ما بي حسين ميميريم و نميتوانيم نفس بکشيم. خدايا اين دلهاي ما بي لياقت هم که شد، خدايا تو لطف کن و حسين را از ما نگير.
شريعتي:
تا شام و کوفه راه درازي است پيش رو
خون گوشوارهها زده بر گوشهايمان
صد بغض مانده جاي گلوبند بر گلو
تنها گذاشتيم تنت را و ميرويم
اما سر تو همسفر ماست کو به کو
بي تاب نيستيم خداحافظت پدر
بي آب نيستيم خداحافظت عمو
السلام عليک يا أبا عبدالله...