حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- حديث بيستم
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- حديث بيستم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 01-12-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
سلام ميکنم به همه بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، انشاءالله لحظات پر بار و پر برکتي را به برکت معارف ناب قرآن و اهلبيت در محضر حاج آقاي سعيدي عزيز تجربه کنيم. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: يک دلهره و شوقي در دل همه ما براي ديدار مخاطبين هميشگي موج ميزند. انشاءالله فردا پنجشنبه همزمان با نماز ظهر و عصر در رواق بزرگ امام خميني با حضور کارشناسان برنامه در حرم مطهر رضوي شما را زيارت خواهيم کرد.
حاج آقاي سعيدي: حرم امام رضا پناهگاه آدم و عالم است. يک حس خوش اطمينان و آرامش به آدم دست ميدهد، حس اينکه ولي بالاي سر آدم است و امام به پدري مهربان تشبيه شده است، اينکه حضرت را بالاي سر خودت احساس ميکني که دست رئوفش را روي سرت ميکشد. انشاءالله خدا قسمت کند براي همه کساني که آرزو دارند.
شريعتي: نايب الزياره همه دوستان هستيم، اما دلمان واقعاً با آنهايي که به هر دليلي نتوانستند بيايند، هست. با همت شما دوستان عزيز خيلي از کساني که آرزوي زيارت مشهد امام رضا را داشتند، الآن در مشهد مقدس هستند و دلشان به پنجره فولاد گره خورده است. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: در محضر چهل حديث حضرت امام هستيم، حديث بيستم، اخلاص است. اخلاص واقعاً بحث شيريني است و انشاءالله خداوند قسمت همه ما بکند آن چيزي که رنگ و بويي است که به تمام افعال ما ميخورد و آن را ارزشمند ميکند. يک ماهيت بسيار زيبا و نيت بسيار درخشنده، عملي که ميتواند با اخلاص بسيار ارزشمند باشد و همان عمل بي اخلاص خيلي بي ارزش است. نخ اسکناس و عيار کارهاي ماست. از مرحوم کليني(ره) اين حديث است، امام صادق(ع) فرمود: «قال عليه السلام عن أبي عبد الله (عليه السلام)، في قول الله عز و جل» در تفسير اين قول يک قسمت از آيه قرآن هست. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» براي اينکه خداوند ابتلا داشته باشد، امتحان داشته باشد و ببيند کدام يک از شما از حيث عمل، عملتان بهتر است. «قال: ليس يعني أكثركم عملا» منظور از حسن عمل کثرت عمل نيست، ببينم «اکثر عملاً» نيست. خدا اينطور نيست که خلق موت و حيات کرده باشد تا ببيند کدام يک از شما بيشتر عمل ميکني. تصويرهاي حجمي که در ذهن ما از اعمال است. اين خطاي بزرگي است که معمولاً در محاسبات داريم. امام صادق(ع) ميفرمايد: «اکثر عملاً» ملاک نيست. «احسن عملاً» مهم است. «و لكن أصوبكم عملا» آن کسي که به صواب نزديکتر است به معني درست، ثواب با «ث» يعني اجر و پاداش نيکو است. خداوند ميگويد: اصوب است آن کسي که به واقعيت درست نزديکتر است. خداوند اين را ميفرمايد. «و إنما الإصابة خشية الله و النية الصادقة و الحسنة» آن درستي اين است، خشيت در عمل، حسن عمل و بهترين نوع عمل اين است که خشيت داشته باشد. در مقابل خشيت، تکبر داريم. يعني به جاي اينکه او را ببيني، خودت را ببيني. نيتي که درونش دروغ نباشد. چهار رکعت نماز ظهر «قربتاً الي الله»، کمک ميکنم به فلاني چون خدا دوست دارد. دارم از رزقم پخش ميکنم، دارم از آنچه خدا به من رزق کرده، ميدهم. خدا درونش هست يا نيست. نيت صادقه، مثلاً صدقه دادني که دارم، صداقت هم دارم يا نه؟ اينها ملاکهايش است.
حضرت امام اين مثال را ميزنند و ميفرمايند: واقعاً هرکس دو سه روز گرسنگي بکشد، اين آيه در موردش صادق است يا نه يک صديقه طاهره (س) بايد باشد. اميرالمؤمنين بايد باشد، پشتوانه نيت «علي حُبّه» باشد، بايد آنها باشد، وقتي آنها انجام ميدهند عمل طوري است که در قرآن ذکر ميشود و به عنوان بهترين اعمال گفته ميشود. وگرنه هر گرسنه ماندني روزه نيست و هر عملي هم درجه عمل را ندارد، ته اخلاص است. لذا در قرآن هم اين عمل ذکر ميشود. «ثم قال الإبقاء على العمل حتى يخلص أشد من العمل» باقيماندن عمل، اينکه عمل فاسد نشود، نگه داري تا روز استفاده اين سختتر است از خود عمل انجام دادن، باز از امام صادق(ع) شبيه اين فراز روايت را هم داريم. اينکه آدم خودش را براي عملي خالص کند سختتر از انجام دادن خود آن عمل است. اينکه يک جايي براي حال کردن خودم نباشد، خدايا فقط براي تو باشد. براي ديدن ديگران نباشد و فقط براي تو باشد. اين سختتر ميشود. اينکه نگه داري، شروعش خالصانه است و تمام هم ميشود خالصانه است. يک سال ديگر ريا ميکني و براي کسي ديگر خرج ميکني، تمام است. ابقاء نداري، حضرت امام ميفرمايد: مراعات عمل، بايد حفظ کني. يکوقت انقلاب کردن است و يکوقت حفظ انقلاب است. دومي مشکلتر است. يکوقت عمل کردن و يکوقت حفظ عمل است تا زماني که بخواهند کارنامه را رو کنند. من اين را تا اينجا رساندم. خدايا بر غير تو خرج نکردم و نگه داشتم.
«ألا و العمل الخالص: الذي لا تريد أن يحمدك عليه أحد إلا الله عز و جل» ميداني عمل خالص چيست؟ آن چيزي است که اراده نکني، دلت نخواهد که حمد کند تو را ديگري به هواي اينکه به به آقاي فلان، ماشاءالله آقاي فلان، به هواي آن نباشد. ما وظيفه داريم از خوبي ديگران تعريف کنيم. خودش براي ما ثواب نوشته ميشود. ماشاءالله پسرم، دخترم، اهل نماز اول وقت است. اين تکليف من هست اما او اگر به نيت اين ماشاءالله گفتن، تعريف من جلو بيايد براي عبادت، آن خطاست. ما تعريف کنيم ولي او توقع تعريف نداشته باشد و هدفش تعريف ما نباشد. تحسين کردن ما مشکلي ندارد، نيت طرف مقابل است. يک مسأله شرعي کوتاه بگوييم. در مسأله ربا اگر من يک پولي را به کسي قرض بدهم، مستحب است آن آقايي که ميخواهد به من پس بدهد، يک چيز اضافهتر و هديهاي رويش بگذارد و به من بدهد. اما همين را اگر شرط کنم حرام ميشود. بگويم: آقا اگر من يک ميلون به شما قرض بدهم، بگويم: يک ميليون و هزار تومان به من بده، اين ربا است. پس يکوقت شرط من است که قضيه را حرام ميکند، يکوقت تکليف شماست و مستحب ميکند. حواسمان باشد به نيت تحسين ديگران عملي را انجام ندهيم، تحسين ديگران يعني تحسين خدا و تحسين ديگران و حال کردن خودم، اخلاص در مقابلش همين قاطي داشتن است.
«و النية أفضل من العمل» همان نيت اوليه افضل است و فضيلتش از عمل بيشتر است. «إلا و إن النية هي العمل» اصلاً نيت همه عمل است. نگاه کن ببين با دلت چه کاره هستي؟ مسجد ساختن خوب است يا بد؟ اگر خوب است، مسجدالنبي عالي است، چندين نفر مسجد ضرار ساختند، پيغمبر دستور داد تخريب کنيد. پس بالاخره چرا پيامبر تکليفش را در مورد مسجد روشن نکرد؟ مسجد با دو نيت ساخته شد، يکي اساسش تقوا بود، يکي اساسش بر نفاق است. نيت ساخت مسجد و کارآيي مسجد ديگر احترام ندارد، خود پيغمبر دستور تخريب ميدهد. «ثم تلا قوله عز و جل قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» هرکسي به شکل خودش عمل ميکند. «يعني على نيته» هرکسي به اندازه نيتش عمل ميکند، حسابرسي به عملش براساس نيت اوست. مسجد ساختي و مردم همه گول خوردند، کمک کردي و انفاق کردي، همه گول خوردند و گفتند: به به! آقاي فلان. خدا را هم ميشود گول زد؟ نه، چون نسبت به نيت ما خدا آگاه است. براي من بود يا نه؟
يکوقت يک ساختمان کلنگي کنار خانه شما هست، خراب ميکنند و ميسازند و دو سالي هم شما خاک ميخوري و يک برج چند طبقه ميسازند. مهندس در خانه شما ميآيد، ميگويد: خواستم بگويم اين ساختمان را من ساختم و از بهترين مصالح استفاده کردم، شيشه دو جداره است، طراحي و مهندسياش از بهترين طراحي روز دنياست. شما ميگويي: امرتان را بفرماييد! ميگويد: خواستم بگويم: مزد مرا بدهيد بروم! مزد براي چه؟ شما ميگوييد: اين کار بدي است و ساختمان اشکالي دارد؟ من هزار دليل و مدرک ميآورم که اين بهترين مهندسي روز دنياست. ميگويي: نه، من کاري به بدي و خوبياش ندارم. مگر براي من ساختي که من پول بدهم؟ براي ديگري است. فلاني نماز خوانده، انفاق کرده اما براي خدا نبوده است. ما شرع را کنار گذاشتيم. عقل شما اجازه ميدهد برويم پيش خدا و بگوييم: خدايا براي تو انجام نداديم ولي تو بايد مزدش را بدهي. اين را ببينيم کسي ميپذيرد؟ يعني شما در دادگاه هستي و آقاي مهندس بگويد: من ميروم شکايت ميکنم. نميخواهي مزد خانه به اين خوبي را بدهي؟ هيچ دادگاهي نميپذيرد. کار براي خدا و مزد براي خدا، کار براي غير خدا، روايت داريم آن دنيا آدمها ميروند براي کساني که کار کردند، خدا ميگويد: ريا کردي، خوب برو از او بگير، مگر براي او انجام ندادي؟ ميروي نگاه ميکني ميبيني اي داد، دست او هم خالي است. کوري عصاکش کور دگر شود!!
گناه نکردي ولي براي اينکه ديگران بگويند: عجب آدم خوبي است. زهد داشتي ولي براي اينکه ديگران بگويند: فلاني آدم زاهدي است. واقعاً اين اجر آدم زاهد را ميبرد؟ اين با گناه بازي کرده است. ابزارش فرق ميکند. داعشيها که سر ميبريدند و ميکشتند و الله اکبر ميگفتند، کارشان درست ميشد؟ اخلاص عمل اين است، يکوقت صورتش نماز خواندن و روزه گرفتن است وگرنه عين گناه است. علماي گذشته و بعضاً بعضي از علماي امروز، ريا را به اين عمل مبطل خود عمل هم ميدانند. خود عمل را مرحوم مظفر استدلال ميآورد و بعد از ديگران هم نقل ميکنند که چطور عمل ظاهري را باطني کردي، يعني عملي که درونش ريا شد بايد نماز را قضا کني. بحثمان يک بحثي است که در «تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ» (ملک/1و2) موت و حيات را خداوند خلق کرد. عبارتي امام دارد که موت را خداوند به معني عدم نميداند. موت خودش ايجاد کردن است نه اينکه نيستي باشد. موت در واقع همان تغيير حالت است. همان کسي که حيات را خلق ميکند، موت يعني آن تغيير از حالتي به حالت ديگر را خدا هم خلق کند، منتهي در نگاه افرادي که دنيا پرست و دنيا طلب هستند، دنيا را نيستي ميبيند و از استيفاي جان از اين دنيا به جاي ديگر. وقت بچه به کار شعبده باز نگاه ميکند تعجب ميکند، چون ميبيند کلاهي که دستش بود، نيست اما آدم بزرگ ميبيند نيستي رخ نداد و جاي ديگر پنهانش کرده است. از حالتي به حالت ديگر است. اگر حالت کودکانه نگاه به دنيا کرديم، موت همان نيستي است. بزرگ شدن نياز به اين دارد که تعقل و نگاه به روايات، اينکه از شعبده بازي دنيا گول نخوريم. وقتي شيطان مرگ راA نيستي جلوه داد، آنوقت براي هستي و لذت در اين دنيا دست و پا بزنم و دست و پا زدن هم غرق ميکند و هم به نتيجه نميرساند.
در اشاره به توجيه نسبت ابتلاء به حق تعالي، اينکه خداوند ميگويد: «لِيَبْلُوَكُمْ» اين را قبلاً گفتيم. معلم مدرسه امتحان ميگيرد که بفهمد چه کسي درس خوانده و چه کسي درس نخوانده است. خداوند اينطور نيست، خدا همه را خبر دارد. يکوقت امتحان ميگيريم بچهها مجبور به درس خواندن شوند. يکوقت امتحان ميگيريم بچهها بفهمند چه چيزي را بلد نيستند، خودش هم جهل مرکب دارد. يکوقتي من سر کلاس درس ميدهم، ميگويم: بچهها همه متوجه شديد؟ بله، فردا ميبينيم سه چهار تا سؤال جديد مطرح شد. شما که همه گفتيد: ديروز متوجه شديد، چرا امروز همان که گفتيد متوجه شديد را سؤال ميکنيد؟ وقتي مباحثه و مطالعه ميکند ميبيند توجهاش نسبت به اين مطلب، جهل مرکب بود و فکر ميکرد متوجه شده است. لذا فردا ميآيد همان مطلب را سؤال ميکند. ابتلائات خداوند اينطور است، ما را متوجه ميکند. حواست باشد اينجا نقص داري، مخصوصاً براي اهل معرفت، لطف خدا آن جاهايي که يک ذره بگيرد، بگويند:ماشاءالله چه درسي خوانديم و چه علميتي داريم، بسياري از بزرگان در نمازشان، حمدشان را يادشان ميرفت. خدا يکوقتهايي لطف ميکند و ابتلائات اينچنيني ميدهد که يکباره يادش بيافتد ببين حافظه اين است، فکر نکني خبري هست، چون دوستت دارم اين ابتلاء را برايت ميآورم. پنجاه سال است حمد ميخواني و يک جمله حمد را فراموش ميکني. حواست را جمع کن و اعتماد به نفس نکني، حافظه تو دست ماست، همه چيز دست ماست و آن چيزي را از يادت ميبرم که اتفاقاً صد هزار بار در عمرت گفتي و نتيجهاش براي بزرگان شکر است. گاهي به همين اندازه تلنگر زود برميگردد.
در بيان آنکه خشيت و نيت صادقه موجب صواب عمل است، خشيت، اينکه من بدانم در محضر خدا هستم و براي هيچکسي به جز خدا و براي خودم ارزش ندارد کار کنم. اما اگر کبر آمد، اولين مشکل شيطان «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِين» (بقره/34) کبر ورزيد و خودش را ديد، من جلوي اين سجده کنم؟ عبادت خودش موضوعيت پيدا کرد. نماز اول وقت چقدر ارزش دارد. مسجد هم اگر خداي نکرده نجس شده باشد، بايد برود تطهير کند. مقايسه ميکني که خدا گفته: اينجا مسجد تطهير کردن را بايد زود تطهير کني و نماز را ميشود به تأخير انداخت، پس بالاخره نماز بيشتر ارزش دارد يا نجاست؟ بعضي از وقتها درست است نماز ستون دين ماست اما واجب موقت است و فوري است. تکليفت الآن چيست؟ حالا کسي مقدس بازي درميآورد و ميگويد: نه، نماز اول وقت واجب است. تکليف الآن اين است که آستين را بالا بزني و دستت نجس شود، شيلنگ آب هم بياوري و آب بکشي و نميشود اينجا نماز هم بخواني. بعضي از علما ميگويند: قبول است و بعضي ميگويند: نيست. حواست باشد من مجري تکليف هستم. اخلاص يعني اين، خدا رفتگان همه را رحمت کند. يکوقت مرحوم پدر ما گفت: يکوقتهايي که من جبهه ميرفتم با اينکه کار با تفنگ و آرپيجي را بلد بودم، اما وقتي ميرفتم همه را مينوشتم که من آشپزي هم بلد هستم. تک تيراندازي و رانندگي هم بلد هستم. کجا به تخصص من نياز دارند؟ دنبال اين نبودم که کجا باشم. کجا بودن يک ذره نفس قاطي ميشود، کجا به درد ميخورم؟ من آمدم تا نيازي را رفع کنم. فهم تکليف!
ميفرمايد: کار کردش اين است که قواي طبيعيه را خاضع قواي عقليه کند. قواي طبيعيه، لآماره بالسوء بودن است، نفسانيت، آنها را خاضع کند. خاضع کردن يعني تحت کنترل درآوردن. زير مجموعه قرار دادن، اصطلاح خضوع را به رام کردن اسب هم ميگويند. اسب وحشي را ميگيرند اينقدر ميدوانند، رام ميشود. اين قواي نفس سرکش را رام کن و دهانه به آن بزن. يکسري از موارد هم حضرت امام اشاره ميکنند به خسته کردن است، بايد يک جايي به ان نيرو ندهي و خستهاش کني. در خطبه متقين است که يک طوري از آن کار ميکشد که خسته شود و رام شود. بگويد: حواست باشد اينجا امير من هستم، امير علق است، امير شرع است. قرار نيست هرچه تو بگويي بشود. اخلاص اين است. بعد ايشان اشاره به نيت صادقه ميکند. از همان اول که شروع ميکني، خدايا براي تو نه براي غير تو، آمدم چون دوستت دارم. چون تو مؤثر في الوجود هستي. چون تو خدا هستي. من عبد هستم و بنده هستم، از خودم چيزي ندارم. عاشقي در خانه معشوق آمد، گفت: کيه؟ گفت: من هستم. گفت: برو تو هنوز عاشق نشدي. بعد از چند سالي آمد و گفت: کيه؟ گفت: هرچه هستي تويي، گفت: حالا عاشق من شدي. اين خضوع است.
امام صادق ميفرمايد: يکسري از آدمها هستند آن دنيا ملائکه نگاه ميکنند نامه عملشان پاک است، خدايا چرا در نامه عمل اين خير نيست ولي بهشتي است. خداوند ميفرمايد: اينها اينقدر خالص بودند نميخواستند کسي از عمل اينها با خبر شود. خودم ميدانم و خودش! ما با همديگر حساب و کتاب داريم. لذا اعمال به نيتهاي خالصانه درجه پيدا ميکنند. اندازهشان فرق ميکند. ايشان ميفرمايد: ادخال رضاي غير حق در عمل باعث رياست. رضاي ديگري را دنبال کنند، اين ديگري يا من هستم، يا افرادي که کنار من هستند. اين کاري که انجام ميدهم چقدر مورد پسند قرار ميگيرد؟ اين کار من يکوقت عبادت است براي خدا و يکوقت براي ديگران است، ظاهرش يکي است اما باطنش زمين تا آسمان با همديگر فرق دارد. يکوقت اينگونه از عبادات را حق تعالي به واسطه ضعف ما و رحمت واسعه خود به يک مرتبه قبول فرموده است، يکوقت آدم يک عملي را دارد ميگويد، به واسطه حبّ به بهشت است. ميگويد: خداوند نه به عدالتش، بلکه به رحمت واسعه خودش ميگويد: باشد اينها هم قبول، خدا به رحمت واسعهاش ميبخشد اما قبول اينجا با قبول نماز اميرالمؤمنين، با نماز خالصانه براي خدا، گفت: قبول و اخلاص درجه دارد. خدا آقاي مجتهدي را رحمت کند، ميفرمود: سوا کردن کراهت دارد. خدايا درهم بپذير! هيچ کدام از اين حرفها باعث نميشود که تلاش من در رسيدن به آن خلوص اصلي کم شود. بالاخره سنگ طلا را هم از رودخانه جمع ميکنند، اينها خريدار دارد، منتهي وقتي خالص کردي يک حجم خيلي کوچکتر با يک قيمت خيلي بالاتر است. به اين طلاي خالص عبادت ابرار ميگويند. حر هستند، آزاد است حتي از حبّ بهشت و ترس از جهنم آزاد است. فقط براي خداست.
بايد دل خالي از اغيار گردد و در آن غير حق راهي نداشته باشد. راه نفوذ دلت را ببند وگرنه دلت به آن بسته و متمايل ميشود. ما هيچوقت هوس چيزي را که نديديم و نچشيديم نميکنيم. اگر محبت ديگران را آدم در دلش راه نداد، گفت: من دنيال چيزي نيستم، محبت خدا را چشيدم، دنبال آن ميکنم. نيت عملش هم کج نميشود به آن جهت سوق پيدا نميکند. تعريف اخلاص را اينطور فرمودند، «الاخلاص تصفية العمل من کل شوب» از هر شائبهاي خالص است. هر ناخالصي، هيچي درونش نيست. رضاي مخلوق ديگري در آن راه نداشته باشد. چه خودت باشي چه ديگري. حتي اثرش را دنبال نکني. صدقه ميدهم تا رفع بلا شود. اينکه لازمهاش همين است. اهلبيت(ع) فرمودند که صدقه رفع بلا ميکند. من هدفم رفع بلا باشد، خدايا صدقه ميدهم چون تو گفتي و لازمهاش اين است که رفع بلا هم ميشود. اين لازمهاش است، هدف نباشد. حضرت امام يکي از راههاي ايجاد اخلاص را ميگويند: ديدت بلند همت باشد و خدا را نشانه بگير. اگر اين شد خدايا براي تو سلامتي ميآيد، مسائل ديگر ميآيد و همه باهمديگر ميآيد. اما اگر دنبال حال بودي خدا کمرنگ است و براي خودت يک چيزي را ترجمه ميکني. براي خودم، يکوقت گروهي را مشهد برده بوديم. جواني بود سال اول دانشگاه بود. به من گفت: من حرم نميآيم. من پارسال که حرم آمديم به امام رضا(ع) گفتم: من فلان دانشگاه قبول شوم، حتي اگر به صلاح من نباشد. يا امام رضا من بايد اين دانشگاه قبول شوم. گفتم: ببخشيد يک سؤال داشتم. قرار هست امام رضا(ع) کارگزار نيتهاي ما باشد؟ ما براي اين حرم ميرويم. کارکرد اين است يا آنکه زائر است، آن کسي که ميگويد: امام رضا عاشقت هستم. امام رضا آمدم و در درگاه تو هستم، کنار تو بودن يک چيز ديگر است. من تو را وسيله و سبب متصل ارض و سماء ميبينم. گفت: چون به گلستان آمد، دامنش از دست برفت! ميگويد: حاجتم يادم ميرود، در محضر امام رضا ميايستم و مست ميشود و کلي حرف دارد و خواسته دارد، همه يادش ميرود.
گاهي اخلاص براي بعد از عمل است. يک عملي را شما خالصانه شروع ميکني، وسطش يک اتفاقي ميافتد. عارفي که نماز خالصانه را در مسجد شروع کرد و يکباره ديد صدايي از پشت پرده ميآيد، نماز را طولاني کرد. قدرت نماز و «والضالين» را طولاني کرد. بعد از مدتي گذشت، ديد صدا ميآيد. نماز را اضافه کرد، نزديک صبح بود پرده را کنار زد و ديد يک سگي داخل شده است. خواست طوري نماز بخواند که هرکس داخل شده است تعريف کند و بگويد: چه نمازي ميخواند! عمل با اخلاص شروع ميشود، تمام شد و پرونده بسته شد، عمل الف، خير الف انجام شد. يک سال گذشته است، طاقت نميآورد. در يکي از برنامهها مثال زدم که طرف صبح بيدار شد، نماز شب خوانده بود، ديد کسي نفهميد. هي داد زد که يک ليوان آب بياوريد، يک ليوان ديگر آب بياوريد، نماز شب خيلي آب ميکشد. لذا عمل به واسطه ذکر آن به ريا تبديل ميشود، حرف دقيق بود. نه اينکه بي اثر ميشود، بي اثر ميشود يعني حبط ميشود. يعني در محور مختصات مثبت صد بود، شد صفر. ريا صفر نيست، ريا در منفيهاست. يک منفي کنار ده بيايد، ميشود منفي ده، فاصله بين مثبت ده و منفي ده بيست عدد است. حسنه به سيئه تبديل ميشود. گاهي انسان اظهار ميکند عملي را به کنايه و اشاره، نماز شب خوانده ميخواهد به چشم مردم بکشاند. ميگويد: هواي سحر چه خوب بود. هواي امروز چه هوايي بود. چه سحري بود؟ چه ابري بود؟ ميگويد: چه اذان صبح قشنگي در مسجد ما ميگويند. يعني من اذان صبح بيدار هستم! کيد خفي ميکند نفس با آدم، عمل خود را ضايع و از درجه اعتبار ساقط ميکند. مثل طبيب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماييد. با عمل بايد با مهرباني برخورد شود. نگهدار و نگذار حيف شود! جاهل گمان ميکند دو سه روز گرسنگي هرکس بکشد حضتر صدقه طاهره و اميرالمؤمنين ميشود. کمال و نقص اعمال تابع کمال و نقص نيات است و آنچه که عمل ميکني تبعيت ميکند از آنچه که فکر ميکني. عمل هرکسي تابع نيتش است. خدايا اين نيت سالم را به همه ما عطا کن و توفيق بده شيطان دخالت در اين ذهن و نيت ما نکند و همه ما را براي خودت خالص قرار بده.
شريعتي: انشاءالله خداوند توفيق در اخلاص عمل را به همه ما عنايت بکند که خالص براي خودش باشيم. امروز صفحه 601 قرآن کريم، سوره مبارکه عصر، همزه و فيل را تلاوت خواهيم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، وَ الْعَصْرِ «1» إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ «2» إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ «3»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ «1» الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ «2» يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ «3» كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ «4» وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ «5» نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ «6» الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ «7» إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ «8» فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «9»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ «1» أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ «2» وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ «3» تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ «4» فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ «5»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان، به روزگار سوگند. همانا انسان در خسارت است. مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام داده و يكديگر را به حق و استقامت سفارش مىكنند.
به نام خداوند بخشنده مهربان، (1) واى بر هر عيب جوى طعنه زن. (2) آنكه مالى جمع كرد و شمارهاش كرد. (3) او خيال مىكند كه اموالش او را جاودان ساخته است. (4) چنين نيست (كه مىپندارد) قطعاً او در (آتش) شكنندهاى افكنده شود. (5) و تو چه دانى كه (آتش) خورد كننده چيست؟ (6) آتش افروخته الهى، (7) كه بر دلها راه يابد. (8) آن آتش بر آنان فرو بسته شده (و راه گريزى از آن نيست.) (9) در ستونهايى بلند و كشيده.
به نام خداوند بخشنده مهربان، آيا نديدى كه پرودگارت با ياران فيل (كسانى كه سوار فيل شده و براى انهدام مكه آمده بودند) چه كرد؟ آيا نيرنگشان را بىاثر نساخت؟ خداوند بر سر آنان پرندگانى را فوج فوج فرستاد. كه بر آنان سنگريزههايى از گل سفت پرتاب كردند. پس آنان را مثل كاه خورد شده قرار داد.
شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: در مورد مسأله اخلاص يک نکته را عرض کنم که خيلي مهم است، از شيخ مرتضي زاهد نقل است که دو سه روز حال منقلبي داشت. شاگردان گفتند: چرا حال شما چنين است؟ ايشان چيزي نميگفت. اينها کنجکاو شدند و ديدند ايشان روايتي را ميخوانند که پيامبر به اميرالمؤمنين ميفرمايد: به اندازهاي که تو با خوبيها و راههاي هدايت آشنايي داري، شيطان هم به همان اندازه با همه بديها و راههاي گمراهي و ضلالت در زمين و آسمان آشنايي دارد. شيطان آشناست و اگر توانست عمل را از اولش، از اخلاصش خراب کند، ديگر براي عمل زحمت بکشي يا نکشي فرقي ندارد. اول و شروع عمل ما درست باشد.
مطلبي در مورد مرحوم ميرزاي قمي عرض کنم که در قبرستان شيخان قم دفن هستند. ايشان وقتي کربلا مشرف ميشدند، به خانه مرحوم وحيد بهبهاني ميرفتند و در خانه را ميبوسيدند. آيت الله بهاءالديني يک جمله در مورد مرحوم ميرزاي قمي دارند، ميفرمايند: بعد از حضرت فاطمه معصومه(س) ما در قم فردي را به عظمت ميرزاي قمي نداريم. ايشان شاگردان بسيار با اخلاص و بزرگي داشتند مثل محمد باقر شفتي، آ سيد عبدالله شبّر صاحب تفسير شبّر، شيخ اسد الله تستري که از شاگردان ايشان بودند. بدانيم اگر کسي براي خدا جلو آمد، سالهاي سال است طلبهها و افراد مختلف در فقه و اصول از ايشان استفاده ميکنند، آن چيزي که فقه ما دارد استفاده ميشود بسياري از بزرگان آراء قوانين را دارند تحليل ميکنند. در چه اندازهاي برکت دارد. خدا تمام آن چيزي که در ذهن اوست به زبانش جاري ميکند و چشمه مي شود. يک روايت از امام صادق داريم. «المهدي سمح بالمال» حضرت وقتي بيايد در مسأله مال بخشنده است. «شديد على العمّال» نسبت به کساني که کارگر يا مسئول هستند نسبت به حکومت بسيار سختگير است. «رحيم بالمساكين» آنهايي که اهل مسکنت هستند، سطح مالي پايين دارند، خيلي رحيم است. دلمان تنگ شده براي روزي که بيايد، روزي که بفهميم همه چيز عالم يک معني و مزهي ديگري دارد. هدف خلقت چه بود. انسان کامل چه بود. الگو بود، انشاءالله آن روز را ببينيم و در آن روز از اعوان و انصار حضرت باشيم و باعث شادي دلش باشيم و در آن روز پرونده ما با افتخار مطرح شود.
شريعتي: اميدوارم با شنيدن بيانات شيرين و تأثيرگذار حاج آقاي سعيدي همه به خودمان بياييم و يک تجديد نظر در مسير زندگي بکنيم به برکت امام رضا(ع) و حضرت حجت(ع).
يک سلامم را اگر پاسخ بگويي ميروم *** لذتش را با تمام شهر قسمت ميکنم