برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نظام خانواده در اسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين انصاريان
تاريخ پخش: 28-11-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آيهي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
شريعتي: سلام ميکنم به شما دوستان عزيزم. خانمها و آقايان، بينندهها و شنوندههاي خوبمان. افتخار داريم در پنجشنبههايي که خدمت شما هستيم، در محضر حاج آقاي انصاريان عزيز باشيم. خيلي از دوستان عزيز هم از حضور ايشان در برنامه استقبال کردند. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي انصاريان: سلام عليکم و رحمة الله و سلام به همهي مؤمنين و مؤمنات و ملت بزرگوار ايران که بهترين امتحانشان را در 22 بهمن امسال پس دادند و خدا را از خود راضي کردند و دل امام زمان را شاد کردند و دشمن را افسرده کردند.
شريعتي: از بحث جلسهي گذشته خيلي استقبال شد. امروز هم ادامهي فرمايشات حاج آقاي انصاريان را ميشنويم. اگر خاطرتان باشد در مورد اختلافات خانوادگي و ريشههاي آنها صحبت کردند. خدمت شما هستيم و ميشنويم.
حاج آقاي انصاريان: البته مردم و خانمها، همه بي استثناء حتي آنهايي که يک مقدار از دين دور هستند يا دور شدند، به نظر من قلباً به پروردگار و به قرآن کريم اعتقاد دارند. خوب خدا خالقشان است، رازقشان است. کليد حل مشکلاتشان دست پروردگار است. دوستش دارند. چون پروردگارشان يک مجموعهاي از زيباييهاي بينهايت است. کمالات بينهايت است. يک چنين وجود مقدسي ابداً زيان و شر مرد و زني را نميخواهد. يعني در وجود مقدسش نقص و عيبي نيست. شر خواهي عيب است. حضرت او خير بندگانش را ميخواهد. در همه امور چه وقتي در چهارچوب فرد بودن زندگي ميکنند، خيرخواهشان است. چه وقتي در چهارچوب خانواده زندگي ميکنند، خيرخواه همه خانواده است. چه وقتي در چهارچوب اجتماع زندگي ميکنند. خيرخواهي او سبب شده که بعد از امتهاي گذشته که براي آنها کتاب نازل کرد، قرآن را نازل کند و جالب است که ما در قرآن نميبينيم که پروردگار فقط فرموده باشد «انزلنا اليک القرآن» گاهي خطاب به پيغمبر دارد. گاهي خطاب به کل زن و مرد دارد. «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً» (نساء/174) من براي شما نور روشنگر فرستادم. چه کسي از نور فراري است؟ همه از ظلمت فراري هستند. اگر کسي از نور فراري باشد، نور را اشتباه گرفته است. اگر حقيقت نور باشد، فراري از نور نخواهد بود. کتابي که مجموعه آياتش را خطاب به کل مرد و زن ميکند، نور است، در يک آيه ميبينيم پروردگار ميفرمايد: «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) دعوا نکنيد. با هم اختلاف نداشته باشيد. آنچه خدا نميخواهد در مردان و زنان باشد معلوم ميشود مورد نفرتش است. اگر چيزي مورد محبتش باشد، يا ميگويد: واجب است. يا ميگويد: مباح است. يا ميگويد: حلال است. اما چيزي که مورد نفرتش باشد، نهي ميکند. نهياش هم در اين امور نهي واجب است. سرپيچي از نهي واجب معصيت است. معصيت عامل کيفر است. پروردگارشان که دوست ندارد با هم اختلاف داشته باشند. اختلاف نداشته باشند. اگر اختلافي پيش آمد که نبايد پيش بيايد، معمولاً اختلافاتي که پيش ميآيد دليل عقلي ندارد، دليل شرعي ندارد. يا اختلاف، علتش جهل به روش زندگي است. يعني بلد نيستم. چون بلد نيستم يک کاري ميکنم که ايجاد اختلاف شود. يا زن کاملاً روش سلامت زندگي را بلد نيست، يا مرد بلد نيست يا هردو بلد نيستند. پروردگار عالم هم در قرآن توقع نکرده اصلاً اختلاف پيش نيايد، اما اگر پيش آمد، دستوراتي براي درمانش دارد. چون اختلاف بيماري است و ناشي از جهل و ناشي از کمبود اخلاقي است.
نرم نبودن، بردبار نبودن، کم حوصلگي، تکبر، من براي خودم کسي هستم! براي درمان راه گذشته است. يا ميگويد: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» (بقره/109) از همديگر گذشت کنيد، که در قرآن ميگويد: اگر گذشت کنيد به خير شماست. گذشت تا کجا؟ تا جايي که به خانواده مقتول ميگويد: اگر به عمد و اشتباه طرف شما را کشتند، من سه راه به شما پيشنهاد ميکنم يا قصاص، قتل در برابر قتل، يا عفو. «و ان تعفوا خيرٌ لکم» ولي خدا گذشت را انتخاب کرده است. همينهايي که قاتل را تا پاي دار ميبرد، خانواده يک مرتبه ميآيد گذشت ميکند، اينها خيلي خوب دارند امر خدا را اجرا ميکنند. وقتي ميگويد: در قتل گذشت کن، خوب در اختلاف که گذشت خيلي راحتتر است. اينجا گذشت براي خانواده مقتول خيلي سنگين است. اما آنجا سنگيني ندارد که زن اگر ميداند مرد مقصر بوده، و اختلاف را او ايجاد کرده گذشت کند. مرد اگر ميداند همسرش عامل اختلاف بوده از همسرش گذشت کند. اگر زن و مرد مؤمن باشند، سخت نيست. «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين» (بقره/45) بله احکام الهي سنگين است نه براي همه، براي کسي که ميخواهد با خدا معامله کند اصلاً سنگين نيست.
من در کتابي در قرن هفتم و هشتم به نام «روضة المذنبين» خواندم که يک جواني آمده بود شکار، منطقه هم پر درخت بود. به نظر اين شکاري آمد، تير را زد، رفت شکار را بردارد، ديد يک جمعيتي دور يک آقايي جمع شدند، آقا دارد گريه ميکند. به يکي از افراد جمعيت گفت: چه خبر است؟ گفتند: يک کسي تير زده و اين هم يک تک پسر داشته پسر کشته شده است. دنبال قاتل ميگردم. گفت: راه بدهيم من پيش پدر مقتول بروم. آمد گفت: قاتل من هستم! پدر مقتول گفت: به چه علت آمدي خودت را معرفي کردي؟ معمولاً قاتل ميزند و در ميرود. گفت: من به اميد آگاهي و کرم تو آمدم خودم را معرفي کردم. گفت: بخشيدمت! اگر مشکلي داري، پولي ميخواهي، سفري، از اينجا ميخواهي بروي بگو من برايت تأمين کنم. از قديم هم بر ضرب المثلهاي ايراني است که در عفو لذتي است که در انتقام نيست. اين لذت براي همان رضايت پروردگار است.
اين بخشيدن و عفو کردن از حسنات اخلاقي است و تمام برادران و خواهران ما بايد بدانند که کتاب شريف اصول کافي از رسول خدا نقل ميکند که روز قيامت در ترازوي سنجش اعمال چيزي را سنگينتر از خوش خلقي و مهرباني و حلم و بردباري نميگذارند. يعني انگار وزن خوش اخلاقي از آن ايمان داشتن و از آن عباداتي که آدم ميکند بيشتر است. تمام دين حسن خلق است. اختلاف هم بايد زن و شوهر بدانند که بيشترين زخم و رنجش براي روح پاک بچههاست. يعني آنها ضربه ميبينند و اينکه بدون دليل، حالا من يک دليل دارم با همسرم دعوا دارم، دليل هم دليل ريشهداري نيست. ولي آزار دادن بچهها در حقيقت بدون دليل آزار دادن به عباد خداست. خدا بندگانش را دوست دارد. شما بندگانش را آزرده ميکني، از دست تو ناراحت ميشود. براي چه بندهاش را آزار ميدهي؟ خانه بايد فضاي محبت باشد. فضاي بردباري باشد. فضايي باشد که زن خيلي راحت بتواند حرفهايش را با شوهر بزند. بچهها خيلي راحت بتوانند حرفهايشان را با پدر و مادر بزنند. من اينجا يک نکته را براي پدر و مادرها بگويم که گاهي اصرار بر فکر خودشان نسبت به بچههايشان دارند که نه آنچه من ميگويم بايد باشد!
صدرالمتألهين شيرازي، پدرش يک تاجر فوق العادهي لؤلؤ و مرجان و طلا و نقره بود و اينقدر کارش گسترده بود که هم يک فروشگاه بزرگي در شيراز داشت و هم صيد مرواريد شخصي در بوشهر داشت. هم يک مغازه در بصره داشت. خانهاش هم خانه شاهانه بود و ثروتمند بود. وقتي بچه سيزده، چهارده ساله ميشود. به او ميگويد: بيا به بصره برو و مغازه بصره را تو بگردان! به پسرش ابراهيم ميگويد. ايشان ميرود و بعد از چند ماه برميگردد. ميگويد: روحيه من آنجا را نگرفت. ميگويد: به بوشهر برو و سر صيد مرواريد و اشياء قيمتي برو. آنجا هم ميرود و برميگردد و ميگويد: با روحيهي من نگرفت! ميگويد: به فروشگاه شيراز برو. ميرود و بعد از مدت کمي ميآيد ميگويد: پدر من به اين رشتهها علاقه ندارم. به جمع ثروت علاقه ندارم. اگر اجازه بدهي من تحصيل بکنم. ميگويد: بسيار انتخاب خوبي کردي! چقدر اين پدر خوب است. ميگويد: هيچ مانعي ندارد. من تا پايان دروست خرجت را ميدهم. ميگويد: من خرج زيادي نميخواهم. من دلم ميخواهد در تحصيل علم وصل به قناعت باشم. به مدرسه خان شيراز ميآيد. يک روز نزد پدرش ميرود. با اينکه خيلي محبوب پدرش بود، يک مقدار درس خوانده بود و يک دنيا ادب و وقار داشت. ميگويد: استادي در شيراز نيست که من پيش او بر علمم افزوده کنم. به من اجازه بدهيد به اصفهان بروم. ميگويد: هيچ مانعي ندارد. پول و خرجي راه را ميدهد، کسي هم با او ميفرستد که او را برساند. خوشبختانه وقتي اصفهان ميآيد سه استاد بزرگ فلسفه و عرفان در اصفهان بودند. مير داماد، شيخ بهايي و ميرفندرسکي! اين جوان تمام علوم اينها را ميگيرد. و نهايتاً صدرالمتألهين ميشود. اولاً برتر از قبليهاي خودش در فلسفه ميشود. حتي فلاسفه قبل از اسلام و تا الآن که ما در اين زمان زندگي ميکنيم بالاتر از او نيامده است. اين کتابهايي که نوشته، تفسير قرآني که نوشته، فرض کنيد پدر ميگفت: بيخود کردي ميخواهي بروي درس بخواني! نخير! بايد کمک من در مغازه بايستي. ما الآن دنياي علممان چه محروميت عظيمي داشت. چنين عالمي را ديگر نداشتيم و در کلاس او بعد از خودش در اين چهارصد سال اين همه فيلسوف و عارف نداشتيم. اين همه به برکت فکر يک پدر برميگردد که اصرار بر تحميل رأي خودش نداشت. پسرش علم ميخواست، گفت: خيلي عالي است. برو انتخاب کن!
گاهي پدر و مادرها بايد بدانند که خلقيات منفي آنها بچهها را از خانه ميبرد. بچه که از خانه بريده شد و عواطف و احساساتش در خانه سيراب نشد، و چشمهي محبت پدر و مادر وقتي بيرون ميرود با يک تعريف و دوستت دارم و خوشم ميآيد از تو، ممکن است به يک انحرافي کشيده شود که ديگر جاي جبران نباشد. پدر و مادرها خودشان براي خودشان بايد آهن و آهنربا باشند. چرا در دنيا گردنبند براي زن رسم است؟ معني گردنبند چيست؟ فقط زينت ظاهر است؟ معني گردنبند اين است که جناب داماد، حالا که در بله برون و عقد براي من گردنبند گرفتي من زندگي پاک و خوبي را با تو گردن ميگيرم. گردنبند يک نوع تعهد است. انگشتري که خانواده عروس دست داماد ميکنند، آن انگشتر يعني من هم حلقهي موهبت دختر شما را در وجودم انداختم و ديگر اين حلقه را در نميآورم. خوب اين بايد بماند. يعني تمام اين زينت آلات معني دارد. مثل زورخانه که چرخش معني دارد. سنگش معني دارد. دَمبلش معني دارد. پا زدنش معني دارد. ضربش معني دارد. اينها همه معاني عرفاني و اخلاقي دارد. بنابراين وقتي يک جواني با يک دختري عقد ميبندد، کلمه عقد در فارسي يعني گره. اين گره ديگر تا آخر عمر نبايد باز شود. اين بايد بماند. دو تايي بايد همديگر را تحمل کنند مگر اينکه چه اتفاقي بيافتد که امکان ادامهي زندگي نباشد، پروردگار اجازه طلاق بدهد، آن هم طلاق رجعي را اجازه ميدهد. يعني شما سه طلاق بايد زن را بدهي.
يک طلاق که ميدهي سه ما فرجه داري که هم خودت فکر کني و هم زن فکر کند. در اين سه ماه پشيماني ممکن است بيايد. ناراحتي ممکن است بيايد. چون و چرا براي اين فراق ممکن است بيايد. دلتنگي براي زن و مرد بيايد. تا سه ماه کامل تمام نشده، پروردگار در قرآن اجازه داده، اگر دلتان خواست برگرديد، عقد مجدد نميخواهد. فقط به همديگر بگوييد: تو را ميخواهم، همان عقد شما ميشود. اين هم محبت پروردگار است. وقتي ما ميدانيم مرد و زن در تمام کشور ايران و کشورهاي ديگر، آنهايي که مؤمن هستند و يک خرده از ايمان دور هستند، خدا را دوست دارند. مصلحت خواهياش را هم دوست دارند. حالا که پروردگار مهربان فرموده: «و لا تنازعوا» حرفش را گوش بدهيد و دعوا نکنيد. با همديگر نزاع نکنيد. اين يک مسأله است.
يک مسأله بسيار مهمي که تمام مردم بايد بدانند و خيلي قابل دقت است، مخصوصاً در خانه، مسألهي زبان است که چگونه با خانم حرف بزنم؟ يا خانم با شوهرش، يا با بچهها! يک جملهاي را مرحوم فيض کاشاني نقل ميکند به نظرم از احياي علوم دين نقل ميکند. خيلي جملهي عجيبي است که «اللِسان جِرمُهُ صَغير» وزن زبان خيلي کم است. چون آنچه که دارد حرف ميزند، نوک زبان است و همه زبان نيست. آن مقداري که دارد حرف ميزند مگر چند گرم است؟ خيلي کم است. نوک زبان است. قيچي کنند در ترازو بگذارند در يک ترازوي دقيق بايد بگذارند. «جرمُهُ صغير و جُرمُهُ کبير» اين قطعه گوشتي که وزنش خيلي کم است، اما جُرمش خيلي بزرگ است. مرحوم فيض ميآيد گناهان زبان را از قرآن و روايات رده بندي ميکند، بيست گناه را ميشمارد که فقط کار زبان است.
من يکوقت نشستم در قرآن کريم دقت کردم. ببينم خدا اين اعضا و جوارح رئيسهي ما را در چند آيه مورد توجه قرار داده است. چشم، گوش، زبان، دست، شکم، غريزهي جنسي، پا! اين هفت شهر عشق را عطار گشت، يعني بايد اين اعضاء هفت گانه را ما تبديل به شهر عشق کنيم. نگاه با محبت، شنيدن حرف درست، نوشتن و امضاي درست، خوردن لقمه حلال، شهوت پاک، قدم گذاشتن به مراکز پاک. اين هفت شهر عشق است. چرا؟ چون من در روايت ديدم تا بچه از مادر متولد ميشود خداوند با او حرف ميزند. ميگويد: من هفت عضو رئيسه را صد در صد سالم تحويلت دادم و قيامت هم سالم بايد تحويل من بدهي. ولي مسئوليت در مقابل اين هفت عضو خيلي سنگين است. بعد در قرآن شمردم ديدم تنها براي زبان، 283 آيه آمده و براي شش تاي ديگر به 150 تا نميرسد. آنوقت پدر و مادرها و زن و شوهرها بايد بدانند در حرف زدن با همديگر و حرف زدن با بچهها، اگر بد زباني کنند.
مثلاً در قرآن مجيد به بچهها ميگويد: اگر پدر و مادرت يکي پير شدند، يا هردو پير شدند، «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» (اسراء/23) در رنجشان، در از کوره در رفتنشان، در بيحوصلگيشان، يک آخ به آنها نگو. «وَ لا تَنْهَرْهُما» مطلقا اگر تو را تحت فشار قرار دادند، تشر به آنها نزن. اگر بنا شد حرف بزني، «وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً» کريم يعني ارزش، عرب ميگويد: «احجار الکريمه» يعني عقيق، فيروزه، اينها قيمتي هستند. «احجار الکريمه» يعني حرف پر قيمت بزن. حرف پر ارزش بزن. حرفهاي زن و شوهر هم بايد پر ارزش و محترمانه باشد. بايد بدانند که هر بدگويي حالا به زن از طرف مرد، يا مرد به زن، يا نعوذ بالله که مرد به پدر و مادر زن فحش بدهد، چه زنده باشند و چه از دنيا رفته باشند. فحش به آنها براي چه؟ آن کسي که از دنيا رفته و نيست، تقصيري هم نداشته، مشکلي هم با تو نداشته، براي چه به آنها فحش داده شود؟ اصلاً فحش به مسلمان حرام است. حرام کيفر دارد. يا زن به پدر و مادر مرد فحش بدهد. بايد بدانند که پيغمبر اکرم از پروردگار نقل کرده که خداوند قيامت در بين همهي اعضا و جوارح به زبان خطاب ميکند. به عزت و جلال امروز تو را به عذابي معذب کنم که احدي از عالميان را به آن عذاب معذب نخواهم کرد. چون يک کلمه از تو در مشرق درآمد، مغرب جان يکي را به خطر انداخت. يک کلمه از تو درآمد مال محترم يک بنده مرا به باد داد. يک کلمه از تو درآمد آبروي شصت ساله بنده مرا به باد داد. چرا انسان زير بار اين همه گناه برود؟ براي چه؟
قديميها خيلي مسائل جالبي داشتند. من يک شهري منبر ميرفتم از شهرهاي قابل قبول ايران است. اين شهر از نظر ايماني و گريه براي حضرت سيدالشهداء ويژه است. آن آقايي که مرا دعوت کرده بود، من فقط دوست داشتم بنشينم چهرهاش را ببينم. فکر ميکردم عيسي را ميبينم. رفتار او با بچهها عين رفتار عاشق با معشوق بود. از پشت در که خانمش را صدا ميزد، انگار بهترين زن دنيا را صدا ميزند. يعني اينقدر محترمانه، نه اينکه حالا لفظ قلم و ادبياتي باشد. نه محاورات عرفي روزمره، کلام موج محبت ايجاد ميکند. چرا پيغمبر ميفرمايد: با هرکس رفيق ميشوي يا به همسرت گاهي بگو: دوستت دارم. راست هم بگو. اين خيلي اثر دارد. من از روش اين مرد در ده شبي که آنجا بودم، لذت بردم. خودم هم درس ميگرفتم. چون ما با درس خواندن در قم و نجف همه چيز را ياد نميگيريم. خيلي از چيزها را هم بايد از مردم ياد بگيريم. «خذ العلم من افواه الرجال»، «كُلّكم راع و كُلّكم مسؤل عن رَعيّته» عادت پيغمبر و ائمه طاهرين اين بود که هرکس ميآمد با آنها حرف بزند، تا آخر گوش ميدادند. ادامه نده من اين را ميدانم! اين طرف را ميزند.
من گاهي برادرانم، يا روحانيون يک روايت ميخواهند براي من بگويند که من ده بار در عمرم گفتم، ميگويند: خيلي روايت نابي است. شنيدي؟ ميگويم: اگر شما بفرمايي مجلس نور ميگيرد. چه عيبي دارد من هم بشنوم. خوب اين زبان است. خدا ميگويد: با يک کلمه آبروي بنده مرا ميبري که ديگر نميشود جمع کرد. خوب اين خطر در جامعه ما الآن حاکم شده است. چقدر آبروي همديگر را ميبرند؟ يک زبان در دهان است، يک زبان مردم در دستي که قلم است. چقدر عليه آبرودارها مينويسند؟ يک زبان دراز ديگر که از بندر انزلي تا بوشهر زبان دراز است همين همراههايي است که يک مطلب بيهوده و باطل و بدون اثبات در آن ميگذارند، يک مرتبه آبروي يک نفر را در کل ايران ميبرند.
من اين را به همسران ميگويم، به شوهران ميگويم، به پدر و مادرها ميگويم که با خودشان يا با بچههايشان حرف ميزنند، بيايند اين روايت را توجه دقيق کنند. خيلي مهم است. زبان کلمهي زشتي که از آن درميآيد، کيفرش محفوظ است. مگر آنکه من آن دل شکسته را از خودم راضي کنم. اين روايت اين است. اميرالمؤمنين شنيدند يکي از شيعيان خوبشان را يک مار کبري گزيده و در حال مرگ است. سريع بالاي سرش آمدند. البته دستور دادند علاج شد و نمرد. ولي برگشت به اميرالمؤمنين گفت: علي جان! من که نمازهايم را خواندم. من که روزههايم را گرفتم. من که در کاسبي حلال خور هستم. من که اذيت نکردم، من که در خانه آدم بدي نيستم. چرا مار بايد مرا بگزد؟ حضرت فرمودند: ديروز سر بازار کوفه، يک حرف بدي به قنبر زدي، دلش سوخت. زهر اين مار عکسالعمل دل سوختن قنبر است، خدا را شکر کن که اين يک کلمه بدي که از دهان تو درآمد قنبر را آزرده کرد، خدا اينجا تلافي کرد. اگر به قيامت ميگذاشت که يک مار به زبانت وصل ميشد و ديگر تا ابد قطع نميشد.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. من فکر ميکنم اين نکات خوبي که گفتند حاصل سالها تبليغ و مراجعات مردم و مشاورههايي است که خدمتشان آمدند و خيلي نکات پرباري را گفتند که خيلي از ايشان ممنون هستيم. امروز صفحهي 493 قرآن کريم، آيات 48 تا 60 سوره مبارکه زخرف در سمت خدا تلاوت ميشود.
«وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «48» وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ «49» فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ «50» وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ «51» أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ «52» فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ «53» فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ «54» فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ «55» فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ «56» وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ «57» وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ «58» إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ «59» وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ «60»
ترجمه: و ما هيچ معجزهاى به فرعونيان نشان نمىداديم، مگر آنكه از معجزه ديگر بزرگتر بود و ما آنان را به عذاب گرفتيم تا شايد باز گردند. و (به موسى) گفتند: اى ساحر، پروردگارت را به آنچه نزد تو عهد كرده است براى ما بخوان (تا عذاب را از ما بردارد كه در آن صورت) قطعاً هدايت تو را خواهيم پذيرفت. ولى همين كه (به دعاى موسى) عذاب را از آنان برطرف كرديم، همان دم همگى پيمان شكستند (و ايمان نياوردند). و فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست و اين نهرها از زير (كاخ) من جارى نيست؟ يا (عظمت مرا) مشاهده نمىكنيد. بلكه من از اين كسى كه بى مقدار است و نمىتواند روشن سخن بگويد بهترم. (اگر موسى حقّ است) پس چرا دستبندهايى از طلا بر او نياويخته، يا (براى تصديق رسالتش،) با او فرشتگانى همراه شدهاند. پس فرعون قوم خود را سبك شمرد و آنان او را اطاعت كردند زيرا آنان قومى فاسق بودند. پس چون ما را به خشم آوردند، از آنان انتقام گرفتيم و همه آنان را غرق كرديم. پس آنان را پيشگامانى (بد) و عبرتى براى آيندگان قرار داديم. و همين كه (از سوى بت پرستان) درباره عيسى بن مريم مثالى زده شد (كه اگر معبودان غير خدا هيزم دوزخند پس عيسى نيز كه معبود است دوزخى است) ناگهان قوم تو در پى آن فرياد تمسخر بر داشتند. و گفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او؟ (اگر عيسى كه از معبودهاى ما بهتر است در جهنّم باشد، به جهنّم رفتن ما و معبودهايمان چندان مهم نيست.) اين مثال را براى تو جز از راه جدل نزدند بلكه آنان قومى جدل پيشهاند. عيسى جز بندهاى نيست كه ما بر او نعمت داديم و او را براى بنىاسرائيل الگو و نمونه قرار داديم. و اگر بخواهيم به جاى شما در زمين فرشتگانى را قرار مىدهيم تا جانشين شما شوند.
شريعتي: انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن کريم باشد. پنجشنبههاي اين ماه همينطور که خدمت دوستان عزيز عرض کرديم خدمت حاج آقاي انصاريان عزيز هستيم با بيان شيوا و نکات لطيف و عميقشان. اشاره قرآني امروز را براي ما خواهند گفت.
حاج آقاي انصاريان: در آيه 59 سوره زخرف، يک گفتوگوي بسيار عاطفي و با محبتي خداوند با برادران مسيحي ما دارد. در همه جهان و در همه تاريخ. خيلي با محبت است که شما که ميگوييد: خدا از سه عنصر تشکيل شده است، مسيح و روح القدس و پدر، خدا وجود مرکب نيست. خدا وجود نيازمندي نيست که دو تا ديگر هم با خودش همراه بکند تا خدايياش کامل شود. من مسيح را بنده خودم ميدانم که به اين بندهام «أَنْعَمْنا» همه نوع نعمتي را عنايت کردم. هم نعمت مادي، هم نعمت سلامت بدن، هم نعمت عقل کامل، هم نعمت نبوت، هم نعمت انجيل، هم نعمت ايمان و هم نعمت اخلاق. اينها همه در «أَنْعَمْنا» است. من او را، آن وجود و آن عبد را براي شما نشانه قدرت خودم قرار دادم. جزء من نيست بلکه بنده من است. شما ببينيد آن کسي که بدون شوهر کردن مريم به دنيا آمده، با اين همه نعمتهايي که به او دادم، او را به عنوان بنده بپذيريد. معني ندارد او را به عنوان خدا بپذيريد. بعد هم اين سه تايي که شما ميگوييد، اينها بايد هم ما به الاشتراک داشته باشند، هم ما به الامتياز. به نظر شما ما به الاشتراکشان اين است که همه در خدايي يکي هستند و مشترک هستند. ولي در ما به الامتياز بين مسيح و روح القدس و پدر فرق است. آنجايي که ما به الامتياز است نميشود خدا باشد.
شريعتي: هفته گذشته خدمت دوستان عرض کردم که حاج آقاي انصاريان مشغول تدوين يک تفسيري تحت عنوان تفسير حکيم هستند که قطعاً خواندني خواهد بود و قطعاً براي همه ما ارزشمند است. اگر نکتهاي مانده ميشنويم.
حاج آقاي انصاريان: نکته پاياني اين است که من واقعاً از همه مردان و زنان ايران تقاضا ميکنم، درخواست ميکنم به عنوان يک دوستدارشان، ديگر بايد از طريق سخنرانيهاي من و شبهاي احياء برايشان ثابت شده باشد من عاشق مردم هستم. خوب يک دوست اگر از شما يک تقاضايي کند، با گوش دادن به تقاضاي او دلش را خوش کنيد. من دلم در نزديکي اين عيد نوروز خوش ميشود به اينکه اگر زن و شوهري با هم اختلاف دارند، بيايند حل کنند. اگر رفتند دادخواست طلاق دادند، بروند پس بگيرند. هم دل بچههايشان را خوش کنند. اگر بچه ندارند، دل پدر و مادرهايشان و دل خواهرانشان را خوش کنند. چون هيچکس در هيچ خانوادهاي از طلاق لذت نميبرد. همه رنج ميبرند. شما راضي به رنج دلها و قلبها نشويد. اگر همسر شما قهر کرده من به آن همسر ميگويم: تلفن به شوهرت بکن و بگو: من امشب ميخواهم خانه بيايم. اگر اشتباه هم داشته بگويد: دوست دارم مرا ببخشي. من اشتباه کردم. همينطور اگر مرد خانمش را رها کرده است، برگردد به خانمش و اين اخلاق را از خدا ياد بگيرند. خدا رها کنندهي بندههايش نيست. يعني در دورههاي مختلف گاهي امتها بدترين امتها بودند. خدا يک پيغمبر فرستاد برو اينها را با من آشتي بده. دل اينها را به من برگردان. دادگاهها خلوت شود. اينقدر پرونده و کاغذ و وقت و عمر صرف نشود. شما هم ناموستان که جوان و زيباست، برنداريد از اين پلهها جلوي اين همه آدم غريبه و قاضي و دادرس ببريد و بياوريد.
شريعتي: واقعاً نکته خوب و پدرانهاي بود که حاج آقاي انصاريان به آن اشاره کردند. دعا بفرماييد.
حاج آقاي انصاريان: انشاءالله به حق اميرالمؤمنين و صديقه کبري که الگوي زن و شوهر در کل جهان هستند، الگوي کامل، سرمشق جامع، خداوند خودش لطف کند به دل مرد و زنهايي که با هم اختلاف دارند، رحمت و رأفتش را نازل کند که اين گره و مشکل در زندگي باز شود و عاشقانه به هم برگردند. آنهايي هم که بچه دارند، از نبود مادر کسل هستند و از نبود پدر رنج ميبرند. شب عيد است بياييد به بچههاي مظلومتان هم عيدي بدهيد و دوباره زندگي را عاشقانه سرپا کنيد.
شريعتي: ما را از دعا خير خودتان بيبهره و بينصيب نگذاريد.