برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سفر معنوي و همراهي با شعارهاي کربلا
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 06-06-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
نالهات در نفس باد مکرر گم شد *** گريهي تو وسط خنده لشگر گم شد
سورهاي بود سپاهم که تلاوت ميکرد *** آيهاي پشت سر آيهاي ديگر گم شد
ماند از سوره فقط آيهي بسم الله اش *** آه کوتاهترين آيه هم آخر گم شد
دور خوردي مي شش ماههي من دست به دست *** دست من تا که رسيدي مي و ساغر گم شد
دست من منبر فرياد غم انگيزت بود *** آه يک مرتبه در خون تو منبر گم شد
زوزهي تير سه شعبه همه را ساکت کرد *** لحظهي بعد صداي علي اصغر گم شد
قدمي سوي سپاه و قدمي سوي حرم *** از خجالت پدر تير تو سر در گم شد
کاش بر سينهي باباي تو باشد سر من *** گرچه گفتند که در عصر دهم
«صلي الله عليک يا أباعبدالله» سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنينمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، آرزوي قبولي عزاداريها را دارم، انشاءالله اين دهه محرم جاذبه امام حسين براي دهه محرم نباشد و عزيزان هميشه حسيني باشند و آنها رئيس قافله هستند. انشاءالله ما هميشه به اين قافله ملحق شويم، قافلهاي که «اني ذاهبٌ الي ربي» مأموريت داريم ما را به بساط انس حضرت حق ببرند و انشاءالله سهم خوبي نصيب خوبي از حضرت أباعبدالله در اين دهه داشته باشيم.
شريعتي: امروز روز علي اصغر است و انشاءالله همه آنهايي که فرزنداني دارند و دلشان ميخواهد عاقبت بخير شوند و زير سايهي کرامت و بزرگي حضرت علي اصغر به بهترين جاهاي ممکن برسند و محبّ اهلبيت باشند. آنهايي که در انتظار فرزند هستند، خداوند فرزند صالحي به آنها عطا کند. در طرح فرزندان غدير، آنهايي که واجد شرايط هستند امروز به سايت ما مراجعه کنند و ثبت نام کنند. درخواست شما بررسي خواهد شد و نتايج به زودي اعلام ميشود. بحث شعارهاي کربلا را هفته گذشته آغاز کرديم، ادامه بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: قرار شد يک سفر معنوي با عزيزان به کربلا و سال 61 هجري داشته باشيم و وارد اردوگاه أباعبدالله الحسين شويم، گفتيم بهترين تابلو براي بررسي هر شخصيت و نهضتي شعارهاي حرکت آن نهضت و آن شخصيت است. حضرت أباعبدالله الحسين با اصول به کربلا آمدند. گفتيم طرف مقابل هم اصول دارد، آنها براساس تأويل وحشتناکي که توسط هفتاد هزار خطيب اموي صورت گرفته بود کاري کرده بودند که شعارهاي خاصي پيدا شده بود و شعارشان آيه قرآن بود، «وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً» (نساء/115) با همين آيه که هرکس از امت جدا شود، آنوقت سر امام حسين را با آيه بريدند و شعارشان در کربلا مناسب با همين آيه بود. شعارشان اين بود که کسي که از جماعت پيغمبر جدا شده بايد کشته شود و اين را به حضرت ختمي مرتبت چسبانده بودند و هروقت کار مشکل ميشد داد ميزدند، «الطاعه» هرجا کار بني اميه مشکل شده، پناه به تأويل بردند، به آيات متشابه پناه بردند و به «الطاعه الطاعه». وقتي حجاج بن يوسف با منجنيق خانه خدا را خراب کرد که ابن زبير داخل کعبه سنگر گرفته بود اطرافيان حجاج بن يوسف گفتند: خيلي بد شد. ما برميگرديم. ما خانه خدا را خراب کرديم. تا بني اميه ديدند اوضاع خراب ميشود شعارشان را شروع کردند. يعني طاعت از امام عصر بهتر از سنت کعبه است. حرمت کعبه کجا و حرمت امام عصر کجا، يزيد امام عصر است و بايد از دستور او اطاعت کنيم. چقدر تاريکي عالم اسلام را گرفته بود. هرکس اينطور عمل نميکرد اسمش را خارجي ميگذاشتند و تمام احکام فرد خارج از دين را بار ميکردند. کسي که خارجي از ميشود برده کرد. شخصي که در شام به يزيد گفت: ميشود اين دختر را به من، برده بدهي ببرم؟ او جزء مواليان اهلبيت بود نه مخالف، نيتش بردهداري نبود خواست ثابت کند که چطور فرزندي که اسمش را خارجي گذاشتي الآن راضي هستي فرزند پيغمبر در حرم پيغمبر برده شوند؟ يک عرب روشنفکر وقتي امام حسين ميخواستند کربلا بيايند وسط راه يک پيشگويي عجيب کردند و گفتند: يا حسين نرو، اگر تو شهيد شوي همه ما برده ميشويم. اين پيشگويي خيلي عجيب بود، گويي خدا در دهان اين آقا گذاشته بود. امام حسين که کشته شد اهالي مدينه دير فهميدند و همراه رهبر نشدند. هر امري بايد در وقت خاص خود انجام شود. بر عليه يزيد قيام کردند و خندق زمان پيغمبر را احياء کردند و عبدالله بن حنظله فرمانده آنها شد. يزيد مسلم بن عقبه را فرستاد و گفت: سه روز همه چيز را حلال کردم. اينقدر آدم کشتي که مسرف ميگويند نه مسلم! آنقدر تعدي به نواميس مسلمانها شد، گفت: همه برده يزيد شديد، بايد پشت گردنت را بياوري ما مهر بردگي بزنيم. به زن و مرد مُهر بردگي زدند و اينها براساس تأويلي از دين بود و دو برداشت دين در کربلا مطرح است. امام حسين براي تأويلي قيام کردند، تأويل يک کلمه است، تعريف امام، فلسفه بافي نشود، کربلا براي قضيهي رهبريت صالح است. امام حسين وسط ميدان ايستاد رهبر را تعريف کرد. بخاطر اين جمله هزار و چهارصد سال است خون شيعه ريخته ميشود، بگوييد: خدا يکي است، پيغمبر خاتم آمده و تشريف برده اما صحبت امامت که ميرسد همه چيز به اين ميرسد. صاحب ملل ميگويد: در هر دوره خوني است، شيعه از شمشيرها چکيده شده است.
امام حسين با اين جمله قرآن را تفسير کرده است. خداوند فرمود: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) خدا فرمود: دين من دو حس است، يک حس نکنيد. يک حس باشد اين دين شماست. يکي عبادت خدا و يکي کفر به طاغوت، چرا اينها را کنار هم گذاشت؟ تا بفرمايد من عبادتي را ميپذيرم که کفر به طاغوت کنارش باشد. هر حجي را نميپذيرم، حج ملتي را ميپذيرم که رئيس آن طاغوت نباشد. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه» آنها اين قضيه را تأويل کرده بودند، چون تأويل کرده بودند تمام کارهايشان صورت ديني داشت. وقتي خواست حمله شروع شود، عمر سعد گفت: «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» اين را امام حسين هم خواند. امام حسين لحظهاي که از اسب پايين افتاد ديگر نتوانست خودش را بالاي اسب نگه دارد. اين دعاي قرباني است. براي ذبح قرباني اين دعا را ميخوانند. آقاي پهلواني ميفرمود: امام حسين گفت: بسم الله، ديد اسم حائل است، اسم را کنار گذاشت و گفت: و بالله! دو برداشت از دين، اين دين صاحب ندارد؟ دزد وارد شود و اينطور منويات شوم خودش را به نام دين پياده کند.
يک نماز جماعت برگزار ميشد، امام حسين پيشنماز بود. پشت سرش لشگر حر بود، هم لشگر امام حسين بود. هردو به امام حسين اقتدا ميکردند. اينکه با آيه ذبح کردند أباعبدالله را، اين بلا سر اميرالمؤمنين هم آمد، حضرت فرمود: «حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ» دين را يک چادر کردند و بر سر من انداختند و شما مرا نشناختيد. يعني به نام دين وارد شدند و شخصيتي مثل اميرالمؤمنين، حضرت فرمود: «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ» اين دين اسير در دست اشرار شد. اسير حرف خودش را نميزند. حضرت فرمود: قرآن صامت است، من ناطق هستم، بياييد من بگويم که قرآن براي شما چه ميگويد و فرمود: بر اسلام يک لباس وارونه پوشاندند. چهره عقلاني دين زيبايي دين است. اين به هم بريزد و زيباييهاي دين، هرچه آيات زيبايي دين هست بگوييم: نص است. بيشترين نص را وهابيها معتقدند که هر آيهاي که ناظر به آزادي اعتقادي است نص شده است. «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِىَ دِين» نص شده است.
دعوا سر يزيد نيست، در طول تاريخ ميگويد: من با طاغوت بيعت نکردم، شما هم بيعت نکنيد. «و لکم فيه اسوه» دنبال من بياييد. اينکه الآن حسينيهها را مجوز ساخت نميدهند در بسياري از کشورهاي عربي ميگويند: اين محل مطاعن است. اصلاً اينطور نيست. امام حسين براي طايفهگري و ايجاد دعوا بين شيعه و سني نيامده است. شعارها همه شعارهاي بين المللي است و همه گمشده بشريت است. تمام سلوک و سيره اهلبيت اينطور است، سيره جديدي نيامده است. فرمود: سيره من سيرهي جدم و پدرم است، شما از راه کنار رفتيد. حرفهاي من حرف پيغمبر است. ثواب مبارزه با تأويل آنقدر بالاست چون تمام مصيبت در دين از همينجا شروع ميشود. ثواب دو چيز را نتوانستند به ما بگويند. يکي ثواب زيارت کربلاست. حضرت فرمود: ميترسم اگر ثواب زيارت امام حسين را بگويم حج تعطيل شود. يکي ثواب مبارزه در رکاب اميرالمؤمنين با خوارج، افکار خوارج يک تأويل در دين بود. حضرت فرمود: پيغمبر به من گفته کساني که در رکاب من با اينها جنگ بکنند چه ثوابي دارد ولي ميترسم بگويم. چون اگر بگويم عمل را کنار ميگذاريد.
شعارهايي که أباعبدالله الحسين در کربلا داشت، ما مخرج مشترک اين شعارها را ميگوييم. خصوصيات اين شعارها را ميگوييم. اينها همه عناويني هستند که براي ما بسيار مهم است. يعني از يک روز کلي صادر شده ما خصوصيات آن شعارها را بايد بحث کنيم و بعد وارد شويم به اين شعارها و يک زماني فرصت شد نام ميبريم. ابتدا يک مقدمه لازم است اينکه أباعبدالله الحسين اولاً الگوست براي سوژههاي حساس اجتماعي، تمام ائمه همينطور هستند. سوژههاي حساس اجتماعي يک چيزي است و در امام حسين يک چيزي است. چون اينها براي بشريت هستند. اول شهداء دار الفناء هستند و بعد شفعاء دار البقاء هستند. يعني اول براي ما الگو هستند که با اينها سنخيت پيدا کنيم. بگوييم: امام حسين عروسي بچههايش اينطور بود. لباسش اينطور بود. سيرهاش در بازار و سياست اينطور بود. براي گريه نيستند، گريه يک پلي است که اين سنخيت را براي ما درست ميکنند. دستگاه أباعبدالله براي هيأت گرداني نيست. براي ده روز نيست. جاذبه امام حسين جاذبه ده روزه نيست. حيف است سر امام حسين براي ده روز بريده شود. آنها براي ده روز نيامدند، خون گلوي أباعبدالله قيمت بالايي دارد. حضرت زهرا خبر داشتند که اين طفل چه عاقبتي پيدا ميکنند و ناراحت بودند. خداي متعال تسلي داد. جبرئيل نازل شد و فرمود: يا رسول الله به زهرا بگو: مزد خون گلوي فرزندت حسين امامت است. تا صحبت از امامت آمد حضرت زهرا آرام گرفتند. اين خون، خون ده روزه نيست. اين خوني که در کربلا ريخته شد خون قلبي است که خدا فرمود: تمام وحي خودم را در اين قلب جمع کردم.
يعني از اول تا الآن تا زمان پيغمبر هر وحي نازل شد بر قلب حسين است. در ولادتش خداي متعال کادو فرستاد براي حضرت زهرا، کادو يک حديث قدسي بود که اسامي ائمه در آنجا آمده بود و براي امام حسين هشت مقام ذکر کرده است. يکي اين است «جعلته خازن وحيء» در زيارتنامهها ميخوانيم «السلام عليک يا خازن الکتاب المشهور» يعني قلب تو خزينهي آيات من است. قرآن بين دو جلد نيست. خدا ميگويد: آيات من در قلب است نه آنجا، به هزاران حجاب خدا، قرآن را پوشاند تا ما بتوانيم با گوشمان بشنويم و قلبمان درک کنيم. چرا زيارت وارث دارد؟ يعني تمام اين وحيها در قلب امام حسين جمع شده است. چخبر است در عاشورا اينقدر غوغا راه انداختيد؟ گفتيم: عاشورا روزي است که سر حضرت ختمي مرتبت از قفا بريده شده است. بدن حضرت ختمي مرتبت زير سم اسبها پايمال شده است. بدن حضرت مثله شده است. پيغمبر فرمود: «حسينٌ مني و أنا من حسين» فاجعه خيلي بزرگ بود. اينکه در زيارتنامه ميخوانيد، از عرش بالاتر چيزي نيست. چند چيز عرش را تکان داده و يکي قضيه حضرت أباعبدالله الحسين است. يعني تمام آن جنبندهها و سنگ و کلوخ و زمين و آسمان، شهادت ميدهند که حسين خون تو زمين ريخته نشد، بعضي ميگويند: خون تو در بهشت جا گرفت، من ميگويم جاودانه شد. يکي از اساتيد ميفرمود: خونش آنجاست، روحش کجاست؟ خونش در بهشت است، روحش در کجاست. «بَكَتْ عَلَيْهِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَنْقَلِبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى» غير از خدا همه گريستند. آنچه ديده ميشود و ديده نميشود؛ قضيه عاطفي است.
آقا رسول الله از منبر پايين آمدند، امام حسين بچه بودند. پايشان به فرش گير کرد، بالاي منبر بردند. در نماز که ميآمدند پشت حضرت سوار ميشدند، سجده را طول ميدادند، اصحاب بعضي اعتراض کردند و گفتند: اين همه عطوفت براي بچه نديديم! خيال ميکردند رابطه عاطفي است، بعضي ميگويند: اينها اهلبيت پيغمبر است، اينها را قاطي دين نکنيد. پيغمبر ما فرمود: امر، امر خداست و امر عاطفي نيست. وقتي آقا رسول الله خواست تکبير بگويد، امام حسين کوچک بودند، زبانشان دير باز شد. اداي تکبير کردند و نتوانستند و جبرئيل نازل شد. گفت: يا رسول الله، خدا ميگويد: يکبار هم بگو. هفت بار جبرئيل نازل شد. گفت: يا رسول الله يکبار هم بگو تا حسين بتواند اين را ادا کند. لذا تکبيرات افتتاحيه هفت بار شده است. اين متن دين است يا رابطه، رابطهي عاطفي است؟ کدام پدر از دست دختر ميبوسد؟ حضرت زهرا که وارد ميشد «قام اليها». ابن حجر هيثمي از اهل سنت است و بسيار متعصب است. کتابي نوشته تصحيح کرده و تمام رجال عامه صحت آن را تأييد کردند، گفته: وقتي سر مبارک امام حسين بالاي نيزه رفت، هرجا هر سنگي را برداشتند از زيرش خون ميجوشيد. يک آقاي متفلسفي هست و ميگويد: اينها اسطوره هست، اينها را درست کردند چون نان اين اسطورهها را ميخورند. اسطوره يعني دروغ، فرق آن با دروغ اين است که اگر کسي دروغ گفت بايد تحقيق کني بفهمي دروغ است اما اسطوره نياز به تحقيق ندارد.
حضرت فرمود: اگر روايتي براي شما گفتيم مشمئز کننده است رد نکنيد و به ما حواله بدهيد، ما ميفهميم چه گفتيد. خون جوشيد تا رسانده شود بعد از حسين يک زندگي خونين ميخواهيم. امام کشته شد، امام عامل وحدت است. حضرت زهرا فرمود: خدا امامت ما را تنها عامل وحدت امت قرار داد. رئيس قافله را بکشي، ديگر راه بلد از دست رفته و گم ميشويم. ما قرار است يک مسير طولاني طي بکنيم، اينها قافله سالار و رئيس قافله هستند. آقاي بروجردي به طلبهها ميفرمود: به کساني درس بخوانيد که چند بار اين راه را رفتند و برگشتند. مرحوم شيخ جعفر شوشتري اشاره ميکند اميرالمؤمنين شبها مثل مار گزيده به خود ميپيچيد، بعد ميگويد: رئيس قافله اينطور از مسير بترسد، اهل قافله به چه روزي ميافتند؟ وقتي ببينند رئيس قافله که راه بلد است اينطور ميترسد. من به آيت الله ميانجي گفنم: متفلسف اينطور ميگويد که هر سنگي را برداشتند و زير آن خون جوشيد، روايات بزرگان اهل سنت است. وقتي که حضرت کشته شد از بطنان عرش ندا بلند شد. کل مشاهر عرش است و بطنان عرش، يعني تمام ذرات عالم متوجه شدند چه فاجعهاي رخ داده است. چون انسان کامل که واسطه فيض بر اين عالم است تأثيرش در تمام ذرات عالم است. تمام موجودات به معلم خير استغفار ميکنند. ماهيهاي دريا، جنبندههاي زمين، ملائکه آسمان، چون معلم خير به غايت خلقت خدمت ميکند. «مصيبةً ما اعظمها و اعظم رضيتها في الاسلام و في جميع سماوات و الارض» امامت چه ارتباطي با ذرات اين عالم دارد؟ حضرت فرمود: ولايت ما قطب قرآن و قطب تمام کتابهاي آسماني است. شما قطب قرآن را شهيد کرد. در شام امام سجاد فرمود: مردم شما کسي را کشتيد که ماهيهاي دريا و کوه و زمين و ملائکه بر او گريستند. شما هرچقدر گريه کنيد ملائکه بيشتر از شما بر ما گريه ميکنند. چرا پنج هزار ملک در کربلا ماند و بايد بر حسين گريه کنند؟ چرا مزار هيچ امامي اين را ندارد اما امام حسين دارد؟ چرا والي ديد يک جا روضه نيست با اجبار هم شده روضه را برگزار کردند؟ نفس گريه بر حسين دافع بلاست. چون همه دست به دست هم بدهند حسين پايمال شود عالم به هم ميريزد. امام صادق فرمود: شما شيعهها را ميگويد. خدا ميگويد: من با بعضيها از بعضي ديگر دفع بلا ميکنم.
أباعبدالله الحسين الگوي جاودانه است و قرار نيست ما امام حسين را در سال 61 دفن کنيم، قرار نيست به امام حسين نگاه عتيقهاي بکنيم. قرار نيست امام حسين از ما جدا شود و بدترين دشمن حضرت کساني هستند که نگاه عتيقهاي به حضرت دارند. بعضي ميگويند: ما گريه ميکنيم و با هيچ چيز کار نداريم. اتفاقاً امام حسين با همه چيز کار دارد. گريهاي که براي ما گفتند، گريه حضرت عادي نيست و من خواهم گفت. خون حسين يک خوني نيست، خون ده روز نيست. اين خون، خون قلبي است که تمام وحيهاي آسماني آنجا جمع شده بود. گودال قتلگاه خيلي سنگين است و جاي بسيار خطيري است، اصل خون همان جا ريخته شده است. بعداً امام سجاد را آوردند در مکان فعلي دفن کردند. مستحب است شهيد هرجا افتاد همانجا دفن شد. خون امام حسين خوني نبود با خاک بتوانند دفن کنند. وليد بن عقبه والي مدينه به ابن زياد نوشت: خون حسين با خون بقيه فرق دارد. مثل خون حجر بن عدي نيست. مثل خون عمر بن حمق نيست. آنها را کشتي و با خاک دفن کردي، اين خون دفن شدني نيست. همچنان که خون حضرت يحيي دفن نشد. هرچه خاک ميريختند تپهاي بزرگ درست شده بود ميجوشيد. جوشيدن خون حسين با جوشيدن خون يحيي خيلي فرق دارد. بيست ميليون جمعيت را تا به حال هيچکس نتوانسته جمع کند. امام حسين در سه جا فرمود: خون من با خاک دفن نميشود. اينها مرا ميکشند، نميتوانند با خاک خون مرا دفن کنند. خون من ميجوشد و کارشان را تمام ميکند.
امام حسين گفت: من برميگردم. چرا در بالاي نيزه آيه کهف را خواند؟ اصحاب کهف برگشتند، امام حسين گفت: من برميگردم. درست است چند روز عمر مرا گرفت ولي من برميگردم. چطور برگشت؟ در کربلا برگشت، در زمان امام باقر و امام صادق برگشت. مدرسه صادقي و مدرسه باقري نتيجه خون امام حسين بود. برگه مظلوميت را دست گرفت، جمعيت در مدرسه امام صادق و امام باقر ريخت و راوي ميگويد: سي روز هرچه تلاش کردم از شدت ازدحام نتوانستم امام صادق را ببينم. احکامي که نازل شده بود بيان نشده بود. پيغمبر ما در ده سال نميتوانستند همه را بگويند. مردم طاقت نداشتند. زمان اقتضا نميکرد، همه را امام صادق و امام باقر گفت، حجت تمام شد. هنر امام حسين اين است که حجت را تمام کرده است.
شريعتي: امروز صفحه 512 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه فتح را تلاوت خواهيم کرد.
«إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً «10» سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «11» بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً «12» وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً «13» وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «14» سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا»
ترجمه آيات: همانا كسانى كه با تو بيعت مىكنند، در واقع با خدا بيعت مىكنند، دست خداوند بالاى دست آنهاست، پس هر كس پيمان شكنى كند، به زيان خود پيمان مىشكند و هر كس به آنچه با خداوند عهد بسته وفا كند، خداوند به زودى پاداش بزرگى به او خواهد داد. به زودى باديهنشينان بازمانده از جنگ و جهادگريزان، (براى توجيه خلاف خود) به تو خواهند گفت: اموال و خانوادههايمان ما را مشغول و سرگرم ساخت (و نتوانستيم تو را همراهى كنيم). پس براى ما (از خداوند) طلب آمرزش كن. آنان به زبان چيزى مىگويند كه در دلهايشان نيست. (به آنان) بگو: اگر خداوند براى شما زيانى اراده كند، يا براى شما سودى بخواهد، كيست كه در برابر خداوند از شما دفاع كند، بلكه خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است. بلكه (نافرمانى و فرار شما به خاطر آن بود كه) گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز (به سلامت) به خانوادههاى خود باز نخواهند گشت و اين در دلهاى شما آراسته شد و گمان بد كرديد و (اين گونه) مردمى بدبخت شديد. و هر كس به خدا و پيامبرش ايمان نداشته باشد، پس ما براى كافران آتش شعلهور آماده كردهايم. حكومت آسمانها و زمين براى خداوند است، هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) مىبخشد و هر كه را بخواهد (و سزاوار بداند) عذاب مىكند و خداوند آمرزنده و مهربان است. آنگاه كه شما به سوى غنايم (خيبر) حركت كرديد تا آنها را برگيريد، متخلّفان (از حديبيّه) مىگويند، بگذاريد به دنبال شما بياييم، آنان مىخواهند كلام خدا را (كه فرموده است: غيراز اصحاب حديبيّه در خيبر شركت نكنند)، تغيير دهند. (به آنان) بگو: شما هرگز نبايد دنبال ما بيائيد، اين گونه خداوند (درباره شما) از قبل گفته است. پس آنان بزودى مىگويند كه شما نسبت به ما حسد مىبريد (و نمىخواهيد ما نيز از غنايم بهرهاى ببريم. چنين نيست)، ولى آنان جز اندكى نمىفهمند.
شريعتي: انشاءالله تا ابد زير خيمه سيدالشهداء باشيم و در رکاب حضرت و انشاءالله زيارتش در دنيا و شفاعتش در آخرت نصيب تک تک ما شود. اشاره قرآني را بفرماييد، اين هفته قرار گذاشتيم از ياران و اصحاب سيدالشهداء صحبت کنيم و امروز از قيس بن مسهر خواهند فرمود.
حاج آقاي عاملي: سوره فتح آيه يازده ميفرمايد: «مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» آنهايي که به جنگ نرفتند و تخلف کردند، عرصه که براي آنها تنگ شد، گفتند: يا رسول الله ما خطا کرديم تو به خدا بگو ما را ببخشد. مستقيم سراغ خدا نرفتند. اين همان دليل توسل است. چند نظير هم در قرآن دارد. فرزندان يعقوب گفتند: «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» (يوسف/97) پدر تو به خدا بگو ما را ببخشد. وقتي مؤمنين به خودشان ظلم کردند، يا رسول الله اگر نزد تو بيايند، تو به ما بگويي اينها را ببخش، من ميبخشم. «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ» (منافقون/5) خدا توبيخ ميکند وقتي به اينها ميگويند: بياييد پيغمبر به خدا بگويد شما را ببخشد چرا نميآييد؟ با اين آيات همه چيز تمام است؟ تأويل وارد ميدان ميشود و خونريزي عظيمي به خاطر اين تأويل به راه ميافتد. اين آيات همه ناظر به حيات شخص است و بعد از مرگ نميشود. اين را از کجا درآوردي؟ عيلم غيب بود که گفتي در حيات ميشود و در ممات نه. حيات و ممات دو مفهوم جداگانه است از توحيد و شرک، اگر شما قائل به استقلال هستيد شرک است، چه حيات و چه ممات. اگر قائل به استقلال نيستي شرک نيست، چه حيات و چه ممات. من يکوقتي جايزه سنگيني تعيين کردم در يکي از دانشگاهها و گفتم: هرکس بتواند ثابت کند حيات و ممات چه ربطي به شرک و توحيد دارد. پاشنه آشيل وهابيت اينجاست. چند جا نميتوانند حرف بزنند يکي همينجاست.
اولاً که خود بزرگان صحابه آمدند به جنازه پيغمبر توسل کردند که خليفه اول اين را گفته، کفن را کنار کشيدند و اين را گفتند. آيه قرآن از کجا ميگويد «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُم» يک چيزي در تقدير است، سر خدا ميخواهيد عقل بگذاريد؟! پناه بر خدا. ميگويند: اگر بگويي: السلام عليک يا رسول الله، اشفع لنا عند الله، خون تو هدر است و تو مشرک هستي. چرا؟ چون پيغمبر مرده است. ميگوييم: الآن من به عيسي ميگويم: السلام عليک يا روح الله اشفع لنا عند الله، اينکه زنده است. اين را چه ميگويي؟ ميبيند خيلي بد شد. الآن به عيسي توسل کنيم توحيد ميشود. به پيغمبر ما توسل کنيم شرک ميشود. شرطي گذاشتند و گفتند: در زنده شرط است که حاضر باشد، چون عيسي غايب است نميتوانيم بگوييم «يا عيسي اشفع لنا عند الله» نتيجه اين ميشود اگر پشت ديوار کسي باشد و به او متوسل شويم، به زنده که پشت ديوار است شرک است و اين طرف ديوار باشد توحيد ميشود. به اهلبيت ميگويد: مگر شما نبوديد؟ خدا با دستان شما معالم دين را به ما ياد داد. در عزاداري ميگويند: اگر به زنده عزاداري کنيد، پيغمبر ما آنقدر بر امام حسين گريه و عزاداري کرد، شما چرا عزاداري نميکنيد؟ در منظقه ما اهل سنت بهترين عزاداري را دارند. روز عاشورا اهل سنت در عزاداري دسته جات دارند. سنت پيغمبر اين است که ميگويند: به زنده ميشود عزاداري کرد، ولي به مرده نميشود عزاداري کرد، آن کسي که به من گفت، گفتم: اين آبروريزي مطلق است، آبرويت ميرود. گفتم: يعني چه اگر به زنده عزاداري کنيم ايراد ندارد، به مرده عزاداري کنيم بدعت است؟ گفت: اگر به زنده گريه کني نشان نارضايتي نيست ولي به مرده گريه کني نشان نارضايتي است. گفتم: پيغمبر ما بر حمزه گريه کرد، مرده بود اما نشان نارضايتي نبود. بر فرزندش گريه کرد. ممکن است انسان بر زنده گريه کند اما نشان نارضايتي باشد.
شريعتي: قيس بن مسهر صيداوي نامه رسان امام حسين بود، بارها از امام حسين به حضرت مسلم و به کوفه نامه رسانده بود. آخر سر دستگير شد و هرچه تهديد کردند نامه چه بود، نگفت. تمام اصحاب اميرالمؤمنين که دستگير شدند و به دست جلادان بني اميه کشته شدند يکي از آنها جزع فزع نکرد. با حماسه در مجلس قتل صحبت کردند. هيچيک از اينها نشکست. همين آقا وقتي دستگير شد مناظرهاي با ابن زياد دارد. گفت: بايد منبر بروي و علي را لعن کني. گفت: ميروم. رفت منبر و غوغا کرد. خطابهاي بر عليه اينها خواند. وقتي اين را کشتند دلش خنک نشد. ابن زياد گفت: جنازهاش را قطعه قطعه کنيد. خداوند را به حضرت أباعبدالله الحسين قسم ميدهيم، امراض نفساني ما را علاج مرحمت بفرما و عاليترين مراتب توحيد و عبوديت را نصيب ما بگردان. با عنايات خاص خودت گره از کار گرفتاران باز بفرما. خدايا به کشور ما عنايات خاص مرحمت بفرما. عزيزان ما در سنگر سلامت را حفظ بفرما. اين بيماري را از کشور ما برطرف بفرما.
شريعتي: «و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»