برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: منازل سلوک
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 20- 04-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از ميان تمام سالنامههاي قمري و ميلادي، تقويم دل من و اين سرزمين تا ابد شمسي است وقتي نام تو خورشيد است. «السلام عليک يا شمس الشموس» سلام ميکنيم به امام رئوف امام رضا(ع) و انشاءالله هميشه در پناه حرمش باشيم. سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، در ايام دهه کرامت هستيم و در آستانهي عيد ميلاد امام رضا(ع). در خدمت حاج آقاي عاملي هستيم، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، ايام پر برکت و توفيقات بزرگي را براي عزيزان آرزومندم. ولادت حضرت ثامن الحجج را تبريک ميگويم و از خداي متعال ميخواهم براي همه ما محرميت با علي بن موسي الرضا و زيارت عارفاً بحقه، نصيب ما بکند و با عنايات خاصه آن امام همام براي ما توجه خاص را داشته باشد. حضرت فرمود: وقتي مشکلي پيش آمد با ما به درگاه خدا برويد. «إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شِدَّةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللَّهِ» از طرف خودم و ملت بزرگ استعانت ميطلبيم از اين امامي که ارادهاش اراده خداست و توسل به حضرت توسل به خود خداست، عرض ادب به ذات احديت است و انشاءالله با عنايت حضرت به حوائج توجه شود.
شريعتي: نکات ناب و نوراني را در ذيل آيات و روايات و کلام حضرات معصومين شنيديم و اينها با اشعار نابي ضميمه شد، به منزل يقظه رسيديم و داريم کم کم خودمان را بيدار ميکنيم و از غفلت وارد اين مسير شويم و حرکت کنيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، در جلسات گذشته يک اشاره کرديم به اينکه ما بايد اين منازل را طي کنيم. ذاهب شويم، حضرت ابراهيم فرمود: «إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي» (صافات/99) يک علت اين است که اين عالم براساس پذيرايي خدا شکل گرفته است. خدا قصد پذيرايي از ما داشته است که ما را خلق کرده است. روايت است که خدايا تو ما را دعوت کردي. در اين عالم خدا ميزبان همه ماست. ممکن نيست کسي از ديگري دعوت کند اما در شأن خود پذيرايي نکند. خداي متعال در اين نشئه با آن شأن لايتناهي خود براي بشر سفره آماده کرده است. پذيرايي بر دو قسم است. يک پذيرايي براي همه هست. کل انسانها کنار سفره خدا نشستند. اما يک پذيرايي براي مقام عند اللهي است. يک پذيرايي «عند ربهم يرزقون» است. کسي که به مقام عند اللهي رسيده است، اين پذيرايي خاصي دارد. «إِنَ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ» (دخان/51) «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر/55) کلمه عند اللهي باز اينجا آمده است. عارف هم از دنيا برود، روايت است که سائق و شهيد او را گم ميکنند. چون هرکس محشر ميآيد، کنارش يک سائق هست و يک شهيد. سائق سوق ميدهد به جهنم يا بهشت. شهيد کنارش ايستاده، «يشهدُ له و عليه» شهادت ميدهد هم به نفعش و هم به ضررش. اينها عارف را گم ميکنند. از خداوند متعال ميخواهيم که کجاست ما اين را گم کرديم؟ جواب ميآيد «عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» است.
کساني که اينجا عند الله هستند، آنها در آخرت عند الله هستند. هرچه هست از همين دنياست. انسان که از دروازهي دنيا خارج ميشود، ميگويند: هرچه اينجا ببيني اعمال خودتان هست که به سمت خودتان برگشته اما واقعي است. ملکوت اعمال، صورتي در زير دارد هرچه در بالاستي! هرکاري که ميکنيم يک ظاهري دارد که ميبينيم ظاهر عمل هست. ظلم کرده، دل کسي را شکسته، زندگي کسي را به هم ريخته، رباخواري کرده است. اينها همه در روايات تصوير شده که چه ملکوتي دارد. خدا هم در قرآن گفته است، «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ» (واقعه/62) دنيا را ميبيني چرا آخرت را نميبيني؟ «ان مع الدنيا آخرة» دنيا مع الدنيا است، آخرت مع الدنيا است نه بعد از دنيا، اينها با هم هستند. لذا کساني که مقام عند اللهي دارند، در آخرت هم مقام عنداللهي دارند. در مورد امام زمان آمده است، «العابد عندک» نزد خود خداست. هيچ حجابي بين ولي خدا و خدا نيست. يعني مقامي که اگر بخواهيم تصوير کنيم عاجز هستيم.
انسان کامل صورت عيني قرآن است و قرآن صورت کتبي انسان کامل است. انسان کامل که عند الله است، قرآن هم عند الله است. «وَ إِنَّهُ فِي أُمِ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» (زخرف/4) لذا حقيقت قرآن بين دو جلد نيست، بين سينههايي است که عند الله است. «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» (عنکبوت/49) خدا ميگويد: قرآن من بين دو جلد نيست، در سينههاست. خدا ميگويد: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ» (فاطر/32) کتاب را به ارث گذاشتيم، اگر قرآن همين است که دست همه هست، پس چه ارثي؟ لذا ميگويد: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» وقتي به سينه وارد شد، تمام مقامات قرآن آنجا عينيت پيدا ميکند. امام صادق فرمود: هرچه از من ميپرسيد، بپرسيد و از من بپرسيد که از کدام آيه است. «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» چون تبيان است. خدا ميگويد: اگر شما قرآني را ميخواهيد که با آن کوه را جا به جا کنيد، طي الارض کنيد، مرده را زنده کنيد، قرآن من است. «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» (رعد/31) همه اين کارها را معصومين کردند، هم طي الارض کردند، هم مرده را زنده کردند. همه دست انسان کامل است.
لذا بعضي آيات هست که بشر هرچه بخواهد حقيقت را حل کند، نميتواند حل کند مثلاً اوصافي براي پيغمبر ما ذکر کرده که «شاهداً مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله باذنه» (احزاب/46) چرا «باذنه» را به داعياً قيد زد؟ آيات قرآن به سه قسم است، يکي را همه ميفهمند، يکي را کساني ميفهمند که «صفي ذهنه و حَسُن ضميره» اما يک قسم را امام ميفهمد تا شئون ولايت اللهي حفظ شود. ما اينجا همه دعوت شديم از طرف خدا، ميزان خداست. اما پذيرايي خاص بسته است به اينکه نفس ناطق انساني طهارت پيدا کند، صفا پيدا کند، «ِانَ الْقَلْبَ إِذَا صَفَا ضَاقَتْ بِهِ الْأَرْضُ حَتَّى يَسْمُوَ» (کافي/ج2/ص130) قلب وقتي صفا پيدا کند، «سماء» بالا ميرود. شما دو ترازو داريد، اين را فشار بدهيد، اين بالا ميرود و اين را فشار بدهيد، آن ديگري بالا ميرود. وقتي شما با رياضات شرعي نفس را فشار دادي روح بالا ميرود. روح را فشار بدهي، ميدان مانورش را بگيري، نفس تقويت ميشود.
همي ميردت عيسي از لاغري *** تو در بند آني که خر پروري
روح که اينجا در فشار است، در آخرت هم در فشار است. در روايت هست روح بعضي در آخرت مثل ميخ در ديوار است. بعضي را اجازه ميدهند اطراف قبرش حرکت کند و بعضي اندازه يک شهر حرکت کند. بعضي طوري هستند که «ارواحکم في الارواح» محدوديتي نيست. اينجا چقدر روحش، قدرت داشته، طهارت داشته است. مراد از سخت گرفتن اينطور تلقي نشود که دين احتياج دارد ما بياييم رياضات شاقه براي نفس درست کنيم. همين که ميتواند رشوه بگيرد، نميگيرد. اين رياضت است. همين که دروغ بگويد، آيه دروغ ميلياردها پول را تصاحب ميکند. اين اراده در آخرت «يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً» (انسان/6) در روايت هست که اهل بهشت با يک اراده«يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً». آقا رسول الله فرمودند: من عمويم حمزه را ديدم که ميوه جلويش بود و اراده ميکرد عوض ميشد. اين اراده از اينجاست، وقتي اراده قوي شد، خدا مشتري همين اراده است. اين اراده در آخرت آنها را درست ميکند. وقتي ميتواند خيانت به ناموسي بکند اما نکرده است. ميتواند طلاق بدهد اما ايثار کرده است. آقا رسول الله يک خادمي داشتند، خيلي بداخلاق، وقتي از دنيا رفتند، اصحاب خوشحال بودند. آمدند تبريک بگويند که هم تو راحت شدي و هم ما راحت شديم. ديدند آقا رسول الله ناراحت هستند. حضرت فرمود: اخلاق اين آقا براي من نافع بود. ما آمديم اينجا همان اراده را پيدا کنيم. وقتي ذائقه عوض شود و لذتهاي بزرگ را برسيم، هيچوقت به دام لذتهاي کوچک نميافتيم.
چاک پيراهن يوسف، وقتي زليخا پيراهن يوسف را گرفت، پاره شد. وقتي لباس پاره شد، اين را به دهان تشبيه کرده است. ميخنديد به سستي تدبير زليخا، چاک پيراهن يوسف که قل تقوا بود، خنده بر سستي تدبير زليخا ميکرد!! اين است که آخرت را درست ميکند. رياضت اين نيست که شبلي ميگويد: من خودم را از چاه آويزان کردم، از چشمم خون ميآمد و قرآن را ختم کردم. اينها نيست!
شريعتي: تقوا و رياضت يعني، خيره يوسف بار ميبايد دويد! حواست به خودت باشد.
حاج آقاي عاملي: طهارت نفس هر آلودگي که باعث ميشود شما بالاترين سرمايه را از دست بدهيد، ما يک سرمايهاي داريم خدا به ما داده است. پوست و گوشت و استخوان نيستيم، براي پوست و گوشت و استخوان اينقدر حساب باز نميکنند. شما اين را خراب کردي، حضرت فرمود: «اکرم نفسک عن کل دنية» نفس خودت را از هر زشتي دور کن، «فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضا» (نهجالبلاغه/ص401) وقتي يک دروغ گفتي، يک چيزي از روي خودت برداشتي. يک نقصاني درست کردي هيچوقت نميتواني براي اين نقصان عوض پيدا کني. «لن تعتاض» شراب خوردي، بداخلاقي کردي، حق را ضايع کردي، امکان ندارد ديگر براي آن آلودگي شما عوض «لن تعتاضَ». روح انسان که تقويت شود براي لذتهاي بزرگ آمادگي پيدا ميکند. پذيرايي خاص خدا ابزار لازم دارد، ابزار چيست؟ از خاک جدا شود.
چيست اين، برخاستن از روي خاک *** تا که آگه گردد از خود جان پاک
از بين نفس خارج شود. «و من يخرج من نفسه مهاجراً الي الله» آنهايي که اين کار را کردند، رفتند به لذت رسيدند، آنهايي که ديدند، تعريف کردند. چه کسي ميتواند لذت را تعريف کند؟ آنهايي که بدن اينجاست، روح در محل اعلي است. آنجا ميبيند و اينجا صحبت ميکند. وقتي اميرالمؤمنين خطبه ميخواند و طرف جان ميدهد. وقتي آقا رسول الله خطبه ميخواند و يک صف درست ميشود و که ميگويند: «طهّرني» مرا بکش. ببين چه چنگي به ضمير انسانها حضرت انداخته بود که پيغمبرما منبر رفت و گفت: هرکس از اين کارها کرده بنشيند در خانه توبه کند و پيش من نيايد. وقتي اعتراف به حد نصاب رسيد ديگر کار دست من نيست. يکي امام سجاد است که لذتي که ديده است را تعريف کرده است. به خداي متعال عرض ميکند: «أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ» ذکر يعني توجهات به مبدأ اعلي باشد. يعني در محاذات ذات لايتناهي قرار گرفتن، يعني «اعرض اسرارک علي صاحب اسرار»، «اقم الصلاة»، «لا يمسه الا المطهرون» اهليت ميخواهد و قالبيت ميخواهد.
گاهي تعبير عجيب است، ميگويد: «إلهي من ذا الذي ذاق حلاوة محبّتك فرام منك بدلًا» خدايا مگر ميشود کسي شيريني محبت تو را بچشد و برگردد؟ يکوقتي مجلس حاج ميرزا اسماعيل دولابي بوديم. من از قم شرکت ميکردم، يک مداحي بلند شدند، مداحي کردند و روضه امام حسين را خواندند. مروح دولابي منبر رفتند و گفتند: ايشان ما را کربلا بردند. امام حسين براي ده روز نيست. حيف است سر امام حسين براي ده روز ذبح شود. بعضي تعبيرات دارد، اگر عارف بهشت ميخواهد، بهشت براي اين است که از دست خداست. در آخرت بعضي به حورالعين توجه نميکنند. اينها به خدا شکايت ميکنند و ميگويند: خدايا اينها به ما توجه نکردند! خداي متعال ميگويد: اينها مستغرق در جمال و جلال خودم هستند. امام صادق فرمودند: در آخرت بهشتي هست غير از معارف چيزي درونش نيست. جناب مرحوم شعراني ميگويد: آرزوي من اين است که کنار حوض کوثر با اميرالمؤمنين نهجالبلاغه بخوانم. يک جا تملق راه ندارد. تملق بد است، انسان متملق، سيستم تربيتي و مديريتي و اجرايي نبايد متملق پرور باشد. يکجا تملق خيلي خوب است. آن هم امام سجاد فرمود: «يَا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلَاوَةَ الْمُؤَانَسَةِ فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ» (اقبال الاعمال/ج1/ص349) آنجا جاي تملق است. در دعا محدوديت مخاطب نيست. در روايت محدوديت مخاطب است ولي در دعا حد ندارد. حضرت گفت: به من دستورالعملي بفرماييد، گفت: «لا تغضب» گفت: باز هم، گفت: «لا تغضب» حضرت فرمود: برو کنار که مرکب من حرکت کند و برود.
يکبار پشت سر مرحوم بهجت راه ميرفتيم، يک جواني کفش آقا را لگد ميکرد، آقا نميتوانست راه برود، آقا برگشت گفت: چه ميخواهي؟ گفت: دستورالعمل ميخواهم. گفت: دستورالعمل شما اين است که کمتر کفش مرا لگد کني. دست کميل را ميگيرد از شهر بيرون ميبرد و کلاس خصوصي ميگذارد. يعني اينطور است. تملق در پيشگاه خداي متعال، من اسم اين تملق را دِلال ميگذارم، «وَ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّما»، کساني که به اين عزت رسيدند تعبيري پيدا نکردند مگر اينکه بگويند ما به بهشت رسيديم. به تعبير حافظ که ميفرمايد:
من که امروزم بهشت نقد حاصل ميشود *** وعدهي فرداي زاهد را چرا باور کنم
عرفا ميگويند: لذتي که عارف در اين دنيا ميبرد، انسان عامي در آخرت نميبرد. اين بهشتي که حافظ از آن صحبت ميکند، يک نکته ارزشمند بگويم. اين بهشت ريشه آن بهشت هست، ولي بهشتي که در آخرت هست، ريشهاش بهشت فردا از اينجاست. ميگويد: در باطل نگر تا سقرها در جگر يابي، جِنانها در جَنان بيني.
بغداد همان است که ديدي و شنيدي *** رو صنعت نو جو که آن را طلبيدي
از ديگ جهان يک دو سه کفگير که خوردي *** باقي همه ديگ آن مزه دارد که چشيدي
تمام اوصاف رذيله يک جهنم است. حسد يک جهنم است. آنجا شعلهور ميشود. بعد ميگويد: الآن شعله دارد، ما نميبينيم. «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» (کهف/39) اينکه کسي خودش را در چشم ديگران جستجو ميکند، با قضاوت آنها خودش را تنظيم ميکند، مگر ميشود اينطور زندگي کرد؟ در باطن نگر تا سقرها در جگر يابي و جِنانها در جَنان بيني. جِنان يعني بهشت، جَنان يعني قلب. هم بهشت و هم جهنم اينجاست. علماي اخلاق هم خيلي گفتند که: از ره خلق و خو سيرت زشت، هفت دوزخ تهي و هشت بهشت! بهشت از همينجا شروع ميشود و جهنم هم از اينجا شروع ميشود. لذت براي انسانهايي که حرکت نکردند و طفل ماندند، نيست. لذتي که براي طفل هست، در شأن طفل است. طفل دنبال چيست؟ دنبال رنج، بعضي قد ميکشند و بالا ميروند، طفل هستند.
همه اندرز من به تو اين است *** که تو طفلي و خانه رنگين است
طفل از پستانک و گول زنک لذت ميبرد. بالاتر از اين را نميفهمد، ما آذريها يک ضرب المثل داريم که مفهومش اين است: دعوا کلاغ و لاشخور سر يک مردار و لاشه است. يکي از اوصاف شيعيان ما اين است که مثل کلاغ سر هم مرداري نمينشيند. مردار همان اختلاس و رشوه است. شما ديديد که حيوان يک چيزي را بخورد و بعد ببيند تلخ است، پس بدهد؟ نه، خدا يک پوزه داده است، با پوزه ميفهمد که اين خوردني است يا خوردني نيست. بعضي در آن حد هم نيستند. آلوده به مال حرام ميشوند. حضرت فرمود: «وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ» شيعيان ما مثل کلاغ نيستند که کنار هر مرداري بنشينند، يعني وقتي طفل هست و وقتي هنوز ذائقهاش کم عمق است و ذائقه حيواني است، اين از لذات الوهي نميتواند بهرهمند شوند.
گر بديدي حس حيوان شاه را *** پس بديدي گاو خر، الله را
در روايت هست که جواهر را در گردن خنازير، گردن خوک نگذاريد. اين ارزش براي او نميآورد. غذايي که ميخوريم، همه با ذائقه ما تنظيم ميشود. غذاي مادي هم همينطور است. اين خلقت براي ما غذاهاي بسيار عالي تدارک ديده است. خدا در شأن خودش ظاهر شده است. حمد خدايي که طوري ميخواهد خودش را به من نشان بدهد که من خدا را دوست داشته باشم. حلال خدا بيشتر از حرام خداست، گاهي جلوي حلال هم گرفتيم. اگر ما بيشتر از آنچه که خدا از ما خواسته است از مردم بخواهيم، کمتر نتيجه ميگيريم. اگر در حلال را ببنديم، در حرام به خودي خود باز ميشود. اين لذتهايي که خدا براي ما تدارک ديده است، وقتي ذائقه تنظيم نشود اصلاً نميفهمد.
گر جهان باغي پر از نعمت شود *** قسم مار و مور هم خاکي شود
اگر از مار بپرسي، بهترين غذا چيست؟ ميگويد: خاک. اصلاً نميتواند تصور کند غير از اين غذاهاي لذيذي هست. نميتواند تصور کند انسانها لذتهاي بسيار بزرگي از غذاهاي خوب دارند. همانجا چشمش را باز کرده است. بسياري از انسانها هم همينطور هستند. يعني مزاجشان حلوا طلب است. چشمش را باز کرده ديده، اينجا يک اتاق آماده است. يک سفرهاي انداختند. اصلاً نگفته اينجا کجاست. اين سفره را چه کسي انداخته، ما اينجا چه کار ميکنيم؟ خوردند و سر و کله هم زدند، از خيال جنگشان و خيال صلحشان، ناگهان بانگي برآمد خواجه مرد! ما براي صعودي که اينجا داريم، صعود عقلانيت حيات اين دنياي ما را معقول ميکند. صعود يعني بالا رفتن، هشتاد سال اينجا چه کردي؟ عقلانيت زندگي ما مربوط به صعود است. انسان صعود بکند ديده نميشود. انسان سقوط کند باز هم ديده نميشود. گاهي اينقدر صعود ميکند، ديده نميشود. اين قابليت را خدا داده است. اگر سقوط هم بکند ديده نميشود. صدام پنج هزار نفر را در حلبچه در يک لحظه کشت. 150 هزار نفر را در هيروشيما کشتند. جناب سهروردي ميگويد: انسان را نميشود تعريف کرد چون حد جامع ندارد. صعود کند ديده نميشود. سقوط کند ديده نميشود. کجايش را بگيرم تعريف کنم؟ لذا ايشان تعجب ميکند از کساني که ميخواهند قصه را تعريف کنند. جناب جامي خيلي جرأت کرده گفته: چيست انسان؟ برزخي جامع، صورت خلق حق در او واقع!
بدبختي بزرگ بزرگ انسان اين است که آن حقيقتي که خدا با آن حقيقت اين همه پيغمبر فرستاده، کتاب فرستاده و دور ما در قرآن ميچرخد، اين حقيقت را ببرد در قبرستان دفن کند. بعضي مزاجشان معني حلوا را ميفهمد. اما ما براي حلوا که خلق نشديم. جناب مولوي اين را خيلي خوب تصوير کرده است.
در ميان چوب گويد کرم چوب *** مر که را باشد چنين حلواي خوب!
در ميان خاک گويد: کرم خرد *** اينچنين حلوا به عالم کس نخورد
خوب تطبيق کنيد، از ايران فلان کشور همسايه ميرود، يکوقتي همه چيز را ميفهمد. ميفهمد که
تو به چشم خويش خوب رويي ليک باش *** تا شود در پيش رويت دست مرگ آئينهدار
کرم سرگين در ميان آن حدث *** در جهان نُقلي نداند جز خبث
جز نجاست هيچ نشناسد کلاغ *** شد نجاست مرد را چشم و چراغ
ذائقه اينطور تنظيم شده است. خدا چطور از اين پذيرايي کند؟
شريعتي: هزار نکته باريک تر ز مو اينجاست. خيلي نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 99 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به امام رضا(ع) هديه کنيم.
«وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «128» وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «129» وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً «130» وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيداً «131» وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا «132» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرِينَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى ذلِكَ قَدِيراً «133» مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً بَصِيراً «134»
ترجمه آيات: و اگر زنى از شوهرش بيم ناسازگارى يا اعراض داشته باشد بر آن دو باكى نيست كه به گونهاى با يكديگر صلح كنند (گرچه با چشمپوشى بعضى از حقوقش باشد) و صلح بهتر است، ولى بخل وتنگنظرى، در نفْسها حاضر شده (ومانع صلح) است، واگر نيكى كنيد و تقوا ورزيد، پس بدانيد كه همانا خداوند به آنچه مىكنيد آگاه است. و هرگز نمىتوانيد (از نظر علاقهى قلبى) ميان همسران به عدالت رفتار كنيد، هرچند كوشش فراوان كنيد. پس تمايل خود را يكسره متوجّه يك طرف نسازيد تا ديگرى را بلاتكليف رها كنيد. و اگر راه صلح و آشتى و تقوا پيشگيريد، به يقين خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. و اگر آن دو از يكديگر جدا شدند، خداوند هر يك را از كرم و وسعت خويش بىنياز مىكند. و خداوند همواره گشايش دهندهى حكيم است. و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست و همانا كسانى را كه پيش از شما كتاب آسمانى داده شدند و نيز شما را به تقواى الهى سفارش كرديم و اگر كافر شويد، (چه باك كه) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست و خداوند همواره بىنياز و ستوده (شايسته ستايش) است. و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و خداوند بس كارساز است. (اى مردم!) اگر خدا بخواهد شما را از ميان مىبرد و ديگران را مىآورد و خداوند بر اين كار تواناست. هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پس (بداند كه) پاداش دنيا و آخرت نزد خداست و خداوند همواره شنواى بيناست.
شريعتي: در ايام دهه کرامت و در آستانهي ميلاد با سعادت امام رضا(ع) هستيم، از همه کساني که باني شدند براي زيارت زائر اوليها تشکر ميکنم. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: خداي متعال در اين صفحه يک جملهاي را دربارهي مفهوم تقوا بيان فرمودند که در مورد هيچ مفهوم ديگري نگفتند. چند مفهوم در قرآن هست که خدا روي آنها بسيار تأکيد کرده است. يکي مبحث تقواست، يکي مبحث علم است، يکي مبحث شهادت است، يکي مبحث هدايت است، در تقوا يک تعبيري دارد که دربارهي هيچيک از اين مفاهيم ندارد. ميگويد: هرکس به اين دنيا آمده، ما يک سفارشي کرديم. «وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ» خدا وصيت ميکند و براي همه انسانها وصيت کند، خالق انسانها وصيت کند، خدايي که انسان را خلق کرد و به تمام مصالحش و اقتضائاتش وارد است. معلوم ميشود اين مفهومي است که در دنيا و آخرت برکتي استثنايي دارد و اگر محقق نشود خطري استثنايي دارد. اين جمله که فرموده: اين وصيت را کرديم براي همه، تمام انسانهايي که آمدند کره زمين، معلوم ميشود برکتش فوق العاده است. تقوا يعني کفّ نفس، تقوا يعني واهمه قدسي، تقوا يعني از احتمال خطر کنار رفتن، جايي که احتمال خطر هست خودت را کنار بکشي، هيچ احتمال خطري بالاتر از خطر غضب خدا و روسياهي ابدي آخرت نيست. در دنيا تا تقوا نباشد نميتوانيم جامعه را اصلاح کنيم. با پليس نميشود، انسانها بايد از درون کفّ نفس داشته باشند. در آخرت هم کارتي که انسانها را نجات ميدهد کارت تقواست. «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا» (مريم/72) هيچ غم و حزني به اينها نميرسد. از امروز تصميم بگيريد تمرين کنيد. قدرت روحي داشته باشيم که اگر دنيا از يک جايي به ما چشمک زد، ما خودمان را ارزان نفروشيم.
شريعتي: از امام رضا براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: از حضرت علي بن موسي الرضا جمله بسيار خوبي رسيده است، يک کسي آمد گفت: آقاجان من ميخواهم ببينم شما چطور به من نگاه ميکنيد و من در محضر شما چگونه هستم؟ حضرت پاسخ دادند: «ارجع الي نفسک» به خودت رجوع کن ببين تو به من با چه چشمي نگاه ميکني؟ من در نظر تو چگونه هستم. چقدر به من حرمت داري و چقدر به من احترام داري؟ چقدر به من محل ميگذاري؟ يک خانمي با امام سجاد ازدواج کرد، خيلي شلوغ کرد و طلاق گرفت. حضرت به دادگاه آمدند، شکايت کرد مهريه من مثلاً سيصد درهم است، حضرت آمدند و گفتند: مهريه اين خانم سي درهم است. قاضي به خانم گفت: دليل داري؟ گفت: نه، قاضي گفت: يابن رسول الله شما بايد قسم بخوري. امام باقر ميگويد: پدرم فرمود: برو از خانه سيصد درهم بياور و بده خانم برود. گفتم: چرا اين کار را کرديد؟ گفت: شأن خدا بالاتر از اين است که من بخاطر سيصد درهم به خدا قسم بخورم! آيا ما يک چنين معاملهاي با امام رضا داريم؟ به امام رضا گفت: آقا مرا از ياد نبر. حضرت فرمود: چطور تو را از ياد ببرم که هر روز دو بار اعمال تو به من عرضه ميشود. احترام همين را نگه داشته باشيد. «اشهد انک تشهد مقامي، تسمع کلامي» مقام خيلي حرف دارد. اگر حرمت اينها را نگه داريم، حضرت نشسته بودند، يک آقايي آمد گفت: آقا جان شيعه شما را ديدند. شراب خورده بود و مست بود. روايت است که امام رضا خيس عرق شد. اين ارزش دارد؟ انشاءالله که نقطههاي اشتراک خوبي با حضرات معصومين داشته باشيم.
شريعتي: انشاءالله همه ما مشمول عنايات خاصه و نگاه رئوفانه امام رضا(ع) باشيم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»