حجت الاسلام والمسلمين عاملي– رمضان؛ ماه حرکت به سوي خداوند
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: رمضان؛ ماه حرکت به سوي خداوند
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 07- 03-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اين حرفها حساب و کتابش به دست توست *** از چشم تر نپرس، جوابش به دست توست
دل را به جبر اهل نظر ميکني ولي *** خوب است اختيار ثوابش به دست توست
سر ميکشد خمار نجف در خيال من *** از سر کشيد چه باک شرابش به دست توست
آوار ميکني دو جهان را به ميل خويش *** آباد آنکه چشم خرابش به دست توست
آن سفرهاي که حضرت حق باز کرده است *** نانش به دست فاطمه، آبش به دست توست
«صلي الله عليک يا اميرالمؤمنين» سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و شنوندههاي بسيار نازنين، اين ايام را تسليت ميگويم و آرزو ميکنم انشاءالله همه ما زير سايهي اميرالمؤمنين عاقبت بخير شويم و در اين مسيري که آغاز کرديم، ثابت قدم بمانيم. امشب آخرين شب از شبهاي قدر است. انشاءالله به حرمت نام اميرالمؤمنين آنچه خداوند به بندگان خوبش عطا ميکند، به همه ما عنايت کند و ظرف وجوديمان را براي نزول برکات فراهم کنيم و آماده و مهيّا کنيم. در محضر حجت الاسلام و المسلمين عاملي هستيم، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت همه مردم عزيز، آرزوي موفقيت و قبولي اعمال را دارم و از خداوند متعال بهترين تقديرات را براي ملت بزرگمان در آخرين شب قدر مسئلت دارم. مرسوم است که در شهادت حضرات معصومين تسليت عرض ميکنند، شما هم تسليت گفتيد ولي بنده هيچوقت تسليت عرض نميکنم. الآن ميگويم «آجرکم الله» بر مصيبت اميرالمؤمنين ولي تسليت نه. در شهادت امام حسين هم همه تسليت ميگويند ولي من نميگويم. «سلّي يسلّي تسليه» به معني فراموشاندن است. يعني خدا اين مصيبت را فراموشت کند. ما قرار نيست حسين را فراموش کنيم. ما قرار نيست حسين را سال 60 هجرت دفن کنيم. قرار نيست به حسين نگاه عتيقهاي داشته باشيم. قرار نيست به حسين به چشم «قضية في واقعة» نگاه کنيم. ما اصلاً قرار نيست علي بن ابي طالب را فراموش کنيم و به همديگر تسليت بگوييم. علي بايد در تمام زندگي ما حضور داشته باشد. در بازار ما، در سياست ما، در انتخابات ما، در موضعگيريهاي جهاني ما و در آداب و رسوم ما، عروسي و عزاي ما هميشه بايد حيّ و حاضر باشد. گفتند: «اعينونا» يعني خودتان را شبيه ما کنيد. ما مأمور هستيم که شباهت را به آنها برسانيم و مصيبت خيلي بزرگ است که رابطه طوري تعريف شود که ما امام حسين را براي ده شب محرم بخواهيم. حيف است که گلوي مبارک امام حسين براي ده شب بريده شود. حيف است اميرالمؤمنين با آن شخصيت و جاذبه عظيم، معجزه رسالت خاتميت، مدينة المعاجز، چه تعبيري پيدا کنم. «جمعت في صفاتک الأضداد فلهذا عزت لک الأنداد» اضداد بر تو جمع شده، براي همين است که لنگه ندارد. از يک طرف يک اخلاقي دارد که نسيم با آن لطافتش در برابر او شرمنده است. از طرفي هيبتي دارد که کوه و جمادات ذوب ميشوند. خودشان گفتند: ما را فراموش نکنيد.
حضرت زينب(س) در خطبهي مشهوري که در مجلس يزيد داشتند، گفتند: «فكد كيدك، و اسع سعيك، و ناصب جهدك، فو اللَّه لا تمحو ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تدرك امدنا» هرکاري دوست داري بکن، اگر ما را از بين ببري و نام ما را از دلها بيرون آوري. حضرت ابراهيم وقتي کعبه را درست کرد، از خدا خواست که خدايا در کنار کعبه سنگي که يک کار فرهنگي است، از تو انسان کامل ميخواهم. خدا به پيغمبر ميگويد: اگر تو نباشي، من مکه را براي چه ميخواهم؟ «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ، وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» (بلد/1و2) تو نباشي من مکه را براي چه ميخواهم؟ اينکه در روايت هست زيارت امام حسين بالاتر از زيارت حجي هست، چون اگر امام حسين نباشد و انسان کامل نباشد، حج را ميدزدند. خدا فرمود: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» (حج/29) خداوند فرمود: برويد به خانهاي که عتيق است طواف کنيد. عتيق يعني آزاد، الآن آزاد است يا اسير است. حج ما اسير است، نماز اسير است. استقلال يعني به غل و زنجير کشيدن مفاهيم ديني. اينها را به غل و زنجير ميکشند و آنوقت جان دين را ميگيرند. محققين اگر عرايض بنده را گوش ميدهند، من ميخواهم يک تحقيقي را شروع کنند در آستانه حج، هرسال دو اطلاعيه منتشر ميشود. يکي مفتي اعظم عربستان منتشر ميکند و يکي هم بيانيه مقام معظم رهبري است در مورد حج. دو برداشت کاملاً متفاوت، يعني او يک چيزي ميگويد، يک دين خنثي که نمازت را بخوان و برو و کاري نداشته باش که هر اتفاقي افتاد و هر ذلتي درست شد براي دين، هرچه را دزديدند با اينها کار نداشته باش. برداشتي که مقام معظم رهبري از دين دارند، از حج، چرا به ما ميگويد: برويد جايي بايستيد که ابراهيم ايستاده است. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» (بقره/125) آنقدر اين معنا دارد يعني برويد به ابراهيم برسيد، نه به کعبه. «يأتوک» نگفت: «يأتوا کعبه» جايي که تو ايستادي، بايستند و يک تنه بگويند: «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه» يک تنه بگويند: «ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ» (انبياء/52) يک تنه بگويند: «إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ» (زخرف/26) الآن اينطور است؟ اين شيطان بزرگي که بردگي مدرن را بر ذمه مسلمانها گذاشته است. به معني تسليت بايد توجه کنيم، چون قرار نيست اهلبيت(ع) فراموش شوند.
شريعتي: از روز اول که حاج آقاي عاملي تشريف آوردند، در يک سيري به سمت خداي متعال حرکت ميکنيم، از باب «ففروا الي الله» از باب «و اليه راجعون» قرار است به خود خودش برسيم. در اين مسير يک منازل و ايستگاههايي است، به ايستگاه يغضب و بيداري اشاره کردند، بحث امروز را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحثي را شروع کرديم که ما مکلف هستيم به اين سفر معنوي برويم.
بغداد همان است که ديدي و شنيدي *** رو طلعت نو جو که آن را تو نديدي
از ديگ جهان يک دو سه کفگير که خوردي *** باقي همه ديگ آن مزه دارد که چشيدي
هرچه هست همينجاست. اينجا حرم خداست. اينجا اقتدار نفس ناطق انساني همينجاست. اينجاست که اعضاء همه عوض ميشوند. ما يک اعضاي ظاهري داريم، چشم و گوش ظاهري داريم، اما يک چشم و گوش ديگري هم داريم. اگر در قلمرو حس حرکت کنيم اين اعضاء تا دم قبر است و بعد از آن ما هستيم و ابد ما. در اين سير معنوي انسان بالغ ميشود، ذائقهاش عوض ميشود، سفرهاش عوض ميشود، ادراکاتش عوض ميشود. لذتش عوض ميشود. وقتي بعضي از دنيا ميروند، به خدا ميگويند: چشم من کو؟ «وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً» (طه/125) من چشم داشتم، ديگر نميداند اين چشم با نور کار ميکند. الآن اينجا تاريک شود من هيچ نميبينم. روز قيامت آفتاب نيست، «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ» (تکوير/1و2) اين چشم هست، ديگر به درد آنجا نميخورد. به درد ابديت نميخورد. جناب صدراي شيرازي يک بيتي دارد:
چننان مکن که اگر راه حس فرو بندند *** تو خويشتن همه يکباره کور و کر يابي
يعني در قلمرو حس که کاري کني، از دروازه دنيا خارج شوي کور و کر هستي. شما بايد اينجا گوش پيدا کني، پيغمبر فرمود: علي جان، من هرچه ميشنوم تو هم ميشنوي و هرچه ميبينم تو هم ميبيني. اميرالمؤمنين ميگويد: وقتي من پيغمبر را غسل ميکردم در و ديوار گريه ميکردند. صداي ملائکه را ميشنيدم که نازل ميشدند و نماز ميخواندند و برميگشتند. اين چه چشم و گوشي است. در اين مسير ذائقه انسان که عوض شود، اصل خلقتي که خدا ما را براي آن خلق کرده است، براي اين نمازهاي تکراري نيست. حضرت امام ميگويد: اگر معصوم يکبار نمازهاي ما را بخواند، غصه ميخورد. نماز خواص چطور ميشود؟ امام سجاد به خدا عرض ميکنند: «لولا الواجب من قبول امرک لنزهتک من ذکري اياک» خدايا واجب الطاعه نباشي برايت نماز نميخوانند. من نماز برايت ميخوانم، من در برابر تو بايستم، «أين التراب و رب الارباب» ذره در برابر لا يتناهي چه نسبتي دارد؟ اينجاست که يک معمايي به ظاهر معما ميشود که اينکه ما مکلف شديم، غرض از اين تکليف چيست؟ ميشود در برابر ذره اينقدر خدا تنازل کند؟ اينجاست که عالمي از ما نهفته است. جواب اين به انسان برميگردد. يعني انسان يک مشت گوشت و پوست و استخوان نيست، بحث ما اين است که اين ذائقه وقتي بالغ ميشود، در اين منظومه يک جايگاهي برايش قائل ميشوند، چون ذرات عالم شعور دارند.
حضرت آقاي مهندسي يک مطلب بسيار نابي داشتند، ايشان اردبيل ميآمدند، ميگفتند: جلسات را پر کنيد. من نميخواهم بيکار بمانم. به ايشان گفتيم: شما تشريف ببريد سرعين، گفت: نه، من براي سرعين نيامدم. من براي خدا آمدم. نه روز را پر ميکرديم و دهمين روز را خالي ميگذاشتيم، گفت: دهمي را براي تشييع جنازه گذاشتيد. ايشان يک جمله داشتند، «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم» (اسراء/44) ميگفت: اگر تسبيح تکويني باشد که ما ميفهميم، پس قضيه فراتر از تسبيح تکويني است. در اين حرکت وقتي بالغ ميشود ذائقهام عوض ميشود، يک سفره خاصي عالم باز ميکند. الآن درد اصلي ما در جامعه يکي همين است. ذائقه افراد با چه لذتي تنظيم شده است؟ ما يک آقايي داشتيم در آلمان زندگي ميکرد. حضرت آقاي عليپور که خيلي پولدار بود. به من ميگفت: در آلمان ماشيني سوار ميشدم که فقط من و صدر اعظم آلمان سوار ميشديم. تصميم گرفت همه چيز را بفروشد و 72 مدرسه درست کند. همه را فروخت و آمد در روستاها مدرسه درست کرد، مقداري کم آورد. يک خانه در تهران داشت بسيار نفيس، به دولت گفت: اين را ميفروشم، پولش را بده 72 مدرسه را تمام کنم، بعد از مرگ من خانهي من براي تو! لذا وقتي از دنيا رفت در آسمان يک ستاره نداشت. ما الآن به اين ذائقه احتياج داريم.
يک آقايي به پيغمبر گفت: يا رسول الله، ديشب برايم سخت گذشت. فرمود: الحمدلله، گفت: يا رسول الله، ديشب برايم سخت گذشت. گفت: الحمدلله، گفت: يا رسول الله ديشب برايم سخت گذشت. حضرت فرمود: الحمدلله، گفت: يا رسول الله من ميگويم: سخت گذشت، شما ميگويي: الحمدلله! حضرت فرمود: الحمدلله که گذشت. نميگذشت چه ميکرديم؟ روايت است در نهجالبلاغه که ميگويد: لذتهاي مادي، شنيدنش بزرگتر از ديدن است. اما لذتهاي آخرت ديدنش بالاتر از شنيدنش است. اين لذتها که تنظيم شود، الآن بزرگترين مشکل دنيا، حساب کنيد کسي که در زندگي شکست خورده است. آبرويش رفته است و هر لحظه برايش مرگ است، شما اين را احياء کنيد. آيا ميتوانيم از اين لذت ببريم؟ اگر خودمان را محروم کنيم ديگران بهرهمند شوند، اين براي ما لذت دارد؟ زهد ترک نيست، براي ما غلط معنا کردند. يک آمريکايي الآن مسلمان شود، بگوييم: خانه خوب نداشته باش، ماشين خوب نداشته باش و زاهد باش. ميگويد: دينتان براي خودتان! زهد ترک براي اهداف برتر است. اين را به هرکس بگوييد، ميپذيرد. ميتوانيد در يک منزل ده ميلياردي، بيست ميلياردي زندگي کنيد، يک خانه پايينتر انتخاب ميکنيم و با بقيه گره قلبها را باز ميکنيم. براي سفره مردم نشاط ميآورديم. آقا رسول الله اينقدر گرسنه ماند که سنگ گرسنگي به شکمشان ميبستند. آنقدر گرسنگي کشيدند، کليد خزائن الارض را آوردند، باز هم گرسنگي کشيدند. جبرئيل کليدهاي خزائن الارض را آورد و گفت: با حفظ منصب نبوت، گفت: نه! همين که يک روز داشته باشم و ساکت باشم و يک روز نداشته باشم صابر هستم، ولي نميخواهم. صبر و شکر جزء ملکات اخلاقي است. شخصيت انسان با همينهاست. آنقدر گرسنگي کشيد زنها به حال حضرت گريه کردند. آخر سر هم گرسنه از دنيا رفتند. هيچکس ندانست چرا پيغمبر اين کار را کرد؟
دوران امام صادق رسيد، سؤال کردند: چرا پيغمبر اين کار را کرد؟ گفت: چون پيغمبر پدر امت بود. بعضي ادوار را نگاه کرد ديد بعضي از مردم گرسنه هستند. گفت: عيب است پدر سير باشد و بچهها گرسنه باشند. اين روزها که منسوب به اميرالمؤمنين است، آنهايي که تحقيق ميکنند در اراده اميرالمؤمنين، ارادهاي که هيچکس نميتواند از عهدهاش بربيايد. نفس پيغمبر است که آنجا ظهور کرده است. خودش را با پايينترين فرد طبقه جامعه تنظيم کرد. ليف خرما کفشش بود. گفتند: چرا از ليف خرما، گفت: چون پايينترين فرد جامعه من از ليف خرما کفش دارد. من بايد در همان سطح باشم. حضرت منبر رفته بود، در منبر خطبه ميخواند، لباسش را اينطور کرد. راوي ميگويد: من بچه بودم. گفتم: پدرجان چرا علي چنين ميکند؟ گفت: چون لباس ديگري ندارد، اين لباس را شسته است، هم خشکش ميکند و هم خطبه ميخواند. گفتند: چرا لباس تعويضي نداري؟ گفت: براي اينکه پايينترين فرد جامعه من لباس تعويضي ندارد. خودش ميگويد: آنقدر وصله زدم آخر سر خجالت کشيدم از کسي که وصله ميزد. گفتند: چرا اين لباس را ميپوشيد؟ بقيه را اجازه نميداد. بعضي از اصحاب را ديد که اين کار را ميکنند، گفت: من امام هستم. بر امام واجب است خودش را با پايينترين فرد جامعه تطبيق کند چرا؟ «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه» (کافي/ج2/ص358) تا فقر داد فقير را درنياورد. بگويد: علي هم چنين است. در عمرش نان گندم نخورد چون پيغمبر نخورد. براي احتمال گرسنگي امت گرسنه ماند. شما نميتواني کسي را پيدا کني که براي احتمال گرسنگي، گرسنه بماند. خودش در نهجالبلاغه ميگويد: «أَوْ بِالْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَع» (نهجالبلاغه/ص418) من اخيراً خيلي خوشم آمد، در رياض يک روحاني وهابي با اسم وهابيت مانده است اما عاشق اميرالمؤمنين است، اين خطبهها را اينقدر از حفظ ميخواند به تلويزيون ميآورند. اين خطبهها را با آن فصاحت و مفاهيم عرشي، اصلاً مجري دست و پايش را گم ميکند که خدايا اينها چه گنجينهاي است، ايشان ميگويد: من يک بحثي دارم، بحث حرمان، يعني ما محروم شديم از خطبههاي شخصيتي تنها شاگرد پيغمبر، اميرالمؤمنين، حضرت امام ميگويد: در 23 سال پيغمبر يک نفر را تربيت کرد و او هم اميرالمؤمنين بود. يک دليلش اين است که در جنگ خندق وقتي ميخواست علي را بفرستد به جنگ عمر بن عبدود، دستش را بالا گرفت و گفت: خدايا، مرا تنها نگذار.
آن لذتي که خدا براي ما تدارک ديده، بعد از اين است که نفس ناطق انساني تطهير و کامل شود و کمال پيدا کند، آنوقت سفرهها متفاوت ميشود. هيچکس را محروم نميکند. ما محروم نداريم. خدا ميگويد: ظرفت را بياور. بعضي ظرفشان پر است. يکوقتي اميرالمؤمنين که در آن چهار سال آنقدر مصيبت ديده بودند يک روز حالشان خوب بود، اصحاب ديدند سر حال است. گفتند: يا علي براي ما صحبت کن. گفت: از چه کسي صحبت کنم؟ گفتند: از اصحاب پيغمبر. گفت: از کدام اصحاب براي شما صحبت کنم؟ گفتند: از ابوذر و سلمان. گفت: ابوذر ظرفش پر شده بود. گفتند: از سلمان بگو. گفت: چه بگويم دربارهي مردي که «اوتي العلم الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» بعضي اين ظرفيت را دارند. شما در نجف ميرويد به اميرالمؤمنين ميگوييد: السلام عليک يا ميزان الاعمال، نمازي که الآن خوانديم با علي وزن ميکنند، کارهايي که ميکنيم با علي وزن ميکنند. ميزان است، خدا سه چيز فرستاده است، پيغمبر، کتاب، ميزان، بعضي ميگويند: ميزان يعني عدل، کاملاً غلط است. عدل که داخل کتاب است، ما ميزان احتياج داريم. عجيب است مدائن ميرويم به سلمان ميگوييم: السلام عليک يا ميزان الاعمال! به کجا رسيده است؟ خودش ترازو شده است. چرا اينطور شد؟ يکوقتي پيغمبر را در مدينه گم کردند، هرجا را گشتند ديدند از پيغمبر خبري نيست. چه کنيم؟ آن زمان يک حرفهاي بود رد شناس، الآن منسوخ شده است. رد افراد را ميگرفت و پيدا ميکرد. مثل قَيّافها که قيافهشناس بودند و تشخيص ميدادند اين بچه کيست. آنوقت رد شناس را آوردند و گفتند: پيغمبر را پيدا کن. رد پيغمبر را گرفت و راه افتاد و اصحاب هم پشت سرش بودند. اين رد شناس از مدينه خارج شد، رفتند به يک نخلستان رسيدند، ديدند دو نفري پيغمبر و سلمان آنجا نشستند. رد شناس گفت: سلمان تو از آسمان اينجا افتادي؟ گفت: چطور؟ گفت: تو رد پا نداري! من يک رد پا گرفتم و به اينجا آمدم. سلمان گفت: تصميم گرفتم در زندگي، پايم را جاي پاي پيغمبر بگذارم، يعني زندگي خودم را با پيغمبر تنظيم کنم.
روايتي است بسيار عجيب، حضرت فرمود: اگر قرار باشد ما يک حرفي بزنيم و شما يک حرفي بزنيد، بعد ما بميريم و شما هم بميريد، شما يک مسيري را ميرويد و ما هم يک مسير. حضرت فرمود: هرکس ميخواهد ايمانش کامل شود، نظر من در جميع اشياء، در ازدواج، در جهيزيه، در تشکيل زندگي مشترک، در آداب و رسوم، «الْقَوْلُ مِنِّي فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا وَ فِيمَا بَلَغَنِي عَنْهُمْ وَ فِيمَا لَمْ يَبْلُغْنِي» (کافي/ج1/ص391) يعني نظر من در تمام اشياء آن است که اهلبيت گفتند، چه اعلان کنند و چه نکنند، چه به من برسد و چه نرسد. ما در شهر خودمان هر سال براي محرم شعار سال درست ميکنيم. شعار سال ما اين بود «و امري لامرکم مُتبّع» اما اين «و امري لأمرکم مُتبّع» اينقدر سنگين است، آيا پيغمبر جهيزيه داشتند؟ نه، الآن خانوادهها چقدر گرفتار شدند؟ «و امري لأمرکم متُبّع» به اين آساني نيست.
سلمان اينطور شد، به هيچکس نه نميگويد. براي هرکس يک سفرهاي باز ميکند. همه انسانها سفره دارند، بعضي سفرهها اينقدر بانوا و بعضي سفرهها اينقدر بينوا است. چشم ميخواهد ببيند. بعضي سفرهها پوست خربزه و هندوانه است.
گاو در بغداد آيد ناگهان *** بگذرد از اين سران تا آن سران
زان همه عيش و خوشيها و مزه *** او نبيند غير قشر خربزه
بعضي سفرهها استثنايي است. اميرالمؤمنين شب رفته براي فقرا رسيدگي کرد، آمد شانهاش را به ديوار گذاشت، چه گزارش خوبي براي ما تهيه کردي؟ راوي ميگويد: من ظاهراً خوابيده بودم. ديدم با خدا نجوا ميکند. نجواي با خدا يک هنر است. شبهاي قدر براي نجواست، حضرات معصومين گفتند: همچنان که با خدا نجوا ميکنيد با ما هم نجوا کنيد. نجوا يعني حرف در گوشي، من اينجا نميتوانم با شما حرف در گوشي داشته باشم. بايد نزديک شوم. «وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» تقرّب حرف درگوشي، حرف در گوشي اين نيست که خدايا خانه ميخواهم، بچه ميخواهم، حرف درگوشي آن است که هرکس نبايد بفهمد. وقتي نجوا را شروع کرد، خدايا با چشم رحمت به من نگاه ميکني يا از من اعراض داري؟ آنوقت عباداتي که داشته است، خلوتهايي که داشته است، معلوم ميشود يک ذائقه بسيار استثنايي بوده است. ذائقهاي که اميرالمؤمنين داشته است. امام حسين ميگويد: يکبار محضرش نرفتم ديدم گريه ميکند. اين بکاء از بکاء غم و غصه نيست. بکاء آن نقطه خاصي است که عارف به آنجا ميرسد. تمام انبياء به آنجا ميرسند. بکائي که از رؤيت تقصير است. بکائي که از فراق است. خيلي با بکاءهاي دنيوي فرق ميکند. لذاتي که حقيقي است، سفرهاي که در شأن خداست، بعد از اين است که طهارت نفس و نفس ناطقه به جايي برسد و طهارت پيدا کند، آنوقت اين مسيري که ميخواهيم منزل به منزل بحثش را داشته باشيم، يکي از برکاتش همين است.
شريعتي: امروز صفحه 55 قرآن کريم، آيه 38 تا 45 سوره مبارکه آل عمران را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به روح بلند قرآن ناطق، اميرمؤمنان هديه کنيم و از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم.
«هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ «39» فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِين «40» قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاء «41» قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكار «42» وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِين «43» يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين «44» ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُون «45» إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِين»
ترجمه آيات: در اين هنگام زكريّا (كه اين همه كرامت و مائده آسمانى را ديد) پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا! از جانب خود نسلى پاك و پسنديده به من عطا كن كه همانا تو شنونده دعائى. پس درحالى كه زكريّا در محراب به نماز ايستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند كه خداوند تو را به (فرزندى به نام) يحيى بشارت مىدهد كه تصديق كنندهى (حقّانيت) كلمة اللّه (حضرت مسيح) است و سيّد و سرور، و خويشتندار (از زنان) و پيامبرى از صالحان است. (زكريّا) گفت: پروردگارا! چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى كه به پيرىِ رسيدهام و همسرم نازاست؟! (خداوند) فرمود: اين چنين خداوند هر چه را بخواهد انجام مىدهد. (زكريّا) گفت: پروردگارا! براى من نشانهاى قرار ده (تا علم من به يقين و اطمينان تبديل شود. خداوند) فرمود: نشانهى تو آن است كه تا سه روز با مردم سخن نگويى، مگر از طريق اشاره. (البتّه به هنگام ذكر خدا زبانت باز مىشود. پس) پروردگار خود را (به شكرانهى اين نعمت) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبح او را تسبيح گوى. و (بياد آور) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! همانا خداوند تو را برگزيده وپاك ساخته وبر زنان جهانيان برترى داده است. اى مريم! (به شكرانه اين همه نعمت،) براى پروردگارت خضوع كن و سجده بجاى آور و با ركوع كنندگان ركوع نما. اينها از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مىكنيم، حال آنكه تو نزد آنان نبودى، آنگاه كه قلمهاى خود را (براى قرعه كشى) مىافكندند تا (به وسيله قرعه معلوم شود كه كداميك) كفالت مريم را بر عهده بگيرد ونزد آنها نبودى آنگاه كه (براى گرفتن سرپرستى مريم) با هم كشمكش مىكردند. (بياد آور) آنگاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم! همانا خداوند تو را به كلمه و نشانهاى از سوى خويش به نام مسيح، عيسى پسر مريم، بشارت مىدهد.
شريعتي: در اين روزهايي که روز عزاست و رنگ و بوي مصيبت و عزاي اميرالمؤمنين را دارد و مصادف با شبهاي قدر است، انشاءالله بهترينها براي همه ما رقم بخورد و همه ما ظرفيت اين را داشته باشيم که بهترينها براي ما مقدر شود. اشاره قرآني امروز را بشنويم و بعد حسن ختام فرمايشات ايشان را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: در آياتي که تلاوت شد، خداي متعال اولاً مسأله الگوهاي آسماني را مطرح ميکنند که حضرت مريم جزء آنهاست. مطرح ميکنند که حضرت زکريا ملاحظه فرمودند که وقتي حضرت مريم در محراب حاضر ميشوند، ميوههايي حاضر ميشود که ميوه فصل نيست. تعجب ميکند که اينها از کجاست؟ عرض ميکند: «هذا من عند الله» از اين معلوم ميشود که خداي متعال در زندگي ما يک عنايات خاصي دارد. حضرت زکريا که اين فضيلت را ميبيند، آرزو ميکند که فرزند شايستهاي نظير حضرت مريم داشته باشد، آنوقت دستش را بالا ميگيرد و ميگويد: «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً» در حالي که موسم فصلي که بتواند بچهدار شود، گذشته است و از نظر اسباب ظاهري امکانش نيست. اين يعني اينکه شما روي اسباب ظاهري حساب استقلالي باز نکنيد. هرکس هم بگويد حساب باز نکنيد، بپرس و از خدا بخواه. آنوقت نکته بسيار مهمي که اينجا بايد ياد بگيريم، با اينکه اسباب ظاهري فراهم نيست از حضرت زکريا، بچهدار ميشود. عين اين قضيه در حضرت ابراهيم است، در سني که امکان ندارد بچهدار شود باز بچهدار ميشود. يا قصه حضرت موسي که وقتي بچه را داخل صندوقچه ميگذارند و رها ميکنند به رود نيل، خيلي درصدش پايين است که زنده بماند اما زنده ميماند هيچ، در خود کاخ فرعون هم بزرگ ميشود. اينها قصهگويي نيست. اگر قصه است اين قصهها براي اين است که خدا يک قاعده کلي براي ما ارائه کند، آن هم اين است که فرمان دست من است.
هر سو دود آن کس ز در خويش براند *** آن را که بخواند به در کس ندواند
«بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ» (مؤمنون/88) «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيط» (بروج/20) پشت تمام سببيت اسباب ميگويد: خودم هستم. در دعا هست «يا مسبب الاسباب من غير سبب، يا من تسببت بالطفه الاسباب» سببيت دست خودش است. لذا اين آيات بزرگترين آيات توحيد است که خداوند متعال مطرح کرده است.
شريعتي: چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهدي است *** آن به که کار خود به عنايت رها کنند
انشاءالله همه ما خودمان را به دست خداي متعال بسپاريم که بهترينها را براي ما رقم بزند. امشب از خدا چه بخواهيم و چطور بخواهيم؟
حاج آقاي عاملي: امشب شبي استثنايي است و خيلي احتمال دارد که امشب، شب قدر باشد. از روايات معلوم ميشود که احتمال دارد شب اصلي براي شب قدر باشد. يک نفر گفت: يا رسول الله نميتوانم هر سه شب را بيايم، چون باديه نشين هستم. حضرت شب بيست و سوم را گفتند. شب صيحه آسماني هم هست، يعني يک سالي در همين شب صيحه آسماني بلند ميشود، شش ماه بعدش انشاءالله حضرت خاتم الاوصياء ظهور ميکنند. امشب اگر شب قدر باشد، شبي است که «خيرٌ من الف شهر» يعني شما يک ذکري بگوييد، انگار شما هزار ماه آن ذکر را گفتيد. يعني يک ذکر تأثير هشتاد و سه ساله دارد، يعني مطلب خيلي مهم است. آنوقت امشب اگر شب قدر باشد، تمام شرافتش از قرآن است. چون قرآن در شب قدر نازل شده است، شب قدر، شب قدر شده است. فضيلت امشب شب قدر است. بعضي خيال ميکنند شرافت ماه رمضان از روزه است. اينطور نيست. خدا ميگويد: هرکس ماه رمضان را درک کرد روزه بگيرد نه اينکه شرافتش از روزه است. پس اگر شب قدر براي ما عزيز است سراغ قرآن برويم تا هر شبي براي ما شب قدر باشد.
عزيزان ميگويند: امشب چه بخواهيم؟ دو مطلب ميگويم، پيغمبر ما شب معراج که شد خداوند فرمود: يک حاجت نزد من داريد. انسان کامل بايد از خدا يک چيزي بخواهد که اگر آن را گرفت، همه چيز را گرفت. پيغمبر ما يک چيزي از خدا خواست، ميگويند: اين نيز از معجزات پيغمبر است. آقا رسول الله به خداوند عرض کرد: مرا به عبوديت خودت نسبت بده، يعني بگو: بنده من! عبوديت آمد همه چيز آمد.
اگر يکبار گويي بنده من *** رود از عرش بالا خنده من
مستجاب شد، صبح آيه نازل شد «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ» (اسراء/1) مطلب دوم اينکه جبرئيل نازل شد، گفت: يا رسول الله! خدا ميگويد: حضرت زهرا يک چيزي از من بخواهد. حضرت زهرا عرض کردند: پدر! من چيزي از خدا نميخواهم. جبرئيل دوباره نازل شد. گفت: يا رسول الله، خداوند ميفرمايد: اين دستور الزامي است. يعني ميشود انسان به جايي برسد که خدا بگويد: تو بايد از من چيزي بخواهي. چه مقامي داشت، انگار براي خدا مباهات است که زهرا از خدا چيزي بخواهد. بحثي است که بالاترين فضيلت حضرت زهرا چيست؟ من اين را در بعضي استانها اجرا کردند و ضبط شده و به زبان فارسي هم هست. آنوقت حضرت زهرا بنا شد حاجت بخواهد. چه حاجتي خواستند؟ منزلي داشتند از ريگ بود، فرداي ازدواج پيغمبر کيسهي شني ميبردند، گفتند: يا رسول الله! اين کيسهها چيست؟ فرمود: فرش زهراست! مسجد پيغمبر هم با شن بود. اميرالمؤمنين ميگويد: يک پوست شتر داشتيم، شب رويش ميخوابيديم، روزها پشتش را ميکرديم مثلاً يک چيزي ميريختيم که مثلاً يک حيواني بخورد. چيزي ندارند اما حضرت زهرا قرار است از خدا چيزي بخواهد. حضرت زهرا چه خواستند؟ «النظر الي وجه الله» همه جا وجه خداست. وقتي زهرا نماز ميخواند نفسش به شماره ميافتاد، معلوم بود که چيزي ديگري ميديد. هفتاد هزار ملائکه براي تماشاي نماز حضرت ميآمدند و حضرت زهرا بخاطر نمازش زهرا شد. انشاءالله امشب از خدا بخواهيم با اين ذوات مقدس معصومين ما را محرم کنند.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.
يا صاحب الزمان تو حاجات ما بخواه *** ورنه گدا مطالبه آب و نان کند
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»