برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: براي رفتن به سمت خدا چه بايد کرد؟
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 17- 02-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و شنوندههاي بسيار نازنين، طاعات و عبادات شما قبول باشد. آغاز ماه مبارک رمضان را تبريک ميگويم، انشاءالله بهترينها در اين ايام نوراني براي همه ما رقم بخورد. انشاءالله به برکت اهلبيت(ع) و آيات نوراني قرآن کريم ماه رمضان متفاوت و پرباري را تجربه کنيم. حاج آقاي حسيني قمي در سفر تبليغي هستند و قرار هست سهشنبههاي ماه مبارک رمضان در محضر حجت الاسلام و المسلمين عاملي باشيم که مردم شريف اردبيل و آذربايجان با چهره و ادبيات ايشان آشنا هستند. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام محضر ملت بزرگ ايران دارم و آرزوي قبولي اعمال، عنايات خاصه و مقدرات بزرگ و فاخر در شب قدر براي همه دارم.
شريعتي: ذکر خير شما را از قديم شنيده بوديم، آقاي عاملي با حاج آقاي مهندسي مأنوس بودند. اولين روز ماه رمضان از مرحوم مهندسي ياد کنيم، انشاءالله همه رفتگان مهمان سفره اميرالمؤمنين باشند. به عنوان حسن مطلع در مورد حاج آقاي مهندسي براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: از شخصيت بسيار بزرگي نام برديد. بنده مديون ايشان هستم و از استثناييترين شخصيتهايي که در عمرم ديدم مرحوم مهندسي بود. در اخلاص استثنايي بودند، از جهت تواضع، علمي، آنقدر پر بودند و من گرههاي علمي خودم را با ايشان باز ميکردم. خداي متعال عنايت ويژهاي به ايشان کرده بود. من در مدت مديدي که با ايشان همکار بودم، در حد شبه عصمت ايشان را ديدم و غبطه ميخورم از اينکه يک شخصيتي چقدر ميتواند اوج بگيرد که ايشان اوج گرفته بود. احساس ميکنم ديگر ايشان بايد ميرفت، ايشان مصداق اين بود که «لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً» بعضي جانشان به نقطهاي از خلوص ميرسد که اگر زماني که مقدر شده بروند، نروند ديگر نميتوانند در اين عالم بمانند. گاهي جان انسان اينقدر خالص ميشود ديگر بدن تحمل حملش را ندارد. محضر آيت الله حسن زاده آملي بودم، مثال زدند و گفتند: شمشيري در هندوستان درست ميکنند جوهره و آلياژ اين شمشير اينقدر نفيس است که ديگر غلاف نميتواند را نگه دارد. ايشان ميگفتند: بعضي انسانها هم همينطور هستند، در اثر رياضت، عبادتهاي خالصانه، تمرين، تقوا آنقدر رفته رفته جان خالص ميشود که بايد بروند. آقاي مهندسي اينطور بودند، هروقت من يادم ميافتد به ايشان غبطه ميخورم.
شريعتي: چقدر خوشحال شديم که امروز در اولين روز ماه رمضان اينطور از ايشان ياد کرديم. اينها حرفهايي نيست که فقط حاج آقاي عاملي بفرمايند، همسر مکرمه ايشان مکرر نقل ميکردند که در طي اين چندين دهه از زندگي با ايشان يک گناه از ايشان نديدم. اين خيلي مقام عظيمي است و انشاءالله خداوند رحمتشان کند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بنده فکر کردم که ماه مبارک رمضان با معنويتي که دارد و با عطش معنوي که ملت ما دارند، مبحثي که مناسب با ايام باشد، چيست و چه بحثي را داشته باشيم. ديدم عنوان برنامه شما سمت خداست و هدف خلقت هم همين است. برنامه انبياء هم همين است، برنامه انبياء «تعالوا» بود. اين را فقط پيغمبران نگفتند، همه انبياء ميگويند: «تعالوا»، «إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِين» همه انبياء حرفشان يکي بوده است، ميگفتند: با خاک بازي نکنيد.
چيست دين؟ برخاستن از روي خاک *** تا ز خود آگاه گردد جان پاک
اين شعر از اقبال لاهوي است، انبياء حرفشان اين بوده است که؛
اين جهان چاهي است بس تاريک و تنگ *** هست بيرون عالمي بي بوم و رنگ
انبياء آمدند ما را به يک سفر معنوي ببرند.
اي طاير سپهر مکان عرش آشيان *** تا چند زير خاک سيه ماندهاي نهان
بر آستان قدس تو را آشيانهاي است *** تا کي به خاک چنگ زني همچو ماکيان
کار انبياء همين بوده است. اين مسيري که بايد برويم دو خصوصيت دارد. اول اينکه اين راه را بايد برويم. دومين مورد که خيلي مهم است پذيرايي اصلي خدا بعد از اين حرکت است. خدا دو جور پذيرايي دارد يک رحمانيتي دارد و يک رحيميتي، يک سفره عامي دارد؛
بر ضيافتخانه فيض نوالت منع نيست *** در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
اما يک سفره خاصي هم دارد، يک پذيرايي خاصي هم دارد و ما براي آن پذيرايي خاص به اين عالم آمديم. من اين دو مورد را يک خرده باز کنم. اولش اين است که ما بايد برويم. اين مسير را بايد طي کنيم. چون اين دنيا متن جهنم است. اگر بمانيم در جهنم مانديم، اگر رفتيم از جهنم رد شديم و اگر مانديم، مرديم. جناب سعدي ميگويد: من خسته شدم در کاروان، در راه مکه اينقدر خسته شدم که نتوانستم تکان بخورم و خوابيدم. هرچه اهل کاروان گفتند: بلند شو، کاروان را لنگ نکن، گفتم: تکان نميخورم. رئيس کاروان يک چيزي در گوش من گفت که بلند شدم. گفت: حرم در پيش است و حرامي در پس! اگر رفتي بردي و اگر ماندي مردي! ما الآن داريم از پل صراط رد ميشويم، «وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُون» (مؤمنون/74) اين جمله اسميه است يعني همين الآن ما داريم از پل صراط رد ميشويم. پل صراط آن پلي که ميگويند: از مو نازکتر است و از شمشير تيزتر است، نيست. پل صراط يعني پل انسانيت. عزيزان به مقدمه تفسير صافي مراجعه کنند، ميگويد: صورت انساني يک کتابي است که خدا با دست خود نوشته است. بعد ميگويد: حقيقت انسانيت پلي است بين دنيا و آخرت. الآن انسانها از پل صراط ميافتند. يعني هرچيزي که خدشه به انسانيت ما بزند ما از پل ساقط ميشويم. گاهي انسان از خودش فرار ميکند. ميگريزند از خودي در بيخودي! قيافهاش زشت است از خودش فرار ميکند. اين قيافه زشت بعداً ديده ميشود، ديگر نميتواند فرار کند.
ميگريزند از خودي در بيخودي *** يا به مستي يا به شغل اي مهتدي
تا دمي از هوشياري وا رهند *** ننگ بنگ و خمر بر خود مينهند
انسان از هرچه هم بخواهد فرار کند، از خودش فرار کردني نيست. روزي به ما برميگردد.
اين جان عاريت که به حافظ سپرده دوست *** روزي رُخش ببينم و تسليم وي کنمم
پس پيمبر گفت بهر اين طريق *** باوفاتر از عمل نبود رفيق
اين اعمال، برکات ميشود. اينطور نيست که کاري را انجام بدهيم، کار آن طرف برود و ما آن طرف برويم. خدا نميگويد: «لَها ما عَمِلت»، ميگويد: «لَها ما كَسَبَت» (بقره/134) نميگويد: «کل نفس بما عملت رَهينه» ميگويد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَة» (مدثر/38) غيبت کردي يک چيزي کسب کردي. يعني عمل به يک حقيقت پايدار تبديل ميشود و ملکه ميشود و انسان را با ملکات تعريف ميکنند. يکوقتي در خواب ديدم يک آقايي به من گفت: تا ملکات کسي را نبيني نميتواني تعريف کني. اعمال است که ملکات درست ميکند. «لها ما کَسَبت» چرا خدا کلمه کَسب را انتخاب کرده است؟ عزيزاني که به اين بحثها علاقه دارند، مقالهاي در اينترنت هست به نام «الکلمة في القرآن عاشقة لمکانها» کلمه در قرآن عاشق مکان خودش است و نميشود تغيير داد. هر وزني و هر کلمهاي خدا انتخاب کرده است، غوغا است. خدا فرمود: «لها ما کَسَبت» يعني شما حرف ميزني، حرف ميشنوي، نگاه ميکني، گوش و چشم همه درگير است، شما يک چيزي کسب ميکني. حضرت آيت الله اشتهاردي ميگفتند: قلب حوض است و گوش و چشم و بدن و زبان دهليز است، از آنجا وقتي حرف وارد ميشود اين قلب ديگر پر ميشود، پر شد ديگر براي حق جا نيست. آنوقت ايشان ميگفت: زمان قديم در قم آب انبار بود. وقتي برف و باران ميآمد کوچهها لولههاي سفالي بود، آب انبار به صورت چهل پله بود، آنوقت آنجا آب جمع ميشد و استفاده ميکردند. آب که راکد ميماند گاهي آلوده ميشد و لجن ميگرفت، يک عده حرفهشان اين بود که لجنها را تخليه کنند. اسباب آلات خودشان را تابستان برميداشتند و ميگفتند: آهاي خرّه در ميکنيم! آقاي اشتهاردي ميگفت: بايد کسي باشد به ما بگويد: آهاي خرّه در ميکنيم.
يکي از ضروريات زندگي اجتماعي ما اين است که افرادي باشند به ما اين تذکرها را بدهند. آقا رسول الله به ابن مسعود گفت: براي من قرآن بخوان. به اباذر ميگفت: «عظني» مرا موعظه کن. جبرئيل که وارد ميشد ميگفت: «عظني» مرا موعظه کن. اميرالمؤمنين به صعصعه بن صوحان ميگفت: مرا موعظه کن. غرض من اين است که «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت» (بقره/286) نشان ميدهد که ما يک چيزي کسب ميکنيم. کسي محضر امام سجاد غيبت کرد، حضرت فرمود: مرا به زحمت انداختي! يعني من امام آنقدر بايد زحمت بکشم تا اثر اين غيبت از من بيرون برود. يک کسي محضر آ ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي غيبت کرد، ايشان فرمود: مرا چهل روز به زحمت انداختي. روح انسان ارتزاق ميکند. گاهي ما متوجه نيستيم و با کساني نشست و برخاست داريم، خواجه طوسي ميگويد: طبيعت انسان دزد است. دزدکي اوصاف اطرافيان را ميگيرد. مثلاً رفته با کسي رفيق شده شوخيهاي عريان دارد، بعد از چند ماه اين هم شبيه او ميشود. ما بايد بسيار مواظب باشيم. ما الآن داريم از پل صراط رد ميشويم، اين با دروغ سازگار نيست، با يک دروغ ساقط شد. با يک رشوه ساقط شديم. اين سقوط ملکوتش سقوط آخرت ميشود. اينطور نيست که خدا به کسي چيزي بدهد، از دروازه دنيا که خارج ميشوند، خدا ميگويد: اينجا شما هرچه ميبينيد ملکوت اعمال شماست. از حضرت سؤال کردند: کسي که اعدام ميشود و بالاي دار ميرود، فشار قبر دارد؟ خيال ميکرد فشار قبر براي قبر است. حضرت فرمود: خداي زمين، خداي آسمان است. فشاري در آسمان به او ميدهد بدتر از فشار زمين، چون فشار بازگشت فشاري است که اين آقا براي ديگران درست کرده است. در اداره، در منزل، در سياست، حضرت امير ميفرمايد: قبر را گورکن نميکند، اعمال ما ميکند. روايت هست بعضي قبرها سقوط ميکند و ميرود چون در اينجا ساقط شده است.
در روايت هست آقا رسول الله رنگش پريد. گفتند: يا رسول الله! چه شد؟ گفت: جبرئيل خبر داد يک سنگي هشتاد سال بود که ته جهنم ميرفت. الآن رسيد! براي همين رنگم پريد. تا اين را گفت از خانه منافقي صدا بلند شد که اين مرد! فهميدند آن سنگ اين آقا بوده است که سقوط ميکرده است. بعضي زندگيها همه سقوط است. يک چيزي که بتواند از اين دفاع کند که ارزش داشته باشد، چيزي براي دفاع ندارد. تا اين صدا بلند شد که فلاني از دنيا رفت، رسول الله و اصحاب تکبير گفتند. مستحب است جنازه را به قبرستان که ميبرند سه بار روي زمين آهسته بگذارند. وقتي سه بار گذاشتند بعد ببرند داخل قبر بگذارند. از حضرت علت را پرسيدند، فرمود: براي اينکه قبر خيلي حول دارد. تا يک آمادگي براي يک محضر جديد پيدا کند. من براي اينکه معني سقوط روشن شود، حديثي بخوانم. در حديث هست که اهل سنت و شيعه هردو نقل کردند. «الرجل يتکلم بالکلمة» گاهي انسان يک حرفي ميزند ولي دقت ندارد که چه ميگويد. توجه ندارد با اين حرف زندگي کسي ساقط شد. با يک کلمه حيات اجتماعي کسي ضايع شد. قاتل است! حيات اجتماعي را از کسي بگيري بالاتر از اين است که حيات ظاهري او را بگيري. يعني از زندگي ساقط کردي. بعضي را محشر ميآورند نصف صورتش خون پاشيده شده است، ميگويد: خدايا من چطور بين مردم بروم؟ خدا ميفرمايد: تو يک حرفي زدي که اين حرف دست به دست شد و رفت منجر به قتل کسي شد. تو شريک در قتل کسي هستي! اين برگشتي است که اينطور محشور شوي. حساب خيلي دقيق است.
آنقدر محاسبه دقيق است که ميگويند: کسي خون گريه کند به اين حديث جا دارد. ترجمهاش اين است: خدايا ميخواهي ما را جهنم هم ببري، ببر ولي از اين پاي محاسبه ما را خلاص کن! اينها همه لطف از طرف خداست. عالم طوري درست شده است که «كَمَا تَدِينُ تُدَانُ» هرطور با مردم معامله کني اين معامله برميگردد. گاهي مرد يک حرفي ميزند و اعتنا نميکند تبعات اين حرف چيست. سقوط ميکند به اندازه آسمان و زمين! منتهي اين سقوط بعد از اينکه حصار زمان و مکان شکست خودش را نشان ميدهد. در رختخواب هست خودش را نشان ميدهد. از بستر مرگ و بستر مرض شروع ميشود. وقت احتضار، حالت احتضار است، هنوز روح از بدن بيرون نيامده، مرحوم صدوق ميگويد: اعتقاد من اين است که هنوز روح از بدن بيرون نيامده شخص محتضر جاي خودش را در بهشت ميبيند، يا از جهنم ميبيند. اگر اهل جهنم است جاي خودش را از جهنم ميبيند، لذا چشمش خيره است. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (ق/22) امروز چشمت خيلي تيز است. چون پرده کنار رفته و جلوات اخروي شروع ميشود. جاي خودش را ميبيند و پريشان ميشود.
آقاي حسن زاده آملي ميگفت: «کشفنا عنک» يعني «عن حقيقتک» خودت را نگاه کن،
تو به چشم خويش خوب رويي ليک باش *** تا شود در پيش رويت دست مرگ آئينه دار
الآن همه ميگويند: زيبا هستي، دو ساعت مقابل آينه هست.
هرکسي را دعوي حسن و نمک *** سنگ مرگ آمد نمکها را محک
آنجا معلوم ميشود چقدر خوشگل هستي. رفتن به سمت خدا لزوم دارد. اگر شما نرويد، مانديد. چشم را باز ميکند و يکوقت ميبيند اينجا مانده و حرکت نکرده است. وقتي کسي حرکت نکرده است، معنياش اين است که با اعتبارات مادي خودش را تعريف کرده است. آنکه او را ارضاء ميکند اعتبارات مادي است پس قيمتش هم همين است. بعضي قيمتشان بالاست و بعضي قيمتشان پايين است. رسول الله مشرکي را اسير کرده بود. رئيس قبيله بود. رسول الله خودش از او پذيرايي ميکرد. هرکسي هر مشربي دارد در بين قوم خودش بزرگ است. وقتي حضرت مکه را فتح کرد، فوري عمويش عباس گفت: کليد کعبه را به من بده! حضرت عمل کرد و داد و گفت: تا به حال در بني شعبه بوده و الآن هم دست بني شعبه باشد. آنوقت رسول الله يک روز به اين اسير گفت: بين سه چيز تو را مُخيّر ميکنم. يا اسلام را بپذير و يا فديه بده و برو يا اينکه با ما دعوا داريد، جزاي دعوا هم مرگ است. گفت: يا محمد! مسلمان نميشوم! فديه هم نميشود، راه سوم را انتخاب ميکنم. حضرت فرمودند: اسلام نداري و نميخواهي مسلمان شوي، نباش. يکوقت اين را خواهيم گفت که رسول الله اگر جنگ کردند براي اين بود که اهل مکه زبان حضرت را بسته بودند. زبانش که باز شد، مکه را فتح کرد. گفت: ديگر شمشير را زمين بگذاريد براي اينکه تيزي برهان و زبان من بالاتر از تيزي شمشير من است!!! حضرت فرمود: مسلمان نميشوي طوري نيست اما چرا فديه را نپذيرفتي؟ مشرک گفت: يا محمد! اگر قبيله من کل ثروت قبيله مرا به پاي تو بريزند قيمت من نميشود! فديه يعني ميخواهي براي من قيمت تعيين کني، قيمت من خيلي بالاست!!! بعضي قيمتشان پايين است و براي يک رشوه ناچيز خودش را فروخته است. آن کسي که رأي و فکر و خودش را فروخته است، خيلي وحشتناک است.
آقا اميرالمؤمنين ميگويد: شب در زده شد. پشت در رفتم و گفت: کار دارم. در را باز کردم. ديدم يک آقايي زنبيل دستش است و براي من حلوا آورده است. حضرت نگاهي کرد و ديد حلوا از سم زهر دهان مار خمير گيري شده است! دعايي را اصرار دارم عزيزان بخوانند که پيغمبر هميشه اين دعا را ميخواند که ترجمهاش چنين است: خدايا اشياء را همانطور که هست به من نشان بده. حقيقت رياست را به من نشان بده. حضرت فرمود: ديدم اين حلوا را از زهر دهان مار خمير گرفته است! چند جمله از اميرالمؤمنين هست که در علم اخلاق غوغا ميکند. حضرت فرمود: «وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تُعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضا» شأن خودت را خيلي بالاتر از چيزهايي که اطراف تو هست بدان، مثل رشوه، مثل دروغ و بي عفتي، روح و جان خودت را از اين آلودگيها دور کن! با اين آلودگي آن چيزي که از جانت برداشتي و بيرون انداختي، تا ابد نميتواني برايش عِوض پيدا کني.
يکوقتي حضرت امام(ره) گفتند اين جملهاي که ميگويد: «التائب من الذنب كمن لا ذنب له» کسي که گناه توبه کند، مثل اين است که گناه نکرده است. واقعاً همينطور است و خدا ميپذيرد، بعد از توبه نبايد ترديد کند که خدا پذيرفته است. حضرت امام ميگويد: پيراهني که هنوز پوشيده نشده است، شما يکوقت اين را پوشيدهايد، چرک شد و آلوده شد و شستيد و تميز شد ولي ديگر مثل بار اول نميشود. حالات روحي طوري است که زبان از انسان گرفته ميشود. هيچ مصيبتي بالاتر از اين نيست که زبان خدا از انسان گرفته شود. زبان مناجات، زبان خدا عربي نيست.
اي بسا دو ترک چون بيگانگان *** اي بسا هندو و ترک با هم هم زبان
پس زبان همدلي خود ديگرست *** همدلي از همزباني بهتر است
زبان خدا عربي نيست، زبان خدا درد است. چه دردي داري؟
پس بدان اين اصل را اي اصل جو *** هرکه را درد است او برده است بو
هرکه او آگاهتر پر درد تر *** هرکه او پر درد تر رخ زردتر
اين درد اگر بيايد، نماز ديگر نمازي است که با خون وضويش گرفته شده است. به تعبير حافظ؛
خوشا نماز و نياز کسي که از سر درد *** به آب ديده و خون جگر طهارت کرد
انسانها زمين تا آسمان با درد فرق دارند. با درد تعريف ميشود. گاهي اين آلودگي زبان ما را ميگيرد و حال مناجات نداريم.
غير نطق و غير ايما و سجل *** صد هزاران ترجمان خيزد ز دل
اي خدا بنما تو جان را آن مقام *** کاندر او بي حرف ميرويد کلام
واقعاً همينطور است. بعضي مفاهيم، مفاهيم مدرسهاي نيست. آتشي که گرفته است، در آن آتش زبانه پيدا کرده است. حالا روحي و احساسات و عواطف فاخر براي مدرسه نيست. طهارت، هرچقدر خلوص بيشتر شود، زبان باز ميشود. اگر کسي در فوران جمال قرار بگيرد زبان باز نميکند؟
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود *** اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
ما در دنيا برابر چند فوران قرار گرفتيم. همه فوران جمال است. اين جمال به انسان زبان ياد ميدهد و ديگر از اين عالم بريده ميشود.
هرگز ميان حاضر و غايب شنيدهاي *** من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است
آنجا ميبيند و اينجا ميگويد. همه چيز را در مدرسه ياد نميگيريم. علم و مدرسه تا درگاه ميبرد ولي تا بارگاه نميبرد!
شريعتي: خيلي حرفهاي خوبي را شنيديم. چيزهايي که همه گاه و بي گاه به آن احتياج داريم و براي رفتن به سمت خدا همه به آن محتاج هستيم. امروز صفحه 34 قرآن کريم، آيات 216 تا 219 سوره مبارکه بقره را تلاوت خواهند کرد.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ«217» يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُون«218» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «219» يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»
ترجمه آيات: جهاد بر شما مقرّر شد، در حالى كه براى شما ناخوشايند است و چه بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است. و خداوند (صلاح شما را) مىداند و شما نمىدانيد. (اى پيامبر!) از تو دربارهى جنگ در ماه حرام سؤال مىكنند، بگو: جنگ در آن ماهها (ذىالقعدة، ذىالحجة، محرم و رجب، گناهى) بزرگ است، ولى بازداشتن (مردم) از راه خدا وكفر ورزيدن به او و (بازداشتن مردم از) مسجدالحرام و اخراج ساكنانش از آنجا، (گناهش) نزد خداوند بزرگتر است. (زيرا ايجاد) فتنه، از قتل بالاتر است. (مشركان) پيوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند، و هر كس از شما كه از دينش برگردد و در حال كفر بميرد، اعمال آنان در دنيا و آخرت تباه مىشود و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. همانا كسانى كه ايمان آوردهاند و كسانى كه مهاجرت نموده و در راه خدا جهاد كردهاند، آنها به رحمت پروردگار اميداوار هستند و خدا آمرزنده و مهربان است. از تو درباره شراب و قمار مىپرسند، بگو: در آن دو گناهى بزرگ است و منافعى (مادّى) نيز براى مردم دارند. (ولى) گناه آن دو از سود آنها بزرگتر است. (همچنين) از تو مىپرسند كه چه انفاق كنند؟ بگو: افزون (بر نياز خود را)، خداوند اينچنين آيات را براى شما روشن مىسازد تا شايد انديشه كنيد.
شريعتي: روزهاي اول ماه مهماني خدا را تجربه ميکنيم، به همه پسرها و دخترهايي که اولين سال است به اين مهماني مشرف شدند تبريک ميگويم، انشاءالله ما را هم دعا کنند. اشاره قرآني را بفرماييد و با ادامه بحث در خدمت شما هستيم.
حاج آقاي عاملي: امام سجاد(ع) فرمود: هر آيهي قرآن يک گنجينه است، وقتي گنجينه را باز کرديد نگاه کنيد که خدا چه مطالبي را آورده است. کلام، کلام خداست و نمادي از دارايي لا يتناهي خداست. اين کتاب اينقدر عجيب است، آنهايي که تبحّر دارند در ادبيات عرب، ميفهمند خداي متعال چه از جهت فصاحت و مفاهيم غوغا کرده است. گاهي با يک کلمه يک عالم مطلب را رسانده است. مثل پيغمبر ما که اختصاصاتي دارد که هيچکس ندارد. يکي اين است که حضرت فرمود: خدا به من قدرتي داده که من ميتوانم با يک جمله يک عالم حرف بزنم! اين صفحه غوغاي مطالب است. فرمود: «حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ» به اين معني است که خدا ميگويد: من آخر را نگاه ميکنم. همه ما ميگوييم: اگر سنگ اول کج باشد، تا آخر کج ميرود. خدا عکس اين را ميگويد که من آخر را نگاه ميکنم. ممکن است يک عمري کارهاي خوبي کرده است ولي آخر سر شيطان غارت کرده است. در روايت هست گاهي بين انسان و بهشت بين دو دوشيدن شير فاصله است. انسان اگر خودش را حفظ کند به بهشت ميرود، يکباره دنيا از جايي چشمک ميزند و آنوقت جاي تو عوض ميشود. در کربلا يک عده تا لب بهشت آمدند و برگشتند و يک عده تا لب جهنم آمدند و برگشتند. خدا يک جمله فرموده خيلي عجيب است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) هرکس حسنه را بتواند نزد ما بياورد، الآن حسنه حج رفته است، خيلي خوب، نماز شب دارد، شب احياء دارد، روزه گرفته است، اما اينها را بتواند از غارت شيطان شيطان حفظ کند و نزد ما بياورد. اين خيلي مهارت ميخواهد که از غارت حفظ شود.
اميرالمؤمنين شهيد اين ماه فقط در يکجا گفت: «فزتُ و رب الکعبه» آن هم زماني بود که يقين کرد بار به منزل رسيد. حسن عاقبت! ميگويند: ميرزاي قمي بنّا داشت، حيواني ميآمد خاک را ميريخت و کارگر بلند ميشود به گوش معمار چيزي ميگويد. به ميرزاي قمي ميگويد: به گوش اين حيوان چه گفتي؟ ميگويد: گفتم خوش به حالت که بار را به منزل رساندي، آيا ما هم خواهيم توانست بار را به منزل برسانيم!؟ «دو صد من استخوان بايد که صد من بار بردارد» يکوقتي در قم يک مغازهاي را دزديده بودند. آن آقا گفت: فلاني مال آدم را يکجا ميبرند، ايمانش را هزار جا ميبرند. غارت ميشود و ميرود. بايد خيلي مواظب باشيم که اعمال ما خراب نشود. در روايات ما مطالبي در اين خصوص گفتند که گاهي عملي انسان انجام ميدهد، «من تمنّى على أمّتي الملاء ليلة واحدة أحبط اللَّه عمله أربعين سنة» (نهجالفصاحه/ص754) پيغمبر ما فرمود: هرکس آرزو کند يک شب قيمت اجناس بالا برود و امت من به فشار بيافتد، خدا اعمال چهل ساله او را حبط ميکند. تازه دلش ميخواهد و اقدامي نکرده است. حضرت دستش را بالا گرفت و گفت: خدايا هرکس امت مرا به مشقت بياندازد، به مشقت بيانداز! پيغمبر رحمت اينجا نفرين کرده است. اين روايت از اسرار است و قاعده عجيبي را نشان ميدهد، ميگويد: تأملات باطني در مسير حوادث خارجي تأثير دارد. تمنّي امر داخلي است، در بيرون عمل باطل شده است، امر خارجي است.
يک آقايي حج رفت و ناقهاش گم شد. نزد امام آمد و گفت. حضرت فرمود: اگر توکل و اعتمادت به خدا زياد بود، شترت گم نميشد. توکل يک باور دروني است، اين باور دروني باعث ميشود شتر گم نشود. گاهي از خانه بيرون ميآيد نيتش خير است و کارش درست ميشود. گاهي بخاطر نيت خير روايت هست که خدا به انسان روزي ميدهد. اين آيه خدا ميگويد: من آخر را نگاه ميکنم. در آخر آيا توانستي خودت را طوري آماده بسازي که به سلامت از اينجا بيرون بروي. در روايت هست هرکس از اين دنيا سالم بيرون برود، ملائکه تعجب ميکنند. شتر از اينجا سالم بيرون رفت. گاهي با يک دروغ ميلياردها پول به حساب طرف وارد ميشود. بايد مخالفت نفس داشت تا بتواند از اين مخمصه رها شود. اميرالمؤمنين درباره رسول خدا فرمود: «خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيما» (نهجالبلاغه/ص229) اين هنر است. اينقدر در دنيا گرسنه ماند، زنهاي پيغمبر به حال پيغمبر گريه ميکردند. به شکم سنگ بست که شکم او را اذيت نکند. جبرئيل کليد خزائن ارض را آورد و باز گرسنه ماند. با حفظ منصب نبوت کليد خزائن ارض را آورد و باز گرسنه ماند. هيچکس نفهميد چرا پيغمبر اينقدر گرسنه ماند؟ عزيزاني که اين روزها روزه هستند و گرسنگي ميکشند، اين حديث را تقديم ميکنم. هيچکس نفهميد چرا اينطور شد و چرا اينقدر گرسنه ماند تا روزگار امام صادق شد. از امام صادق سؤال کردند: چرا پيغمبر اينقدر گرسنگي کشيد؟ فرمود: چون پيغمبر پدر امت بود، نگاه ميکرد تاريخ و آينده را و ديد در بعضي ادوار امت مبتلا به قحطي و گرسنگي شده است، گفت: عيب است رعيت گرسنه باشد و من سير باشم! اوصاف رهبران جهاني چنين است.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: خدايا هر عزيزي که در ماه رمضان کنار سفره تو نشسته است، خودت دعوت کردي، خدايا دست خالي برنگردان. عزت ملت ما، کرامت ملت ما، شأن و شرف ملت ما را روز به روز بيشتر بگردان. زمينه اقتدار کشور اسلامي را روز افزون بفرما و ما را، مسئولين را در برابر اين ملت با عظمت که عنصر مقاومت هست و در تحريم از ملت ما انتقام ميگيرند چون عنصر مقاومت است، خدايا مسئولين را در برابر اين ملت با عظمت به وظايفشان آشنا و عامل قرار بده.
شريعتي: پارسال هم همين قرار را داشتيم که از اولين روز ماه رمضان خودمان را آماده کنيم براي شبهاي قدر. تا اولين شب قدر هفده شب فرصت باقي است.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»